توضيح:
آيه اخير درباره حضرت سليمان و راجع به اموال دنياست كه خداى تعالى او را سلطان و صاحب اختيار وسيعى نمود و طبق اين آيه باو اختيار داده كه آن اموال را بهر كه خواهد بدهد و بهر كه خواهد ندهد امام عليه السلام اين آيه را در موضوع علم و اختيار پاسخش دادن و ندادن، استشهاد فرموده است و شايد اختيار حضرت سليمان هم شامل بذل مال و علم هر دو بوده است، و معلومست كه پاسخ دهنده را لازمست كه در مقام پاسخ، ملاحظه فهم و استعداد سؤال كننده و هدف و منظور او را از سؤال و ساير شرايط و اوضاع زمان و مكان را بنمايد.
كسى مطلبى را پرسد و استعداد فهم پاسخ آن را ندارد، جواب دادنش لازم نيست و همچنين كسى كه در حضور جمعى كه بايد از آنها تقيه نمود سؤال كند، يا كسيكه از مطلب بيهوده و غير لازمى سؤال كند، نبايد به او جواب داد، بلكه بايد او را بپرسش از مطلب مهم و لازم متوجه ساخت، چنانكه در قرآن كريم اينگونه موارد پيش آمده است، مانند آيه شريفه: (يسألونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما او تيتم من العلم الا قليلا) (درباره روح از تو مىپرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است و بشما جز اندكى از دانش ندادهاند) يعنى فهم حقيقت اين سؤال از استعداد و وظيفه شما خارجست و باز مانند آيه شريفه مربوط بعدد اصحاب كهف كه با اجمال و بصورت و بصورت ترديد بيان شده است و نيز مانند آياتى كه راجع بسؤال جناب موسى از حضرت خضر است و نهى كردن شديد حضرت خضر از سؤال و مانند احاديث باب خير و شر كه در كتاب توحيد گذشت.
پس وظيفه امام عليه السلام هم هنگاميكه سؤالى از او مىشود، اين است كه اطراف و جوانب سؤال را ملاحظه كند و سؤالى كه وظيفه دارد و صلاح مىداند، جواب گويد و نسبت به آنچه صلاح نمىداند، سكوت كند يا سر بسته جواب دهد، چنانچه در حديث 379 گذشت.
4- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع فِي قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ وَ إِنّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ فَرَسُولُ اللّهِ ص الذّكْرُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ ع الْمَسْئُولُونَ وَ هُمْ أَهْلُ الذّكْرِ اصول كافى جلد 1 صفحه: 305 روايه: 4
| باز امام صادق عليهم السلام در باره آيه (44 سوره زخرف) فرمود: رسولخدا صلى الله عليه و آله ذكر است و اهل بيتش عليهم السلام پرسش شوندگان و اهل ذكر باشند.
| |
5- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمّادٍ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع فِي قَوْلِ اللّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ إِنّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ قَالَ الذّكْرُ الْقُرْآنُ وَ نَحْنُ قَوْمُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ اصول كافى جلد 1 صفحه: 305 روايه: 5
| و آنحضرت راجع بهمين آيه فرمود: همانا مراد بذكر قرآنست و ما هستيم قوم او و ما هستيم پرسش شوندگان.
| |
6- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيّ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ دَخَلَ عَلَيْهِ الْوَرْدُ أَخُو الْكُمَيْتِ فَقَالَ جَعَلَنِيَ اللّهُ فِدَاكَ اخْتَرْتُ لَكَ سَبْعِينَ مَسْأَلَةً مَا تَحْضُرُنِي مِنْهَا مَسْأَلَةٌ وَاحِدَةٌ قَالَ وَ لَا وَاحِدَةٌ يَا وَرْدُ قَالَ بَلَى قَدْ حَضَرَنِي مِنْهَا وَاحِدَةٌ قَالَ وَ مَا هِيَ قَالَ قَوْلُ اللّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ مَنْ هُمْ قَالَ نَحْنُ قَالَ قُلْتُ عَلَيْنَا أَنْ نَسْأَلَكُمْ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُجِيبُونَا قَالَ ذَاكَ إِلَيْنَا اصول كافى جلد 1 صفحه: 305 روايه: 6
| ابوبكر حضر مىگويد: خدمت امام باقر عليه السلام شرفياب بودم كه ورد برادر كميت (كه از شعراء معروف عرب و مداح اهل بيت است) وارد شد و عرضكرد: خدا مرا قربانت كند، هفتاد سؤال حاضر كرده بوديم كه از شما بپرسم و اكنون يكى از آنها راهم بخاطر ندارم. (در اينجا اين شعر با تصحيف مناسب است) گفته بودم چو بيايم غم دل با تو بگويم چه بگويم كه غم از دل برود چون برت آيم حضرت فرمود: اى ورد يكى را هم بخاطر ندارى؟!! عرضكرد: چرا يكى از آنها بخاطرم آمد فرمود: آن چيست؟ عرضكرد، قول خداى تبارك و تعالى (اگر نمىدانيد از اهل ذكر بپرسيد) ايشان كيانند؟ فرمود: ما هستيم عرضكرد: بر ماست كه از شما بپرسيم؟ فرمود: آرى، عرض كردم: بر شماست كه بما جواب گوئيد؟ فرمود: اختيار با ماست. | |
7- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ أَنّ قَوْلَ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ أَنّهُمُ الْيَهُودُ وَ النّصَارَى قَالَ إِذاً يَدْعُونَكُمْ إِلَى دِينِهِمْ قَالَ قَالَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ نَحْنُ أَهْلُ الذّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ اصول كافى جلد 1 صفحه: 306 روايه: 7
| محمد بن مسلم بامام باقر عليه السلام: عرضكرد: همشهريان ما گمان كنند، قول خداى عزوجل (اگر نمىدانيد از اهل ذكر بپرسيد) اهل ذكر يهود و نصارى هستند، فرمود: بنابراين آنها شما را بدين خود دعوت كنند!!! سپس با دست بسينهاش اشاره كرد و فرمود: ما هستيم اهل ذكر و ما هستيم سؤال شوندگان. | |
8- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْوَشّاءِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرّضَا ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ عَلِيّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع عَلَى الْأَئِمّةِ مِنَ الْفَرْضِ مَا لَيْسَ عَلَى شِيعَتِهِمْ وَ عَلَى شِيعَتِنَا مَا لَيْسَ عَلَيْنَا أَمَرَهُمُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ أَنْ يَسْأَلُونَا قَالَ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَسْأَلُونَا وَ لَيْسَ عَلَيْنَا الْجَوَابُ إِنْ شِئْنَا أَجَبْنَا وَ إِنْ شِئْنَا أَمْسَكْنَا اصول كافى جلد 1 صفحه: 306 روايه: 8
| حضرت امام رضا از على الحسين عليهماالسلام نقل مىفرمايد: بر امامان چيزى واجبست كه بر شيعيانشان واجب نيست (مانند لباس خشن پوشيدن و غذاى درشت خوردن مجلسى (ه) و بر شيعيان ماست چيزيكه بر ما نيست، (و آن امور دين خود را از ما پرسيدن است) خداى عزوجل ايشان را امر فرموده كه از ما بپرسند زيرا فرموده است (اگر نمىدانيد از اهل ذكر بپرسيد) بايشان فرمان داده كه از ما بپرسند ولى پاسخ بر ما لازم نيست، اگر بخواهيم پاسخ دهيم و اگر بخواهيم باز ايستيم. | |
9- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الرّضَا ع كِتَاباً فَكَانَ فِي بَعْضِ مَا كَتَبْتُ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقّهُوا فِي الدّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلّهُمْ يَحْذَرُونَ فَقَدْ فُرِضَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْأَلَةُ وَ لَمْ يُفْرَضْ عَلَيْكُمُ الْجَوَابُ قَالَ قَالَ اللّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنّما يَتّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلّ مِمّنِ اتّبَعَ هَواهُ اصول كافى جلد 1 صفحه: 309 روايه: 9
| محمد بن ابى نصر گويد: بامام رضا(ع) نامهاى نوشتم: كه قسمتى از آن اين بود خداى عزوجل فرمايد: (اگر نمىدانيد از اهل ذكر بپرسيد) و نيز فرموده است (122 سوره 9) (مؤمنين همگى نتوانند سفر كنند، پس چرا از هر گروه ايشان، دستهاى سفر نكند، تا در امر دين دانش آموزنده و چون باز گشتند، قوم خويش را بيم دهند، شايد آنها بترسند) بنابراين بر مردم پرسش واجب گشته و بر شما پاسخ واجب نيست، امام عليه السلام مرقوم فرمود: خداى تبارك تعالى فرمايد: (50 سوره 28) (اگر از تو نپذيرفتند، بدان كه فقط از هوسهاى خود پيروى مىكنند، گمراهتر از كسيكه پيروى هوس خود كند كيست؟) . | |
شرح :
آيه شريفه (و ما كان المؤمنون ليفرواكافة) را علاوه بر مفسرين و محدثين، علماء اصول هم مورد بحث و تحقيق قرار داده و در باب حجيت خبر واحد به آن استدلال مىكنند و به آيه نفر مشهور گشته، پيغمبر و امام صلوات الله عليهم دورند و در شهر ديگر مىكنند و چون تحصيل علم دين بر آنها لازمست و از طرفى هم ممكن نيست كه همه مكلفين كوچ كنند و شهرى را در اختيار كودكان غير مكلف گذارند بايد كه از تمام مردم شهر، دستهاى از امامشان بشنوند، سپس بشهر خود مراجعت كرده و آنچه آموختهاند بهمشهريان خود باز گويند و ايشان را از عواقب و خيم معاصى بيم دهند، شايد آنها بپذيرند.
بنابراين تحصيل علم بر همه واجبست، براى يك دسته با رفتن بخدمت امام و شنيدن از آنحضرت و براى ديگران با شنيدن از آن دسته هنگامى كه بر مىگردند، پس اصل تحصيل علم بر همه واجبست بوجوب عينى و مسافرت براى تحصيل علم بر چند نفرى بوجوب كفائى واجبست.
و البته از اين آيه استفاده مىشود كه پرسيدن مردم از امام لازمست، چنانكه از آيه (فاسألوا اهل الذكر) استفاده مىشود، پس مقصود محمدبن ابى نصر اين است كه: طبق اين دو آيه بر مردم لازمست كه از شما بپرسند و شما مىفرمائيد، كه جواب دادن بر ما لازم نيست، اين چگونه درست مىآيد؟!! حضرت در پاسخ به آيه شريفه (50 سوره 28) استشهاد مىفرمايد يعنى همچنانكه پيغمبر (ص) به مردم پاسخ مىداد ولى هوا پرستان نمىپذيرفتند خداى تعالى آن آيه را نازل فرمود: تا اشاره داشته باشد به اينكه پاسخ دادن بهوا پرستان لازم نيست، ما امامان هم كه جانشين پيغمبر هستيم، همان روش را داريم، پس يكى از جهات پاسخ ندادن ما اين است كه سؤال كننده قصد فهميدن ندارد، بلكه هوا پرست و متمرد است.
كسانى را كه خداى تعالى در قرآنش عالم ناميده ائمه مىباشند بَابُ أَنّ مَنْ وَصَفَهُ اللّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ بِالْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمّةُ ع |