بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 12, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     hs~FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
     TAFSIR18 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

كـوتـاه سـخن اينكه : ايمان ، توجه به خدا، توسل ، عبادت ، توبه و تسليم در برابرپـروردگـار هـمـه در صـورتى ارزش دارد كه دائمى و پايدار باشد، اما ايمان موسمى ،تـوبـه مـوسمى و عبادتهاى موسمى كه در شرائط اضطرارى و يا آنجا كه منافع انسانايـجاب مى كند، انجام مى شود، بى فايده و يا بسيار كم ارزش است ، و در آيات قرآن ازاين گونه اشخاص كرارا نكوهش شده است .
2 - فرار از محدوده حكومت خدا ممكن نيست
بعضى مانند بت پرستان زمان جاهليت ، تنها هنگامى به الله روى مى آورند
كـه مـثـلا در وسـط اقيانوس يا در يك پرتگاه خطرناك يا حالت بيمارى شديد گرفتارشـونـد، در حـالى كـه اگـر درسـت بـيـنـديـشـيـم انـسـان در هـمـهحـال ، و در هـمه جا، شديدا آسيب پذير است ، دريا و صحرا، سلامت و بيمارى ، پرتگاه وغير آن در واقع همه يكسان مى باشند.
يـك زلزله مـخـتـصـر: خـانـه امـن و امـان و آرام مـا را مـمـكـن اسـت بـه ويـرانـه اى وحـشـتـناكتـبـديـل كـند، يك لخته كوچك خون مى تواند شاهرگ بزرگ قلب يا مغز ما را ببندد، و باسكته قلبى و مغزى ، مرگ در يك ثانيه فرا رسد، با توجه به اين امور غفلت از خداوندو فراموشى ذات پاك او، چقدر جاهلانه است ؟!
ممكن است طرفداران فرضيه اتكاى مذهب به ترس ، همين موضوع را دستاويز قرار دهند وبـگويند: ترس از عوامل مختلف طبيعى انسان را به سوى خدا مى راند و چنين پندارى را درنظر او تقويت مى كند.
ولى آيات قرآن به اين گونه اوهام پاسخ داده است ، زيرا هيچگاه قرآن پايه خداشناسىرا بـر ايـن مساله قرار نداده ، بلكه اساس را مطالعه نظام آفرينش و پى بردن به ذاتپـاكـش از طـريـق ايـن مـطـالعـه قـرار داده اسـت ، حـتـى در آيـات فـوق ديـديـم كـهقـبـل از ذكر توحيد فطرى به ايمان استدلالى مى پردازد و در واقع اين حوادث را يادآورخـدا مـى شـمـرد، نـه مـوجـب شـنـاخـت او كـه شـنـاخـتـش هـم از طـريـقاستدلال و هم از راه فطرت براى حقجويان آشكار است .
3 - معنى چند لغت
(يزجى ) همانگونه كه گفتيم از ماده ازجاء به معنى حركت دادن مداوم چيزى است .
(حاصب ) به معنى بادى است كه سنگريزه ها را حركت مى دهد و
پـشـت سـر هـم بـر جائى مى كوبد، و در اصل از حصباء به معنى سنگريزه گرفته شدهاست .
(قـاصـف ) بـه معنى شكننده است و در اينجا اشاره به طوفان شديدى است كه همه چيزرا در هم مى شكند.
(تبيع ) به معنى تابع و در اينجا اشاره به كسى است كه به مطالبه خون و خونبهابرمى خيزد و دنبال آن را مى گيرد.
آيه و ترجمه


و لقد كرمنا بنى ادم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علىكثير ممن خلقنا تفضيلا(70)
يوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرؤ ن كتابهم و لا يظلمونفتيلا(71)
و مـن كـان فـى هـذه اعـمـى فـهـو فـى الاخـرة اعـمـى واضل سبيلا(72)


ترجمه :

70 - مـا بـنـى آدم را گـرامـى داشـتـيـم و آنـهـا را در خـشـكـى و دريـا (بر مركبهاى راهوار)حمل كرديم ، و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم ، و بر بسيارى از خلق خودبرترى بخشيديم .
71 - بـه يـاد آوريد روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مى خوانيم ، آنها كه نامهعملشان به دست راستشان است آنرا (با شادى و سرور) مى خوانند و سر سوزنى به آنهاظلم و ستم نمى شود.
72 - امـا آنها كه در اين جهان (از ديدن چهره حق ) نابينا بودند در آنجا نيز نابينا هستند وگمراه تر!
تفسير:
انسان گل سر سبد موجودات
از آنـجـا كـه يـكـى از طرق تربيت و هدايت ، همان دادن شخصيت به افراد است ، قرآن مجيدبه دنبال بحثهائى كه مشركان و منحرفان در آيات گذشته داشت ،
در ايـنـجـا بـه بيان شخصيت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مى پردازد، تا باتـوجـه بـه اين ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نيالايد و خويش را به بهاىنـاچـيزى نفروشد، مى فرمايد: (ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم ) (و لقد كرمنا بنىآدم ).
سپس به سه قسمت از مواهب الهى ، نسبت به انسانها اشاره كرده مى گويد:
(مـا آنـهـا را بـا مـركـبـهـاى مـخـتـلفـى كـه در اخـتـيـارشان قرار داده ايم در خشكى و درياحمل كرديم ) (و حملناهم فى البر و البحر)
ديگر اينكه (آنها را از طيبات روزى داديم ) (و رزقناهم من الطيبات ).
بـا تـوجـه بـه وسـعـت مـفـهـوم كـلمـه (طـيـب ) كـه هـر مـوجـود پـاكـيـزه اى راشامل مى شود، گستردگى اين نعمت بزرگ الهى آشكار مى گردد.
سـوم ايـنـكـه (مـا آنـهـا را بـر بـسيارى از مخلوقات خود فضيلت و برترى داديم ) (وفضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا).
چند نكته :
1 - مركب ، نخستين نعمت انسان
در ايـنـجـا ايـن نـكـته جلب توجه مى كند كه چرا خداوند از ميان تمام مواهبى كه به انسانبخشيده نخست به مساله حركت او در خشكى و دريا اشاره مى كند؟
ايـن مـمـكـن اسـت بـه آن جـهـت باشد كه بهره گيرى از طيبات و انواع روزيها بدون حركتامـكـانپذير نيست و حركت انسان بر صفحه زمين نياز به مركب راهوار دارد، آرى (حركت )مقدمه هر گونه (بركت ) است .
و يـا بـه ايـن جـهـت كـه مـى خـواهـد سـلطـه او را بـركـل پـهـنـاى زمـيـن ، اعـم از دريـا و صـحرا مشخص كند چرا كه هر يك از انواع موجودات برقـسـمـتـى از مـحـدوده زمـيـن سـلطـه دارنـد، تـنـهـا انـسـان اسـت كـه بـركل اين كره خاكى حكومت مى كند،
بر دريا، صحرا، و فراز هوا.
2 - گرامى داشت انسان از سوى خداوند
در ايـنـكـه خداوند انسان را به چه چيز گرامى داشته كه در آيه فوق به طور سربستهمـى گـويـد مـا انـسـان را گـرامـى داشتيم ، در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى به خاطراعطاى قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى دانند.
بعضى اندام موزون و قامت راست .
بعضى موهبت انگشتان كه انسان با آن بسيار كارهاى ظريف و دقيق را مى تواند انجام دهد وهمچنين قدرت بر نوشتن دارد.
بـعـضـى بـه ايـنـكـه انـسان تقريبا تنها موجودى است كه مى تواند غذاى خود را با دستبخورد.
بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين .
و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى دانند.
ولى روشـن اسـت كـه ايـن مـواهـب در انـسـان جـمـع اسـت ، و هيچگونه تضادى با هم ندارند،بنابراين گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ با همه اين مواهب و غير اين مواهب است .
خـلاصـه ايـنـكـه انـسـان امـتـيـازات فراوانى بر مخلوقات ديگر دارد كه هر يك از ديگرىجالبتر و والاتر است .
و روح انـسـان عـلاوه بـر امـتـيـازات جسمى مجموعه اى است از استعدادهاى عالى و توانائىبسيار براى پيمودن مسير تكامل بطور نامحدود.
3 - تفاوت (كرمنا) و (فضلنا).
در اينكه ميان اين دو چه تفاوتى است ؟ نظرات گوناگونى اظهار شده است .
بـعـضـى گـفـتـه اند (كرمنا) اشاره به مواهبى است كه خدا ذاتا به انسان داده است ، و(فضلنا) اشاره به فضائلى است كه انسان به توفيق الهى ، اكتساب مى كند.
ايـن احـتـمـال نـيـز بـسـيار نزديك به نظر مى رسد كه جمله (كرمنا) به جنبه هاى مادىاشاره مى كند و (فضلنا) به مواهب معنوى ، زيرا كلمه (فضلنا) غالبا در قرآن بههمين معنى آمده است .
4 - معنى (كثير) در اينجا چيست ؟
بـعـضـى از مـفـسـران آيـه فـوق را دليـل بـر فـضـيـلت فـرشـتـگـان بـركل بنى آدم دانسته اند، چرا كه قرآن مى گويد ما انسانها را بر بسيارى از مخلوقات خودبـرتـرى داديـم ، و طبعا گروهى در اينجا باقى مى ماند كه انسان برتر از آنها نيست واين گروه جز فرشتگان نخواهند بود.
ولى بـا تـوجه به آيات آفرينش آدم و سجود و خضوع فرشتگان براى او و تعليم علماسماء به آنها از سوى آدم ، ترديدى باقى نمى ماند كه انسان از فرشته برتر است ،بـنـابـرايـن ، (كـثـيـر) در ايـنـجـا بـه مـعنى جميع خواهد بود و به گفته مفسر بزرگطـبـرسـى در مـجـمـع البـيـان ، در قـرآن و مـكـالمـات عـرب ، بـسـيـارمعمول است كه اين كلمه به معنى جميع مى آيد.
طـبـرسى مى گويد: معنى جمله اين است انا فضلناهم على من خلقناهم و هم كثير: (ما انسانرا بر ساير مخلوقات برترى بخشيديم و ساير مخلوقات بسيارند).
قـرآن دربـاره شـياطين مى گويد: و اكثرهم كاذبون (سوره شعراء آيه 223) بديهى استكه شياطين همه دروغگو هستند نه اكثر آنها.
و بـه هـر حـال اگـر ايـن مـعنى را خلاف ظاهر بدانيم آيات آفرينش انسان قرينه روشنىبراى آن خواهد بود.
5 - چرا انسان برترين مخلوق خدا است ؟
پاسخ اين سؤ ال چندان پيچيده نيست ، زيرا مى دانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف ،مادى و معنوى ، جسمانى و روحانى تشكيل شده ، و در لابلاى
تـضـادهـا مـى تـوانـد پـرورش پـيـدا كـنـد، و اسـتـعـدادتكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است .
حـديـث مـعـروفـى كـه از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام )نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعا است :
(خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان ، فرشتگانعـقـل دارنـد بـدون شـهـوت و غـضـب ، حـيـوانـات مـجـمـوعـه اى از شـهـوت و غـضـبـنـد وعـقـل نـدارنـد، امـا انـسـان مـجـمـوعـه اى اسـت از هـر دو تـا كـدامـيـن غـالب آيـد، اگـرعـقل او بر شهوتش ‍ غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيرهگردد، از حيوانات پست تر).
در ايـنـجا يك سؤ ال باقى مى ماند و آن اينكه آيا همه انسانها از فرشتگان برترند؟ درحـالى كـه گـروهى بى ايمان و شرور و ستمگر هستند كه از پست ترين خلق خدا محسوبمـى شـونـد و بـه تـعـبـيـر ديـگـر آيـا بـنـى آدم در آيـه مـورد بـحـث هـمـه انـسـانـهـا راشامل مى شود يا تنها گروهى از آنها را.
پـاسـخ ايـن سـؤ ال را در يـك جـمـله مـى تـوان خلاصه كرد، و آن اينكه : آرى همه انسانهابـرتـرنـد، امـا بـالقـوه و بـالاسـتـعـداد، يـعـنـى هـمـگـى اين زمينه و شايستگى را دارند،حال اگر از آن استفاده نكنند، و سقوط نمايند مربوط به خودشان است .
گر چه برترى اساسى انسان بر ساير موجودات روى جنبه هاى معنوى و انسانى او استولى بى مناسبت نيست كه بدانيم به گفته دانشمندان انسان حتى از نظر نيروهاى جسمانىدر بـعـضى از جهات از ساير جانداران قويتر و نيرومندتر است (هر چند از پاره اى جهاتضعيفتر به نظر مى رسد).
نـويـسـنـده كـتـاب (انـسـان مـوجـود نـاشـنـاخـتـه ) (الكـسـيـسكـارل ) مـى گويد: (بدن انسان داراى استحكام و ظرافت فوق العاده اى مى باشد و درمقابل هر نوع
حـادثـه اسـتـقـامـت مـى ورزد، هـمـچـنـيـن در مـقابل بى غذائى ، بى خوابى ، خستگى ، غصهافـراطـى ، درد، بـيـمـارى ، رنـج ، پـركـارى و در مـورد حـفـظ مـوازنـه وتـعـادل حـيـرت انگيز بدن و روح خويش ، تحمل عجيبى از خود نشان مى دهد، حتى مى توانگـفـت كـه انـسـان از تمام حيوانات پردوامتر، پرتلاشتر است ، با اين توانائى جسمى وفكرى شگرفش توانسته است ، اينهمه امور، صنايع ، و تمدن كنونى را به وجود آورد وبرتريش را بر همه جانداران به اثبات رساند).
آيه بعد به يكى ديگر از مواهب الهى نسبت به انسان ، و سپس مسئوليتهاى سنگينى را كهبه موازات اين مواهب متوجه او مى شود اشاره مى كند:
در آغاز به (مساله رهبرى ) و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته ، مى گويد: (روزقـيـامـت هـر گـروهـى را بـا امـام و رهـبـرشـان مـى خـوانـيـم ) (يـوم نـدعـواكل اناس بامامهم )
يـعـنـى آنـهـا كـه رهـبـرى پيامبران و جانشينان آنانرا در هر عصر و زمان پذيرفتند، همراهپـيـشـوايـشـان خـواهـنـد بـود، و آنـهـا كـه رهـبـرى شـيـطـان و ائمـهضلال و پيشوايان جبار و ستمگر را انتخاب كردند همراه آنها خواهند بود.
خـلاصـه ايـنـكـه پـيـونـد (رهـبـرى ) و (پـيـروى ) در ايـن جـهـان بـطـوركـامـل در آن جـهـان مـنـعـكـس مـى شـود، و بـر اسـاس آن گـروهـهـائى كـهاهل نجات و اهل عذابند مشخص مى گردند.
گر چه بعضى از مفسران ، خواسته اند (امام ) را در اينجا منحصرا به معنى پيامبران ،و بـعـضـى بـه معنى كتابهاى آسمانى ، و بعضى به معنى علما و دانشمندان تفسير كنند،ولى روشن است كه امام در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر پيشوائى
را اعـم از پـيـامـبـران و ائمـه هـدى و دانـشـمـنـدان و كـتـاب و سـنـت ، و هـمـچـنـيـن ائمه كفر وضـلال را شـامـل مـى شود، و به اين ترتيب هر كس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهدگرفت كه در اين جهان خط او را انتخاب كرده بود.
ايـن تـعـبير در عين اينكه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مى كند، هشدارى است به همهافراد بشر كه در انتخاب رهبر فوق العاده دقيق و سختگير باشند، و زمام فكر و برنامهخود را به دست هر كس نسپرند.
سـپـس مـى گـويـد: آنـجـا مـردم دو گروه مى شوند: (كسانى كه نامه اعمالشان به دستراسـتـشان داده مى شود آنها با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور نامه اعمالشانرا مـى خـوانـنـد و كـوچـكترين ظلم و ستمى به آنها نمى شود) (فمن اوتى كتابه بيمينهفاولئك يقرءون كتابهم و لا يظلمون فتيلا).
(امـا كـسـانـى كـه در ايـن جـهـان ، كـوردل بودند، آنها در سراى آخرت نيز نابينا خواهندبود) (و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى ).
و طـبـيـعـى اسـت كـه ايـن كـوردلان نـابـيـنـا از هـمـه گـمـراهـتـرنـد (واضل سبيلا).
نه در اين دنيا راه هدايت را پيدا مى كنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا كه چشمخود را به روى همه واقعيات بستند و از ديدن چهره حق و آيات خداوند و آنچه مايه هدايت وعـبـرت اسـت و آنـهمه مواهبى كه خدا به آنها بخشيده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجاكـه سـراى آخـرت بـازتـاب و انـعـكـاس عـظـيـمى است از اين جهان ، چه جاى تعجب كه اينكوردلان به صورت نابينايان وارد عرصه محشر شوند؟!
نكته ها:
1 - نقش رهبرى در زندگى انسانها
قـبـول زنـدگـى جـمـعـى در حـيـات انسانها نمى تواند از مساله رهبرى جدا باشد، چرا كهبـراى مـشـخـص كردن خط اصلى يك جمعيت ، هميشه نياز به رهبر و پيشوائى است ، اصولاپـيـمـودن راه تـكـامـل بـدون اسـتـفـاده از وجـود رهـبـر مـمـكـن نـيـسـت ، و سـرارسال پيامبران و انتخاب اوصيا براى آنان همين است .
در عـلم عـقـائد و كـلام نـيـز با استفاده از قاعده لطف و توجه به نقش رهبر در نظم جامعه وجلوگيرى از انحرافات ، بعثت انبياء و لزوم وجود امام در هر زمان اثبات شده است .
امـا بـه هـمـان انـدازه كـه يـك رهـبـر الهـى و عـالم و صـالح ، راهوصول انسان را به هدف نهائى ، آسان و سريع مى كند، تن دادن به رهبرى ائمه كفر وضلال ، او را به پرتگاه بدبختى و شقاوت مى افكند.
در تفسير اين آيه در منابع اسلامى ، احاديث متعددى وارد شده كه روشنگر مفهوم آيه و هدفاز امامت است :
در حـديـثى كه شيعه و اهل تسنن از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) به سندهاىصحيح نقل كرده اند چنين مى خوانيم كه آن امام (عليه السلام ) از پدرانش از پيامبر (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در تـفـسـيـر ايـن آيـه نـقـل فـرمـود: يـدعـىكل اناس بامام زمانهم و كتاب ربهم و سنة نبيهم : (در آن روز هر قومى همراه امام زمانشانو كتاب پروردگار و سنت پيامبرشان خوانده مى شوند).
و نـيـز از امام صادق (عليه السلام ) چنين مى خوانيم : الا تحمدون الله اذا كان يوم القيامةفدعا كل قوم الى من يتولونه و دعانا الى رسول الله و فزعتم الينا
فـالى ايـن تـرون يـذهـب بـكـم الى الجـنة و رب الكعبة - قالها ثلاثا -: (آيا شما حمد وسـپـاس خـدا را بـجـا نـمـى آوريد؟ هنگامى كه روز قيامت مى شود خداوند هر گروهى را باكسى كه ولايت او را پذيرفته مى خواند، ما را همراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و شـما را همراه ما، فكر مى كنيد در اين حال شما را به كجا مى بردند، به خداوند كعبهبه سوى بهشت - سه بار امام اين جمله را تكرار كرد -).
2 - كرامت بنى آدم
بـنـى آدم مـعـمـولا در قـرآن عنوانى است براى انسانها توام با مدح و ستايش و احترام ، درحـالى كـه كـلمـه انـسـان بـا صـفـاتـى هـمـانـنـد (ظـلوم )(جـهـول ) (هـلوع ) (كـم ظـرفيت ) (ضعيف ) طغيانگر، ناسپاس و مانند آن توصيفشـده اسـت و ايـن نـشـان مـى دهـد كـه بـنى آدم به انسان تربيت يافته اشاره مى كند و ياحـداقـل نـظـر بـه اسـتـعـدادهاى مثبت انسان دارد. (توجه به افتخارات آدم و فضيلت او برفرشتگان كه در كلمه بنى آدم نهفته شده نيز مويد اين معنا است ) در حالى كه كلمه انسانبـه معنى مطلق و گاهى احيانا اشاره به جنبه هاى منفى او است . لذا در آيات مورد بحث كهسـخـن از كـرامـت و بـزرگـوارى و فضيلت انسان است تعبير به (بنى آدم ) شده . (درمـورد مـعـنـى انـسـان در قـرآن كـريـم در جـلد 8 تـفـسير نمونه صفحه 239 به بعد بحثمشروحى داشتيم ).
3 - نقش رهبرى در اسلام
در حـديـث مـعـروفـى كـه از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام )نـقـل شـده هنگامى كه سخن از اركان اصلى اسلام به ميان مى آورد (ولايت ) (رهبرى ) راپـنـجـمـيـن و مهمترين ركن معرفى مى كند در حالى كه نماز كه معرف پيوند خلق با خالقاسـت و روزه كـه رمـز مبارزه با شهوات است و زكات كه پيوند خلق با خلق است و حج كهجنبه هاى
اجتماعى اسلام را بيان مى كند چهار ركن اصلى ديگر.
سـپـس امـام (عـليـه السـلام ) اضـافـه مـى كـنـد: (هيچ چيز به اندازه ولايت و رهبرى اهميتندارد). (چرا كه اجراى اصول ديگر در سايه آن خواهد بود).
و نـيـز بـه هـمـيـن دليـل در حـديـث مـعـروفـى از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليه و آله و سلّم )نـقـل شـده : مـن مات بغير امام مات ميتة الجاهلية . (كسى كه بدون امام و رهبر از دنيا برودمرگ او مرگ جاهليت است ).
تـاريـخ نـيـز بـسـيـار بخاطر دارد كه گاهى يك ملت در پرتو رهبرى يك رهبر بزرگ وشـايـسته در صف اول در جهان قرار گرفته ، و گاه همان ملت با همان نيروهاى انسانى ومـنـابـع ديگر بخاطر رهبرى ضعيف و نالايق آنچنان سقوط كرده كه شايد كسى باور نكنداين همان ملت پيشرو است .
مگر عرب جاهلى نبود كه در جهل و بدبختى و فساد و ذلت و نكبت و پراكندگى و انحطاطغـوطـه ور بـود؟ چـرا كـه رهبر لايقى نداشت ، ولى با ظهور رهبر الهى يعنى محمد (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) چنان راه ترقى و تكامل و عظمت را با سرعت پيمود كه دنيائى رادر شگفتى فرو برد، آرى اين است نقش رهبر در آن زمان و اين زمان و هر زمان .
البـتـه خـداوند براى هر عصر و زمانى رهبرى براى نجات و هدايت انسانها قرار داد؟ چراكـه حكمت او ايجاب مى كند فرمان سعادت بدون ضامن اجرا نباشد، اما مهم اين است كه مردمرهبرشان را بشناسند، و در دام رهبران گمراه و فاسد و مفسد گرفتار نشوند كه نجات ازچنگالشان دشوار است .
اعـتقاد شيعه به وجود يك امام معصوم در هر عصر و زمان فلسفه اش همين است آن گونه كهعلى (عليه السلام ) فرمود: (اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة ،
امـا ظـاهـرا مـشـهـورا و امـا خـائفـا مـغـمـورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته . (آرى به خداسـوگـنـد صـفـحـه روى زمـين هرگز از رهبرى كه با حجت الهى قيام كند خالى نشود، خواهظـاهـر و آشـكـار باشد يا (بر اثر نداشتن پيروان كافى ) ترسان و پنهان ، تا نشانههاى الهى و دلائل فرمان او از ميان نرود).
در زمـيـنـه مـعـنـى امـامـت و لزوم آن در جـهـان انـسـانـيـت در جـلداول ذيل آيه 124 سوره بقره نيز بحث كرده ايم .
4 - كوردلان !
قـرآن تـعـبـيـر جـالبـى از مـشـركـان و بـيـدادگران در آيات فوق دارد، از آنها به عنوان(اعـمـى ) تـوصـيـف مـى كـند كه اشاره به اين حقيقت است كه چهره حق همه جا آشكار استاگـر چـشـم بينائى باشد، چشمى كه آيات خدا را در پهناى اين جهان به بيند، چشمى كهدرسهاى عبرت را در صفحات تاريخ ، بخواند، چشمى كه سرنوشت جباران و ستمگران رامشاهده كند، خلاصه چشمى باز و حق نگر!
امـا هـنـگامى كه پرده هاى ضخيمى از جهل ، غرور، تعصب ، لجاجت و شهوت اين چشم بيناىدل آدمـى را از كـار انـداخـت ديـگـر تـوان ديـد نـدارد، و بـا ايـنـكـهجمال حق حجاب و پرده ندارد او از مشاهده آن ناتوان است .
در حـديـثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : كه در تفسير آيه فوق فرمود: من لميـدله خـلق السـمـوات و الارض ، و اخـتـلاف الليـل و النـهـار، و دوران الفـلك و الشمس والقـمـر و الايـات العـجـيـبـات عـلى ان وراء ذلك امـر اعـظـم مـنـه ، فـهـو فى الاخرة اعمى واضـل سبيلا (كسى كه آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و گردش ستارگانو خـورشيد و ماه و نشانه هاى شگفت انگيز او را از حقيقت بزرگترى كه وراى آن نهفته استآگاه نسازد او در آخرت اعمى
و گمراه تر است )
و نـيـز در روايات متعددى اين آيه به كسى تفسير شده است كه استطاعت بر حج دارد ولىتا پايان عمر انجام نمى دهد.
بـدون شك اين يكى از مصاديق اين آيه است ، نه تمام آن ، و شايد ذكر اين مصداق بخاطرآن بـاشـد كـه بـا شـركـت در مـراسم حج و مشاهده آن كنگره عظيم اسلامى و اسرار عبادى وسياسى كه در آن نهفته است چشم انسان بينا مى شود و حقايق بسيارى به او مى آموزد.
در بـعـضـى ديـگـر از روايـات بـدتـريـن نـابـيـنـائى ، نـابـيـنـائىدل شمرده شده . شر العمى عمى القلب .
به هر حال همانگونه كه بارها گفته ايم عالم قيامت بازتابى از اين عالم ، و اعتقادات واعـمـال ما در اين عالم است ، به همين دليل در آيه 124 تا 126 سوره طه مى خوانيم : و مناعـرض عـن ذكـرى فـان له مـعـيـشـة ضـنـكـا و نـحـشـره يـوم القـيـمـة اعـمـىقال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليومتـنـسى . (كسى كه از ذكر ما روى گردان شود زندگى سخت و دردناكى خواهد داشت ، وروز قيامت نابينا محشور مى شود، عرض مى كند پروردگارا چرا مرا اعمى محشور كردى درحالى كه قبلا بينا بودم ؟! مى فرمايد اين گونه كه آيات ما به سراغ تو آمد و چشم ازآن فرو بستى و به فراموشى سپردى ، امروز به فراموشى سپرده خواهى شد)!
آيه و ترجمه


و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذا لا تخذوك خليلا(73)
و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا(74)
اذا لاذقناك ضعف الحيوة و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا(75)


ترجمه :

73 - نـزديـك بـود آنها (با وسوسه هاى خود) تو را از آنچه وحى كرده ايم بفريبند، تاغير آنرا به ما نسبت دهى ، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب كنند!
74 - و اگـر مـا تـو را ثـابـت قـدم نمى ساختيم (و در پرتو مقام عصمت مصون از انحرافنبودى ) نزديك بود كمى به آنها تمايل كنى !
75 - و اگـر چـنـيـن مـى كـردى مـا دو برابر مجازات (مشركان ) در حيات دنيا، و دو برابر(مـجـازات آنـهـا) را بـعـد از مـرگ ، به تو مى چشانيديم ، سپس در برابر ما ياورى نمىيافتى !.
شاءن نزول :
در مـورد ايـن آيـات بـحـث انـگـيـز شـاءن نـزولهـاى مـخـتـلفـىنقل كرده اند كه بعضى از آنها با تاريخ نزول آنها به هيچوجه سازگار نيست ، ولى ازآنـجـا كـه ايـن شـاءن نزولها دستاويزى براى بعضى از منحرفان شده است به ذكر همهآنـهـا مـى پـردازيـم : مـرحـوم طـبـرسـى در (مـجـمـع البـيـان ) پـنـجقول در اين زمينه نقل كرده است :
1 - قريش به پيامبر گفتند ما به تو اجازه نمى دهيم دست به حجر الاسود
بـگـذارى تـا لااقـل بـا ديـده احـتـرام بـه خـدايـان مـا بـنـگـرى ، پـيـامـبـر دردل گـفـت : خـدا كـه مـى دانـد مـن از ايـن بـتها متنفرم اما چه مانعى دارد نگاهى به سوى آنهابـيـفـكـنـم تـا بـگـذارنـد اسـتـلام حـجـر الاسـود كـنـم ، آيـات فـوقنازل شد و پيامبر را از اين كار نهى كرد.
2 - قـريـش پـيـشـنـهاد كردند دست از ناسزاگوئى به خدايان ما و سبك شمردن عقلهايمانبردار، و اين بردگان و افراد بى سر و پا را كه بوى بد از آنها به مشام مى رسد ازدور خود دور كن ، تا در مجلس تو حضور يابيم و به سخنانت گوش فرا دهيم .
پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به اميد اينكه آنها مسلمان شوند در فكر بود كهخـواسـتـه آنـانـرا (هـر چـنـد مـوقـت ) بـپـذيـرد كـه آيـات فـوقنازل شد و پيامبر را بر حذر داشت .
3 - پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بتها را از مسجد الحرام بيرون ريخت ، قريشتـقـاضـا كـردنـد كـه اجـازه دهـد بـتـى كـه بـر كـوه مـروه نـزديـك خـانـه خـدا بـود بـهحـال خـود بـمـاند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نخست به خاطر پيشبرد هدفهاىسياسى تصميم گرفت به اين پيشنهاد عمل كند ولى بعد از آن صرفنظر نمود، و دستورداد آن بـت را نـيـز شـكـسـتـنـد، در ايـن هـنـگـام آيـات فـوقنازل شد.
4 - جمعى از نمايندگان قبيله (ثقيف ) خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدندو عـرض كـردنـد مـا بـا تـو بـيـعـت مـى كـنـيـم امـا بـه سـه شـرط:اول در مـوقـع نـمـاز بـراى ركـوع و سـجـود خم نشويم ! دوم بتهايمان را به دست خودماننـشـكـنـيـم ، خـودت بـشـكـن ! سـوم اجـازه بـده بـت (لات )يكسال بماند!
پـيـامـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد بهدرد نـمـى خـورد، و امـا شـكـسـتـن بـتـهـايـتـان بـه دسـت خـودتـان مـايـليـد انجام دهيد، اگرمايل نيستيد ما خودمان مى شكنيم ! و اما عبادت (لات ) من به شما چنين اجازه اى را نمى دهم.
در ايـن هـنـگـام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برخواست و وضو گرفت و عمر روبه مردم كرد
و گفت : چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را آزار مى دهيد؟ او هرگز اجازه نخواهدداد بتها در سرزمين عرب باشد، ولى درخواست كنندگان همچنان به درخواست خود ادامه مىدادند تا اين آيات نازل شد.
5 - گـروهـى از نـمـايـنـدگـان طـايـفـه ثـقـيـف خـدمـتـش رسـيـدنـد و گـفـتـنـديـكسال به ما مهلت بده تا هدايائى را كه براى بتها مى آورند بگيريم ، هنگامى كه اينكار انجام شد خود ما بتها را مى شكنيم ، و اسلام مى آوريم ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سـلّم ) در فـكـر بـود كـه روى جـهـاتـى ايـن مـهـلت را بـه آنـهـا بـدهـد كـه آيـاتنـازل شـد و شـديـدا نـهـى كـرد. شـاءن نـزولهـاى ديـگـرى شـبـيـه آنـچه در بالا آمد نيزنقل شده است .
ولى شايد نياز به توضيح نداشته باشد كه نادرست بودن اكثر آنها در خودشان نهفتهاسـت ، زيـرا آمـدن نـمايندگان قبائل و تقاضاهاى آنها از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) و يـا بـيـرون ريـخـتـن بـتـها از مسجد الحرام و شكستن آنها، همه بعد از فتح مكه درسـال هـشـتـم هـجـرت بـوده ، در حـالى كـه ايـن سـوره اسـاسـاقـبـل از هجرت پيامبر نازل شده است ، و در آن زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )چنين قدرت ظاهرى نداشت كه مشركان در برابرش اينچنين تواضع كنند.
قـطع نظر از اين موضوع بى اساس بودن بعضى ديگر از آنها نيز از توضيحاتى كهدر ذيل خواهد آمد روشن مى شود.
تفسير:
مجازات كمترين انعطاف در برابر شرك !
بـا تـوجـه بـه بـحـثى كه در آيات گذشته پيرامون شرك و مشركان بود در آيات موردبحث به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار مى دهد كه از وسوسه هاى اينگـروه بـر حـذر باشد، مبادا كمترين ضعفى در مبارزه با شرك و بت پرستى به خود راهبدهد، كه بايد با قاطعيت هر چه تمامتر دنبال گردد.
نـخـسـت مـى گـويـد: (نـزديـك بـود وسـوسـه هـاى آنـهـا دردل تو اثر بگذارد، و از
آنچه ما بر تو وحى فرستاده ايم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى ، آنگاه ترا بهعنوان دوست خود بپذيرند) (و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيرهو اذا لاتخذوك خليلا).
(و اگـر مـا قـلب ترا بر حق و حقيقت ، تثبيت نكرده بوديم (و در پرتو نور عصمت ثابتقـدم نـشـده بـودى ) نـزديـك بـود كـمـى بـه آنـهـا اعـتـمـاد كـنـى وتمايل نمائى ) (و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا).
(و اگر چنين مى كردى ما دو برابر مجازات مشركان در حيات دنيا، و دو چندان بعد از مرگبـه تو مى چشانيديم ، سپس در برابر ما يار و ياورى نمى يافتى ) (اذا لاذقناك ضعفالحياة و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا).
نكته ها:
1 - آيا پيامبر روى خوش به مشركان نشان داد؟
گـر چـه بـهـانـه جـويان خواسته اند، آيات فوق را دستاويزى براى نفى معصوم بودنپيامبران بگيرند، و بگويند طبق آيات فوق و شاءن نزولهائى كه در رابطه با آن ديدهمـى شـود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر وسوسه هاى بت پرستان ازخود انعطاف نشان داد، و بلافاصله از سوى خداوند مورد مواخذه قرار گرفت .
ولى خـود آيـات فوق آنقدر گويا است كه ما را از اقامه شواهد ديگر بر بطلان اين طرزتفكر بى نياز مى سازد، زيرا دومين آيه مورد بحث با صراحت مى گويد (اگر ما تو راثـابـت قـدم نـگـاه نـداشـتـه بـوديـم ، نـزديـك بـود بـه آنـهـاتـمايل پيدا كنى ) كه مفهومش اين است تثبيت الهى كه ما از آن تعبير به (مقام عصمت )مى كنيم ،
مـانـع ايـن تـمايل شد، نه اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) انعطاف نشان دادهبود و خداوند او را نهى و مواخذه كرد.
تـوضيح اينكه آيه اول و دوم در حقيقت اشاره به دو حالت مختلف پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) است :
حالت اول كه حالت بشرى و انسان عادى است و در آيه نخست بيان شده ايجاب مى كند كهوسـوسـه هـاى دشـمنان در او اثر بگذارد، بخصوص اگر مصالحى ظاهرا در اين انعطافبـه چشم بخورد، مانند اميد به اسلام سران شرك بعد از اين انعطاف ، و يا پيشگيرى ازخـونـريـزى و درگـيـريـهـاى بـيـشـتـر، و هـر بـشـر عـادى هـر قـدر قـوى بـاشـداحتمال تحت تاثير واقع شدن در برابر اين وسوسه ها را دارد.
ولى آيـه دوم جـنـبـه روحـانـى و عـصـمت الهى و لطف خاص پروردگار را بيان مى كند كهشـامـل حـال پـيـامبران مخصوصا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در بحرانىترين لحظات زندگى بود.
نـتـيـجـه ايـنـكـه : پـيـامـبـر بـا طـبـع بـشـرى تـا لب پـرتـگـاهقبول وسوسه هاى مشركان آمد، اما تاييد الهى او را حفظ كرد و نجات داد.
ايـن تـعـبـير درست همان تعبيرى است كه در سوره يوسف مى خوانيم كه در بحرانى ترينلحـظـات بـرهان الهى به سراغ او آمد و اگر مشاهده اين برهان نبود تسليم وسوسه هاىفوق العاده نيرومند همسر عزيز مصر مى شد (و لقد همت به و هم بها لو لا ان راى برهانربـه كـذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين ) (سوره يوسف آيه24).
بـه عـقـيـده مـا آيـات فـوق ، نـه تـنـهـا دليـل بـر نـفـى عصمت نيست ، بلكه يكى از آياتدال بر عصمت است چرا كه مسلما اين تثبيت الهى (تثبيت از نظر فكر و عواطف و تثبيت از نظرگـام هـاى عـمـلى ) مـنـحـصـر بـه ايـن مـورد نـبـوده اسـت زيـرادليل آن در موارد مشابه نيز وجود دارد، و به اين ترتيب گواه زنده اى بر معصوم بودن
پيامبران و رهبران الهى محسوب مى شود.
و امـا سـومـيـن آيـه مـورد بـحـث كـه مـى گـويـد (اگـر تـوتـمـايـل بـه آنـهـا پـيـدا كـرده بـودى ، شـديـدا مـجـازات مـى شـدى )دليـل بـر هـمـان چـيزى است كه در بحثهاى مربوط به عصمت پيامبران آمده است كه معصومبـودن آنها جنبه اضطرارى ندارد، بلكه توام با يك نوع خود آگاهى است كه با اختيار وآزادى اراده انـجـام مـى شـود، لذا ارتـكـاب گـنـاه در چـنـيـن حـالتـى عـقـلامـحـال نـيـسـت ، بلكه عملا به خاطر آن آگاهى و ايمان خاص ، وجود خارجى هرگز نخواهديافت و اگر فرضا وجود مى يافت مشمول همان كيفرها و مجازاتهاى الهى بود. (دقت كنيد).
2 - چرا عذاب مضاعف ؟
روشـن اسـت كـه هـر قـدر مـقـام انـسـان از نـظر علم و آگاهى و معرفت و ايمان بالاتر رود،اعـمـال نيك او به همان نسبت عمق و ارزش ‍ بيشتر، و طبعا ثواب فزونترى خواهد داشت ، لذادر بـعـضـى از روايـات مـى خـوانـيـم ان الثـواب عـلى قـدرالعقل : (ثواب به نسبت عقل آدمى داده مى شود).
كيفرها و مجازاتها نيز به همين نسبت بالا خواهد رفت ، يك انسان بى سواد و ضعيف الايماناگـر گـنـاه كـبـيـره اى مـرتـكـب شـود، چـنـدان غـيـر مـنـتـظـره نـيـسـت و بـه هـمـيـندليـل مـجازات كمترى دارد، اما يك فرد باايمان و عالم پرسابقه هر گاه گناه صغيره اىنـيـز انـجـام دهـد جـاى تعجب خواهد بود، و چه بسا مجازات او در برابر اين گناه كوچك ازمجازات آن عامى بى سواد در برابر آن گناه كبيره شديد و سنگينتر باشد!.
بـه هـمـيـن دليـل در قرآن مجيد: درباره همسران پيامبر مى خوانيم : يا نساء النبى من ياءتمنكن بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك على الله
يـسـيـرا و مـن يقنت منكن لله و رسوله و تعمل صالحا نؤ تها اجرها مرتين و اعتدنا لها رزقاكـريـمـا: (اى همسران پيامبر! هر كس از شما عمل ناشايست آشكارى انجام دهد مجازات او دوبرابر خواهد شد و اين بر خدا آسان است - و هر كس از شما در پيشگاه خدا و پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) خضوع كند و عمل صالح انجام دهد پاداش او را دو چندان خواهيم داد،و روزى بزرگوارانه اى را براى او آماده كرده ايم ) (سوره احزاب آيه 30 و 31).
در روايـات نـيـز مـى خـوانـيـم (خـداونـد از هـفـتـاد گـنـاهجـاهـل مـى گـذرد پـيـش از آنـكـه از يـك گـنـاه عـالم بـگـذرد)! يـغـفـرللجاهل سبعون ذنبا قبل ان يغفر للعالم ذنب واحد.
آيـات فـوق نيز اشاره به همين واقعيت است كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مى گويد اگر انحراف و تمايلى به شرك و مشركان پيدا مى كردى مجازاتت را در دنيا وآخرت مضاعف مى كرديم .
3 - (ضعف ) به معنى دو و چند برابر است
تـوجـه بـه ايـن نـكته دقيقا لازم است كه (ضعف ) از نظر لغت عرب ، تنها به معنى دوچندان نيست ، بلكه به معنى دو و چند برابر است .
(فـيـروز آبـادى ) لغـت شناس معروف قرن هشتم هجرى در كتاب قاموس مى گويد گاهگـفـتـه مـى شود (ضعف فلان چيز) و اراده مى شود دو برابر و سه برابر مانند آن ،زيرا اين كلمه به معنى اضافه نامحدود مى آيد.
شـاهـد ايـن سـخـن ايـنكه در آيات قرآن ، گاه در مورد (حسنات ) مى گويد: ان تك حسنةيضاعفها: (اگر عمل حسنه اى باشد خداوند آن را مضاعف مى كند)
(آيه 40 سوره نساء) و گاه مى گويد من جاء بالحسنة فله عشر امثالها: (كسى كه حسنهاى انجام دهد ده برابر پاداش مى گيرد) (انعام - 160).
در روايـات اسـلامى از امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه 261 سوره بقره نيز مىخـوانـيـم اذا احـسـن المـؤ مـن عـمـله ضـاعـف الله عـمـله بـكـل حـسـنـة سـبـعـمـاءة ضـعـف ، و ذلكقول الله و الله يضاعف لمن يشاء: (هنگامى كه انسان با ايمان عملى انجام دهد خداوند دربـرابـر هر كار نيكى هفتصد برابر آنرا اضافه مى كند و اين معنى سخن خدا است كه مىفرمايد و الله يضاعف لمن يشاء).
ولى ايـن سـخـن مانع از آن نخواهد بود كه به هنگامى كه اين كلمه به اصطلاح (تثنيه) بـسـتـه مـى شـود (ضـعـفـان و ضـعـفين ) به معنى دو برابر باشد، يا هنگامى كه بهصـورت اضـافـه آورده مـى شـود بـه مـعـنـى سـه بـرابـر بـاشـد،مثل اينكه بگوئيم ضعف الواحد (دقت كنيد).
4 - تفسير جمله (اذا لاتخذوك خليلا).
مـشـهـور مـيـان مـفـسـريـن ايـن اسـت كـه قـرآن مـى گـويـد اگـر تـوتـمـايـل بـه خـواسته هاى مشركان پيدا مى كردى ، تو را به عنوان دوست خود انتخاب مىكـردنـد، ولى بـعـضـى احـتـمـال داده انـد كـه معنى اين جمله آنست كه ترا فقير و وابسته ونـيـازمـنـد خـود قـرار مـى دادنـد (در صـورت اول ،خـليل از ماده خله بر وزن (قله ) به معنى دوستى است ، و در صورت دوم از ماده خله بروزن (غـله ) بـه مـعـنـى نـيـاز و فـقـر اسـت ) ولى روشـن اسـت كـه صـحـيح همان تفسيراول مى باشد.
5 - خدايا مرا به خود وامگذار
در مـنـابـع اسـلامـى مـى خـوانـيـم هـنـگـامـى كـه آيـات فـوقنـازل شـد پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد اللهم لا تكلنى الى نفسىطرفة عين ابدا: (خدايا مرا حتى به اندازه
يك چشم بر هم زدن به خويشتن وامگذار)!
اين دعاى پر معنى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يك درس مهم را به همه ما مى دهدكـه در هـر حـال بـايـد بـه خـدا پناه برد و به لطف او متكى بود كه پيامبران معصوم نيزبـدون يـارى او در لغـزشگاهها مصون نخواهند بود، تا چه رسد به ما در برابر اينهمهوسوسه هاى شيطانى .
آيه و ترجمه


و ان كادوا ليستفزونك من الارض ليخرجوك منها و اذا لا يلبثون خلافك الا قليلا(76)
سنة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لسنتنا تحويلا(77)


ترجمه :

76 - نـزديـك بـود آنـهـا تـو را از ايـن سـرزمـيـن بـا نـيرنگ و توطئه ريشه كن و بيرونسـازنـد، امـا هـر گاه چنين مى كردند (گرفتار مجازات سخت الهى مى شدند و) بعد از توجز مدت كمى باقى نمى ماندند!
77 - ايـن سـنـت (مـا) در پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم ، و هرگز براى سنت ماتغيير و دگرگونى نخواهى يافت .
شان نزول :
مـشـهـور ايـن اسـت كـه آيـات فـوق در مـورد اهـل مـكـهنازل شده است كه نشستند و تصميم گرفتند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ازمكه بيرون كنند و بعدا اين تصميم ، فسخ و مبدل
بـه تـصـمـيـم بـر اعـدام پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) در مكه گرديد و بهدنبال آن خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از هر سو محاصره شد، و همانگونهكه مى دانيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين حلقه محاصره ، به طرز اعجازآميزى ، بيرون آمد و به سوى مدينه حركت كرد و سرآغاز هجرت گرديد.
ولى بـعـضـى گـفـتـه انـد كـه ايـن آيـات در رابـطـه بـا پـيـشـنـهـاد يـهـود مـديـنـهنـازل شده است كه براى خارج كردن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از مدينه بهخـدمـتش رسيده گفتند، اين سرزمين ، سرزمين انبياء نيست ، سرزمين پيامبران شام است ، اگرمى خواهى دعوتت پيشرفت كند بايد آنجا بروى .
ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه ايـن سـوره ، مـكـى اسـت ، تـنـاسـبـى بـا ايـن شـاءننـزول نـدارد، بـه عـلاوه جمله هاى آيات فوق چنانكه خواهيم ديد نيز متناسب با محتواى اينشاءن نزول نيست .
تفسير:
توطئه شوم ديگر؟
در آيـات گـذشـتـه ديـديـم كـه مشركان مى خواستند از طريق وسوسه هاى گوناگون درپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نفوذ كنند و او را از جاده مستقيم خويش منحرف سازندكه لطف الهى به يارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و نقشه هاشان نقش برآب شد.
بـه دنـبـال آن مـاجـرا طـبـق آيـات مـورد بحث ، طرح ديگرى براى خنثى كردن دعوت پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) ريـخـتـنـد، و آن اينكه او را از زادگاهش به نقطه اى كهاحـتـمـالا نـقـطه خاموش و دور افتاده اى بود تبعيد كنند كه آنهم به لطف پروردگار خنثىشد.
نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحث مى گويد: (نزديك بود آنها تو را از اين سرزمين با نقشه وتحريك ماهرانه و حساب شده اى خارج سازند) (و ان كادوا ليستفزونك من
الارض ليخرجوك منها).
بـا تـوجه به اينكه (يستفزونك ) از ماده (استفزاز) است كه گاهى به معنى ريشهكـن كـردن آمـده و گاه به معنى تحريك نمودن توام با سرعت و مهارت ، معلوم مى شود كهمـشـركـان ، تـوطـئه حـسـاب شـده اى چـيـده بـودنـد كـه مـحـيـط را آنـچـنـان غـيـرقابل تحمل براى پيغمبر كنند و يا توده عوام را چنان بر ضدش بشورانند كه به راحتىبتوانند او را از مكه اخراج نمايند، ولى آنها نمى دانستند كه از قدرت آنها بالاتر قدرتخداوند بزرگى است كه آنان در برابر اراده اش بسيار ضعيف و ناتوانند.
سپس قرآن به آنها هشدار مى دهد كه (اگر آنها چنين كارى را انجام مى دادند، بعد از توجز مدت كوتاهى درنگ نمى كردند) (و اذا لا يلبثون خلافك الا قليلا)
و بـه زودى نـابـود مى شدند زيرا اين گناه بسيار عظيمى است كه مردم ، رهبر دلسوز ونـجـاتـبـخـششان را، از شهر خود بيرون كنند، و به اين ترتيب بزرگترين نعمت الهى راكـفـران نـمـايـند، چنين جمعيتى ديگر حق حيات نخواهند داشت و مجازات نابود كننده الهى بهسراغشان خواهد آمد.
ايـن تـنـهـا مـربـوط بـه مـشـركـان عـرب نيست : (اين سنت پيامبرانى است كه پيش از توفرستاديم و سنت ما هرگز تغيير پذير نخواهد بود) (سنة من قد ارسلنا قبلك من رسلناو لا تجد لسنتنا تحويلا).
اين سنت از يك منطق روشن سرچشمه مى گيرد و آن اينكه چنين قوم ناسپاسى كه چراغ هدايتخـود را مـى شـكـنـند: سنگر نجات خويش را ويران مى كنند، و طبيب دردهاى جانكاهشان را مىآزارند، آرى چنين قومى ديگر لايق رحمت الهى نيستند، و مجازات آنها را فرا خواهد گرفت ،و مـى دانـيـم خـداونـد تـبـعـيـضـى در مـيـان بـنـدگـانـشقـائل نـيـسـت ، يـعـنـى در مـقـابـل اعـمـال يـكـسـان (بـا شـرايـط يـكـسـان ) مـجـازات يـكسانقائل مى شود.
و اين است معنى عدم تخلف سنتهاى پروردگار، به عكس سنتهاى انسانهاى خودكامه كه يكروز مـنـافعشان ايجاب مى كند، سنتى را وضع كنند، و فردا كه منافعشان غير آن را اقتضاكند آن را حذف نموده حتى گاهى ضدش را به جايش مى نشانند.
اصـولا تـغـيـيـر سـنـتـهـا در جـوامـع انـسـانـى يـا بـه خـاطـرمـسـائل مـجـهـولى اسـت كه با گذشت زمان آشكار مى شود و به انسان نشان مى دهد كه درگذشته گرفتار اشتباهاتى شده ، يا به خاطر اقتضاى منافع خاص و شرائط زندگىيـا خـودكـامـگـيـهـا اسـت ، و مـى دانـيـم در ذات پـاك خـدا هـيـچـيـك از ايـنمسائل راه ندارد، سنتى را كه طبق حكمتى قرار داد، در شرائط مشابه هميشه جريان داشته وخواهد داشت .
آيه و ترجمه


اقم الصلوة لدلوك الشمس إ لى غسق الليل و قران الفجر ان قران الفجر كان مشهودا(78)
و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا(79)
و قـل رب ادخـلنـى مـدخـل صـدق و اخـرجـنـى مـخـرج صـدق واجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا(80)
و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا(81)


ترجمه :

78 - نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكى شب (نيمه شب ) برپا دار، و همچنين قرآنفجر (نماز صبح ) را، چرا كه قرآن فجر مورد مشاهده (فرشتگان شب و روز) است .
79 - پـاسـى از شـب را از خـواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان ، اين يك وظيفه اضافىبراى تو است ، تا پروردگارت تو را به مقامى درخور ستايش برانگيزد!.
80 - و بگو: پروردگارا! مرا (در هر كار) صادقانه وارد كن ، و صادقانه خارج نما، و ازسوى خود سلطان و ياورى براى من قرار ده .
81 - و بـگـو حـق فـرا رسـيـد و بـاطـل مـضـمـحـل و نـابـود شـد و (اصـولا)باطل نابود شدنى است !.
تفسير:
سرانجام باطل ، نابودى است
در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه كـه بحث از توحيد و شرك ، و سپس وسوسه ها و توطئه هاىمـشـركان مى كرد، در آيات مورد بحث به مساله نماز و توجه به خدا و نيايش مى پردازد،كـه عـامـل مـوثـرى براى مبارزه با شرك است ، و وسيله اى براى طرد هر گونه وسوسهشيطانى از دل و جان آدمى .
آرى نـمـاز اسـت كـه انـسـان را بـه يـاد خـدا مـى انـدازد، گـرد و غـبـار گـنـاه را ازدل و جانش مى شويد و وسوسه هاى شيطانى را طرد مى كند.
نـخـسـت مـى گـويـد: (نـمـاز را بـرپـا دار، بـه هـنـگـامزوال آفـتـاب ، تـا نـيمه شب ، و همچنين قرآن فجر (نماز صبح ) را، چرا كه اين نماز موردتـوجـه فـرشـتـگـان شـب و روز اسـت ) (اقـم الصـلوة لدلوك الشـمـس الى غـسـقالليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا).
(دلوك شـمس ) به معنى زوال آفتاب از دائره نصف النهار است كه وقت ظهر مى باشد،و در اصل از ماده (دلك ) به معنى ماليدن گرفته شده ، چرا كه انسان در آن موقع براثـر شـدت تـابـش آفـتـاب چـشـم خـود را مـى مـالد، و يـا از دلك بـه مـعـنـىمـتـمـايـل شـدن اسـت چـرا كـه خـورشـيـد در ايـن مـوقع از دائره نصف النهار به سمت مغربمـتـمـايـل مـى شـود و يـا ايـنـكـه انـسـان ، دسـت خـود را درمـقـابـل آفـتـاب حـائل مـى كـنـد، گـوئى نـور آن را از چـشـم خـود كـنـار مـى زنـد ومتمايل مى سازد.
بـه هـر حـال در روايتى كه از منابع اهلبيت (عليهم السلام ) به ما رسيده (دلوك ) بههـمـيـن مـعـنـى زوال خـورشيد تفسير شده است ، در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مىخـوانـيـم كـه (عـبـيـد بـن زراره ) از تـفـسـيـر هـمـيـن آيـه از امـام ، (عـليـه السـلام ) سؤال كرد امام فرمود: (خداوند)
چـهـار نـمـاز بـر مـسـلمـانـان واجـب كـرده اسـت كـه آغـاز آن وقـتزوال شمس (ظهر) و پايان آن نيمه شب است ).
در روايـت ديـگـرى از امام باقر (عليه السلام ) در تفسير همين آيه هنگامى كه زراره محدثبـزرگ شـيـعـه از آن سـؤ ال كـرد چـنـيـن فـرمـود: دلوكـهـا زوالهـا، غـسـقالليـل الى نـصـف الليـل ، ذلك اربـع صـلوات وضـعـهـنرسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و وقتهن للناس و قرآن الفجر صلوة الغداة :(دلوك شـمـس بـه مـعـنـى زوال آن (از دائره نـصـف النـهـار) اسـت ، و غـسـقالليـل بـه مـعـنـى نـيمه شب است ، اين چهار نماز است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) آنها را براى مردم قرار داد و توقيت نمود، و قرآن الفجر اشاره به نماز صبح است).
البـتـه بـعـضـى از مـفـسـران ، احـتـمـالات ديـگـرى در مـعـنـى دلوك داده انـد كـهقابل ملاحظه نيست .
و اما (غسق الليل ) با توجه به اينكه غسق شدت ظلمت است ، و تاريكى شب در نيمه شباز هر وقت متراكمتر مى باشد اين كلمه روى هم رفته (نيمه شب ) را مى رساند.
(قرآن ) به معنى چيزى است كه قرائت مى شود و (قرآن فجر) روى هم رفته اشارهبه نماز فجر است .
بـه هـمـيـن دليـل آيه فوق از آياتى است كه اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مىكـنـد، و با انضمام به ساير آيات قرآن در زمينه وقت نماز است ، و روايات فراوانى كهدر اين رابطه وارد شده ، وقت نمازهاى پنجگانه دقيقا مشخص مى شود.
البـتـه تـوجـه بـه ايـن نكته لازم است كه بعضى از آيات قرآن تنها اشاره به يك نمازكرده ، مانند حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى (بقره - 238)
كه نماز وسطى طبق تفسير صحيح همان نماز ظهر است .
و گـاهى اشاره به وقت سه نماز از نمازهاى پنجگانه كرده ، مانند و اقم الصلوة طرفىالنهار و زلفا من الليل (هود - 114) كه (طرف النهار) اشاره به نماز صبح و مغربو (زلفا من الليل ) اشاره به نماز عشا است .
و گـاهـى اوقات هر پنج نماز را اجمالا بيان مى كند، مانند آيه مورد بحث (شرح بيشتر دراين زمينه را در جلد نهم تفسير نمونه ذيل آيه 114 سوره هود صفحه 265 به بعد بيانكرده ايم ).
به هر حال جاى ترديد نيست كه جزئيات اوقات نمازهاى پنجگانه در اين آيات بيان نشده، بلكه مانند بسيارى ديگر از احكام اسلامى تنها به كليات قناعت شده و شرح آن در سنتپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان راستين آمده است .
نكته ديگرى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه آيه فوق مى گويد: ان قرآن الفجركـان مـشـهـودا: (نـمـاز صـبـح مـورد مـشـاهـده اسـت ) اكـنـون ايـن سـؤال پيش مى آيد كه مشاهده چه كسانى ؟
روايـاتـى كـه در تـفـسـيـر اين آيه به ما رسيده مى گويد مشهود ملائكه شب و روز است ،زيـرا در آغـاز صـبـح فـرشتگان شب كه مراقب بندگان خدايند جاى خود را به فرشتگانروز مـى دهند، و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام مى گيرد هر دو گروه آنرا مشاهدهكرده و بر آن گواهى مى دهند.
ايـن روايـات را دانـشـمـنـدان شـيـعـه و اهـل تـسـنـن هـر دونقل كرده اند.
از جمله (طبق نقل تفسير روح المعانى ) احمد و نسائى و ابن ماجه و ترمذى و حاكم از پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) نقل كرده اند كه در تفسير اين جمله فرمود: تشهده ملائكةالليل و ملائكة النهار.
مـحـدث مـعـروف اهـل سـنـت بـخـارى و مـسـلم نـيـز هـمـيـن مـعـنـى را در صـحـيـح خـودنقل كرده اند.
بـراى آگـاهـى از احـاديـث اهـلبـيـت (عـليـهـمـالسـلام ) بـه تـفـسـير نور الثقلين جلد سومذيل آيه مورد بحث مراجعه نمائيد.
از ايـن تـعـبـيـر بـه خـوبـى روشن مى شود كه بهترين موقع براى اداى نماز صبح همانلحظات آغاز طلوع فجر است .
بـعـد از ذكـر نـمـازهاى فريضه پنجگانه اين چنين اضافه مى كند (پاسى از شب را ازخواب برخيز و قرآن بخوان ) (و من الليل فتهجد به ).
مـفـسـران مـعـروف اسـلامـى ايـن تـعـبـير را اشاره به نافله شب كه در فضيلت آن رواياتبـيشمارى وارد شده است دانسته اند، هر چند آيه صراحت در اين مساله ندارد ولى با قرائنمختلفى كه در دست است اين تفسير روشن به نظر مى رسد.
سـپـس مـى گـويـد: (ايـن يـك بـرنامه اضافى است ، علاوه بر نمازهاى فريضه براىتو) (نافلة لك )
بـسـيـارى ايـن جمله را دليل بر آن دانسته اند كه نماز شب بر پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) واجب بوده است ، زيرا (نافله ) به معنى (زياده ) است ، اشاره به اينكهاين فريضه اضافى مربوط به تو است .
بـعـضـى ديـگـر معتقدند كه نماز شب بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبلا واجببـوده اسـت بـقرينه آيات سوره مزمل ، سپس ‍ آيه فوق ، آن را نسخ كرده و مستحب بودن آنرا اعلام كرده است .
ولى ايـن تـفـسـيـر، ضـعـيـف بـه نـظـر مـى رسـد، چـرا كـه نـافـله دراصـل ، بـه مـعـنـى مـصـطـلح امـروز يعنى (نماز مستحب ) نبوده ، بلكه به معنى زياده واضـافه است ، و مى دانيم كه نماز شب هر گاه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )واجب بوده باشد اضافه بر فرائض يوميه است .
بـه هـر حـال در پـايان آيه نتيجه اين برنامه الهى روحانى و صفابخش را چنين بيان مىكند: (باشد كه در پرتو اين عمل ، خداوند تو را به (مقام محمود) مبعوث كند) (عسىان يبعثك ربك مقاما محمودا).
بـدون شـك (مـقـام مـحمود) مقام بسيار برجستهاى است كه ستايش برانگيز است (چرا كهمحمود از ماده حمد به معنى ستايش ‍ مى باشد).
و از آنـجـا كـه ايـن كـلمـه بـه طـور مطلق آمده است ، شايد اشاره به اين باشد كه ستايشهمگان را از اولين و آخرين متوجه تو ميكند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation