|
|
|
|
|
|
اتفاقا اين ايراد از بعضى از يهود و بعضى ديگر از پيروان مذاهب ديگرنقل شده است و به گمان خود حربه محكمى در برابر جهانى بودن اسلام يافته اند كهآنرا در منطقه خاصى ، محدود مى سازد (يعنى مكه و اطراف مكه ). پاسخ : اين ايراد با توجه به دو نكته كاملا روشن ميشود، و نه تنها اين آيه منافات با جهانىبودن اسلام ندارد بلكه مى توان گفت يكى ازدلائل جهانى بودن آن است : 1 - قريه در زبان قرآن ، به معنى هر گونه آبادى است اعم از اينكه شهر بزرگباشد و يا كوچك و يا روستا، مثلا در سوره يوسف از زبان برادران و درمقابل پدر چنين ميخوانيم : و اسئل القرية التى كنا فيها: از قريهاى كه درآن بوديم سؤ ال كن و ميدانيم كه اين سخن را پس از بازگشت از پايتخت مصر و ماجراىتوقيف برادر آنها بنيامين از طرف دستگاه عزيز مصر بوده است ، و همچنين ميخوانيم : ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض : اگر مردمىكه در آباديهاى روى زمين زندگى ميكنند، ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند بركات ازآسمان و زمين بر آنها خواهيم گشود بديهى است منظور در اينجا خصوص روستاها نيستبلكه همه نقاط مسكونى جهان را شامل مى شود. از طرف ديگر در روايات متعددى مى خوانيم خشكيهاى زمين از زير خانه كعبه گستردهشدند، و از آن بنام دحو الارض (گسترش زمين ) ياد شده است . اين را نيزميدانيم كه در آغاز بر اثر بارانهاى سيلابى تمام كره زمين از آب پوشيده بود، آبهاتدريجا فرو نشستند و در نقاط پست زمين قرار گرفتند و خشكيها تدريجا از زير آب ،سر بر آوردند، طبق روايات اسلامى نخستين نقطهاى كه از زير آب سر بر آورد، سرزمينمكه بود. و اگر ارتفاع اين سرزمين در حال حاضر بلندترين ارتفاع زمينهاى دنيا نيست هيچگونهمنافاتى با اين سخن ندارد، زيرا از آن روز صدها مليونسال ميگذرد و تاكنون وضع نقاط روى زمين به كلى دگرگون شده ، بعضى از كوهها دراعماق اقيانوسها قرار گرفته و بعضى از اعماق اقيانوسهاتبديل به قله كوه شده است و اين از مسلمات علم زمين شناسى و جغرافياى طبيعى است . 2 - كلمه ام همانطور كه سابق نيز گفتيم به معنىاصل و اساس و ابتداء و آغاز هر چيزى است . با توجه به آنچه گفته شد روشن مى شود كه اگر به مكه ام القرى مىگويند به خاطر اين است كه اصل و آغاز پيدايش تمام خشكى هاى روى زمين است وبنابراين و من حولها (كسانى كه پيرامون آن هستند) تمام مردم روى زمين راشامل مى شود. آيات گذشته پيرامون جهانى بودن اسلام نيز اين تفسير را تاييد ميكند، همچنين نامه هاىفراوانى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى زمامداران بزرگ دنيا مانندكسرى و قيصر نوشت و شرح آن در جلد دوم تفسير نمونه صفحه 452 گذشت گواهديگرى بر اين موضوع ميباشد. 2 - ارتباط ايمان به قرآن و ايمان به آخرت در آيه فوق مى خوانيم : كسانى كه ايمان به آخرت دارند، به قرآن ايمان مى آورند،يعنى ميدانند اين جهان مقدمه اى است براى جهان ديگر، و همانند مزرعه و يا دانشگاه و ياتجارتخانه است ، و در هر حال بدون يك سلسله قوانين و برنامه ها و آئين نامه وفرستادن انبيا رسيدن به آن هدف عالى و آماده شدن براى آن روز ممكن نيست . و به تعبير ديگر با اينكه خداوند انسان را براىتكامل در اين جهان فرستاده و منزلگاه اصلى او جهان ديگر است ، اگر پيامبران و كتبآسمانى براى او نفرستد نقض غرض كرده است و به اين ترتيب از ايمان به خدا و معاد،ايمان به نبوت انبياء و كتب آسمانى نتيجه گرفته مى شود. (دقت كنيد) 3 - اهميت نماز در آيه فوق از ميان تمام دستورات دينى تنها اشاره به نماز شده است و همانطور كهميدانيم نماز مظهر پيوند با خدا و ارتباط با او است و به هميندليل از همه عبادات برتر و بالاتر است ، و به عقيده بعضى هنگامنزول اين آيات تنها فريضه اسلامى همين نماز بود.
آيه و ترجمه
و من اءظلم ممن افترى على الله كذبا اءو قال اءوحى إ لى و لم يوح إ ليه شى ء و منقال سأ نزل مثل ما اءنزل الله و لو ترى إ ذ الظلمون فى غمرت الموت و الملئكة باسطوااءيديهم اءخرجوا اءنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحقو كنتم عن ءايته تستكبرون(93)
|
ترجمه : 93 - چه كسى ستمكارتر است از كسى كه دروغى به خدا ببندد يا بگويد وحى بمنفرستاده شده در حالى كه وحى به او نشده باشد، و كسى كه بگويد من هم همانند آنچهخدا نازل كرده نازل ميكنم ، و اگر ببينى هنگامى كه (اين ) ظالمان در شدايد مرگ فرورفته اند و فرشتگان دستها را گشوده به آنان مى گويند جان خود را خارج سازيدامروز مجازات خوار كنندهاى در برابر دروغهائى كه به خدا بستيد و در برابر آيات اوتكبر ورزيديد، خواهيد ديد، (در آن روز به حال آنها تاسف خواهى خورد شان نزول : در شان نزول اين آيه روايات متعددى در منابع حديث و كتب تفسيرنقل شده از جمله اينكه آيه در مورد شخصى به نام عبد الله بن سعد كه از كاتبان وحىبود و سپس خيانت كرد و پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را طرد نمود و پس ازآن ادعا كرد كه من ميتوانم همانند آيات قرآن بياورمنازل گرديده ، جمعى از مفسران نيز گفته اند كه آيه يا قسمتى از آن در باره مسيلمهكذاب كه از مدعيان دروغين نبوت بود نازل گرديده است ، ولى با توجه به اينكهداستان مسيلمه در اواخر عمر پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و اين سوره ازسوره هاى مكى است طرفداران اين شان نزول معتقدند كه اين آيه همانند چند آيه ديگر ازاين سوره در مدينه نازل شده است و به دستور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درلابلاى آيات اين سوره قرار داده شده است . و در هر حال آيه همانند ساير آيات قرآن كه در شرائط خاصىنازل شده مضمون و محتواى آن كلى و عمومى است و همه مدعيان نبوت و مانند آنها راشامل مى شود. تفسير: به دنبال آيات گذشته كه اشاره به گفتار يهود در باره نفىنزول كتاب آسمانى بر هيچكس نموده بود، در اين آيه سخن از گناهكاران ديگرى است كهدر نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعاى نزول وحى آسمانى بر خود مى كنند، در حالى كهدروغ ميگويند. و در حقيقت به سه دسته از اينگونه افراد در آيه مورد بحث اشاره شده است . نخست مى گويد: چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند و آيهاىرا تحريف و سخنى از سخنان خدا را تغيير ميدهند (و من اظلم ممن افترى على اللهكذبا). دسته دوم آنها كه ادعاى نبوت و وحى ميكنند در حالى كه نه پيامبرند و نه وحى بر آنهانازل شده است . (او قال اوحى الى و لم يوح اليه شى ء). دسته سوم آنهاكه به عنوان انكار نبوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا از روى استهزاءمى گويند ما هم مى توانيم همانند اين آيات نازل كنيم در حالى كه دروغ مى گويند وكمترين قدرتى بر اين كار ندارند (و منقال سانزل مثل ما انزل الله ). آرى همه اينها ستمگرند و كسى ستمكارتر از آنها نيست زيرا راه حق را به روى بندگانخدا مى بندند و آنها را در بيراهه سرگردان مى سازند و با رهبرى رهبران راستين مبارزهميكنند، هم خود گمراهند و هم ديگران را به گمراهى ميكشانند، چه ظلمى از اين بالاتر كهافرادى كه صلاحيت رهبرى ندارند ادعاى رهبرى كنند آن هم رهبرى الهى و آسمانى . گرچه آيه مربوط به مدعيان نبوت و وحى است ولى روح آن همه كسانى را كه به دروغادعاى مقامى را ميكنند كه شايسته آن نيستند شامل مى شود. سپس مجازات دردناك اين گونهافراد را چنين بيان ميكند: اگر تو اى پيامبر! اين ستمكاران را به هنگامى كه در شدائدمرگ و جان دادن فرو رفته اند مشاهده كنى ، در حالى كه فرشتگان قبض ارواح دستگشوده اند به آنها مى گويند جان خود را خارج سازيد، خواهى ديد كه وضع آنها بسياردردناك و اسفبار است (و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملائكة باسطواايديهم اخرجوا انفسكم ). در اين حال فرشتگان عذاب به آنها ميگويند: امروز گرفتار مجازات خوار كنندهاى خواهيدشد به خاطر دو كار: نخست اينكه بر خدا دروغ بستيد و ديگر اينكه در برابر آيات او سر تسليم فرود نياورديد (اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتمتقولون على الله غير الحق و كنتم عن آياته تستكبرون ). نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت . 1 - مدعيان دروغين نبوت و رهبران قلابى همانطور كه مى بينيم به عنوان بد ظالمان درآيه معرفى شده اند و در حقيقت ظلمى بالاتر از اين نيست كه فكر كسى را بدزدند و عقيدهاو را تخريب كنند و راه سعادت را بر او ببندند و او را مستعمره فكرى خود سازند. 2 - جمله باسطوا ايديهم ممكن است به اين معنى باشد كه فرشتگان قبضارواح با گشودن دستها آماده قبض روح آنها مى شوند و ممكن است به معنى دست گشودنبراى شروع مجازات آنها بوده باشد . 3 - اخرجوا انفسكم : جان و روح خود را خارج سازيد در حقيقت يكنوع تحقير ازناحيه فرشتگان قبض ارواح نسبت به اينگونه ظالمان است وگر نه دادن روح و جان كارخود ظالمان نيست بلكه كار آن فرشتگان است ، همانند اينكه هنگام اعدام يكقاتل جانى به او مى گويند اكنون بمير! و در هر صورت اين تحقير گويا در برابرتحقيرى است كه نسبت به آيات خدا و پيامبران و بندگان خدا كرده اند، ضمنا اين آيهگواه ديگرى بر استقلال روح و جدائى آن از جسم است . ضمنا از اين آيه استفاده ميشود كهمجازات اينگونه از گناهكاران از همان لحظه جان دادن و مرگ آغاز ميگردد.
آيه و ترجمه
و لقد جئتمونا فردى كما خلقنكم اءول مرة و تركتم ما خولنكم وراء ظهوركم و ما نرى معكمشفعاءكم الذين زعمتم اءنهم فيكم شركؤ ا لقد تقطع بينكم وضل عنكم ما كنتم تزعمون(94)
|
ترجمه : 94 - همه شما به صورت تنها به سوى ما بازگشت نموديد همانگونه كه روزاول شما را آفريديم ، و آنچه را به شما بخشيده بوديم پشت سرگذارديد، و شفيعانىرا كه شريك در شفاعت خود مى پنداشتيد با شما نمى بينيم ، پيوندهاى شما بريده شد وتمام آنچه را تكيه گاه خود تصور ميكرديد از شما دور و گم شدند. شان نزول : در تفسير مجمع البيان و تفسير طبرى و تفسير آلوسى چنيننقل شده كه يكى از مشركان به نام نضر بن حارث گفت : لات و عزى (دو بت بزرگ ومعروف عرب ) در قيامت از من شفاعت خواهند كرد، آيه فوقنازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت . تفسير: گمشده ها در آيه گذشته به قسمتى از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در اين آيه گفتارىرا كه خداوند به هنگام مرگ يا به هنگام ورود در صحنه قيامت به آنها ميگويد، منعكس شدهاست . در آغاز مى فرمايد: امروز همه به صورت تنها، همانگونه كه روزاول شما را آفريديم ، به سوى ما بازگشت نموديد (و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكماول مرة ). و اموالى كه بشما بخشيده بوديم و تكيه گاه شما در زندگى بود، همه را پشت سرگذارديد و با دست خالى آمديد (و تركتم ما خولناكم وراء ظهوركم ). همچنين بتهائى كه آنها را شفيع خود مى پنداشتيد، و شريك در تعيين سرنوشت خودتصور ميكرديد هيچكدام را با شما نمى بينيم (و ما نرى معكم شفعائكم الذين زعمتمانهم فيكم شركاء). در حقيقت جمع شما به پراكندگى گرائيد و تمام پيوندها از شما بريده شد (لقدتقطع بينكم ). تمام پندارها و تكيه گاههائى كه فكر ميكرديد نابود گشتند و گم شدند (وضل عنكم ما كنتم تزعمون ). مشركان و بت پرستان عرب روى سه چيز تكيه داشتند: قبيله و عشيره اى كه به آنوابسته بودند، و اموال و ثروتهائى كه براى خود گرد آورده بودند، و بتهائى كهآنها را شريك خدا در تعيين سرنوشت انسان و شفيع در پيشگاه او مى پنداشتند، در هر يكاز سه جمله آيه ، به يكى از اين سه موضوع اشاره شده كه چگونه به هنگام مرگ ، همهآنها با انسان وداع ميگويند، و او را تك و تنها به خود وا مى گذارند. در اينجا بايد به دو نكته توجه داشت : 1 - از قرار گرفتن اين آيه به دنبال آيه قبل كه گفتگوى فرشتگان قبض ارواح را به هنگام مرگ بيان ميكرد و همچنين با توجه به جملهاموال خود را پشت سر گذاشتيد چنين استفاده مى شود كه اين خطاب نيز به هنگام مرگ بهآنها گفته ميشود، ولى از طرف خداوند، اما از بعضى روايات استفاده مى شود كه اينخطاب به هنگام ورود در صحنه رستاخيز خواهد بود و البته در هدف اصلى آيه چندانتفاوتى نخواهد داشت . 2 - اين آيه گرچه در باره مشركان عرب نازل شده ولى مسلما اختصاص به آنها نخواهدداشت . در آن روز بطور كلى تمام پيوندها و علائق مادى و همه معبودهاى خيالى و ساختگى و تمامتكيه گاههائى كه انسان در اين جهان براى خود ساخته و آنها را يار و ياور روزبدبختى خود مى پندارد، از او جدا ميشوند، او ميماند و اعمالش ، او ميماند و خدايش ، و بقيهاز ميان خواهند رفت ، و به تعبير قرآن گم مى شوند، يعنى آنچنان حقير و پست و ناشناسخواهند بود كه به چشم نمى آيند !
آيه و ترجمه
إ ن الله فالق الحب و النوى يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى ذلكم الله فأ نىتؤ فكون (95) فالق الاصباح و جعل اليل سكنا و الشمس و القمر حسبانا ذلك تقدير العزيز العليم(96)
|
ترجمه : 95 - خداوند شكافنده دانه و هسته است ، زنده را از مرده خارج ميسازد و مرده را از زنده ،اين است خداى شما پس چگونه از حق منحرف ميشويد؟ 96 - او شكافنده صبح است و شب را مايه آرامش و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار دادهاست ، اين اندازهگيرى خداوند تواناى دانا است . -تفسير: شكافنده صبح بار ديگر روى سخن را به مشركان كرده و دلائل توحيد را در ضمن عبارات جالب و نمونههاى زندهاى از اسرار كائنات و نظام آفرينش و شگفتيهاى خلقت ، شرح ميدهد. در آيه اول ، به سه قسمت از اين شگفتيها كه در زمين است اشاره شده و در آيه دوم به سهقسمت از پديده هاى آسمانى . نخست مى گويد: خداوند شكافنده دانه و هسته است (ان الله فالق الحب و النوى). فالق از ماده فلق (بر وزن فرق ) به معنى شكافتن چيزى و جدا كردن بعضى از بعض ديگر است .
حب و حبة به معنى دانه هاى خوراكى و غذائى است ،مثل گندم و جو و آنچه كه قابل درو كردن است ولى گاهى به دانه هاى ديگر گياهان نيزگفته ميشود. نوى به معنى هسته است ، و اينكه بعضى گفته اند مخصوص هسته خرما است شايد بهخاطر اين بوده باشد كه عرب بواسطه شرائط خاص محيطش هنگامى كه اين كلمه را بهكار ميبرد فكرش متوجه هسته خرما مى شد. اكنون ببينيم چه نكته اى در اين تعبير نهفته شده است . بايد توجه داشت كه مهمترين لحظه ، در حيات يك گياه همان لحظه شكافتن دانه و هستهاست كه همانند لحظه تولد يك طفل زمان انتقال از يك عالم به عالم ديگر محسوب مى شود،و مهمترين تحول در زندگى او در اين لحظه رخ ميدهد. جالب اينكه دانه و هسته گياهانغالبا بسيار محكمند ، يك نگاه به هسته خرما و ميوههائى مانند هلو و شفتالو و دانههاى محكمبعضى از حبوبات نشان مى دهد كه چگونه آن نطفه حياتى كه در حقيقتنهال و درخت كوچكى است در دژى فوق العاده محكم محاصره شده است ، ولى دستگاهآفرينش آنچنان خاصيت تسليم و نرمش به اين دژ نفوذناپذير، و آنچنان قدرت و نيروبه آن جوانه بسيار لطيف و ظريفى كه در درون هسته و دانه پرورش مييابد، مى دهد كهبتواند ديواره آن را بشكافد و از ميان آن قد برافرازد، براستى اين حادثه در جهانگياهان حادثه شگرفى است كه قرآن به عنوان يك نشانه توحيد انگشت روى آن گذاشتهاست . سپس مى گويد: موجود زنده را از مرده بيرون ميفرستد، و موجودات مرده را از زنده(يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى ). در حقيقت اين جمله كه نظير آن در قرآن كرارا ديده مى شود اشاره به نظام مرگ و حيات وتبديل يكى به ديگرى است ، گاهى از مواد آلى بيجان انواع چهره هاى حيات و زندگىدر دل اقيانوسها و اعماق جنگلها و صحراها و بيابانها بيرون مى فرستد و از تركيبموادى كه هر كدام به تنهائى سم كشنده اى هستند مواد حياتبخش مى سازد، و گاهى بهعكس با دگرگونى مختصرى موجودات زنده نيرومند و پر قدرت را به موجود بيجانىتبديل مى كند. مساله حيات و زندگى موجودات زنده اعم از گياهى و حيوانى ، از پيچيده ترين مسائلىاست كه هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفيگاهآن گام بگذارد كه چگونه عناصر طبيعى و مواد آلى با يك جهش عظيم ،تبديل به يك موجود زنده مى شوند. ممكن است يك روز بشر بتواند با استفاده از تركيبات مختلف طبيعى در تحت شرائط بسيارپيچيده اى موجود زنده اى به صورت مونتاژ كردن اجزاى يك ماشين كه از پيش ساخته شدهاست ، بسازد، ولى نه عجز و ناتوانى امروز بشر و نه توانائى احتمالى او در آينده براين كار، هيچيك نمى تواند از اهميت موضوع حيات و حكايت نظام پيچيده آن از يك مبدء عالم وقادر بكاهد. لذا مى بينيم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى اين مساله تكيه كرده است ، وپيامبران بزرگى همچون ابراهيم و موسى در برابر گردنكشانى همچون نمرود وفرعون ، بوسيله پديده حيات و حكايت آن از وجود مبدء قادر و حكيم جهاناستدلال مى كردند. ابراهيم به نمرود ربى الذى يحيى و يميت : خداى من كسى است كه حيات مىبخشد و مى ميراند (بقره - 358) و موسى در برابر فرعون مى گويد: وانزل من السماء ماء فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى : (پروردگار من كسى استكه از آسمان آبى فرو فرستاد و زوجهائى از انواع گياهان به وجود آورد) (طه - 53). البته نبايد فراموش كرد كه پيدايش موجودات زنده از مواد بيجان تنها در آغاز پيدايشحيات در روى زمين نبوده ، هم اكنون نيز با جذب آب و مواد ديگر به سلولهاى موجوداتزنده در حقيقت لباس حيات در اندام اين موجودات بيجان پوشانيده مى شود، بنابراينقانونى كه در علوم طبيعى امروز مسلم است كه مى گويد در شرائط امروز زمين هيچ موجودبيجانى تبديل به موجود جاندار نمى شود و هر كجا موجود زنده اى پيدا شود حتما ازتخم موجود زنده ديگرى بوده است ، هيچگونه منافاتى با آنچه گفتيم ندارد (دقت كنيد). از رواياتى كه در تفسير اين آيه يا آيات مشابه آن از اماماناهل بيت (عليهم السلام ) به ما رسيده است استفاده مى شود كه حيات و مرگ مادى نيست بلكهحيات و مرگ معنوى را نيز در بر مى گيرد افراد با ايمانى را مى بينيم كه از پدرانىبى ايمان به وجود مى آيند، و افراد شرور و آلوده و بى ايمانى را مشاهده مى كنيم كه ازنسل افراد پاكند، و قانون وراثت را با اراده و اختيار خود نقض مى كنند كه اين خود يكىديگر از نشانه هاى عظمت آفريدگار است كه چنين قدرت اراده اى به انسان بخشيده است . نكته ديگرى كه توجه به آن در اينجا لازم است اين است يخرج كهفعل مضارع است همانند مخرج كه اسم فاعل است دلالت بر استمرار دارد، يعنى نظامپيدايش حيات از موجودات مرده ، و پيدايش مردگان از موجودات زنده يك نظام دائمى وعمومى در جهان آفرينش است . و در پايان آيه به عنوان تاكيد و تحكيم مطلب مى فرمايد: اين است خداى شما و اين استآثار قدرت و علم بى پايان او، با اين حال چگونه از حق منحرف مى شويد و شما را بهراه باطل مى كشانند؟ (ذلكم الله فانى تؤ فكون ). در آيه دوم همانطور كه گفتيم به سه نعمت از نعمتهاى جوى و آسمانى اشاره شده است .نخست مى گويد: خداوند شكافنده صبح است (فالق الاصباح ). فلق (بر وزن خلق ) در اصل به معنى شكافتن است ، و اينكه صبح را فلق مى گويندنيز به همين مناسبت مى باشد، اصباح و صبح هر دو به يك معنى است . تعبير بالا از تعبيرهاى بسيار زيبائى است كه در اينجا به كار رفته است ، زيراتاريكى شب به پرده ضخيمى تشبيه شده كه روشنائى سپيده دم آن را چاك زده از هم مىشكافد، و اين موضوع هم درباره صبح صادق تطبيق مى كند و هم صبح كاذب ، زيراكاذب به روشنائى كم رنگى گفته مى شود كه در آخر شب به صورت عمودى از مشرقدر آسمان پاشيده مى شود و همچون شكافى است كه از طرف شرق به غرب در خيمهتاريك و سياه شب پديد مى آيد، و صبح صادق كه بعد از آن طلوع مى كند بهشكل نوار سفيد و درخشان و زيبائى است كه در آغاز در پهنه افق مشرق آشكار مى شود،گوئى چادر سياه شب را از طرف پائين در امتدادشمال و جنوب شكافته و پيش مى رود و تدريجا بالا آمده و سراسر آسمان را فرا مىگيرد. قرآن علاوه بر اينكه كرارا روى نعمت نور و ظلمت و شب و روز تكيه كرده ، در اينجا روىمساله طلوع صبح تكيه مى كند كه يكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زيرا مى دانيماين پديده آسمانى نتيجه وجود جو زمين (يعنى قشر ضخيم هوا كه دور تا دور اين كره راپوشانيده ) مى باشد، اگر اطراف كره زمين همانند كره ماه جوى وجود نداشت نه بينالطلوعين و فلق وجود داشت و نه سپيدى آغاز شب و شفق ، بلكه آفتاب همانند يك ميهمانناخوانده بدون هيچ مقدمه سر از افق مشرق بر مى داشت و نور خيره كننده خود را درچشمهائى كه به تاريكى شب عادت كرده بود فورا مى پاشيد، و به هنگام غروب ماننديك مجرم فرارى ، يك مرتبه از نظرها پنهان مى شد و در يك لحظه تاريكى و ظلمت وحشتناكى همهجا را فرا مى گرفت ، اما وجود جو زمين و فاصله اى كه در ميان تاريكى شب ، و روشنائىروز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدريجا براى پذيرا شدن هر يكاز اين دو پديده متضاد آماده مى سازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، بهصورت تدريجى و ملايم و كاملا مطبوع و قابلتحمل انجام ميگردد، بسيار ديده ايم هنگام شب در يك اطاق پر نور كه در يك لحظه چراغخاموش مى شود چه حالت ناراحت كننده اى به همه دست مى دهد و اگر اين خاموشى ساعتىطول بكشد، هنگامى كه چراغ بدون مقدمه روشن مى شود باز حالت ناراحتى تازه اى بههمه دست مى دهد، نور خيره كننده چراغ چشم را مى آزارد و براى ديدن اشياء اطراف دچارزحمت مى شويم و اگر اين موضوع تكرار پيدا كند مسلما براى چشم زيانبخش خواهد بود،شكافنده صبح اين شكل را به صورت بسيار عالى براى بشرحل كرده است . ولى براى اينكه تصور نشود شكافتن صبحدليل اين است كه تاريكى و ظلمت شب ، چيز نامطلوب و يا مجازات و سلب نعمت استبلافاصله مى فرمايد خداوند شب را مايه آرامش قرار داد (وجعل الليل سكنا). اين موضوع مسلم است كه انسان در برابر نور و روشنائىتمايل به تلاش و كوشش دارد، جريان خون متوجه سطح بدن مى شود، و تمام سلولهاآماده فعاليت مى گردند، و به همين دليل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نيست ، ولىهر قدر محيط تاريك بوده باشد خواب عميقتر و آرامبخش تر است ، زيرا در تاريكى خون متوجه درون بدن مى گردد و به طور كلى سلولها در يك آرامى و استراحتفرو مى روند، به همين دليل در جهان طبيعت نه تنها حيوانات بلكه گياهان نيز به هنگامتاريكى شب به خواب فرو مى روند و با نخستين اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعاليترا شروع مى كنند، به عكس دنياى ماشينى كه شب را تا بعد از نيمه بيدار مى مانند، وروز را تا مدت زيادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مى روند، و نشاط و سلامت خود رااز دست مى دهند. در احاديثى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده دستورهائى مى خوانيم كه همهبا روح اين مطلب سازگار است ، از جمله در نهج البلاغه از على (عليه السلام )نقل شده كه به يكى از دوستان خود دستور داد در آغاز شب هرگز به سير خود ادامه مدهزيرا خداوند شب را براى آرامش قرار داده است و آن را وقت اقامت نه كوچ كردن قرار داده درشب بدن خود را آرام بدار و استراحت كن . در حديثى كه در كافى از امام باقر (عليه السلام )نقل شده مى خوانيم : تزوج بالليل فانهجعل الليل سكنا: (مراسم ازدواج را در شب قرار ده زيرا شب مايه آرامش است )(همانطور كه ازدواج و آميزش صحيح جنسى نيز آرامبخش است ). و نيز در كتاب كافى مى خوانيم : كه امام على بن الحسين (عليهم السلام ) به خدمتكاراندستور مى داد كه هرگز به هنگام شب و قبل از طلوع فجر حيوانات را ذبح نكنند و مىفرمود: ان الله جعل الليل سكنا لكل شى ء: خداوند شب را براى همه چيزمايه آرامش قرار داده است . سپس اشاره به سومين نعمت و نشانه عظمت خود كرده : و خورشيد و ماه را وسيله حساب درزندگى شما قرار داد (و الشمس و القمر حسبانا). حسبان (بر وزن لقمان ) مصدر از ماده حساب ، به معنى حساب كردن است ، و در اينجا ممكناست منظور اين بوده باشد كه گردش منظم و سير مرتب اين دو كره آسمانى (البتهمنظور از حركت آن در نظر ما است كه ناشى از حركت زمين است ) موجب مى شود كه شمابتوانيد برنامه هاى مختلف زندگى خود را تحت نظام و حساب در آوريد (همانطور كه درتفسير بالا ذكر كرديم ). بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از جمله بالا اين است كه خود اين دو كرهآسمان تحت نظام و حساب و برنامه است . بنابراين در صورت اول اشاره به يكى از نعمتهاى خداوند است براى انسانها، و درصورت دوم اشاره به يكى از نشانه هاى توحيد ودلائل اثبات وجود خدا است ، و ممكن است اشاره به هر دو معنى بوده باشد. و در هر صورت اين موضوع بسيار جالب توجه است كه مليونهاسال كره زمين به دور خورشيد، و ماه به دور زمين گردش مى كند، و بر اثر آن قرصآفتاب در برابر برجهاى دوازدهگانه فلكى در نظر ما زمينيان گردش مى كند، و قرصماه با هلال منظم خود و تغيير تدريجى و نوسان مرتب ظاهر مى شود، اين گردش بهقدرى حساب شده است كه حتى لحظه اى پس و پيش نمى شود، اگرطول مسير زمين را به دور خورشيد در نظر بگيريم كه در يك مدار بيضىشكل كه شعاع متوسط آن 150 مليون كيلومتر است مى گردد با آن نيروى عظيم جاذبهآفتاب ، و همچنين كره ماه كه در هر ماه مسير دايره مانند خود را با شعاع متوسط 384 هزاركيلومتر طى مى كند و نيروى عظيم جاذبه زمين دائما آن را به سوى خود مى كشد، آنگاهمتوجه خواهيم شد كه چه تعادل دقيقى در ميان نيروى جاذبه اين كرات از يكسو، و نيروىگريز از مركز آنها از سوى ديگر، برقرار شده كه در سير منظم آنها لحظه اى وقفه ياكم و زياد ايجاد نميكند، و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم و قدرت بى انتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقا اجرا كند. و لذا در پايان آيه مى گويد: اين اندازه گيرى خداوندى است كه هم توانا است و هم دانا(ذلك تقدير العزيز العليم ).
آيه و ترجمه
و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمت البر و البحر قد فصلنا الايت لقوميعلمون (97)
|
ترجمه : 97 - او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاريكيهاى خشكى و دريابوسيله آنها هدايت شويد، نشانه ها(ى خود) را براى كسانى كه مى دانند (واهل فكر و انديشه اند) بيان داشتيم . تفسير: در تعقيب آيه قبل كه اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود، در اينجا به يكىديگر از نعمتهاى پروردگار اشاره كرده مى گويد: او كسى است كه ستارگان را براىشما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاريكى صحرا و دريا، در شبهاى ظلمانى ،بيابيد (و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر والبحر) و در پايان آيه مى فرمايد: نشانه ها و دلائل خود را براى افرادى كهاهل فكر و فهم و انديشه اند روشن ساختيم (قد فصلنا الايات لقوم يعلمون) انسان هزاران سال است كه با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است گر چه هر قدر علم ودانش انسان پيشتر رفته است به عمق اين نظام واردتر شده ، ولى در هرحال هميشه كم و بيش به وضع آنها آشنا بوده لذا براى جهت يابى در سفرهاى دريائى وخشكى بهترين وسيله او، همين ستارگان بودند. مخصوصا در اقيانوسهاى وسيع كه هيچ نشانه اى براى پيدا كردن راه مقصد در دست نيستو در آن زمان دستگاه قطبنما نيز اختراع نشده بود وسيله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نداشتند، همانها بودند كه ميليونها بشر را از گمراهى وغرقاب نجات مى دادند و به سر منزل مقصود مى رسانيدند. نگاه پى در پى به صفحه آسمان در چند شب متوالى نشان مى دهد كه وضع قرارگرفتن ستارگان در همه جا يكنواخت است گوئى ستارگان همانند دانه هاى مرواريدىهستند كه روى يك پارچه سياه دوخته شده اند، و اين پارچه را از آغاز شب از سمت مشرقبه سوى مغرب مى كشند و همگى با آن در حركتند و بدور محور زمين مى گردند بدوناينكه فاصله آنها تغيير پيدا كند، تنها استثنائى كه به اين قانون كلى مى خورد ايناست كه تعدادى ستارگان هستند كه آنها را سيارات مى نامند و آنها حركاتمستقل و مخصوص به خود دارند، و مجموع آنها از 8 ستاره تجاوز نمى كند كه 5 عدد آنهابا چشم ديده مى شوند (عطارد، زهره ، زحل ، مريخ و مشترى ) ولى تنها با دوربينهاىنجومى ميتوان سه سياره ديگر (اورانوس و نپتون و پلوتون ) را مشاهده كرد، (البته باتوجه به اينكه زمين نيز يكى از سياراتى است كه به دور خورشيد مى گردد مجموع عددآنها به 9 مى رسد). شايد انسانهاى قبل از تاريخ نيز با وضع (ثوابت ) و (سيارات ) آشنا بوده اند،زيرا براى انسان هيچ منظره اى جالبتر و دل انگيزتر از منظره آسمان در يك شب تاريك وپر ستاره نيست ، و به همين دليل بعيد نيست كه آنها نيز براى پيدا كردن مسير خود ازستارگان استفاده ميكردند. از بعضى از روايات كه از طرق اهلبيت (عليهم السلام ) وارد شده است استفاده مى شود كهآيه فوق تفسير ديگرى نيز دارد، و آن اينكه منظور از نجوم رهبران الهى و هاديان راهسعادت يعنى امامان هستند كه مردم به وسيله آنها در تاريكيهاى زندگى از گمراهى نجاتمى يابند، و همانطور كه بارها گفته ايم اينگونه تفاسير معنوى با تفسير ظاهرى وجسمانى آيه منافاتى ندارد، و ممكن است آيه ناظر به هر دو قسمت باشد.
آيه و ترجمه
و هو الذى اءنشأ كم من نفس وحدة فمستقر و مستودع قد فصلنا الايت لقوم يفقهون (98) و هو الذى اءنزل من السماء ماء فأ خرجنا به نباتكل شى ء فأ خرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراكبا و منالنخل من طلعها قنوان دانية و جنت من اءعناب و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشبه انظروا إلى ثمره إ ذا اءثمر و ينعه إ ن فى ذلكم لايت لقوم يؤ منون (99)
|
ترجمه : 98 - او كسى است كه شما را از يك نفس آفريد، در حالى كه بعضى از انسانها پايدارند(از نظر ايمان يا خلقت كامل ) و بعضى ناپايدار، ما آيات خود را براى كسانى كه مىفهمند بيان نموديم . 99 - او كسى است كه از آسمان آبى نازل كرد و بوسيله آن گياهان گوناگونرويانيديم ، از آن ساقه ها و شاخه هاى سبز خارج ساختيم و از آنها دانه هاى متراكم ، و ازشكوفه نخل خوشه ها با رشته هاى باريك بيرون فرستاديم و باغها از انواع انگور وزيتون و انار شبيه به يكديگر و بى شباهت هنگامى كه ميوه مى كند به ميوه آن و طرزرسيدنش بنگريد كه در آن نشانه هائى براى افراد با ايمان تفسير: در اين آيات نيز دلائل توحيد و خداشناسى تعقيب شده است ، زيرا قرآن براى اين هدفگاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سير، و گاهى او را به سير در درون وجودخويش دعوت مى نمايد و آيات و نشانه هاى پروردگار را در جسم و جان خودش براى اوشرح مى دهد، تا خدا را در همه جا و در همه چيز ببيند. نخست مى گويد: او كسى است كه شما را از يك انسان آفريد. (و هو الذى انشاكم مننفس واحدة ). يعنى شما با اين همه چهره هاى گوناگون ، ذوقها و افكار متفاوت ، و تنوع وسيع درتمام جنبه هاى وجودى ، همه از يك فرد آفريده شده ايد، و اين نهايت عظمت خالق وآفريدگار را مى رساند كه چگونه از يك مبدء اينهمه چهره هاى متفاوت آفريده است ؟. قابل توجه اينكه در اين جمله از خلقت انسان تعبير به انشاء شده است ، و اين كلمه چنانكهاز متون لغت استفاده مى شود به معنى ايجاد و ابداع آميخته با تربيت و پرورش است ،يعنى نه تنها خداوند شما را بدون هيچ سابقه آفريد، بلكه تربيت و پرورش شما رانيز بر عهده گرفت ، و مسلم است كه اگر آفريننده ، چيزى را بيافريند، سپس او را رهاسازد زياد قدرت نمائى نكرده ، اما اگر همواره او را تحت حمايت خويش قرار دهد و لحظهاى از پرورش و تربيت او غافل نگردد، عظمت و رحمت خود را كاملا نشان داده است . ضمنا نبايد از جمله فوق اين توهم پيدا شود كه حوا مادر نخستين ما از آدم آفريده شده است(آنچنانكه در تورات در فصل دوم از سفر تكوين آمده است ) بلكه چون آدم و حوا طبق روايات اسلامى هر دو از يك خاك آفريده شده اند و هر دو يك جنسو يك نوع مى باشند كلمه نفس واحده به آنها گفته شده است (در آغاز سوره نساء نيز دراين باره بحث كرديم ). سپس مى فرمايد: (جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع ) (فمستقر ومستودع ) مستقر در اصل از ماده (قر) (بر وزن حر) به معنى سرما است و از آنجا كه سرماىشديد هوا انسان و موجودات ديگر را خانه نشين مى كند، اين كلمه به معنى سكون و توقفو قرار گرفتن آمده است ، و مستقر به معنى ثابت و پايدار مى آيد. مستودع از ماده (ودع ) (بر وزن منع ) به معنى ترك كردن است و از آنجاكه امور ناپايدار محل خود را به زودى ترك مى گويد، اين كلمه به معنى ناپايدار نيزبه كار مى رود، و وديعه را از اين نظر وديعه مى گويند كه بايدمحل خود را ترك گويد و به دست صاحب اصلى باز گردد. از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه آيه فوق مى گويد بعضى ازانسانها پايدارند و بعضى ناپايدار، در اينكه منظور از اين دو تعبير در اينجا چيست درميان مفسران گفتگوى زيادى ديده مى شود، ولى از ميان آنها چند تفسير كه در عينحال منافاتى با هم ندارند و مى توانند همه به عنوان تفسير آيه پذيرفته شودنزديكتر به نظر مى رسند، نخست اينكه منظور از (مستقر) انسانهائى هستند كه آفرينش آنهاكامل شده و در قرارگاه رحم مادر يا در روى زمين گام نهاده اند، و مستودع اشاره بهافرادى است كه هنوز آفرينش آنها پايان نيافته و به صورت نطفه اى در صلب پدرانهستند. ديگر اينكه مستقر اشاره به روح انسان مى باشد كه موضوعى پايدار و برقرار است و مستودع اشاره به جسم انسان است كه ناپايدار و فانى است . در بعضى از روايات يك تفسير معنوى براى اين دو تعبير نيز وارد شده كه مستقر اشارهبه انسانهائى است كه داراى ايمان پايدارند و مستودع اشاره به آنها است كه ايمانىناپايدار دارند. اين احتمال نيز وجود دارد كه دو تعبير فوق اشاره به اجزاى اوليهتشكيل دهنده نطفه انسان بوده باشد، زيرا چنانكه ميدانيم نطفه انسان از دو جزء يكىاوول (نطفه ماده ) و ديگرى اسپرم (نطفه نر)تشكيل شده است ، نطفه ماده در رحم تقريبا ثابت و مستقر است ، ولى نطفه هاى نر بهصورت جانداران متحرك به سوى او با سرعت حركت مى كنند و نخستين فرد (اسپر)كه به (اوول ) ميرسد با او مى آميزد و بقيه را عقب ميراند و تخمه اولى انسان راتشكيل مى دهد. در پايان آيه بار ديگر مى گويد: (ما نشانه هاى خود را برشمرديم تا آنها كه داراىفهم و دركند بينديشند) (قد فصلنا الايات لقوم يفقهون ). با مراجعه به لغت استفاده مى شود كه فقه هر گونه علم و فهمى نيست بلكه از معلوماتحاضر پى به معلومات غائب بردن است بنابراين توجه به آفرينش انسان با اين همهچهره هاى متفاوت و قيافه هاى جسمى و روحى مختلف درخور اين است كه افراد نكته سنج درآن بينديشند و خداى خود را از آن بشناسند. آيه دوم آخرين آيه اى است كه در اين سلسله بحثها ما را به شگفتيهاى جهان آفرينش ، وشناسائى خداوند از طريق آن دعوت مى كند. در آغاز به يكى از مهمترين و اساسى ترين نعمتهاى پروردگار كه مى توان آن را ريشهو مادر ساير نعمتها دانست اشاره مى كند و آن پيدايش و رشد و نمو گياهان و درختان در پرتو آن است ، و مى گويد: (او كسى است كه از آسمان آبى(براى شما) فرستاد) (و هو الذى انزل من السماء ماء) اينكه مى گويد از طرف آسمان (يعنى طرف بالا، زيرا آسمان در لغت عرب به هر چيزگفته مى شود كه در طرف بالا قرار گرفته باشد) به خاطر آن است كه تمام منابعآب روى زمين اعم از چشمه ها و نهرها و قناتها و چاههاى عميق به آب باران منتهى ميگردد لذاكمبود باران در همه آنها اثر مى گذارد و اگر خشكسالى ادامه يابد همگى خشك مى شوند.سپس به اثر بارز نزول باران اشاره كرده ، مى گويد: بواسطه آن روئيدنيها را ازهمه نوع از زمين خارج ساختيم (فاخرجنا به نباتكل شى ء) مفسران در تفسير نبات كل شى ء (گياهان هر چيز) دواحتمال ذكر كرده اند نخست اينكه منظور از آن انواع و اصناف گياهانى است كه همه با يكآب آبيارى و از يك زمين و يكنوع خاك پرورش مى يابند، و اين از عجائب آفرينش است كهچگونه اينهمه انواع گياهان با آن خواص كاملا متفاوت و گاهى متضاد واشكال گوناگون و مختلف همه در يك زمين و با يك آب پرورش مى يابند . ديگر اينكه منظور، گياهان مورد نياز هر چيزى است ، يعنى هر يك از پرندگان وچهارپايان و حشرات و حيوانات دريا و صحرا بهره اى از اين گياهان دارند و جالب اينكهخداوند از يك زمين و يك آب ، غذاى مورد نياز همه را تامين كرده است و اين يك شاهكار بزرگاست كه فى المثل از يك ماده معين در آشپزخانه هزاران نوع غذا براى انواع سليقه ها ومزاجها تهيه كنند. جالبتر اينكه نه تنها گياهان صحرا و خشكيها از بركت آب باران پرورش مى يابندبلكه گياهان بسيار كوچكى كه در لابلاى امواج آب درياها مى رويند و خوراك عمده ماهياندريا است از پرتو نور آفتاب و دانه هاى باران رشد مى كنند، فراموش نمى كنم يكى ازساكنان جزائر خليج فارس كه از كمبود صيد شكايت داشت در مورد بيان علت آن مى گفت : كمبود صيد ماهى به خاطر خشكسالى بوده و او معتقدبود اثر حياتبخش دانه هاى باران در دريا حتى بيش از خشكيها است ! سپس به شرح اين جمله پرداخته و موارد مهمى را از گياهان و درختان كه بوسيله آبباران پرورش مى يابند خاطر نشان مى سازد، نخست مى گويد: (ما به وسيله آن ساقههاى سبز گياهان و نباتات را از زمين خارج ساختيم ، و از دانه كوچك و خشك ساقه اى باطراوت و سرسبز كه لطافت و زيبائى آن چشم را خيره مى كند آفريديم )(فاخرجنا منه خضرا). (و از آن ساقه سبز، دانه هاى روى هم چيده شده ، (همانند خوشه گندم و ذرت ) بيرونمى آوريم ) (نخرج منه حبا متراكبا، (همچنين به وسيله آن از درختان نخل خوشه سربسته اى بيرون فرستاديم كه پس ازشكافته شدن رشته هاى باريك و زيبائى كه دانه هاى خرما را بر دوش خودحمل مى كنند و از سنگينى به طرف پائين متمايل ميشوند خارج مى گردد) (و منالنخل من طلعها قنوان دانية ) طلع به معنى خوشه سربسته خرما است كه در غلاف سبز رنگ زيبائى پيچيدهشده و پس از شكافته شدن از وسط آن رشته هاى باريكى بيرون مى آيد و و همانها بعداخوشه هاى خرما را تشكيل مى دهند، و قنوان جمع قنو (بر وزنصنف ) اشاره به همين رشته هاى باريك و لطيف است . و دانية به معنى نزديك است ، و ممكن است اشاره به نزديكى اين رشته ها به يكديگر بوده باشد يا به متمايل شدن آنها به طرف پائين به خاطر سنگين بارشدن . (همچنين باغهائى از انگور و زيتون و انار پرورش داديم ) (و جنات من اعناب والزيتون و الرمان ) سپس اشاره به يكى ديگر از شاهكارهاى آفرينش در اين درختان كرده مى فرمايد: (هم بايكديگر شباهت دارند و هم ندارند) (مشتبها و غير متشابه ) با توجه به آيه 141 همين سوره كه وصف متشابه و غير متشابه را براى زيتون و انارذكر كرده استفاده مى شود كه در آيه مورد بحث نيز وصف مزبور درباره همين دو درخت است. اين دو درخت از نظر شكل ظاهرى و ساختمان شاخه ها و برگها شباهت زيادى با هم دارند درحالى كه از نظر ميوه و طعم و خاصيت آن بسيار با هم متفاوتند، يكى داراى ماده چربى مؤثر و نيرومند، و ديگرى داراى ماده اسيدى و يا قندى است ، كه با يكديگر كاملا متفاوتند،به علاوه اين دو درخت گاهى درست در يك زمين پرورش مى يابند و از يك آب مشروب مىشوند يعنى هم با يكديگر تفاوت زياد دارند و هم شباهت . اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه عبارت فوق اشاره به انواع و اصناف مختلفدرختان و ميوه ها است ، بعضى از ميوه ها و درختان با يكديگر شبيهند و بعضى ديگر با هممختلفند. (يعنى هر كدام از اين دو صفتى است براى يكدسته از درختان و ميوه ها، اما طبقتفسير اول هر دو، صفت براى يك چيز بودند). سپس از ميان تمام اعضاى پيكر درخت بحث را روى ميوه برده مى گويد: (نگاهى به ساختمان ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مى نشيند و همچنين نگاهى بهچگونگى رسيدن ميوه ها كنيد كه در اينها نشانه هاى روشنى از قدرت و حكمت خدا براىافرادى كه اهل يقين هستند است . (انظروا الى ثمره اذا اثمر و ينعه ان فى ذلكم لايات لقوم يؤ منون ) با توجه به آنچه در گياه شناسى از چگونگى پيدايش ميوه ها و رسيدن آنها امروز مىخوانيم نكته اين اهميت خاص كه قرآن براى ميوهقائل شده است روشن مى شود، زيرا پيدايش ميوه ها درست همانند تولد فرزند در جهانحيوانات است ، نطفه هاى نر با وسائل مخصوصى (وزش باد يا حشرات و مانند آنها) ازكيسه هاى مخصوص جدا مى شوند، و روى قسمت مادگى گياه قرار مى گيرند، پس ازانجام عمل لقاح و تركيب شدن با يكديگر، نخستين تخم و بذرتشكيل مى گردد، و در اطرافش انواع مواد غذائى همانند گوشتى آن را در بر مى گيرند.اين مواد غذائى از نظر ساختمان بسيار متنوع و همچنين از نظر طعم و خواص غذائى و طبىفوق العاده متفاوتند، گاهى يك ميوه (مانند انار و انگور) داراى صدها دانه است كه هر دانهاى از آنها خود جنين و بذر درختى محسوب و ساختمانى بسيار پيچيده و تو در تو دارد. شرح ساختمان همه ميوه ها و مواد غذائى و داروئى آنها از حوصله اين بحث خارج است ، ولىبد نيست به عنوان نمونه اشاره اى به ساختمان ميوه انار كه قرآن در آيه فوقمخصوصا اشاره به آن كرده است ، بنمائيم . اگر يك انار را بشكافيم و يك دانه كوچك آن را به دست گرفته و درمقابل آفتاب يا چراغ قرار دهيم و درست در آن دقت كنيم مى بينيم از قسمتهاى كوچكترىتشكيل شده كه همانند بطريهاى بسيار كوچكى با محتواى مخصوص آب انار در كنار همچيده شده اند، در يك دانه كوچك انار شايد صدها از اين بطريهاى بسيار ريز قرار دارد،سپس اطراف آنها را با پوسته ظريف كه همان پوسته شفاف يكدانه انار است گرفته ، بعد براى اينكه اين بسته بندى كاملتر و محكمتر و دورتر از خطرباشد تعدادى از دانه هاى انار را روى يك پايه با نظام مخصوصى چيده و پرده سفيدرنگ نسبتا ضخيمى اطراف آن پيچيده ، و بعد پوسته ضخيم و محكمى كه از دو طرف داراىلعاب خاصى است به روى همه آنها كشيده ، تا هم از نفوذ هوا و ميكربها جلوگيرى كند وهم در مقابل ضربات آنها را حفظ نمايد، و هم تبخير آب درون دانه ها را فوق العاده كمكند. اين بسته بندى ظريف مخصوص دانه انار نيست بلكه در ميوه هاى ديگر مانندپرتقال و ليمو نيز ديده مى شود، اما در انار و انگور بسيار ظريفتر و جالبتر است . گويا بشر براى فرستادن مايعات از نقطه اى به نقطه ديگر از هميناصل استفاده كرده كه نخست شيشه هاى كوچك را در يك كارتن كوچك چيده و ميان آنها را ازماده نرمى پر مى كند، سپس كارتنهاى كوچكتر را در يك كارتن بزرگتر و مجموع آنها رابصورت يك بار بزرگ به مقصد حمل مى كند! طرز قرار گرفتن دانه هاى انار روى پايه هاى داخلى ، و گرفتن سهم خود از آب و موادغذائى از آنها از اين هم عجيبتر و جالبتر است ، تازه اينها چيزهائى است كه با چشم مىبينيم و اگر ذرات اين ميوه ها را زير ميكرسكوبها بگذاريم آنگاه جهانى پرغوغا باساختمانهاى عجيب و شگفت انگيز و فوق العاده حساب شده درمقابل چشم ما مجسم مى شود، چگونه ممكن است كسى با چشم حقيقت بين به يك ميوه نگاه كند ومعتقد شود سازنده آن هيچگونه علم و دانشى نداشته است ؟! و اينكه مى بينيم قرآن باجمله انظروا (نگاه كنيد) دستور به دقت كردن در اين قسمت از گياه داده براىتوجه به همين حقايق است . اين از يك سو، از سوى ديگر مراحل مختلفى را كه يك ميوه از هنگامى كه نارس است تاموقعى كه كاملا رسيده مى شود، مى پيمايد، بسيارقابل ملاحظه است : زيرا لابراتوارهاى درونى ميوه دائمامشغول كارند، و مرتبا تركيب شيميائى آن را تغيير مى دهند، تا هنگامى كه به آخرين مرحله برسد و وضع ساختمان شيميائى آنتثبيت گردد، هر يك از اين مراحل خود نشانه اى از عظمت و قدرت آفريننده است . ولى بايد توجه داشت كه به تعبير قرآن تنها افراد با ايمان يعنى افراد حق بين وجستجوگران حقيقت ، اين مسائل را مى بينند و گر نه با چشم عناد و لجاج و يا با بىاعتنائى و سهل انگارى ممكن نيست هيچيك از اين حقايق را ببينيم .
آيه و ترجمه
و جعلوا لله شركاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنين و بنت بغير علم سبحنه و تعلى عمايصفون (100) بديع السموت و الا رض اءنى يكون له ولد و لم تكن له صحبة و خلقكل شى ء و هو بكل شى ء عليم (101) ذلكم الله ربكم لا إ له إ لا هو خلق كل شى ء فاعبدوه و هو علىكل شى ء وكيل (102) لا تدركه الا بصر و هو يدرك الا بصر و هو اللطيف الخبير (103)
|
ترجمه : 100 - آنان براى خدا شريكهائى از جن قرار دادند در حالى كه خداوند همه آنها راآفريده است ، و براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روىجهل ساختند، منزه است خدا، و برتر است از آنچه توصيف مى كنند. 101 - ابداع كننده آسمانها و زمين او است چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد وحال آنكه همسرى نداشته و همه چيز را آفريده و او به همه چيز دانا است . 102 - (آرى ) چنان است خداوند پروردگار شما، هيچ معبودى جز او نيست آفريدگار همهچيز است ، او را بپرستيد و او حافظ و مدبر همه موجودات است . 103 - چشمها او را درك نمى كند ولى او همه چشمها را درك مى كند و او بخشنده (انواعنعمتها و با خبر از ريزهكاريها) و آگاه (از همه چيز) است . تفسير خالق همه اشياء او است در اين آيات به گوشه اى از عقائد نادرست و خرافات مشركان و صاحبان مذاهب باطله وجواب منطقى آنها اشاره شده است . نخست مى گويد:(آنها شريكهائى براى خداوند از جنقائل شدند) (و جعلو الله شركاء الجن ) در اينكه آيا منظور از جن در اينجا معنى لغوى آن يعنى موجودات ناپيدا و پوشيده از حسانسان است ، يا خصوص طايفه جن كه قرآن كرارا درباره آنها سخن گفته و به زودى بهآن اشاره خواهيم كرد؟ مفسران دو احتمال داده اند. بنابر احتمال اول ممكن است آيه اشاره به كسانى باشد كه فرشتگان و يا هر موجودناپيداى ديگر را مى پرستيدند، ولى بن براحتمال دوم ، آيه اشاره به كسانى مى كند كه طايفه جن را شريكهاى خداوند و يا همسراناو مى دانستند. كلبى در كتاب الاصنام نقل مى كند كه يكى از طوائف عرب به نام بنومليح كه شعبه اىاز قبيله خزاعه بود، جن را ميپرستيدند حتى گفته مى شود كه پرستش و عبادت جن و عقيدهبه الوهيت آنها در ميان مذاهب خرافى يونان قديم و هند نيز وجود داشته است . و به طورى كه از آيه 158 سوره صافات و جعلوا بينه و بين الجنة نسبا(ميان خداوند و جن خويشاوندى قائل شدند) استفاده مى شود در ميان عرب كسانى بودند كهيك نوع رابطه خويشاوندى براى جن با خداقائل بودند، و به طورى كه بسيارى از مفسران نقل كرده اند قريش معتقد بودند كه خداوند با جنيانازدواج كرده و فرشتگان ثمره اين ازدواجند!. سپس به اين پندار خرافى پاسخ گفته و مى گويد: (با اينكه خداوند آنها را (يعنىجن را) آفريده است ) (و خلقهم ). يعنى چگونه ممكن است مخلوق كسى شريك او بوده باشد، زيرا شركت نشانه سنخيت و همافق بودن است در حالى كه مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.
|
|
|
|
|
|
|
|