|
|
|
|
|
|
عدم اختصاص مشاهده ى معارف الاهى به پيامبران مشاهده ى معارف الاهى جز در مواردى كه مربوط به تشريع است ، ويژه ى پيامبران صلى الله عليه و آله و سلم نيست . زيرا هر كه به وحى نبوى صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد و به آن عمل كند و تقوا پيشه سازد و خود را براى خدا خالص گرداند، براى او حقايق به اندازه ى ايمان و شرح صدرش آشكار مى شود؛ مانند حارثه بن مالك كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمودند: حارث بنده اى است كه خداوند قلبش را نورانى ساخته است ؛ عبد نور الله قلبه . (703) اگر انسان با مرگ طبيعى از دنيا برود، حقايق متعددى برايش تجلى مى كند، همچنين اگر با مرگ ارادى از دنيا برود و ياد دنيا را در قلبش بميراند و عقل خود را زنده گرداند و با موعظه ، نفس را بميراند و قلب را زنده سازد و با زهد پيشگى خواهش هاى پست كننده و نفس وسوسه گرش را بميراند و پيش از آن كه مرگ او فرا رسد، نداى آن را به گوش قلبش برساند و در برابر مرگ چون كسى باشد كه به مقصد نزديك و به آن وارد شده است و جست و جو گرى كه مطلوب خود را يافته است و نفسش را با ياد مرگ رام سازد، خداوند سبحان نيز براى چنين كسى فرقانى قرار مى دهد تا با آن ، ميان حق و باطل ، بهشت و جهنم ، دوست و دشمن را جدا سازد؛ به گونه اى كه تصوير آن برايش كاملا روشن مى شود و بيان ، توان شرح آن را ندارد؛ اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد عطا مى كند. توحد سخن و تعدد فهم ها چنين عبد صالحى كه در روش خود به عترت طاهره عليهم السلام اقتدا كرده است ، شايستگى آن را مى يابد كه مصداق دوستان صالح ايشان باشد؛ چنان كه حضرت رضا عليه السلام مى فرمايند: اگر تقسيم بهشت و جهنم بر اساس محبت و بغض او على عليه السلام باشد، پس او قسيم قسمت كننده بهشت و جهنم است ؛ فقسمة الجنة و النار اذا كانت على حبه و بغضه ، فهو قسيم الجنة و النار . ماءمون گفت : اى ابا الحسن ، خداوند مرا پس از تو زنده نگذارد، شهادت مى دهم كه تو وارث علم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستى . اباصلت هروى مى گويد: چون حضرت رضا عليه السلام به منزل باز گشتند، نزد ايشان رفتم و گفتم : اى پسر رسول خدا! چه نيكو به ماءمون پاسخ داديد. حضرت رضا عليه السلام فرمودند: اى اءباصلت ، من در خور فهم ماءمون پاسخ دادم و از پدرم شنيدم كه از پدرانش از على عليه السلام نقل مى كردند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اى على ، تو در روز قيامت قسمت كننده بهشت هستى ، به آتش مى گويى : اين براى من و اين برى تو؛ يا اءبا الصلت انما كلمته من حيث هو و لقد سمعت اءبى يحدث عن آبائه عن على عليه السلام اءنه قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : يا على ، اءنت قسيم الجنة يوم القيامة ، تقول للنار: هذا لى و هذا لك . (704) ظهور كلام حضرت رضا عليه السلام در آن است كه كلام يكى است يعنى فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام كه تو قسمت كننده ى بهشت و جهنم هستى ، براى هر كسى به حسب استعدادش بيان مى شود. پس كلام واحد است ، ولى فهم هاى افراد متفاوت است . تفاوت حقايق انسان ها مردم گنجينه هايى مانند معدن هاى طلا و نقره هستند. پس هر كه به زمين دنيا ميل كند و در پى هواى نفس خود باشد، از رسيدن به مطلوب درمانده است ، و هر كس درون را از دنيا تهى سازد و از آن دورى گزيند و به سمت خانه ى جاويدان آخرت باز گردد و پيش از رسيدن زمان مرگ ، خود را براى آن آماده سازد و آن را با ديده ى يقين بنگرد، در اين صورت مرگ را نزديك مى بيند. زيرا با ديده ى آرزو به آن نگاه نمى كند تا آن را دور بداند. پس او ملكوت را مى نگرد و فرشته اى را كه بر او فرود مى آيد، حتما مى بيند، فرشته اى كه او را استوار ساخته ، كمكش مى كند و به امنيت نسبت به ترس بشارت مى دهد و دلش آنچه را كه ديده است ، دروغ نمى پندارد و ديدگانش به انحراف نمى گرايد و سركشى نمى كند و همه ى اين امور باى او آسان است . از آنجا كه خداوند سبحان ايمان آورندگان را بالا مى برد و بر درجات مؤ منان عالم مى افزايد، پس براى هر كسى شدنى نيست مشاهدات مظهر رفيع را ببيند، چنان كه براى هيچ كس ديدن مشاهدات وحيانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شدنى نيست . هر كه قلب خود را از آلودگى هاى رذايل پاك گرداند، همان گونه كه امير المؤ منين عليه السلام به اين امر سفارش مى فرمايند: قلب هايتان را از حسد پاك گردانيد. زيرا حسد سبب دلتنگى و افسردگى و بيمارى است ؛ طهروا قلوبكم من الحسد فانه مكمد مضنى . (705) همچنين فرمود: قلب هايتان را از كينه پاك كنيد. زيرا كينه بيمارى است ؛ طهروا قلوبكم من الحقد فانه داء. (706) آرى هر كه قلب را از آلودگى خالى ساخته ، به فضايل بيارايد، او غيب را مى بيند و با شهودى مصون از خطا آن را نظاره گر است ، به گونه اى كه از هر خدعه اى پيراسته است و هر كه اين حد نصاب را به چنگ نياورد، شهودش همراه با تصورات نفسانى بوده ، رؤ يتى آميخته با تصورات شيطانى خواهد داشت . اولويت ثقلين در وفا كردن به وعده هايشان قرآن و عترت جدا كننده ى حق و باطل اند؛ يعنى همان دو موجود مباركى كه خاطرات نفسانى و وسوسه هاى شيطانى به گرد آن ها نمى چرخد. زيرا آسمان آن دو از نگهبانان نيرومند و شهاب هاى نورانى پر شده است . از اين رو هر شيطانى كه بخواهد آزادانه بشنود يا دزدكى گوش دهد، با شهابى مراقب برخورد خواهد كرد. پس هر شهودى كه به موازات ثقلين نباشد، در آن دست برده شده است و هر شهودى كه با آن ها مطابقت نداشته باشد، ساختگى است ، و از ساحت ثقلين دور است شهودى را كه محصول تقواست ، صحيح نشمارند و مكاشفه اى را كه فرآورده ى هدايت است ، قبول نكنند، و نيز الهامى را كه ثمره ى جهاد شايسته در راه خداوند است ، صواب ندانند. زيرا ثقلين همان دو چيزى هستند كه سالكان را به شهود و سايران را به مكاشفه و مجاهدان را به الهام وعده داده اند و اين ثقلين در وفا كردن به وعده هايشان اولى ، و به عملى بشارت هايشان سزاوارتر، و به تصديق خبرهايشان شايسته ترند. معناى ديدن خداوند از ديدگان روايات شيخ المشايخ اماميه محمد بن على بن بابويه قمى قدس سره در كتاب ارزشمند خود كه در زمينه ى توحيد و رد تشبيه و جبر نگاشته است ، در باب روايات مربوط به رؤ يت به مسائلى چون معناى رؤ يت و اين كه اهل بيت عليهم السلام مانند قرآن حاوى اسرارى هستند كه از حد فهم متوسط مردم است و نيز جهاد نفس بهترين كمك براى كشف اين اسرار است و طلاق دنيا مهريه ى شهود آن هاست ، اشاره كرده است . ايشان مى فرمايد: احاديثى كه درباره ى اين معنا روايت شده است و مشايخ ما رضى الله عنهم در تصنيفات خود آن ها استخراج كرده اند، از نظر من صحيح است ؛ ولى من از ترس آن كه كسانى كه معانيش را نمى فهمند، آن ها را بخوانند و دروغ بپندارند و نادانسته به خداوند بزرگ كفر ورزند، در اين باب به ذكر آن ها نپرداختم . اخبارى را كه احمد بن محمد بن عيسى در كتاب النوادر و نيز محمد بن احمد بن يحيى در كتاب الجامع در معناى رؤ يت آورده است ، همگى صحيح است و كسى جز مكذبان حق يا جاهلان نسبت به حق ، آن ها را رد نمى كند و الفاظ اين اخبار الفاظ قرآن است ، و هر يك از آن ها معنايى دارد كه تشبيه و تعطيل را رد كرده ، تنها توحيد را ثابت مى كند؛ اين در حالى است كه ائمه عليهم السلام به ما امر كرده اند كه با مردم جز در عقل هايشان سخن نگوييم . معناى رؤ يت كه در اين اخبار آمده ، همان علم است . زيرا دنيا كانون ترديدها و شك ها و تصورات است ، اما روز قيامت آيات خداوندى و چگونگى ثواب و عقاب براى بندگان كشف مى شود كه شك ها را برطرف مى سازد و انسان به حقيقت قدرت خداوند بزرگ آگاه مى گردد. مؤ يدش اين آيه است : لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد . (707) پس معناى اين حديث كه انسان مى بيند، يعنى به علم يقينى دست پيدا مى كند؛ مانند اين آيات : اءلم تر ربك كيف مد الظل ... (708) و اءلم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه ... (709) و اءلم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم اءلوف حذر الموت ... (710) و اءلم تر كيف فعل ربك باءصحاب الفيل (711) و نظاير اين موارد در ديدن قلب كه از نوع ديدن با چشم نيست . اما معناى فرموده ى خداى بزرگ فلما تجلى ربه للجبل ... (712) اين است كه وقتى خدا به نشانه اى از نشانه هاى آخرت ظهور كرد، به گونه اى كه كوه ها را سراب كرده ، آن ها را چون بيابان ، هموار مى سازد، آن كوه در قضيه ى حضرت موسى عليه السلام ويران و با خاك يكسان شد. زيرا توان تحمل آن آيه را نداشت . بعضى نيز گفته اند: نور عرش براى كوه ظاهر گرديد. (713) از بيان على بن بابويه قمى قدس سره چنين به دست مى آيد: رؤ يت در اين روايات معتبر ديدن با چشم حسى مادى نيست . زيرا مورد مشاهده از ماده و لوازم آن پيراسته است ؛ چنان كه مراد از رؤ يت ، علم حصولى ذهنى آميخته است و از پس پرده ى مفهوم و حجاب ابرگونه ى معناى ذهنى پديد مى آيد. پس مراد از رؤ يت همان مشاهده ى قلبى است كه از هر حجاب و شك و منزه ، و از هر گونه بد گمانى نيز در امان و از هر خطورى پاك است . آنگاه ابن بابويه رحمه الله مى گويد: اگر مى خواستم اخبارى را كه در زمينه ى معناى رؤ يت روايت شده ، ذكر كرده ، آن ها را شرح دهم و صحت آن ها را ثابت كنم ، كتاب طولانى مى شد؛ اما كسى كه از سوى خداوند والا توفيق رشد و آگاهى يابد، به همه ى آن رواياتى كه از امامان عليهم السلام با سند صحيح نقل شده است ، ايمان مى آورد و در برابر آن ها زانو مى زند و در مواردى كه برايش مشتبه باشد، امر را به خود ايشان بر مى گرداند. زيرا سخن آنان سخن خداى بزرگ و امر ايشان امر خداى والاست ؛ ايشان نزديك ترين مردم و عالم ترين ايشان به خدا هستند، درود خدا بر همگى آنان باد. چگونگى سخن گفتن امامان با مردم اكنون با تاءمل در مطالب پيشين ، رؤ يت حسى خداوند سبحان به طور مطلق محال است و علم حقيقى به او، از پس پرده هاى مفهوم يا ابرهاى صورت ذهنى و امثال آن به دست مى آيد. زيرا هيچ چيزى از اين امور شبيه به خداى متعالى نبوده ، مانند او نيست تا از او حكايت كند و طبق او باشد، چنان كه در علم حصولى بايد چنين باشد، و از طريق اين علم ذهنى نيز رسيدن به ذات خدا شدنى نيست . چون نتيجه اش انقلاب ذهن به خارج يا خارج به ذهن است و انقلاب ، محال است . بنابراين ، علم حقيقى به خداى متعالى از پس پرده ى استدلال و پشت ابرهاى قياس حصولى تعلق نمى گيرد، همچنين پس از اين كه روشن شد احاطه ى علم شهودى به خداوند سبحان محال است ، گر چه اصل علم شهودى شدنى ، بلكه ضرورى است ، آنگاه معناى فرمايش حضرت رضا عليه السلام در پاسخ ذوالرياستين دانسته مى شود. او به حضرت عليه السلام گفت : جانم به فدايت ! از اختلاف مردم درباره ى رؤ يت برايم سخن بگو! بعضى مى گويند: خداوند ديده مى شود و بعضى مى گويند: خداوند ديدنى نيست حضرت در پاسخ فرمودند: اى اباالعباس ، كسى كه بر خلاف آنچه خداوند خود را بدان ستوده است ، او را وصف كند، بزرگ ترين دروغ را بر خدا بسته است ؛ لا تدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار و هو اللطيف الخبير . (714) اين ابصار چشم هاى ظاهرى نيست ، بلكه همان ديدگانى است كه در قلب آدمى است و، اوهام را به او راهى نيست و چگونگى او درك نمى شود؛ يا اءبا العباس ! من وصف اللهد بخلاف ما وصف به نفسه فقد اءعظم الفرية على الله ، قال الله تعالى : لا تدركه ... هذه الاءبصار ليست هى الاءعين ، انما هى الاءبصار التى فى القلب ، لا يقع عليه الاءوهام و لا يدرك كيف هو . (715) مراد از رؤ يت نفى شده ، همان رؤ يت حسى و وهمى است نه رؤ يت شهودى قلبى ؛ گر چه حضرت رضا عليه السلام در بيانشان به چشمانى كه در قلب است ، ياد كرده اند. مؤ يد اين مطلب روايت محمد بن فضيل است ؛ از ابا الحسن عليه السلام پرسيدم : آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پروردگار والا را ديده است ؟ ايشان فرمودند: آرى با قلبش پروردگار را ديده است ؛ آيا نشنيده اى كه خدا مى فرمايد: آن چه را با دل ديده است ، دروغ نمى پندارد؛ يعنى او را چشم نديده ، ولى با دل ديده است ؛ نعم ، بقلبه رآه ، اءما سمعت الله عز و جل يقول : ما كذب الفؤ اد ما راءى (716)، اءى لم يره بالصبر و لكن رآه بالفؤ اد . (717) اين مطالب با رواياتى كه درباره ى تفسير رؤ يت دل به رؤ يت نور و عظمت يا رؤ يت آيات وارد شده است ، منافاتى ندارد. زيرا چنان كه گذشت امامان عليهم السلام با هر راوى يا پرسشگرى ، بر اساس اندازه ى عقل هايشان سخن مى گفتند؛ افزون بر آن كه نور عظمت همان نور ذات است . زيرا عظمت از شئون قدرت است و قدرت حق عين ذات اوست . يكى از موارد مصحح امكان رؤ يت قلبى به مقدار ميسور، روايت ابو بصير از ابى عبدالله عليه السلام است ؛ به ايشان گفتم : درباره ى خداى بزرگ به من خبر دهيد كه آيا روز قيامت مردم او را مى بينند؟ حضرت فرمودند: آرى گاهى پيش از روز قيامت هم او را مى بينند. آيا تو اكنون او را نمى بينى ؛ و ان المؤ منين ليرونه فى الدنيا قبل يوم القيامة ، اءلست تراه فى وقتك هذا؟ ابو بصير مى گويد: به ايشان گفتم : جانم به فدايت ! آيا از سوى شما اين مطلب را بگويم ! ايشان فرمودند: نه ، اگر تو از آن سخنى بگويى و نادانى آن را بدان معنايى كه تو مى گويى رد كند و اين را همان تشبيه بپندارد، به خدا كفر ورزيده است . رؤ يت قلبى مانند رؤ يت با چشم نيست ، خداوند بلند مرتبه تر از توصيفات مشبهه و ملحدان است ؛ لا، فانك اذا حدثت به فاءنكره منكر جاهل بمعنى ما تقوله ، ثم قدر ان ذلك تشبيه كفر و ليست الرؤ ية بالقلب كالرؤ ية بالعين ، تعالى الله عما يصفه المشبهون و الملحدون . (718) به طور كلى قلب به جهت تجردش از ماده صلاحيت ديدن ملكوت را دارد، به شرط آن كه شيطان برگرد آن نچرخد، وگرنه قلب را كور و كر و لال مى سازد. زيرا شيطان همنشين بد و ماءمور قهر الاهى است كه بر چشم قلب هر انسان متكبر ستمگرى كه به روز حساب ايمان ندارد، حجابى بيفكند. آن كه نسبت به مشاهده ى آيات روشنى كه هيچ حجابى بر آن ها نيست ، نابينا باشد و از رؤ يت بينات و دلايل واضح كه پوششى بر آنها نيست ، رو گرداند و به كرى و لالى ساختگى تظاهر كند، با سوء اختيار خود از اسماى جمال بيرون رفته ، از آن ها بى بهره مى شود و در پوشش اسماى جلالى در مى آيد كه بر فروشندگان هدايت در قبال ضلالت حاكميت دارد و در اين حال با ولى گمراه كننده ى خود يعنى شيطان همراه مى شود؛ و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين . (719) سپس نابينايى و اعراض او با ارتكاب گناهان افزوده مى شود. زيرا معصيت سبب نابينايى است و اصرار بر معصيت نابينايى را افزوده سازد. گناهان ، اسباب نابينايى حضرت رضا عليه السلام به بعضى از مصاديق گناهانى كه سبب نابينايى مى شود، در پاسخ محمد بن فضيل اشاره كرده اند. وى درباره ى اين آيه پرسيد: و من كان فى هذه اءعمى فهو فى الاخرة اءعمى و اءضل سبيلا (720) حضرت عليه السلام مى فرمايند: او كسى است كه حجة الاسلام را به تاءخير مى اندازد و هر سال مى گويد: امسال به حج مى روم ، تا مرگ او فرا مى رسد؛ ذاك الذى يسوف الحج - يعنى حجة الاسلام - يقول : العام اءحج ، العام اءحج ، حتى يجيئه الموت . (721) تطبيق آيه بر كسانى كه به حقايق موجود نابينا هستند، در مباحث پيشين به نقل از حضرت رضا عليه السلام گذشت . از همه ى اين مطالب بر مى آيد: هر عملى كه مرضى خدا و رسولش نباشد، سبب كورى مى شود. زيرا آن عمل ، مصداقى است از خود را به كورى زدن عمدى و نابينايى قهرى از ياد خداوند. پس به تاءخير انداختن حج خصوصيتى ندارد، بلكه ملاك ، خود را به نديدن از ياد خداوند زدن است ، ملاكى كه در اعتقاد و خلق نفسانى و عمل اعضا اثر مى گذارد. از اين رو گاهى بر نماز، ذكر اطلاق مى شود؛ اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله ... . (722) زيرا از آنجا كه نماز عبادت خاص است ، مصداق ذكر خداى متعالى و سبب حفظ ذكر اوست . شايد بدين جهت خداوند هنگام شروع وحى به حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد: انى اءنا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى * و اءنا اخترتك فاستمع لما يوحى * اننى اءنا الله لا اله الا اءنا فاعبدنى و اءقم الصلوة لذكرى (723) و قد اءفلح من تزكى * و ذكر اسم ربه فصلى . (724) حجاب از رؤ يت خدا يا پاداش عمل از آنجا كه ائمه عليهم السلام با مردم به اندازه ى عقل هايشان سخن مى گفتند، عقل هايى كه ظرف علوم و معارف است و بهترين آن ها پرظرفيت ترين آن هاست ، ايشان گاهى از امكان رؤ يت قلبى خداوند سبحان سخن مى گويند و گاهى متعلق رؤ يت را پاداش مى نامند؛ همان گونه كه حجاب هم گاهى به ثواب تفسير مى شود. از اين رو حضرت رضا عليه السلام درباره ى معناى آيه ى : وجوه يومئذ ناضرة * الى ربها ناظرة (725) مى فرمايند: صورت هايى درخشان منتظر پاداش پروردگارشان هستند: يعنى مشرفة تنتظر ثواب ربها. (726) نيز در مورد آيه ى كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون (727) مى فرمايند: خداوند به مكانى كه در آن حلول كرده باشد، وصف نمى شود، به گونه اى كه بندگان در آن مكان از خداوند در حجاب باشند، بلكه به اين معناست كه آنان نسبت به پاداش پروردگارشان محجوب هستند؛ ان الله تبارك و تعالى لا يوصف بمكان يحل فيه ، فيحجب عنه فيه عباده ، و لكنه يعنى اءنهم عن ثواب ربهم لمحجوبون . (728) چنان كه پيش از اين از ائمه عليهم السلام نقل شد كه ميان خداوند سبحان و خلق او هيچ حجابى نيست ، مگر خود خلايق كه حجاب خويشند. نفى تعادل شهود خداوند با آمد و رفت او مشاهده ى خداوند با قلبى كه از هر مشهود ديگرى منزه است ، معادل رفت و آمد نيست كه از انتقال و انفعال خبر مى دهد. از اين رو حضرت رضا عليه السلام درباره ى آيه ى و جاء ربك و الملك صفا صفا. (729) مى فرمايد: خدا به رفت و آمد ستوده نمى شود. زيرا او برتر از انتقال است . پس معناى آيه آن است كه امر پروردگار تو آمد و ملك نيز صف به صف آمدند؛ ان الله تعالى لا يوصف بالمجى ء والذهاب ، تعالى عن الانتقال ، انما يعنى بذلك و جاء اءمر ربك و الملك صفا صفا . (730) نيز درباره ى آيه ى سخر الله منهم ... (731) و الله يستهزى بهم ... (732) و و مكروا و مكر الله ... (733) و يخادعون الله و هو خادعهم (734) مى فرمايند: خداوند مسخره و مكر و خدعه نمى كند، بلكه جزاى سخره گرى و مكر و فريب آنان را مى دهد و مجازاتشان مى كند. خدا از آنچه ظالمان مى گويند، بسيار بلند مرتبه تر است ؛ ان الله تعالى لا يسخر و لا يستهزى و لايمكر و لايخادع ، و لكنه تعالى يجازيهم جزاء السخرية و جزاء الاستهزاء و جزاء المكر و الخديعة ، تعالى الله عما يقول الظالمون علوا كبيرا . (735) صفات برگرفته از فعل خدا پس هر صفتى كه ملازم يا انتقال يا مصاحب با انفعال باشد، بايد برگرفته از فعل خداوند باشد؛ چه اين انفعال مادى باشد، چنان كه در حوادث زمانى رخ مى دهد يا انفعال ذاتى باشد، چنان كه در حوادث ذاتى پديد مى آيد كه همه ى عالم را در برگرفته است . زيرا انفعال در صورت فقر ذاتى محقق مى شود و غنى محض به هيچ وجه از غير خود اثر نمى پذيرد. پس انفعال وجود ندارد، و هيچ بى نياز محضى منفعل نيست و هيچ منفعلى ، بى نياز نيست . بنابراين ، بايد فقير و نيازمند باشد تا به غير خود نيازمند باشد و از او اثر پذيرد. اين نوشته به لطف و مرحمت الاهى در ساعت 10 شب اول ذى الحجة الحرام 1422 مصادف با سالروز شهادت نهمين امام شيعيان حضرت ابى جعفر محمد بن على الجواد عليهما السلام به پايان رسيد. پايان |
|
|
|
|
|
|
|