بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عوامل سقوط حکومتها در قرآن و نهج البلاغه, نصرت الله جمالى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     SOGHOO01 -
     SOGHOO02 -
     SOGHOO03 -
     SOGHOO04 -
     SOGHOO05 -
     SOGHOO06 -
     SOGHOO07 -
     SOGHOO08 -
     SOGHOO09 -
     SOGHOO10 -
     SOGHOO11 -
     SOGHOO12 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
 پيش نوشتار
 بخش نخست : معانى واژه هاى مورد بحث :عوامل ياعلل
  سنت
 بخش نخست : معانى واژه هاى مورد بحث : اّمت
 امت در لغت
 نتيجه
 امت در قرآن
 نتيجه
 امت در نهج البلاغه
 واژه هاى جايگزين امت
 1 - قوم
 2 - قريه
 3 - قرن
 بخش نخست : معانى واژه هاى مورد بحث : انقراض
 واژه هاى جايگزين انقراض
 1 - هلاكت
  2 - تدمير
 3 - تتبير
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : سرآغاز
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : عدم پيروى از رهبران جامعه
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : ظلم و بى عدالتى
 1 - عدل
 2 - ((توزيع بيت المال بر اساس مساوات ))
 3 - تقسيم بيت المال بطور مساوى از ديدگاه فقه اسلامى
 4- شيوه على عليه السلام در تقسيم بيتالمال
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : ترك جهاد
 آخرين خطبه امام عليه السلام :
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : تفرقه و اختلاف
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : استبداد راءى
 1- استبداد از چه ناشى مى شود؟
 2- مستشاران ناهماهنگ با اهداف نظام
 3- مستشاران بايد چه كسانى باشند؟
  4 - آزادى بيان
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : دنياگرايى سران امت
 1 - مشخصه هاى دنياگرايى
 دنياطلب
 2 - ((آغاز سوء استفاده ها از بيت المال))
 3 - نهج البلاغه و مترفين
 4 - اسراف و اتراف مقدمه سقوط ملتهاست
 علت سقوط فرانسه
 5 - برخورد امام عليه السلام با تمايلبه اشرافيت
 6 - رسول الله
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : عبرت نگرفتن از انقراض امتهاى پيشين
 1 - راه عبرت گرفتن از پيشينيان
 عمالقه
 2 - زمان پند گرفتن
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : فقر و تهيدستى
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : برخورد ناشايسته
 خوش رفتارى عامل بقا
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : انداختن بار سنگين بر دوش مردم
 1- فشار براى گرفتن ماليات
 2 - عدم عمران و آبادانى
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : جلوگيرى از حق و گرايش به باطل
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : عدم شناخت حق ازباطل
 1 - بحران
 2 - چه وقت جامعه دچار بحران مى شود؟
 3 - وعده ها و بحران
 4 - جلوگيرى نكردن از تجمع اراذلو اوباش
 بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : دور شدن از رحمت خدا
 الف : سر پيچان از قوانين و دستورهاى خداوند:
 ب : مخالفان دين خدا(همفكران باطل) در جامعه حق
 ج : مشركان
 د: ظالمان
 ه : كتمان كنندگان حق
 و: اتهام زنندگان به زنان مؤ من پاكدامن
 ز: شجره ملعونه (بنى اميه )
 ح : پيمان شكنان
 ط:مرتدان ((گرونده به كفر بعد از ايمان ))
 عوامل دورى از رحمت خدا
پيش نوشتار 
آنچه در پيش رو داريد و از نظر شما مى گذرد، تحقيقى است پيرامون يكى ازمسائل اجتماعى به نام ((عوامل سقوط حكومت ها)) يا نظام هاى سياسى امت ها، كه در مقطعكنونى لازم است انديشه گران ، برنامه ريزان و ايده ارائه دهندگان نظام مقدس اسلامىبه آن توجه كامل داشته باشند و با دقت همه جانبه طورى ارائه طريق نمايند كه راه هاىمبارزه با سقوط و فروپاشى امت اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله در آن نهفتهباشد و نگذاريم جامعه نوپاى و نوبنياد اسلامى در مسيرى گام بردارد كه نيستى وانقراض خود را در پى داشته باشد.
از ديدگاه ما هيچ پديده اى رخ نمى دهد و بوجود نمى آيد مگر اينكه داراىعلل و عواملى باشد. عوامل و علتها، زمينه و هست شدن پديده ها را فراهم مى كنند. معلولهاهميشه بر اساس يك سرى از علتها بنا مى شوند. نابودى و منقرض شدن يك پديده ياجامعه نيز بايد عواملى داشته باشد. همانطور كه برپايى و ثبات يك امت و بنيان يكجامعه بر اساس عللى است ، بطور مسلم ، انقراض و برافتادن آن نيز زاييده عواملى خواهدبود.
استاد شهيد مرتضى مطهرى قدس سره نيز در كتاب ((جامعه و تاريخ ))، ضمن آوردننظرهاى ديگران مى فرمايد:
(( تصادف بر جهان حكمفرما نيست ، اين نكته را مى توان از روميان پرسيد زيرا آنان تازمانى كه برنامه اى در فرمانروايى داشتند، با كاميابى هاى پياپى قرين بودند وچون برنامه اى ديگر در پيش گرفتند با ادبارهاى پياپى روبرو شدند. در هر نظامسلطنتى علتهايى خواه اخلاقى و خواه جسمانى در كار است كه نظام مذكور را به اعتلا مىرساند. بر قرار مى دارد يا به سوى پرتگاه نابودى سوق مى دهد. همه اين پيشامدهاتابع اين عللند، و اگر تصادف يك نبرد، يعنى علتى خاص ، دولتى را واژگون كردهباشد يقينا علتى كلى در كار بوده كه موجب گرديده ... تا دولت مذكور بهدنبال يك نبرد از پا درآيد، سخن كوتاه ، روند اصلى است كه موجب همه پيشامدهاى جزئىمى شود.))(1)
قرآن كريم تصريح مى كند كه امت ها و جامعه ها از آن جهت كه امت و جامعه اند (نه صرفاافراد جامعه ها) سنت ها و قانونها، و اعتلاها و انحطاطها بر طبق آن سنت ها و قانونها دارند.سرنوشت مشترك داشتن به معنى سنت داشتن جامعه است .)) (2)
شهيد سيد محمد باقر صدر نيز در كتاب ((سنتهاى تاريخ در قرآن )) مى فرمايد:
((... قرآن حادثه تاريخى را رنگ غيبى به آن نمى بخشد تا آن را از روابط ديگرشقطع كند و مستقيما به خداى مربوط سازد. قرآن رابطه با خدا را به جاى رابطه علت ومعلول نمى فهمد، بلكه سنت تاريخى را به خدا مربوط مى سازد. به اين معنى كهشكل روابط و پيوندها را به خدا نسبت مى دهد. قرآن وجود روابطى بين حوادث تاريخىاين عالم را پذيرفته ولى مى گويد اين روابط بين حوادث تاريخى تعبيرى از حكمت خداو حسن تدبير او در ساختمان جهان و در جولانگاه حوادث تاريخى است . (3) عده اى ازآيات سنت هاى تاريخى را به زبان قضيه شرطيه بيان كرده است . در اين قانون گفتهنمى شود چه موقع شرط محقق مى گردد ولى مى گويد هرگاه شرط محقق گرديد جزامحقق خواهد شد.)) (4)
بر همين اساس در فرهنگ اسلامى براى پيشگيرى از چنين وضعيتى ، ضوابط و عواملىمطرح شده است . ما از متون اسلامى ، قرآن و نهج البلاغه را برگزيده ايم تا بدانيم((عوامل انقراض حاكميت امت ها)) يا ((سقوط نظامهاى حاكم بر جامعه ها)) چيست ؟
قرآن از سنت ها و قوانينى كه بر احوال و رويدادها حاكمند، آنچه در مسير وحى مورد نيازبوده آورده است و حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام كه قرآن ناطق و مفسر كلام وحى وبه راههاى آسمان از راههاى زمين آگاه تر و عالم تر است ، در جاى جاى كلام خود به آن هااشاره فرموده است .
پرداختن به اين عوامل ، ((علاج واقعه قبل از وقوع )) است و بر هر مسلمانى فرض استتا به هر شكل ممكن ، مكتب حياتبخش اسلام را زنده و پابرجا نگهدارد و در اين راه گامهاىاستوار و انديشمندانه بردارد.
نگارنده ترديد ندارد آنچه به عنوان ((عوامل سقوط)) مطرح شده ، ((اين است و جز ايننيست )) نمى باشد. همچنين عوامل هر كدام به تنهايىعامل براندازى نيستند و نمى توانند ((علت تامه )) باشند بلكه ((علت معده )) هستند،ممكن است هر كدام با همراهى يك يا چند عامل ديگر سقوط يك نظام سياسى را فراهم آورند.
اميد است اساتيد بزرگ ، انديشمندان مسائلاجتماعى از حوزه و دانشگاه و خوانندگان گرامى با ارائه ديدگاههاى خود ما را بهكمال رساندن بحث يارى فرمايند.
آنچه اين طرح در بر دارد. اين است كه با ارائه بخشاول نسبت به واژه هاى ((عوامل ))، ((انقراض ))، و ((امت )) شناخت لغوى و يا اصطلاحىپيدا كنيم (زيرا اين واژه ها در تحقيق حاضر كاربرد دارد). در بخش دوم كهشامل سيزده فصل و عنوان از عوامل سقوط و انقراض مى باشد، با استفاده از قرآن و نهجالبلاغه به آن دست يافته ايم و حتى ممكن استعوامل ديگرى ، مطرح باشد كه هنوز آنها را نشناخته ايم .
آنچه از همه مهم تر است ، ديدگاه شگفت انگيز حضرت امير عليه السلام نسبت به شناختعوامل فروپاشى نظامهاى مسلط بر جامعه ها و روانشناسى اجتماعى امت ها مى باشد كه نهتنها با گذشت قرن ها كهنه نشده ، بلكه هنوز هم علماى علم الاجتماع و جامعه شناس با اينهمه پيشرفتهاى علمى به تمام آن عوامل نرسيده اند و نبايد ابن خلدون را پدر علم جامعهشناسى قلمداد كرد بلكه بايد قرآن و حضرت على عليه السلام را اولين آگاهانمسائل علم الاجتماع دانست و به يقين ديدگاه حضرت امير عليه السلام براى هميشه جديد ومطرح خواهد بود زيرا در وصيت آن رهبر فرزانه عالم بشريت به فرزندش امام حسنعليه السلام فرمود: ((پسرم ! اگرچه با پيشينيان زندگى نكرده ام ولى آنقدر دركردارشان به دقت نظر كرده ام ، در تاريخ و اخبار آنان انديشيده ام ، و در آثارشان سيرنموده و گشته ام تا اين كه يكى از آنان شده ام ... بنابرايناعمال سره را از ناسره و بهره گير را از ضرر زا شناخته ام .)) (5) لذا در شناخت امتهاى گذشته احدى مانند آن حضرت سير نكرده و چنين ادعايى نمى تواند داشته باشد.
شايان توجه است ، اگر درباره انقراض امتهاى گذشته بحث كرده ايم ، فقط منظورنابودى همان هاست و الا هستند امت هايى كه به عنوان جزئى از جامعه بشرى ، حيات چندينهزار ساله دارند و آنچه دچار تغيير و دگرگونى شده ، نظام حاكم بر آن جوامع بودهاست .
در پايان لازم به يادآورى است براى ترجمه آيات علاوه بر برداشت شخصى با كمككتب لغت و تفسير به قرآن هاى ترجمه دار مثل مرحوم قمشه اى ، مكارم شيرازى ، معزى وفولادوند مراجعه شده است . براى ترجمه روايات مذكور از ترجمه نهج البلاغهموضوعى اسماعيل تاجبخش و بعد به ترتيب از ترجمه مرحوم فيض الاسلام و دكترشهيدى استفاده شده و اكثرا نظر خود را در ترجمه با مراجعه به كتب لغتاعمال كرده ام .
روش ما در اين تحقيق آن است كه از تكرار مطالب كتابهاى ديگر كه به موضوعهايى ازبحث ما پرداخته اند، خوددارى شود و براى استفاده بيشتر فقط به ذكر آن بحث ياموضوع آن اشاره گردد و آنچه را به ناچار بايد ذكر كنيم مى آوريم .
بخش نخست : معانى واژه هاى مورد بحث :عوامل ياعلل
اكنون به واژه هايى مى پردازيم كه جنبه كاربردى دارند و در تحقيق از آنها استفاده شدهاست :
((عوامل )) جمع ((عامل )): يعنى عمل كننده و اثرگذار و((علل )) جمع (( علت )): يعنى چيزى كه باعث و سبب ايجاد چيز ديگرى است .
اين دو اصطلاح در قرآن به عينه مورد بحث قرار نگرفته اند تا بتوان با استفاده از كتبلغت آنها را مورد بررسى قرار داد. آنچه كه مسلم است((عامل )) يا ((علت )) باعث به وجود آوردن حالت ياعمل و نتيجه اى مى شود خواه مادى باشد يا معنوى . اين مطلب آنقدر واضح و روشن است كهاحتياج به استدلال ندارد و به اصطلاح از بديهيات است ، ولى از آنجا كه رابطه علت ومعلولى يا عمل و عكس العمل ، حاكم بر پديده ها و هر چيز ((ممكن )) مى باشد و اصلابحث جزا و پاداش در مقابل انجام فعل و عمل است ، به آياتى از قرآن اشاره مى كنيم ؛ تابهتر مطلب را كارا و گيرا كرده باشيم :
آياتى را در قرآن داريم كه در پاسخ براى سؤ الهاى مقدرى است كه ممكن است براىافرادى پديد آيد؛ مثلا خداوند! چرا اين گروه را نابودى كردى ؟ براى چه آنها را ازهستى انداختى و ريشه كن كردى ؟ در پاسخ مى آيد: ((اءهلكناهم انهم كانوا مجرمين (6) )): ((آنان را نابود كرديم زيرا مجرم بودند.))عامل . ((مجرم بودن )) و نتيجه ، ((نابودى )) آنان ؛ يا در هر جا كه بحث انتقام در قرآنآمده ، نتيجه و معلول افعالى از بشر است كه خداوند به روشهاى مختلف از آنان انتقامگرفته است : ((فانتقمنا منهم فاءعرقناهم فى اليم (7) )):((بنابراين از آنانانتقام گرفتيم پس در دريا غرقشان كرديم .)) ((انا من المجرمين منتقمون (8) )):((ما حقيقتااز گناهكاران انتقام گيرنده ايم .))
اگر اين باره بخواهيم از آيات قرآن مثال آوريم ، مى توان به ده ها آيه تمسك جست ؛ ازقبيل آيات قصاص ، آيات احكام ، حدود و... براىتكميل اين نكته به مطلبى از شهيد صدر صلى اللّه عليه و آله بسنده مى كنيم : ((واءلو استقاموا على الطريقة لاءسقيناهم ماء غدقا )): اگر بر طريقه مستقيم پايداربمانند ما به آنها آب فراوان روزى بنوشانيم . ... اين آيه از يكى از سنت هاى تاريخىسخن مى گويد. سنتى كه توليد فراوان را وابسته به عدالت در توزيع مى داند، اينسنت نيز به زبان قضيه شرطيه آمده است و بطور وضوح ازشكل دستورى جمله شرط و جزا استفاده شده است .)) (9)
بنابراين ((نتيجه )) دستاورد مقدمات ، اسباب وعوامل هستند كه زمينه آنرا فراهم كرده است و از اين آيات به يكى ازدلايل عقلى به نام ((رابطه علت و معلولى )) كه از (( علوم استنباط قرآن است )) مىرسيم .
از كلام حضرت امير عليه السلام هم به نوشته مولى به ابن عباس هنگامى كه او راجانشين خود در بصره قرار داد، اكتفا مى كنيم . در اين عبارت نيز رابطه علت و معلولىنهفته است : ((و اعلم اءن ماقربك من الله بياعدك من النار و ما باعدك من الله يقربك منالنار )): بدان هر چه عامل نزديكى تو به اعتقادست ، از آتش جهنم دورت مى كند و هرچه از اعتقاد دورت نمود به آتش جهنم نزديك مى سازد.(10)
سنت  
حال كه درباره علل و عوامل به اينجا رسيديم بهتر است راجع به سنت نيز بحثى رامطرح كنيم كه بى ارتباط با واژه عوامل نيست . از اين جهت مرتبط است كهعوامل خود گوياى روش و سنتى در مسائل اجتماعى است ، البته سنت به اين مفهوم همان سنتهاى اجتماعى است كه در ارتباط با ظهور و سقوط جوامع و اقوام وملل در طول تاريخ به عنوان وسيله و ابزار لايتغير و ثابت در قرآن مطرح است و بهآنها ((سنن الهى )) گفته مى شود. سنن جمع سنة :يعنى سيره و روش يا قانون .
- سنة بر وزن فعلة س ن ن گرفته شده است .(11)
از مجموع معانى كه درباره سنة آمده ، آنچه به ذهن تبادر مى كند، ((مشخص كردن يكحالت و يك قالب براى چيزى است )) يا به عبارت ديگر ((چيزى را براى يك كاربردآماده كردن .)) يا ظابطه اى مشخص ‍ براى عملى )).
اما درباره ((سنة )) فرهنگ لغت ها، ((طريق و روش )) را معناى آن گرفته و با اندكتغييرى در عبارت آورده اند كه مفسران نيز همين نظر را بر گرفته اند:
طبرسى در مجمع البيان :
اصل السنة : الاستمرار فى جهة : الاستمرار در جهتى معناى اصلى سنت است . السنة :الطريقه المجعوله ليقتدى بها: راه جعل شده اى كه از آن پيروى شود(12)
علامه طباطبائى در الميزان :
السنة : هى الطريقة و السيره : سنت همان راه و روش است (13) . السنن جمع سنة و...:سنن جمع سنت است و سنت همان راه سير شده در جامعه مى باشد.(14)
فخر رازى در تفسير كبير:
((و اما السنة : فهى الطريقه المستقيمة و المثال المتبع : ))سنت يعنى روش مستقيم ومورد اتباع و پيروى كردن است .(15)
راغب در مفردات :
سنت النبى يعنى روش و طريقى از آن حضرت كه مناسب با شاءن و مقام پيامبر باشد:((و سنة النبى طريفته التى كان يتحراها )).
سنت اعتقاد يعنى : گاهى به روش حكمت دار خداوند و روش اطاعت او گفته مى شود: ((سنة الله تعالى قد تقال لطريقه حكمته و طريقة طاعته )).(16)
طريحى در مجمع البحرين :
السنة فى اللغة : الطريق و السيرة : سنت يعنى روش و سيره و در اصطلاح بهقول و فعل و تقرير بر پيامبر اصالتا يا نيابتا گفته مى شود.(17)
ابن فارسى در مقاييس اللغة :
السنة : هى السيرة و سنة رسول الله عليه واله صلى الله سيره : سنت همان سيره است وسنت پيامبر يعنى سيره او. (18)
شرتوتى در اقرب الموارد:
السنة : السيرة و الطريقه و الطبيعة و الشريعة : سنت همان سيره و روش و طبيعت وشريعت است .(19)
با توجه به جمع تمام اين معانى كه سنت را سيره ، طريقه ، طبيعت و راه و روش گرفتهاند، مى توان گفت : سنت يعنى : ((قانون و روشى كه حكم يك قالب كاربردى را دارد))بر همان اندازه قالب ، مانند آنرا مى توان پديد آورد و همچنينعامل و علتى است كه زمينه ساز نتيجه و اثرى خواهد بود. حركتها و جريانها،افعال و كردار جامعه ها و امتها اگر در اين چهار چوب و سنتها قرار گيرند، تكرارگذشته هاست و اين سنتها بدون دگرگونى و تغيير وتحول هستند.
به اندازه نياز درباره سنتهاى خدا پيرامون بحث خود مطالبى را آورديم و آنچه كه مفيدفايده از شناخت سنن الهى پيرامون جوامع بشرى در گذشته وحال و آينده مى باشد، اين است كه بتوان عوامل هلاكت و نابودى امتها را پيدا كرد و بهاعتبار و پذيرش عبرت از گذشتگان ، چراغى براى آيندگان روشن نمود كه خود، عبرتبراى ديگران نشوند.(20)
از مجموع آياتى كه لفظ ((سنة الله )) در آنها به كار رفته ، اكثرا از سنتهاى خداپيرامون حركتهاى مخالف پيامبران و هلاكت آنها بحث شده است ، از اين نكته برداشت مىشود كه تاءكيد خداوند در قرآن بر به كارگيرى لفظ ((سنة الله )) براى فرجاماقوام گذشته ، خود جنبه يادآورى و تذكر از بد عاقبتى دنيوى معاندان قوانين خداوندى رادر بر خداوندى را در بر دارد و هميشه هم تاءكيد بر عدمتحول و دگرگونى اين نوع سنن الهى در قرآن شده كه بفهماند عناد با پيامبران ومخالف با استقرار احكام الله در زمين ، نابودى را در پى خواهد داشت .
بخش نخست : معانى واژه هاى مورد بحث : اّمت 
ابتدا نظر لغويان درباره ام (ريشه امت ) را نمى آوريم ، بعد درباره معانى لفظ امت ،پس از برداشت خود، سراغ ((امت )) در قرآن مى رويم و برداشت از آيات را بهتفضيل خواهيم آورد. سپس به ((امت )) در نهج البلاغة مى پردازيم و در پايان واژه هاىجايگزين امت را مطرح مى كنيم .
امت در لغت  
امت ، از ريشه اءم گرفته شده است ، اءم يعنىاصل ، قصد، عزم آهنگ چيزى كردن يا هدفى رادنبال كردن . در كتب لغت اين معنا به عنوان معناى اصلى ذكر شده است :
- راغب در مفردات :
- اءم : قصد مستقيم : قصد، عزم پايدار يا پابرجا. ((امت )) هر جماعتى است كه چيزىمثل دين يا زمان يا مكان آنها را جمع كند. فرق نمى كند آنعامل تجمع مردم ، اختيارى يا غير اختيارى باشد؛ جمع امت ، امم است . (21)
به تفصيل قصد ورود در كتب لغت را نداريم فقط آن را اندازه كه روشن شود راجع به امتچه توضيحى مى تواند جامع باشد كفايت مى كند. واضح و روشن است كه اءم :(اصل و مادر)، امت : (جامعه )، امام :، (مقتداى پيشرو)، اينها از يك ريشه گرفته شده اند.
-معجم مقاييس اللغه :
اءم : يك اصل است كه از چهار معناى فرعى منشعب شده است .
-ريشه و بنيان : الاصل
-مرجع : المرجع
-جماعت : الجماعة
-دين : الدين
و بعد از آن سه معناى اصلى دارد.
-پيكر و اندام : القامه . ان فلانا لطويل القامه : فلانى قد بلند است .
-دوره اى از زمان بطور محدود: الحين
- قصد و عزم : القصد.
و نقل كرده است :
امة الرجل : بدنه و وجهه : بدن انسان و چهره اش . كه همان پيكر و اندام از فرق سر تاپا را مى گويد.(22)
- لسان العرب :
اءم : قصد.
معانى ديگرى نيز دارد:
- دوره اى از مردم : قرن من الناس .
- قد و صورت انسان : القامه و الوحه . (همان معناى كتاب مقاييس است .)
- محدوده اى از زمان : الحين
(معناى حين و قرن من الناس هر دو محدوده اى از زمان است و يك معنا به حساب مى آيد.)
نتيجه  
با توجه به تمام معانى ذكر شده توسط كتب لغت به نظر مى رسد: اين واژه يك معناىاصلى بيشتر ندارد و آن ((بنيان و اصل )) است كه در ذات خود داراى هدف و مقصدى استزيرا هيچ اصل و بنيانى بى هدف نيست .
اگر به معناى جامعه گرفته شود، جامعه بىاصل و بى هدف نمى تواند باشد. اگر به معناى مرجع گرفته شود هماصل را مى رساند و هم هدف و قصد را.
اگر به معناى جماعت ، گروه و دسته اى از مردم باشد همان جامعه است درشكل كم و اندك آن .
اگر به معنى دين باشد، دين داراى اصل و هدفى است .
اگر به معناى حين باشد، مى توان گفت امتى در اين دوره از زمان از لحظه اى شروع بهزندگى و به برهه اى از زمان ختم شده اند؛ دوران يا دوره ، بىاصل و بى هدف نمى شود. و حتى اگر به معناى قد و قامت انسان هم باشد داراىاصل و هدفى است ، لذا معناى اصلى امت : ((بنيان هدفدار)) است . معانى ديگر منبعث ازمعناى اصلى مى باشد.
به نظر ما امت - به مفهوم اصطلاح اجتماعى آن - يعنى : ((دسته و گروه يا جمعى از مردمكه افكار و انديشه مشترك ، هدف و قصد مشخصى - البته بطور نسبى - در يك يا چندزمينه نزديك به هم دارند كه مى شود آنان را همانند يكديگر دانست و به يكى از مشخصههاى نسبى ، زمانى و مكانى ، اعتقادى و اجتماعى نسبت داد)). لذا نظر راغب را بطور نسبىمى پذيريم و الا همه جا يك امت ، يك دين نداشته است .
امت در قرآن  
در قرآن از مجموع آياتى كه واژه ((امت )) در آنها به كار رفته است ، با توجه بهمعناى اصلى امت در مى يابيم كه كاربردهاى مختلف دارد:
- براى تمام افراد بشر: ((كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين ... ))(23)
- براى افراد يك جامعه شهرى يا منطقه اى و سرزمينى : ((كذلك ارسلناك فى امة قدخلت من قبلها امم ...))(24)
- براى گروهى از افراد يك جامعه يا امت : ((و لتكن منكم امة يدعون الى الخير...((ع(25) ، ((و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس ‍ يسقون ...))(26)
- براى قبايلى در يك منطقه يا در دل يك امت يا به عبارتى امت هايى در يك امت بزرگتر:((قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك ...))(27)
- براى فردى از افراد يك جامعه : ((ان ابراهيم كان امة قانتا لله حنيفا...))(28)
- جامعه جنبندگان و جانداران : ((و ما من دابه فى الارض و لاطائر يطير بجناحيه الا امماءمثالكم ...))(29)
- براى نشان دادن يك روش اعتقادى يا دين و شريعت به معناى عام آن : ((انا وجدناآباءنا على امة و انا على آثار هم مفتدون . ))(30)
- براى ارائه محدوده اى از زمان ، دوران ، حين :
((و قال الذى نجا منهما و ادكر بعد امعة ...))(31)
((لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ...))(32)
در قرآن آيه اى نداريم كه امت را فقط از لحاظ دينى و اعتقاد توحيدى ملاك قرار دادهباشد(33) بلكه امت هم براى مؤ منان بكار رفته و هم براى مخالفان پيامبران : ((وهمت كل امة برسولهم لياخذوه و جادلوا بالباطل ...))(34) ، و حتى به جنبندگان وجانداران ديگر نيز اءمت گفته شده است .
نتيجه  
بنابراين تا اينجا برداشت مى شود، اگر امت براى انسانها يا مجموعه از افراد بشر وحتى غير انسان به كار مى رود اين نيست كه جمعيتى از لحاظ مشخصه زمانى و مكانى واعتقادى در يك جهت و يك سو حركت كنند به عبارت ديگر همه مردم كه به آنها امت مىگويند، لازم نيست همه موحد باشند، يا همه آنها در يك سرزمين ساكن باشند و همه آنها نيزدر يك برهه از زمان باشند بلكه يك مشخصه براى كاربرد امت كفايت مى كند.احتمال دارد يك امت شامل چند نسل باشد و از زمان ظهور يك پيامبر تا پيامبر بعدى چندنسل از اينها را در برگيرد و شايد در يك نقطه اى از زمين ساكن نباشند در مناطق مختلفبر اثر عواملى مسكن گزينند. امت يهود يا قوم موسى از زمان حضرت موسى (ع ) تا زمانپيامبر بعدى و بعد از آن ادامه داشته اند و در يك سرزمين هم ساكن نبوده اند. از يك نگاههمه يك امت اند و از جهت ديگر كه به قبايل كوچكتر تقسيم شده اند. امت هايى مى باشند.همانند آيه 48 هود كه همراهان نوح ، را امتها شمرده است . قرآن درباره قوم موسى نيز مىفرمايد: ((و قطعنا هم اثنتا عشرة اسباطا امما...: (35) ))ما آنها را به دوازده طايفهاز فرزندان يعقوب تقسيم كرديم كه هر يك امتى بودند. يعنى تقسيم امتى به امت هاىكوچكتر كه همه نيز در يك زمان مى زيسته اند. چند آيه بعد در همين سوره : ((و قطعناهم فى الارض امما منهم الصالحون و منهم دون ذلك ...(36) ))و آنان را - يعنىهمانهايى كه از نسلهاى همين فرزندان بنى اسرائيل بودند - در زمين پخش كرديم كه امتهايى شدند. از آن تعدادى صالحان ، درستكارانى شدند و تعدادى نيز غير از آن - يعنىصالح نشدند.
لذا ملاحظه مى شود يك امت بزرگ بنى اسرائيل به امت هاى دوازده گانه قطعه قطعه شدو سپس به امت هاى بعدى تقسيم شدند. هم امت صالح بودند و هم غير صالح . همين نكته رااز آيه : ((و من قوم موسى امة يهدون بالحق ...: (37) ))((از قوم موسى امتىبودند كه به حق هدايت مى كردند))، برداشت مى كنيم .
لذا لفظ امت فراگير است ، فوق زمان و فوق مكان كاربرد دارد، هم چنينشامل افراد و جمعيتى در يك مقطع زمانى و مكانى نيز مى شود، قصد و هدف در اين نوعكاربرد بطور مشترك نيز تا حدودى منظور شده است (همانطور كه قبلا گفته شد نسبىاست ): مثلا امت يهود از اين جهت كه موسى پيامبرشان است ، از آغاز تاكنون يك امت هستند، ازاين جهت كه در سرزمين هاى مختلف زندگى مى كنند، امت ها محسوب مى شوند و از جهت زمانىنيز در طول تاريخ به جامعه هايى تقسيم شده اند كه آنها نيز هر كدام يك امت به حسابآمده اند.
جوامع اسلامى از اين جهت كه همه مسلمانند يك امت اسلامى به حساب مى آيند و از اين جهت كهبه نژادهاى مختلف تقسيم مى شوند ديگر يك امت نيستند، با جهت اشتراكى ديگر يا بامشخصه ديگرى به آنها امت مى گويند، مثلا امت عرب ، امت فارس ، و...
مى شود گفت : درباره كاربرد قرآنى امت غير از معناى اصلى به عنوان يك جامعه فقطآنچه ملاك قرار مى گيرد، يك مشخصه خواهد بود تا بتوان افرادى را به عنوان امت بهحساب آورد حتى اگر يك خانواده يا يك دسته از مردم باشد.حال ، يا مشخصه مشترك افراد، نسبى و قبيلگى ، زمانى ، مكانى ، عقيدتى ، و يا شغلىاست و لازم نيست همه اين مشخصه ها يكجا جمع شوند، گر چه اگر جمع هم شدند، بازبيرون از واژه ((امت )) نخواهند بود و قرآن براى هر يك از آنها اين ((واژه )) را((اصطلاح )) كرده است . اما آنجايى كه لفظ امت به زمان محدودى برمى گردد - كه درآيه 45 سوره يوسف و 8 هود آمد - يعنى به عنوان وسيله سنجش زمان بكار رفته است .چيزى مانند مقدار زمانى كه نسلى از مردم زندگى كنند. البته به اندازه يك دوره از حياتيك امت نبوده است . به آيات قبل از آيه مذكور عنايت فرماييد:
يوسف به همبندش كه گمان برد آزاد مى شود، فرمود؛ نزد صاحبت مرا بياد آور. شيطانهم كارى كرد كه او سفارش يوسف را فراموش كند. لذا چند سالى يوسف - بعد از آزادىرفيقش - در زندان ماند. قرآن اصطلاح ((بضع سنين : چندسال )) يعنى زير چند ده سال را بكار مى برد و در آيه 45 كه مى گويد: بعد امة يعنىچند سال بعد: ((بضع سنين )). منظور اين است كه امت اصطلاح ديگرى براى آن شد. لذابه اندازه دوران حيات يك امت نيست و احتمال ديگر اين كه ((بضع سنين )) هم براىحضرت يوسف يك عمر طول كشيده و هم براى رفيق او، كه شايد به ذهنش ‍ آمده ؛((آه ! چندسال است كه يوسف گفته مرا فراموش نكن ...)) زمان طولانى ، بطور ذهنى و خيالى بهاندازه عمر يك امت به حساب آمده است . البته نكتهاول قانع كننده تر مى باشد، در آيه 8 سوره هود كه امت بمعناى حين يا محدوده اى از زمانبكار رفته آنهم بطور شمارش شده يعنى تعداد زمانى ؛ به عبارت ديگر اوقاتى چند؛باز مشاهده مى كنيم در اينجا به اندازه عمر يك امت محسوب نشده است .
آيه 23 سوره زخرف كه يك روش اعتقادى يا دين و شريعت را مى رساندقابل توجيه به معناى امت بعنوان گروهى از مردم نيست .
اما آيه 120 سوره نخل كه حضرت ابراهيم را امت قلمداد كرده ، به نظر ما معناى اصلى امتيعنى ((بنيان هدفدار)) لحاظ شده است . چون آن پيامبر مبارزه اى با بت پرستى را آغازكرد كه تا قبل از آن سابقه نداشته و در حقيقت پايه گذار مكتب توحيد است و بناى جامعهاى را ايجاد كرد كه در حقيقت خود بنيان آن بود. به همين جهت در آيه 123 همين سورهتاءكيد بر پيروى از روش - ملة - ابراهيم است . فقط يك نكته درباره آيه 45 سوره0يوسف و 8 سوره هود و آيه 23 سوره زخرف مى ماند كه وجه اشتراك را براى پيوندبا معناى امت بعنوان مجموعه اى از افراد يا گروهى از مردم را پيدا كنيم و آن عبارت استاز اينكه بگوييم بر اساس دلالت تضمينى يا تسميه جزء بهكل است . بدين علت به ((دوره اى از زمان )) و ((روش و دين )) امت گفته مى شود كههيچ گروه و دسته اى از مردم به عنوان امت بيرون از زمان نيستند و هيچ جامعه اى بدونشريعت و عقيده نمى شود تصور كرد. لذا به دوره اى از زمان و روش و عقيده نيز امت مىگوييم .
برداشتى كه تاكنون از بيان مطالب فوق مى توان داشت اين است ؛ بيش از چهار معنابراى واژه امت در قرآن پيدا نكرديم :
1- بنيان هدفدار.
2- جامعه و جماعتى از مردم يا جانداران - با توضيحى كه داده شد -.
3- دوران و دوره اى از زمان
4- دين و شريعت به معناى عام آن .(38)
به نظر ما چون امت از لفظ اءم گرفته شده كه معناى اصلى اش ((بنيان هدفدار)) است، ديگر معانى از جهتى با آن وجه مشتركى دارد و آن عبارت است از اين كه هر كدام بهنوبه خود يك نوع اساس و بنيان مى باشد. لذا با ((بنيان هدفدار)) از لحاظ لفظمشترك است و مى توان گفت شايد به طور مجاز براى آن سه معناى ديگر در قرآن بكاررفته است .
امت در نهج البلاغه  
اكنون به سراغ نهج البلاغه مى رويم كه مى تواند يكى از منابع لغوى ما از اسلام((واژه امت 49 بار به صورتهاى مختلف در نهج البلاغه بكار رفته كه مى توان گفتبه استثناى دو مورد در همه موارد ديگر به معناى گروهى از انسانها مى باشد كهرسول براى آنها از طرف اعتقاد آمده و عامل وحدت آنها دين است .)) (39)
بعد از اينكه قضيه صفين به آنجا ختم شد كه نبايد مى شد و شاميان به معاويه رسيدندو معاويه به آروزهايش ؛ عراق و حجاز على عليه السلام را از دست دادند و در انديشهقياس باند بنى اميه با آل محمد بودند، حضرت فرمود:
((لا يقاس آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم من هذا الامة احدا: ))از اين امت احدى باآل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم قابل مقايسه نيست .
امت در اين بيان حضرت يعنى مردم شبه جزيرة العرب و ديگر مسلمانان آن زمان ، جامعهبشرى ساكن در آن مقطع تاريخى در سرزمين شبه جزيرة العرب و اطراف آن كه اسلام رابرگزيده اند.
((در خطبه 192 امام عليه السلام با كار برد واژه امتعامل وحدت و اجتماع آنها را نيز بيان نموده است : ((فان الله سبحانه قد امتن على جماعةهذه الامة ....: ))خداوند سبحان بواسطه الفت و مهربانى كه بين (مسلمانها) ايجاد كردبر جماعت اين امت منت نهاد، الفتى كه در سايه آن وارد مى شوند و در كنار آن قرار مىگيرند، به نعمتى (دينى كه موجب الفت است ) كه كسى از آفريدگان بهاى آنرا نمىداند، زيرا بهاى الفت و مهربانى با يكديگر از هر بهايى افزونتر و از هر بزرگىبزرگتر است .)) (40)
در كتاب جامعه از ديدگاه نهج البلاغه در ذيل همين خطبه آمده است : ((بنابراين آنچه ازكلام امام بطور التزامى درباره مفهوم امت مى توان بدست آورد اين است كه امت به گروهىاز انسانها گفته مى شود كه داراى دين و رسول واحدى از طرف خدا هستند...)) (41)
همانطور كه قبلا نظر خود را ذكر كرديم امت در بردارنده اين معنا و مفهوم نيست . امت بهتجمع ها و گروها و... گفته مى شود و اشاره بهرسول واحد و دين واحد ندارد بلكه دين يكى از مشخصه ها مى باشد كه قبلا بطورمفصل بيان شد. بعلاوه نويسنده محترم در صفات بعد از همين خطبه قاصعه جملاتى از آنحضرت مى آورد كه معناى وسيعترى از اين نظريه را دارد و ديدگاه ما را تاءييد مى كند:((واتخذوا التواضع مسلحه بينكم و بين عدوكم ابليس و جنود فان له منكل امة جنوداو اءعوانا و رجلا و فرسانا(42) )): تواضع را ميان خود و دشمنتانابليس و سپاهيانش ‍ سنگر قرار دهيد كه او را از هر امتى لشكرى و يارانى و پياده وسواره دارد.
- باز هم در تاءييد گفته ما -: در شرح نهج البلاغه خوبى آمده است حضرت على عليهالسلام در آغاز به امر كرد كه بوسيله تواضع عليه ابليس سنگر بگيرند سپس درمورد علت اين سفارش فرمود...ابليس از هر امتى از جن و انس براى خود سربازان وياورانى سواره و پياده دارد...
در نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه خطبه اى از امامنقل شده كه در آن واژه امت بصورت جمع براى جن به كار رفته : ((و خلق فيها امما منالجن ))خداوند زمين را آفريد و در آن امت هايى از جن را كه تسبيح و تقديس خداوند كردهو در آن سستى نمى نمودند، آفريد.)) (43)
لذا جايى كه واژه امت براى غير انسان در قرآن و نهج البلاغه بكار رفته ، نمى توانآنرا فقط براى انسان و جوامع بشرى دانست بلكه به گروه ها و جامعه ها بشرى بارسول ، بى رسول و... اطلاق مى شود بالاخص در اين بيان آخر از حضرت امير عليهالسلام كه جنيان را امت ها آورده است منظور امت هاى مؤ من جنيان مى باشد و همه مؤ منان آنها راامت نفرموده بلكه ((امم )) آورده است . فرمود: امت هايى از جن را آفريد كه خداوند راتسبيح و تقديس مى كردند بعد كه ((جن هاى متمرد از دين حق )) را ذكر فرمود، با ((ثم ))به معناى سپس آورد. (44)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation