شيخ مرتضى انصارى شيخ انصارى ، برادرى داشته است به نام شيخ منصور، كه از دانشمندان بزرگ وگرامى بوده است ، ولى بسى تنگدست و فقير. روزى ، مادر شيخ ، به حالش رقت كرد وبه برادر بزرگ ترش ، شيخ انصارى ، كه در آن هنگام ، مرجع يگانه شيعه بود، گلهكرد و زبان به اعتراض گشوده و گفت : تو مى دانى كه بردارت ، منصور، با اينعائله سنگين ، در شدت فقر به سر مى برد و ماهانه اى كه به او مى دهى ، احتياجات اورا رفع نمى كند، در صورتى كه اين همه اموال ، در دست تو است و مى توانى به اوبيش از ديگران كمك كنى ! شيخ به دقت به سخنان مادر گوش فرار داد و هنگامى كه سخنش به پايان رسيد، كليداتاقى را كه وجه شرعى در آن بود تحويل مادر داد و خطاب به وى با لحنى مودبانه وخاضعانه ، گفت : مادر!بيا اين كليد را بگير و هر چهپول براى منصور مى خواهى بردار، به شرط اين كه در برابر آن ، من مسئوليتىنداشته باشم و بار آن بر دوش خودت باشد و تو آن راتحمل كنى !اين اموالى كه نزد من است ، حقوق فقيران و مستمندان است و ميان آنان ، به طورمساوى تقسيم مى شود. همه تنگ دستان ، در اين جا، يكسانند، بسان دندانه هاى شانه و هيچكدام بر ديگرى برترى ندارند. مادرم !اگر پاسخى براى فرداى قيامت دارى ، هر چهمى خواهى انجام ده ، ولى بدان كه حسابى در پيش است بس دقيق و سخت وهول ناك و بدون كم ترين مسامحه !. مادر شيخ - كه نمونه تقوا و فضيلت و خدا ترسى بود- چون اين را شنيد، از خوفخداوند لرزه بر اندامش افتاد و از گفته خويش توبه كرد و در حالى كه كليد را بهفرزند تقديم مى كرد، از او پوزش طلبيد و مستمندى منصور را به فراموشىسپرد.(170) عادت شيخ انصارى ، بر اين بود كه در بازگشت از مجلس تدريس ، نخست نزد مادر مىرفت و براى دل جويى از آن پير زن با وى گفت و گو مى كرد و از اوضاع زندگى مردمپيشين مى پرسيد و مزاح مى كرد، مادر را مى خنداند. سپس ، به اتاق مطالعه و عبادت مىرفت . روزى ، شيخ به مادر گفت : دوران كودكى ام را به ياد دارى كهمشغول علوم مقدماتى بودم و مرا براى انجام دادن كارهاىمنزل ، به اين سو و آن سو مى فرستادى ، ولى من پس از فراغت از درس و مباحه ، آنها راانجام مى دادم و به منزل مى آمدم و تو خشمگين مى شدى و مى گفتى : اجاقم كور است! آيا اكنون هم اجاقت كور است ؟. مادر، از روى مزاح گفت : بله ؛ اينك نيز چنيناست ؛ زيرا، آن وقت ، به كارهاى منزل نمى رسيدى و اكنون كه به مقامى رسيده اى ، بهسبب احتياط بسيار كه در صرف وجوه شرعى مى كنى ، ما را تحت فشار قرار داده اى !(171) در دوران زعامت شيخ انصارى و هنگامى كه سيل وجوه شرعى از اطراف جهان تشيع بهسويش سرازير بود، خانواده شيخ ، در وضع سختى به سر مى برد و از نظر اقتصادىدر مضيقه بود؛ زيرا، شيخ ، براى هزينه منزل ، مبلغى ناچيز اختصاص داده بود كهكافى نبود. همسر شيخ ، پيش يكى از علما- كه نزد شيخ از احترام و منزلتى برخوردار بود- از كمىمقررى خود شكايت كرد و از او خواست كه تا در اين باره با شيخ گفت و گو كند تااندكى بر مقررى افزوده شود و خانواده شيخ بتوانند از عهده هزينه ضرورىمنزل بر آيند. آن عالم - كه در اين امر واسطه بود - خدمت شيخ رسيد و جريان را گفت وخواسته همسر شيخ را بيان كرد. شيخ به سخنانش كاملا گوش فرا داد، ولى هيچپاسخى نداد. روز بعد، وقتى شيخ به منزل آمد، به همسرش فرمود: لباس هاى مرابشوى و آب هاى چركين آن ها را نگه دار و دور مريز. همسر وظيفه شناس ، بى درنگفرموده شيخ را انجام داد و نزد او آمد. شيخ انصارى فرمود: آبهاى چركين رابياور. وقتى آورد، خطاب به همسر فرمود: بنوش . همسرش گفت : بنوشم ؟!اين چه امرى است ؟ اين ها مورد تنفر طبع است وعاقل چنين نمى كند!. شيخ گفت : پس اينك ، ژرف بنگر و نيك گوش دار. اينمال هايى كه نزد من است ، در نظرم مانند همين آب چركين است . همان گونه كه تو نمىتوانى و نمى خواهى از اين آب بنوشى ، من نيز حق ندارم و برايم جايز نيست به شمابيش از آن چه اكنون مى دهم ، بپردازم ؛ زيرا، ايناموال ، حقوق مست مندان است و شما با ديگر مست مندان در نظرم يكسانيد . (172) هم چنين ، آورده اند كه روزى همسر شيخ انصارى از او خواهش كرد تا چادر شبى براىپوشاندن رختخواب هاى منزل بخرد. شيخ ، به خاطر كثرت تقوا و ورع ، بدين كار تندر نداد. همسر شيخ ، كه از نمايان بودن رختخواب ها در گوشه اتاق در برابر دوستانناراحت بود. پس از مايوس شدن از جلب موافقت شيخ ، در خريد گوشت صرفه جويىكرد و به جاى سه سير گوشت ، تا مدتى دو سير و نيم خريد و از اين راه مبلغى ذخيرهشد و يك چادر شب خريد. وقتى شيخ ، چادر شب را در منزل ديد و بر چگونگى خريد آن آگاه شد، با ناراحتى تمامگفت : اى واى ، كه تا به حال ، مقدارى از بيتالمال بى جهت مصرف مى شد و من مى پنداشتم سه سير گوشت ، حداقلى است كه ما مىتوانيم با آن زندگى كنيم ، و اكنون به نادرستى اين پندار پى بردم . آن گاهشيخ فرمان داد كه چادر شب را باز پس دهند، و از آن روز به بعد، به جاى سه سيرگوشت ، دو سير و نيم خريدارى كنند. (173) يكى از شاگردان شيخ انصارى مى گويد: هنگامى كه در نجف اشرف ، نزد شيخ انصارىبه تحصيل مشغول بودم ، شبى شيطان را در خواب ديدم كه بندها و طناب هايى در دستداشت . از شيطان پرسيدم : اين بندها براى چيست ؟ پاسخ داد: اين ها را بهگردن مردم مى اندازم و آنان را به سوى خويش مى كشانم و به دام مى اندازم . روزگذشته يكى از اين طناب هاى محكم را به گردن شيخ مرتضى انصارى انداختم و او را ازاتاقش تا ميان كوچه اى كه منزل شيخ در آن است ، كشيدم ، ولى افسوس كه شيخ از نبردرها شد و باز گشت .. وقتى از خواب بيدار شدم ، در تعبير آن خواب به فكر فرورفتم . پيش خود گفتم خوب است از خود شيخ بپرسيم . حضور ايشان شرف ياب شدم وخواب خود را باز گفتم . شيخ فرمود: شيطان ، راست گفته است ؛ زيرا آن ملعون ،ديروز، خواست مرا فريب دهد كه به لطف خدا، از دامش گريختم . جريان از اين قرار بودكه ديروز، پولى نداشتم و اتفاقا، چيزى درمنزل لازم شد و مورد نياز بود. با خود گفتم ، يكريال از مال امام زمان نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش نرسيده ، آن را به عنوان قرضبر مى دارم و سپس ادا خواهم كرد. يك ريال را برداشته ، ازمنزل خارج شدم . همين كه خواستم آن چيز را بخرم . با خود گفتم : از كجا معلوم كهبتوانم اين قرض را ادا كنم ؟. در همين انديشه و ترديد بودم كه ناگهان ، تصميمقطعى گرفتم كه به منزل باز گردم . از اين رو، چيزى نخريدم و به خانه بازگشتمو پول را بر جاى خويش گذاشتم . (174) نويسنده لولو الصدف ، در آن كتاب مى نويسد: وقتى ، حدود بيست هزار تومان از وجوهشرعى ، خدمت شيخ انصارى آورده بودند و ايشانمشغول تقسيم آن بود. در همان هنگام ، شخصى كه شيخ از او گندم خريده بود، ولى هنوزپولش را نپرداخته بود، آمد و گفت : مدتى است كه گندم براى شما آورده ام ، ولىهنوز بهاى آن را نپرداخته ايد. اگر ممكن است اكنون مرحمت كنيد. شيخ به آن مردفرمود: چند روز ديگر نيز مهلت بدهيد. مرد پذيرفت و رفت . در اين هنگام يكى ازعلما به شيخ عرض كرد: با اين كه اين همهاموال دست شما است ، چرا مهلت خواستيد و طلب مرد كاسب را نداديد؟ شيخ فرمود:اين ها، مال تنگ دستان و مست مندان است و ربطى به من ندارد و من فعلا ازمال خود چيزى ندارم كه قرضم را ادا كنم . قصد دارم اين فرش را بفروشم و بدهى خودرا بپردازم . از اين ور، مهلت خواستم . (175) ميرزاى نائينى مرحوم ميرزا محمد حسين نائينى ، در حقوق مالى و ديگر حقوق مردم ، بسيار دقت مى كرد. او،داراى دو دفتر مخصوص بود كه در يكى ، نماز و روزه و حج ثبت مى شد. و در دفتر ديگركفارات و زكوات . براى هر يك از مستاجران نماز، زمانى ويژه تعيين مى كرد كه در آنزمان ، بايد نماز را بگزارد. بدين گونه كه اولى ، از يك تا سه بامداد، دومى از ساعتسه تا شش بامداد، سومى ، از ساعت شش تا نه بامداد، چهارمى ، از ساعت نه بامداد تادوازده ظهر، پنجمى ، از ساعت دوازده ظهر تا سه بعد از ظهر، ششمى ، از ساعت سه تاشش بعد از ظهر، هفتمى ، از ساعت شش تا نه شب ، هشتمى ، از ساعت نه تا دوازده شب ،بايد نمازها را بگزارند، زيرا: مبناى ايشان ، اين بود- دو مستاجر در يك وقت نبايد نمازبگزارند و نماز استيجارى بايد به ترتيب گزارده شود.(176) شيخ ابراهيم كلباسى شيخ ابراهيم كلباسى ، به قدرى در مصرف بيتالمال دقت مى كرد كه اگر تهيدستى چيزى از او مى خواست ، شاهد مى طلبيد كه بر فقرسائل گواهى دهد و او را قسم مى داد كه دروغ نگويد. مستمند را نيز سوگند مى داد كه دراين مال كه به تو ميدهم ، اسراف نكنى و ميانه روى كنى . سپس خرج يك ماه را به او مىداد. (177) امام خمينى قدس سره يكى از همراهان امام خمينى قدس سره در نجف اشرف ، مى گويد: مرحوم حاج آقا مصطفى ، فرزند امام ، كه به نظر من بى نظير بود، هفته به هفته ، بهخدمت پدر مى آمد و خرج هفته اش را مى گرفت . امام ، به هيچ وجه ، بيش از مخارجضرورى زندگى به او نمى داد، و هنگامى كه حاج آقا مصطفى خواست به مكه مشرفشود، از پول خانه اى كه در قم فروخته بود و نيز مبلغى كه تعلق به همسرش داشت ،استفاده كرد. امام ، همواره مى فرمود: هيچ كس حق ندارد از اين جا به جايى تلفنكند! تلفن داخل نجف را اجازه مى دادند، اما به كربلا يا جاى ديگر، نمى توانستيمتلفن بزنيم ، زيرا، امام ، تحريم كرده بود. حتى به فرزند خود فرمود: حق ندارى بهتهران يا جاى ديگر تلفن بزنى . ولى اگر در مسير انقلاب بود، مانند نشر اعلاميه بهوسيله تلفن ، يا گرفتن خبر، اجازه مى داد. مورد ديگر، صرفه جويى كاغذ بود. يكبار، برادرى كه مسئول امور مالى امام بود. پشت يك پاكت چيزى نوشت و خدمت امامفرستاد. ايشان در كاغذ كوچك ، جواب داد و زير آن نوشت : شما، در اين قطعه كوچك هممى توانستيد بنويسيد. از اين رو، آن برادر، كاغذهاى خرده را جمع و جور مى كرد و دركيسه اى مى گذاشت و هنگامى كه مى خواست براى امام چيزى بنويسد، روى آن كاغذ پارهها مى نوشت . امام هم جواب را زيرش مى نوشتند. بسيار اتفاق مى افتاد كه ايشان ، شب ها،از اندرون بيرون مى آمدند و اگر چراغى روشن بود، خاموش مى كردند و فردا، توبيخمى كرد كه چرا چراغ را روشن گذاشتيد. مسائل تلفنى ، بسيار شديد بود، حتى يك بار،فرزند امام ، تلفن هايى كرده بود و احتمال مى داد امام راضى نباشد، ناچار شد از جايىمبلغى گير بياورد و به مسئول امور مالى بدهد كه من چند تلفنى شخصى كرده ام .(178) شهيد قدوسى از ويژگى هاى شهيد قدوسى ، انضباط كامل در مصرفاموال عمومى بود .از اتلاف وقت و نيرو و اموال ، حتى يك سنجاق يا يك ورق كاغذ، بى زاربود. پس از تجديد بناى مدرسه حقانى و نصب شوفاژ، غالبا، كلاس ها گرم و راحتبود، اما دفتر كار ايشان - كه مدير و مسئول مدرسه بود- سرد بود. وقتى سبب را مىپرسيدند، مى گفت : در مواقع تنهايى ، ضرورت ندارد براى من تنها، يك اتاق بهاين بزرگى گرم باشد. اگر از تلفن مدرسه ، استفاده شخصى مى شد، خود، وجهآن را مى پرداخت . (179) پس از انقلاب نيز شهيد قدوسى در اين ويژگى ، زبانزد خاص و عام بود. همه مىدانستند كه او در مصرف بيت المال و در جلوگيرى از مصارف غير ضرورى ، بسيار سختمى گيرد و احتياط مى كند. گر چه برخى افراداشكال مى كردند كه اين شيوه ، موجب بروز مشكلاتى در جريان عادى امور مى گردد، ولىآن چه مهم بود طرز تلقى يك مسئول عالى رتبه دادستانكل انقلاب بود كه براى حفظ بيت المال مسلمانان و استفاده بى جا و در حد ضرورترا آن ، نقشى بسزا دارد. همين ويژگى بود كه موجب شد بسيارى از لوازم و ابزار عمومى، كه به دست نااهلان افتاده بود، به بيت المال مسلمانان باز گردد. آن چه از اين شهيد عزيز درس و عبرت است ، پافشارى بر نفى رفاه طلبى و زدودن راحتطلبى شخصى در استفاده از بيت المال بود. او، مصر بود كه استفاده كننده از بيتالمال ، بايد برايش ملكه شود كه آن چه در اختيار اوست ، از آن ناتوان و ستم ديدگانىاست كه دستشان از آن كوتاه است . فصل ششم : نظم و انضباط در امور نظامى امور نظامى در قرآن و روايات واژه نظامى ، از ريشه نظم است و امور نظامى ، جملگى در هاله اى ازنظم و انضباط قرار گرفته اند. از آن جا كه ابعاد نظم و انضباط در امور نظامى ، بسيارگسترده است و از حوصله اين مقاله خارج است ، تنها به برخى از جلوه هاى آن اشاره مىكنيم . الف )در قرآن كريم در قرآن كريم ، مجاهدان فى سبيل الله ، كه در صفى چونان سد پولادين ايستاده و بادشمن مى جنگند، محبوب حضرت حق اند. صف ، يكى از جلوه هاى نظم است ؟ بابنيان مرصوص - سد پولادين - همراه شده و اين ، خود بيانى براى نظم در ميانسربازان جبهه اسلام است . قرآن كريم ، درتحليل هاى بسيار زيبا و دقيق ، رمز و راز پيروزى سپاه حق را بيان مى كند و ازعوامل شكست آنان نيز پرده مى دارد. ايمان و صبر، دوعامل پيروزى سپاهيان اسلام است كه در آيات قرآن بدان اشاره شده است : اى پيامبر!مومنان را به جنگ ترغيب كن . اگر از ميان شما بيست تن ، شكيبا باشند بردويست تن چيره مى شوند و اگر از شما، يكصد تن باشند، بر هزاران تن از كافرانپيروز مى گردند. (180) بى انضباطى و پيروى نكردن از دستور فرمانده ، ازعلل شكست سپاه حق است كه در قرآن كريم بيان شده است . در جنگ احد، نافرمانى و بىانضباطى دسته اى از سربازان و ترك منطقه ماموريت ، باعث شكست سپاهيان اسلام شد كهاين عامل ، در آيه 152 سوره آل عمران ، به عنوان يكى ازعوامل شكست در كنار سستى و نزاع داخلى بيان شده است : و در نبرد احد قطعا، خدا، وعده خود را با شما راست گردانيد: آن گاه كه به فرمان آن ،آنان را مى كشتيد تا آن كه سست شديد و در كار جنگ و تقسيم غنايم باهم به نزاعپرداختيد و پس از آن كه آن چه را دوست داشتيد يعنى غنايم را به شما نشان داد،نافرمانى كرديد. بى انضباطى قوم حضرت موسى (ع ) و نافرمانى از دستور آن حضرت نيز سبب شد كهچهل سال در بيابان ها سرگردان و حيران شوند. در سوره مائده از آيه بيست تا بيست وشش چنين مى خوانيم : به ياد آوريد هنگامى كه موسى به قوم خود گفت : اى قوم !نعمت خدا را بر خود متذكرشويد، هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد و زنجير استعمار فرعونى را شكست وشما را صاحب اختيار خود كرد و به شما چيزهايى بخشيد كه به هيچ يك از جهانياننبخشيده بود. اى قوم !به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته ، وارد شويدو به پشت سر خود باز نگرديد و عقب نشينى نكنيد كه زيان كار خواهيد شد. گفتند: اىموسى ! در آن سرزمين مردمى زورمندند و ما هرگز وارد آن نمى شويم تا آنان خارجشوند، اگر خارج شوند. ما وارد خواهيم شد!دو نفر از مردانى كه از خدا مى ترسيدند وخدا به آنان نعمت داده بود، گفتند: از آن دروازه بر ايشان بتازيد و وارد شويد كه اگراز آن ، در آمديد قطعا پيروز خواهيد شد و بر خداتوكل كنيد اگر ايمان داريد. بنى اسرائيل گفتند: اى موسى !تا آنان در آن جا هستند، ماهرگز وارد نخواهيم شد. تو و پروردگارت برويد و جنگ كنيد، ما همين جا مى نشينيم! موسى گفت : پروردگارا!من ، جز اختيار خود و برادرم را ندارم ، پس ميان ما و اينگروه گنهكار، جدايى بيفكن ! خداوند به موسى فرمود: ورود به آن سرزمينچهل سال بر ايشان حرام شد و در بيابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروهنافرمان اندوه مخور. از ديگر آياتى كه لزوم نظم و انضباط را در امور نظامى بيان مى كند، آيه اى استدرباره نيروهاى نظامى طالوت . طالوت ، به لشكريان خود دستور داد: هنگامى كه درميان راه به نهر آب مى رسيم ، بيشتر از يك پيمانه ، آب ننوشيد. اين ، گونه اى ازآزمايش در انضباط و اطاعت از دستور فرمانده براى لشكريان بود. نوشيدن يا ننوشيدنآب ، چندان مهم نبود، مهم اين بود كه چه كسى در برابر اين قانون سر فرو مى آورد وچه كسى از آن روى بر مى تابد و در اين امتحان ، بسيارى از سپاهيان و از لشكريانحقيقى طالوت خارج گشتند. در آيه 251 سوره بقره آمده است : طالوت گفت : خدا، شما را با نهر آب مى آزمايد، پس هر كس از آن بنوشد از پيروان مننيست . از آياتى كه وجود نظم و انضباط را در امور نظامى حكومت حضرت سليمان (ع ) نشان مىدهد، دو آيه زير است : وحشر لسليمان جنوده من الجن و الانس والطير فهم يوزعون ؛ (181) و براى سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان ، جمع آورى شدند و براى رژه دستهدسته گرديدند. و تفقد الطير مالى لاارى الهدهد ام كان من الغائبين (182) سليمان در جست و جوى پرندگان بر آمد و گفت : مرا چه شده است كه هدهد را نمىبينم ؟ يا شايد از غايبان است ؟. اين دو آيه ، از نظم دقيق حكومت سليمان خبر مى دهد. در آيهاول ، واژه يوزعون از ماده وزع به معناى باز داشتن ، آمده است .اين تعبير، هر گاه براى لشكر به كار رود، به اين معنا است كه مقدمه لشكر را نگاهدارند تا انتهايش به آن ملحق گردد و از پراكندگى و تشتت جلوگيرى شود. از اين كلمهاستفاده مى شود كه لشكريان سليمان هم بسيار زياد بوده اند و هم تحت نظامى خاص .(183) در آيه دوم ، جمله تفقد الطير افزون بر آن كه از مديريت شايسته حضرتسليمان حكايت مى كند، نظم شگفت انگيز حاكم بر لشكريان سليمان را نيز بيان مى كند.با اين كه اعضاى لشكر سليمان بسيار فراوان و از جن و انس و پرندگان بودند، غيبتيك پرنده ، ناديده نمى ماند. اين ماجرا، از نظم و دقت در حضور و غياب لشكريان خبر مىدهد. علاوه بر اين ، بى انضباطى در اين لشكر حتى از يك پرنده ، چشم پوشى نمىشود و در صورت غيبت غير متوجه با تهديد و تنبيه همراه مى گردد. موضوع ديگر، كه هم در بحث صنايع نظامى مطرح است و هم در ديگر صنايع ، زرهسازى حضرت داود (ع ) است . طرح اين موضوع ، با دقت و ظرافتى كه در آيه شريف بهچشم مى آيد، مى تواند الگوى نظم و انضباط در ساخت ابزار و آلات جنگى قرار گيرد وصنعت گران كشورهاى اسلامى را در رعايت دقت و نظم و انضباط در كيفيت و كميت صنايعخود رهنمون گردد.خداوند متعال ، پس از آن كه آهن را براى حضرت داود (ع ) نرم كرد بهگونه اى كه او مى توانست بدون نياز به آتش ، هر شكلى به آن بدهد، به او امر مىكند كه زره را فراخ و راحت بساز تا جنگجو به هنگام پوشيدن در زندان گرفتار نشود.نه حلقه ها را بيش از اندازه كوچك و باريك كن كه انعطاف خود را از دست بدهد و نه چناندرست و فراخ كه گاه نوك شمشير و خنجر و نيزه و تير از آن بگذرد: ان اعمل سابغات و قدر فى السرد واعملوا صالحا انى بما تعملون بصير؛ كه زره هاى فراخ بساز و حلقه ها را درست اندازه گيرى كن و كار شايسته كنيد: زيرا، منبه آن چه انجام مى دهيد، بينايم . يكى از ويژگى هاى عمل صالح ، اين است كه در صنايع ، بر دقت ارج نهاده شود ومحصولى كامل و مفيد توليد گردد و از هر گونه بى انضباطى و بى نظمى پرهيزگردد. صنعت گران و توليد كنندگان ، بايد بدانند كه بر اساس اين آيه ، خداوندسبحان ناظر و شاهد چگونگى كار آنان است و اگر نظم و انضباط را در كار خود رعايتكنند، عمل صالح و كار شايسته انجام داده اند. كارگران مومن ، باعمل به اين آيه ، يكى ديگر از صفات برجسته داود پيامبر (ع ) را كسب مى كنند، و آن ،امرار معاش و روزى خوردن از دست رنج خود است . در روايت است كه خداوند به داود (ع )وحى فرستاد: تو، بنده اى هستى نيك ، جز اين كه از بيتالمال ارتزاق مى كنى . و داود (ع ) چهل روز گريست و خداوند آهن را براى او نرمكرد. از آن پس ، زره مى ساخت و به اين وسيله از بيتالمال بى نياز شد. (184) آمادگى و توان نظامى از نظر كيفى و كمى از ديگر سفارش هاى قرآن كريم به سپاهيانمسلمان است : واعدوا لهم مااستطعتم من قوة ؛ (185) و هر چه در توان داريد از نيرو و بسيج كنيد. اين آيه ، گونه اى از دستور براى آماده باش همه جانبه مسلمانان در برابر دشمنان وتهيه سلاح و امكانات و وسايل و شيوه هاى تبليغى است كه موجب هراس كافران ازمسلمانان مى شود. پيامبر (ص ) وقتى باخبر شد كه در يمن ، اسلحه اى تازه ساخته اند،كسى را براى تهيه آن به يمن فرستاد. از آن حضرتنقل شده است كه با يك تير، سه نفر به بهشت مى روند: سازنده ، آماده كننده ، وتيرانداز. (186) هوشيارى و آمادگى در همه ابعاد، به ويژه در بعد نظامى ، براى مقابله با تهاجم دشمن، از ديگر فرمان هاى قرآن كريم به مسلمانان است : يا ايها الذين ءامنوا خذوا حذركم فانفورا ثبات او انفروا جميعا؛ (187) اى اهل ايمان !در برابر دشمن آماده باشيد و گروه گروه به جهاد بيرون رويد يا بهطور جمعى روانه شويد. ب ) روايات و سيره معصومان (ع ) از آن جا كه در زمان صدر اسلام ، به ويژه در دورانرسول اكرم (ص ) جنگ هاى فراوانى روى داده و آن حضرت ، در آن غزوه ها و سريه ها ازفنون نظامى ويژه اى بهره جسته است ، بررسى اين جنگ ها و روش هاى جنگى و آرايش هاىنظامى آن ، مى تواند الگويى براى فراگيرى فنون نظامى و دست يابى بهپيشرفته ترين سلاح هاى نظامى و رعايت نظم و انضباط باشد. در اين جا، برخى ازشيوه هاى عمليات نظامى در سيره رسول خدا (ص ) و امير مومنان (ع ) را به بحث مى نهيمو بر مى شماريم : كسب اطلاعات از دشمن از روزى كه پيامبر گرامى اسلام (ص ) به مدينه رفت ، همواره ماموران زير دست را بهمناطق مختلف گسيل مى كرد تا او را از جنب و جوش دشمنان اسلام آگاه سازند. حفظ اسرار نظامى در سيره پيامبر (ص ) چنين مى بينيم كه چون به آن حضرت خبر رسيد كه بنى اسد درپى تسخير مدينه و قتل مسلمانان و غارت اموالند، بى درنگ گروهى را به فرماندهىابوساعده به منطقه توطئه روانه ساخت و فرمان داد كه فرمانده ، مقصد اصلىرا پنهان سازد و از بى راهه برود و روزها استراحت كند و شب ها راه پيمايد. (188) آرايش نظامى پيامبر (ص ) در آرايش نظامى و نظم در صف هاى سربازان اسلام ، چنان دقيق بود كه هرگاه شانه سربازى جلوتر مى بود، او را به عقب مى برد و پس از منظم ساختن صف ها،براى آنان خطبه مى خواند. (189) سازماندهى و گزينش فرمانده در جنگ موته ، پيامبر اكرم (ص ) لشكرى سه هزار نفرى فراهم ساخت و براى اينلشكر، سه فرمانده برگزيد كه در صورت شهادت هر كدام ، ديگرى فرماندهى را برعهده گيرد: جعفر بن ابى طالب ؛ زيد بن حارثه ؛ عبدالله بن رواحه . پيامبر دستور داددر صورت به شهادت رسيدن نفر سوم ، لشكريان ، خود يك نفر را برگزينند.(190) سياست هاى نظامى امير مومنان (ع )- كه خود، شجاع ترين پهلوانان عرب را به هلاكترسانده و همواره در ميدان هاى مبارزه ، حضورىفعال داشته است - اسوه اى ديگر براى نظم و انضباط در امور نظامى است . نمونه اى ازآموزش نظامى آن حضرت را به فرزندش محمد حنفيه ، چنين مى يابيم : كوه ها بجنبد ولى تو مجنب و نگاهت را به انتهاى صف دشمن بفرست و دندان هايت را از خشمبر هم بفشار و پاهايت را به زمين ميخكوب كن و جمجمه ات را به خدا بسپار و بجنگ و آنگاه بدان كه پيروزى در دست خداست . (191) به كارگيرى تاكتيك هاى جنگى در فتح مكه ، پيشواى گرامى اسلام (ص ) نخست با رزمايش هاى نظامى روحيه جنگ طلبىدشمن را سست كرد به گونه اى كه دشمنان به خانه هاى خود خزيدند. حفر خندق نيز ازفنون حساب شده نظامى پيامبر (ص ) است كه در جنگ احزاب به كار گرفته شد. استفاده از اسم رمز نقل است كه پيامبر (ص ) گروهى ده نفرى را،كه در ميان آنان طلحه نيز بود، براىجهادبه منطقه اى اعزام كرد و به آنان فرمود، اسم رمز شما ياعشرة (اى ده نفر)باشد. نيز، اسم رمز رسول خدا (ص ) در يكى از جنگهاياكل خير، و در جنگى ديگر اسم رمز امت امت (= بمير، بمير)بوده است .نيز كسى از رسول خدا (ص ) شنيد كه آن حضرت مى فرمايد هرگاهدشمن به منطقه شماوارد شد، اسم رمزتان طم لا ينصرون (192)باشد.(193) در امور سپاهيان اسلام و نيروهاى مسلح مى يابيم كه حضرت على (ع ) در نامه اى براى دوتن از امراى لشكرش چنين مى نويسد: و قد امرت عليكما و على من فى حيزكما مالك بن الحارث الاشتر فاسمعا له و اطيعاواجعلاه درعا و مجنا فانه ممن لا يخاف وهنه و لا سقطته و لا بطوه عما الاسراع اليه احزم ولا اسراعه الى ما البطو عنه امثل ؛ (194) همانا كه بر شما و بر هر كه در تحت امر شما است مالك بن حارث اشتر را امير گردانيدم. پس بشنويد امر او را و فرمان بريد. و وى را زره و سپر خود بگردانيد، جه ، او، كسىاست كه بيم سستى و لغزش در او نمى رود و در جاى شتاب ، هرگز درنگ نمى كند و درجاى درنگ ، هرگز شتاب نمى ورزد. بنابراين ، وظيفه فرمانده نظامى ، شناخت مواضع و آشنايىكامل با قوانين جنگى و عمل كرد طبق آن ها است و افراد زير دست نيز موظفند كاملا پيروىكنند و از نظم و انضباط روى بر نتابند. (195) نمونه هايى از رفتار امام على (ع ) در جنگ با مخالفان را مى توان چنين بر شمرد: 1. نصيحت و اندرز؛ 2. هدايت و راهنمايى ؛ 3. صبر و بردبارى ؛ 4. دعا براى ترك خون ريزى ؛ 5. اجراى عدالت ؛ 6. قاطعيت در دفاع ؛ 7. شجاعت در برابر دشمنان ؛ 8. تداوم مبارزه تا رفع فتنه ؛ 9. رعايت قوانين الهى در جنگ ؛ 10. برخورد انسانى با اسيران جنگى ؛ 11.برخورد انسانى با زنان و ناتوانان ؛ 12. عفو و گذشت در پايان جنگ ؛ 13. هدايت و نصيحت پس از جنگ ؛ 14. برخورد عالمانه با دوست و دشمن پس از جنگ ؛ 15. پذيرش صلح و متاركه جنگ به هنگام بايسته . (196) در نهضت عاشورا نيز به مجموعه اى از شيوه هاى نظامى و تبليغى بر مى خوريم كه ازسوى امام حسين (ع ) انجام گرفته است . شيوه هاى نظامى ، هم حالت دفاعى داشته است وهم تهاجمى . در اين كه آن حضرت در قيام كربلا به عنوان يك فرمانده آگاه به فنونرزمى و شيوه هاى نظامى و دفاعى و تبليغى بر سپاه خويش فرمان مى رانده است ، شكىنيست . آن چه در زير مطرح مى شود. گواهى بر اين حقيقت است ، و برخى از تدبيرهاىخردمندانه آن حضرت را باز مى نمايد. شيوه هاى نظامى 1. استفاده از محافظان شخصى ؛ امام حسين (ع ) هنگام ديدار با والى مدينه ، وليد بن عتبه، پس از مرگ معاويه ، با همراه داشتن گروه محافظ از جوانان بنى هاشم ، از جان خويش پاسدارى كرد. 2. استفاده از گزارش اطلاعاتى ؛ آن گاه كه امام حسين (ع ) همراه با خانواده و ياران ، ازمدينه به سوى مكه حركت كرد، برادرش محمد حنفيه را در مدينه باقى گذاشت تا حركتهاى ماموران حكومت را به او خبر دهد. 3. خنثا كردن توطئه ترور؛ چون به امام (ع ) خبر رسيد كه يزيد، گروهى را تحتفرمان عمرو بن سعيد اشدق ، براى ترور يا دستگيرى وى به مكه فرستاده است ، براىخنثا كردن توطئه ترور و نيز براى حفظ حرمت خانه خدا و براى اين كه خونش در مكهريخته نشود، حج را به عمره تبديل كرد و روز هشتم ذى الحجه ، از مكه خارج شد. 4. گردآورى اطلاعات ؛ امام (ع ) در ميان راه با پرسش از مسافران و نامه نگارى بهپيروان خود در كوفه ، بصره ، يمن ،...از وضعيت دشمن آگاهى به دست مى آورد. 5. مصادره ؛ امام (ع ) در راه عراق ، كاروان تجارتى دشمن را- كه از يمن به شام مى رفتو براى يزيد اجناس قيمتى مى برد- مصادره كرد. 6. جذب نيرو؛ امام (ع ) از هر فرصتى براى جذب نيرو بهره مى گرفت ، يكى از اينموارد، ملاقات با زهير بن قين در منزل گاه زرود بود كه زهير، نخست ، از رو بهرو شدن با امام (ع ) مى گريخت ، ولى پس از ديدار، به امام (ع ) پيوست . 7. تصفيه نيرو؛ امام (ع ) چندين بار در طول سفر با پيش گويى از حوادث آينده وشهادت خود و همراهانش ، افراد بى انگيزه و دنيا پرست را كه به اميد غنيمت همراه شدهبودند، از سپاه خويش تصفيه كرد. 8. آرايش اردوگاه ؛ وقتى امام (ع ) در سرزمين كربلا فرود آمد، فرمان داد چادرها را نزديكهم استوار كنند و طناب هاى خيمه ها را از ميان هم بگذرانند و در پيش خيمه ها بايستند و بادشمن از يك سو رو به رو شوند و خيمه ها در راست و چش و پشت سرشان باشد. 9. سازماندهى ؛ امام حسين (ع ) صبح روز عاشورا، اصحاب را سازماندهى كرد. نماز صبحخوانده شد. زهير بن قين را فرمانده جناح راست و حبيب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ كرد وپرچم را به دست عباس سپرد. سپاهيان ، چادرها را پشت سر خويش قرار دادند و درگودالى كه پشت چادرها به صورت خندق حفر كرده بودند، هيزم و نى ريختند. 10. ايجاد مانع ؛ در روز عاشورا، كسانى از دشمن مى خواستند از پشت خط دفاعى ، از ميانخيمه حمله كنند. طناب خيمه ها، يكى از موانع چنين كارى بود. سه يا چهار نفر از ياران امام، از آن منطقه به دفاع پرداختند. عمر سعد، فرمان داد خيمه ها را آتش زنند. امام حسين (ع ) فرمود: بگذاريد آتشزنند. البته ، در خيمه ها كسى نبود و فرمود: در اين صورت ديگر نخواهندتوانست از ميان خيمه ها بر شما شبيخون زنند. اين تدبير، حتى در برگزيدن جاىمناسب براى خيمه نيز جلوه گر بود. خيمه گاه ، در تپه هايى بود كه به عنوان موانعطبيعى ، حمله دشمن را از سوى چپ قرارگاه امام (ع ) بى فرجام مى كردند. حفر خندق درپشت خيمه ها و آتش افروختن در آن ها نيز به عنوان مانعى ديگر به كار گرفته شد. 11. مهلت خواهى ؛ اين تدبير در شب عاشورا براى نماز و دعا و تلاوت قرآن و شعله ورشدن روحيه معنوى و تقويت روحيه رزمى و شهادت خواهى در سپاهيان ، بسيار موثر بود. 12. آرايش جبهه و استقرار نيروها و نصب چادرها در كربلا، به صورت نعلىشكل بود تا هم تسلط بر مجموعه مواضع خودى را فراهم كند و هم امام (ع ) در ميانه ايننعل قرار گيرد و ديگر آن كه امكان محاصره شدن از سوى سپاه كوفه از ميان رود.(197) نظم در امور نظامى از ديدگاه رهبر انقلاب اسلامى بعضى ، خيال مى كردند كه نظم نظامى ، طاغوتى است ... من ، يك وقت به برادران گفتم، اين كه شما مى بينيد در ارتش ، اگر دكمه پيراهن كمى باز باشد،چهل و هشت ساعت به او بازداشت مى دهند، اين ، اصلا هنر امراى ارتش طاغوتى نيست . آن هاكم تر از اين بودند كه بتوانند اين طور چيزها را بفهمند. اين ، نتيجه تجربه چند هزارسال نظامى گرى در تاريخ بشر است . ما، درطول اين چند سال ، كتك لااباليگرى در انضباط و نظم را خيلى خورده ايم . اين ، غير ازلااباليگرى در دين است . آن . يك چيز ديگر است . نظم و ترتيب و انضباط بايد رعايتشود و به آن برسيم . (198) فصل هفتم : عوامل بى نظمى بى نظمى ، آدمى را رنج مى دهد و ذهن و فكر انسان را آشفته مى سازد، بازدهى كار را كممى كند، وقت عزيز را به آسانى نابود مى كند. براى مبارزه با اين آفت زيان بار، لازماست نخست آن را شناخت و سپس با آن به مبارزه پرداخت تا دست يابى به گوهر گرانبهاى نظم ، آسان تر شود. عوامل بى نظمى را مى توان به چند دسته تقسيم كرد: 1- عواملزيستى محيط نامناسب و جو ناسالم ، زمينه بى نظمى را فراهم مى آورد. نبود بهداشت مكان ،امكانات لازم ، و برگزيدن زمان نامناسب و... كه آمادگى جسمى و روحى انسان را براىرعايت نظم از ميان مى برند، عوامل زيستى بى نظمى محسوب مى شوند؛ مثلا در كلاسىكه از روشنايى و نور كافى برخوردار نيست ، توقع رعايت نظم از شاگرد بى جاست . 2- عوامل روانى عقل سالم ، در بدن سالم است . افراد خسته و افسرده و بيمار، از شرايط لازم براىرعايت نظم و مقررات بى بهره اند. ضعف روحيه ، حسادت ، بدبينى ،ميل به انتقام جويى و...، از عوامل روانى اند كه موجب پديد آمدن آفت بى نظمى مى شوند؛مثلا اگر در محيط خانه ، پدر و مادر، بر فرزندشان سخت بگيرند و او را مدام تنبيهكنند، چنين فرزندى از رفتار پدر و مادر خسته مى شود و در او، روحيه بدبينى و انتقامجويى پديد مى آيد و تن به نظم نمى دهد. 3- عوامل عاطفى يكى ديگر از اسباب بى نظمى را مى توان درعوامل عاطفى پى جست . برانگيخته شدن احساسات و عواطف شديد، مانند خوش حالىبسيار، خشم و ناراحتى ، باعث به وجود آمدن بى نظمى است . انسان خشمگين ، براىتسكين و آرامش درونى ، به كارهايى دست مى زند كه واكنش ناراحتى روحى او است و درحقيقت ، بى نظمى او، از همين جا سرچشمه مى گيرد. 4- عوامل اجتماعى ريشه برخى از بى نظمى ها مشكلات اجتماعى است . معاشرت با افراد بى نظم و تاثيرپذيرى از آنان ، سبب بى نظمى در زندگى مى شود. بى نظمى در خانه ،محل كار، كوتاهى در رعايت قوانين اجتماعى ، از جمله رفتارهاى ناشايسته اى است كه دراثر معاشرت با بى نظمان حاصل مى شود. اجتماع نامنظم در رشد آفت بى نظمى درافراد، تاثير بس بزرگ دارد. 5- عوامل تربيتى تربيت صحيح و آموختن نظم و انضباط به فرزندان در كودكى ، نقشى بس بزرگ درمنضبط شدن آنان دارد. طبع سركش و خود خواه آدمى ، اگر در پرتو تربيت و تهذيبدرنيايد، سبب به وجود آمدن و رشد آفت بى نظمى مى شود. از اين رو، برخى از بىنظمى ها را در عوامل تربيتى بايد جست . 6- عوامل فرهنگى نبود رشد فرهنگى ، يكى ديگر از عوامل بى نظمى است . هنگامى كه رعايت نظم و مقرراتو قوانين در جامعه ، به يك فرهنگ تبديل شود و نسبت به آن احساس نياز كنند، كم تركسى حاضر به نقض مقررات و ضوابط خواهد شد. به همان اندازه كم نظم ، انسان را دررسيدن به كمال يارى مى كند. بى نظمى ، مايه عقب ماندن و ناكامى اش خواهد شد و نشاطرا از او مى گيرد و عملش را نافرجام مى گذارد. امام على (ع ) در اين باره توصيه مىفرمايد: الصنيعة اذا لم ترب اخلقت كالثوب البالى و...؛ (199) كار نيك اگر پرورش داده نشود، كهنه گردد، همانند جامه كهنه و خانه متروك . بى نظمى ، مايه از دست رفتن فرصت هاى طلايى است و انسان بى نظمى بهدليل سستى ، در بهره جستن از اين فرصت ها، عمر خود را از دست مى دهد. امام على (ع ) مىفرمايد: من اطاع التوانى ضيع الحقوق ؛ (200) آن كس كه از سستى اطاعت كند، حقوق افراد را ضايع مى سازد. و به همان اندازه كه نظم مايه استحكام و احتياط درعمل است ، بى نظمى ، مايه سستى و كوتاهى درعمل است ، و كوتاهى در عمل ، مايه پشيمانى است . امام على (ع ) مى فرمايد: ثمرة التفريط الندامة ؛ (201) ثمره كم كارى و كوتاهى ، پشيمانى است . عوامل بى نظمى ، منحصر در موارد ياد شده نيست . برخى ديگر ازعوامل بى نظمى - كه بيشتر مربوط به ويژگى هاى فردى اند- بدين قرارند: 7- ويژگى هاى بى نظمى فردى امروز و فردا كردن از عوامل بى نظمى ، واگذارى كار هر روز، به روز ديگر و امروز و فردا كردن است . اميرمومنان (ع ) مى فرمايد: و امض لكل يوم عمله ؛ فان لكل يوم ما فيه ؛ (202) در هر روز، كار همان روز را انجام بده ؛ زيرا، براى هر روز، كارى مخصوص بدان است .آن حضرت (ع ) در نامه اى به يكى از يارانش مى نگارد: باقى مانده عمرت را در باب و امروز و فردا نكن . كسانى كه پيش از تو مى زيسته اند،با آرزوها و امروز و فردا كردن ، كارها را به تاخير افكنده تا به هلاكت رسيده اند وسرانجام ، در حال غفلت ، مرگ ناگهانى آنان را فرا گرفته است . امام باقر (ع ) مى فرمايد: اياك و التسويف ؛ فانه بحر يغرق فيه الهلكى ؛ (203) از تاخير انداختن كارها، بر حذر باش كه آن ، دريايى است كه در آن هلاك شده ها غرق شدهاند. حضرت على (ع ) مى فرمايد: احزم الناس رايا من انجز وعده و لم يوخرعمل يومه لغده ؛ (204) دورانديش ترين مردم ، كسى است كه به وعده اش وفا كند و كار امروز را به فردا نيفكند. شتاب بى جا يكى ديگر از عوامل بى نظمى ، شتاب بى جاست . هر كارى را وقتى است كه بايد در آنانجام شود. شتاب در چنين كارى ، باعث مى شود كه به درستى انجام نشود. پيشواىپارسايان ، حضرت على (ع ) در نامه اش به مالك اشتر، او را از شتاب زدگى بر حذرمى دارد و مى فرمايد: اياك و العجلة بالامور قبل اوآنها؛ (205) بر حذر باش از شتاب زدگى در كارها، پيش از رسيدن وقت آنها. آن حضرت در نكوهش شتاب بى جا مى فرمايد: قلما تنجح حيلة العجول ...؛ (206) كم است كه چاره شخص شتاب زده ، به فرجام برسد. سستى و تنبلى يكى ديگر از مهم ترين عوامل بى نظمى ، سستى و تنبلى است . اگر سستى و تنبلى ازدرى وارد شود، انضباط و جديت از درى ديگر خارج مى شود. در سخنى نورانى از امامصادق (ع ) آمده است : عدو العمل الكسل ؛ (207) سستى و تنبلى ، دشمن عمل است . آفة النجاح الكسل ؛ (208) آفت رستگارى ، كاهلى است . امير مومنان (ع ) به همام فرمود: يا همام !المومن هو... هشاش ، بشاش ، لابعباس و لا بجساس ؛ (209) اى همام !مومن ،... هوش مند، با نشاط، خوش رو است ، نه عبوس و عيب جو. در جايى ديگر مى فرمايد: من اطاع التوانى ضيع الحقوق ؛ (210) آن كس كه در كارها سستى ورزد، حقوق افراد را تباه مى سازد. التفريط مصيبة القادر؛ (211) سستى و تنبلى ، مصيبت شخص توانا است . نتيجه سستى و تنبلى ، افزون بر بى نظمى ،سهل انگارى و كم كارى است كه در روايات بسيار نكوهش شده است . در حديثى از امامصادق (ع ) آمده است : من فرط تورط؛ (212) آن كس كه در كارها سهل انگارى و كوتاهى كند، در گرداب مشكلات گرفتار مى آيد. و در سخنى نورانى از امام هادى (ع ) آمده است : اذكر حسرات التفريط باخذ تقديم الحزم ؛ حسرت پشيمانى كم كارى را به يادآور و دورنگرى را پيشه ساز. امير مومنان (ع ) نيز مى فرمايد: اياكم و التفريط فتقع الحسرة حين لا تنفع الحسرة ؛ (213) از كوتاهى و كم كارى بپرهيزيد، چون در حسرت و ندامت گرفتار مى شويد، آن گاه كهحسرت سودى نبخشد. در نظر نگرفتن اولويت ها از ديگر عوامل بى نظمى ، اين است كه انسان ، در كارها، اولويت را در نظر نگيرد و بهجاى اين كه مهم ترين كارها را مقدم بدارد، به كارهاى ديگر بپردازد. امير مومنان (ع ) مىفرمايد: ان رايك لا يتبع لكل شى ء ففرغه للمهم ؛ (214) همانا فكر و انديشه تو، گنجايش همه كارها را ندارد پس ، آن را براى كارهاى مهم فارغساز. در حديثى ديگر مى فرمايد: من اشتغل بغير المهم ضيع الاهم ؛ (215) آن كس كه فكر و نيروى خود را به كارهاى غير مهممشغول دارد، كارهاى مهم را تباه مى كند. حضرت على (ع ) سبب از هم گسيختگى و فروپاشى نظام حكومت را، تباه ساختنمسائل اصلى ، پرداختن به مسائل فرعى ، مقدم داشتن افراد فرومايه و دورى جستن ازخردمندان معرفى مى كند. (216) فرو گذاشتن وظيفه خويش و دخالت در كار ديگران يكى ديگر از عواملى كه باعث فرو پاشيدن كاخ نظم مى شود، اين است كه انسان ، وظيفهخويش را انجام ندهد و در كار و مسئوليت ديگران دخالت ورزد، مولاى متقيان (ع ) مىفرمايد: اقصر رايك على ما يلزمك تسلم ودع الخوض فيما لا يعنيك تكرم ؛ (217) فكرت را به آن چه بر تو لازم است ، اختصاص ده ، تا سالم بمانى ، و از فرو رفتندر كارى كه مربوط به تو نيست ، بگريز تا ارجمند باشى . اقصر همك على ما يلزمك و لا تخض فيما لا يعنيك ؛ (218) همت خود را بر آن چه لازم و مربوط به تو است منحصر ساز و در آن چه از تو نخواستهاند فرو مرو. در حديثى ديگر از آن حضرت آمده است : شر ما شغل به المرء وقته الفضول ؛ (219) بدترين چيزى كه انسان وقت خود را به آن مشغول مى سازد، كارهاى بيهوده است . نيز، مى فرمايد: من اوما الى متفاوت خذلته الحيل ؛ (220) كسى كه به كارهاى گوناگون بپردازد، نقشه ها و پيش بينى هايش به جايى نمىرسد. فصل هشتم : راه هاى دست يابى به نظم برنامه ريزى يكى از عوامل مهم دست يابى به نظم ، برنامه ريزى است . برنامه ريزى ، نردبانموفقيت ، بهره گيرى از لحظه لحظه عمر و راه رسيدن به كعبه مقصود با كم ترينامكانات است . انسان با برنامه ريزى مى تواند مشكلات احتمالى را پيش بينى و براىآنها راه چاره پيدا كند. دورانديشى از ديگر سودهاى برنامه ريزى است . برنامه ريزى ، بايد همراه با دور نگرى و در نظر گرفتن تمام ابعاد موضوع موردنظر باشد و اگر اين كار، صورت نپذيرد، ممكن است به اندازه بى برنامگى زيان بارباشد. حضرت على (ع ) در سخنى نورانى مى فرمايد: افة المعاش سوء التدبير؛ (221) آفت زندگانى ، بد تدبيرى است . در حديثى ديگر مى فرمايد: من ساء تدبيره تعجل تدميره ؛ (222) هر كس كه تدبيرش بد باشد، هلاكت او زود فرا رسد. برنامه ريزى فوايدى دارد كه برخى از آنها عبارت است : مانع پشيمانى مى گردد. امير مومنان (ع ) مى فرمايد: التدبير قبلالفعل يومن الندم . (223) برنامه ريزى و آينده نگرى پيش از كار، تو را از پشيمانى ايمن مى دارد. حلال مشكلات است . امام على (ع ) مى فرمايد: من قعد عن حيلت ؛ اقامته الشدائد؛ (224) كسى كه چاره انديشى را رها سازد، با سختى ها در خواهد افتاد. برنامه ريزى ، يكى از رموز موفقيت و پيشرفت است . آثار سازنده حركت بر اساسبرنامه درست و منظم ، بر كسى پوشيده نيست . در روايات اسلامى ، مى توان به دو واژهتدبير و تقدير دست يافت كه در بر دارنده معناى برنامه ريزى هستند. بهبرنامه ريزى بر اساس نگريستن به پايان كار، تدبير مى گويند وتقدير يعنى اندازه گرفتن . برنامه ريزى در زمينه اقتصادى خانواده ، يعنى تنظيم هزينه ها مطابق با درآمدها، دورىاز مصارف غير ضرورى ، پرهيز از ولخرجى و ريخت و پاش هايى كه جز اسراف نمىتوان نامى ديگر بر آن نهاد. برنامه ريزى در زمينه اخلاقى ، يعنى ايجاد روش هاى ويژه تربيتى براىشكل دهى به رفتار و گفتار فرزندان ، آفرينش جاذبه هاى معنوى و تبيين ارزش هاىاسلامى و انسانى . برنامه ريزى در زمينه اجتماعى ، يعنى ايجاد نظم در معاشرتها، ديد و بازديدها، تفريحها و گردش ها. از ديگر فوايد برنامه ريزى امور زير است : كارها با سرعت و دقت بيش تر انجام مى شود؛ افكار انسان ، نظم و انسجامى ويژه مى يابد؛ فرصت هايى تازه براى برخى كارها پيدا مى شود؛ اعصاب و روان آدمى ، آرامش مى يابد؛ انسان ، بهتر مى تواند با خداى خويش ارتباط برقرار كند و در كارها از او يارى جويد؛ وقت انسان ، صرف كارهاى بيهوده نمى شود. اكنون ، براى يادآورى لزوم پابندى و رعايت برنامه ، به نمونه اى از نظم و برنامهدر زندگى امام خمينى و برخى از علماى ديگر: مى نگريم : امام خمينى در مطالعات شان ، آن قدر منظم بودند كه هيچ چيز باعثتعطيل شدن مطالعه شان نمى شد. آن روزى كه خبر شهادت حاج آقا مصطفى را به ايشانداديم و ما اجازه گرفتيم كه براى كارهاى دفن به كربلا برويم ، آن روز ما فكر مىكرديم كه امام ، نماز نمى روند، ولى ديديم كه سر وقت به نماز رفتند و مطالعاتشانرا ترك نكردند و قرآنى كه هر روز مى خواندند ، طبق روزهاىقبل قرائت كردند و به گفته احمد آقا، كتابى كه جزء دوره مطالعاتى ايشان بوده ، عصرآن روز ديدم كه هفتاد صفحه آن خوانده شده است . روز وفات و دفن مرحوم حاج آقا مصطفى، ايشان ، دست از مطالعه نكشيده و برنامه روزانه خود را به هم نزده بود. (225) محدث نورى محدث نورى ، براى لحظه لحظه حياتش ، برنامه داشت و با نظمى خاص تا جان در بدنداشت ، اين برنامه بالنده را بر هم نزد. شاگردانشنقل كرده اند كه براى هر ساعت از روز، كارى ويژه در نظر گرفته بود كه از آن تخلفنمى كرد. برنامه ايشان ، چنين بود: 1. از ظهر تا غروب مى نوشت و قلم مى زد و بعد از نماز ظهر و عصر كه دراول وقت اقامه مى كرد تا نزديكى غروب ، مى نوشت . 2. پس از شام و عشاء، تا پاسى از شب گذشته ، مطالعه و تحقيق مى كرد تا خواب برچشمانش چيره مى شد. 3. كم مى خوابيد و هميشه با وضو مى خوابيد. 4. دو ساعتى به صبح مانده ، بيدار مى شد و يك ساعت پيش از فجر، در خرم مطهر پشتباب قبله ، مشغول راز و نياز با خالق بى انباز بود، تا اين كه خادم حرم مى آمد و در حرمرا باز مى كرد، و ايشان ، نخستين كسى بود كه به حرم راه مى يافت و پيش از همه ، بهخاك بوسى مولايش على (ع ) مى شتافت . 5. پس از نماز شب و اقامه فريضه صبح - كه با جمعى از خواص و اوتاد اقامه مى كرد-به خانه باز مى گشت و به سوى كتاب هايى مى رفت كه در كتاب خانه بى نظيرشگرد آورده بود. 6. تا وقت نماز ظهر، در كتابخانه ، با دستيارانشمشغول تحقيق و تصحيح و مقابله و استنساخ بود و به هيچ وجه از آن جا خارج نمى شد،مگر براى ضرورت . 7. پس از نماز ظهر و عصر، ناهار مى خورد. غذايش از نظر كمى و كيفى ، ناچيز بود. پساز ناهار، دوباره به كارهاى منظم خويش مى پرداخت . صاحب جواهر آية الله العظمى شيخ محمد حسن نجفى ، معروف به صاحب جواهر است . كتاب جواهر الكلام ، در چهل جلد، شامل تمام ابواب فقه استدلالى است . اين مرد بزرگ ،از تمام وقت خود استفاده كرد. از اين رو، چنين كتاب ارزشمندى را به يادگار گذاشت وشاگردانى برجسته تربيت كرد. صاحب جواهر، با خود عهد كرده بود كه هر شب ، مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد. در يكىاز شب ها، فرزندش از دنيا رفت . نقل است كه صاحب جواهر، قلم و كاغذ به دست گرفت وبا چشم گريان و قلب محزون ، كنار جسد فرزندش ، پس از تلاوت آياتى از قرآن ،مشغول نوشتن جواهر شد، تا به عهد خود وفا كند و وقت را از دست ندهد. (226) برنامه ريزى و فرزندان خوها و ملكه هاى رفتارى و اخلاقى بسيارى از فرزندان ، در محيط خانه و از گذر شيوههاى رفتارى و اخلاقى پدر و مادر شكل مى گيرند. همان گونه كه فرزندان ، راستگويى ، وفاى به عهد، خوش برخوردى ، آداب معاشرت ، پابندى به آداب مذهبى ،صرفه جويى ، ساده زيستى و سخاوت و حتى رعايت نظافت را از والدين مى آموزند، نظمو انضباط و داشتن برنامه درست را نيز از آنان مى آموزند. ساعت ورود و خروج پدر ازخانه ، ساعت هاى خواب و مطالعه ، ايام گردش و ديد و بازديد والدين ، مهم ترين وموثرترين ابزار تربيت و پرورش روح انضباط و برنامه ريزى در فرزندان است . مادرى كه در تنظيم لوازم خانه و قرار دادن آن ها در جاى مناسب ، كوشا باشد و بااعمال سليقه ، خانه را به كانون آرامش و صفا و نشاطتبديل كند، دخترانش نيز بر اساس شيوه هاى رفتارى او تربيت مى شوند و در زندگىآينده خود، مادرى نمونه خواهند بود. آگاهى كسى كه از اثر شگرف نظم در موفقيت انسان هاى بزرگ آگاه است و از پيامدهاى زيانبار بى نظمى خبر دارد، اين شناخت ، در وجودش ، نيرويى پديد مى آورد كه او را بهسوى نظم سوق مى دهد. در اين جا برخى از پيامدهاى زين بار بى نظمى را ياد آور مىشويم : - بى نظمى در اعمال انسان ، تاثيرى زيان بار دارد و جريان طبيعى فعاليت انسان رامختل مى سازد. انسان نامنظم ، نمى تواند از توانايى هاى فردى خود بهره برد. - بى نظمى ، موجب اتلاف وقت و از دست رفتن عمر آدمى است . - بى نظمى ، سبب ركود تحصيلى و باز ماندن از اداى وظايف اجتماعى است . - تاثير زيان بار در شخصيت افراد، از عوارض ديگر بى نظمى است . شخص نامنظم ازروش خودخواهانه و اعمال نظر شخصى متاثر از هوا و هوس پيروى مى كند و اين ، سببضعف و زبونى نفس و سستى اراده اوست . (227) نشست و برخاست با افراد منظم دوستان و معاشران منظم ، تاثيرى بس بزرگ در به وجود آمدن نظم در زندگى انساندارند، زيرا صلاح و فساد دوست ، در سينه دوست نفوذ مى كند و او را تحت تاثير قرارمى دهد. حضرت على (ع ) در نامه اى به حارث حمدانى مى فرمايد: اياك و مصاحبة الفساق ، فان الشر بالشر ملحق ؛ (228) بر حذر باش از معاشرت با بدكرداران ، زيرا؛ بد به بد پيوندد. همان گونه كه معاشرت با افراد بدكردار، تاثيرى زيان بار بر آدمى مى نهد،معاشرات با افراد نيك كردار، تاثير سازنده دارد. معاشرت و رفاقت با افراد منظم ،انسان را به سوى نظم حركت مى دهد. نمونه هاى آرمانى نقش نمونه هاى آرمانى در زندگانى آدمى ، توجه برانگيز و در خور اهميت است . قرآنكريم از حضرت ابراهيم (ع ) و پيامبر اكرم (ص ) به عنوان دو اسوه ، يا نمونهآرمانى ياد كرده است . كار اسوه يا نمونه آرمانى ياد كرده است . كار اسوگانبراى ديگران ، سر مشق دادن است . در محيط خانه ، پدر و مادر براى فرزندان چنين نقشىدارند. والدين از هان روزهاى نخست بايد امور مربوط به كودك را در ضابطه در آورند؛يعنى طفل را به موقع شير دهند، به موقع بخوابانند، به موقع بيدار كنند. در آموزشراه رفتن و سخن گفتن و غيره ؛ بايد مراقب باشند. بهترين دوره پرورش انضباطىكودكان ، همان دوران سه و چهار سال آغاز زندگى است . (229) پس از محيط خانه ، زندگانى بزرگان دين و دانش ، نمونه اى شايسته براى آفرينشنظم در زندگى انسان ها است . دقت در راز و رمز كاميابى مردان بزرگ ، نشان مى دهد كه يكى از اسباب موفقيت آنانوجود نظم و انضباط است . در اين جا، بر تجلى نظم و انضباط در زندگانى برخىبزرگان دين و دانش ، مرورى مى كنيم . حجة الاسلام و المسلمين عباسعلى عميد زنجانى ، درباره نظم در زندگانى امام خمينى مىگويد: نكته ديگرى كه در رابطه با اخلاق و رفتار امام ، آن مقدار كه من خدمتشان بودم و آشنايىداشتم ، مى توانم عرض بكنم ، اين بود كه امام در مدتى كهاهل بيتشان نيامده بودند، مدتى طول كشيد بعد از تشريف آوردن امام به نجف كه خانوادهشان آمدند، خوب ، طبعا يك خانه محقرى بود. خانه اجاره اى كه امام در آن جا سكونت داشتندو يك قسمت خودشان مى نشستند و يك قسمت هم حكم بيرونى امام را داشت و واقعا امام ، در اينمدت شبانه روز، يا در حال عبادت و يا در حال مطالعه بودند. مدتى كه درمنزل بودند و اين كار منظم امام ، درس بزرگى بود براى آنانى كه به بيرونى امامرفت و آمد داشتند و وضع امام را از نزديك مى ديدند. امام ، كليه برنامه هايشان منظم بود،به طورى كه شب ها، وقتى امام به بيرون مى آمدند و نيم ساعتى كه در بيرونى مىنشستند و فضلا و علما خدمتشان مى آمدند، آمدنشان ، برخاستنشان به قدرى منظم بود كهمعمولا ايشان ساعت نه شب پا مى شدند. يعنى طورى پا مى شدند؛ كه ساعت نه شب ، واردصحن شريف مى شدند. به قدرى دقيق بود كه تعدادى از طلاب ، ساعتشان را با ورود امامبه صحن درست مى كردند و نظم در كارها، بسيار روشن و دقيق بود و اين مى توانستبراى آنانى كه ناظر اعمال امام بودن و از نزديك مى ديدند، درسى باشد و اين خصلت رااز امام بياموزند. (230) شهيد بهشتى ويژگى اخلاقى آن استوانه اخلاق ، نظم بود. اگر نگاهى كوتاه به زندگى اشبيندازيم ، در مى يابيم كه تمام زندگى او، مشحون از نظم بود و موفقيت چشم گيرش ،بيش تر در گرو نظم بوده است . همسرش در اين باره مى گويد: مرحوم دكتر، بسيار منظم بودند. هر چند ايشان يك مرد سياسى بودند و در جلسات زيادشركت مى كردند. چيزى كه من از وى به ياد دارم ، اين است كه امكان نداشت ديرتر ازموقع مقرر در جلسه اى حاضر شود و به هر وسيله اى كه بود، در ساعت مقرر، خودشان رابه محل مورد نظر مى رساندند.وى مى گفت : ما تا نظم در كارهايمان نداشته باشيم ،نمى توانيم كارهاى مملكت را پيش ببريم . (231) تشويق و تنبيه يكى ديگر از عوامل دست يابى به نظم ، تشويق افراد منظم و تنبيه افراد بى نظم است. تشويق كسانى كه به نظم ارج مى نهند، افزون بر اين كه آنان را به عملكردشاندل گرم مى كند، خود، تنبيهى براى افراد نامنظم است . امير مومنان (ع ) مى فرمايد: ازجر المسى بثواب المحسن ؛ (232)خطا كار را به وسيله پاداش دادن به نيكوكار،تنبيه كن . و در تشريح وظايف زمامدار اسلامى ، براى مالك اشتر مى فرمايد: و لا يكونن المحسن و المسى بمنزلة سواء، فان ذلك تزهيدالاهل الاحسان فى الاحسان و تدريبا لاهل الاساءة على الاساءة و الزم كلا منهم ما الزم نفسه ؛ (233) هرگز نبايد نيكوكاران و بدكاران ، نزد تو، همسان باشند؛ زيرا، اين ، سبب مى شود كهنيكوكاران ، به نيكى هايشان بى رغبت شوند و بدكاران ، به كارهاى بدشان تشويقگردند. هر كدام از آنان را هماهنگ با كارشان پاداش بده . تنبيه سه نفر از مسلمانان به نام هاى هلال ، كعب ، مراره ، از سوى پيامبر گرامى اسلام(ص ) و دستور قطع رابطه مسلمانان با آنان ، نمونه اى جالب براى تنبيه متخلفان است. اين تنبيه باعث شد كه آنان به خود آيند و از بى نظمى خود اظهار ندامت كنند و دوبارهبه آغوش مسلمانان باز گردند و نظم اجتماعى جامعه را ارج نهند. (234) ايجاد انگيزه يكى ديگر از راه هاى دست يابى به نظم ، ايجاد انگيزه است . انگيزه ، نيرويى درونىاست كه آدمى را وادار به انجام دادن كار مى كند. اگر در آدمى بارى انجام كار، شوق وانگيزه ايجاد شود، آن را با ميل و رغبت به سامان مى رساند و فعاليت هاى خود را باعلاقه و عشق جهت مى دهد. امير مومنان (ع ) مى فرمايد: من لم يعرف منفعة الشى لم يقدر على الامناع منه ؛ (235) و كسى كه از زيان چيزى آگاه نيست ، توانايى اجتناب از آن را نخواهد داشت . تقسيم كار يكى ديگر از راه هاى دست يابى به نظم ، تقسيم كار است . تقسيم كار، موجب مى شود هركس وظيفه خويش را به خوبى تشخيص دهد و از دخالت در حيطه مسئوليت ديگران خوددارىكند و نيز، در صورت انجام ندادن كار، همان فرد، از سوى مدير، تنبيه شود و درصورت نيك انجام دادن و مرتب و منظم بودن ، تشويق گردد. هنگامى كه حضرت فاطمه (ع ) و امير مومنان (ع ) براى تقسيم وظايف و كارها، حضورپيامبر اكرم (ص ) مى رسند و آن حضرت مسئوليت هاى خانه را به فاطمه (عليها السلام )و كارهاى بيرون خانه را به حضرت على (ع ) مى سپارد، حضرت زهرا (عليها السلام )مى فرمايد: فلا يعلم ما داخلنى من السرور الا الله باكفائىرسول الله (ص ) تحمل رقاب الرجال ؛ (236) جز خداوند، هيچ كس نمى داند كه چه قدر مرا خوشحال ساخت رسول خدا با بى نياز نمودنم ازتحمل رقابت با مردان . تقسيم وقت از مهم ترين راه هاى دست يابى به نظم ، تقسيم وقت است . بزرگان گفته اندتوزيع الوقت توسيعه ؛ تقسيم وقت ، سبب افزونى آن مى گردد. تقسيم ساعت هاافزون بر آن كه باعث پديد آمدن نظم است ، سبب مى شود انسان از اوقات فراغت نيز بهخوبى بهره مند گردد و براى همه اوقات خود برنامه ريزى كند و از فرصت ها بهرهجويد. امام على (ع ) مى فرمايد: للمومن ثلاث ساعات : ساعة يناجى فيها ربه و ساعة يحاسب فيها نفسه (و ساعة يرمفيها معاشه ) و ساعة يخلى بين نفسه و لذتها فيمايحل و يجمل ؛ (237) براى مومن سه ساعت است : ساعتى كه در آن با پروردگارش مناجات كند، و ساعتى كه درآن به حساب نفس خود رسد (يا در آن معاش خود را اصلاح كند) و ساعتى كه نفس با لذتهاى حلال و نيكو خلوت مى كند. چگونگى تنظيم وقت به كار بستن دستورهاى زير شما را در تنظيم وقت و برنامه ريزى يارى مى كند. گفتنىاست كه در اين دستورها، هفت مرحله پيش بينى شده است : مرحله اول : ارزيابى چگونگى گذراندن اوقات پيش از آن كه وقت خود را تنظيم كنيد، بايد بدانيد كه چه گونه آن را مى گذرانيد.براى اين كار لازم است گزارشى از كارهاى روزانه خود بنابر دستور زير تهيه كنيد: - دفترچه يادداشتى تهيه كنيد و هميشه همراه داشته باشيد. - هر پانزده دقيقه ، آن چه را انجام داده ايد، يادداشت كنيد. (تنها چند كلمه كافى است ) هرمورد را بى درنگ بنويسيد و به تاخير نيندازيد. - نوشتن گزارش كار را مدت يك هفته ادامه دهيد. - هر روز گزارش كار خود را يك به يك مرور و ارزيابى كنيد و از خود بپرسيد: آيا كارى را كه مى بايست انجام داد، انجام داده ام ؟ آيا كارها را در مدت تعيين شده ، انجام داده ام ؟ چه عادت هايى مرا از رسيدن به هدف هايم باز مى دارد؟ در چه ساعتى از روز، خلاق تر و شاداب تر بوده ام و در چه ساعتى بى حوصله وكسل ؟ مرحله دوم : فهرست كارهايى كه بايد انجام شود اكنون پس از يك هفته كه كارهاى خود را ارزيابى كرده ايد، بايد فهرستى از كارهايىكه قصد انجام دادن آنها را داريد، به روش زير تهيه كنيد: كارهاى ثابت : كارهاى ثابت ، به كارهايى مى گويند كه بايد هر روز در ساعتى معينانجام دهيد، مانند جلسات درس ، خواب ، نماز و دعا، وعده هاى غذا، ملاقات ها، وظايف شغلى،... كارهاى متغير: كارهاى متغير، كارهايى است كه مى توانيد در هر ساعتى كه مايليد، آن راانجام دهيد، مانند مطالعه ، استراحت ، تكاليف درسى ، تفريح ، امور اجتماعى ، كمك بهاعضاى خانواده و... در تهيه اين فهرست ، دو نكته را رعايت كنيد: 1. هر چه را بايد انجام دهيد، روى كاغذ بنويسيد. در غير اين صورت ممكن است برخى ازكارها انجام نشود. 2. هر روز، كارهايى را كه انجام مى دهيد، از فهرست خود حذف و موارد جديد و لازم را بهآن اضافه كنيد. مرحله سوم : تعيين كارهاى مهم براى پيش گيرى از پديد آمدن احساس شكست و پشيمانى ، بايد بدانيد چه كارهايى مهماست و چه كارهايى اهميت و ارزشى كم تر دارد. براى اين كار بايد اولويت ها را مشخص كنيد. بدين منظور، اولويت ها را در فهرست كارهايى قرار دهيد كه بايد انجام شود و دركنار هر اولويت ، شماره اى بنويسيد كه نشان دهنده درجه اهميت آن باشد. توجه كنيد كه : 1. اولويت درجه يكم ، وظايفى است كه بايد درحال حاضر، مشغول انجام دادن آن باشيد و اولويت درجه دوم ، وظايفى است كه مى توان آنرا به تاخير انداخت تا اولويت هاى درجه يكم انجام شود، و اولويت هاى درجه سوم ،وظايفى است كه چندان مهم نيست و مى توان آن را با تاخير بسيار انجام داد. 2. براى انجام دادن اولويت هاى درجه يكم ، وقت كافى كنار بگذاريد و در برنامه خودبگنجانيد. مرحله چهارم : شناخت اوقات بيش ترين و كم ترين ميزان كارايى اوقات بيش ترين و كم ترين ميزان كارايى خود را بشناسيد و برنامه خود را چنان تنظيمكنيد كه اولويت هاى درجه يكم را در اوقاتى كه بيش ترين كارايى و نشاط را داريد،انجام دهيد. وظايف كم اهميت و درجه دوم و سوم را به ساعتى از روز كه نيرو و كارايى كمترى داريد، اختصاص دهيد. مرحله پنجم : شناخت عوامل از ميان رفتن وقت عوامل از ميان رفتن وقت را بشناسيد و از آن ها دورى جوييد. رايج ترينعوامل از ميان برنده وقت ، عبارت است از: ميهمان هاى ناخوانده ، سر و صدا؛ تلفن ها وچيزهايى ديگر كه شما خود براى استراحت يا زنگ تفريح مى آفرينيد. براى مبارزه بااين عوامل ، توصيه هاى زير را به خاطر داشته باشيد: 1. محل خاصى را براى مطالعه داشته باشيد كه از آرامش و نور كافى برخوردار باشد.در اين صورت ، ذهن شما به زودى ، به تمركز عادت مى كند. معمولا، كتاب خانه ،بهترين جاست . 2. نه گفتن را بياموزيد و به گونه اى قاطع ، اما با خوش رويى ، بهميهمانان و تلفن كنندگان بفهمانيد كه گرفتاريد. 3. تفريحات سالم خود را در كف آوريد. تلويزيون و پخش صوت را خاموش كنيد و اجازهندهيد وقت تان تلف شود. شما بايد تا جايى كه ممكن است ، پيرامون خود را براى مطالعه ، مناسب و آماده نگهداريد. مرحله ششم : تنظيم جدول برنامه هفتگى اكنون جدول برنامه هاى هفتگى را با توجه به دستورهاى پيشين تنظيم كنيد. پيش ازتهيه جدول ، توصيه هاى زير را به خاطر داشته باشيد: 1. تهيه فهرست و جدول برنامه ، كافى نيست ، بلكه بايد به آن بينديشيد و با ارادهاى قوى ، آن را به كار بنديد. 2. در برنامه روزانه خود، وقتى را به امورى اختصاص دهيد كه به تجديد نيرو و نشاطمى انجامد و به زندگى شما رنگ و روح مى بخشد، مانند تلاوت قرآن ، دعا، نيايش ،مطالعه كتاب هاى سودمند غير درسى ، تفريح كوتاه و... 3. برنامه هاى خود را بيش از اندازه فشرده نكنيد و تنها به امورى بپردازيد كه مى دانيددر مهلت تعيين شده ، مى توان آن ها را انجام داد. 4. از فرصت هايى مانند انتظار كشيدن براى سوار شدن به اتوبوس ، ساعات ميانكلاس ها، بين راه ، صف نانوايى و... براى مطالعه كتاب و مجله ، حفظ قرآن ، حفظ اشعارو لغات و... استفاده كنيد. 5. تمرين هاى ورزشى مناسب و تغذيه كافى ، به تناسب جسمانى و هوشيارى ذهنى شماكمك مى كند. براى اين دو نيز برنامه بگذاريد. 6. دستورهاى درست را به خوبى بشناسيد؛ زيرا، هيچ يك از موارد تباه كننده وقت ، بهاندازه دنباله روى از دستورهاى اشتباه ، وقت را هدر نمى دهد. اگر احساس مى كنيد دستورهارا درست در نيافته ايد و در برنامه ريزى اشتباه كرده ايد، از معلمان خود كمك بگيريد. مرحله هفتم : تنظيم جدولبرنامه ماهانه و سالانه تهيه برنامه براى يك روز يا يك هفته ، عبارت از برنامه ريزى كوتاه مدتى است كهنتيجه آن ، دست يابى به اهداف جزئى است . براى رسيدن به هدف هاى كلى بايد بهبرنامه ريزى دراز مدت اقدام كرد. برنامه هاى ماهانه و سالانه خود را در قالب يكجدول (مانند جدول هفتگى ) تنظيم كنيد. در تنظيم اين برنامه بايد تاكيد شما بر همان برنامه هاى هفتگى باشد، ولى با اينتفاوت كه برنامه هفته هاى آينده را هم اكنون تنظيم مى كنيد نه ابتداى هر هفته . تنظيمچنين جدولى ، به شما كمك مى كند تا بر برنامه هاى خود اشرافكامل داشته باشيد و كارهاى كوتاه مدت و دراز مدت خود را در موقعيت هى مناسب جاى دهيد.با اين كار، شما در حقيقت ، اهداف يا هدف نهايى خود را به اهداف جزئى تقسيم كرده ايد وروز به روز و هفته به هفته ، بدان ها خواهيد رسيد. نتيجه اين هدف هاى كوچك ، دست يابىبه هدف يا هدف هاى نهايى است . به عنوان مثال ، ممكن است هدف هاى شما درطول يك سال تحصيلى چنين باشد: 1. قبول شدن در پايه تحصيلى مورد نظر با نمره هاى خوب و مطلوب ؛ 2. گذراندن يك دوره آموزش تنيس ؛ 3. مطالعه يك دوره كتاب هاى درسى براى آمادگى در آزمون . شما بايد براى رسيدن به اين هدف ها جدولى تنظيم كنيد كه برنامه هاى روزانه هفتگىو ماهانه شما را در اين مسير مشخص كند. در تنظيم اينجدول ، توجه داشته باشيد كه برنامه بايد انعطاف پذير باشد و زمانى براىپيشامدها و حوادث غير مترقبه در نظر گرفته شود. براىامثال ، بايد در نظر داشته باشيد كه اگر يك مسافرت اجبارى يا بيمارى ناگهانى و...پيش آمد، به برنامه هاى شما لطمه اى وارد نيايد و شما بتوانيد با تغييراتى جزئى ،به اهداف مورد نظر خود دست يابيد. (238) استوارى و پايدارى براى آن كه نظم و انضباط بر محيطى حكم فرما شود، نياز به استوارى و پايدارى است. از امام باقر (ع ) روايت است كه امام سجاد (ع ) مى فرمود: انى لاحب ان اداوم على العمل و ان قل ؛ (239) همانا، من ، مداومت بر عمل را دوستدارم ، اگر چه آنعمل ، كوچك باشد. امام محمد باقر (ع ) نيز مى فرمايد : ما من شى احب الى الله عزوجل من عمل يداوم عليه و انقل ؛(240) هيچ چيزى محبوب تر نزد خدا تعالى از عملى كه استمرار و دوام داشته باشد نيست ؛ اگرچه آن عمل ، كوچك باشد. نظم و انضباط، در كارها و مديريت ها تحقق نمى يابد مگر با پايدارى و استوارى . مديرتوانا، مى كوشد با پايدارى ، كارها را پى گيرد و نظم و انضباط را بر محيط كارخويش حاكم سازد تا كارها به سامان و فرجام رسد. هنر مدير موفق ، آن است كه بهكارها استمرار بخشد نه آن كه كارى را آغاز و سپس رها سازد.رسول خدا (ص ) فرموده است : وملاك العمل خواتيمه ؛ (241) ملاك عمل ، فرجام آن است . در سوره شورا، آيه 13 تا 15، چنين مى خوانيم : ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا...فلذلك فادع واستقم كما امرت و لا تتبع اهواءهم ؛ دين را بر پا داريد و در آن پراكندگى و اختلاف مى كند... پس تو نيز آنان را به سوىآيين الهى دعوت كن و آن چنان كه مامور شده اى ، استقامت كن و هوا و هوس آنان را پيروى مكن. و در سوره هود، آيه 112؛ آمده است : فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا چنان كه مامور شده اى ، استقامت كن و كسانى كه همراه تو هستند استقامت كنند و طغيان مكنيد. آرى ، بى انضباطى و سر كشى و سر پيچى از قوانين و مقررات ، نتيجه ناشكيبايى است. آن كس كه بخواهد شاهد نظم و انضباط را در آغوش گيرد، بايد شكيبايى كند وپايمردى و پايدارى ورزد. امير مومنان (ع ) مى فرمايد: الحلم نظام امر المومن ؛ (242) شكيبايى ، نظم دهنده كارهاى مومن است .
|