بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 4, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     VV000001 -
     VV000002 -
     VV000003 -
     VV000004 -
     VV000005 -
     VV000006 -
     VV000007 -
     VV000008 -
     VV000009 -
     VV000010 -
     VV000011 -
     VV000012 -
     VV000013 -
     VV000014 -
     VV000015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

يا ايها الذين آمنوا اذا تناجيتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصيةالرسول و تناجوا بالبر و التقوى :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوا مى كنيد براى گناه و ستم و نافرمانىپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نجوا نكنيد و تنها براى كار نيك و پرهيز كارىنجوا داشته باشيد.
اساسا نجوا اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد سوء ظن افراد را بر مى انگيزد، و گاهىحتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى ميكند، به هميندليل بهتر است
كه جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيزهمين است .
البته گاهى حفظ آبروى انسانى ايجاب ميكند كه از نجوا استفاده شود، و از جمله آنكمكهاى مالى است كه در آيه فوق به عنوان صدقه از آن ياد شده است .
و يا امر به معروف كردن كه گاهى اگر آشكارا گفته شود، طرف ، در برابر جمعيتشرمنده مى شود، و شايد به همين علت از پذيرش ‍ آن امتناع ورزد و مقاومت كند، كه در آيهفوق از آن تعبير به معروف شده است .
و يا در موارد اصلاح بين مردم كه گاهى آشكارا گفتنمسائل جلو اصلاح را مى گيرد، و بايد با هر كدام از طرفين دعوا جداگانه و به صورتنجوا صحبت شود تا نقشه اصلاحى پياده گردد.
در اين سه مورد و آنچه مانند آنست ، ضرورت اقتضا مى كند كه كار مثبت در زير چتر نجواقرار گيرد.
قابل توجه اينكه موارد سه گانه فوق همه در عنوان صدقه مندرج است زيرا آنكس كهامر به معروف مى كند، زكات علم مى پردازد و آن كس كه اصلاح ذات البين مى نمايدزكات نفوذ و حيثيت خود را در ميان مردم ادا ميكند چنانكه از على (عليه السلام )نقل شده كه فرمود:
ان الله فرض عليكم زكاة جاهكم كما فرض عليكم زكاة ما ملكت ايديكم :
خداوند بر شما واجب كرده است زكات نفوذ و حيثيت اجتماعى بپردازيد همانطور كه بر شماواجب كرده كه زكات مال بدهيد.
و از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده كه به ابو ايوب فرمود:
الا ادلك على صدقة يحبها الله و رسوله تصلح بين الناس اذا تفاسدوا و تقرب بينهم اذاتباعدوا :
آيا تو را از صدقه اى آگاه كنم كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند:
هنگامى كه مردم با يكديگر دشمن شوند آنها را اصلاح ده و زمانى كه از هم دور گردندآنها را به هم نزديك كن .
آيه و ترجمه:


و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غيرسبيل المؤ منين نوله ما تولى و نصله جهنم و ساءت مصيرا (115)


ترجمه :
115 - كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت با پيامبر در آيد و از راهى جز راهمومنان پيروى كند ما او را به همان راه كه مى رود مى بريم و به دوزخداخل مى كنيم و جايگاه بدى دارد.
شان نزول :
در شان نزول آيات سابق گفتيم كه بشير بن ابيرق ، پس از سرقت از مسلمانى ، شخصبيگناهى را متهم ساخت و با صحنه سازى در حضور پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) خود را تبرئه كرد ولى با نزول آيات گذشته رسوا شد، وبدنبال اين رسوائى بجاى اينكه توبه كند و به راه باز گردد، راه كفر را پيش گرفتو رسما از زمره مسلمانان خارج گرديد، آيه فوقنازل شد و ضمن اشاره به اين موضوع ، يك حكم كلى و عمومى اسلامى را بيان ساخت .
تفسير :
هنگامى كه انسان مرتكب خلافى ميشود، پس از آگاهى دو راه در
پيش دارد راه بازگشت و توبه كه اثر آن در شستشوى گناه در چند آيه پيش بيانگرديد، راه ديگر، راه لجاجت و عناد است كه به نتيجه شوم آن در اين آيه اشاره شده و مىفرمايد:
(كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) در آيد و راهى جز راه مؤ منان انتخاب نمايد، ما او را به همان راه كهميرود مى كشانيم و در قيامت به دوزخ مى فرستيم و چه جايگاه بدى در انتظار او است .)
(و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غيرسبيل المؤ منين نوله ما تولى و نصله جهنم و سائت مصيرا).
بايد توجه داشت كه يشاقق از ماده شقاق بمعنى مخالفت آگاهانه توام با عداوت ودشمنى است ، و جمله من بعد ما تبين له الهدى :
پس از روشن شدن هدايت و راه راست نيز اين معنى را تاكيد مى كند و در واقع چنين افرادىسرنوشتى بهتر از اين نميتوانند داشته باشند، سرنوشتى كه هم عاقبت شوم در اين جهانو هم عاقبت دردناك در آن جهان دارد.
اما در اين جهان همانطور كه قرآن مى گويد: روز به روز در مسير غلط خود راسختر مىشوند و زاويه انحراف آنها از جاده حق ، با پيشروى در بيراهه بيشتر مى شود و اينسرنوشتى است كه خود آنها براى خويشتن انتخاب كرده اند، و بنائى است كه پايهگذارى آن به دست خودشان شده است و بنابراين هيچگونه ستمى درباره آنها بهعمل نيامده ، و اين كه مى فرمايد: نوله ما تولى : ما او را به همان راه كه مى رود مىكشانيم اشاره بهمين سلب توفيق معنوى ، و عدم تشخيص حق و پيشروى در بيراهه است(شرح اين موضوع را در تفسير هدايت و ضلالت در جلداول صفحه 50 بيان كرده ايم ).
و آنجا كه مى گويد نصله جهنم اشاره به سرنوشت آنها در رستاخيز است .
درباره جمله نوله ما تولى تفسير ديگرى نيز هست و آن اينكه : ما چنين افراد را تحتسرپرستى معبودهاى ساختگى كه براى خود انتخاب كرده اند، قرار مى دهيم .
حجيت اجماع
يكى از دلائل چهارگانه فقه ، اجماع بمعنى اتفاق علماء و دانشمندان اسلامى در يك مسئلهفقهى است ، در اصول فقه براى اثبات حجيت اجماعدلائل مختلفى ذكر كرده اند، از جمله آيه فوق است كه جمعى آن رادليل بر حجيت اجماع مى دانند، زيرا مى گويد:
هر كس طريقى غير از طريق مؤ منان انتخاب كند، سرنوشت شومى در دنيا و آخرت دارد وبنابراين هنگامى كه مؤ منان راهى را در مسئله اى برگزيدند همه بايد از آن پيروى كنند.
ولى حق اين است كه آيه فوق هيچگونه ارتباطى با مسئله حجيت اجماع ندارد (البته مااجماع را حجت مى دانيم مشروط به اينكه از آن كشفقول معصوم كنيم و يا معصوم شخصا، ولو بطور ناشناس ، در ضمن اصحاب اجماع باشد،ولى دليل حجت چنين اجماعى همان حجيت سنت و قول معصوم است نه آيه فوق ) زيرا:
اولا مجازاتهائى كه در آيه تعيين شده براى كسانى است كه آگاهانه ، مخالفت باپيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كنند و راهى غير راه مؤ منان را انتخاب نمايند،يعنى اين دو بايد دست به دست هم بدهند تا چنان ثمره شومى داشته باشد وانگهى بايداز روى علم و آگاهى صورت گيرد، و اين موضوع هيچگونه ارتباطى با مسئله حجيت اجماعندارد و اجماع را به تنهائى حجت نمى كند.
ثانيا منظور از سبيل المؤ منين ، راه توحيد و خدا پرستى واصل اسلام
است نه فتاواى فقهى و احكام فرعى ، همانطور كه ظاهر آيه علاوه بر شاننزول آن به اين حقيقت گواهى ميدهد.
و در حقيقت ، پيروى از غير طريق مؤ منان چيزى جز مخالفت با پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) نيست و هر دو بازگشت به يك مطلب مى كند.
لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم :
هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در كوفه بود، جمعى خدمت او آمدند، و تقاضاكردند كه براى آنها امام جماعتى انتخاب كند (تا در ماه رمضان نمازهاى مستحبى معروف بهتراويح را كه در زمان عمر به جماعت مى خواندند با او بخوانند) امام از اين كار امتناعورزيد و از چنين جماعتى نهى كرد (زيرا جماعت در نافله مشروع نيست ) اين جمعيت با اينكهاين حكم قاطع را از امام و پيشواى خود شنيده بودند لجاجت بخرج داده و جار وجنجال بلند كردند كه بيائيد و در اين ماه رمضان ، اشك بريزيد!، جمعى از دوستان على(عليه السلام ) به خدمتش رسيدند و عرض كردند: عده اى در برابر اين دستور شماتسليم نيستند، فرمود: آنها را به حال خود وابگذاريد هر كس را مى خواهند انتخاب كنند تااين جماعت (نامشروع ) را بجا آورد و سپس آيه فوق را تلاوت فرمود.
اين حديث نيز آنچه را كه در مورد تفسير آيه گفتيم تاييد مى كند.
آيه و ترجمه:


إ ن الله لا يغفر أ ن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقدضل ضللا بعيدا (116)


ترجمه :
116 - خداوند شرك به او را نمى آمرزد (ولى ) كمتر از آن را براى هر كس بخواهد (وشايسته بيند) مى آمرزد و هر كس براى خدا شريكىقائل شود در گمراهى دورى افتاده است .
تفسير :
شرك گناه نابخشودنى
در اينجا بار ديگر بدنبال بحثهاى مربوط به منافقان و مرتدان يعنى كسانى كه بعداز قبول اسلام به سوى كفر باز مى گردند، اشاره به اهميت گناه شرك مى كند كهگناهى است غير قابل عفو و بخشش و هيچ گناهى بالاتر از آن متصور نيست .
مضمون اين آيه با تفاوت در همين سوره گذشت (آيه 48).
البته اينگونه تكرار در مسائل تربيتى لازمه بلاغت است زيرامسائل اساسى و مهم بايد در فواصل مختلفى تكرار شود تا در نفوس و افكار، راسخگردد.
در حقيقت گناهان همانند بيماريهاى گوناگونند، مادام كه بيمارى به مراكز اصلى بدنحمله ور نشده و آنها را از كار نينداخته است نيروى دفاعى تن اميد بهبودى را همراه دارد امااگر فى المثل بيمارى ، مركز اصلى بدن يعنى مغز را مورد هجوم قرار داد و فلج ساختدرهاى اميد بسته خواهد شد
مرگ حتمى بدنبال آن فرا مى رسد، شرك چيزى است كه مركز حساس روح آدمى را از كارمى اندازد، و تاريكى و ظلمت در جان او مى پاشد و با وجود آن هيچگونه اميد نجات نيست ،اما اگر حقيقت توحيد و يكتاپرستى كه سرچشمه هر گونه فضيلت و جنبش و حركت است ،زنده باشد اميد بخشش در مورد بقيه گناهان وجود دارد.
(ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء)
همانطور كه گفتيم در همين سوره دو بار اين آيه تكرار شده است تا آثار شرك و بتپرستى كه ساليان دراز در اعماق نفوس آن مردم لانه كرده بود، براى هميشه شستشوگردد، و آثار معنوى و مادى توحيد بر شاخسار وجود آنها آشكار شود، منتهاذيل دو آيه با هم تفاوت مختصرى دارد در اينجا مى فرمايد: هر كس براى خدا شريكىقائل شود در گمراهى دورى گرفتار شده .
(و من يشرك بالله فقد ضل ضلالا بعيدا)
ولى در گذشته فرمود: كسى كه براى خدا شريكقائل شود دروغ و افتراى بزرگى زده است .
(و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما).
در حقيقت در آنجا اشاره به مفسده بزرگ شرك از جنبه الهى و شناسائى خدا شده و دراينجا زيانهاى غير قابل جبران آن براى خود مردم بيان گرديده است ، آنجا جنبه علمىمساله را بررسى مى كند و اينجا جنبه عملى و نتائج خارجى آن را، و روشن است كه اين هردو به اصطلاح لازم و ملزوم يكديگرند (توضيحات ديگرى در زمينه اين آيه در جلد سومهمين تفسير صفحه 409 داده ايم ).
آيه و ترجمه:


إ ن يدعون من دونه إ لا إ نثا و إ ن يدعون إ لا شيطنا مريدا (117)
لعنه الله و قال لا تخذن من عبادك نصيبا مفروضا (118)
و لا ضلنهم و لا منينهم و لامرنهم فليبتكن ءاذان الا نعم و لامرنهم فليغيرن خلق الله و منيتخذ الشيطن وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا (119)
يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطن إ لا غرورا (120)
أ ولئك مأ وئهم جهنم و لا يجدون عنها محيصا (121)


ترجمه :
117 - آنها غير از خدا تنها بتهائى را ميخوانند كه اثرى ندارند و (يا) فقط شيطانسركش و ويرانگر را مى خوانند.
118 - خداوند او را از رحمت خويش بدور ساخته و او گفته است كه از بندگان تو سهممعينى خواهم گرفت .
119 - و آنها را گمراه ميكنم و به آرزوها سرگرم مى سازم و به آنها دستور مى دهم كه(اعمال خرافى انجام دهند و) گوش چهارپايان را بشكافند و آفرينش (پاك ) خدائى راتغيير دهند، (فطرت توحيد را به شرك بيالايند) و آنها كه شيطان را به جاى خدا ولىخود برگزينند زيان آشكارى كرده اند.
120 - شيطان به آنها وعدهها(ى دروغين ) ميدهد و به آرزوها سرگرم ميسازد و جز فريب ونيرنگ به آنها وعده نمى دهد.
121 - آنها (پيروان شيطان ) جايگاهشان جهنم است و هيچ راه فرارى ندارند.
تفسير :
نقشه هاى شيطان
آيه نخست توضيحى است براى حال مشركان ، كه در آيهقبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقيقت علت گمراهى شديد آنها را بيان مى كندو مى گويد: آنها بقدرى كوتاه فكرند كه خالق و آفريدگار جهان پهناور هستى را رهاكرده و در برابر موجوداتى سر تعظيم فرود مى آورند كه كمترين اثر مثبتى ندارندبلكه گاهى همانند شيطان ، ويرانگر و گمراه كننده نيز مى باشند.
(ان يدعون من دونه الا اناثا و ان يدعون الا شيطانا مريدا)
قابل توجه اينكه : معبودهاى مشركان در اين آيه منحصر بدو چيز شناخته شده اناث وشيطان مريد.
اناث جمع انثى از ماده انث (بر وزن ادب ) به معنى موجود نرم وقابل انعطاف است ، و لذا هنگامى كه آهن در آتش نرم شود، عرب مى گويد انث الحديد واگر به جنس زن اناث و مؤ نث گفته ميشود به خاطر آن است كه جنس لطيفتر و انعطافپذيرترى است .
ولى در اينجا بعضى از مفسران معتقدند كه قرآن اشاره به بتهاى معروفقبائل عرب مى كند كه هر كدام براى خود بتى انتخاب كرده ، اسم مؤ نثى را بر آن نهادهبودند:
اللات بمعنى الهه مؤ نث الله ، عزى مؤ نث اعز، و همچنين منات و اساف و نائله و مانند آنها -ولى بعضى ديگر از مفسران بزرگ عقيده دارند كه منظور از اناث در اينجا معنى معروفمؤ نث نيست بلكه منظور همان ريشه لغوى آن است ، يعنى آنها معبودهائى را مى پرستيدندكه مخلوق ضعيفى
بيش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هرشكل در مى آمدند، تمام وجودشان تاثر و انعطاف پذيرى و تسليم در برابر حوادثبود، و به عبارت روشنتر، موجودهائى كه هيچگونه اراده و اختيارى از خود نداشتند وسرچشمه سود و زيان نبودند.
و اما كلمه مريد از نظر ريشه لغت از ماده مرد (بر وزن زرد) بمعنى ريختن شاخ و برگدرخت است و بهمين مناسبت به نوجوانى كه هنوز مو در صورتش نروئيده امرد گفته ميشود.
بنابراين شيطان مريد، يعنى شيطانى كه تمام صفات فضيلت از شاخسار وجودش فروريخته و چيزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است .
و يا از ماده مرود (بر وزن سرود) بمعنى طغيان و سركشى است يعنى معبود آنها شيطانطغيانگر و ويرانگر است .
در حقيقت قرآن معبودهاى آنها را چنين دسته بندى كرده كه يك دسته بياثرند و بى خاصيتو دسته ديگر طغيانگرند و ويرانگر و كسى كه در برابر چنين معبودهائى سر تسليمفرود مى آورد در گمراهى آشكار است !.
سپس در آيات بعد اشاره به صفات شيطان و اهداف او و عداوت خاصى كه با فرزندانآدم دارد كرده و قسمتهاى مختلفى از برنامه هاى او را شرح ميدهد وقبل از هر چيز مى فرمايد: خداوند او را از رحمت خويش دور ساخته (لعنه الله ) و در حقيقتريشه تمام بدبختيها و ويرانگريهاى او همين دورى از رحمت خدا است كه بر اثر كبر ونخوت دامنش را گرفت ، بديهى است چنين موجودى كه بر اثر دورى از خدا از هر گونهخير و خوبى خالى است نمى تواند اثر مفيدى در زندگى دگران داشته باشد و ذاتنايافته از هستى بخش چگونه ممكن است هستى آفرين گردد، نه تنها مفيد نخواهد بود،زيانبخش نيز خواهد بود.
سپس ميفرمايد: شيطان سوگند ياد كرده كه چند برنامه را اجرا ميكند:
1 - از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت :
(و قال لاتخذن من عبادك نصيبا مفروضا).
او ميداند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا ندارد، و تنها افراد هوسباز و ضعيفالايمان و ضعيف الاراده هستند كه در برابر او تسليم ميشوند.
2 - آنها را گمراه ميكنم (و لاضلنهم ).
3 - با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم ميسازم (و لامنينهم )،
4 - آنها را به اعمال خرافى دعوت مى كنم ، از جمله فرمان ميدهم كه گوشهاى چهارپايان را بشكافند و يا قطع كنند.
(و لامرنهم فليبتكن اذان الانعام ).
و اين اشاره به يكى از اعمال زشت جاهلى است كه در ميان بت پرستان رائج بود كهگوش بعضى از چهارپايان را مى شكافتند و يا بكلى قطع مى كردند و سوار شدن برآن را ممنوع مى دانستند و هيچگونه از آن استفاده نمى نمودند.
5 - آنها را وادار ميسازم كه آفرينش پاك خدائى را تغيير دهند.
(و لامرنهم فليغيرن خلق الله )
اين جمله اشاره به آن است كه خداوند در نهاد اولى انسان توحيد و يكتاپرستى و هرگونه صفت و خوى پسنديده اى را قرار داده است ولى وسوسه هاى شيطانى و هوى وهوسها انسان را از اين مسير صحيح منحرف مى سازد و به بيراهه ها مى كشاند، شاهد اينسخن آيه 30 سوره روم است .
فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لاتبديل
لخلق الله ذلك الدين القيم :
روى خود را متوجه آئين خالص توحيد كن همان سرشتى كه خداوند از آغاز، مردم را بر آنقرار داده و اين آفرينشى است كه نبايد تبديل گردد اين است دين صاف و مستقيم .
از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) نيزنقل شده كه منظور از آن تغيير فطرت توحيد و فرمان خدا است .
و اين ضرر غير قابل جبرانى است كه شيطان بر پايه سعادت انسان ميزند زيرا حقايق وواقعيات را با يك سلسله اوهام و وساوس قلب ميكند وبدنبال آن سعادت بشقاوت تبديل ميگردد.
و در پايان يك اصل كلى را بيان كرده ، مى فرمايد: هر كس شيطان را بجاى خداوندبعنوان ولى و سرپرست خود انتخاب كند زيان آشكارى كرده .
(و من يتخذ الشيطان وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا).
در آيه بعد چند نكته كه به منزله دليل براى مطلب سابق است بيان شده : شيطانپيوسته به آنها وعده هاى دروغين مى دهد، و به آرزوهاى دور و دراز سرگرم ميكند ولى جزفريب و خدعه كارى براى آنها انجام نميدهد.
(يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا).
و در آخرين آيه از آيات مورد بحث ، سرنوشت نهائى پيروان شيطان چنين بيان شده : آنهاجايگاهشان دوزخ است و هيچ راه فرارى از آن ندارند.
(اولئك ماويهم جهنم و لا يجدون عنها محيصا).
آيه و ترجمه:


و الذين ءامنوا و عملوا الصلحت سندخلهم جنت تجرى من تحتها الا نهر خلدين فيها أ بدا وعدالله حقا و من أ صدق من الله قيلا (122)


ترجمه :
122 - و كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند بزودى آنها را در باغهائىاز بهشت وارد مى كنيم كه نهرها از زير درختان آن جارى است ، جاودانه در آن خواهند ماند،خدا وعده حق به شما ميدهد و كيست كه در گفتار و وعده هايش از خدا صادقتر باشد؟!.
تفسير :
در آيات گذشته چنين خوانديم : كسانى كه شيطان را ولى خود انتخاب كنند، در زيانآشكارى هستند، شيطان به آنها وعده دروغين ميدهد و با آرزوها سرگرم ميسازد، و وعدهشيطان جز فريب و مكر نيست ، در برابر آنها در اين آيه سرانجام كار افراد با ايمانبيان شده كه : آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودى در باغهائى ازبهشت وارد ميشوند كه نهرها از زير درختان آن مى گذرد.
(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار).
اين نعمت همانند نعمتهاى اين دنيا زودگذر و ناپايدار نيست ، بلكه مؤ منان براى هميشه آنرا خواهند داشت (خالدين فيها ابدا).
اين وعده همانند وعده هاى دروغين شيطان نيست ، بلكه وعده اى است حقيقى و از ناحيه خدا(وعدالله حقا)
بديهى است هيچ كس نميتواند صادقتر از خدا در وعده ها و سخنانش باشد.
(و من اصدق من الله قيلا)
زيرا تخلف از وعده ، يا به خاطر ناتوانى است ، ياجهل و نياز، كه تمام اينها از ساحت مقدس او دور است .
آيه و ترجمه:


ليس بأ مانيكم و لا أ مانى أ هل الكتب من يعمل سوءا يجز به و لا يجد له من دون الله وليا ولا نصيرا (123)
و من يعمل من الصلحت من ذكر أ و أ نثى و هو مؤ من فأ ولئك يدخلون الجنة و لا يظلموننقيرا (124)


ترجمه :
123 - (فضيلت و برترى ) به آرزوهاى شما و آرزوهاىاهل كتاب نيست ، هر كس كه عمل بد كند كيفر داده ميشود، و كسى را جز خدا، ولى و ياور خودنخواهد يافت
124 - و كسى كه چيزى از اعمال صالح انجام دهد خواه مرد باشد يا زن ، اما ايمان داشتهباشد، چنان كسانى داخل در بهشت ميشوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.
شان نزول :
در تفسير مجمع البيان و تفاسير ديگر چنين آمده است كه مسلمانان واهل كتاب هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند،اهل كتاب مى گفتند پيامبر ما قبل از پيامبر شما بوده است ، كتاب ما از كتاب شما سابقهدارتر است ، و مسلمانان مى گفتند پيامبر ما خاتم پيامبران است ، و كتابش آخرين وكاملترين كتب آسمانى است ، بنابراين ما بر شما امتياز داريم .
و طبق روايت ديگرى يهود مى گفتند: ما ملت برگزيده ايم ، و آتش دوزخ جز روزهاىمعدودى به ما نخواهد رسيد.
(و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة ).
و مسلمانان مى گفتند ما بهترين امتها هستيم ، زيرا خداوند درباره ما گفته است .
(كنتم خير امة اخرجت للناس )
آيه فوق نازل شد و بر اين ادعاها قلم بطلان كشيد، و ارزش هر كس را به اعمالشمعرفى كرد.
تفسير :
امتيازات واقعى و دروغين
در اين دو آيه يكى از اساسى ترين پايه هاى اسلام بيان شده است ، كه ارزش وجودىاشخاص و پاداش و كيفر آنها هيچ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد، بلكهتنها بستگى به عمل و ايمان دارد، اين اصلى است ثابت و سنتى است تغييرناپذير، وقانونى است كه تمام ملتها در برابر آن يكسانند لذا در آيه نخست مى فرمايد: فضيلتو برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست .
(ليس بامانيكم و لا امانى اهل الكتاب ).
سپس اضافه مى كند: هر كس عمل بدى انجام دهد كيفر خود را در برابر آن خواهد گرفت وهيچ كس را جز خدا ولى و ياور خويش ‍ نمى يابد.
(من يعمل سوءا يجز به و لا يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا).
و هم چنين كسانى كه عمل صالح بجا آورند و با ايمان باشند اعم از مرد و زن آنها واردبهشت خواهند شد و كمترين ستمى به آنها نمى شود.
(و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلموننقيرا).
و به اين ترتيب قرآن به تعبير ساده معمولى به اصطلاح آب پاك به روى دست همهريخته است و وابستگيهاى ادعائى و خيالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به يكمذهب به تنهائى بيفايده ميشمرد، و اساس را ايمان به مبانى آن مكتب وعمل به برنامه هاى آن معرفى مى كند.
در ذيل آيه اول حديثى در منابع شيعه و اهل تسنن وارد شده كه پس ازنزول اين آيه بعضى از مسلمانان آنچنان در وحشت فرو رفتند كه از ترس به گريهافتادند زيرا ميدانستند انسان خطا كار است و بالاخره ممكن است گناهانى از او سرزند،اگر بنا باشد هيچگونه عفو و بخششى در كار نباشد، كيفر همهاعمال بد خود را ببيند كار، بسيار مشكل خواهد شد و لذا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) عرض كردند كه اين آيه چيزى براى ما باقى نگذارده است ، پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) فرمود: قسم به آن كس كه جانم به دست او است مطلب همان است كه دراين آيه نازل شده ، ولى اين بشارت را به شما بدهم كه موجب نزديكى شما به خدا وتشويق به انجام كارهاى نيك گردد، مصائبى كه به شما ميرسد كفاره گناهان شما استحتى خارى كه در پاى شما ميخلد!.
سؤ ال :
ممكن است كسانى از جمله و لا يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا:
هيچكس را سرپرست و ياور در برابر گناهان نمى بيند چنيناستدلال كنند كه با وجود اين جمله مساله شفاعت و مانند آن به كلى منتفى خواهد بود و آيهرا دليل نفى مطلق شفاعت بگيرند.
پاسخ :
همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، معنى شفاعت اين نيست كه شفيعان همانند پيامبران وامامان و صالحان دستگاه مستقلى در برابر خداوند دارند، بلكه شفاعت آنها نيز به فرمانخدا است و بدون اجازه او، و شايستگى و لياقت شفاعت شوندگان ، هيچگاه اقدام به شفاعتنخواهند كرد، بنابراين چنين شفاعتى سرانجام به خدا باز مى گردد، و شعبهاى از ولايت ونصرت و كمك و يارى خداوند محسوب ميشود.
آيه و ترجمه:


و من أ حسن دينا ممن أ سلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة إ برهيم حنيفا و اتخذ الله إ برهيمخليلا (125)
و لله ما فى السموت و ما فى الا رض و كان الله بكل شى ء محيطا (126)


ترجمه :
125 - و دين و آئين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كند، و نيكوكارباشد و پيرو آئين خالص و پاك ابراهيم گردد و خدا ابراهيم را بدوستى خود انتخابكرد.
126 - و آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و خداوند به هر چيزى احاطه دارد.
تفسير :
در آيات قبل ، سخن از تاثير ايمان و عمل بود و اينكه انتساب به هيچ مذهب و آئينى ، بهتنهائى اثرى ندارد، در عين حال در آيه مورد بحث براى اينكه سوء تفاهمى از بحثگذشته پيدا نشود، (برترى آئين اسلام را بر تمام آئينها به اين تعبير بيان كردهاست : چه آئينى بهتر است از آئين كسى كه با تمام وجود خود، در برابر خدا تسليم شده، و دست از نيكوكارى بر نمى دارد و پيرو آئين پاك خالص ‍ ابراهيم است ).
(و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة ابراهيم حنيفا).
البته آيه به صورت استفهام بيان شده ، ولى منظور از آن گرفتن اقرار از شنونده ،نسبت به اين واقعيت است .
در اين آيه سه چيز مقياس بهترين آئين شمرده شده :
نخست تسليم مطلق در برابر خدا (اسلم وجهه لله ).
ديگر نيكوكارى (و هو محسن ) منظور از نيكو كارى در اينجا هر گونه نيكى با قلب وزبان و عمل است ، و در حديثى كه در تفسير نور الثقلين درذيل اين آيه از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده در پاسخ اين سؤ ال كه منظور از احسان چيست ! چنين مى خوانيم :
ان تعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك :
(احسان (در اين آيه ) به اين است كه هر عملى در مسير بندگى خدا انجام مى دهى آنچنانباشد كه گويا خدا را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او ترا مى بيند و شاهد وناظر تو است .
و ديگر پيروى از آئين پاك ابراهيم است .
(و اتبع ملة ابراهيم حنيفا).
در پايان آيه دليل تكيه كردن روى آئين ابراهيم را چنين بيان مى كند كه خداوند ابراهيمرا به عنوان خليل خود انتخاب كرد.
(و اتخذ الله ابراهيم خليلا).
خليل يعنى چه !
(خليل ) ممكن است از ماده (خلت ) (بر وزن حجت ) به معنى (دوستى ) بوده باشدو يا از ماده (خلت ) (بر وزن ضربت ) به معنى (نياز و احتياج ) و در اينكه كداميكاز اين دو معنى به مفهوم آيه فوق نزديكتر است در ميان مفسران گفتگو است ، جمعى معتقدندكه معنى دوم نزديكتر به حقيقت آيه مى باشد، زيرا ابراهيم به خوبى احساس مى كردكه در همه چيز بدون استثنا نيازمند بپروردگار است .
ولى از آنجا كه آيه فوق مى گويد: خداوند اين مقام را به ابراهيم داد استفاده مى شود كهمنظور همان معنى دوستى است ، زيرا اگر بگوئيم خداوند
ابراهيم را بعنوان دوست خود انتخاب كرد بسيار مناسب به نظر مى رسد، تا اينكهبگوئيم خداوند ابراهيم را نيازمند خود انتخاب كرد، به علاوه نيازمندى مخلوقات خدااختصاصى به ابراهيم ندارد.
(يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله - فاطر - 15)
به خلاف دوستى خداوند كه همگى در آن يكسان نيستند.
در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) چنين مى خوانيم : كه خداوند اگر ابراهيم را بهعنوان خليل (دوست ) انتخاب كرد نه به خاطر نياز به دوستى او بود، بلكه به خاطراين بود كه ابراهيم بنده مفيد پروردگار و كوشا در راه رضاى او بود اين روايت نيزشاهد بر اين است كه خليل در اينجا به معنى دوست مى باشد.
و اما اينكه ابراهيم چه امتيازاتى داشت كه خداوند اين مقام را به او بخشيد، در رواياتعلل مختلفى براى آن ذكر شده كه همه آنها ميتوانددليل اين انتخاب بوده باشد.
از جمله اينكه : در حديثى از امام صادق (عليه السلام )نقل شده
انما اتخذ الله ابراهيم خليلا لانه لم يرد احدا و لميسئل احدا قط غير الله :
(خداوند ابراهيم را به عنوان خليل خود انتخاب كرد زيرا هرگز تقاضا كننده اى رامحروم نساخت و هيچگاه از كسى نيز تقاضا نكرد) و از بعضى از روايات ديگر استفادهمى شود كه اين مقام بر اثر كثرت سجود و اطعام گرسنگان و نماز دردل شب و يا بخاطر كوشا بودن در راه اطاعت پروردگار بوده است .
سپس در آيه بعد اشاره به مالكيت مطلقه پروردگار و احاطه او به همه اشياء مى كند ومى فرمايد: (آنچه در آسمانها و زمين است ملك خدا است زيرا خداوند به همه چيز احاطهدارد).
(و لله ما فى السموات و ما فى الارض و كان اللهبكل شى ء محيطا).
اشاره به اينكه اگر خداوند ابراهيم را دوست خود انتخاب كرد نه بخاطر نياز به او بودزيرا خدا از همگان بى نياز است بلكه به خاطر سجايا و صفات فوق العاده و برجستهابراهيم بود.
آيه و ترجمه:


و يستفتونك فى النساء قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم فى الكتب فى يتمى النساءالتى لا تؤ تونهن ما كتب لهن و ترغبون أ ن تنكحوهن و المستضعفين من الولدن و أ ن تقوموالليتمى بالقسط و ما تفعلوا من خير فإ ن الله كان به عليما (127)


ترجمه :
127 - از تو درباره زنان سؤ ال مى كنند، بگو خداوند در اين زمينه به شما پاسخ مىدهد و آنچه در قرآن درباره زنان يتيمى كه حقوق آنها را به آنها نمى دهيد و مى خواهيد باآنها ازدواج كنيد و همچنين درباره كودكان صغير و ناتوان براى شما بيان شده است(قسمتى از سفارشهاى خداوند در اين زمينه مى باشد، و نيز به شما سفارش مى كند كه )با يتيمان به عدالت رفتار كنيد و آنچه از نيكيها انجام مى دهيد خداوند از آن آگاه است (وبه شما پاداش مناسب مى دهد).
تفسير :
باز هم حقوق زنان
آيه فوق به پارهاى از سؤ الات و پرسشهائى كه درباره زنان (مخصوصا دختران يتيم) از طرف مردم مى شده است پاسخ مى گويد و مى فرمايد: (اى
پيامبر از تو درباره احكام مربوط به حقوق زنان ، سؤ الاتى ميكنند بگو خداوند در اينزمينه به شما فتوا و پاسخ ميدهد).
(و يستفتونك فى النساء قل الله يفتيكم فيهن ).
سپس اضافه مى كند: (آنچه در قرآن مجيد درباره دختران يتيمى كهاموال آنها را در اختيار ميگرفتيد، نه با آنها ازدواج مى كرديد و نه اموالشان را به آنهامى سپرديد كه با ديگران ازدواج كنند، به قسمتى ديگر از سؤ الات شما پاسخ مى دهد وزشتى اين عمل ظالمانه را آشكار مى سازد.
و ما يتلى عليكم فى الكتاب فى يتامى النساء اللاتى لا تؤ تونهن ما كتب لهن و ترغبونان تنكحوهن ).
سپس درباره پسران صغير كه طبق رسم جاهليت از ارث ممنوع بودند توصيه كرده و مىفرمايد: (خداوند به شما توصيه مى كند كه حقوق كودكان ضعيف را رعايت كنيد).
(و المستضعفين من الولدان ).
بار ديگر درباره حقوق يتيمان به طور كلى تاكيد كرده و مى گويد: (و خدا به شماتوصيه ميكند كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار كنيد).
(و ان تقوموا لليتامى بالقسط).
و در پايان به اين مسئله توجه مى دهد كه (هر گونهعمل نيكى مخصوصا درباره يتيمان و افراد ضعيف ، از شما سر زند از ديدگاه علم خداوندمخفى
نمى ماند، و پاداش مناسب آن خواهيد يافت ).
(و ما تفعلوا من خير فان الله كان به عليما).
ضمنا بايد توجه داشت كه جمله يستفتونك دراصل از ماده (فتوى )و (فتيا) گرفته شده كه بمعنى پاسخ بهمسائل مشكل است و از آنجا كه ريشه اصلى اين لغت (فتى ) بمعنى جوان نورس مىباشد ممكن است نخست در مسائلى كه انسان پاسخهاى جالب و تازه و نورسى براى آنانتخاب كرده به كار رفته باشد و سپس در مورد پاسخ به تماممسائل انتخاب شده است .
آيه و ترجمه:


و إ ن امرأ ة خافت من بعلها نشوزا أ و إ عراضا فلا جناح عليهما أ ن يصلحا بينهما صلحا والصلح خير و أ حضرت الا نفس الشح و إ ن تحسنوا و تتقوا فإ ن الله كان بما تعملونخبيرا (128)


ترجمه :
128 - و اگر زنى از طغيان و سركشى يا اعراض شوهرش ، بيم داشته باشد، مانعىندارد با هم صلح كنند (و زن يا مرد از پارهاى از حقوق به خاطر صلح صرفنظر كنند) وصلح بهتر است ، اگر چه مردم (طبق غريزه حب ذات در اينگونه موارد)بخل ميورزند، و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى پيشه سازيد (و بخاطر صلح ، گذشتنمائيد) خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (و پاداش شايسته به شما خواهد داد).
شان نزول:
در بسيارى از تفاسير اسلامى و كتب حديث ، در شاننزول آيه چنين نقل شده : كه رافع بن خديج دو همسر داشت يكى مسن و ديگرى جوان (براثر
اختلافاتى ) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عده ، تمام نشده بود به او گفت : اگرمايل باشى با تو آشتى مى كنم ، ولى بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتمصبر كنى و اگر مايل باشى صبر ميكنم ، مدت عده تمام شود و از هم جدا شويم ، زنپيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتى كردند، آيه شريفهنازل شد و حكم اين كار را بيان داشت .
تفسير :
صلح بهتر است
همانطور كه در ذيل آيات 34 و 35 همين سوره گفتيم نشوز دراصل از ماده (نشز) به معنى (زمين مرتفع ) مى باشد و هنگامى كه در مورد زن و مردبه كار مى رود به معنى سركشى و طغيان است ، در آيات مزبور احكام مربوط به نشوززن بيان شده بود، ولى در اينجا اشارهاى به مسئله نشوز مرد كرده و مى فرمايد: (هرگاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براىحفظ حريم زوجيت ، از پارهاى از حقوق خود صرفنظر كند، و با هم صلح نمايند).
(و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا).
از آنجا كه گذشت كردن زن از قسمتى از حقوق خود، روى رضايت و طيب خاطر انجام شده ،و اكراهى در ميان نبوده است ، گناهى ندارد و تعبير به لا جناح (گناهى ندارد) نيز اشارهبه همين حقيقت است . ضمنا از آيه با توجه به شاننزول دو مساله فقهى استفاده مى شود: نخست
اينكه احكامى مانند تقسيم ايام هفته در ميان دو همسر، جنبه حق دارد نه حكم ، و لذا زن مىتواند با اختيار خود از اين حق به طور كلى يا به طور جزئى صرفنظر كند، ديگراينكه عوض صلح ، لازم نيست مال بوده باشد، بلكه مى تواند اسقاط حقى عوض صلحواقع شود.
سپس براى تاكيد موضوع مى فرمايد: (به هرحال صلح كردن بهتر است )
(و الصلح خير).
اين جمله كوتاه و پر معنى گرچه در مورد اختلافات خانوادگى در آيه فوق ذكر شدهولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان مى كند كه در همه جااصل نخستين ، صلح و صفا و دوستى و سازش است ، و نزاع و كشمكش و جدائى بر خلافطبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است ، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنائىنبايد به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه بعضى از ماديها مى پندارند كهاصل نخستين در زندگى بشر همانند ساير جانداران ، تنازع بقاء و كشمكش است وتكامل از اين راه صورت ميگيرد، و همين طرز تفكر شايد سرچشمه بسيارى از جنگها وخونريزيهاى قرون اخير شده است ، در حالى كه انسان بخاطر داشتنعقل و هوش ، حسابش از حيوانات درنده جدا است ، وتكامل او در سايه تعاون صورت ميگيرد نه تنازع ، و اصولا تنازع بقاء حتى در ميانحيوانات ، يك اصل قابل قبول براى تكامل نيست .
و بدنبال آن اشاره به سرچشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده و ميفرمايد: (مردمذاتا و طبق غريزه حب ذات ، در امواج بخل قرار دارند، و هر كسى سعى ميكند تمام حقوق خودرا بيكم و كاست دريافت دارد، و همين سرچشمه نزاعها و كشمكشها است ).
(و احضرت الانفس الشح )
بنابراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سرچشمه بسيارى از اختلافاتبخل است ، بخل يكى از صفات مذموم است ، سپس در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشهكنند، نه تنها ريشه اختلافات خانوادگى از بين مى رود، بلكه بسيارى از كشمكشهاىاجتماعى نيز پايان ميگيرد.
ولى در عين حال براى اينكه مردان از حكم فوق سوء استفاده نكنند، در پايان آيه روىسخن را به آنها كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزدميكند كه مراقب اعمال و كارهاى خود باشند و از مسير حق و عدالت منحرف نشوند، زيراخداوند از همه اعمال آنها آگاه است .
(و ان تحسنوا و تتقوا فان الله كان بما تعملون خبيرا).
آيه و ترجمه:


و لن تستطيعوا أ ن تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلواكل الميل فتذروها كالمعلقة و إ ن تصلحوا و تتقوا فإ ن الله كان غفورا رحيما (129)
و إ ن يتفرقا يغن الله كلا من سعته و كان الله وسعا حكيما (130)


ترجمه :
129 - و هرگز نميتوانيد (از نظر محبت قلبى ) در ميان زنان ، عدالت كنيد، هر چند كوششنمائيد، ولى به كلى تمايل خود را متوجه يكطرف نسازيد كه ديگرى را به صورت بلاتكليف در آوريد، و اگر راه اصلاح و پرهيزگارى پيش گيريد، خداوند آمرزنده و مهرباناست .
130 - و اگر (راهى براى اصلاح در ميان خود نيابند و) از هم جدا شوند، خداوند هر كداماز آنها را از فضل و كرم خود، بى نياز مى كند و خداوند صاحبفضل و كرم و حكيم است .
تفسير :
عدالت شرط تعدد همسر
از جمله اى كه در پايان آيه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهيزگارىداده شده بود، يك نوع تهديد در مورد شوهران استفاده مى شود، كه آنها بايد مراقبباشند كمترين انحرافى از مسير عدالت در مورد همسران خود پيدا نكنند، اينجا است كه اينتوهم پيش ميايد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكانپذير نيست ،بنابراين در برابر همسران متعدد چه بايد كرد؟.
آيه مورد بحث به اين سؤ ال پاسخ ميگويد كه (عدالت از نظر محبت ، در ميان همسرانامكانپذير نيست ، هر چند در اين زمينه كوشش شود.)
(و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ).
از جمله و لو حرصتم استفاده ميشود كه در ميان مسلمانان ، افرادى بودند كه در اين زمينهسخت كوشش مى كردند و شايد علت كوشش آنها دستور مطلق به عدالت در آيه 3 همينسوره بوده است ، آنجا كه ميفرمايد:
فان خفتم الا تعدلوا فواحدة .
بديهى است يك قانون آسمانى نميتواند بر خلاف فطرت باشد، و يا تكليف به (ما لايطاق ) كند، و از آنجا كه محبتهاى قلبى ، عوامل مختلفى دارد كه بعضا از اختيار انسانبيرون است ، دستور به رعايت عدالت در مورد آن داده نشده است ، ولى نسبت بهاعمال و رفتار و رعايت حقوق در ميان همسران كه براى انسان ، امكانپذير است روى عدالتتاكيد شده است .
در عين حال براى اينكه مردان از اين حكم ، سوء استفاده نكنندبدنبال
اين جمله ميفرمايد: (اكنون كه نميتوانيد مساواتكامل را از نظر محبت ، ميان همسران خود، رعايت كنيد لااقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد، كه ديگرى بصورت بلا تكليفدر آيد و حقوق او نيز عملا ضايع شود).
(فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة ).
و در پايان آيه به كسانى كه پيش از نزول اين حكم ، در رعايت عدالت ميان همسران خودكوتاهى كرده اند هشدار ميدهد كه (اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيرند و گذشته راجبران كنند خداوند آنها را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد).
(و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما).
در روايات اسلامى مطالبى درباره رعايت عدالت در ميان همسراننقل شده كه عظمت اين قانون را مشخص مى سازد، از جمله اينكه : در حديثى ميخوانيم على(عليه السلام ) در آن روزى كه متعلق به يكى از دو همسرش بود، حتى وضوى خود را درخانه ديگرى نمى گرفت و درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم كهحتى به هنگام بيمارى در خانه يكى از همسران خود، توقف نميكرد و درباره معاذ بنجبل نقل شده كه دو همسر داشت و هر دو در بيمارى طاعون با هم از دنيا رفتند، او حتى براىمقدم داشتن دفن يكى بر ديگرى از قرعه استفاده كرد، تا كارى بر خلاف عدالت انجامنداده باشد.
پاسخ به يك سؤ ال لازم
همانطور كه در ذيل آيه 3 همين سوره يادآور شديم بعضى از بى خبران از ضميمه كردنآن آيه با آيه مورد بحث چنين نتيجه ميگيرند كه تعدد زوجات
مشروط به عدالت است ، و عدالت هم ممكن نيست ، بنابراين تعدد زوجات در اسلام ممنوعاست .
اتفاقا از روايات اسلامى بر ميايد كه نخستين كسى كه اين ايراد را مطرح كرد ابن ابىالعوجاء از ماديين معاصر امام صادق (عليه السلام ) بود كه اين ايراد را با هشام بن حكمدانشمند مجاهد اسلامى در ميان گذاشت ، او كه جوابى براى اين سؤال نيافته بود از شهر خود كه ظاهرا كوفه بود بسوى مدينه (براى يافتن پاسخ همينسؤ ال ) حركت كرد، و به خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيد ، امام صادق (عليه السلام) از آمدن او در غير وقت حج و عمره به مدينه تعجب كرد، ولى او عرض كرد كه چنينسوالى پيش آمده است ، امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: منظور از عدالت در آيه سومسوره نساء عدالت در نفقه (و رعايت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار) است و اما منظوراز عدالت در آيه 129 (آيه مورد بحث ) كه امرىمحال شمرده شده ، عدالت در تمايلات قلبى است (بنابراين تعدد زوجات با حفظشرائط اسلامى نه ممنوع است و نه محال ) هنگامى كه هشام از سفر، بازگشت ، و اينپاسخ را در اختيار ابن ابى العوجاء گذاشت ، او سوگند ياد كرد كه اين پاسخ از خودتو نيست .
معلوم است كه اگر كلمه عدالت را در دو آيه به دو معنى تفسير مى كنيم به خاطر قرينهروشنى است كه در هر دو آيه وجود دارد، زيرا درذيل آيه مورد بحث ، صريحا مى گويد: تمامتمايل قلبى خود را متوجه به يك همسر نكنيد، و به اين ترتيب انتخاب دو همسر مجازشمرده شده منتها به شرط اينكه عملا درباره يكى از آن دو ظلم نشود اگر چه از نظرتمايل قلبى نسبت به آنها تفاوت داشته باشد، و در آغاز آيه 3 همين سوره صريحا اجازهتعدد را نيز داده است .
سپس در آيه بعد اشاره به اين حقيقت ميكند: اگر ادامه همسرى براى طرفين طاقت فرسااست ، و جهاتى پيش آمده كه افق زندگى براى آنها تيره و تار است و به هيچوجهاصلاحپذير نيست ، آنها مجبور نيستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پايان عمر باتلخكامى در چنين زندگى خانوادگى زندانى باشند بلكه ميتوانند از هم جدا شوند و دراين موقع بايد شجاعانه تصميم بگيرند و از آينده وحشت نكنند، زيرا (اگر با چنينشرائطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را بافضل و رحمت خود بى نياز خواهد كرد و اميد است همسران بهتر و زندگانى روشنترى درانتظار آنها باشد.
(و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعته ).
زيرا خداوند فضل و رحمت وسيع آميخته با حكمت دارد.
(و كان الله واسعا حكيما)
آيه و ترجمه:


و لله ما فى السموت و ما فى الا رض و لقد وصينا الذين أ وتوا الكتب من قبلكم و إ ياكمأ ن اتقوا الله و إ ن تكفروا فإ ن لله ما فى السموت و ما فى الا رض و كان الله غنياحميدا (131)
و لله ما فى السموت و ما فى الا رض و كفى بالله وكيلا (132)
إ ن يشأ يذهبكم أ يها الناس و يأ ت باخرين و كان الله على ذلك قديرا (133)
من كان يريد ثواب الدنيا فعند الله ثواب الدنيا و الاخرة و كان الله سميعابصيرا (134)


ترجمه :
131 - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خدا است و ما سفارش كرديم به كسانىكه پيش از شما داراى كتاب آسمانى بودند و همچنين به شما كه از (نافرمانى ) خدابپرهيزيد و اگر كافر شويد (به خدا زيانى نمى رسد زيرا) براى خدا است آنچه درآسمانها و آنچه در زمين است ، و خداوند بى نياز و شايسته ستايش است .
132 - و براى خدا است آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند براى حفظ و نگاهبانى آنهاكافى است .
133 - اى مردم اگر او بخواهد شما را از ميان مى برد و افراد ديگرى را (به جاى شما )مى آورد و خداوند توانائى بر اين كار دارد.
134 - كسانى كه پاداش دنيوى بخواهند (و در قيد نتائج معنوى و اخروى نباشند دراشتباهند زيرا) در نزد خدا پاداش دنيا و آخرت است و خداوند شنوا و بينا است .
تفسير :
در آيه قبل به اين حقيقت اشاره شد كه اگر ضرورتى ايجاب كند كه دو همسر از هم جداشوند، و چارهاى از آن نباشد، اقدام بر اين كار بيمانع است و از آينده نترسند، زيراخداوند آنها را از فضل و كرم خود بى نياز خواهد كرد، در اين آيه اضافه ميكند: ما قدرتبينياز نمودن آنها را داريم زيرا (آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خدا است .)
(و لله ما فى السموات و ما فى الارض )
كسى كه چنين ملك بى انتها و قدرت بى پايان دارد از بى نياز ساختن بندگان خود عاجزنخواهد بود، سپس براى تاكيد درباره پرهيزگارى در اين مورد و هر مورد ديگر،ميفرمايد: (به يهود و نصارا و كسانى كه قبل از شما داراى كتاب آسمانى بودند وهمچنين به شما سفارش كرده ايم كه پرهيزگارى را پيشه كنيد.)
(و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا الله ).
بعد روى سخن را بمسلمانان كرده ، مى گويد: اجراى دستور تقوا به سود خود شما است، و خدا نيازى به آن ندارد (و اگر سرپيچى كنيد و راه طغيان و نافرمانى پيشگيريد، زيانى به خدا نمى رسد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است ، واو بى نياز و درخور ستايش است ).
(و ان تكفروا فان لله ما فى السموات و ما فى الارض و كان الله غنيا حميدا).
در حقيقت غنى و بى نياز بمعنى واقعى ، خدا است ، زيرا او (غنى بالذات ) است و بىنيازى غير او به كمك او است و گرنه ذاتا همه محتاج و نيازمندند،
همچنين او است كه بالذات شايسته (ستايش ) است ، چه اينكه كمالاتش كه شايستگىستايش به او ميدهد، درون ذات او است نه همانند كمالات ديگران كه عاريتى است ، و ازناحيه ديگرى ميباشد.
در آيه بعد براى سومين بار، روى اين جمله تكيه ميكند كه (آنچه در آسمانها و آنچه درزمين است ملك خدا است و خدا آنها را محافظت و نگهبانى و اداره ميكند).
(و لله ما فى السموات و ما فى الارض و كفى بالله وكيلا).
در اينجا اين سئوال پيش ميايد كه چرا در اين فاصله كوتاه ، يك مطلب ، سه بار تكرارشده است ، آيا تنها براى تاكيد است يا اشارات ديگرى در آن نهفته شده دقت در مضمونآيات نشان ميدهد كه هر بار، نكتهاى داشته ، نخستين بار كه به دو همسر وعده ميدهد كهپس از متاركه كردن خداوند آنها را بى نياز ميكند، براى اثبات توانائى بر وفاى بهاين عهد، مالكيت خود را بر پهنه زمين و آسمان متذكر ميشود.
بار ديگر پس از توصيه به تقوا و پرهيزگارى براى اينكه توهم نشود كه اطاعت اينفرمان سودى براى خداوند دارد، و يا مخالفت با آن زيانى به او ميرساند، اين جمله راتكرار ميكند.
و در حقيقت اين سخن شبيه همان است كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در نهج البلاغه درآغاز خطبه (همام ) فرموده است :
(ان الله سبحانه و تعالى خلق الخلق حين خلقهم غنيا عن طاعتهم آمنا من معصيتهم لانه لاتضره معصية من عصاه و لا تنفعه طاعة من اطاعه :
(خداوند متعال انسانها را آفريد در حالى كه از اطاعت آنها بى نياز و از نافرمانى آنهادر امان بود، زيرا نه معصيت گنهكاران به او زيانى ميرساند ، و نه طاعت مطيعان به اوسودى ميدهد) و سومين بار به عنوان مقدمهاى براى
بحثى كه در آيه 133 بيان شده مالكيت خود را بر سراسر جهان هستى يادآور ميشود.
سپس ميفرمايد:( براى خدا هيچ مانعى ندارد كه شما را از بين ببرد، و جمعيتى آماده تر ومصمم تر جانشين شما كند، كه در راه اطاعت او كوشاتر باشند و خداوند توانائى بر اينكار را دارد).
(ان يشا يذهبكم ايها الناس و يات باخرين و كان الله على ذلك قديرا)
در تفسير (تبيان ) و (مجمع البيان ) از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )چنين نقل شده است كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستخود را به پشت (سلمان ) زد و فرمود: (آن جمعيت اينها مردم عجم و فارس ، هستند) ،اين سخن در حقيقت پيشگوئى از خدمات بزرگى ميكند كه ايرانيان مسلمان ، به اسلامكردند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation