بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 4, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     VV000001 -
     VV000002 -
     VV000003 -
     VV000004 -
     VV000005 -
     VV000006 -
     VV000007 -
     VV000008 -
     VV000009 -
     VV000010 -
     VV000011 -
     VV000012 -
     VV000013 -
     VV000014 -
     VV000015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

(توبة من الله و كان الله عليما حكيما).
در آيه فوق نكات متعددى است كه بايد به آن توجه نمود:
1 - در اينجا براى جبران قتل خطا، سه موضوع بيان شده است كه هر كدام از آن براىجبران يكنوع خسارت است كه از اين عمل به وجود مى آيد، نخست
آزاد كردن برده است كه در واقع يكنوع جبران خسارت اجتماعى كشته شدن يكفرد با ايمانمحسوب مى شود.
و ديگر پرداختن ديه است كه در واقع يكنوع جبران خسارت اقتصادى است كه از كشته شدنيك نفر به خانواده او وارد مى شود، و الا سابقا هم گفتهايم (ديه ) هيچگاه قيمت واقعىخون يك انسان نيست ، زيرا خون يك انسان بى گناه ما فوق هر قيمت است بلكه يكنوعجبران خسارت اقتصادى خانواده مى باشد.
و ديگر مسئله دو ماه روزه پى در پى است كه جبران خسارت اخلاقى و معنوى مى باشد كهدامنگير قاتل خطائى مى شود.
البته بايد توجه داشت كه روزه دو ماه پى در پى وظيفه كسانى است كه دسترسى بهآزاد كردن يك برده با ايمان ندارند يعنى در درجهاول فقط آزاد كردن برده كافى است و درجه بعد اگر نتوانست بايد روزه بگيرد، ولىبايد توجه داشت كه آزاد كردن برده يكنوع عبادت نيز محسوب مى شود و بنا بر اين اثرمعنوى عبادت را در روح آزاد كننده خواهد داشت .
2 - در موردى كه بازماندگان مقتول مسلمان باشند جمله الا ان يصدقوا (مگر آنكه آنها ازديه صرفنظر كنند) ذكر شده ، ولى در مورد كسانى كه مسلمان نباشند اين جمله ذكر نشدهاست ، دليل آن نيز روشن است زيرا در مورد اول زمينه براى چنين كارى وجود دارد اما درمورد دوم چنان زمينه اى نيست ، به علاوه مسلمانان حتى الامكان نيايد زير بار منت غيرمسلمانان در اين موارد بروند.
3 - جالب توجه اينكه در صورت اول كه بازماندگان مسلمانند، نخست اشاره به (آزادى) يك برده و سپس اشاره به (ديه ) شده است ، در حالى كه در صورت سوم كهمسلمان نيستند نخست (ديه ) آمده است ، شايد اين تفاوت تعبير اشاره
به آن باشد كه در مورد مسلمانان تاءخير در ديه عكسالعمل نامطلوبى غالبا ندارد، در حالى كه در مورد غير مسلمانان بايدقبل از هر چيز ديه پرداخته شود تا آتش نزاع خاموش گردد، و دشمنان آن را بر پيمانشكنى حمل نكنند.
4 - در آيه شريفه اشارهاى به مقدار ديه نشده است و شرح آن به سنتموكول گرديده كه مطابق آن ديه كامل هزار مثقال طلا يا يكصد شتر و يا دويست گاو و درصورت توافق قيمت اين حيوانات است (البته تعيين طلا و يا بعضى از حيوانات بهعنوان ديه طبق يك سنت اسلامى است كه مقياسهاى خود را از امور طبيعى انتخاب مى كند نهمصنوعى و قرار دادى تا با گذشت زمان دگرگون نشوند).
5 - بعضى ممكن است اشكال كنند كه خطا مجازات ندارد، چرا اسلام درباره آن اين همه اهميتقائل شده است ، در حالى كه مرتكب اين كار هيچگونه گناهى مرتكب نشده پاسخ ايرادروشن است ، زيرا مسئله خون ، مسئله سادهاى نيست و با اين حكم شديد اسلام خواسته استمردم نهايت دقت و احتياط را به كار بندند تا هيچگونه قتلى حتى از روى اشتباه از آنها سرنزند زيرا بسيارى از خطاها قابل پيشگيرى است ، به علاوه مردم بدانند با ادعاى خطا درقتل هرگز نمى توانند خود را تبرئه نمايند، جمله آخر آيه (توبة من الله ...) ممكن استاشاره به همين موضوع باشد كه اشتباهات معمولا از عدم دقت سرچشمه مى گيرد و لذا درمورد موضوعات مهمى همانند قتل نفس بايد به نحوى جبران گردد، تا توبه الهىشامل حال مرتكبان شود.
آيه و ترجمه:


و من يقتل مؤ منا متعمدا فجزاؤ ه جهنم خلدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و أ عد لهعذابا عظيما(93)


ترجمه :
93 - و هر كسى فرد با ايمانى را از روى عمد بهقتل برساند مجازات او دوزخ است كه جاودانه در آن مى ماند و خداوند بر او غضب مى كند واز رحمتش او را دور مى سازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است .
شان نزول
(مقيس بن صبابه كنانى ) كه يكى از مسلمانان بود، كشته برادر خود (هشام ) را درمحله (بنى النجار) پيدا كرد، جريان را به عرض پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) رسانيد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را به اتفاق (قيس بنهلال فهزى ) نزد بزرگان بنى النجار فرستاد و دستور داد كه اگرقاتل هشام را مى شناسند، او را تسليم برادرش (مقيس ) نمايند و اگر نمى شناسند،خونبها و ديه او را بپردازند آنان هم چون قاتل را نمى شناختند، ديه را به صاحب خونپرداختند و او هم تحويل گرفت و به اتفاق (قيس بنهلال ) به طرف مدينه حركت كردند در بين راه بقاياى افكار جاهليت مقيس را تحريك نمودو با خود گفت : قبول ديه موجب سرشكستگى و ذلت است ، لذا هم سفر خود را كه از قبيله(بنى النجار) بود به انتقام خون برادر كشت و به طرف مكه فرار نمود و از اسلامنيز كناره گيرى كرد.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم درمقابل اين خيانت خون او را مباح نمود، و آيه فوق به همين مناسبتنازل شد كه مجازات قتل عمد در آن بيان شده است .
تفسير :
مجازات قتل عمد
بعد از بيان حكم قتل خطا در اين آيه به مجازات كسى كه فرد با ايمانى را از روى عمدبه قتل برساند اشاره مى كند.
از آنجا كه آدم كشى يكى از بزرگترين جنايات و گناهان خطرناك است و اگر با آنمبارزه نشود، امنيت كه يكى از مهمترين شرائط يك اجتماع سالم است به كلى از بين مى رود،قرآن در آيات مختلف آن را با اهميت فوقالعادهاى ذكر كرده است ، تا آنجا كهقتل بيدليل يك انسان را همانند كشتن تمام مردم روى زمين معرفى مى كند.
(من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانماقتل الناس جميعا)
آنكس كه انسانى را بدون اينكه قاتل باشد و يا در زمين فساد كند بكشد، گويا همه مردمرا كشته است .
به همين دليل در آيه مورد بحث نيز براى كسانى كه فرد با ايمانى را عمدا بهقتل برسانند چهار مجازات و كيفر شديد اخروى (علاوه بر مسئله قصاص كه مجازات دنيوىاست ) ذكر شده است :
1 - خلود يعنى جاودانه در آتش دوزخ ماندن .
(و من يقتل مؤ منا متعمدا فجزائه جهنم خالدا فيها).
2 - خشم و غضب الهى (و غضب الله عليه ).
3 - دورى از رحمت خدا (و لعنه ).
4 - مهيا ساختن عذاب عظيمى براى او (و اعد له عذابا عظيما).
و به اين ترتيب از نظر مجازات اخروى حد اكثر تشديد در موردقتل عمدى شده است ، به طورى كه در هيچ مورد از قرآن اينچنين مجازات شديدى بياننگرديده و اما كيفر دنيوى قتل عمد همان قصاص است كه شرح آن درذيل آيه 179 سوره بقره در جلد اول صفحه 442 گذشت ).
آيا قتل نفس موجب مجازات جاودانى است
در اينجا سوالى پيش مى آيد كه (خلود) يعنى مجازات جاودانى مخصوص كسانى استكه بيايمان از دنيا بروند در حالى كه قاتل عمدى ممكن است ايمان داشته باشد و حتىپشيمان گردد و از گناه بزرگى كه انجام داده جدا توبه كند و گذشته را تا آنجا كهقدرت دارد جبران نمايد.
در پاسخ اين سوال مى توان گفت :
منظور از قتل مؤ من در آيه اين است كه انسانى را به خاطر ايمان داشتنبقتل برساند و يا كشتن او را مباح بشمرد، روشن است كه چنينقتل نشانه كفر قاتل است و لازمه آن خلود در عذاب مى باشد.
حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نيز به اين مضموننقل شده است .
2 - اين احتمال نيز هست كه قتل افراد با ايمان و بى گناه سبب شود كه انسان بى ايماناز دنيا برود و توفيق توبه نصيب او نگردد و به خاطر همين موضوع گرفتار عذابجاويدان شود.
3 - اين هم ممكن است كه منظور از خلود، در اين آيه عذاب بسيار طولانى باشد، نه عذابجاويدان .
سؤ ال ديگرى نيز در اينجا مطرح مى شود كه اصولاقتل عمد آيا قابل توبه مى باشد؟!
جمعى از مفسران ، صريحا پاسخ منفى به اينسوال مى دهند و مى گويند: قتل نفس طبق آيه فوق اصلاقابل توبه نيست ، و در پارهاى از روايات كه درذيل آيه وارد شده است نيز اشاره به اين معنى گرديده كه لا توبة له .
ولى آنچه از روح تعليمات اسلام و روايات پيشوايان بزرگ دينى و فلسفه توبه كهپايه تربيت و حفظ از گناه در آينده زندگى است استفاده مى شود اين است كه هيچ گناهىنيست كه قابل توبه نباشد، اگر چه توبه پارهاى از گناهان ، بسيار سخت و شرائطسنگين دارد، قرآن مجيد مى گويد:
ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء (نساء - 47) :
(خداوند تنها گناه شرك را نمى بخشد اما غير آن را براى هر كس بخواهد و صلاح ببيندخواهد بخشيد) حتى سابقا ذيل همين آيه اشاره كرديم كه اين آيه درباره آمرزش گناهاناز طريق شفاعت و مانند آن سخن ميگويد و الا گناه شرك نيز با توبه كردن و بازگشتبه سوى توحيد و اسلام قابل بخشش است ، همانطور كه بيشتر مسلمانان صدر اسلام ، درآغاز مشرك بودند و سپس توبه كردند، و خداوند گناه آنها را بخشيد، بنا بر اين شركتنها گناهى است كه بدون توبه بخشيده نمى شود و اما با توبه كردن همه گناهانحتى شرك قابل بخشش است چنانكه در سوره زمر آيه 53 و 54 ميخوانيم :
ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم و اءنيبوا الى ربكم و اسلمو اله :
(... خداوند همه گناهان را مى بخشد، زيرا او بخشنده مهربان است و بازگشت به سوىخدا كنيد و توبه نمائيد و تسليم فرمان او باشيد.
و اينكه بعضى از مفسران گفته اند: آيات مربوط آمرزش همه گناهان در پرتو توبهبه اصطلاح از قبيل (عام ) است و قابل (تخصيص ) مى باشد،
صحيح نيست زيرا لسان اين آيات كه در مقام امتنان بر گنهكاران مى باشد و با تاكيداتمختلف همراه است قابل تخصيص نيست (به اصطلاح ابا از تخصيص دارد).
از اين گذشته اگر براستى كسى كه قتل عمدى از او سرزده به كلى از آمرزش خداوندمايوس گردد و براى هميشه (حتى پس از توبه موكد و جبرانعمل زشت خود با اعمال نيك فراوان ) در لعن و عذاب جاويدان بماند هيچگونه دليلى نداردكه در باقيمانده عمر اطاعت فراوان خدا كند و دست ازاعمال خلاف و حتى قتل نفسهاى مكرر بر دارد و اين با روح تعليمات انبياء كه براىتربيت بشر در هر مرحله آمده اند چگونه سازگار است ؟!
در تواريخ اسلام نيز مى بينيم كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ازگنهكاران خطرناكى همچون (وحشى ) قاتل حمزة بن عبد المطلب گذشت نمود و توبهاو را پذيرفت و نميتوان گفت كه قتل نفس درحال شرك و ايمان آنقدر تفاوت دارد كه در يكحال بخشوده شود و درحال ديگر به هيچوجه قابل بخشش نباشد.
اصولا همانطور كه گفتيم ما هيچ گناهى بالاتر از شرك نداريم و مى دانيم كه اين گناهنيز با توبه و پذيرش اسلام بخشوده ميشود چگونه ميتوان باور كرد گناهقتل حتى با توبه واقعى قابل بخشش نباشد.
ولى اشتباه نشود آنچه در بالا گفتيم به اين معنى نيست كهقتل عمد كار كوچك و كم اهميتى است يا به اين سادگى ميتوان از آن توبه كرد، بلكه بهعكس توبه واقعى از اين گناه كبيره بسيار مشكل است و نياز به جبران اينعمل دارد و جبران كردن آن كار آسانى نيست بنا بر اين منظور ما فقط اين است كه
راه توبه به روى چنين افرادى بطور كلى بسته نمى باشد.
انواع قتل
(فقها) در كتاب قصاص و ديات از كتب فقهى با الهامى كه از آيات و روايات اسلامىگرفتهاند قتل را به سه نوع تقسيم كرده اند:(قتل عمد)، (قتل شبه عمد) و (قتل خطا).
قتل عمد قتلى است كه با تصميم قبلى و با استفاده ازوسائل قتل صورتگيرد (مثل اينكه انسان به قصد كشتن ديگرى از حربه يا چوب يا سنگيا دست استفاده كند).
قتل شبه عمد آن است كه تصميمى بر كشتن نباشد اما تصميم بر كارى در موردمقتول داشته باشد كه بدون توجه منجر بهقتل گردد مثل اين كه كسى را عمدا كتك مى زند بدون اينكه تصميم كشتن او را داشته باشدولى اين ضرب اتفاقا منجر به قتل گردد.
قتل خطا آن است كه هيچگونه تصميمى نه بهقتل داشته باشد نه انجام عملى در مورد مقتول ،مثل اينكه ميخواهد حيوانى را شكار كند اما تير خطا مى رود و به انسانى مى خورد و او رابه قتل مى رساند.
هر يك از اين سه نوع احكام مشروحى دارد كه در كتب فقهى آمده است .
آيه و ترجمه:


يأ يها الذين ءامنوا إ ذا ضربتم فى سبيل الله فتبينوا و لا تقولوا لمن أ لقى إ ليكمالسلم لست مؤ منا تبتغون عرض الحيوة الدنيا فعند الله مغانم كثيرة كذلك كنتم منقبل فمن الله عليكم فتبينوا إ ن الله كان بما تعملون خبيرا(94)


ترجمه :
94 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در راه خدا گام بر مى داريد (و به سفرىبراى جهاد مى رويد) تحقيق كنيد و به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى كند نگوئيد مسلماننيستى بخاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنائمى ) بدست آوريد، زيرا غنيمتهاىبزرگى در نزد خدا (براى شما) است ، شما قبلا چنين بوديد و خداوند بر شما منت گذارد(و هدايت نمود) بنا بر اين (بشكرانه اين نعمت بزرگ ) تحقيق كنيد، خداوند به آنچهعمل مى كنيد آگاه است .
شان نزول :
در روايات و تفاسير اسلامى شان نزولهائى درباره آيه فوق آمده است كه كم و بيش باهم شباهت دارند از جمله اينكه : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از بازگشت ازجنگ خيبر، اسامة بن زيد را با جمعى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى ازروستاهاى (فدك ) زندگى مى كردند فرستاد، تا آنها را به سوى اسلام و ياقبول شرائط ذمه دعوت كنند.
يكى از يهوديان به نام (مرداس ) كه از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بوداموال و فرزندان خود را در پناه كوهى قرار داد و بهاستقبال مسلمانان شتافت ، در حالى كه به يگانگى خدا و نبوت پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) گواهى مى داد
اسامة بن زيد به گمان اينكه مرد يهودى از ترس جان و براى حفظمال اظهار اسلام مى كند و در باطن مسلمان نيست به او حمله كرد و او را كشت و گوسفندان اورا به غنيمت گرفت هنگامى كه خبر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخت از اين جريان ناراحت شد و فرمود: تومسلمانى را كشتى ، اسامة ناراحت شد و عرض كرد اين مرد از ترس جان و براى حفظ مالشاظهار اسلام كرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: تو كه از درون او آگاهنبودى ، چه ميدانى ! شايد به راستى مسلمان شده است ، در اين موقع آيه فوقنازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه به خاطر غنائم جنگى و مانند آن هيچگاه انكار سخنكسانى را كه اظهار اسلام مى كنند ننمايند بلكه هر كس اظهار اسلام كرد بايد سخن او راپذيرفت .
تفسير :
بعد از آنكه در آيات گذشته تاكيدات لازم نسبت به حفظ جان افراد بى گناه شد، در اينآيه يك دستور احتياطى براى حفظ جان افراد بى گناهى كه ممكن است مورد اتهام قرارگيرند بيان مى كند و مى فرمايد : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در راهجهاد گام بر مى داريد، تحقيق و جستجو كنيد و به كسانى كه اظهار اسلام مى كنند نگوئيدمسلمان نيستيد.
(يا ايها الذين آمنوا اذا ضربتم فى سبيل الله فتبينوا و لا تقولوا لمن القى اليكم السلاملست مؤ منا).
و به اين ترتيب دستور مى دهد آنهائى را كه اظهار ايمان مى كنند با آغوش باز بپذيرندو هر گونه بد گمانى و سوء ظن را نسبت به اظهار ايمان آنها كنار بگذارند.
سپس اضافه مى كند كه مبادا به خاطر نعمتهاى ناپايدار اين جهان افرادى را كه
اظهار اسلام مى كنند متهم كرده و آنها را به عنوان يك دشمن بهقتل برسانيد و اموال آنها را به غنيمت بگيريد (تبتغون عرض الحيوة الدنيا).
در حالى كه غنيمتهاى جاودانى و ارزنده در پيشگاه خدا است (فعند الله مغانم كثيرة ).
گرچه در گذشته چنين بوديد و در دوران جاهليت جنگهاى شما انگيزه غارتگرى داشت(كذالك كنتم من قبل ).
ولى اكنون در پرتو اسلام و منتى كه خداوند بر شما نهاده است ، از آن وضع نجاتيافته ايد، بنابراين به شكرانه اين نعمت بزرگ لازم است كه در كارها تحقيق كنيد (فمنالله عليكم فتبينوا).
و اين را بدانيد كه خداوند از اعمال و نيات شما آگاه است .
(ان الله كان بما تعملون خبيرا).
جهاد اسلامى جنبه مادى ندارد
آيه فوق به خوبى اين حقيقت را روشن مى سازد كه هيچ مسلمانى نبايد براى هدف مادىگام در ميدان جهاد بگذارد و به همين دليل بايد نخستين اظهار ايمان را از طرف دشمنبپذيرد، و به نداى صلح او پاسخ گويد اگر چه از غنائم مادى فراوان محروم گرددزيرا هدف از جهاد اسلامى توسعه طلبى و جمع غنائم نيست ،
بلكه هدف آزاد شدن انسانها از قيد بندگى بندگان و خداوند زور و زر است و هر زمانكه روزنه اميدى به سوى اين حقيقت گشوده شد بايد به سوى آن شتافت ، آيه فوق مىگويد: (شما يك روز چنين افكار منحطى داشتيد و به خاطر سرمايه هاى مادى خونهائىرا مى ريختيد، اما امروز آن برنامه به كلى دگرگون شده است ، به علاوه مگر خود شمابه هنگام ورود در اسلام غير از اظهار ايمان چه برنامه ديگرى داشتيد، چرا از قانونى كهخود از آن استفاده كردهايد درباره ديگران دريغ مينمائيد)؟!
سوال :
ممكن است با توجه به مضمون آيه چنين ايراد شود كه اسلام باقبول ادعاهاى ظاهرى مردم در مورد پيوستن به اين آئين زمينه را براى پرورش (منافق )در محيط اسلامى آماده مى كند و با اين برنامه ، ممكن است عده زيادى از آن سوء استفادهكرده و با استتار در زير نام اسلام دست به اعمال جاسوسى و ضد اسلامى بزنند.
پاسخ :
شايد هيچ قانونى در جهان نيست كه راه سوء استفاده در آن وجود نداشته باشد، مهم ايناست كه قانون داراى مصالح قابل ملاحظهاى باشد، اگر بنا شود اظهار اسلام به بهانهعدم آگاهى از مكنون قلب طرف ، قبول نگردد، مفاسد بسيارى به بار مى آيد كه زيان آنبه مراتب بيشتر است ، و اصول عواطف انسانى را از بين خواهد برد، زيرا هر كس باديگرى كينه و خرده حسابى داشته باشد مى تواند او را متهم كند كه اسلام او ظاهرى استو با مكنون دل او هماهنگ نيست
و به اين ترتيب خونهاى بسيارى از بى گناهان ريخته شود.
از اين گذشته در آغاز گرايش به هر آئين افرادى هستند كه گرايشهاى ساده وتشريفاتى و ظاهرى دارند اما با گذشت زمان و تماس ‍ مداوم با آن آئين محكم و ريشه دارمى شوند، اين دسته را نيز نمى توان طرد كرد.
آيه و ترجمه:


لا يستوى القعدون من المؤ منين غير أ ولى الضرر و المجهدون فىسبيل الله بأ مولهم و أ نفسهم فضل الله المجهدين بأ مولهم و أ نفسهم على القعدين درجة وكلا وعد الله الحسنى و فضل الله المجهدين على القعدين أ جرا عظيما (95)
درجت منه و مغفرة و رحمة و كان الله غفورا رحيما (96)


ترجمه :
95 - افراد با ايمانى كه بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند يا مجاهدانى كهدر راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند، خداوند مجاهدانى را كه بامال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برترى بخشيده و به هر يك از اين دو دسته (بهنسبت اعمال نيكشان ) خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداشعظيمى بخشيده است .
96 - درجات (مهمى ) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت (نصيب آنان مى گردد) و (اگرلغزشهائى داشته اند) خداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير :
در آيات گذشته سخن از جهاد در ميان بود، اين دو آيه مقايسه اى در ميان مجاهدان و غيرمجاهدان به عمل آورده ، مى گويد: (افراد با ايمانى
كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى مى كنند، و بيمارى خاصى كه آنها را از شركت در اينميدان مانع شود ندارند، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا و اعلاى كلمه حق بامال و جان خود جهاد مى كنند يكسان نيستند.)
(لا يستوى القاعدون من المؤ منين غير اولى الضرر و المجاهدون فىسبيل الله باموالهم و انفسهم ).
روشن است كه منظور از قاعدون در اينجا افرادى هستند كه با داشتن ايمان بهاصول اسلام ، بر اثر نداشتن همت كافى ، در جهاد شركت نكرده اند، در صورتى كهجهاد بر آنها واجب عينى نبوده ، زيرا اگر واجب عينى بود، قرآن با اين لحن ملايم دربارهآنها سخن نمى گفت و در آخر آيه به آنها وعده پاداش نمى داد، بنا بر اين حتى درصورتى كه جهاد واجب عينى نباشد برترى روشن (مجاهدان ) بر (قاعدان )قابل انكار نيست .
و به هر حال آيه كسانى را كه از روى نفاق و دشمنى از شركت در جهاد خوددارى كرده اندشامل نمى شود، ضمنا بايد توجه داشت تعبير (غير اولى الضرر) مفهوم وسيعى داردكه تمام كسانى را كه به خاطر نقص عضو، يا بيمارى و يا ضعف فوق العاده و مانندآنها قادر به شركت در جهاد نيستند، استثناء مى كند.
سپس برترى مجاهدان را بار ديگر به صورت صريحتر و آشكارتر بيان كرده و مىفرمايد: (خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود در راهش پيكار مى كنند بر خوددارىكنندگان از شركت در ميدان جهاد برترى عظيمى بخشيده ).
(فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة .
ولى در عين حال چون همانطور كه گفتيم نقطهمقابل اين دسته از مجاهدان افرادى هستند كه جهاد براى آنها واجب عينى نبوده و يا اينكه بهخاطر بيمارى و ناتوانى و علل ديگر قادر به شركت در ميدان جهاد نبوده اند لذا براىاينكه پاداش نيت صالح و ايمان و ساير اعمال نيك آنها ناديده گرفته نشود به آنها نيزوعده نيك داده و مى فرمايد: (به هر دو دسته (مجاهدان و غير مجاهدان ) وعده نيك داده است) (و كلا وعد الله الحسنى ).
ولى بديهى است ميان وعده نيكى كه به اين دو دسته داده شده است فاصله بسيار است - درحقيقت قرآن با اين بيان نشان مى دهد كه سهم هر كار نيكى در جاى خود محفوظ و فراموشنشدنى است ، بخصوص اينكه سخن از قاعدانى است كه علاقمند به شركت در جهاد بودهاند و آن را يك هدف عالى و مقدس مى دانستند ولى واجب عينى نبودن آن مانع از تحقيقبخشيدن به اين هدف عالى شده است ، آنها نيز به اندازه علاقهاى كه به اين كار داشتهاند پاداش خواهند داشت ، همچنين افراد اولى الضرر (كسانى كه به خاطر بيمارى و يانقص عضو در ميدان جهاد شركت نكرده اند) در حالى كه با تمام وجود خود به آن علاقهداشته و عشق مى ورزيده اند نيز سهم قابل ملاحظهاى از پاداش مجاهدان خواهند داشت ،چنانكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده كه به سربازان اسلام فرمود:
لقد خلفتم فى المدينة اقواما ما سرتم مسيرا و لا قطعتم واديا الا كانوا معكم و هم الذينصحت نياتهم و نصحت جيوبهم و هوت افئدتهم الى الجهاد و قد منعهم عن المسير ضرر اوغيره :
افرادى را در مدينه پشت سر گذاشتيد كه در هر گام در اين مسير با شما بودند (و درپاداشهاى الهى شركت داشتند) آنها كسانى بودند كه نيتى پاك داشتند و به اندازهكافى خير خواهى كردند و قلبهاى آنها مشتاق به جهاد بود ولى
موانعى همچون بيمارى و زيان و غير آن آنها را از اين كار باز داشت .
ولى از آنجا كه اهميت جهاد در منطق اسلام از اين هم بيشتر است بار ديگر به سراغ مجاهدانرفته و تاكيد مى كند كه (خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظيمى بخشيده است ).
(و فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما).
اين اجر عظيم در آيه بعد چنين تفسير شده : درجات مهمى از طرف خداوند و آمرزش و رحمتاو (درجات منه و مغفرة و رحمة ).
و اگر در اين ميان افرادى ضمن انجام وظيفه خويش مرتكب لغزشهائى شده اند و از كردهخويش پشيمانند خدا به آنها نيز وعده آمرزش داده و در پايان آيه مى فرمايد: و كان اللهغفورا رحيما.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد :
1 - در آيه فوق سه بار نام (مجاهدان ) به ميان آمده ، در نخستين بار مجاهدان همراه با(هدف ) و (وسيله ) جهاد ذكر شده اند (المجاهدون فىسبيل الله باموالهم ) و در مرتبه دوم نام مجاهدان فقط با وسيله جهاد، ذكر شده اما سخنىاز هدف به ميان نيامده است (المجاهدين باموالهم و انفسهم ) و در مرحله آخر تنها نام مجاهدانبه ميان آمده است (المجاهدين ...) و اين يكى از نكات بارز بلاغت در كلام است كه چونشنونده مرحله به مرحله به موضوع آشناتر مى شود از قيود و مشخصات آن مى كاهند وكار آشنائى بجائى مى رسد كه تنها با يك اشاره همه چيز معلوم مى شود.
2 - در آيه نخست برترى مجاهدان را بر قاعدان به صورت مفرد (درجه ) ذكر شده درحالى كه در آيه دوم به صورت جمع (درجات ) آمده است ،
روشن است كه ميان اين دو تعبير منافاتى نيست زيرا در تعبيراول منظور بيان اصل برترى مجاهدان بر غير آنها است ، ولى در تعبير دوم اين برترىرا شرح ميدهد، و لذا با ذكر (مغفرت ) و (رحمت ) نيز توام شده است ، و به عبارتديگر تفاوت ميان اين دو تفاوت ميان (اجمال ) و(تفصيل ) است .
ضمنا از تعبير به (درجات ) نيز مى توان اين معنى را استفاده كرد كه مجاهدان همه دريك حد و پايه نيستند و به اختلاف درجه اخلاص و فداكارى وتحمل ناراحتيها، مقامات معنوى آنها مختلف است ، زيرا مسلم است همه مجاهدانى كه در يك صفدر برابر دشمن مى ايستند به يك اندازه ، جهاد نمى كنند و به يك اندازه اخلاص ندارند،بنابراين هر يك ، به تناسب كار و نيت خود پاداش ‍ مى گيرند.
اهميت فوق العاده جهاد :
جهاد يك قانون عمومى در عالم آفرينش است ، و همه موجودات زنده جهان اعم از نباتات وحيوانات به وسيله جهاد موانع را از سر راه خود بر مى دارند، تا بتوانند به كمالاتمطلوب خود برسند.
و به عنوان مثال ، ريشه درختى را مى بينيم كه براى بدست آوردن غذا و نيرو، بطوردائم در حال فعاليت و حركت است ، و اگر روزى اين فعاليت و كوشش را ترك گويد،ادامه زندگى براى او غير ممكن است .
بهمين دليل در هنگامى كه در حركت خود در اعماق زمين با موانعى برخورد كند، اگر بتواندآنها را سوراخ كرده و از آنان مى گذرد، عجيب اين است كه ريشه هاى لطيف گاهى همانندمته هاى فولادى با موانع به نبرد بر مى خيزند، و اگر احيانا اين توانائى را نداشت ،راه خود را كج كرده و با
دور زدن از آن مانع مى گذرد.
در وجود خود ما در تمام شبانه روز حتى در ساعاتى كه در خوابيم نبرد عجيبى ميانگلبولهاى سفيد خون ما و دشمنان مهاجم وجود دارد، كه اگر يكساعت اين جهاد خاموش گرددو مدافعان كشور تن دست از پيكار بكشند، انواع ميكربهاى موذى در دستگاههاى مختلف رخنهكرده ، و سلامت ما را به مخاطره خواهند افكند.
و عين همين مطلب در ميان جوامع انسانى و اقوام وملل عالم وجود دارد، آنانى كه هميشه در حال (جهاد) و (مراقبت ) به سر مى برند،همواره زنده و پيروزند، و ديگرانى كه به فكر خوشگذرانى و ادامه زندگى فردىهستند، دير يا زود از بين رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت . و هميناست كه رسول گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد:
فمن ترك الجهاد البسه الله ذلا و فقرا فى معيشته و محقا فى دينه ان الله اعز امتىبسنابك خيلها و مراكز رماحها.
(آن كس كه جهاد را ترك گويد، خدا بر اندام او لباس ذلت مى پوشاند، و فقر واحتياج بر زندگى ، و تاريكى بر دين او سايه شوم مى افكند، خداوند پيروان مرا بهوسيله سم ستورانى كه به ميدان جهاد پيش مى روند و به وسيله پيكانهاى نيزهها، عزتمى بخشد.)
و به مناسبت ديگرى مى فرمايد: (اغزوا تورثوا ابنائكم مجدا.)
(جهاد كنيد تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به ميراث بگذاريد)!
و امير مومنان على (عليه السلام ) در ابتداى خطبه جهاد چنين مى فرمايد:
(... فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اوليائه و هو لباس التقوى ودرع الله الحصينة و جنته الوثيقة ، فمن تركه رغبة عنه البسه الله ثوبالذل و شمله البلاء و ديث بالصغار و القماءة ...)
(جهاد درى است از دربهاى بهشت ، كه خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشودهاست ، جهاد، لباس پر فضيلت (تقوى ) است جهاد، زره نفوذناپذير الهى است ، جهاد،سپر محكم پروردگار است ، آن كس كه جهاد را ترك گويد، خداوند بر اندام او لباس ‍ذلت و بلا مى پوشاند، و او را در مقابل ديدگاه مردم خوار وذليل جلوه مى دهد...)
ضمنا بايد توجه داشت كه جهاد، تنها به معنى جنگ و نبرد مسلحانه نيست بلكه هر نوعتلاش و كوششى را كه براى پيشبرد اهداف مقدس الهى انجام گيرد،شامل مى شود، و به اين ترتيب علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى ، مبارزاتعلمى ، منطقى ، اقتصادى ، فرهنگى و سياسى را نيز در بر مى گيرد.
آيه و ترجمه:


إ ن الذين توفئهم الملائكة ظالمى أ نفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارضقالوا الم تكن اءرض الله وسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماءوئهم جهنم و ساءت مصيرا (97)
إ لا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدن لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا (98)
فأ ولئك عسى الله أ ن يعفو عنهم و كان الله عفوا غفورا (99)


ترجمه :
97 - كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح ) روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتنستم كرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالى بوديد (و چرا با اينكه مسلمان بوديددر صف كفار جاى داشتيد!) گفتند ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم ، آنها (فرشتگان )گفتند مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد! پس آنها (عذرى نداشتند و)جايگاهشان دوزخ و سرانجام بدى دارند.
98 - مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفتهاند، نه چاره اى دارند و نه راهى (براى نجات از آن محيط آلوده ) مى يابند.
99 - آنها ممكن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفو كننده و آمرزنده است .
شان نزول:
قبل از آغاز جنگ بدر سران قريش اخطار كردند كه همه افراد ساكن مكه كه آمادگى براىشركت در ميدان جنگ دارند، بايد براى نبرد با مسلمانان حركت كنند و هر كس مخالفت كندخانه او ويران و اموالش مصادره مى شود، بهدنبال اين تهديد، عده اى از افرادى كه ظاهرا اسلام آورده بودند ولى به خاطر علاقهشديد به خانه و زندگى و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نيز با بتپرستان به سوى ميدان جنگ حركت كردند، و در ميدان در صفوف مشركان ايستادند و ازكمى نفرات مسلمانان به شك و ترديد افتادند و سرانجام در اين ميدان كشته شدند، آيهفوق نازل گرديد و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.
تفسير :
در تعقيب بحثهاى مربوط به جهاد، در اين آيات اشاره به سرنوشت شوم كسانى مى شودكه دم از اسلام مى زدند ولى برنامه مهم اسلامى يعنى هجرت را عملى نساختند در نتيجهبه واديهاى خطرناكى كشيده شدند و در صفوف مشركان جان سپردند، قرآن مى گويد:كسانى كه فرشتگان قبض روح ، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كردهبودند، و از آنها پرسيدند، شما اگر مسلمان بوديد، پس چرا در صفوف كفار قرارداشتيد و با مسلمانان جنگيديد!)
(ان الذين تو فاهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم ).
آنها در پاسخ به عنوان عذرخواهى مى گويند: ما در محيط خود تحت
فشار بوديم و به همين جهت توانائى بر اجراى فرمان خدا نداشتيم .
(قالوا كنا مستضعفين فى الارض ).
اما اين اعتذار از آنان پذيرفته نمى شود و بزودى از فرشتگان خدا پاسخ مى شنوندكه : (مگر سرزمين پروردگار وسيع و پهناور نبود كه مهاجرت كنيد و خود را از آن محيطآلوده و خفقان بار برهانيد.)
(قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها).
و در پايان به سرنوشت آنان اشاره كرده ، مى فرمايد: (اين گونه اشخاص كه باعذرهاى واهى و مصلحت انديشى هاى شخصى شانه از زير بار هجرت خالى كردند وزندگى در محيط آلوده و خفقان بار را بر آن ترجيح دادند، جايگاهشان دوزخ و بدسرانجامى دارند.
(فاولئك ماويهم جهنم و ساءت مصيرا).
در آيه بعد مستضعفان و ناتوانهاى واقعى (نه مستضعفان دروغين ) را استثناء كرده و مىفرمايد:
(مردان و زنان و كودكانى كه هيچ راه چاره اى براى هجرت و هيچ طريقى براى نجات ازآن محيط آلوده نمى يابند، از اين حكم مستثنى هستند، زيرا واقعا اين دسته معذورند و خداوندممكن نيست تكليف ما لا يطاق كند.
(الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا).
و در آخرين آيه مى فرمايد: ممكن است اينها مشمول عفو خداوند شوند و خداوند هموارهبخشنده و آمرزنده بوده است .
(فاولئك عسى الله ان يعفو عنهم و كان الله عفوا غفورا).
ممكن است اين سوال پيش آيد اگر اين افراد براستى معذورند چرا نمى فرمايد حتماخداوند، آنها را مى بخشد بلكه ميگويد عسى (شايد). پاسخ اينسوال همان است كه در ذيل آيه 84 از همين سوره بيان شد
كه : منظور از اين گونه تعبيرات آن است كه حكم مذكور در اين آيه داراى شرائطى است ،كه بايد به آنها توجه داشت ، يعنى اينگونه اشخاص هنگامىمشمول عفو الهى مى شوند كه در انجام هجرت به هنگام فرصت كمترين قصورى نورزيدهاند و به اصطلاح تقصير در مقدمات كار ندارند و هم اكنون نيز در نخستين فرصت ممكنآماده هجرت اند.
نكته ها
1 - استقلال روح .
تعبير به توفى در آيه شريفه به جاى مرگ ، در حقيقت اشاره به اين نكته است كهمرگ به معنى نابودى و فنا نيست بلكه يكنوع (دريافت فرشتگان نسبت به روح انسان) است ، يعنى روح او را كه اساسى ترين قسمت وجود او است مى گيرند و با خود بهجهان ديگرى مى برند، اين گونه تعبير كه در قرآن كرارا آمده يكى از روشنتريناشارات قرآن به مسئله وجود روح و بقاى آن بعد از مرگ است ، كه شرح آن درذيل آيات مناسب خواهد آمد، و پاسخى است به كسانى كه مى گويند: قرآن هيچگونه اشارهاى به مسئله روح نكرده است .
2 - فرشته قبض روح يا فرشتگان ؟
از بررسى موارد متعددى از قرآن مجيد (12 مورد) كه درباره (توفى ) و مرگ سخنبه ميان آمده استفاده مى شود كه گرفتن ارواح به دست يك فرشته معين نيست ، بلكهفرشتگانى هستند كه اين وظيفه را بعهده دارند و مامورانتقال ارواح آدميان از اين جهان به جهان ديگرند، آيه فوق كه فرشتگان به صورت
جمع آمده اند (الملائكه ) نيز يكى از شواهد اين موضوع است .
در آيه 61 سوره انعام مى خوانيم :
حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا :
(هنگامى كه زمان مرگ يكى از شما برسد، فرستادگان ما روح او را قبض مى كنند.)
و اگر مى بينيم كه در بعض از آيات اين موضوع به ملك الموت (فرشته مرگ ) نسبتداده شده از اين نظر است كه او بزرگ فرشتگان مامور قبض ارواح است ، و او همان كسىاست كه در احاديث به نام (عزرائيل ) از او ياد شده است .
بنابراين اينكه بعضى مى پرسند چگونه يك فرشته مى تواند در آن واحد همه جاحضور يابد و قبض روح انسانها كند، پاسخ آن با بيانى كه گفته شد روشن مى گردداز اين گذشته به فرض اينكه فرشتگان نبودند و تنها يك فرشته بود باز مشكلىايجاد نمى شد زيرا تجرد وجودى او ايجاب مى كند كه دائره نفوذ عملش فوق العادهوسيع باشد زيرا يك وجود مجرد از ماده مى تواند احاطه وسيعى نسبت به جهان ماده داشتهباشد، همانطور كه در حديثى درباره فرشته مرگ (ملك الموت ) از امام صادق (عليهالسلام ) نقل شده كه هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از احاطه او نسبتبه جهان سوال كرد در جواب چنين گفت :
ما الدنيا كلها عندى فيما سخرها الله لى و مكننى عليها الا كالدرهم فى كفالرجل يقلبه كيف يشاء :
(اين جهان و آنچه در آن است با تسلط و احاطهاى كه خداوند به من بخشيده در نزد منهمچون سكهاى است كه در دست انسانى باشد كه هر گونه بخواهد آن را مى چرخاند.)
ضمنا اگر مى بينيم در بعضى از آيات قرآن قبض روح به خدا نسبت داده شده است مانند:
الله يتوفى الانفس حين موتها :
(خداوند جانها را در موقع مرگ مى گيرد) (سوره زمر - 42) منافاتى با آياتگذشته ندارد زيرا در مواردى كه كار با وسائطى انجام مى گيرد، گاهى كار را بهوسائط نسبت مى دهند و گاهى به آن كسى كه اسباب و وسائط را برانگيخته است ، و هردو نسبت ، صحيح است .
جالب اينكه در قرآن بسيارى از حوادث جهان به فرشتگانى كه مامور خدا در عالم هستىهستند نسبت داده شده است ، و همانطور كه مى دانيم فرشته معنى وسيعى دارد كه ازموجودات مجرد عاقل گرفته تا نيروها و قواى طبيعى راشامل مى شود.
3 - مستضعف كيست !
از بررسى آيات قرآن و روايات استفاده مى شود افرادى كه از نظر فكرى يا بدنى يااقتصادى آنچنان ضعيف باشند كه قادر به شناسائى حق ازباطل نشوند، و يا اينكه با تشخيص عقيده صحيح بر اثر ناتوانى جسمى يا ضعف مالىو يا محدوديتهائى كه محيط بر آنها تحميل كرده قادر به انجام وظائف خود به طوركامل نباشند و نتوانند مهاجرت كنند آنها را مستضعف مى گويند.
از على (عليه السلام ) چنين نقل شده كه فرمود:
و لا يقع اسم الاستضعاف على من بلغته الحجة فسمعتها اذنه و وعاهاقلبه :
(مستضعف كسى نيست كه حجت بر او تمام شده و حق را شنيده و فكرش آن را درك كرده است.)
و از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) پرسيدند كه مستضعفان چه كسانى هستند؟
امام در پاسخ اين سؤ ال نوشتند:
الضعيف من لم ترفع له حجة ولم يعرف الاختلاف فاذا عرف الاختلاف فليس بضعيف :
(مستضعف كسى است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و بوجود اختلاف (در مذاهب وعقايد كه محرك بر تحقيق است ) پى نبرده باشد، اما هنگامى كه به اين مطلب پى برد،ديگر مستضعف نيست .)
روشن است كه مستضعف در دو روايت فوق ، همان مستضعف فكرى و عقيده اى است ولى در آيهمورد بحث و آيه 75 همين سوره كه گذشت منظور از مستضعف همان مستضعف عملى است يعنىكسى كه حق را تشخيص داده اما خفقان محيط به او اجازهعمل نمى دهد.
آيه و ترجمه:


و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الا رض مرغما كثيرا وسعة و من يخرج من بيته مهاجرا إلى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أ جره على الله و كان الله غفورا رحيما(100)


ترجمه :
100 - و كسى كه در راه خدا هجرت كند نقاط امن فراوان و گسترده اى در زمين مى يابد، وكسى كه از خانه اش به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او بيرون رود سپس مرگشفرا رسد پاداش او بر خدا است و خداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير :
هجرت يك دستور سازنده اسلامى
به دنبال بحث درباره افرادى كه بر اثر كوتاهى در انجام فريضه مهاجرت ، بهانواع ذلتها و بدبختيها تن در مى دهند، در اين آيه با قاطعيت تمام درباره اهميت هجرت دردو قسمت بحث شده است :
نخست اشاره به آثار و بركات هجرت در زندگى اين جهان كرده ، مى فرمايد: (كسانىكه در راه خدا و براى خدا مهاجرت كنند، در اين جهان پهناور خدا، نقاط امن فراوان و وسيعپيدا مى كنند كه مى توانند حق را در آنجا اجرا كنند و بينى مخالفان را به خاكبمالند.)
(و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الارض مراغما كثيرا و سعة ).
بايد توجه داشت كه (مراغم ) از ماده رغام (بر وزن كلام ) به معنى خاك گرفته شدهو ارغام به معنى بخاك ماليدن و ذليل كردن است و مراغم هم صيغه اسممفعول است و هم اسم مكان و در آيه فوق به معنى اسم مكان آمده يعنى مكانى كه مى تواننددر آن حق را اجرا كنند و اگر كسى با حق از روى عناد مخالفت كند، او را محكوم سازند وبينى او را به خاك بمالند!
سپس به جنبه معنوى و اخروى مهاجرت اشاره كرده مى فرمايد: اگر كسانى از خانه و وطنخود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خارج شوندو پيش از رسيدن به هجرتگاه ، مرگ آنها را فرا گيرد، اجر و پاداششان بر خدا است ، وخداوند گناهان آنها را مى بخشد.
(و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على اللهو كان الله غفورا رحيما).
بنابراين مهاجران در هر صورت به پيروزى بزرگىنائل مى گردند، چه بتوانند خود را به مقصد برسانند و از آزادى و حريت در انجام وظائفبهره گيرند، و چه نتوانند و جان خود را در اين راه از دست بدهند، و با اينكه تمامپاداشهاى نيكوكاران بر خدا است ، ولى در اينجا به خصوص تصريح به اين موضوعشده است كه فقد وقع اجره على الله : (پاداش او بر خدا لازم شده است و اين نهايت عظمتو اهميت پاداش مهاجران را روشن مى سازد.)
اسلام و مهاجرت
طبق اين آيه و آيات فراوان ديگر قرآن ، اسلام با صراحت دستور مى دهد كه اگر درمحيطى بخاطر عواملى نتوانستيد آنچه وظيفه داريد انجام دهيد، به محيط و منطقه امن ديگرى(هجرت ) نمائيد، زيرا با وسعت جهان هستى
(نتوان مرد به ذلت كه در اينجا زادم !.)
و علت اين دستور روشن است ، زيرا اسلام جنبه منطقه اى ندارد، و وابسته و محدود به مكانو محيط معينى نيست .
و به اين ترتيب علاقه هاى افراطى به محيط تولد و زادگاه و ديگر علائق مختلف ازنظر اسلام نمى تواند مانع از هجرت مسلمان باشد.
و لذا مى بينيم در صدر اسلام ، همه اين علاقه ها بخاطر حفظ و پيشرفت اسلام بريدهشد، و به گفته يكى از مورخان غرب (قبيله و خانواده تنها شجره و درختى است كه درصحرا مى رويد و هيچ فردى جز در پناه آن نمى تواند زندگى كند، و محمد (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) با هجرت خويش شجره اى را كه از گوشت و خون خانواده اش پروردهشده بود براى پروردگارش قطع كرد.) (و با قريش رابطه خود را بريد).
از اينها گذشته در ميان همه موجودات زنده به هنگامى كه موجوديت خود را در خطر مىبينند، هجرت وجود دارد. بسيارى از انسانهاى گذشته ، پس از تغيير شرائط جغرافيائىزمين ، از زادگاه خود براى ادامه حيات به نقاط ديگر كوچ كردند. نه تنها انسانها، بلكهدر ميان جانداران ديگر انواع بسيارى به عنوان مهاجر شناخته شده اند مانند پرندگانمهاجر كه براى ادامه حيات گاهى تقريبا سرتاسر كره زمين را سير مى كنند، و بعضىاز آنها از منطقه قطب شمال تا منطقه قطب جنوب را طى مى نمايند، و به اين ترتيب گاهىبراى حفظ حيات خود در سال حدود 18 هزار كيلومتر پرواز مى نمايند و اين خود مى رساندكه هجرت يكى از قوانين جاودانه حيات و زندگى است .
آيا انسان ممكن است از يك پرنده كمتر باشد؟!
و آيا هنگامى كه حيات معنوى و حيثيت و اهداف مقدسى كه از حيات مادى انسان ارزشمندتراست ، به خطر افتاد، مى تواند به عذر اينكه اينجا زادگاه من است تن به انواع تحقيرهاو ذلتها و محروميت ها و سلب آزاديها و از ميان رفتن اهداف خود، بدهد!! و يا اينكه طبق همانقانون عمومى حيات بايد از چنين نقطهاى مهاجرت كند، و به محلى كه آمادگى براى نمو ورشد مادى و معنوى او است ، انتقال يابد؟.
جالب اين است كه هجرت - آن هم نه براى حفظ خود بلكه براى حفظ آئين اسلام - مبداتاريخ مسلمانان مى باشد، و زير بناى همه حوادث سياسى ، تبليغى و اجتماعى ما راتشكيل مى دهد.
اما چرا سال هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان مبدا تاريخ اسلامانتخاب شد!
اين موضوع جالب توجهى است ، زيرا مى دانيم كه هر قوم و ملتى براى خود مبداتاريخى دارند مثلا مسيحيان مبدا تاريخ خود راسال ميلاد مسيح
قرار داده اند، و در اسلام با اينكه حوادث مهم فراوانى مانند ولادت پيغمبر اسلام ، بعثتاو، فتح مكه و رحلت پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده ، ولى هيچ كدام انتخابنشده ، و تنها زمان هجرت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان مبدا تاريخانتخاب شده است .
تاريخ مى گويد: مسلمانان در زمان خليفه دوم كه اسلام طبعا توسعه يافته بود، بهفكر تعيين مبدا تاريخى كه جنبه عمومى و همگانى داشته باشد، افتادند، و پس ازگفتگوى فراوان نظر على (عليه السلام ) را دائر بر انتخاب هجرت به عنوان مبداتاريخ پذيرفتند.
در واقع مى بايست چنين هم باشد، زيرا هجرت درخشنده ترين برنامه اى بود كه دراسلام پياده شد، و سر آغاز فصل نوينى از تاريخ اسلام گشت . مسلمانان تا در مكهبودند و دوران آموزش خود را مى ديدند، در ظاهر هيچ گونه قدرت اجتماعى و سياسىنداشتند، اما پس از هجرت بلافاصله دولت اسلامىتشكيل شد، و با سرعت فراوانى در همه زمينه ها پيشرفت كرد، و اگر مسلمانان بهفرمان پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست به چنين هجرتى نمى زدند، نه تنهااسلام از محيط مكه فراتر نمى رفت ، بلكه ممكن بود در همان جا دفن و فراموش مى شد.
روشن است كه (هجرت ) يك حكم مخصوص به زمان پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) نبوده است ، بلكه در هر عصر و زمان و مكانى اگر همان شرائط پيش آيد، مسلمانانموظف به هجرتند.
اساسا قرآن هجرت را مايه پيدايش آزادى و آسايش مى داند همانطور كه در آيه مورد بحثصريحا آمده است و در سوره نحل آيه 41 نيز به بيان ديگرى اين حقيقت ذكر شده :
و الذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوءنهم فى الدنيا حسنة :
و آنها كه مورد ستم واقع شدند و به دنبال آن در راه خدا مهاجرت اختيار كردند جايگاهپاكيزه اى در دنيا خواهند داشت .
اين نكته نيز لازم به تذكر است ، كه هجرت از نظر اسلام تنها هجرت مكانى و خارجىنيست ، بلكه بايد قبل از اين هجرت هجرتى از درون آغاز شود، و آن هجرت و دورى ازچيزهائى است كه منافات با اصالت و افتخارات انسانى دارد، تا در سايه آن براىهجرت خارجى و مكانى آماده شود. و اين هجرت لازم است ، تا اگر نيازى به هجرت مكانىنداشت ، در پرتو اين هجرت درونى در صف مهاجران راه خدا در آيد.
اصولا روح هجرت همان فرار از ظلمت به نور و از كفر به ايمان ، از گناه و نافرمانىبه اطاعت فرمان خدا است ، و لذا در احاديث مى خوانيم : مهاجرانى كه جسمشان هجرت كردهاما در درون و روح خود هجرتى نداشته اند، در صف مهاجران نيستند، و به عكس ‍ آنها كهنيازى به هجرت مكانى نداشته اند، اما دست به هجرت در درون وجود خود زده اند، در زمرهمهاجرانند. امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
و يقولالرجل هاجرت ، و لم يهاجر، انما المهاجرون الذين يهجرون السيئات و لم ياتوابها :
(بعضى مى گويند مهاجرت كرده ايم در حالى كه مهاجرت واقعى نكرده اند مهاجرانواقعى آنها هستند كه از گناهان هجرت مى كنند و مرتكب آن نمى شوند پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) فرمود:
من فر بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبرا من الارض استوجب الجنة و كان رفيق محمدوابراهيم عليهماالسلام :
كسى كه براى حفظ آئين خود از سرزمينى به سرزمين ديگر حتى به اندازه يك وجبمهاجرت كند استحقاق بهشت مى يابد و يار و همنشين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وابراهيم (عليه السلام ) خواهد بود (زيرا اين دو پيامبر بزرگ پيشواى مهاجران جهانبودند).
آيه و ترجمه:


و إ ذا ضربتم فى الا رض فليس عليكم جناح أ ن تقصروا من الصلوة إ ن خفتم أ ن يفتنكمالذين كفروا إ ن الكافرين كانوا لكم عدوا مبينا (101)


ترجمه :
101 - و هنگامى كه سفر كنيد گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد اگر از فتنه(و خطر) كافران بترسيد، زيرا كافران براى شما دشمن آشكارى هستند.
تفسير :
نماز مسافر
در تعقيب آيات گذشته كه درباره جهاد و هجرت بحث مى كرد در اين آيه به مسئله (نمازمسافر) اشاره كرده ، مى فرمايد: (هنگامى كه مسافرت كنيد مانعى ندارد كه نماز راكوتاه كنيد اگر از خطرات كافران بترسيد، زيرا كافران دشمن آشكار شما هستند.)
(و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان يفتنكمالذين كفروا ان الكافرين كانوا لكم عدوا مبينا).
در اين آيه از سفر تعبير به ضرب فى الارض شده است ، زيرا مسافر
زمين را به هنگام سفر با پاى خود مى كوبد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation