بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عوامل سقوط حکومتها در قرآن و نهج البلاغه, نصرت الله جمالى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     SOGHOO01 -
     SOGHOO02 -
     SOGHOO03 -
     SOGHOO04 -
     SOGHOO05 -
     SOGHOO06 -
     SOGHOO07 -
     SOGHOO08 -
     SOGHOO09 -
     SOGHOO10 -
     SOGHOO11 -
     SOGHOO12 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

3 - تقسيم بيت المال بطور مساوى از ديدگاه فقه اسلامى
يكى از مسائلى كه در بحث بيت المال عنوان مى شود مساءله چگونگى تقسيم بيتالمال است ، اين مساءله در كتب فقهى عنوان شده و در اين باره فقهاى مذاهب اسلامى اختلافنظر دارند. اما از ديدگاه فقهاى تشيع ،بايد بيتالمال بطور مساوى بين مستحقين تقسيم گردد.
عالم بزرگ و معروف شيعه شيخ طوسى در كتاب ((خلاف ))خودذيل باب ((كتاب الغين و قسمة الغنيمة )) پس از ذكر اين مساءله از ديدگاه فقهاى مذاهبمختلف اسلامى در مساءله 44 چنين گويد:
((در مصرف بيت المال ، بين مردم بخاطر شرافت يا سابقه بيشتر در اسلام و يا دانش وزهد، فرقى نبايد گذاشت ، و شيوه على عليه السلام همين بود كه بيتالمال را بطور مساوى قسمت مى كرد، ابوبكر نيز همين روش را داشت ، حتى به افرادى كهحاضر نمى شدند نيز به همان اندازه مى داد، ولى عمر دسته اى را بر دسته ديگربرترى مى بخشيد. آنگاه اضافه مى كند: دليل بر تقسيم بيتالمال بطور مساوى اين است كه اسم ((بيت المال )) مطلق است وشامل همه مردم مى شود، و هر كسى از هر طبقه اى باشد، در اين جهت هيچگونه امتيازى ندارد،و برترى دادن بعضى بر بعضى ديگر جايز نيست ، زيرا برترى دادن نياز بهدليل دارد و در اينجا دليلى براى برترى دادن اشخاص وجود ندارد)).
محقق عاليقدر صاحب جواهر گويد:((روايات صحيح و فراوان بر اين معنى دلالت مى كندكه حضرت على عليه السلام بيت المال را بطور مساوى بين مردم تقسيم كرد، و رعايتعدالت در اين مورد از صفات خاص ‍ آنحضرت بشمار آمده بود)). در اينجا در ميان رواياتفراوان به ذكر دو نمونه اكتفا مى كنيم :
1- على عليه السلام فرمود: در روز قيامت در مورد هفت چيز باز خواست مى كنند كه عبارتنداز: انجام نماز، پرداخت زكات ، امر به معروف و نهى از منكر و تقسيم بيتالمال بطور مساوى و رعايت عدالت در ميان مردم ، و اجراى حدود الهى .
2 - عاصم بن كليب از پدرش نقل مى كند كه گفت : من در حضور على عليه السلام بودمكه اموالى مربوط به بيت المال از يكى از نواحى ايران آورده بودند، حضرت بر خاستو تصميم به تقسيم آن گرفت و ما نيز با او برخاستيم ، مردم براى دريافت آن هجوم مىآوردند، حضرت براى رعايت انضباط ،دستور فرمودند طنابى به عنوانحائل اطراف اموال كشيده ، تا جمعيت در آن طرف طناب قرار گيرند و فرمود: اجازه نيست كهكسى از اين ريسمان عبور كند مردم آن طرف طناب نشستند و خودداخل طناب شد و فرمود: رؤ ساى هفتگانه كجايند؟ (آنروز در كوفه هفت قبيله از مسلمينزندى مى كردند كه هر كدام نماينده خاص داشتند) حضرت سهم هر يك ازقبايل را به نماينده آن قبيله تحويل دادند تا آنها بطور مساوى آنرا در ميان اعضاء قبيلهخود تقسيم كنند در كنار اموال ؛ داخل ظرفهاى خالى شده يك قرص نان بدست آمد على عليهالسلام فرمود: اين قرص نان را هفت قسمت كنيد و براى هر قبيله اى ازقبائل هفت گانه يك قسمت آنرا بگذارد سپس فرمود:


((هذا جناى و خياره فيه
اذ كل جان يده الى فيه ))
يعنى اين چيده ، بهترينش در ميانش است ، زيرا هر چيننده دستش به طرف دهان خودش برمى گردد، آنگاه همه آن اموال را تحويل نماينده ها داد، آنان در حضور آنحضرت ،افرادقبيله خود را مى خواندند و اموال را در ميان ، آنها قسمت مى كردند.
خلاصه اينكه : طبق مبانى شيعه بطور كلى ، تقسيم بيتالمال بايد بطور مساوى بين افراد باشد، ولى در پاره اى از موارد بخاطر امورى درتقسيم به بعضى بيشتر داده مى شود، مثلا در تقسيم غنائم جنگى (كه يكى از منابع بيتالمال است ) به جنگجويان پياده يك سهم داده مى شود اما به جنگجويانى كه سواره انداگر يك اسب دارند ،دو سهم مى شود و اگر چند اسب دارند سه سهم تعلق مى گيرد.
روشن است كه اين فرق بخاطر مخارج خوراكى و نگهدارى اسبها است ، و با توجه بهاين مطلب ، مى فهميم كه اين موضوع حاكى از تبعيض در تقسيم بيتالمال نيست .
4- شيوه على عليه السلام در تقسيم بيتالمال
ابن ابى الحديد صاحب شرح نهج البلاغه كه از بزرگاناهل تسنن است داستان ذيل را از ابو جعفر اسكانىنقل مى كند:
على عليه السلام در دومين روز بيعت بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا چنين فرمود:هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و اله رحلت كرد، مردم ابوبكر را براى خلافتبرگزيدند، و ابوبكر نيز عمر را خليفه بعد از خود قرار داد، عمر به روش ابوبكررفتار مى كرد، و سپس در پايان عمر، شوراى شش ‍ نفرىتشكيل داد كه ميان آن شورا، خلافت به عثمان واگذار شد، او هر چه را كه شما نمىخواستيد انجام مى داد، تا آنكه به كارهاى او پى برديد ،آنگاه محصور گرديد و كشتهشد .پس از كشتن عثمان به سوى من آمديد، و من خلافت راپذيرفتم ((من مردى هستم از شماو دارائى و جان شما را از آن خود مى دانم ، و در نگهدارى آنها مى كوشم )).
براستى خداوند درهاى رحمت را به سوى شما واهل قبله گشوده است و فتنه ها همچون شب تار رو آور شده است ، كه جز افراد صبور و بيناو آگاه بر رازها، تاب اين حوادث را ندارند، من شما را به راه و رسم پيامبر اسلام صلىالله عليه و اله سوق خواهم داد، و آنچه را كه به آن ماءمور شدم در ميان شما اجرا مى كنم، در صورتى كه از يارى من دست برنداريد، و من از خداوند يارى مى طلبم .
آگاه باشيد، گمان مبريد كه پس از در گذشت پيامبر خدا صلى الله على و اله مندگرگون شده ام ، بلكه من اكنون همان هستم كه در زمان رسولخدا بودم ، پس هر فرمانىاز جانب من به شما رسيد،و در آنجا كه شما را پرهيز دهم گام بر نداريد و در كارهاشتاب نكنيد، تا آن را براى شما روشن سازم و در حقيقت هر دستورى را كه نافرمانى كنيدما عذر شما را نمى پذيريم .
آگاه باشيد، خداوند بيشتر از آسمان و عرش خود، داناتر است و مى داند كه من حكومت برامت محمد صلى الله عليه و اله را خوش نداشتم ، تا اينكه خواسته تمام شما بر اين شدكه من آن را بپذيرم ، براى اينكه من شنيدم پيامبر خدا مى گفت :
((هر حاكم كه زمام امور بعد از مرا به عهده گيرد، بر ميزان نگه داشته شود، وفرشتگان ، صحيفه (آمار خير و شر) وى را پخش مى كنند، پس اگر دادگر باشد خدات اورا نجات مى دهد و اگر ستمگر باشد، ميزان به گونه اى تكان مى خورد كهاستخوانهايش مى شكند، و سپس به سوى آتش سرازير مى شود...))
آنگاه على عليه السلام به راست و چپ نگاه كرد و گفت :
آگاه باشيد، فردا كه فرا رسد، كسانى را كه در دنيا فرو رفته اند و گنجهاى دنيا راذخيره كرده اند و آنرا (بناحق ) از خود مى دانند، من آنها را از دستشان بيرون مى كنم ، درنتيجه آنان از رفتار من ناراحت مى شوند و مى گويند فرزند ابوطالب ، حقوق ما را برما حرام نموده است .
هر گاه به خواست خدا فردا فرا رسد ، نزد من بيائيد، تا مالى را كه پيش ما وجود دارددر ميان شما تقسيم كنيم ، هيچيك از شما نبايد با ما مخالفت كند خواه عرب باشد يا عجم ،اهل بخشش باشد يا نباشد...
نخستين مخالفت عده اى با امام عليه السلام از اينجا شروع شد كه او دستور تقسيم بيتالمال را بطور مساوى صادر كرد - اينك دنباله ماجرا:
فرداى آن روز، مردم طبق دستور امام ، براى گرفتن سهم خود نزد امام حاضر شدند، علىعليه السلام به خزانه دارش عبيدالله بن ابى رافع فرمود:
از مهاجرين آغاز كن و آنان را به حضور بطلب و به هر يك سه دينار بده ، سپس انصاررا به حضور بطلب و به آنها نيز هر يك سه دينار بده ، و پس از آنها هر يك از مردم كهحاضر شدند، چه سرخ پوست باشند يا سياه پوست به همين مقدار بده .
سهل بن حنيف (كه به غلام سابقش همين مبلغ داده شده بود) به اعتراض ‍ برخاست و گفت :اين شخص (غلام ) ديروز غلام من بود، و امروز او را آزاد كرده ام ، به او برابر من مى دهى؟
على عليه السلام فرمود: ((هر چه به داديم به تو نيز مى دهيم )).
به همه افراد سه دينار داد بى آنكه بين آنها فرقى بگذارد.
افرادى چون طلحه و زبير و عبدالله بن عمر و سعيد بن عاص و مروان و عده اى از قريشو...با اين روش مخالفت كردند و دنبال آن را گرفتند...امير مؤ منان در پاسخ آنان در موردمساءله اعتراض به تساوى در صرف بيت المال چنين فرمود: ((اتاءمرونى ان اطلبالنصر بالجور فيمن وليت عليه ، و الله لا اءطور به ، ما سمر سمير و ما اءم نجم فىالسماء نجما و لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انماالمال مال الله . الا و ان اعطا المال فى غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه فىالدنيا و يعضه فى الاخرة و يكرمه فى الناس و يهينه عند الله و لم يضع امرء فى غيرحقه و عند غير اهله الا حرمه الله شكرهم و كان لغيره ودهم فان زلت بهالنعل يوما فاحتاج الى معونتهم فشر خليل و اءلام خدين ))((آيا به من دستور مى دهيدبه كسانى كه تحت فرمانروائى من هستند ستم كنم تا يارانى گرد آورم ، به خداسوگند تا دنيا وجود دارد و تا ستاره اى دنبال ستاره ديگر حركت مى كند اين كار رانخواهم كرد، اگر مال از آن خودم بود آنرا بطور مساوى تقسيم مى كردم ، چه رسد بهاينكه مال ، مال خداست .
آگاه باشيد كه بخشيدن مال در جاى ناروا بريز و بپاش و بيهوده مصرف نمودن آن استو اينگونه بخشش بخشنده را در دنيا بالا مى برد، ولى در روز رستاخيز به پائين مىكشاند و در پيش مردم او را محترم مى كند ولى در پيش خدا خوار مى گرداند، و كسىمال خود را در جاى نادرست و نزد نا اءهلان نگذاشت مگر آنكه خداوند شكر آنمال را بر او حرام كرد.
اين بخشش نابجا و ناروا، در دل مردم دوستى مى آفريند اما اگر روزى پيش ‍ آمدى بدىبراى او رخ داد و به يارى آنها نيازمند شد، آنها بدترين و سرزنش ‍ كننده ترين يار ودوست خواهند بود)) (186)
در خطبه ((يتبراء من الظلم ))داستان آهن گداخته اى كه آن حضرت براى برادرشعقيل آماده كرد تا او را از درخواست بيش از سهميه اش ‍ بترساند، به ما درس عدالت خواهىمى دهد كه خانواده خود را بر ديگران ترجيح ندهيم و بيش از ديگران براى آنان حقوقىمنظور نكنيم . آن هم در حالى امام عليه السلام مى فرمايد:
((اگر چه خانواده اش در حال فقر و ندارى زندگى را سپرى مى كرد و غبار پريشانحالى بر چهره شان نشسته بود)) اين داستان زبان زد خاص و عام است هر شيعه على مىداند.(187)
در كتابهاى ديگر بعضى از نكات را كه ياد آور خط فكرى امام على عليه السلام است وبه افراد جامعه آنروزى ، آموزشهاى عدم تبعيض بين ابناى بشر را مى فرموده ، آورده اندو مطالب مذكور را توضيح بيشترى مى دهد.(188)
((حضرت على عليه السلام در تقسيم بيت المال نيز با رعايت حقوق عامه مردم ، همه رابرابر مى دانست ، امام عليه السلام چند روز پس ازقبول خلافت فرمود:
((مردم !... از ابوالبشر فرزندى به عنوان غلام يا كنيز متولد نگرديد، تمام فرزنداناو از روز نخست آزاده بودند. لكن امروز به خاطر جهات و مقتضياتى ... جمعى بنده و مملوكشما قرار گرفته اند... قدرى از اموال كه مربوط به مسلمين است نزد من جمع شده ، بايددر ميان شما از سياه پوست و سفيد پوست ، بردگان و آزادگان ، به طور مساوى تقسيمشود)).
بعد على عليه السلام از آن به هر نفر سه دينار داد مردى از انصار و غلامش ‍ كه روزگذشته آزاد شده بود هر كدام سه دينار گرفتند. مرد اعتراض كرده گفت :
يا على عليه السلام ! اين غلام را من ديروز آزاد نموده ام ، آيا سهم مرا با او به يك اندازهمى دهى ؟ حضرت پاسخ داد:
من در كتاب خدا دقت كردم ، تفاوتى بين فرزندان اسحاق كه آزاد بودند نديدم .
حضرت على عليه السلام به خاطر اينكه در تقسيم بيتالمال بين عرب و عجم ، برده و آزاده ، اشراف و فقرا و... تفاوتى نمى گذاشت ، در ابتداهميشه مورد اعتراض واقع مى شد،ولى آنچه براى امام عليه السلام اهميت داشتعمل به قانون (شرع ) بود. امام عليه السلام هيچگاه به خاطر مصالح شخصى يا مصالححكومت اسلامى از قانون تخطى نكرد، و هيچ وقت قانون را بابميل خود تقسير نفرمود. روزى طلحه و زبير به امام عليه السلام اعتراض كرده اند كه :
عمر در تقسيم بيت المال با ما اينگونه رفتار نمى كرد! حضرت فرمود:
آيا پيامبر بيت المال را مساوى تقسيم نمى كرد؟
گفتند:
- بلى ،
فرمود:
شيوه پيامبر سزاوارتر به پيروى است يا شيوه عمر
؟ گفتند
:شيوه رسول الله ، ولى ما داراى سوابق درخشان هستيم و در راه اسلام رنج و مشقتفراوانى تحمل كرده ايم و از نزديكان پيامبريم .
حضرت فرمود:
سابقه شما بيشتر است يا من ؟
گفتند:
سابقه تو يا على .
آيا نزديكى شما به پيامبر بيشتر است يا نزديكى من ؟
گفتند:
نزديكى تو يا على .
آيا شما بيشتر در راه اسلام رنج برديد يا من ؟
اظهار كردند:
تو يا على
حضرت فرمود:
((به خداقسم من و اين اجيرم مساوى هستيم )).(189)
حضرت على عليه السلام طى بخشنامه اى به استانداران خود ابلاغ كرد كه هيچ كسنبايد بيش از حق خود از بيت المال دريافت كند و هر كسى در خواست كرد، از حق خود تعدىكرده و نبايد به او پرداخت گردد گاهى افراد پير و تهيدست درخواست كمك اضافى ازبيت المال مى كردند. امام عليه السلام يا سهم خود را به آنان مى داد يا مردم را تشويقمى كرد كه به آنان كمك كنند ولى هيچگاه بيش از حقوقشان ، از بيتالمال به آنان نمى پرداخت ، اين بود، كه خود امام عليه السلام بيش از همه به آنهاپايبند بود.
على عليه السلام هر جمعه بيت المال را جاروب كرده و دو ركعت نماز در آن مى خواند،هلال بن مسلم نقل مى كند:
نزديك غروب مالى به بيت المال آوردند. فرمود:
اين مال را قسمت كنيد.
گفتند:
شب شده و فردا تقسيم مى كنيم ، فرمود:
آيا شما تعهد مى كنيد كه من فردا زنده بمانم ؟
گفتند:
ما نمى دانيم ، فرمود:
تا شمعى آوردند آن مال را همان شب تقسيم كردند.
((پس از جنگ جمل ، على عليه السلام اموالى را كه در بيتالمال بصره بود بين همه به تساوى تقسيم كرده و خود نيز سهمى برابر ديگرانبرداشت ، در همان حال كه سهم حضرت روى زمين باقى مانده بود، مردى آمد و گفت : اىامير المؤ منين !نام من از قلم افتاده و من هم همان زحمتى را كشيده ام كه تو كشيده اى ، علىعليه السلام سهم خود را به او داد)).(190)
آيا شگفت آور نيست ،- به اصطلاح مديران امروزى - حضرت امير مؤ منان از حق مديريت خود،بحثى مطرح نكرده است .
ممكن است مديران امروزى كه علاوه بر حقوق ماهيانه خود، درآمدى بيشتر از زير دستانشاندارند، نعوذ بالله فكرشان برتر از آن امام همام باشد؟ !و واقعا آن درآمد حق است ؟بهنظر الگوى اسلام عدالت اسلام يعنى امام على ، آن نه تنها حق نيست كهباطل است ، مگر اينكه بگوييم به ((غير مديران ))ظلم مى كنيم و حقوق مديران را براساس حق و عدالت مى پردازيم .
بنابراين همين عمل هم ظلم مسلم است و به هر شكل ممكن بايد راهى عادلانه براى آن پيداكنيم تا تبعيض مذكور غولى براى نظام مقدس اسلامى نشود.(191)
بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : ترك جهاد 
اكنون كه به ظلم و ستم و بد عاقبتى آن در حد نياز اشاره كرديم ، با بهره گيرى ازقرآن و نهج البلاغه به عامل مهم ديگر سقوط، كه آن را ((ترك جهاد))ناميده ايم ، مىپردازيم :
وقتى به كاربرد اين واژه از زبان حضرت امير المؤ منين مى نگريم ، آن را در اصطلاحبه معناى دفاع نظامى از كيان اسلام كه حكومت و مردم هستند مى يابيم ، نه به معناى جهادابتدائى يا جهاد آزاديبخش .
لذا فقط مبارزه مسلحانه نظام مقدس اسلام جنبه تدافعى و آنهم بعد از اينكه هيچ راهىبراى سازش و صلح عادلانه از طرف دشمن پذيرفته نشد و او آغازگر جنگبود.(192)
دفاع از اسلام و مسلمين يا با دشمنان غير مسلمان است يا با گروه هايى كه در درون جامعهبه نبرد مسلحانه با نظام مى پردازند. - در اصطلاح - اينان را ((فئه باغيه )) مىگويند چون از حقوق خود تجاوز كرده و حقوق ديگران را از بين مى برند
. در لغت واژه هاى ((غزوه ))،((حرب ))،((قتال ))،((جهاد)) را داريم . ((جهاد)) قداستخاصى را داراست و اين اصطلاح را قرآن مطرح كرد كه دركل به معناى مبارزه و تلاش در راه خداست ولى براى نبرد مسلحانه نيز بكار رفته اگرچه بيشتر براى جنگ ، از واژه ((قتال ))به جاى ((جهاد))استفاده شده است . در سورهانفال كه مربوط به جنگ بدر است مى فرمايد: ((ان الذين آمنو و هاجروا و جاهدو فىسبيل الله ...: (193) ))كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردند و در راه خدا جهادكردند..
در سوره آل عمران كه به جنگ احد مى پردازد، از واژه ((جهاد)) استفاده كرده است : ((اءمحسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم ...:(194) ))آيا پنداشتهايد كه وارد بهشت مى شويد در حالى كه خداوند هنوز كسانى از شما را كه جهاد مى كنندنيازموده است ...
حضرت امير المؤ منين عليه السلام نيز براى نبرد با تجاوزگران داخلى ، از واژه((جهاد))استفاده كرده است : ((الجهاد باب من ابواب الجنة (195) ))جهاد درى ازدرهاى بهشت است . در زبان فارسى واژه هاى ((نبرد، جنگ ، پيكار، ستيز،جدال ، رزم و مبارزه مسلحانه ))بكار مى بريم .
با توجه به آيات و روايات ما، هيچ جا نداريم كه لفظ ((جهاد))براى عمليات رزمىغير مؤ منان باشد. هر جا در قرآن بكار رفته از طرف مؤ منان بوده و رزم مقدس را مىرساند. و نشان مى دهد جنبه معنوى و قداست آن نيز ملاك است .(196)
قتال و جنگ از طرف گروهى يا جامعه و امتى با ديگران براى نابودى و از بين بردن يابه كام كشاندن ديگران است و با تجربه تاريخى كه داريم بسيارى از جوامع بانبردهاى خونين از بين رفته و يا حكومتشان نابود شدهمثل : حمله مغول به ايران يا حمله اسكندر به ايران ، هجوم مسلمانان در صدر اسلام بهايران و برانداختن ساسانيان . سقوط خلافت عباسى به دست هلاكوخان . نابودى نظامنازى در آلمان هيتلرى توسط متفقين .
در قرآن نيز براندازى نظام جالوتى توسط داوود پيامبر و اعطاى حكومت از طرف خداوندبه حضرتش مطرح شده است :
((فهزموهم باذن الله و قتل داوود جالوت و آتاه الله الملك و...(197) ))
-بعد از نبرد - به اذن خدا نيروهاى رزمى جالوت توسط آنان رو به هزيمت گذاشته وداوود جالوت را كشت و خداوند به او حكومت را عنايت فرمود و...
باز در قرآن به دو گروه رزمنده اشاره مى شود. گروهى خدايى و ديگرى شيطانى ، پرواضح است ، قتال اين دو دسته براى براندازى يكديگر است تا كدام برترى جويند.
((الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فىسبيل الله الطاغوت فقاتلوا اءولياء الشيطان ...(198) ))كسانى كه ايمان آورده درراه خدا، و كسانى كه كفر پيشه اند در راه طغيانگران و سركشان مى جنگند بنابرايندوستان شيطان را بكشيد...
جنگ دشمنان پيامبر با آن حضرت براى نابودى اسلام بود ولى نتوانستند خداوند نظامشرك آنان را در فتح مكه از بين برد.
جنگ براى بقا و زوال است . بقاى خود و زوال دشمن ، شكست دشمن و او را زير سلطه خوددر آوردن از راه مبارزه مسلحانه ممكن است (199) و يا از راه محاصره كه آن نيز خود جنگىاست با تمام نيرنگ هاى آشكار و پنهان براى براندازى . دشمنان نظام علوى هم كه درمقابل حضرت قد علم كردند، براى بقاى خود به نبرد برخواستند و با عدم اطاعت مردم ازرهبرى على عليه السلام زمينه را براى هجوم پى در پى دشمن به خاك خود فراهمنمودند تا بالاخره دشمنان پيروز شدند.
پس جهاد به مفهوم مبارزه مسلحانه آن ، در برخورد با دشمنانى كه براى فرو پاشىجامعه تلاش مى كنند امر مهمى است و شايد در زمينه هايى ، يكى از برترينعوامل باشد كه مى تواند امتى را تداوم حيات بخشد و ترك آن باعث انقراض گردد.
امام على عليه السلام جهاد را((زره محكم حق و سپر آهنين )) آن مى داند و همان طور كه زرهانسان را از آسيب ديدن در مقابل دشمن حفظ مى كند و سپر آهنين نمى گذارد ضربات دشمنبر پيكر انسان لطمه وارد كند، جهاد نيز در حفظ و پايدارى جامعه درمقابل دشمنان نقش مؤ ثر و والايى دارد: ((و هو... درع الله الحصينة و جنته الوثيقة فمنتركه رغبة عنه ،البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء(200) ))جهاد زره محكم خدا وسپر مطمئن الهى است . هر كس از جهاد دورى گزيند. آنرا ترك كند، خداوند جامه ذلت وخوارى ، و لباس بلا و گرفتارى به او مى پوشاند.
سخنرانى امام على عليه السلام درباره جهاد حاوى نكات بسيار ظريفى است كه ما فقطآنچه در ارتباط با بحث مى باشد آورده ايم نه همه خطبه را.
درباره مناسبت تاريخى خطبه جهاد آمده است :
((اين خطبه ،كه از سخنان سالهاى آخر عمر امام است در شرايطى ايراد شده كه معاويهپس از اعلان خود مختارى و خيره سرى در شام ، نواحى مرزى عراق را كه تحت حكومت امامبود،مورد تعرض و تجاوز قرار داده و توسطعوامل مزدورش دست به قتل و غارت و ويرانى زده بود. در يكى از اين تهاجمها، عنصرسفاك و ددمشى به نام سفيان بن عوف غامدى به كمك شش هزار نفر از خون آشام ترينمزدوران معاويه ماءموريت يافته بود كه به نوار ساحلى فرات حمله برده ، پس ازقتل عام وفاداران به امام ، وارد شهر انبار شده و از آنجا مداين رااشغال نمايد. سپس از راه شهر واثق به شام باز گردد. معاويه در اين دستور حمله ،خطاب به فرمانده دژخيمش تاءكيد كرده بود كه ((اگر شهر انبار را كه از شهرهاى مهممرزى قلمرو امام است ، مورد تهاجم قرار دهى ، گوئى به كوفه ، مركز حكومت امام ، حملهبرده اى اين تهاجمهاى پى در پى دل مردم عراق را به ترس وا مى دارد، عناصرى را كهدر ميان ياران امام دل با ما دارند شاد مى گرداند، افراد و گروههاى مخالف جنگ را بهسوى مامى كشاند. اينك به تو دستور مى دهم هر كسى را كه در خط ما نيست اگر مشاهدهكردى به قتل برسان و آباديهاى سر راهت را با خاك يكسان كن و اموالشان را غارت نما.زيرا غارت اموال همچون خونريزى ، دلها را بيشتر به درد مى آورد)).معاويه در انتخابشاشتباه نكرده بود زيرا سفيان ماءمورت خود را با آنچه كه خبث سيرتش مى افزود، بهانجام رسانيد.))
امام على عليه السلام حتى كسانى را كه جلو دشمن را نگيرند و بگذارند او به خانه وكاشانه شان وارد و بعد با دشمن وارد نبرد شوند، مورد نكوهش ‍ قرار داده و امر محتومبراى آنان را ذلت و خوارى مى داند:
((الا و انى قد دعوتكم الى قتال هولاء القوم ليلا و نهارا، و سرا و اعلانا، و قلت لكم: اغزوهم قبل ان يغزوكم . فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم الا ذلوا. فتواكلتم وتخاذلتم حتى شنت عليكم الغارات و ملكت عليكم الاءوطان ))
هشيار باشيد. من بارها شما را به جنگ اين گروه چه شبها و چه روزها و به طور آشكار ونهان فراخواندم و به شما گفتم پيش از آنكه به شما حمله كنند شما آماده ،وارد جنگشويد.
سوگند به خدا، هيچ ملتى در درون خانه و كاشانه - شهر و ديارشان - وارد جنگغافلگيرانه نشد مگر اينكه شكست خورده ، خوار گرديد
.در برابر اين همه تاءكيدها شما كار را به يكديگر واگذار كرديد و همديگر را تنهاگذارديد و به شكست كشانديد تا آنكه هجوم هاى پى در پى به سوى شما سرازير شدو سرزمين هايتان را گرفتند.
((يا اءشباه الرجال و لا رجال ! حلوم الاطفال ، وعقول ربات الحجال . لوددت اءنى لم اءركم و لم اءعرفكم معرفة - و الله - جرت ندما، واءعقبت سدما.قاتلكم الله ! لقد ملاءتم قلبى قيحا، صدرى غيظا و جرعتمونى نغب التهامانفاسا،و افسدتم على راءيى بالعصيان و الخذلان (201) ))((اى مرد نماها! كه هيچمردى نداريد، خواسته هايتان چون روياهاى كودكانه است و عقلتان چونعقل عروسان حجله نشين مى باشد. البته دوست داشتم كه شما را نمى ديدم و نمى شناختم .سوگند به خدا، آشنايى با شما سرانجام جز پشيمانى و عاقبتى جز اندوه و تاءسفندارد. خدا شما را بكشد. قلب مرا پر از اندوه كرديد و سينه مرا با خشم آكنده نموديد وغصه و اندوه را جرعه در كامم ريختيد و راءى و نظرم را با عصيان و يارى نكردنتان تباهكرديد.))
عدم شركت در جهاد، خانمان برانداز است و اگر مسلمانان توطئه هاى دشمنان اسلام رانشناسند كه از چه راههايى مى آيد با جلو آنرا سد نمايند يا اگر بشناسند درمقابل آن ، از خود تحرك نشان ندهند، از هستى فرهنگى و ملى خود دفاع نكنند و بهشكل هاى مختلف از جهاد و مبارزه طفره بروند، مكتب حياتبخش اسلام عزت و عظمت متبلور شدهدر نظام مقدس ‍ اسلامى را از دست خواهد داد، زمينه فرسوده شدننهال اسلام و رشد و نمو يافتن فرهنگ طاغوت و كفر فراهم خواهد شد و مى رود تا ((نهاز تاك نشان ماند و نه از تاكنشان )).
امام على عليه السلام در خطبه ديگرى نيز امت خود را مذمت مى نمايد كه چرااهل اطاعت و جهاد نيستند؟ و به آنها گوشزد مى كند دشمن بر اثر عدم شركتتان در جهاد برشما پيروز خواهند شد:
((و الذى نفسى بيده ليظهرن هولاء القوم عليكم ليس لاءنهم اءولى بالحق منكم ولكنلاسراعهم باطل صاحبهم و ابطائكم عن حقى ... استنفرتكم للجهاد فلم تنفروا و اسمعتكمفلم تسمعوا، و دعوتكم سرا و جهرا فلم تستجيبوا، و نصحت لكم فلم تقبلوا))
((اشهدو كغياب ،و عبيد كارباب ))!
((اتلو عليكم الحكم فتنفرون منها، واعظكم بالموعظة البالغه فتفرقون عنها، و احثكمعلى جهاد البغى فما آتى على آخر قولى حتى اءراكم متفرقين اءيادى سبا ترجعون الىمجالسكم ، و تتخادعون عن مواعظكم ، اقومكم غدوة ، و ترجعون الى عشية كظهر الحنيه عجزالمقوم و اءعضل المقوم :(202) ))
سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ، قوم معاويه بر شما غلبه مى كنند، نه چونآنها بيش از شما بر حقند و استحقاق پيروزى دارند. خير. براى اين است كه آنان صاحبخود معاويه را در رسيدن به اهداف باطلش با شتاب تمام كمك مى كنند ولى شما مرا درمسير بر حقم يارى نمى دهيد (آنان در اطاعت عجله مى كنند ،شما در اطاعت كندى و سستى مىنماييد)
به جهاد دعوتتان كردم ، از جا نجنبيديد در گوشتان گفتم ، نشنيديد. در نهان و آشكارشما را افرا خواندم ، جوابم نداديد.
پندتان دادم ،نپذيرفتيد. حاضريد ولى اينجا نيستيد. دستورم را بر شما مى خوانم ،فرار مى كنيد.
فرمانبردارى شما مثل خان يا ارباب مى ماند.
با موعظه هاى رسا پندتان دادم ولى از آن گريختيد.
شما را بر مبارزه با اهل تجاوز و قلدرى برمى انگيزانم ، هنوز سخنم به پايان نرسيده، مى بينم مثل ((قوم سبا))(203) از هم مى پاشيد و پراكنده مى شويد و به مجالسخود باز مى گرديد و فكر مى كنيد از اين اندرزها فريب خورده ايد و كسى گولتان زدهاست . صبحگاهان شما را سر پا نگاه مى دارم ، شب هنگاممثل كمان خميده ،قوژ كرده برمى گرديد. برپا دارنده شما، ناتوان و شما برپاشوندگان حيران و سرگردان .
در پايان اين بحث به آخرين خطبه آن حضرت مى پردازيم كه باز هم مردم را درفراخوانى به جنگ در مقابل نيروى معاويه تحريض و تحريك كرد تا بتواند امت نافرمان خود را به دفاع همه جانبه بكشاند و نگذارد جامعه علوى از بين برود و آفتابعمرش در شنزار شبه جزيره عرب فروكش كند.
در اين زمان امام عليه السلام در وضعيتى به سر مى برد كه معاويه بر شام مسلط شده وعمر و عاص منطقه مصر را در اختيار گرفته بود و گروههاى غارتگر و آدمكش پيوسته ازطرف معاويه براى تضعيف حكومت مركزى به اطراف يورش مى برند تا به كلى امنيت راسلب كنند. اما تدبير على عليه السلام درباره چنين وضع اسفبارى چه بود؟ چگونه مىخواست از مردم دل مرده عراق براى بر كندن ريشه فساد كمك بگيرد.تاريخ مى نويسدكه امام عليه السلام در آخرين روزهاى حيات خود سخنرانى آتشينى ايراد فرمود كه دلهاىمرده عراقيان را زنده كرد.
آخرين خطبه امام عليه السلام : 
نوفل بن فضاله مى گويد: در آخرين روزهاى زندگى امام عليه السلام جعده مخزومىسكويى از سنگ براى آن حضرت نصب كرد و امام بر روى آن قرار گرفت ، در حالى كهپيراهنى از پشم بر تن داشت و بند شمشير و نعلين او از ليف خرما بود و پيشانى او ازكثرت سجده به سان زانوى شتر پينه بسته بود. آن حضرت به سخنرانى پرداخت وسخنان خود را چنين آغاز كرد:
((الحمد الله الذى اليه مصائر الخلق و عواقب الامر. نحمده على عظيم احسانه و نيربرهانه و نوامى فضله و امتنانه ... ايها الناس ، انى قد بثثت لكم المواعظ التى وعظالانبياء بها اممهم و اءديت اليكم ما ادت الاوصياء الى من بعدهم و اءدبتكم بسوطى فلمتستقيموا و حدوتكم بالزواجر فلم تستوسقوا.لله انتم ! اءتتوقعون اماما غيرى يطابكمالطريق و يرشدكم السبيل ؟... ما ضر اخواننا الذين سفكت دماؤ هم - و هم بصفين - الايكونوا اليوم اءحياء يسيغون الغصص و يشربون الرنق ! قد- والله - لقوا الله فوفاهماجورهم و احلهم دار الاءمن بعد خوفهم .
((اين اخوانى الذين ركبوا الطريق و مضوا على الحق ؟ اين عمار؟ و اين ابن التيهان ؟ واين ذو الشهادتين ؟ و اين نظراؤ هم من اخوانهم الذين تعاقدوا على المنية ؟...:))
سپاس خدايى را سزاست كه سرانجام بندگان و امور جهان به سوى اوست او را برابراحسان بزرگش و برهان روشنش و كرم فزاينده اش ستايش ‍ مى كنيم . اى مردم ، من پندهاىپيامبران را در ميان شما پخش كردم و آنچه را كه جانشينان آنان به آيندگان رساندهبودند به شما رساندم . با تازيانه ام شما را ادب كردم ، اما پند نگرفتيد. شما را باسخنان بازدارنده به پيش راندم ولى به هم نپيوستيد. شما را به خدا، آيا در انتظارپيشوايى جز من هستيد كه راه را براى شما هموار سازد و شما به راه حق رهبرى كند؟
برادران ما كه خون آنان در صفين ريخته شد زيانى نكردند، زيرا چنين روزى را نديدندتا جامهاى غصه را سر بكشند و از آب گل آلوده اين نحو زندگانى بنوشند. به خداسوگند كه آنان به لقاى خدا راه يافتند و خدا نيز پاداش آنان راكامل ساخت و در ديار امن خود آنان را جاى داد.
كجا رفتند برادران من كه در راه حق گام برداشتند و در آن راه جان سپردند؟ كجاست عمار؟كجاست ابن تيهان ؟ كجاست ذوالشهادتين ؟ كجايند همانند آنان و برادرانشان كه بر عزمو نيت خود استوار بودند؟
نوفل مى گويد: در اين لحظه امام با دست خود بر محاسن خود زد و هاى هاى گريست وآنگاه فرمود:
((اءوه على اخوانى الذين تلوا القرآن فاءحكموه و تدبروا الفرض فاءقاموه ، اءحيواالسنة و اءماتوا البدعة . دعوا للجهاد فاءجابوا و وثقوا بالقائد فاتبعوه )):دريغا، دريغ ، برادرانى كه قرآن راخواندند و آن را استوار كردند و در فرائض آنانديشيدند و آنها را بپا داشتند. سنتها را زنده كردند و بدعتها را مى راندند. به جهاد بادشمن دعوت شدند و دعوت را پاسخ گفتند. به رهبر خود اعتماد و از او پيروى كردند.
آنگاه با صداى بلند فرياد زد:
((الجهاد عباد الله ! الا و انى معسكر فى يومى هذا، فمن اءراد الرواح الى الله فليخرج)): بندگان خدا، بر شما باد جهاد و پيكار. من امروز اردو مى زنم و هر كس كه خواهانرفتن به سوى ميدان جهاد است آماده خروج شود.
اين سخنان حماسى و شور آفرين امام عليه السلام دلهاى مرده عراقيان را آنچنان زندهساخت كه در اندك زمانى قريب چهل هزار نفر براى جهاد در راه خدا و جنگ با دشمن در ميدانصفين آماده شدند. امام عليه السلام براى فرزند خود حسين عليه السلام و قيس بن سعد وابو ايوب انصارى پرچمهايى بست و هر يك در راءس گروهى آماده حركت نمود، اماافسوس ‍ كه هنوز هفته به سر نيامده بود كه با شمشير عبدالرحمن بن ملجم از پاى درآمد
چون خبر قتل امام عليه السلام به سپاهيانى كه در بيرون كوفه بودند رسيد همه آنانبه كوفه بازگشتند و همگان به صورت گوسفندانى در آمدند كه چوپان خود را ازدست داده باشند كه گرگان به سرعت آنان را مى ربايند(204)
بنابراين حتى حكومت و نظام يا امتى كه بر محور نظام حق استوار است اگر در مقاطعحساس ، مثل جنگ شانه از زير بار مسؤ ليت خالى نمايد، چيزى جز ذلت و خوارى ونابودى آرمان هايش نصيب او نخواهد شد. به همين جهت مكتب حياتبخش اسلام جهاد در راه خدا رارمز حيات و زندگى مى داند: ((يا اءيها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم :(205) ))اى مؤ منان وقتى شما را خداوند و پيامبربراى چيزى كه حيات را به شما مى دهد، فرا مى خوانند ،پاسخ مثبت دهيد.
اگر اسلام اين همه تاءكيد بر جهاد و قتال درمقابل نيروهاى مهاجم خارجى و داخلى دارد و آن همه ارزش و پاداش را براى يك رزمنده مطرحمى كند و او رايك معمامله كننده با خداوند در فروش جانى كه خود به او اعطا كرده است مىداند براى اين است كه قوام و پايدارى جامعه بر اثر ايثارگرى مجاهدان و رزمندگانسلحشورى است كه با رزم و خون خود بقا و حيات رابراى اسلام و امت مسلمان به ارمغان مىآورند: ((فضل الله المجاهدين باءموالهم و اءنفسهم على القاعدين درجة ...فضل الله المجاهدين على القاعدين اءجرا عظيما...:(206) ))خداوند مجاهدان را كه برجاى خود نشسته اند... برترى داده است مجاهدان را بر نشستگان به پاداش ‍ عظيم و...
((ان الله اشترى من المؤ منين اءنفسهم و اءموالهم باءن لهم الجنة يقاتلون فىسبيل الله فيقتلون وعدا عليه حقا فى التوراة والانجيل و القرآن ...(207) ))خداوند از مؤ منان جان و مالشان را خريده است تا بهشتبراى آنان باشد كه در راه خدا قتال مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند اين وعده حقىاست كه در تورات و انجيل و قرآن آمده است ...

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation