|
|
|
|
|
|
آيه 23 : مانع شدن شيطان در نماز انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فس الخمر و المسير ويصديكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون (148) ترجمه : شيطان مى خواهد با شراب و قمار در ميان شما عدوات و كينه ايجاد كند و شما رااز ياد خدا و نماز باز دارد و آيا خوددارى خواهيد كرد؟ تفسير آيه حكم قطعى درباره شراب بلاى خانماسوز فردى و اجتماعى قبل از تفسير آيه بايد عرض شود چه ربطى مساله شراب و قمار با نماز در اين آيهدارد ؟جواب بسيار روشن است همانطور كه در آيه بيان شده با اين دو بلاى خانمان سوزشيطان راحت مى تواند انسانها را گمراه كند و از ياد خدا مخصوصا از (( نماز ))بازدارد. در تفسير آيه فوق بيان شده است كه شرابخوارى و مى گسارى در زمان جاهليت وقبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت يك بلاى عمومى در آمده بود،تاآنجا بعضى از مورخان مى گويند عشق عرب جاهلى در سه چيز خلاصه مى شد. ((شراب و شعر و جنگ )) و نيز از روايات استفاده مى شود كه حتى بعد از تحريمشراب مساله ممنوعيت آن براى بعضى از مسلمانان فوق العاده سنگين ومشكل بود،تا آنجا كه مى گفتند،((ما حرم علينا شى ء اشد من الخمر )) (هيچ حكمى بر ماسنگين تر از تحريم شراب نبود.) (149) روشن است كه اگر اسلام مى خواست بدونرعايت اصول روانى واجتماعى با اين بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخيزد ممكن نبود، ولذا از روش تحريم تدريجى و آماده ساختن افكارو اذهان براى ريشه كن كردن ميگسارىكه به صورت يك عادت ثانوى در رگ و پوست آنها نفوذ كرده بود، استفاده كرد،به اينترتيب كه نخست در بعضى از سوره هاى مكى اشاراتى به زشتى اين كار نموده چنانكهدر آيه 67 سوره نحل مى خوانيم (و من ثمراتالنخيل و الاعناب تنخذون منه سكرا و رزقا حسنا) (( از ميوه هاى درختنخل و انگور، مسكرات و روزيهاى پاكيزه فراهم مى كنيد )) در اينجا ((سكر )) يعنىمسر و شرابى را كه از انگور و خرما مى گرفتند، درست درمقابل رزق حسن قرار داده است و آن را يك نوشيدنى ناپاك و آلوده شمرده است . ولى عادتزشت شرابخوارى بخشى از آن ريشه دارتر است كه با اين اشارها ريشه كنشود،بعلاوه شراب بخشى از درآمدهاى اقتصادى آنها را تامين مى كرد،لذا هنگامى كهمسلمانان به مدينه منتقل شدند و نخستين حكومت اسلامىتشكيل شد، دومين دستور در زمينه منع شرابخوارى به صورت قاطع ترنازل گشت ، تا افكار را براى تحريم نهايى آماده تر سازد،در اين موقع بود كه آيه219 سوره بقره نازل گرديد. (يسلونك عن الخمر و الميسر قل فيها اثم كبير و منافع للناس و ائمهما اكبر نفعهما)) دراين آيه ضمن اشاره به منافع اقتصادى مشروب الكلى براى بعضى از جوامع هماننندجامعه اهل بيت خطرات و زيانهاى بزرگ آن را كه به درجات از منافع اقتصادى آن بيشتراست ياد آورى مى شود وبه دنبال آن در آيه 43 سوره نساء (يا ايها الذين امنوا لا تقربواالصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقلولون ) به مسلمانان صريحا دستور داده شد كه درحال مستى هرگز (نماز)، نوشيدن شراب مجازبود،بلكه همان برنامه تحريم تدريجى و مرحله به مرحله بود،و به عبارت ديگر اينآيه نيست به غير حال نماز سكوت داشت و صريحا چيزى نمى گفت : آشنائى مسلمانان بهاحكام اسلام و آمادگى فكرى آنها براى ريشه كن ساختن اين مفسد بزرگ اجتماعى كه دراعماق وجود آنها كرده بود، سبب شد كه دستور نهائى با صراحتكامل و بيان قاطع كه حتى بهانه جويان نير نتوانند به آن ايراد گيرندنازل شد كه همين آيه مورد نظر بوده است . جالب توجه اينكه در اين آيه با تعبيرگوناگون ممنوعيت اين كار مورد تاكيد قرار گرفته (انما يريد الشيطان ان يوقعبينكم العدواة و البغضاء فى الخمر والميسر ويصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة )پاره اىاز زيانهاى آشكار شراب و قمار در اين آيه شريفه مى فرمايد: شيطان مى خواهد از طرقشراب و قمار در ميان شما تخم عدوات و دشمنى بپاشد و شما را از (نماز) و ذكر خدا بازدارند و در پايان اين آيه به عنوان يك استفهام تقريرى مى فرمايد(فهل انتم منتهون )آيا شما خوددارى خواهيد كرد؟ يعنى پس از اين همه تاكيد بار جارىبهانه جوئى يا شك و ترديد در مورد ترك اين دو گناه بزرگ باقى مانده است ؟! و لذامى بينم كه حتى (( عمر )) كه تعبيرات آيات گذشته را به خاطر علاقه اى كه (طبقتصريح مفسران عامه )به شراب داشت كافى نمى دانست پس ازنزول اين آيه ، گفت كه اين تعبير كافى و قانع كننده است (150) شان نزول آيه از((مسند احمد )) و ((و سنن ابى داود)) و ((نسائى )) چنيننقل شده است كه ((عمر )) علاقه شديدى به نوشيدن شراب داشت دعا مى كرد و مى گفت: خدايا بيان روشنى در مورد خمر براى ما بفرما،هنگامى كه آيه سوره بقره (يسئلونك عنالخمر و الميسر) (151) نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله آيه رابراى او قرائتكرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مى داد، و مى گفت :خدايا بيان روشنترى در اين زمينهبفرما،تا اينكه آيه سوره نساء (يا ايها الذين امنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى)(152) نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله آن را نيز بر او خواند، باز بهدعاى خود ادامه مى داد تا اينكه سوره مائده (همين آيه مورد بحث)نازل شد كه صراحت فوق العاده اى در اين موضوعدارد،نازل گرديد ،هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آيه را براى او خواند، عمرگفت ،انتهينا انتهينا! ((از نوشيدن شراب خود دارى مى كنيم ،خوددارى مى كنيم)))!(153) داستان آيه 23 شيطان و نماز پيامبر صلى الله عليه و آله همواره از مومن است تا آن هنگام كه او مراقب انجامكامل نمازهاى پنج گانه باشد، پس هر گاه او آن نماز را تباه سازد (مانند اينكه ،بدوناينكه ،بدون شرايط و بزرگ وارد مى سازد (154) و مجددا آن حضرت فرمودند:شيطان پيوسته تا وقتى كه فرزند آدم بر نمازهاى پنجگانه محافظت و مواظبت دارد ازوى ترسان است و چون نمازها را ضايع كرد بر او دلير مى شود و او را در گناهانبزرگ مى اندازد. (155) و باز وجود مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله در جاى ديگر فرمودند:همانا بندههنگامى كه مشغول شد، شيطان از دور مى آيد به او مى گويد: فلان چيز را بياد آور،فلانچيز را بياد آور،تا آن جا كه او را آنچنان گم وغافل مى كند كه او حيران مى شود و در مورد اينكه او در كجاى نماز است . (156) از اينجا معلوم مى شود وقتى شيطان انسان نمازگزار و نماز خوان را در نماز اين طورمشغول مى كند پس واى بحال بى نمازان كه چگونه شيطان به سراغ آنها مى آيد! پناهمى بريم بخدا!! آيه 24 : نماز مانع از اداى شهادت ناحق تحبسونهما من بعد الصلوة فيقسمان بالله ان ارتبتم لا نشترى به ثمنا و لو كان اذاقربيو لا نكتم شهدة الله انا اذا لمن الاثين . (157) ترجمه : اگر به آنها اطمينان نداريد تا بعد از نماز آن دو شاهد در نگاه داريد تاسوگند ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حق را با چيزى معامله كنيم اگرچه در موردخويشاوندان ما باشد و شهادت الهى را كتمان نمى كنيم كه از گناهان خواهيم بود. تفسير آيه از جملات قبل در اين آيه كه تفسير آن بيان شده است درباره وصيت هنگام مرگ چه در وطن وچه در سفر سخن مى گويد و ابتداء مى فرمايد (( اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامىكه مرگ يكى از شما فرا رسيد،بايد به هنگام وصيت كردن دو نفر از افرادعادل را به گواهى و شاهد بطلبيد و اموال خود را به عنوان امانت براىتحويل دادن به ورثه به آنها بسپارند )) (يا ايها الذين امنوا شهادة بينكم اذا حضراحدكم الموت حين الوصية اثنان ذوا عدل منكم ) و سپس اضافه مى كند ((اگر درمسافرتى باشيد و مصيبت مرگ براى شما فرا رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پيدانكرديد) دو نفر از غير مسلمانها را براى اين منظور انتخاب نمائيد )). (و آخران من غير كمان انتم ضربتم فى الارض فاصابتكم الموت ) سپس دستور مى دهد ((به هنگام اداى شهادت بايد آن دو نفر راتا بعد از نماز نگاه داريدتا سوگند ياد كنند )) ( تحبسونهما من بعد الصلوة فيقسمان بالله ان ارتبتم ) و بايدشهادت آنها به اينگونه بوده باشد كه بگويند ((ما حاضر نيستيم حق را به منافعمادى بفروشيم و بنا حق گواهى دهيم ، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشند ))). (لانشترى به ثمنا و لو كان ذا قربى ) و هيچگاه شهادت الهى را كتمان نمى كنيم كه در اينصورت از گناهكاران خواهيم بود. (و لا نكتم شهادة الله انا ذا لمن الاثمين ) سوال :اينجاست كه انتخاب وقت ((نماز )) براى اداى شهادت به خاطر چيست ؟ جواب : اين است انتخاب وقت (نماز) براى اداى شهادت به خاطر آن است كه روحخداترسى به مقتضاى ( ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر) (158) در انسان بيدارمى شود،و موقعيت زمانى و مكانى توجهى در او به سوى حق ايجاد مى كند و حتى بعضىاز فقها گفته اند كه خوب است براى شهادت اگر در مكه باشند دركنار كعبه در ميان((ركن )) و ((مقام )) كه جايگاه بسيار مقدسى است و اگر در مدينه باشند در كنار منبرپيامبر صلى الله عليه و آله بهتر است كه اداى شهادت شود.(159) شان نزول آيه در مجمع البيان و بعضى از تفاسير ديگر در شاننزول اين آيه نقل شده است كه يك نفر از مسلمانان به نام ((ابن ابى ماريه )) به اتفاقدو نفر از مسيحيان عرب به نام (( تميم )) و ((عدى ))كه دو برادر بودند بيمار شد،وصيتنامه نوشت و آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد،واموال خودش را بدست دو همسفر نصرانى سپرد وصيت كرد كه آنها را به خانواده اوبرساند، و از دنيا رفت ، همسفر متاع او را گشودند و چيزهاى گرانقيمت و جالب آنرا برداشتند وبقيه را به ورثهباز گرداندند ،ورثه هنگامى كه متاع را گشودند، قسمتى از اموالى كه ((ابن ابىماريه )) با خود برده بود نيافتند،ناگاه چشمان آنها به وصيتنامه افتاد ديدند،صورتتمام اموال مسروقه در آن ثبت است ، مطلب را با آن دو نفر مسيحى همسفر درميان گذاشتندآنها انكار كرده و گفتند:هر چه به ما داده بود به شماتحويل داده ايم ! ناچار به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كردند، آيات فوقنازل شد و حكم آن را بيان كرد. ولى از شان نزولى كه در كتاب كافى آمده است چنين بر مى آيد كه آنها نخست انكار وجودمتاع ديگرى كردند و جريان به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله كشيده شد، و پيامبرصلى الله عليه و آله چون دليلى بر ضد آن دو نفر وجود داشت ، آنها را وادار بهسوگند كرد، سپس آنها را تبرئه نمود، اما چيزى نگذشت كه بعضى ازاموال مورد بحث نزد آن دو نفر پيدا شد و به اين وسيله دروغشان اثبات گرديد، جريانبه عرض پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد در انتظار ماند تا آيه فوقنازل شد، سپس دستور داد،اولياء ميت سوگند ياد كنند،واموال را گرفت و به آنها تحويل داد. دا ستان آيه 24 نماز از شهادت نا حق جلوگيرى مى كند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چند نفر از مسلمانان را جهت تعليم احكام اسلام و قرآنبه طرف يكى از قبايل عرب فرستاد،ولى اين عده با خيانتقبايل هم پيمان پيامبر صلى الله عليه و آله دستگير وتحويل مشركين مكه شدند. مشركين نيز تصميم به كشتن آنان را گرفتند از جمله آنهاشخصى با نام (( خبيب بن عدى )) بود چون خواستند او را بكشند گفت : ((اگر ممكن استمرا رها كنيد و تا دو ركعت نماز تمام و كامل گذارم )) آنان گفتند: (( مانعى ندارد )) او دوركعت نماز تمام و كامل گذارد و سپس گفت ((به خدا سوگند اگر به خاطر آن نبود كهگمان كنيد از ترس مرگ نماز را طول مى دهم بيشتر نماز مى خواندم )) (لذا گفتند:خبيب كسى بود كه دو ركعت نماز رادر هنگام كشته شدن سنت نهاد) خبيب را بالاى چوبى برافراشتند و چون او را محكم به چوبه دار بستند گفت ((خدايا! ماپيامبرت را رسانديم اكنون در اين بامداد او رااز وضع ما با خبر ساز! )) سپس گفت :((خدايا! به حساب يكايك اينان برس و ايشان را دسته دسته بكش واحدى رااز اينان باقى مگذار )) در حالى كه سخت او را بسته بودند، به او گفتند: ((از اسلامبرگردد تا تو را رها كنيم )) گفت : (( لا اله الا الله )) به خدا قسم دوست ندارم كه ازاسلام برگردم و تمام آنچه روى زمين است از من باشد )) گفتند: ((دوست دارى كه محمد به جاى تو باشد و تو در خانه خود نشسته باشى ؟ )) گفت ((به خدا سوگند دوست ندارم به تن محمد فرو رود من درخانه ام آسوده باشم ))گفتند ((ولادت و عزى قسم (منظورت آنهاست ) كه اگر برنگردى كشته شوى )) گفت (( كشته شدنم در راه خدا ناچيز است ))) روى او را از قبله برگرداندند ،او گفت :((چرا روى مرا از قبله برمى گردانيد ؟ خدايا! اينجا كسى نيست كه سلام مرا بر پيامبرتبرساند، پس تو خود سلام مرا به او برسان )). رسول خدا صلى الله عليه و آله همچنان كه با اصحاب خود نشستهبود،حال وحى به او دست داد و فرمود: (( عليه السلام و رحمة الله بركاته )) سپسگفت :((اينك جبرئيل است كه سلام ((خبيب )) را به من مى رساند! )) سران مشركين ،چهل پسر از فرزندان كشته هاى بدر را فرا خواندند و به دست هر كدام نيزه اى دادند تايكبار بر (( خبيب ))) حمله بردند، روى او به طرف كعبه برگشت و گفت ((الحمدالله)) پس از آن مشركى بر او حمله برد نيزه اى به سينه اش كوبيد كه از پشتش در آمد وساعتى با ذكر خداو ياد محمد صلى الله عليه و آله زنده بود تا شهيد شد. (160) از اين داستان نتيجه مى گيريم كه هر چه مشركان خواستند اين صحابه پيامبر صلىالله عليه و آله را از دين اسلام برگردانند تا شهادت ناحق برعليه پيامبر صلى اللهعليه و آله بدهد او حتى از جانش هم در راه پيامبر صلى الله عليه و آله دريغ نكرد پسآيا معنى دارد كه انسان در كارهاى روزمره و بعضى از كارهاى كه برايشان پيش مى آيدبر عليه يكديگر شهادت ناحق بدهند! آيه 25 : نماز و ترس از خدا و ان اقيموا الصلوة و اتقوة و هو الذى اليه تحسرون (161) ترجمه : نماز را بر پا داريد و از خدا بپرهيزيد كه در پيشگاهش محشور مى شويد. تفسير آيه در آيه شريفه خداوند مستقيما دستور ((اقامه نماز) مى دهد مى فرمايد: ((نماز را بر پاداريد و از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد ))). (و ان اقيمواالصلوة و اتقوة ) و سرانجامبا توجه به مساله معاد ((و اينكه حشر و بازگشت شما به سوى خدا است ))). ( و هوالذى تحشرون ) درسى كه در اين آيه شريفه توسط دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله به ما مى دهد:در حقيقت در اين چند جمله كوتاه برنامه اى كه پيامبر به سوى آن دعوت مى كرده ،و از حكمعقل و فرمان خدا سرچشمه گرفته ، به صورت يك برنامه چهار ماده اى در آمده استعبارتند از اينكه آغازش توحيد و يگانگى خداوند، وانجامش معاد، ومراحل متوسط آن ،محكم ساختن پيونده هاى الهى ، و پرهيز از هر گونه گناه مى باشدارائه داده شده است . (162) داستان آيه 25 نماز و خوف از خداوند طاوس مى گويد: در مسجد الحرام شخصى را ديدم كه زير ناودان ايستاد و نماز مى خواند و دعا مى كند وهاىهاى اشك مى ريزد بعد از ان كه نمازش تمام شد، نزد او آمد و ديدم كه امام سجاد عليهالسلام است . به ايشان گفتم : (( اى پسر رسول خدا الله عليه و آله تو رادر چنين حالى ديدم ، درحالى كه تو سه وسيله نجات دارى : 1- فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله هستى 2- جدت شفيع قيامت است 3- خداى متعال داراى رحمت مى باشد آن حضرت فرمود: (( اما فرزند رسول خدا بودن براى من فايده اى ندارد، زيرا خدافرمود: در قيامت نسبت و خويشى مفيد نيست (163) اما شفاعت جدم معلوم نيست برايم مفيد باشد، زيرا پروردگار فرمود: شفاعت نمى كنند مگربراى كسانى كه مورد رضايت حق هستند. (164) اما خداوند در مورد رحمت او شامل حال محسنين مى شود (165) من نمى دانم جزء محسنين و نيكوكاران هستم يا نه ؟ (166) آيه 26: ايمان به آخرت و مراقبت درحال نماز و الذين يومنون به و هم على صلاتهم يحافظون (167) ترجمه : و كسانى كه به آخرت ايمان دارند به آن نيز ايمان مى آورند و مراقب نمازهاىخود هستند . تفسير آيه در اين آيه شريفه ابتداء درباره ايمان به آخرت و بعد مراقب از نمازها سخن مى گويد ومى فرمايد (( كسانى كه به روز رستاخيز و حساب و پاداشاعمال ايمان دارند و به اين كتاب ( قرآن مجيد) ايمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى خودخواهند بود (والذين يومنون بالاخرة يومنون و هم على صلوتهم يحافظون ) اهيمت نماز از ديدگاه قرآن چرا در ميان تمام دستورات دينى در اين آيه تنها به نماز اشاره شده است ؟ همانطور كهمى دانيم چون نماز مظهر پيوند با خدا و ارتباط با او است و به هميندليل از همه عبادات برتر و بالاتر است و به عقيده بعضى هنگامنزول آيات قرآن تنها فريضه مهم همين نماز بوده است (168) داستان آيه 26 مراقبت و قضاى سى سال نماز شخصى اهل مسجد و نماز بود و نماز جماعتش ترك نمى شد به قدرى بود كه زودتر ازديگران به مسجد مى آمد و در صف اول جماعت و آخرين نفرى بود كه از مسجد بيرون مىرفت يكى از روزها كارى برايش پيش آمد كه باعث شد اندكى دير به مسجد برسد. ديد در صف اول جماعت جا نيست مجبور شد در صف آخر قرار بگيرد، ولى پيش خود خجالتمى كشيد و آثار شرمندگى از چهره اش پديدار شد. با خود مى گفت ((واى بر من چيرهشده است ؟ )) ناگهان به خود آمد و گفت :(( اين چه فكر باطلى است كه بر من چيره شدهاست ؟ اگر خلوص كه روح عبادت است باشد،صفاول و آخر ندارد )). بعد كه كمى فكر كرد، ادامه داد:(( عجب !معلوم مى شود در سىسال نماز من آلوده به ريا بوده و گرنه نمى بايست ، صف آخر، شائبه اى دردل من ايجاد كند )) همان دم توبه كرد و تصميم گرفت نمازهاى سى ساله اش را قضا نمايد. (169) آيه 27 : نماز و همه عبادات صرفا براى خدا قل ان ضلال و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين (170) ترجمه : بگو نماز مناسك حج ، زندگى و مرگم از آن خداوندى است كه پروردگارجهانيان است تفسير آيه دربار تفسير اين آيه بايد ذكر شود كه اين آيه و چند آيه ديگرى كه در دنباله اين آيهذكر شده از آيات پايان سوره انعام مى باشند كه خلاصه اى از بخشهاى اين سورهشريف در زمينه مبارزه با شركت و بت پرستى بيان شده است كه يكى از خصوصيات اينسوره آن است با دعوت به توحيد و خداپرستى و مبارزه با شرك و بت پرستى شروعمى شود و با همان بحث نيز جامعه نيز خاتمه مى يابد. در آيه فوق مى فرمايد: اى پيامبر صلى الله عليه و آله بگو نه تنها از نظر عقيده منموحد و يكتا پرستم بلكه از نظر عمل ، هر كار نيكى كه مى كنم ((نماز من و تمام عباداتمن و حتى مرگ و حيات من همه براى پروردگار جهانيان است )) براى او زنده ام ،به خاطراو مى ميرم و در راه او هر چه دارم فدا مى كنم تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى مناوست (قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين ) ((نسك )) در اصل به معنى عبادت است و لذا به شخص عبادت كننده ((ناسك )) گفته مىشود، ولى اين كلمه بيشتر درباره اعمال حج به كار مى رود، و مى گويند: مناسك حجبعضى احتمال داده اند كه ((نسك )) در اينجا به معنى (( قربانى )) بوده باشد، ولىظاهر اين است كه هر گونه عباداتى را شامل مى شود، در واقع نخست اشاره به نماز(صلوة ) به عنوان مهمترين عبادت شده ، بعد همه عبادات را به طور كلى بيان كرده است ،يعنى هم نماز من و هم تمام عباداتم و حتى زندگى و مرگم ، همه براى اوست . (171) داستان آيه 27 اخلاص در نماز و عبادات انسان را بيمه مى كند مردى بود كه هر كارى مى كرد،نمى توانست اخلاص خود را حفظ كند و رياكارى ننمايدروزى چاره انديشى كرد و با خود گفت (( در گوشه شهر، مسجدى متروك وجود دارد كهكسى به آن توجه نداشته و رفت و آمد نمى كند خوب است شبانه به آن مسجد بروم ، تاكسى مرا نديده و خالصانه خدا را عبادت كنم )) شب چادرش را روى شهر گستراند و رعدو برق و بارش شديد باران ،همه جا را تن شويه مى كرد او نام خدا را بر زبان آورد ونماز را آغاز نمود. هنوز ركعتى نماز نخوانده بود،كه ناگهان صدايى شنيد با خود گفت : ((حتما كسى واردمسجد شد )) بركيفيت و كمييت عبادتش افزود خوشحال از اين كه آن شخص فردا به مسجدمتروك آمده و مشغول نماز و عبادت است وقتى كه هوا روشن شد و صبح دميد،به آن كسى كهوارد مسجد شده بود، زير چشمى نگاه كرد. از تعجب دهانش باز مانده سگ سياهى كه بر اثر رعد و برق و بارندگى شديد،نتوانسته بود در بيرون بماند، به مسجد پناه آورده بود. بر سر و روى خود زد و اظهار پشيمانى كرد و واگويه نمود،((اى نفس من از رياگريختم و به مسجد دور افتاده آمده تا در عبادت خويش ، احدى را شريك خدا قرار ندهم،اما... واى بر من ، چقدر مايه تاسف است كه اين حالت را پيدا كردم )) (172) خوب است در اينجا جمله اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه آن را هم شيعه و هماهل تسنن روايت كرده اند و از مسلمات است براى شما بيان كنيم مى فرمايد : ((من اخلص لله اربعين صاحبا جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسنانه ))(173) هر كس چهل شبانه روز، خود را براى خدا خالص كند، يعنىچهل شبانه روز هيچ انگيزه اى در وجود او جر رضاى حق حاكم نباشد ،حرف بزند براىرضاى خدا، سكونت كند براى رضاى خدا نگاه كند و نگاهش را ببندد براى رضاى خدابخوابد و بيدار شود براى خدا ،يعنى آنچنان برنامه اش راتنظيم كند و آنچنان روح خودرا اصلاح كند كه اساسا جز براى خدا چيز ديگرى كار نكند يعنى بشود ابراهيمخليل الله (ان صلاتب و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين ) (174) نمازم،عبادتم و بلكه زندگى و مردنم ،لله و براى اوست . آرى پيغمبر فرمود،اگر كسى موفق شود چهل شبانه روز هوى و هوس رابه كلى مرخصكند و در اين چهل شبانه روز كارى نكند و جز براى او زنده نباشد، چشمه هاى معرفت وحكمت از درونش مى جوشد و بر زبانش جارى مى شود.(175) حافظ با آن زبان رمزى شيرين خود، همين حديث را معنى مى كند و مى گويد: سحر كه رهروى در سرزمينى همى گفت اين معما با قرينى كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف كه در شيشه بماند اربعينى آيه 28 : نماز و پاداش صالحان والذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضيع اجر المصلحين (176) ترجمه : به راستى ما پاداش درستكاران را كه بر كتاب خداتوسل جويند و نماز را بر پا دارند ضايع نخواهيم كرد. تفسير آيه منظور آيه شريفه درباره افراد صالح و شايسته سخن مى گويد اين آيه در برابريهوديان كه در تورات آيات الهى را كتمان مى كردند و به خداوند دروغ مى بستند بيانشده است ،اما خداوند در آيه فوق به آن دسته از انسانهاى صالح و شايسته مى فرمايد: آنها نه تنها از هر گونه تحريف و كتمان آيات الهى بر كنار بودند بلكه به آنانتمسك جسته و مورد آنها را اجرا كردند، قرآن اين جمعيت را ((مصلحان جهان )) نام نهاده واجر و پاداش مهمى براى آنها قائل شده و درباره آنها چنين مى گويد: ((كسانى كه تمسك به كتاب پروردگار جويند و نماز را بر پا دارند، پاداشبزرگى خواهند داشت زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم ساخت )).(و الذينيمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضيع المصلحين ) در اينكه منظور از اين كتاب تورات است يا قرآن مجيد ،مفسران دو گونه تفسير دارند ولىبا توجه با آيات گذشته ، ظاهر اين است كه اشاره به گروهى از بنىاسرائيل باشد كه حساب خودشان را از افراد گمراه جدا ساختند البته شك نيست كهتمسك جستن به تورات با انجيل با توجه به بشارتى كه در آنها راجع به پيامبراسلام صلى الله عليه و آله آمده است از ايمان به اين پيامبر جدا نخواهد بود. تعبير به ((يمسكون )) كه به معنى تمسك جستن است ، نكته جالبى است را در بر دارد،زيرا تمسك به معنى گرفتن و چسبيدن و به چيزى براى حفظ و نگهدارى آن مى باشد ،واين صورت حسى آن است ، صورت معنوى است كه انسان باكمال جديت پايبند به عقيده و برنامه اى باشد و در حفظ و حراست آن بكوشد، تمسك بهكتاب الهى اين نيست كه انسان صفحات قرآن و تورات و يا كتاب ديگر را محكم در دستبگيرد و در حفظ و حراست جلد وكاغذ آن بكوشد، بلكه تمسك واقعى آن است كه اجازه ندهدكمترين مخالفتى با آن از هيچ سو انجام شود و در تحقق يافتن مفاهيم آن از جان ودل بكوشد. (177) داستان آيه 28 پاداش همه صالحين در نماز عطا مى شود يكى از مسلمين با شتاب به سوى مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، تا در نمازجماعت آن حضرت شركت كند وقتى كه به در مسجد رسيد،ديد كه مردم از مسجد بيرون مىآيند، از يكى پرسيد:(( چرا زمسجد بيرون مى آيد؟ )) او گفت :((نماز جماعت تمام شدبه كجا مى روى ؟ )) آن مرد عقب مانده ، در اعماق قلب ،آهى كشيد و افسوس خورد كه چراموفق به درك جماعت نشده است . مردى از مسلمين به او گفت : (( تو، آن آه سوزان را به من ببخش و من نماز جماعتم را بهتو مى بخشم )). مرد عقب مانده گفت : ((بسيار خوب من آه خودم را به تو دادم و تو نمازترا به من بده . )) عقب مانده اين را گفت و به مسجد رفت . همان شب در عالم خواب ديد كه هاتفى به او گفت :(( خوشا به حالت روحانى تو، كه آهسوزان و آب حيات و شفا يافتى و سپس به خاطر گذشت از مقام روحانى ، آن آه ،درمقابل نماز شخص ديگر،نماز همه آنها كه در مسجد بودند،قبول درگاه خدا شد. )) (178) آرى گر انسان نيكوكار و شايسته خداوند نيت خودش را خالص كند و براى نماز حركتكند خداوند هم به هر طريقى پاداش او را اعطاء مى فرمايد و در ثواب نمازگزارانواقعى نائل مى آيد. آيه 29 : نماز باعث انفاق در راه خدا الذين يقيمون الصلوة و مما رزقنا هم ينفقون (179) ترجمه : آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه روزى شان داده ايم انفاق مى كنند. تفسير آيه منظور از اين آيه شريفه خطاب به مومنان مى باشد و در وصف آنها سخن مى گويد و مىفرمايد: آنها در پرتو احساس مسوليت و درك عظمت پروردگار و همچنين ايمان فزاينده و بلندنگرى توكل ، از نظر عمل داراى دو پيوند محكمند، پيوند و رابطه نيرومندى با خدا وپيوند و رابطه نيرومندى با بندگان خدا (( آنها كسانى هستند كه ((نماز )) را كه(مظهر رابطه با خداست ) بر پا مى دارند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم در راهبندگان خدا انفاق مى كنند،(اللذين يقيمون الصلوة ومما رزقنا هم ينقون ) تعبير به ((اقامه نماز )) (به جاى خواندن نماز) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان نماز مىخوانند بلكه كارى مى كنند كه اين رابطه محكم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پاباشد،و تعبير ((مما رزقناهم )) (از آنچه به آنها روزى داده ايم ) تعبير وسيعى است كهتمام سرمايه هاى مادى و معنوى را در بر مى گيرد، آنهانه تنها از اموالشان بلكه از علمو دانششان ،از هوش و فكرت شان ،از موقعيت و نفوذشان و از تمام مواهبى كه در اختياردارند در راه بندگان خدا مضايقه نمى كنند. (180) داستان آيه 29 نماز تاج صالح و انفاق به فقيران مرجع عاليقدر شيعه ،آيت الله شيخ جعفر كاشف الغطاء از علماى طرازاول قرن دوازدهم هجرى در يكى از مساجد نجف اشرف اقامه نماز جماعت مى نمود. يك روز ظهر، مسلمين به مسجد آمدند و در صفوف جماعت در انتظار تشريف آوردن علامه بهسر مى برند، ولى آمدن ايشان طول كشيد و آنها از آمدن او مايوس شدند و بر خاستند ونماز خود را فرادا خواندند. در اين وقت ، شيخ جعفر به مسجد آمد.و ديد مردم فرادا نماز مى خوانند بسيار ناراحت شد وآنها را سرزنش كرد و گفت : ((آيا در ميان شما يك نفر مورد اطمينان نيست كه هر گاه منبه مسجد نرسيدم ،به او اقتدا كنيد و نماز را به جماعت بخوانيد؟ ))مردم از شرم چيزىنگفتند . در بين ،چشم ايشان به مرد تاجر نيكوكار و موثق و صالحى افتاد كه در گوشه اى ازمسجد نماز مى خواند شيخ جعفر نزد وى رفت و به او اقتدا كرد. مردم نيز به پيروى از شيخ ، صفها را منظم نموده و به آن تاجر صالح اقتدا كردند ودستها به نشانه نيت بالا رفت آن تاجر دريافت كه شيخ و مردم به او اقتدا كرده اند،بسيار شرمنده شد. و از طرفى شرعا نمى توانست نماز خود را قطع كند، و از سوىديگر خويش را لايق امام جماعتى نمى دانست . در حالى كه عرق شرم از سر و رويش مى باريد، نماز را با جماعت به پايان رساند.بعد از نماز، فورا برخاست كنار برود شيخ جعفر دست او را گرفت و اصرار كرد كهبايد نماز عصر را نيز بخوانى . وى هر چه اظهار شرمندگى مى كرد،فايده اى نداشت . تاجر گفت : ((مرا چه به امام جماعت ! مرا كشتيد؟ )) شيخ جعفر به او گفت :((حتما بايدنماز عصر را بخوانى )) تاجر قبول نمى كرد سرانجام شيخ گفت :((يا بايد نمازجماعت را تو بخوانى و ما اقتدا كنيم ،يا بايد دويست دست لباس برى فقيران به اينجابياورى ! بازرگان گفت ((حاضرم آن لباسها را اينجا بياورم ، و امامت نماز جماعت راقبول نكنم ! )) شيخ گفت :((بايد قبل ازنماز، آن لباسها را بياورى ! )) او پذيرفت و شخصى را به حجره اش فرستاد تا آن لباسها را به مسجد بياورد شيختمام لباسها را بين فقرا و تهيدستان تقسيم كرد صداى مكبر شنيده شد:((مومنين نيستچهار ركعت نماز عصر،به امامت آيت الله شيخ جعفر كاشف الغطاء..))(181) آيه 30 : عدم فايده در نماز بى قيد و شرط و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية فذوقوا العذاب بما كنتم تفكرون (182) ترجمه :نمازشان در آن خانه جز سوت كشيدن و كف زدن چيزى نباشد، پس به كيفركفرتان عذاب را بچشد. تفسير آيه آيه شريفه درباره عمل خرافى مشركان مكه نازل شده است در اين آيه نمونه اى از منطقفكرى آنها را منعكس شده است تا روشن شود كه آنها نه دارا سلامت فكر بودند و نهدرستى عمل داشتند ،بلكه همه برنامه هايشان بى اساس و ابلهانه بود! آنها مدعىبودند كه نماز و عباداتى دارند و به كارهاى احمقانه خود نعره زدنها وكف زدنها دراطراف خانه خدا ، نام نماز گذاشتند ،لذا قرآن اضافه مى كند:((نماز آنها در كنار خانهخدا كعبه چيزى جز صورت كشيدن و كف زدن نبود)) (و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء وتصديه ) در تاريخ مى خوانيم كه گروهى از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه كعبه لختو مادر زاد مى شدند، و كف مى زدند و نام آن را عبادت مى گذاشتند و نيزنقل شده هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار حجر الاسود رو به سوىشمال مى ايستاد(كه هم مقابل كعبه باشد و هم بيت المقدس !) ومشغول نماز مى شد دو نفر از طائفه (( بنى سهم )) در طرف راست و چپ آن حضرت مىايستادند يكى ((صحيه )) مى كشيد و ديگرى ((كف )) مى زد تا نماز پيامبر صلى اللهعليه و آله رامشوش كنند . در تعقيب اين جمله مى گويد اكنون كه همه كارهاى شما حتى نماز و عبادتتان اين چنينابلهانه و زشت و شرم آور است مستحق مجازاتند (( پس بچشيد عذاب الهى را به خاطر اينكفرتان ))(فذوقوا العذاب بما كنتم تفكرون ) هنگامى كه انسان صحفات تاريخ عرب را ورق مى زند و قسمتهائى را كه از آن در قرآنمورد بررسى قرار مى دهد با كمال تعجب در عصر ما كه به اصطلاح عصر فضا و اتمنيز است كسانى هستند كه با تكرار اعمال زمان جاهليت خود را در صف عبادت كنندگان مىپندارند آيات قرآنى و گاهى اشعارى كه در مدح پيامبر صلى الله عليه و آله و علىاست با نغمه هاى موسيقى توام مى كنند و حركاتى شبيه رقص به سر و گردن ودستهاى خود مى دهند ونام آن را بزرگداشت اين مقدسات مى گذارند،ايناعمال گاهى به نام وجد و سماع و زمانى ذكر وحال و گاهى به نامهاى ديگر انجام مى گيرد. درحالى كه اسلام از اين كارها بيزار است وايناعمال نمونه ديگر از اعمال جاهلى است . (183) داستان آيه 30 چگونه نماز بخوانيم حماد بن عيسى گفت : در محضر امام صادق عليه السلام بودم ، به من فرمود: ((آيا مىتوانى نماز را خوب بخوانى ؟))عرض كردم چگونه نمى توانم وحال آنكه كتاب ((حرير )) را كه درباره نماز نوشته شده است ، از حفظ دارم . حضرتفرمود: (( اى تو ضرر ندارد،برخيز و نمازى بخوان تا من ببينم كه چگونه مى خوانى)) حسب الامر حضرت رو به قبله ايستادم و شروع به خواندن نماز كردم را از نظر ركوعو سجودهاى بجاى آوردم ،اما حضرت آن را نپسنديد و فرمود: (( نماز را خوب نخواندىواقعا چقدر است براى مردى كه شصت سال عمرش مى گذرد وحال آنكه نمى تواند يك نماز كامل با مراعات حدود كامله آن بخواند )) من خجالت كشيدم ،وخود را كوچك ديدم عرض كردم فدايت شوم ،شما نماز را به تعليم دهيد،پس ، امام عليهالسلام رو به قبله راست ايستاد و دستهاى خود را آزاد گذارند و انگشتهاى دست آن حضرتبه هم گذارده شده بود و ما بين دو قدم آن حضرت از سر انگشت باز، وبيشتر فاصلهنداشت و انگشتهاى پاى خود را رو به قبله كردند و تا آخر نماز هم رو به قبله بود وباتواضع و حضور قلب گفتند:((الله اكبر )) و سوره حمد و توحيد را باترتيل ( به آرامى و خوبى ) خواندند و بعد از تمام شدن سوره توحيد،به قدر يك نفس كشيدن صبر كردند، بعد دست خود را بلند كرده تامقابل صورت بردند، و در حالى كه ايستاده بودند گفتند :(( لله اكبر ))) و پس از آنبه ركوع رفتند و كف دست را به سر زانو گرفتند انگشتان آن حضرت از هم باز بودزانو را به عقب دادند، چنانكه پا راست شد و پشت آن حضرت طورى مساوى شد كه اگرقطره آبى بر آن مى گذاشتند، به هيچ طرفى نمى ريخت گردن خود را كشيده و سربهزير نينداختند و چشم را بر هم گذاردند و سه مرتبه به آرامى مى گفتند:(( ربى العظيمو بحمده ))) اعضاى بدن خود را از يكديگر باز گرفته و بر هم نگذارده بودند (درحال سجده دست را به بدن نچسبانده و بدن را بر پا نگذارده بودند) و بر هشت موضعبدن خود كه به زمين گذارده بودند، سجده كردند كه پيشانى و دو كف سجده كردند كهپيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا سر بينى باشد . بعد از نماز فرمودند گذاردن هفت موضع در وقت سجده به روى زمين واجب است كه پيشانىو دو كف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ باشد اما گذاردن بينى بر زمين سنت(( مستحب ) است و آنها همان مواضع است كه خداوند در قرآن فرموده است : (و ان المساجد لله فلاتد مع الله احدا)(184) و مسجدها از آن خداست و با وجود خدايى يكتايى كسى را به خدايى مى خواند پس از آنسر از سجده برداشت و وقتى نشستند گفتند: (( لله اكبر )) و به ران چپ نشسته ، پشتپاى راست را بر كف پاى چپ گذاردند و گفتند:((استغفرالله ربى و اتوب اليه )) ودوباره در حالى كه نشسته بودند گفتند: ((اله اكبر)) و بعد به سجده دوم رفتند و مانندسجده اول ،سجده دوم را تمام كردند، و در ركوع سجود هيچ يك از اعضاى بدن را بريكديگر نگذارده بودند و موقع سجده آرنج دست خود را باز نگاه داشته و به زميننگذارده بودند در حال تشهد خواندن ،انگشتان دست آن حضرت از يكديگر باز بود و بهاين كيفيت دو ركعت نماز خواندن و چون از تشهد فارغ شدند فرمودند: ((اى حماد اين چنيننماز بخوان . )) (185) آيه 31 : توبه و نماز مانع عذاب الهى ليهم الصلوة و السلام فان تابوا واقاموا الصلوة واتوا الزكوة فخلوا سبيلهم ان اللهغفور رحيم (186) ترجمه :اگر توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات دادند آنها را رها سازى زيراخداوند آمرزنده مهربان است تفسير آيه اين آيه خطاب به مسلمانان است در برابر مشركان بيان شده است در جملاتقبل اين آيه مى فرمايد هنگامى كه ماههاى حرام پايان يافت مشركان را هر كجا يافتند بهقتل برسانيد و آنها اسير سازيد و محاصره كنيد و در كمين گاه بر سر راه آنها بنشيند،خداوند در اين آيه شديدترين دستور را به مسلمانان نسبت به مشركان مى دهد ولى اينشدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد،بلكه در هر حال و در لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغيير دهند ،لذا بلافاصلهاضافه مى كند:((هر گاه توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات دادند آنها را رهاسازيد زيرا خداوند آمرزنده مهربان است )).(فان تابوا اقاموا الصلوة و اتوا الزكوةفخلوا سبيلهم ) و در اين صورت با ساير مسلمانان كمترين تفاوتى را ندارد و در همه احكام و حقوق باآنها شريكند . ((زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است ))و كسى را كه به سوى او باز گردد،از در خودنمى راند (ان الله غفور رحيم ) (187) دراينجا اين سوال پيش مى آيد آيا نماز و زكات شرطقبول اسلام است ؟ ادا نماز و زكات لازم است ،و به هيمن بعضىدليل از فقهاى اهل سنت ترك نماز و زكوة را دليل بر كفر گرفته اند . ولى حق اين است كه منظور از ذكر اين دو دستور بزرگ اسلامى آن است كه در تمام مواردىكه ادعاى اسلام مشكوك به نظر برسد - همان گونه كه در مورد بت پرستان آنروزغالبا چنين بود - انجام اين دو وظيفه بزرگ اسلامى را به عنوان نشانه براى اسلام آنهاقرار دهند. و يا اينكه منظور اين است كه آنها نماز و زكات رابه عنوان دو قانون الهى بپذيرفتند وبه آن گردن نهند ،و به رسميت بشناسند، هر چه از نظرعمل در كار آنها قصورى باشد، زيرا دلائل فراوانى داريم كه تنها با ترك نماز يازكات انسان در صف كفار قرار نمى گيرد، هر چند اسلام او بسيار ناقص است .البته اگرترك زكات به عنوان قيام بر ضد حكومت اسلامى باشد، سبب كفر خواهد بود ولى اينبحث ديگرى است كه ارتباط به موضوع ما ندارد.(188) داستان آيه 31 نماز باعث توبه سر دسته راهزنان شد يكى از علماء از كربلا و نجف بر مى گشت ولى در راه برگشت در اطراف كرمانشاه وهمدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقايش داشتند، همه را سارقين غارت نمودند آنعالم مى گويد:(( من كتابى داشتم كه سالها با زحمت و مشقت زيادى آن رانوشته بودم وچون خيلى مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقا كتاب ياد شده نيزبه سرقت رفت ،به ناچار به يكى از سارقين گفتم من كتابى در ميان اموالم داشتم كهشما آن رابه غارت برده ايد و اگر ممكن است آن رابه من برگردانيد زيرا بدرد شمانمى خورد )) آن شخص گفت (( ما بدون اجازه رئيس نمى توانيم كتاب شما را پس دهيمواصلا حق نداريم دست به اموال بزنيم )) گفتم :((رئيس شما كجا است ))گفت :(( پشتاين كوه جايگاه او است )) لذا من به همراه آن دزد به نزد رئيسشان رفتيم ، وقتى واردشديم كه رئيس دزدها نماز مى خواند موقعى كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئيس خودگفت : ((اين عالم يك كتابى بين اموال دارد و آن را مى خواهد و ما بدون اجازه شما نخواستهام بدهيم )) من به رئيس دزدها گفتم :((اگر شما رئيس راهزنان هستيد ،پس اين نمازخواندن چرا؟ نماز كجا؟ )) گفت :((درست است كه من رئيس راهزنان هستم ولى چيزى كههست انسان رابطه خود را با خدا به كلى قطع كند و از ياد خدا تماما روى گردانشود،بلكه بايد يك راه آشتى باقى گذارد حالا كه شما عالميد به احترام شمااموال را بر مى گردانم . )) و دستور داد همين كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه داديم . پس ازمدتى كه به كربلا و نجف برگشتم ، روزى در حرم امام حسين عليه السلام همان مرد راديدم كه با حال خضوع و خشوع گريه و دعا مى كند وقتى كه مراديد شناخت و گفت :((مرامى شناسى ))گفتم :((آرى ))گفت :((چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامهداشت ،خدا هم توفيق توبه داده و از دزدى دست برداشتم و هر چه ازاموال مردم نزد من بود،به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمى شناختم از طرف آنهاصدقه دادم و اكنون توفيق توبه زيارت پيدا كرده ام .))(189)
|
|
|
|
|
|
|
|