|
|
|
|
|
|
محمد بنحبيب (م 245) محمد بن حبيب بن اميه هاشمى بغدادى از مورخان و نسب شناسان برجسته قرن سوم هجرى واز نسل دانشورانى است كه تك نگاريهاى فراوانى در موضوعات متنوع نگاشته است . وىاز موالى عباسيان بود و شغل رسمى وى مودبى فرزندان عباس بن محمد عباسى(عباس برادر سفاح و منصور) بوده است . وى عالمى به تمام معناى اخبارى و علاقمند بهمسائل تاريخى نسبى و ادبى است . شايد در مقايسه با ساير مورخان آن روزگاران ازنظر موضوعاتى كه مورد علاقه وى بوده ، بتوان اورا با هشام كلبى ومدائنى مقايسهكرد، گرچه حجم كارى او بسيار كمتر از مدائنى است . ابن نديم از وى با تعبير كان من علماء بغداد بالانساب والاخبار واللغة والشعر والقبائل ياد كرده و آثار وى را برشمرده و گفته است : وكتبه صحيحة . آثار او در علماسناب ، تاريخ و اخبار شعراء بوده است . نديم پس از ياد از كتابالقبائل الكبير والايام مى نويسد: وى آن را براى فتح بن خاقان نگاشت و من نسخه راديدم در حالى كه بيش از بيست جزء و دويست برگى و حتى بيشتر بود و گفته مى شدكه چهل جزء است .(322)در ميان آثار او اثرى با نام تاريخ الخلفاء نيز ياد شده كهمانند بسيارى ازآثار ديگر او تا كنون اثرى از وى يافت نشده است . دو اثر بزرگ وى و نيز دورساله او به طور معجزه آسائى ، هر كدام فقط يك نسخه خطى، برجاى مانده است . يكى المنمق وديگرى ازالمجمر، به نظر مى رسد كه كتاب المحبر، درقرن پنجم شهرت فراوانى داشته و به هميندليل ، خطيب بلافاصله پس از ياد از وى اورا با تعبير صاحب كتاب المحبر يادكرده و نوشته است كه وى از هشام كلبى روايت دارد.وىدراصل بغداد بوده اما در ذى حجه سال 245 در سامرا در گذشته است .(323) ياقوت شرح حال وى را از نديم و مرزبانى آورده است . مرزبانى گفته است كه اواز كتبديگران اقتباس مى كرد ودر كتابهاى خود مى گذاشت . از جمله ، وى كتابى را كه حتى يككلمه هم كم و زياد نكرده است .(324)مسعودى با ياد از نام وى ، از كتابهايش بهرهبرده است .(325) ابن طاووس (م ذى قعده 664) عالم شيعى قرن هفتم ، نسخه اى ازالمحبر را در دست داشته وازآن در كتاب طرائف نقل كرده كه درآن جا شش صحابى و شش تابعى عقيده شان دربارهجواز متعه نقل شده است . كلبرگ نوشته شده است : در متن فعلى ، تنها ازز پنج صحابىياد شده و از هيچ تابعى ياد نشده است .به نظر مى رسد ابن طاووس نسخه اى از اينتاءليف در دست داشته كه از تنها نسخه موجود در موزه بريتانيا كه محقق بر اسا آن كتابرا به چاپ رسانده متفاوت بوده است .(326)كتاب ديگرى نيز با نام من استجيبت دعوتهاز محمد بن حبيب در اختيار ابن طاووس بودهخ اكه وى آن را تلخيص نيز كرده است . وى درمهج الدعوات و اقبال الاعمال از آن نقل كرده است . از اين اثر اثرى در دست نيست .(327) آنچه مهم است اين كه ، در حال حاضر دو اثر برجاى مانده وى ، حاوى اخبار تاريخىبسيار باارزش و منحصر به فرد است . اين دو كتاب ، آگاهيهايى است از زندگى ومناسبات اجتماعى و قبائلى عرب و مشتمل بر رساله هاى كوچكى است كه رسالت هر كدامثبت نوعى خاص از اطلاعات اجتماعى و تاريخى است . مى توان گفت كه بيشتر اخبار كتاب المنمق (328)درباره قريش وبه طور عمده از دورانجاهليت است . بحت با نسب قريش آغاز شده ، ازفضائل عباس سخن به ميان امده و پس از آن حلفالفضول و ساير احلاف و منافرات و نزاع هاى ميان خاندانهاى قريش بهتفصيل سخن گفته شده است . بخش ديگر آن كه در لابلاى همان مباحث آمده ، بحث از ايامالعرب خاص قريش است كه از نظر تاريخى ارزش فراوانى دارد. اخبارى از آن هم بهدوره اسلامى اختصاص دارد. به عنوان نمونه ، بحث هاى چون : المؤ ذونلرسول الله (ص ) المستهزءون من قريش ، المشبهونبرسول الله (ص ) من قريش . در بخش هاى ديگر به كوران قريش ،احولان قريش ،كوسج هاى قريش ، و نيز به معرفى كسانى كه مادرشان نصرانى ، يهودى ، نبطى ياحبشى و سندى بوده اند پرداخته شده است . كتاب المحبر ابن حبيب ،(329) مربوط به دوره اسلامى و در واقع مجموعه رساله هاىكوچك در موضوعات متنوع است . جسته گريخته مباحث مهم سيره ، گرچه به اختصار در آنآمده است . از مولد النبى (ص )، مؤ اخاة ، زنان پيامبر(ص ) غزوات وسرايا، اسامى شركتكنندگان در بدر، متخلفان در تبوك ، نقباىرسول خدا(ص ). در كنار اينها، موضوعاتى انتخاب شد و مصاديق آن شناسانده شده است .كسانى از فرزندان انصار كه محمد ناميده شدند، كسانى كه درجاهليت خوردن خمر رابرخود حرام كردند، شاهان حمير و كند و غسان ، اخبار زنانى كه بعد از مرگ شوهر خودازدواج نكردند. بتهاى عرب سنتهاى عرب در حج جاهليت و تلبيه آنها، مردانى كه در وقتآمدن اسلام ده زن داشتند، اسامى به دارآويختگان از اشراف ، زنانى كه در زندگى بيشاز سه شوهر كردند و... مباحثى از اين دست . وى در اين دو اثر، از بسيارى از چهرهاى بنام پيش از خود نام برده است . شايد بيش ازهمه نام هشام كلبى كه از مشايخ او بوده و زمينه كارى وى با او مشترك بوده و در آثاروى به چشم مى خورد. ديگران عبارتند: ابوعبيده معمر بن مثنى ، هيثم بن عدى ، عبدالعزيزبن عمران ، ابن اسحاق ، واقدى . جز آنچه گفته شد، رساله ديگرى از ابن حبيب با عنوان كتاب من نسب الى امه من الشعراءتوسط عبدالسلام هارون چاپ شده است .(330)جالب است كه خود وى هم به نام مادرشحبيب مشهور بوده است . عبدالسلام رساله ديگرى از محمد بن حبيب رابا عنوان اسماءالمغتالين من الاشراف فى الجاهلية والاسلام و اءسماء منقتل من الشعراء چاپ كرده است .(331) نيز رساله اى با عنوان كنى الشعراء و من غلبتكنيته على اسمه (332) ورساله القاب الشعراء و من يعرف منهم باءمه .(333) مهمترين اينها رساله اسامى كشته شدگان است كه شرححال بسيارى از خلفا و اميران چهره هاى معروف از شاعر و غير در آن آمده است . از جمله چندصفحه اى هم به نقل اخبار شهادت امير مؤ منان (ع ) پرداخته است .(334) كتاب امالى محمد بن حبيب در اختيار ابن ابى الحديد بوده و وى در مجلدات مختلفى ازآننقل كرده است .(335) گفته شده است كه وى تمايلات شيعى داشته و شاهد ان كه هر كجا نام ابوبكر و عمرآمده تعبير رحمه الله آورده و هركجا نام خديجه و نام امام على (ع ) آمده تعبيررضى الله عنه آورد است .(336)شاهد ديگر آن كه گفته است عمراحول بوده (337) واين كه قبل از اسلام آوردن ، كنيز مسلمان شده خود را كتك زده است.(338)بايد گفت مؤ لف با جسارت تمام زشتيهاى بسيار از قريش و صحابه وفرزندان آنها را آورده است . ارائه فهرستى از حد خوردگان صحابه و فرزندانشان هممى تواند مؤ يدى بر آزاد انديشى او و يا تمايلات شيعى او قدح صحابه تلقى شود.شايد همين مساءله دليل بى توجهى به كتاب المنمق توسط دانشوران سنى درطول تاريخ باشد.(339) ارزقى (م ح 248) ابولوليد محمد بن عبدالله بن احمد ارزقى ، نويسنده اثر مهم كتاب مكه و اخبارها و جبالهاو اوديتها، اثرى جاودانه در تاريخ مكه است . ابن نديم اورا احد الاخباريين و اصحابالسير وبنابراين يكى از مورخان به شمار آورده و كتاب مكه اورا كتاب بزرگىخوانده است .(340) اين اثرمؤ لف ، اگرچه نوعى تاريخ محلى است ، اما بهدليل آنكه وى تاريخ مقدس ترين شهر دنياى اسلام رانگاشته ، درعمل به صورت منبعى مهم براى تاريخ اسلام درآمده است . اين كتاب به نام اخبار مكة و ماجاء فيها من الاثار به چاپ رسيده است .آنچه كه بايد نسبت به مولف كتاب توجه داشتهآن كه كتاب از آن محمد بن عبدالله است ؛ جزآن كه نقش وى در اين كتاب ، روايت بخش اعظمكتاب از جدش احمد بن وليد است و تنها شمار اندكى از ديگران . شايد بر اين اساسبتوان مولف اصلى را جدّ وى دانست نه خود او. وى به مانند وستنفلد بر اين باور است كهاز وجود برخى از اسناد ديگر در كتاب و نيز شباهت هاى ميان اين كتاب با آنچه در سيرهابن هشام آمده ، چنين برمى آيد كه كتاب اخبار مكه دراصل كوچكتر از حجم فعلى بوده و به مررو با ضميمه كردن برخى مطالب ديگر، برحجم آن افزوده شده است .(341)كتاب اخبار مكه چندين بار تلخيص شده و به شعر نيزدرآمده است . اخبار مكه ، در فصول نخستين خود، تاريخ مكه را از تاريخ كعبه آغاز كرده و سيرىتاريخى از كعبه و مسجد الحرام را به دست داده است . بحث از جرهميان و حاكميتشان بر مكهو سپس خزاعه و بعد از آن قريش در پى آمده است . همين طور بحث از بت پرستى ودلائل رواج آن در جاهليت و نيز حج گذارى در دوران جاهلى . پس از آن تاريخ كعبه ومكه بداز اسلام تا آتش زدن آن توسط امويان و... بحث از اركان كعبه و بخشهاى ديگر آن و نيزمسجد الحرام با تفصيل تمام همراه با تاريخچه آنها آمده است . ارائه جغرافياى دقيق شهر،خانه ها و محلات و منازل شخصيت هاى برجسته مكه در دوران پس از اسلام و نيز روشنگرىدرباره محلات شهر، گورستانها... از ابواب ديگر كتاب است . اين كتاب نخست بار تسط وستنفلد در سال 1858 بر اساس سه نسخه در اروپا چاپ شد.چاپ فعلى رايج آن در سال 1352 قمرى با تحقيق رشدى ملحس انجام شده است . مصححپيوستهايى درباره تاريخ بازسازى كعبه از پس از دورانى كه ارزقى آورده و نيزشرحى از سيلهايى كه تا اين اواخر در مكه آمده و مسائلى ديگر بر كتاب افزوده است .اخبار مكه به سال 411 از روى چاپ رشدى ملحس در قم افست شده است . اين كتاب توسطدكتر محمد مهدوى دامغانى به فارسى درآمده است . زبيربن بكار(م 256) زبيربن بكار از آخرين افرادى متعلق به نسلى است كه شيوه كارشان نه نگارشتاريخ عمومى بلكه تك نگارى رخدادها بود. اين تك نگارى به معناى مقاله نويسىكوتاه نيست ؛ چراكه براى نمونه بايدوقعة صفين نصر بن مزاحم را با آن حجمبسيار يك تك نگار به شمار آوريم . بيشتر آثار زبير بن بكار پيشوند اخبار دارد.ياقوت از زبير بن بكار با عنوان اخبارى ياد كرده است .(342) زبير بن بكار فرزند عبدالله بن مصعب بن ثابت بود و ثابت فرزند عبدالله بن زبيركه سالها بر حجاز و عراق حكمرانى كرد و در برابر امويان ايستاد و عاقبت درسال 73 هجرى كشته شد. در خاندان زبير علايق علمى وجود داشته است . از متقدمين آنهاعروة بن زبير است كه عمده راوى اخبار عايشه است و از متاءخرين آنها يكى مصعب زبيرى وديگرى همين زبير بن بكار. مصعب عموى زبير بكار بود، و دقيقا از نظر علمى زمينهمشترك با وى داشت . شاهد مهم آنكه از هردوى آنها كتابى در نسب قريش برجاى مانده است . زمينه كار علمى زبير بن بكار، تاريخ ، نسب و شعر و ادب است . اينها علومى بوده كه باهم پيوندى عميق داشته است . زبير بن بكار از چيره دستان اين قبيل آگاهى هاى ادبى تاريخى است . هم كتابموفقيات او، و هم كتاب نسب قريش و اخبارها نشان از احاطه او بر اخبار تاريخى و نسبقبيله پرنفوذ قريش دارد. كتابى ديگر از وى كانده ، ازواج النبى (ص ) است كه باتحقيق سكينه شهابى (بيروت ، موسسة الرسالة ،1403) چاپ شده است . در اينجا مناسب است اشاره كنيم كه آثار برجاى مانده قرن سوم ، به ويژه نيمه نخست آناز هر جهت بايد غنيمت تاريخى به شمار آيد. اين آثار مملو از اخبارى است كه هنوز زيرفشار اجتماعى مذهبى موجود تا حدى طاقت آورده و ميتوان اخبار درست فراوانى را درآنهايافت . به علاوه ، آثار اين قرن در واقع به استثناى چند متن كوتاه و بلند از قرن دوم كهن ترين آثارى است كه به دست ما رسيده ولاجرم تكيه گاه ما درتحليل تحولات تاريخى دو قرن نخست هجرى است . آثار بر جاى مانده زبير بن بكار در شمار همين گونه آثارند؛ آثارى كه حتى با وجودبرخى از گرايشها خاندانى و طايفه اى ، حاوى اخبار تاريخى منحصر به فرد و بسياربا ارزشند. كتابى هم در اخبار مكه داشته ك يكصدوچهل وسه نص آن در اخبار مكه فاكهى حفظ شده است .(343)از كتاب تاريخ المدينه اونيز بخش مهمى در المغانم فيروز آبادى دربارهمحل سكونت قبائل در مدينه باقى مانده . همچنين ابن حجر نصوصى از ان را در الاصابهنقل كرده است .(344) از زندگى سياسى اجتماعى زبير بن بكار آگاهى فراوانى در دست نيست . تنها مىدانيم كه وى در سالهاى پايانى زندگى خود، قاضى شهر مكه بوده و اين سمت رامتوكل عباسى خليف مشؤ وم و پست عباسى به عنوان پاداش به وى واگذار كردهبود.پيش از آن نيز وى با حكومت عباسى مرتبط بوده است ؛ ازجمله نام همين كتابالموفقيات برگرفته از نام ابو احمد طلحة الموفق فرزندمتوكل عباسى است . ابواحمد در عهد خلافت برادرش معتم ، مقام ولايتعهدى را داشت ، اماعمرش براى خلافت دوام خلافت دوام نياورد و درگذشت . زبير بن بكار كتاب الموفقيات رابه نام وى گذاشت و اين حكايت از روابط نزديك وى باخاندان عباسيان دارد. به هر روى او عالمى پرنفوذ و متعلق به طايفه قريش بود و بهطور طبيعى شخصيتى برجسته به شمار مى آمد؛ به ويژه كه عمرى نسبتا دراز يافت وفرصت آن را داشت تا بر دامنه نفوذ خويش بيافزايد. وى پس از هشتاد و چهارسال زندگى در ذى حجه سال 256 درگذشت . مصادر رجالى اهل سنت به طور كلى اورا توثيق كرده اند. دارقطنى ، بغوى و خطيب بغدادىدر شمار كسانى هستند كه وى را موثق شمرده اند؛(345)اما احمد بن على سليمانى سختبر وى تاخته اورا منكر الحديث خوانده و درشمار جاعلان حديث آورده است.(346)در اين صورت به رغم دفاع ابن حجر از وى ، بايد درباره اخبار او محتاط بود.ما معيارهاى سليمانى مذكور را در تضعف و توثيق نمى دانيم ؛ شايد به خاطر برخىاخبار كه وى درباره سقيفه آورده اين چنين متهم شده ؛شايد هم بدبينى عمومى كه دامنگيراخباريان بوده است سبب تضعيف مزبور شده باشد. اين نيزمحتمل است كه سليمانى اگاهى ويژه اى در باره او داشته ويا روايت اورا از راويان ضعيف كارى كه اخباريان به آن تن مى دادند تا كتب تاريخى خور را حجيم تر و پربار كنند دانسته است .اين آخرى ، با آنچه سليمانى درباره زبير آورده و وى را در شمار جاعلانحديث ياد كرده سازگارى ندارد .به هر روى بايد گفت ،مشكل توثيق و تضعيف درباره مورخان واخباريان هميشگى بوده و كمتر مورخى را مى توانيافت كه از اين بابت مصون مانده باشد. از شخص زبير بن بكار كه بگذريم بايد گفت ، خوشبختانه كتاب موفقيات وى مجموعهرواياتى است كه هر كدام به طور مستند نقل شده وسبك حديثى برآن حاكم است ؛ يعنى حرحكايت سند مستقل خود رادارد و از اين جهت مى توان ارزيابى كرد. با اينحال بايد اين حقيقت را فاش گفت كه داشتن سند وسالم بودن روايت آن به آن معنا نيست كروايت مزبور حتما درست خواهد بود، چه ، جعل سندهمانندجعل خبر كار دشوارى نبوده است . پس بايد با دقت بيشترى به ارزيابىمتون اخبار پرداخت و در كنار آن كار سندى نيز انجام داد. اشاره كرديم كه كتاب هاى تاريخ آن روزگار يا تك نگارى درابره رخدادهاى ويژه اىاست ويا تاريخ عمومى يك دوره تاريخى ؛ و گفتيم كه زبير بن بكار مربوط بهنسل تاريخنگارى از نوع تك نگارى است . اكنون پرسش آن است ك اخبارالموفقياتچگونه كتابى است . كتاب موفقيات دربرگيرنده 429 خبر تاريخى است . هر كدام از اين اخبارمشتمل بر دو سه سطر يا دو سه صفحه مى باشد. اين حكايات به طور عمده تاريخى وكمتر ادبى است . محور اصلى آنها نيز مسائل مهم سياسى ، اجتماعى وفرهنگى دو قرننخست هجرى است . در واقع كار زبير بن بكار برآن بوده تا از مجموعه اين تحولات ،آنچه را كه جالب و شيرى آموزنده و مهم بوده گلچين كرده در اين كتاب عرضه كند. از اينجهت بايد گفت وى گرچه نمى تواند در قالب يك تك نگارى از يك واقعه شناخته شوديا در شمار تواريخ عمومى درآيد، اما خود، داراى سبك بسيارى نوى است كه انرا براىعلاقه مندان به تاريخ خواندنى كرده است . در اين ميان آنچه اهميت دارد، اصل گزينش است . مرورى بر فهرست مطالب كتاب ارزش آنرا آشكارتر مى سازد. تقريبا همه اخبار جهت گيرى خاصى داشته و ما بايد آن را مجموعهيادداشتهاى مورخى بدانيم كه در طول زندگى خود آنها را در دفترچه اى فراهم آوردهاست . مى دانيم كه اين يادداشت ها به لحاظ آن ك توسط يك مورخ فراهم آمده ، آن هم درطول سالها، چه اندازه ارزشمند است . محقق كتاب در همان مقدمه نوشته است كه زبير بن بكار در اين كتاب سه گونه خبر دارد.يكى اخبارى كه در هيچ مصدر ديگرى نيامده است ؛ دوم اخبارى كه تنها به طور مختصردرمصادر ديگر آمده و تفصيل آن را بادى در اينجا يافت ؛ و سوم اخبارى كه البته درمصادرديگ نيز آمده است . به هر روى بايد توجه داشت كه ما اين اخبار را در كتابى كه در نيمهاول قرن سوم هجرى تاءليف شده ، در اختيار داريم . مؤ لف با بسيارى از قضاياىمربوط به اواخر قرن دوم يا دوره ماءمون معاصر بوده و از اين جهت بر ارزش تاريخىاين كتاب افزوده مى شود. آنچه كه به نظر جالب مى رسد، حساسيت مولف در گزينش اخبار است . اين گزينش جهتگيرى فكرى و تحليل قورى دارد؛ نه آن كه صرفا از لحاظ صورى جالب باشد. بهعبارت ديگر، بيشتر اين نقلها در تحليل تاريخ دو قرناول هجرى كاربرد دارد و كمتر خبرى است كه بتوان از آن صرف نظر كرد. البته يك محققبايد تمامى چنين كتابى را بخواند تا بتواند از آنچه در آن پراكنده است بهر بجويد؛زيرا كتاب ترتيب تاريخى مشخصى ندارد و از اساس مولف بناى چنين كارى را نداشتهاست . پيش از آن كه مرورى دقيقتر بر محتواى آن داشته باشيم ، اين مطلب را هم درباره كتابموفقيات بگوييم كه متاءسفانه نسخ باقى مانده از كتابكامل نبوده و تنها بخشى از كتاب كه بايد گفت نسبتامفصل است در اختيار ما قرار گرفته است . با اينحال محقق آن تلاش كرده تا قسمت مفقود آن را با كمك اخبارى كه ديگران در قرنهاىگذشته از آن برگرفته اند به نوعى بازسازى كند. لذا قسم الضائع آن كشامل 58 خبر تاريخى بوده و عمدتا از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد است . درپايان كتاب (ص 573 به بعد) آمده است . بايد از محقق به خاطر ضميمه كردن اين بخشسپاسگذار بود. به نظر مى رسد كه فاش گويى اين كتاب در اخبار تاريخى آن رابراى متعصبان ، غير قابل تحمل كرده و از اين جهت كتاب مزبور همانند بسيارى ازآثارديگر قرن سوم مورد بى مهرى قرار گرفته و به هميندليل بخش متنابهى از آن از بين رفته است . به رغم آنكه خاندان زبير با بنى هاشم روابط مناسبى نداشته است . اخبار الموفقيات ،اخبار قابل توجهى درباره امام على (ع ) دارد.يك از جالبترين آنها تحت عنوانرسول الله يوصى بولاية على چنين است :... عن عمار بن ياسرقاال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله . اوصى من آمن بالله و صدقنى بولاية على بن ابيطالب ، من تولاه فقد تولانى و منتولانى فقد تولى الله ، ومن احبه فقد احبنى و من احبنى فقد احب اللهعزّوجل .(347) وى ادامه سه سند ديگر براى اين خبر نقل كرده است . اين امر نشان تاءكيد مولف بردرستى حديث است . درباره امام على (ع ) اخبار ديگرى نيز دارد ك برخى از آن ها عبارتند از من قضاء الامام على (ع ) ص 88 ،ش 35 من قضاء الامام على (ع ) ص 111، ش 49 عايشه واستشهاد على (ع ) ص 131، ش 59 (خبر خوشحالى و سرور عايشه از شهادت امام!!) خطبة على (ع ) بين الصفين بالنهروان ص 3235، ش 181 حزن على (ع ) على محمد بن ابى بكر ص 247، ش 202 من قضاء الامام على (ع ) ص 363، ش 215 قصة تزويج امام على (ع ) مع فاظمة سلام الله عليها، ص 275 376، ش 230 ،231 مدافعه على (ع ) من الانصار على عمر بن العاص ص 595، ش 386 جز اينها اخبار ديگرى نيز دارد كه به نحوى از امام على (ع ) در آنها ياد شده است . درضمن دو خبر هم درباره امام (ع ) دارد، يك دعاء جعفر بن محمد يمنع المنصور من قتله(ص 149،ش 73) و ديگرى :محاورة جعفر الصادق مع ابى حنيفة (ص 75 ،ش25) كتاب الموفقيات همچنين حاوى اسناد و اخبار فراوانى درباره اختلاف انصار با قريش است. اين اخبار به اندازه اى مرتب در اين كتاب آمده كه بر اساس آنها مى توانتحليل منظمى را در اين باره به دست داد. اخبار چگونگى نزاع ميان انصار و امويان ، در قالب برخوردهاى ادبى وشعرى صفحات227 256 كتاب الموفقيات آمده است . جز آن در ساير بخش هاى كتاب نيز به صورتىپراكنده به بحث انصار پرداخته شده است ، مثلا: الماءمون والانصار(ص 285)، اءشد قريش على الانصار بعد بيعة ابى بكر(ص583)، شعر حسان فى الرد على قريش (ص 285)،شاعر قريش يدر علىالانصار(585)، رد معن بن عدى وعويم بن ساعدة على الانصار(ص 587)، فروة بن عمرويعاتب معنا وعويما(ص 590)، قول عمروبن العاص يوم السقيفه و جواب الانصار(ص591)شعر خالد بن سعيد يوم السقيفه (ص 594) عمور بن عاص يرد على الانصار وجوابعلى (ص 591) شعر خزيمة ببن ثابت فى مخاطبة قريش (ص 596)، شعرالفضل بن العباس فى نصرة الانصار(597) عمر بن العاص يخرج من المدينه حتىيرضى عنه على والمهاجرون (ص 599) الوليد بن عقبة يشتم الانصار ويذكر همبالهجر(ص 599) از اين عناوين به خوبى مى توان موضع اصولى انصار را در برابر قريش دريافت ،اگرچه به دليل اختلافات داخلى ، اين موضع اصولى خودرا در سقيفه نشان نداد.از اينرو بلافاصله اوس و خزرج بر سرنخواستن ابوبكر با يكديگر به نزاع برخاستند.زبير بن بكار از محمد بن اسحاق نقل مى كند كه : ان الاوس تزعم اناول من بايع ابابكر بشير بن بن سعد؛ و تزعم الخزرج اناول من بايغ اسير بن حضير!!(ص 578) معناى اين سخن آن بود كه بيعت اول را برعهده قبيله مخالف مى گذاشتند. از همين عناوينروشن مى شود كه حزب سياسى قريش كه همان خلفا و ايادى آنها نظير عمرو بن عاص ،وليد بن عقبه و برخى ديگر بودند، چگونه با انصار برخورد مى كرند. در برابر،على (ع ) وفضل بن عباس مدافع انصار شدند و اين همان نكته اى است كه پيشتر اشارهكرديم كه امام على (ع )مخالف حاكميت حزب قريش بود. معصب بن عبدالله زبيرى (م 233) عموى زبير بن بكار و از اخباريان و نسب شناسان همينقرن است . وى به داشتن موضع ضد علوى شهره بوده و كتاب نسب قريش از وى برجاىمانده و به چاپ رسيده است . عمر بن شبّه (173 262) ابوزيد عمر بن شبه بن عبيد نميرى بصرى (از موالى بنى نمير) از مورخان بصرىبنام است . نگاشته هاى وى از مصادر مهم آثارى است كه در دوره هاى بعد تدوين شده است. ابن نديم از وى ياد كرده وفهرستى ازتاءليفات وى را آورده است . عمده آثار وىدرباره كوفه وبصره و مكه ومدينه وبرخى ازآثار ادبى ونسبى است . كتاب الكوفه ،كتاب البصرة ، كتاب امراء الكوفه ، كتاب امراء البصرة ، كتاب امراء المدينة ، كتابمقتل عثمان ، محمد و ابراهيم ابنى عبدالله بن حسن و...(348) اثر مهمم و پرارج برجاى مانده وى كتاب تاريخ المدينه المنورة است كه بر اساستنهاترين نسخه با تحقيق فهيم محمد شلتوت درچهار جزء (دومجلد) چاپ شده است.(349)كهن ترين تاريخ مدينه كتاب تاريخ مدينه ابن زباله است كه بخش هايى از آندر وفاء الوفاء سمهودى برجاى مانده ووستنفلد آن قطعات را در كتابچه اى با نامتاريخ المدينه ابن زباله چاپ كرده است . متاءسفانه نسخه برجاى مانده از اين اثر ناقص است . آنچه هستشامل سه قسمت است . نخست قسمت مربوط به پيامبر(ص ) دوم قسمت مربوط به عمر وسومقسمت مربوط به عثمان . هر سه بخش ازآغاز و انجام ناقص است ؛ اما همين اندازه برجاىمانده بسيار مغتنم و ارزشمند است . ابن شبه آگاهيهاى دقيقى را در بخش نخست كتاب از مدينه و وضعيت آن از حيث تمدنى وآبادى به دست داده است .اوبه تاريخ سياسى اين دوره كمتر توجه دارد و در برابر، دروصف اماكن و محلات آگاهيهاى منحصر دقيقى را به دست داده است . بحث هايى مانند مساجدىكه رسول خدا(ص ) درآنها نماز گزارده (57 79) احاديثى كه درباره كوه احد آمده (79 85) اخبار مربوط به قبرستان بقيع ومحل قبر بزرگان مدفون درآن (86 104)محل دفن حضرت فاطمه زهرا(ص )(104 110) ياد از وادى هاى مدينه و مطالبىديگر درباره جغرافياى مدينه .وى به تفصيل از صدقات پيامبر (ص ) و امام على (ع ) درمدينه سخن گفته است . افزون برا ينها، ميتوان درباره اخبار جنگها، وفدها و بسيارى ازمطالب ديگر سيره ، اخبارى را در اين كتاب يافت . نكته مهم در كتاب ابن شبه آن كه وى در نقل اخبارى كه در قرن سوم وچهارم از ديداصحاب حديث ممنوعه اعلام شده ، صراحت خاصى دارد.به هميندليل اين كتاب مملو از اخبار مهمى است كهواقعيات تاريخى آن دوره را برملا مى كند. ايناخبار به ويژه در بخش مربوط به عثمان وشورش مردم بر وى به طور مبسوط آمده است .در اين باره ، هيچ كتابى به دقت اين كتاب مطالب ريز آن ماجرا را به دست نداده است . مطالب كتاب از مجلد نخست تا صفحه 651 اخبار دوران پيامبر (ص ) است واز آن پس اخباردوره عمر كه نخستين مطالب آن درباره نسب او، وضع او در جاهليت و اسلام اوست مى باشد.در اين بخش ، شيوه حكومت دارى عمر ونيز ابداعات وى در زمينه هاى مختلف ازجمله وتاءسيسنماز تراويج و ديگر مسائل از قبيل سيره عمر، موافقات عمر (ص 859) بهتفصيل آمده است . آخرين بخش مربوط به عمر،مسائل مربوط به كشته شدن او و تشكيل شوراى خلافت و اخبار آن است (ص 868). اخبار مربوط به عثمان از صفحه 952 آغاز مى شود. در اين بخش نخستين عناوين مربوطبه اقدامات دينى عمر از جمله برخى از تشريعات و همچنين تلاش وى در جمع نسخ قرآن ويكسان كردن آنها، و در نهايت اخبار شورش برعثمان است كه باتفصيل هرچه تمامتر در اين كتاب آمده است . بدين ترتيب بايد گفت تاريخ مدين ابن شعبه منبعى است كهن كه از هر حيث اخبار آنقابل توجه بوده واز نخستين متون تاريخى است كه از يك سو به عنوان متنى مهم درتواريخ محلى آن هم تاريخ مدينة الرسول و از سوى ديگر حاوى اخبار مهم از دوره خلافتخلفاى نخستين ، به دست ما رسيده است . طبعا هيچ محقق تاريخ اسلام نمى تواند بدوناحاطه بر آن و موضوعات متنوع موجود درآن ، درباره تاريخ مدينه و دوران خلافت خلفاىنخست تحقيق كند. افزون بر تارخى المدينه ، كتابى مخطوط از وى برجاى مانده با نام جمهرة اشعارالعرب كه نسخه آن در قاهره موجود است . فقراتى از كتاب اخباراهل البصرة او در تاريخ طبرى مانده است .(350)از كتاب اخبار بنى نمير وى فقراتىدر الاغانى هست . نيز فقراتى از اخبار مكه در الاصابه ابن حجرنقل شده است . ابولفرج اصفهانى درمقاتل از كتاب اخبار محمد و ابراهيم ابنى عبدالله وىنيز نقل كرده است .(351) ابن قتيبه (213 276) ابومحمد عبدالله بن مسلم معروف به ابن قتيبه مروزى دينوى از ادبا ومورخاناهل سنت درقرن سوم هجرى است . وى آثارى در ادب ، حديث ، قرآن و تاريخ دارد كهبسيارى ازآن ها به دليل كثرت استفاده ، برجاى مانده است . پدر وى از مرو بوده ، خود اودر بغداد متولد شده و مدتى در شهر دينور قاضيبوده است . ازجمله مشايخ وى در بغداد،محمد بن سلام جمحى (ص 231) يحيى بن اكثم قاضى (242) ابوحاتمسهل بن محمد سجستانى ( م 248 يا 255) و شمارى ديگر از محدثان و اخبارين برجستهاين دوره بوده اند. برخى از آثار وى عبارتند از غريب القرآن ،مشكل القرآن ، مختلف الحديث ، دلائل النبوة ، الاختلاف فى اللفظ، ادب الكاتب ، الاسئلهوالاجوبة ، فضل العرب على العجم ، عيون الاخبار، طبقات الشعراء والمعارف (352) مهمترين اثر تاريخى وى كتاب المعارف است . اين اثر به صورت دائرة المعارفمختصرى درباره دانستنيهاى لازم درباره تاريخ اسلام تدوين شده است . به هميندليل در نوع خود كار بديعى است . عجيب آن است كه مسعودى ، ابن قتيبه را متهم كرده كهمطالب كتابهاى ابوحنيفه دينورى را برداشته و در كتاب هاى خود مى گذارد.(353) فصلى از كتاب معارف كه در حكم يك كتاب شرححال نيست هست ، به صحابه اختصاص دارد. پس از آن فصلى به خلفا وشرح مختصرى ازآنان را تا زمان المعتمد عباسى به دست مى دهد. فصلى به اشراف و بزرگان كه هركدامبه نوعى در حوادث مهم زمان نقشى داشته اند اختصاص داده شده است . در ادامه فصلى درشرح حال تابعين و پس از آن فصلى درمعرفىاهل حديث آمده است . قاريان ، نسب شناسان و اخباريان ، راويان اشعار، معلمان و متهاجران.(354)پس از آن آمده است . بحثى از الاوائل ،(355)فتوحات ،حاكمان عراق ، فرقهها، كاتبان ، و دبيران شاهان و اميران ، شاهان حبشه ، حيره ، و عجم نيز در انتها آمده است .اين فهرست تاءييد مى كند كه ابن قتيبه در صدد تاءليف كتابى جامع و دائرة المعارفىتاريخى اما مختصر بوده است . بهترين چاپ ، چاپ ثروت عكاشه است كه درقم نيزتوسط انتشارات رضى (سال 1373) افست شده است .(356) از ديگر آثار وى كه آگاهى هاى تاريخ فراوانى درآن آمده ، كتاب عيون الاخبار است . اينكتاب از جمله آثار ادبى است كه هر باب آن اختصا به يك موضوع اجتماعى سياسى ياادبى است كه هر باب آن هر نقل تاريخى ، شعر، حكايت يا كلمه قصارى كه پيرامون آنموضوع نقل شده جمع آورى مى شود. كتاب مزبور در چهار جلد توسط دالكتاب العربىبيروت منتشر شده و در قم نيز افست شده است . كتاب الشعر والشعراء ابن قتيبه نيزحاوى شرح حال شمار فراوانى از شاعران برجسته دوران جاهلى واسلامى بوده وموادفراوانى براى تاريخ ادبيات درآن آمده است . از ديگر آثار تاريخى كه به وى منسوب شده كتاب الامامة والسياسة است . ثروت عكاشهمصحح كتاب المعارف نسبت اين كتاب را به ابن قتيبه نادرست مى داند. نخست بداندليل كه در شرح حالهايى كه براى وى نوشته اند، جز ابوعبدالله توزى معروب بهابن شباط،چنين كتابى براى او ياد نكرده اند. در متن كتاب آمده كه مؤ لف در دمشق بوده درحالى كه ابن قتيبه از بغداد جز به دينور نرفته است . نيز در متن كتاب از ابوليلىنقل شده در حالى كه اودرسال 148 در كوفه قاضى بوده واين 65سال قبل از تولد ابن قتيبه است . چهار آن كه در كتاب ، از زنى كه مولف اورا ديده خبرىدرباره فتح اندلس آمده كه باز سال تولد ابن قتيبه سازگارى ندارد. مولف از حملهموسى بن نصير به مراكش ياد مى كند كه اين شهر را يوسف بن تاشفين درسال 445 ساخته واين باسال مرگ ابن قتيبه 276 سازگار نيست .(357) شايد مهمترين دليل عدم صحت كتاب الامامه والسياسه به ابن قتيبه ، عدم سازگارىنثرآن با ديگر آثار او باشد. افزون برآن ، شيوه نگارش وى در تاريخ ، ميان آنچه درالمعارف انجام داده با آنچه در الامامة آمده توافق وتناسب ندارد.گرايش مذهبى اوبا محتواىآنچه در الامامه درباره سقيفه و داستان اختلاف مسلمانان درآن دوره آمده همخوانى ندارد.البته وى در كتاب الاختلاف عبارتى دارد كه توهم گرايش شيعى را نسبت به اوبرانگيخته كه عكاشه خواسته است از آن پاسخ دهد.(358)وى با مقابله با مشبه ، تااندازه اى خود را با اخل حديث ك سنيان سخت متعصب اند روبرو كرده است . در جاى ديگرىنيز از اهل حديث به دليل پنهان كردن فضائل امام على (ع ) به ويژه حديث غدير ناراحتاست و شكايت مى كند كه چرا بايد به خاطر مخالفان (روافض )اهل جديث اين حقايق را كتمان كنند.(359)با اينحال او سنى است و هيچ علقه شيعى ندارد. به هر روى كتاب الامامة والسياسة حتى اگر از ابن قتيبه نباشد، ازآثار باارزش تاريخى از قرن سوم است . اين كتاب در اصل تاريخ خلفاست . بحث از جانشينى ابوبكرآغاز شده و با تكيه بر حوادث عراق ، تا كشته شدن امير پيش رفته است . بسيارى ازاخبار اين كتاب ، نقل هاى منحصرى است كه قرائن تاريخى ديگر مؤ يد آنهاست ، اما عين آنهادرنقلهاى ديگر نيامده است . به همين دليل ، بايد اين اثر منابع اوليه تاريخ خلفا نخستين تا عصراول عباسى دانست . چاپ پيشين الامامة والسياسة درقاهره ،بهسال 1388 توسط مطبعة مصطفى البابى الحلبى انجام شده است .(360)چاپ جديدبافهارس توسط على شيرى چاپ شده است .(361) يعقوب بن سفيان فسوى (ح 195 277) ابويوسف يعقوب بن سفيان فسوى از محدثان و مورخان قرن سوم هجرى است كه سالهاىطولانى از عمر خويش رابراى شنيدن حديث به مسافرت به شهرهاى مختلف دنياى اسلاماختصاص داد. وى در اصل از فساى فارس كه براى فراگيرى حديث به مكه ، مصر، شام، وشهرهاى مختلف عراق سفركرده است . وى درحالى كه بيش از هشتادسال عمرداشت ، در سيزدهم رجب سال 277 در بصره گذشت .مهمترين اثر وى كتابالمعرفة والتاريخ است كه در چهار مجلد با تصحيح اكر ضياء العمرى چاپ شده است.(362)تعبير المعرفة به معناى شناخترجال است و تعبير التاريخ به معناى تاريخ سالشمار. خواهيم ديد كه كتابتركيب از هردو شيوه است . وى بدون استثنا از سوى اصحاب رجال توثيق شده و از وى به عنوان شخصى عابد وزاهد و متقى ياد شده است . اين در حالى است ك ابن اثير وى را به تشيع متهم كرده است.(363)ابن كثير نوشته است : به يعقوب ليث صفارى خبر رسيد كه فسوى از عثمانبد مى گويد. دستور داد تا احضارش كنند. در اين وفت ، وزير يعقوب گفت : او دربارهعثمان بن عفان سجزى ما بد نمى گويد، بلكه درباره عثمان بن عفان صحابى بد مىگيد. يعقوب پاسخ داد: رهايش كنيد، عثمان صحابى به من چه ربطى دارد!(364) از ميان آثار وى كتاب المعرفة و التاريخ برجاى مانده كه آن نيز از سه مجلد، مجلد نخستآن مفقود شده است . نيزبخشى از كتاب المشيخه او باقى مانده است . كتاب المعرفه او دردست مورخان بعدى بوده و مكرر در مآخذ مختلف از آن استفاده و ستايش شده است.(365)متاءسفانه بخش مفقود آن ، تاريخ عمومى اسلام بر اساس سالشمار بوده وتازمان سفاح ادامه داشته است . مصحح كتاب ، آنچه از آن از اين بخش دركتابهاى ديگرنقل شده در مقدمه ارجاع داده است .(366) دو مجلد ديگر كه برجاى مانده ، ادامه حوادث تاريخ اسلام را ازسال 136 تا 242 دنبال كرده است . وى در هرسال فهرستى از حوادث آن سال را به دست داده است . بدين ترتيب بايد كتاب فسوى رادر كنار كتاب يعقوبى و دينورى و به ويژه خليف ، از تواريخ عمومى قرن سوم هجرىبدانيم . مطالبى كه وى ذيل هر سال نقل كرده البته مختصر و كوتاه است . وى در ضمن حوادثسالهايى كه معاصر باآنها بوده ، آگاهيهاى جالبى به دست داده است . از جمله تعيينمحل قبر ابن شهاب زهرى ونيز برخى از آنچه كه بر ديوارمسجد دمشق از زمان وليد بنعبدالملك درباره تاريخ بنا ونيز وآيات قرآنى نوشته شده بوده است .(367) پس از بيان حوادث سال 242، كتاب وى صورت شرححال و رجال به خود گرفته است . وى ابتدا شرححال صحابه وسپس شرح حال تابعين را مى آورد. به طور استطرادى ، عناوينى ازقبيل معرفة القضاة فضائل مصر و صحابه اى كه به آن وارد شدند، همينطورشام و تابعين شام و سپس اخبار كوفه و صحابه وتابعينى كه درآن بوده اند و نيزفصلى درباره ابو حنيفه و اصحاب او و نيز اعمش در ادامه مى آيد. از اين ديد، كتاب شبيهكتاب طبقات ابن سعد است و در همين تراجم ، اطلاعات تاريخى مختلف فراوان به چشم مىخورد. وى بنا به استقصاى مصحح ، در اين كتاب ، جمعا از 232 شيخنقل كرده است . افزون بران از عالمان و مولفان پيشين نيز مطالبى گرفته كه درمواردى از كتابهاى آنهاست .در جمع 40 نص از عروة بن زبير در سيرهنقل كرده كه به نظر مصحح از كتاب او نبايدنقل شده باشد. كتابى هم كه حديث زهرى درآن بوده ، ازمصادر فسوى است . برخى ازعالمان ديگر كه به احتمال ، وى ازآثارشان بهره برده عبارتند از محمد بن اسحاق ،عبدملك بن جريج (م 150) معمر بن راشد(م 153) ليث بن سعد(م 175) ابونعيمفضل بن نعيم (م 219) و شمارى ديگر از محدثان .(368) محمد بن اسحاق فاكهى (217 272 تا 278) ابو عبدالله محمد بن اسحاق فاكهى ازمورخان قرن سوم هجرى است كه نيمى از كتاب مهماو با عنوان اخبارمكه به دست ما رسيده است . اين كتاب ، بمانند كتاب اخبار مكه ارزقىونيز تاريخ المدينة المنوره ابن شبه ، از آثارى است كه به ظاهر در شمار تواريخمحلى است ، اما به دليل آن كه مشتمل برآگاهيهايى درباره دو شهر اصلى مكه و مدينه استبايد در رديف ساير منابع تاريخ اسلام مورد توجه قرار بگيرد. شرححال فاكهى كمتر درمنابع كهن امده و تنها فاسى در العقد الثمين وابن حجر در تغليقالتعليق شرح حال مختصرى از وى به دست داده اند. عبدالملك بن دهيش ، مصحح ارجمندكتاب فاكهى ، كوشيده است تا آگاهيهاى پراكنده اى را كه درباره در دست است ، مقدمهكتاب بياورد.(369) قديمى ترين شخى او، سعيدبن منصور متوفاى 227 است كه اگر او در هنگامنقل از وى دست كم ده سال مى داشته بايد تولد او درسال 217 باشد. از اين سو، فاسى گفته است كه وى دراسل 272 زنده بوده است . به احتمال ، درگذشت او ميانسال 272 تا 278است .(370)از برخى از نقلها به دست مى آيد كه با امراى مكه نشستو برخاست داشته وبنابراين شخصى معتبر و عالمى برجسته بوده است . كتاب اخبار مكه به صورت مسند ارائه شده واوتنها در مجلد دوم كتاب خود از 231 شيخروايت نقل كرده است . برخى ازمشايخ مهم وى عبارتند از: محمد بناسماعيل بخارى ، مسلم بن حجاج ، ابوحاتم رازى ، ابوزرعه جرجانى ، ابراهيم يعقوبجوزانى ، حسن بن عرفه عبدى وزبير بن بكار. مصحح نام مشايخ وى را با تعيين شمارنقلهايى كه از آنها آورده ، ضمن جدولى به دست داده است . اهميت كتاب فاكهى ، جداى از تلاشى كه براى فراهم آوردن اخبار مهم تاريخى كردهنگهدارى متون برخى از كتابهاى مفقود در آن است . وى از كتاب تاريخ مكه و مسجد الحرامعثمان بن عمرو بن ساج چهل وهفت نص را نگاه داشته است . از كتاب واقدى در باره مكهبيست وشش نص . ازآثار زبير بن بكار كه اخبار مكه داشته يكصدچهل و هفت نص . از كتاب ابوعبيدة معمر بن مثنى كه كتابش درباره چاه هاى مكه بوده يازدهنص . از المغازى موسى بن عقبه سيزده نص . همينطور از برخى از آثار حديثى كه ازميانرفته ، قطعاتى حفظ كرده است .(371) اخبار مكه شمارى از فصول خود را به مسجد الحرام و اجزاء متبركه آن مانند حجر الاسود،ملتزم ، طواف كعبه ، مقام ابراهيم ، زمزم ، مسجد الحرام ، صفا مروه اختصاص داده و شمارديگرى از فصول خودرا به تاريخ شهر مكه و تحولات وتغييرات و سيلهايى كه پيش وپس ز اسلام در آن آمده است .(372) ارائه فصلى به تبيين موقعيت محلات و خانه ها كه با دقت هرچه تمام تر صورتگرفته از جالبت ترين فصلهاى كتاب است . ساير آگاهيهاى جغرافياى درباره مكه اعماز چاه ها، راه ها، موقعيت منى و عرفات ومشعر ونيز مساجدى و منازلى كهرسول خدا(ص ) در آنها نمازگزارده ، ضمن فصول چندى ارائه شده است .طبقعا برخىازمسائل فقهى نيز مورد توجه بوده و روايات مروبوط به احكام حرم و يا احكام خريدوفروش و اجاره خانه هاى مكه واز اين قبيل نيز ضمن فصولى خاص ارائه شده است . مصحح كتاب مى نويسد: جزء نخست كتاب ك مفقود شده ، مباحث مربوط به تاريخ مكه را ازابتدا تا هجرت پيامبر(ص ) داشته است . شاهد آن كه بجز آنچه در بحث از منى دربارهبيعت عقبه آورده ، مطالب دوره بعثت را دربخش باقى مانده نمى يابيم . وى بر اساسآنچه كه فاسى در العقد الثمين و ديگران از جزءاول كتاب فاكهى آورده اند، بخشى را به عنوان ملحق در مجلد پنجم (از صفحه111 به بعد) افزوده است .روايات اين بخش ، نشانگرى همان نظر مصحح است كه جزءنخست كتاب تاريخ مكه از جاهليت تا هجرت رسول خدا (ص ) به مدينه بوده است . احمد بن يحيى بلاذرى ( 170 تا 180 279) احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى بغدادى كاتب ، از مهممترين مورخان و نسب شناسان قرنسوم است . سال تولد وى دانسته نيست ، اما گفته شده كه قديمى ترين شيخ اوكه وكيعبن جراح است در سال 197 در گذشته و آن زمان ، وى بايد هفت تا دسال سن مى داشته است .(373)ابن نديم از او و آثارش ياد كرده و وى را از مترجمانكتابهاى فارسى به عربى دانسته است كه از جمله آثارش ترجمه عهد اردشير به شعراست .(374)ياقوت با تفصيل بيشترى از او ياد كرده و از ذكر مشايخ وى توسطياقوت چنين بر مى آيد كه بلاذرى دانش خود را از محدثان شامى عراقى برگرفته است.(375) بلاذرى اهل شعر نيز بوده وبيشتر هجويات مى گفته است . وى اشعار در ستايش ماءموندارد و بعدها يكى از نديمان متوكل عباسى (م 147) و سپس مستعين (م 251) بوده است.(376)شايد همين امر سبب گرايشهاى عباسى در وى شده وشاهد آن اين است كه از امويان، تنها عمر و عثمان و عمر بن عبدالعزيز را خليفه ناميده است . وى ازامويان اندلس نيزسخنى نگفته است . دو كتاب با ارزش بلاذرى برجاى مانده است : يكى فتوح البلدان كه مورد ستايشمسعودى قرار گرفته و وى گفته است كه در فتح شهرها كتابى بهتر ازآن سراغ ندارد.اين كتاب درباره سير فتح شهرها در قرون نخست اسلام مى باشد. كتاب با ارزش ديگروى انساب الاشراف است كه تاريخ دوران اسلامى را در قالب نسب شناسى و خاندانىآورده است . نام هاى ديگر اين اثر، الاخبار والانساب ،جمل انساب الاشراف ، انساب الاشراف و اخبارهم وتاريخ الاشراف است . اين اثر براساس نسب نگارش يافته اما از نظر ارائه مواد تاريخى ، در بسيارى از موارد، از طبرىنيز اخبار بيشترى را عرضه كرده است . از آنجا ك وى كوشيده تا شرححال افراد برجسته را ارائه دهد، مواردى را به دست داده كه هم در حوزه تاريخ است و همشرح حال . اين امتيازى است ك اين اثر بر ساير كتابهاى تاريخى دارد. طبعا از داشتننظمى منطقى بى بهره است . به عنوان مثال ، درباره امويان نزديك به 3483 روايت بهدست داده در حالى ك مجموعه روايات طبرى درباره اين خاندان 628نقل است . به عبارتى يك سوم كتاب انساب الاشراف اخبار امويان است .(377) بلاذرى بحث از انساب را بيان نسب عدنانى ها آغاز كرده است . ابتدا از بنى هاشم و پساز آن از بنى عبد شمس كه حجم بيشترى را به خود اختصاص داده و پس از تمام كردناخبار قريش به قبايل ديگر پرداخته است . بيشتر مآخذى كه وى از آنها بهره برده ، امروزه در دسترس ما نيست و وى با گزينشى كهصورت داده متنى بسياربديع ، جالب و پر ارزش را برجاى نهاده است . وى تنها ازمدائنى 1416 روايت نقل كرده است .(378)تعجب آن است كه كتاب او در دوره هاى متممدىمورد غفلت عمدى و سهوى مورخان قرار گرفته است . انساب الاشراف جداى از چاپ اخيرآن ، به صورت پراكنده چاپ شده است .بخشى از انساب الاشراف به عنوان الجزءالحادى عشر در سال 1883 به عنوان متنى از يك مولفمجهول در آلمان چاپ شده است . دو جلد كه يكى به عنوان الجزء الرابع القسمالاول و ديگرى القسم الخاص بمعاويه است به عنوان مجلد چهارم و پنجم در سالهاى1938 و 1971 در قدس چاپ شده است . همين دو مجلد بعدها به كوشش احسان عبارت بهعنوان القسم الرابع من الجزء الاول با اندكى كم و زياد توسط معهد آمانى در بيروتبه چاپ رسيد. جزء ديگرى ازآن به عنوان القسم الثالث كه اخبار عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش مىباشد، به كوشش عبدالعزيز الدورى توسط همان معهد چاپ شده است . جزء ثانى و قسمى ازجزء ثالب آن كه اخبار طالبيان است به كوشش استاد محمد باقرمحمود با حواشى مفصل در دوجلد به سال 1974 توسط موسسه الاعلمى چاپ شده است .دو جزء اخير با تغيير شكل در يك مجلد به سال 1416 درقم چاپ شده است . يك مجلد هم كه اخبار سيره است ، توسط محمد حميد الله در مصر توسط دارالمعارف چاپشده است . مجلدى هم حاوى اخبار ابوبكر وعمر توسط احسان العمد درسال 1414 در رياض چاپ شده كه عمده نقلهاى آن از طبقات ابن سعد است . مجد ديگرى ازاين كتاب با عنوان جلد ششم قسمت ب ، توسطخليل الثمينه چاپ شده (Hebrew (University1993 ) كه بخش مربوط به هشام بنعبدالملك است .(379)بخش ديگرى از آن با عنوان انساب الاشراف سائر فروعقريش توسط احسان عباس تصحيح و در سلسله انتشارات معهد آلمانى چاپ شدهاست . بخشى ديگر هم با تصحيح رمزى بعلبكى كه قسمت سائرقبائل العرب توسط معهد آلمانى چاپ شده است . بخش سيره با تصحيح ماهر جرارهمان ناشر زير چاپ است . قرار بخش مروانيان با تصحيح رضوان السيد، و قسمتعلى وبنوه با تصحيح مادلونگ توسط همان ناشر نشر شود.(380) جداى ازچاپهاى فوق الذكر، چاپ جديدى در سيزده توسطسهيل زكار و رياض زركى به بازار عرضه شده است .(381)با اين كه كتاب انسابالاشراف در قرن سوم تاءل يف يافته در نوشته هاى بعدى به ويژه ابولفرجاصفهانى ، يادى ازآن نمى بينيم . حتى در قرون بعد نيز كمتر از آن نقلى صورتگرفته و به هين دليل نسخ خطى آن نيز پراكنده مى باشد.(382) ابوحنيف دينورى (م 282) دينورى (383) در درجه اول رياضى دان و منجم واديب و پس از آن مورخ بوده است . وىدر سال 235 به اصفهان رفت و درآنجا به كار ستاره شناسى و هيئت و ثبت نتايجمحاسبات نجومى رصد خانه خود مشغول شده . درباره مقام ادبى وى تا آنجا رفته اند كهوى را با جاحظ مقايسه كرده و ابوسعيد سيرافى گفته است كه بيان ابوحنيفه خوشتر وگفتار ابوعثمان يعنى جاحظ شيرين تر است .(384)براى دينورى بيست و يك اثر درزمينه هاى مختلف ياد شده است . ابن نديم آثار دينورى را برشمرده و دانش اورا برگرفته از بصرى ها و كوفى هادانسته است . او دينورى را متجرد در لغت و هندسه و حساب وهيئت معرفى كرده و وى را موثقشمرده است .(385) در عين حال ، اثر مهم او با نام اخبال الطوال بسيار با ارزش و حاوى اخبارى بديع و دستاول است . وى ايرانى بوده و باآن كه گرايش شعوبى ندارد، توجهش به ايران سببشده است تا كتابش ماءخذ مهمى براى تاريخ ايران درآيد. كتاب او شامل سه قسمت است : بخش نخست اخبار انبيا و ملوك گذشته ، بخش دوم اخبار ايران، بخش سوم اخبار دوران اسلامى تا سال 227. اخبارالطوال را بايد از جمله تواريخ عمومى دانست كه در دوران رشد وبالندگى تاريخنگارىاسلامى ، در كنار تاريخ يعقوبى و تاريخ خليفة بن خياط وآثار مفقود ديگر پديد آمدهاست . بخش عمده اخبار وى ، درباره عراق و تحولات كوفه است . از اين جهت حوزه مورد توجه اوبا نوشته هاى ابومخنف نزديك است . گرچه وى در دوره پس از امويان نيز مطالبقابل توجهى دارد. دينروى در اين كتاب به سيره نبوى پرداخته و از دوران خلفاى نخست . تنها از فتوحاتسخن گفته است . بحث از عثمان و مسائل دوران وى و شرح زندگى سياسى جامعهخ اسلامىدوران امام على (ع ) در ادامه آمده است . پس ازآن از امويان و عباسيان سخن گفته و از حوزهحوادث عراق خارج نشده است . بحث از تاءسيس بغداد، كشته شدن ابومسلم ، قيام نفس زكيهو سرگذشت امين و ماءمون و نيز شورش بابك ازبحثهاى اصلى اخبارالطوال است . اين سير، نشانگر آن است ك وى صرفا قصد ارائه اخبار مربوط به ايران را داشته است. بخشى از نقلهاى وى از حوادث عراق بسيار باارزش است . ازآن جمله بخش مروبط بهكربلا كه صفحات زيادى را به خود اختصاص داده است .(صص 229 262) اين حجمدرقياس با ساير موارد، حجم زيادى است . در عينحال ، هيچ اشاره اى به تشيّع وى نمى توان كرد. خبرى از وى كه آورده است موسى بنجعفر(ع ) در حضور هارون اختلافات آتى امين و ماءمون را يادآور شده شگفت مى نمايد. در اخبار الطوال از چند كتاب از جمله كتاب الملوك واخبار الماضى از عبيد بن شريّه جرهمىكه براى معاويه تاريخ نقل مى كرده ياد شده است .در كنار آن ، تعبيرهايى ازقبيل قال الهيقم (بن عدى ) قال الكلبى ، قال الاصمعى و... ديده مى شود كه نشانگربرخى از مآخذ كتاب است . برخى به دليل آن كه كتاب او اخبار الطوال با حجم يك جلدى موجود سازگار نيست ،احتمال آن را داده اند ك كتا موجود، اثر مؤ لف ديگرى باشد.(386)اما اين نمى توانددليل درستى بر نفى نسبت شناخته شده كتاب مذكور باشد. كتاب اخبار الطوال دوبار به فارسى درآمده است . نخست توسط صادق نشاءت كهترجمه اش در سال 1346 خورشيدى توسط بنياد فرهنگ ايران چاپ شده است . بارديگر توسط محمود مهدوى داغانى كه ترجمه هاىدرسال 1371 توسط نشر نى چاپ شده است . اخيرا متن عربى و ترجمه فارسى آن درcd نور السيره توسط مركز كامپيوتر علوم اسلامى در قم عرضه شده است . ثقفى (م 283) ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفى كوفى اصفهانى از مورخان نيمه دوم قرنسوم هجرى است . وى از نسل سعد بن مسعود است كه عموزاده مختار بوده و حاكم امام على (ع) در مدائن بود. نجاشى از وى ياد كرده و آثارش را به تفصيل برشمرده است . او مى نويسد: وى بهاصفهان آمد و در آنجا سكنا گزيد. او زيدى مذهب بود و پس ازآن به مذب ما (اماميه )گرويد. جماعتى ازقمى هاآمدند احمد برقى از او خواستند به قم بيايد، او نپذيرفت واصفهان را بدان دليل برگزيد كه ناصبيان در آن فراوان بوند. او تصميم گرفت تاكتابهايش را در آنجا روايت كند. پس از آن مى نويسد: وى آثار فراوانى دارد. آنگاه سىوشش عنوانكتاب براى او بر مى شمرد كه جز چند مورد، بقيه تاريخى است . نوشته هاى ثقفى از نوع تك نگاريهايى است مانند آنچه كه ابومخنف و مدائنى و هشامكلبى مى نوشته اند. بيشتر آنهانيز مربوط به تحولات شيعى عراق است . برخى ازعناوين عبارتند از: المبتداء كتاب السيرة ، كتاب المغازى ، كتاب السقيفه ، كتاب فدك ،كتاب الرده ، اخبار عمر، كتاب صفين ، كتاب الحكمين ، كتاب النهروان ، كتاب الغارات ،كتاب مقتل على (ع )، كتاب رسائله واخباره (ع )،كتاب قيامس الحسن (ع ) كتابمقتل الحسين (ع )، كتاب التوابين و...(387) ترتيب كتابهاى بالا از ماست و به نظر مى رسد، وى اين كتابها را در كنار يكديگرتاءليف كرده تا تاريخى عمومى ازتمامى تحولات اين دوره نگاشته باشد. معمولاتوقتى از تك نگارى صحبت مى كنيم ، بايد توجه داشته باشيم كه اين تك نگاريها مىتواند ابواب مختلف يك كتاب باشد. عنوان كتاب در اينجا، همانندآنچه درباره ابواب فقهبكار مى رود و هم او نيز ميراث دوران نخست است ، مى تواند به معناى باب يافصل باشد. از ميان كتاب هاى ثقفى ، تنها كتاب الغارات وى برجاى مانده است . اثرى كه با تصحيحاستاد محدث ارموى در ساسل 1355 توسط انجمن آثار ملى به چاپ رسيد. استاد ارموىشرح حال مفصل مولف را همراه با فهرست مشايخ مؤ لف كه سى و دو نفرند و نيز راويانوى كه دوازده نفرند در مقدمه آورده است . چاپ ديگر اين اثر با تصحيح عبدالزهراء حسينىدر سال 1407 در بيروت منتشر شده است . اين كتاب اختصاص به مقطع تاريخى ميان نهروان وشهادت امام على (ع ) دارد. زمانى كهمعاويه براى تضعيف هرچه بيشتر عراق ، سپاهيان خود را براىچپاول و ايجاد ناامنى كه به نواحى مختلف عراث و حجاز و يمنگسيل مى كرد. حاصل آن حملات ، همين غارات است كه ثقفى تاريخ آنها را نگاشته است .وى افزون بر غارات ، به مقدار زيادى در باره شخص امام على (ع ) و ويژگيهاى آنحضرت سخن گفته است . از جمله آثار ابواسحاق ثقفى ، كتاب المعرفة اوبوده كه در باب مناقب و مثالب بوده است.اين كتاب در دست ابن طاووس (م 664) بوده و دركتاب اليقين ، سعد السعود، طرائف وكشفالمحجة خود از آن نقل وياد كرده است .(388)گويا همين كتاب است كه وقتى در كوفهاجازه روايت آن را به وى ندادند، سبب انتقال وى از آن شهر شد. طبرسى نيز در اعلامالورى خبرى از كتاب المعرفه ابواسحاق ثقفى درباره فتحخيبرنقل كرده است .(389)ابن طاووس كتابالحلال والحرام ثقفى را نيز دردست داشته و درقبال الاعمال ازآن نقل كرده است . گفته شده كه اين كتاب ، بهاحتمال ، همان كتاب جامع فى الفقه والاحكام اوست كه نجاشى از آن ياد كرده است.(390) اخبار الدولة العباسية (قرن سوم ) يكى ازآثار مجهول المولف اما با ارزش تاريخى قرن سوم ، كتاب اخبار الدولة العباسيةاست . اين اثر كه نسخه منحصرآن بر جاى مانده و بهدليل ناقص بودن صفهات نخست آن ، مولفش شناخته نشده است . نسخه مزبور يك باربه صورت عكسى به طور كامل چاپ شده و بخشى ازآن هم با ترجمه و تعليقات بهزبان روسى انتشار يافته است . اين كتاب مشتمل بر دوجزء بود. نخست تاريخ دوره نخستخلافت وتاريخ امويان دوم اخبار دولت عباسى .دكتر عبدالعزيز دورى وعبدالجبار مطلبىبخش دوم آن را تحت عنوان اخبار الدولة العباسية و فيه اخبار العباس و ولده به چاپرسانده اند(بيروت ، دارالطليعه ، 1971) محقق با توجه به قرائنى كه درمقدمه از آن ياد كرده ، كتاب مزبور را تاءليف شده ازقرن سوم دانسته وبر اساس احتمال ، مولف آن را محمد بن صالح بن مهران ابن النطاح(م 252) مى داند. اين اثر به لحاظ اشتمال آن بر اخبار پيدايش دعوت عباسى وشكل گيرى دولت آنها، بسيار حائز اهميت بوده و از اين جهت اثرى ممتاز به شما مى آيد.اخبار اين كتاب از آثار مورخان به نامى گرتفه شده كه نام برخى از آن ها عبارت استاز: ابو مخنف (م 157) عوانة بن حكم (م 147) هيثم بنعدى (م 207) مدائنى (م 235) و نيزكسانى چون واقدى ، هشام كلبى ، مصعب زبيرى ، و محمد بن سلام . مؤ لف نظرى كاملان هوادارانه نسبت به بنى عباس دارد و آنچنان كه از محتوان كتاببرمى آيد، ارتباط دوستانه با خاندان مزبور داشته و از آگاهيهاى آن ها نيز بهره بردهاست .نگرش حاكم بر كتاب ، نگرش عباسى در دوره نخست و با تاءكيد تقبل از خلافت مهدى عباسى است .(391) به هر روى آگاهى هايى كه مؤ لف درباره پيدايش دعوت عباسى ازسال صد هجرت به بعد داده و صورتى از نقيبان و داعيان اورده و در بسيارى از موارد باارزش و منحصر است . يعقوبى (م 284) احمد بن ابى يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح ، نامى است كه از يعقوبى در منابع شرححال ياد شده است . وى به عنوان كاتب و اخبارى شهرت دارد. لقب نخست ،اشاره به شغل دبيرى در دربار عباسى است و لقب دوم ، به اعتبار مورخ بودن وى وآشنائى او با اخبار تاريخى . از اوبا عنوان مصرى و اصفهانى هم يادشده كه نشان از تعلق وطنى اجداد او دارد. خود وى در بغداد به دنيا آمده و همانحا زيستكرده است .لقب عباسى براى وى ، ازآنجاست كه جدّ او واضح از موالىمنصور عباسى بوده و به همين دليل خاندان يعقوبى از موالى عباسيان شمرده اند. تاريخ تولد وى دانسته نيتس ؛ اما ياقوت حموى تاريخ وفاتش راسال 284 هجرى دانسته است . وى در كتاب مشاكلة الناس خود،روال تاريخى كتاب را به معتضد عباسى (خلافت از بيستم رجبسال 279 تاربيع الثانى 289) خاتمه داده است . به علاوه ، وى در كتاب البلدان(392)از سقوط طولونيان كه در سال 292 اتفاق افتاده ياد كرده است . در اين صورتوى بايد حد اقل تا سال 292 زنده بوده باشد.(393) واضح درزمان منصور مدتى حاكم ارمينيه وآذربايجان و مصر بوده ؛ همچنان كه پدريعقوبى از كارمندان عالى رتبه ديوان بريد بوده است . ازمشاغل يعقوبى اطلاعاتى بدست نيامده ، اما در صورتى كه كاتب لقب خود وىباشد، مى تواند اشاره به آن باشد كه مانند پدرشس به نوعى كار دبيرى در يكى ازديوآنهامشغول بوده است . گفته شده است كه واضح جد وى ، علائق شيعى داشته وهمو بوده است كه در زمانى مسؤول بريد مصر بوده ، ادريس بن عبدالله بن حسن برادر نفس زكيه رابه مغربفرارى داده و جانش را بر سر اين كار گذاشته و گويا به دست هادى عباس بهقتل رسيده است .(394) بدين ترتيب بايد گفت ، تشيع در خاندان يعقوبى ، به صورت سنتى وجود داشته واين علائق به يعقوبى مورخ نيز رسيده است . دانسته است كه شيعيان امامى ، در اين دوران، در عين تشيع ، در داخل دولت ، به كارهاى ادارىاشتغال داشته اند. نمونه روشن ، على بن يقطين است كه به دستور امام كاظم (ع ) دردولت عباسى مشغول بوده است . بدون شك ، يعقوبى مورخى است شيعه مذهبى كه آثار تشيع وى در كتاب تاريخش كاملاروشن است . اخبار وى در داستان سقيفه برخوردهاى خلفان و نيز سيرى كه از خلافتاميرمؤ منان (ع ) بدست مى دهد، نشان از تشيعكامل اما تا اندازه اى معتدل وى دارد. وى در سيرى كه از تاريخ حوادث اسلام ارائه داده ،از پس از آغاز بحث از حكومت معاويه ، به موازات عناوينى كه براى روى كار آمده خلفادارد از امامان شيعه (ع ) نيز سخن مى گويد: عناوينى چون وفاة الحسن بن علىمتل حسين بن على ،وفاة على بن الحسين ،وفاة ابى جعفر بن محمدبن على ،وفاة ابى عبدالله جعفر بن محمد و آدابه ،وفاة موسى بن جعفر(ع -،عليهم السلام وفاة على بن محمدبن على الهادى (395)از جمله اينعناوين است كه ذيل آنها كلمات قصارى نيز از بزرگواراننقل مى كند. كتاب يعقوبى حوادث تا سال 259 را آورده و بنابراين از وفات امام عسكرى(ع ) سخن نگفته است . اين كه وى از قيام زيد بااجمال تمام سخن گفته ، شاهد امامى بودن او عنوان شده است .(396) اما درباره آثار يعقوبى بايد گفت يعقوبى به عنوان مورخ و جغرافيدان شناخته مىشود.(397)آثار وى نيز در همين دو زمينه تاءليف شده است . ازميان چندين كتابى كه درمنابع مختلف به وى منسوب شده ، تنها سه كتابى وى برجاى مانده است .عناوين كتابهاىمفقود وى عبارتند از: كتاب المسالك والممالك ، فتح افريقيه و اخبارها، اخبار الطاهرين .اما سه عنوان كتاب وى كه برجاى مانده و هر سه به چاپ رسيده عبارتند از: تاريخ البلدان و مشاكلة الناس لزمانهم . دو كتاب البلدان و مشاكله ، هر دوكم حجم اند و به چاپ هم رسيده اند. البلدان كه بهزبان فارسى نيز ترجمه شده در جغزافى عمومى شهرهاست و فوائد تاريخى بسيارمهمى دارد. كتاب مشاكله نيز درباره تقليد مردمان هرزمان از خلق و خوى خليف حاكم است كهبا نمونه هاى تاريخى ارائه شده است . مهمترين كتاب وى تاريخ اوست كه نام مشخصى جز تاريخ اليعقوبى براى آن ياد نشدهاست . تاريخ يعقوبى ، يك دوره تاريخ عمومى است كه از هبوط آدم آغاز شده و پس ازآنكه به ظهور اسلام رسيده ، حوادث را تا سال 259 ادامه داده است .(398)با توجه باتاريخ نگارش اين اثر، بايد دانست كه تاريخ يعقوبى ، قديمى ترين تاريخ عمومىاست كه در تمدن اسلامى نگاشته شده و به دست ما رسيده است . البته تاريخ خليفة بنخياط پيش از آن نگاشته شده جز آن كه بحث تاريخى خود را از اسلام آغاز كرده نه ازابتداى آفرينش . تاريخ يعقوبى چندين بار چاپ شده است . متاءسفانه بايد گفت ، بهدليل عدم رواج آن در دوره هاى گذشته ، نسخه هاى خطى چندانى از وى در دست نيست . اينكتاب يك بار در هلند به سال 1883 (1301 قمرى ) چاپ شده و پس ازآن در نجف در سه جلد با مقدمه و تعليقات محمد صادق باقر العلوم به چاپ رسيده است.(399)چاپ رايج آن از انتشارات دار صادر بيروت در دوجلد است : مجلداول ، از ابتداى زندگى آدم (ع ) تا پيدايش اسلام . مجلد دوئم از ابتداى اسلامم تاسال 259. شيوه نگارش اين كتاب ، شيوه اى تاريخى است نه حديثى . بدين معنا كه يعقوبى مانندبرخى از مورخان محدث ، حوادث تاريخى را به صورت يك حديث با ذكر سلسله سندنياورده ، بلكه به عنوان يك مورخ ، پس از استفاده از مآخذ مختلف ، كتاب خود را تاءليفكرده است . كار او از اين حيث شبيه كتاب اخبارالطوال دينورى و مروج الذهب مسعودى است نه مانند تاريخ طبرى . بايد توجه داشته كه، گرچه شكل تاءليف كتاب تاريخى است اما بهليل آن كه وى سند مطالب خود را نياورده راه را براى بررسى سند نقلها بر محققانبسته است . افزون برآن ، سير تدونى كتاب يعقوبى ، بر اساس سالشمار نيست ،بلكه بر اساس سرفصلهاى تاريخى مانند روى كا آمدن خلفاست . اين شيوه نيز شيوهاست كه مسعودى در كتاب مروج الذهب از آن پيروى كرده اما در تاريخ طبرى حوادث بهصورت سالشمار آمده است . نكته اى كه باعث تاءسف است آن كه ، در نسخه هاى محدود برجاى مانده ، مقدمه مجلداول از بين رفته و به همين دليل كيفيت تدوين آن و نيز مآخذى كه مؤ لف براى كتاب خودبيان كرده ، به دست ما نرسيده است . آنچه مسلم است اين كه ، مجلداول كتاب يعقوبى ، با توجه به آن كه وى درعصرى مى زيسته كه آثار زيادى ازفرهنگ ساير ملل به عربى درآمده بوده ، بر اساس مآخذى زيادى نوشته شده و به هميندليل مشتمل برآگاهيهاى منحصرى است كه در منبعى ديگر وجود ندارد. طبعا منابعى كه دردسترس بوده ، هركدام با شيوه هاى معمول در فرهنگ هاى وابسته تاءليف شده و به هميندليل امكان اعتماد به آنها به طور كامل وجود نداشته است . اين مطلب ،شامل منابع اسرائيلى نيز مى شود كه يعقوبى در مجلد نخست و در اخبار انبيا از آنها بهربرده است . خوشبختانه مقدمه مجلد دوم در دست است و وى بهاجمال برخى از منابع خود اشاره كرده است . برجسته ترين اسامى مورخان واخباريانىكه وى نام آن ها را آورده عبارتند از :اسحاق بن سليمان هاشمى (كه از شيوخ بنى هاشمنقل مى كند) ابوالبخترى وهب بن وقب قرى (كه ازجعفر بن محمد و ديگراننقل ميكند)(400)ابن بن عثمان بجلى (ازجعفر بن محمد)،عبدالملك بن هشام (به روايتبكائى از ابن اسحاق )،ابواحسان زيادى (از كلبى و ديگران )،هيثم بن عدى (از عبداللهبن عباس همدانى )، محمد بن كثير قرشى (از ابوصالح و ديگران )، مدائنى ، ابومعشرمدنى ، محمد بن موسى خوارزمى منجم .(401)استفاده از منبع اخير سبب شده تا وىآگاهيهاى نجومى گسترده اى را در تعيين زمان نجومى روى كار آمدن هر خليفه به دقتمشخص كند. يعقوبى در مقدمه مجلد دوم ، يادآور شده كه قصد تاءليف كتابى مختصر را داشته و لذابسيارى از اشعار و همچنين اخبار طولانى را ازآن حذف كرده است .(402)با اينحال ، مقايسه اى كوتاه ميان تاريخ يعقوبى باآثار بسيار بديعى را در كتاب خودآوردهكه در كتاب هاى ديگر نيامده است . حجم اسناد رسمى موجود دراين كتاب كه بسيارى از آنهادر منابع ديگر نيامده قابل توجه است . در اين كتاب بيش از 460 نامه آمده كه البته بهبرخى ازآنها تنها اشاره شده و در بسيارى از موارد عين متن آمده است . افزون بر آن اخباريعقوبى از جهاتى با اخبار رايج در ساير منابع متفاوت است و مى تواند در مقاسيه باساير متون مشابه ، راهنماى محقق در رسيده به واقع باشد . به تازگى فهارس تاريخ اليعقوبى در يك مجلد به چاپ رسيده كه فهرست دقيقى ازاين كتاب پرارج تاريخى را عرضه كرده است .(403) تاريخ يعقوبى در قرن ششم در دست ابن شادى مؤ لفمجمل التواريخ والقصص بوده و از آن در صفحات 229، 271،278 استفاده كرده است .
|
|
|
|
|
|
|
|