ـ امام على (ع ) : هركه در كودكى خودرنج نبرد , در بزرگساليش به ارجمندى نرسد. ـ هركه در دوران خردساليش بپرسد ,در روزگار بزرگساليش پاسخ دهد. ـ هركه در كودكى نياموزد , دربزرگسالى پيشرفت نكند. ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : بازيگوشى (وشيطنت ) بچه در دوران كودكيش , موجب افزايش عقل او در بزرگساليش مى باشد. ـ امـام كـاظـم (ع ) : بازيگوشى (و شيطنت ) پسر در دوران كودكى پسنديده است , براى اين كه در بزرگسالى بردبار شود. ـ امام على (ع ) : نادان , بچه است اگر چه پير باشد و دانا , بزرگ است اگر چه نوجوان باشد. دست دادن .
دست دادن .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هرگاه با هم روبه روشديد با سلام گفتن و دست دادن روبه رو شويد و چون از يكديگر جدا شديد , با آمرزش خواهى جدا شويد. ـ امام صادق (ع ) : مسلمانان هرگاه درركاب رسول خدا(ص ) به جنگ بيرون مى رفتند و از جاى پر درخـتـى مـى گـذشـتند سپس به فضاى باز مى رسيدند , به يكديگر نگاه مى كردند و با هم دست مى دادند. ـ رسول خدا(ص ) هرگاه با مردى دست مى داد , هرگز دست خود را از دست او نمى كشيد تااين كه او دستش را از دست حضرت بكشد. نقش دست دادن در رفع كدورتها وكينه ها. ـ پيامبر خدا(ص ) : بايكديگر دست دهيد , زيرا دست دادن كينه و كدورت را از بين مى برد. ـ با يكديگر دست دهيد , كه كينه را مى برد. نقش دست دادن در ريزش گناهان .
ـ امـام بـاقـر(ع ) : هرگاه مؤمن با مؤمن دست دهد , از يكديگر جدا شوند در حالى كه گناهانشان پاك شده باشد. ـ امـام عـلـى (ع ) : هـرگـاه بـه بـرادران خـود بـرخورديد , با يكديگر دست دهيد و اظهار خرمى وخوشرويى كنيد , از هم كه جدا شديد هرچه گناه داشته ايد از بين رفته است .
ـ امام باقر(ع ) : هرگاه مردى با رفيقش دست دهد , آن كه دستش را نگه دارد اجرش بيشتراست از كسى كه رها مى كند. نهى از دست دادن با زن .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : جايز نيست زن به مرد نامحرم دست دهد , مگر از پس لباسش و نبايددست بيعت دهد مگر از پس لباسش .
ـ من با زنان دست نمى دهم .
ـ از امـام صـادق (ع ) سـؤال شد : آيا دست دادن با زن نامحرم جايز است ؟ فرمود :خير , مگر از پس جامه .
ـ امام صادق (ع ) : با زنى كه ازدواج كردن با او حلال است (محرم نيست ) نمى توان دست داد مگر از پس جامه و (در اين صورت هم )نبايد دستش را فشرد. تشويق به دست دادن با دشمن .
ـ امـام عـلى (ع ) : با دشمنت دست بده , هرچند او خوشش نيايد , زيرا اين از امورى است كه خداى عزوجل بندگانش را به آن فرمان داده است .
دفع كن كه از آن پس كسى كه ميان تو و او دشمنيى بوده گويى دوستى است مهربان .
نـمـى گـيـرنـد ايـن را مـگـر كـسـانـى كه صبورى كرده اند و فرا نمى گيرند اين را مگر دارنده نصيبى بزرگ )). صلح 1 ((صلح در جنگ )). صلح .
قرآن .
((اگر به صلح مايل شدند تو نيز بدان مايل باش و به خدا توكل كن كه او شنواى داناست )). ـ امام على (ع ) : من صلح را , مادام كه مايه وهن اسلام نباشد , كار سازتر از جنگ يافته ام .
ـ در فـرمـان اسـتـانـدارى مـصـر به مالك اشتر , مى فرمايد : اگر دشمن تو را به صلح فرا خواند وخـشـنـودى خـدا در آن بـود آن را رد مكن , زيرا صلح مايه آسايش سپاهيان تو و راحتى خودت ازاندوهها و دردسرهايت و امنيت سرزمين توست .
و هـشيار باش , زيرا گاه دشمن خود را نزديك مى كند , تا غافلگير كند , پس محتاط و دورانديش باش و به دشمن خوشبين مباش .
صلح امام حسن (ع ). ـ امـام عـلـى (ع ) پـس از ضـربـت خـوردن تـوسط ابن ملجم , در سفارش به فرزند بزرگوار خود حسن (ع ) مى فرمايد : بدان كه معاويه همچنان كه با من مخالفت كرد با تو نيز مخالفت خواهد كرد. درآيى به جدت تاسى جسته اى كه با بنى ضمره و بنى اشجع .
دشـمـنـت بـجـنـگى (بدان كه ) هرگز آن صلاحيت و وفادارى كه پيروان پدرت داشتند پيروان تونخواهند داشت .
ـ امـام صـادق (ع ) : حـسـن بـن عـلـى (ع ) پـس از آن كـه بـه جـانـش سؤ قصد شد و پيروانش از درناسازگارى با وى در آمدند , كار را به معاويه واگذاشت .
سلام كردند : ((سلام بر تو اى خواركننده مؤمنان )). نيستم , بلكه عزت بخش مؤمنانم .
واگذاشتم تا من و شما در ميان آنان باشيم , همچنان كه آن فرزانه (خضر) كشتى را سوراخ كردتا براى صاحبانش باقى بماند , و اينچنين (است حكايت ) من و شما تا در ميان آنها باقى بمانيم .
صلح 2 ((اصلاح دادن ميان مردم )). اهميت اشتى دادن مردم .
قرآن .
((هـركـه وساطت پسنديده اى كند , او را از آن نصيبى خواهد بود و هركس وساطت ناپسنديده اى كند او را از آن (نيز) سهمى خواهد بود و خدا همواره به هر چيزى تواناست )). ((دربـاره غـنـايـم جـنـگى از تو مى پرسند بگو : غنايم جنگى از آن خدا و رسول است , پس از خدا بترسيد و ميان خوداصلاح كنيد و از خدا و رسول او فرمان بريد اگر مؤمن هستيد)). ((در حـقـيـقت مؤمنان باهم برادرند , پس ميان برادران خود اشتى دهيد و از خدا بترسيد , شايد مورد رحمت قرار گيريد)). ((در بسيارى از آهسته گوييهايشان خيرى نيست , مگر كسى كه (با اين كار) به دادن صدقه اى يا احسانى يا كه اصلاح ميان مردم فرمان دهد. ـ پيامبر خدا(ص ) : آيا شما را به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات ) آگاه نكنم ؟ آن چيز اصلاح ميان مردم است , زيرا تيره شدن رابطه ميان مردم مهلك و دين براندازاست .
ـ امـام صـادق (ع ) : اصلاح ميان مردم هر گاه با هم دچار اختلاف و دشمنى شوند و نزديك كردن آنها به يكديگر هرگاه از هم دور گردند , صدقه اى است كه خداوند آن را دوست دارد. ـ به مفضل فرمود : هرگاه ميان دو نفر از شيعيان ما كشمكشى ديدى از مال من غرامت بده (يعنى با پرداخت وجه مورد اختلاف , ميان آنان اصلاح كن ). ـ پـيامبر خدا(ص ) : اى ابا ايوب ! آيا تو را به صدقه اى كه خدا و رسول او آن را دوست دارند ,آگاه و راهـنـمـايى نكنم ؟ (آن صدقه اين است كه ) هرگاه مردم باهم بد شدند و از يكديگر دورى كردند ميان آنها را اصلاح كنى .
ـ امام على (ع ) : در راه اصلاح ميان مؤمنان و پرهيزگاران پايدارى كنيد. ـ كـوشـش در راه ايـجـاد صـلـح و آشـتـى مـيـان تـوده مـردم (يـا اصلاح و بهبود وضع آنان ) از كمال نيكبختى است .
ـ هركه صلح و آشتى دشمنان را به دست آورد به مقصود خود برسد. جايز بودن دروغ براى اصلاح .
قرآن .
((و خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار مدهيد تا(بدين بهانه ) از نيكى كردن و پرهيزكار بودن و اصلاح ميان مردم (باز ايستيد) كه خدا شنواى داناست )). ـ امام صادق (ع ) , درباره آيه ((و خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار مدهيد. هرگاه از تو خواسته شد كه ميان دو تن اصلاح كنى , نگو : سوگند خورده ام كه اين كار را نكنم .
ـ آشتى دهنده , دروغگو نيست .
ـ سخن سه گونه است : راست و دروغ و (براى ) اصلاح ميان مردم .
گوش وى برسد , ناراحت مى شود. به او مى گويى : از فلانى شنيدم كه در خوبى تو چنين و چنان مى گفت .
صلح ناروا. ـ پـيامبر خدا(ص ) : صلح ميان مسلمانان رواست مگر صلحى كه حرامى را حلال يا حلالى راحرام كند. نماز / 1. نماز. قرآن .
((بر نمازها و نماز ميانه مواظبت كنيد و خاضعانه براى خدا به پاخيزيد)). ((پـس چون نماز را گزارديد , خدا را (در همه حال ) ايستاده و نشسته و به پهلو خفته ياد كنيد و هـرگاه آسوده خاطرشديد , نماز را (به طور كامل ) بر پاداريد كه نماز به وقتهاى معين بر مؤمنان مقرر شده است )). ((پروردگارا , مرا بر پادارنده نماز قرار ده و فرزندان مرا نيز , پروردگارا , دعاى مرا بپذير)). ((و (اسماعيل ) كسان خود را به نماز و زكات فرمان مى داد و نزد پروردگارش پسنديده بود)). ـ پـيامبر خدا(ص ) : نماز از شرايع واحكام دين است و موجب خشنودى پروردگار عزوجل و راه و روش پيامبران .
ـ بايد بيشترين هم تو نماز باشد ,زيرا نماز , بعد از پذيرفتن دين , در راس اسلام است .
ـ هرچيزى چهره اى دارد و چهره دين شما نماز است .
ـ امام على (ع ) : نماز , دژى است دربرابر يورشهاى شيطان .
ـ نماز رحمت (الهى ) را فرودمى آورد. ـ نماز ترازوست .
آن را) كامل دهد (حق و پاداش خود را) كامل دريافت مى كند. ـ امـام صـادق (ع ) : محبوبترين كارهانزد خداى عزوجل , نماز است و آن آخرين سفارش پيامبران مى باشد. نماز نور ديده پيامبر(ص ) است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند جل ثناؤه نور ديده مرا در نماز قرار داد و نمازرا محبوب من گردانيد , همچنان كه غذارا محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه .
مى شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سيراب مى شود , اما من از نماز سير نمى شوم .
ـ امـام عـلـى (ع ) : رسـول خـدا(ص ) شـام و غـيـر شـام را بـر نماز مقدم نمى داشت و چون وقت نمازمى رسيد , گويى نه خانواده اى مى شناسد و نه رفيق شفيقى .
نماز موجب تقرب پرهيزگاران به خداست .
ـ امام على (ع ) : نماز , موجب تقرب هر پرهيزگارى به خداست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : نماز , مايه تقرب مؤمن به خداست .
ـ امام كاظم (ع ) : نمازهاى نافله , وسيله تقرب مؤمنان به خداست .
ـ امام على (ع ) : نماز , بهترين دو وسيله تقرب به خداست .
نماز بهترين تكليفى است كه و ضع شده است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) در پاسخ به سؤال ابوذر درباره نماز , فرمود : نماز بهترين تكليفى است كه (از جانب خدا) وضع شده است , اينك هر كه خواهد گو كم بخواند و هر كه خواهد گو بسياربگزارد. ـ امـام صادق (ع ) : طاعت خدا به خدمت كردن او , در روى زمين است و هيچ خدمتى به او بانماز برابرى نمى كند. ـ امـام عـلى (ع ) : شما را به نماز و مواظبت بر آن سفارش مى كنم , زيرا كه نماز بهترين كاراست و ستون دين شماست .
بعد از شناخت خدا, نمازبرترين كارهاست .
ـ امـام صـادق (ع ) در پـاسخ به سؤال از بهترين اعمال بعد از معرفت (خدا) , فرمود : بعد ازمعرفت (خدا) هيچ چيزى با اين نماز برابرى نمى كند. ـ در پـاسـخ بـه سؤال از برترين اعمال و محبوبترين آنها نزد خداوند , فرمود : بعد از معرفت (خدا) چيزى برتر از اين نمازنمى شناسم .
نماز ستون دين است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : مثل نماز مثل ستون خيمه است , اگر ستون محكم باشد طنابها و ميخها و چادر كار آيى دارند , اما اگر ستون بشكند نه طنابى به كار مى آيد و نه ميخى و نه چادرى .
ـ امـام بـاقر(ع ) : نماز ستون دين است ,مثل آن مثل ستون خيمه است كه اگر ستون محكم باشد مـيـخـهـا و طنابها محكم مى مانند و اگرستون كج شود و بشكند , نه ميخى استوار مى ماند و نه طنابى .
ـ لـقـمـان (ع ) در مـقام اندرز به فرزند خود , فرمود : فرزندم ! نماز را بر پا دار كه آن در دين خدا , همانند ستون براى خيمه است , اگر ستون راست و استوار باشد طنابها و ميخها و پرده خيمه كار آمدند و اگر ستون راست و استوار نباشد نه ميخ فايده دارد نه طناب و نه پرده خيمه .
ـ امام على (ع ) : خدا را , خدا را , به نماز توجه كنيد , زيرا نماز ستون دين شماست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : نماز , ستون دين است .
نماز از فحشا و منكر بازمى دارد. قرآن .
((آنچه را كه از كتاب به تو وحى شده است بخوان ونماز را بر پا دار , كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا ياد خدا (از هر عبادتى ) بالاتر است و خدا مى داند چه مى كنيد)). ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه نمازش او را ازكار زشت و ناپسند باز ندارد , جز بر دورى او از خدا افزوده نشود. ـ امـام صادق (ع ) : بدان كه نماز عامل باز دارنده (از سوى ) خدا در زمين است , پس هر كه دوست دارد بـداند كه از نمازش چه سودى برده است بنگرد , اگر نماز او را ازكارهاى زشت و ناپسند باز داشته است , به اندازه اى كه باز ايستاده از نماز بهره برده است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه از نماز فرمان نبرد نماز نخوانده است و فرمان بردن از نماز به اين است كه از كار زشت وناپسند باز دارد. ـ درباره مردى كه با آن حضرت نماز مى خواند و در عين حال مرتكب كارهاى زشت مى شد , فرمود : نمازش , روزى او را از زشتكارى باز خواهد داشت .
مرد توبه كرد. ـ دربـاره مـردى كـه روز نـماز مى خواند و شب دزدى مى كرد , فرمود : نمازش او را از اين كارباز خواهد داشت .
نماز گناهان پيش از خود را مى پوشاند. ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هرگاه به نماز ايستادى و توجه پيدا كردى و ام الكتاب (سوره فاتحه ) را با هر سـوره ديگرى كه برايت ميسر است ,خواندى سپس ركوع رفتى و ركوعش را كامل به جا آوردى و بـه سـجـده رفتى و تشهد گفتى وسلام دادى , تمام گناهانى كه از نماز قبل تا اين نماز مرتكب شده اى آمرزيده مى شود. ـ امام على (ع ) : هر كه نماز را با معرفت به حق آن به جاى آورد , آمرزيده است .
ـ پيامبر خدا(ص ) با اصحاب خود در سايه درختى نشسته بودند. تكان داد و برگى افتاد. به نماز ايستد , گناهانش فرو مى ريزد همچنان كه برگ اين درخت فرو افتاد. ـ امـام عـلـى (ع ) : از رسول خدا شنيدم كه مى فرمايد : اميد بخش ترين آيه در كتاب خدا اين است :((ودر دو سـوى روز و پـاسـى از شب نماز بگزار )) و فرمود : اى على ! سوگند به آن كه مرا بحق نـويـد دهـنـده وبـيـم دهـنـده فـرسـتاد , هر يك از شماكه براى وضوبرخيزدگناهان از جوارح او فـرومـى ريـزنـد وچون با چهره و دل به خدا روى كند , هنوز نماز را تمام نكرده هيچ گناهى بر او نـمـانـد, همچون روزى كه از مادر متولدشده است و گناهانى كه در فاصله دو نماز كرد نيز پاك شود. را بر شمرد. يك از شما جريان دارد. آيا كثافت و چركى در بدنش باقى مى ماند؟ به خدا سوگند كه نمازهاى پنجگانه نيز براى امت من , چنين حكمى دارند. ـ پـيامبر خدا(ص ) : شما (از آتش گناه ) مى سوزيد , اما چون نماز صبح را خوانديد آن را مى شويد ,بـار ديـگـر مى سوزيد و مى سوزيد , اما چون نماز ظهر را گزارديد آن را مى شويد و باز مى سوزيد ومـى سـوزيـد , اما چون نماز عصر را خوانديد آن را مى شويد , بار ديگر مى سوزيد و مى سوزيد , اما چون نماز مغرب را گزارديد آن را مى شويد. را مـى شويد , سپس مى خوابيد و بر شما گناهى نوشته نشود تا آن كه (روز ديگر به همين ترتيب ) خود را بشوييد. ـ هـنـگـام فرا رسيدن هر نمازى آواز دهنده اى را شنيدم كه مى گويد : اى فرزندان آدم ! برخيزيد وآتشى را كه بر جان خود افروخته ايد خاموش كنيد. كار گناهانشان از چشمانشان مى ريزد و نماز را مى خوانند و هر چه گناه در فاصله ميان دو نماز كرده اندبخشوده مى شود. آن منادى فرياد زند : اى آدميان ! برخيزيد و آتشى را كه بر جان خود زده ايد خاموش گردانيد. برخيزند و طهارت كنند و نماز بگزارند و گناهانى را كه در فاصله دو نماز كرده اند آمرزيده شود. عصر كه فرا رسد نيز به همين ترتيب عمل شود. عشا كه رسد باز به همين سان عمل شود. ـ امـام عـلـى (ع ) دربـاره نـمـاز چنين سفارش , مى كند : نماز گناهان را فرو مى ريزد , همچون ريـزش بـرگ از درختان و آنها را از گردن بندگان بازمى كند, همچون باز كردن رسن از گردن چهار پايان .
خـدا9 نماز را به چشمه آب گرمى تشبيه فرمود كه جلو در خانه مردمى باشد و شبانه روزى پنج مرتبه خود را در آن بشويد. ـ نـمازهاى پنجگانه , گناهانى را كه در فاصله آنها مرتكب شوى به شرط آن كه از گناهان كبيره دورى كـنـى , مـى پوشاند و همين نمازهاست كه خداوند فرموده است : ((همانا خوبيها بديها را از بين مى برد)). ـ امام صادق (ع ) : اگر جلو در خانه يكى ازشما جوى آبى باشد و روزى پنج بار خود را در آن بشويد آيـا چرك و كثافتى بر تن او باقى مى ماند؟ حكايت نماز نيز حكايت جوى آبى است كه تميز و پاكيزه مـى كند , هر نمازى كه بخواند گناهانش را پاك مى كند مگر گناهى كه او را از ايمان به در برد و بر آن مداومت ورزد. ـ پيامبر خدا(ص ) : هرگاه بنده به نماز ايستدو فكر و دلش متوجه خداى تعالى باشد , چون نماز را تمام كند همچون روزى باشد كه از مادرمتولد شده است .
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـه دو ركـعـت نماز بگزارد و بداند در آن دو ركعت چه مى گويد , وقتى به انجامشان رساند هيچ گناهى ميان او و خداى عزوجل نباشد مگر اين كه آنها را بر او ببخشد. نماز نخستين چيزى است كه روزقيامت درباره اش سؤال مى شود. ـ پـيامبر خدا(ص ) : بر نمازهاى پنجگانه مواظبت كنيد , زيرا چون روز قيامت شود خداى تبارك و تـعـالى بنده را صدا مى زند و نخستين چيزى كه از او مى خواهد نماز است , اگر آن را كامل آورده باشد كه هيچ وگرنه در آتش افكنده مى شود. ـ در روز قـيـامـت نخستين عمل بنده كه به آن رسيدگى مى شود , نماز است , اگر پذيرفته شد بـه سـايـر اعـمـال رسيدگى مى شود و اگر پذيرفته نشد به هيچ يك از اعمال ديگر او رسيدگى نمى شود. ـ سـتـون دين نماز است و نماز ,نخستين عمل فرزند آدم است كه به آن رسيدگى مى شود , اگر درسـت بـود بـه ديـگـر اعـمالش رسيدگى مى شود و اگر درست نبود ساير اعمالش رسيدگى نمى شود. ـ امـام بـاقر(ع ) : نخستين چيزى كه بنده براى آن حسابرسى مى شود نماز است , اگر پذيرفته شد ساير اعمالش هم پذيرفته مى شود. حكمت نماز. ـ امـام عـلـى (ع ) : بندگان خدا! راستى بهترين وسيله اى كه متوسلان به خداوند جل ذكره بدان توسل مى جويند , ايمان به خداست و به فرستادگان او و بدانچه از نزد خدا آورده اند. ـ امام باقر(ع ) : نماز موجب تثبيت اخلاص و دورى از كبر است .
ـ امام على (ع ) : خداوند ايمان را براى پاك كردن (مردم ) از آلودگى شرك واجب گردانيد و نماز را براى دور كردن آنها از كبر. ـ فاطمه زهرا(ع ) : خداوند نماز را به منظور دور كردن (انسان ) از كبر واجب فرمود. ـ پيامبر خدا(ص ) : جبرئيل نزد من آمد و گفت : اى احمد! اسلام ده سهم است و هر كه يكى از اين سهم ها را نداشته باشد ناكام باشد. است كه گفتار مى باشد و دومين آنها نماز است كه پاكى مى باشد. ـ امـام صـادق (ع ) چـون سـؤال شـد كـه چـرا نماز , با آن كه مردم را از كار و رسيدن به مشكلات ونـيـازهـايـشـان بـاز مـى دارد و بـاعـث زحـمـت ورنـج جـسـمـى آنـهـاسـت ,واجـب گـرديـد, حـضـرت فـرمـود:چـون اگر به صرف آمدن دين و وجود كتاب (قرآن ) در ميان مردم اكتفا مى شد وعـامـلـى نمى بودكه ياد وخاطره پيامبر را در ميانشان نگه دارد , به همان سرنوشت پيروان اديان پيشين دچارمى شدند. در راه آن با آنان جنگيدند اما با رفتن آنها دين و آيينشان هم كهنه شد و از بين رفت .
تـبارك وتعالى چنين خواست كه مسلمانان نام و ياد محمد(ص ) و دين او را از ياد نبرند , از اين رو نـماز را بر ايشان واجب فرمود , تا روزى پنج مرتبه به ياد او باشند و نامش را به زبان آورند ونماز و يـاد خـدا از آنان خواسته شد تا مبادا از يادخدا غافل شوند و فراموشش كنند و در نتيجه يادو نامش محو شود. ـ امام رضا(ع ) در بيان علت نماز , چنين مرقوم فرمود : نماز اقرار به ربوبيت خداوندعزوجل است و نفى انباز از او و ايستادن در برابر خداوند جبار جل جلاله با خوارى و مسكنت و خضوع و اعتراف (به عـظـمت او) وطلب بخشش گناهان گذشته و نهادن پيشانى بر خاك روزى پنج بار براى تعظيم خـداى عـزوجـل , نماز موجب مى شود كه بنده به ياد خدا باشد و او را فراموش نكند و به ناسپاسى وگردنكشى دچار نشود و خاشع و فروتن باشد و راغب و طالب زيادتى در دين و دنيا باشد. عـلاوه بـر ايـنـهـا , نـمـاز مـوجـب مى شود كه انسان از گناه بازايستد وشب و روز پيوسته به ياد خداى عزوجل باشد تا اين كه مبادا بنده سرور و مدبر و آفريننده خويش را فراموش كند و بر اثر آن به گردنكشى و طغيان و نافرمانى روى آورد. آستان او وى را از معاصى باز مى دارد و از هر گونه فساد جلوگيرى مى كند. منزلت نمازگزار. ـ امـام عـلـى (ع ) : اگـر نـمـازگـزار بـدانـد كـه چـه هـاله اى از جلال خدا او را فرو مى پوشاند, هرگزدوست ندارد كه سرخودرا از سجده اش بردارد. ـ امام باقر(ع ) : هرگاه نمازگزار رو به قبله كند , خداى رحمان كه معبودى جز او نيست , به او رو كند. ـ امـام صـادق (ع ) : نمازگزار را سه فايده نصيب شود : هرگاه به نماز بايستد از اوج آسمان تافرق سـرش بـر او نيكى فرو ريزد و از زير پايش تا اوج آسمان فرشتگان او را در ميان گيرند وفرشته اى نـدا دهـد : اى نـمـازگـزار! اگـر بـدانـى بـا چـه كـسـى راز و نـيـازـ ورفـ ى كين وا رـب ش رـس مى كنى ,هرگزرازونيازت رانخواهى گسست .
ـ امـام عـلـى (ع ) : نـمـازگـزار را سه بهره باشد :فرشتگان از زير پايش تا اوج آسمان او رادر ميان گيرند , نيكى از سر تا پايش را فرا گيرد و فرشته اى در طرف راست و چپ او قرارگيرد. كـرده اى ؟ اى پـسـر آدم ! اگـر نـمازگزار مى دانست كه با چه كسى راز و نياز مى كند هرگز آن رانمى گسست .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد , مگر آن كه از او تا عرش نيكى بر اوفرو ريـزد و فرشته اى بر وى گماشته شود كه آواز دهد : اى پسر آدم ! اگر بدانى از نمازت چه بهره اى مى برى و با چه كسى راز و نياز مى كنى , هرگز خسته و رويگردان نمى شدى .
ـ تـا زمـانى كه در حال نماز هستى درخانه پادشاهى مقتدر را مى كوبى و هر كه در خانه پادشاه را بسيار بكوبد , سرانجام آن در به رويش باز مى شود. ـ امـام عـلى (ع ) : هرگاه مرد به نمازايستد, ابليس از اين كه مى بيند رحمت خدا او را فروپوشانده است حسودانه به وى مى نگرد. ـ انسان هرگاه در نماز باشد , بدن وجامه او و هر آنچه پيرامونش مى باشد تسبيح مى گويند. شرايط نماز. ـ امام رضا(ع ) : نماز , داراى چهار هزاردر (حكم و مساله ) است .
ـ امام صادق (ع ) : نماز چهار هزار مرز (و شرط) دارد. ـ نماز چهار هزار حد و شرط دارد كه تو آنها را رعايت نمى كنى .
ـ به حماد بن عيسى فرمود : اى حماد! مى توانى خوب نماز بخوانى ؟ برخيز نماز بخوان .
(حـمـاد مى گويد) برابر آن حضرت رو به قبله ايستادم و نماز را شروع كردم و ركوع و سجود رابه جا آوردم .
شصت يا هفتاد سال از عمرشان بگذرد و يك نماز را با شرايط كامل آن نگزارند!. آداب نماز. ـ پيامبر خدا(ص ) : دو مرد از امت من به نماز مى ايستند و ركوع و سجود هر دو نفرشان يكى است , اما فاصله نماز آنها با يكديگر از زمين تا آسمان است .
ـ امام صادق (ع ) : هرگاه به نماز برخاستى بگو : خدايا ! من محمد(ص ) را واسطه حاجت خود قرار مى دهم و با او به تو روى مى آورم , پس به حرمت او مرا نزد خودت در دنيا و آخرت آبرومند گردان و از مقربان قرارم ده .
و به آبروى اودعايم را اجابت فرماكه توآمرزنده ومهربانى .
نـمازدارى آداب ظاهرى و باطنى فراوانى است كه در تماميت و كمال آن دخالت دارند و مادر اين جا مهمترين آنها را ذكر مى كنيم :. خشوع در نماز. قرآن .
((براستى كه مؤمنان رستگار شدند. نمازشان خاشعند)). ـ امام على (ع ) : اى كميل ! مهم اين نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و صدقه بدهى , مهم اين است كه نماز با دل پاك و عمل خدا پسندانه و خشوع راستين صورت گيرد. ـ امـام صـادق (ع ) : هرگاه وارد نماز شدى , بر تو باد به خشوع و توجه قلبى به نمازت , زيراخداى تعالى مى فرمايد :((همانان كه در نمازشان خاشعند)). ـ پيامبر خدا(ص ) : خشوع زيور نماز است .
ـ كسى كه در نماز خود خشوع ندارد نمازش نماز نيست .
معناى خشوع .
ـ پيامبر خدا(ص ) در پاسخ به اين پرسش كه خشوع چيست , فرمود : فروتنى در نماز و اين كه بنده با تمام دلش به پروردگار خود رو كند. ـ امـام صـادق (ع ) دربـاره ((هـمـانـان كـه در نمازشان خاشعند)) , فرمود : خشوع , عبارت است ازفروهشتن چشم در نماز. طـبـرسـى ذيـل آيـه ((و هـمـانـان كه در نمازشان خاشعند)) مى گويد : يعنى خاضع و خاكسار وفروتنند. شـده كـه رسـول خـدا(ص )مـردى را ديـد كه در نمازش با ريش خود بازى مى كند , فرمود : اين مرداگر دلش خاشع بود بيگمان جوارح و اندامهاى او نيز خاشع بودند. در نماز بايد هم دل خاشع باشد هم جوارح .
خـود را مـتـوجـه نـمـاز كـند و دلش را از هر چه جز نماز فارغ گرداند , به طورى كه در آن جز عـبـادت و مـعبود چيزى نباشد و خشوع جوارح اين است كه چشمش را فرو اندازد و به نماز توجه كند واز التفات به اين سو و آن سو و بازى كردن (با ريش و جز آن ) خوددارى ورزد. خـشـوع , بـراسـاس آنـچـه در قـرآن كـريـم آمـده , عـبـارت است از خشوع چشم , چنان كه در آيـه ((ديـدگـانـشان خاشع است )) آمده است و خشوع دل چنان كه در آيه ((آيا وقت آن نرسيده كـه مؤمنان دلهايشان به ذكر خداخاشع شود)) آمده است و خشوع صدا چنان كه در آيه ((و صداها براى خداى رحمان خاشع شدپس چيزى جز زمزمه شنيده نشود)) آمده است .
خشوع پيامبر(ص ) در نماز. ـ جعفر بن على قمى : پيامبر(ص ) هرگاه به نماز مى ايستاد , از ترس خداى تعالى , رنگ چهره اش مى پريد. ـ عايشه : رسول خدا(ص ) با ما صحبت مى كرد و ما با ايشان صحبت مى كرديم , اما همين كه وقت نماز مى رسيد گويى ما را نمى شناخته و ما او را نمى شناخته ايم .
ـ جـعـفـر بن على قمى : رسول خدا(ص )هرگاه به نماز مى ايستاد , مانند جامه اى بود كه كنارى افتاده باشد. خشوع امام على (ع ). ـ امـام صـادق (ع ) : عـلـى هـرگـاه بـه نـماز برمى خاست , مى گفت : ((رو به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد)) و رنگش تغيير مى كرد , به طورى كه در چهره اش پيدا بود. ـ در تـفـسـيـر قشيرى آمده است : على (ع )چون وقت نماز مى شد , رنگش تغيير مى كرد و به خود مى لرزيد. عـرض شـد : شـمـا را چـه شـده اسـت ؟ فرمود : هنگام امانتى رسيده است كه خداى تعالى آن را بـرآسـمـانـهـا و زمـيـن و كـوهها عرضه كرد , اما آنها از پذيرفتن آن خوددارى كردند و انسان به عـهده گرفت و من با اين ضعف و ناتوانيم نمى دانم آيا از عهده برداشتن اين بار به خوبى برمى آيم يانه .
ـ امام على (ع ) هرگاه شروع به گرفتن وضو مى كرد , از ترس خدا , رنگ رخسارش برمى گشت .
ـ نقل شده است كه امام على (ع ) هرگاه به نماز مى ايستاد , مانند بنايى استوار يا ستونى راست تكان نمى خورد. نمى كرد) پرنده بر پشت آن حضرت فرود مى آمد. خدا(ص ) را نداشت , جز على بن ابى طالب و على بن الحسين (ع ). خشوع فاطمه دخت رسول خدا(ص ). ـ فاطمه (ع ) در نماز , از ترس خداى تعالى , نفس نفس مى زد. ـ پـيـامبر خدا(ص ) در ضمن بيان ستمى كه بر اهل بيت (ع ) خواهد رفت , فرمود : دخترم فاطمه سرور زنان سراسر عالم است .
جلاله , بايستد , نورش براى فرشتگان آسمان مى درخشد همچنان كه نور ستارگان براى زمينيان مى درخشد و خداى عزوجل به فرشتگانش مى فرمايد : اى فرشتگان من ! به بنده من فاطمه بنگريد , بانوى بندگان من در برابرمن ايستاده است و عضلاتش از ترس من مى لرزد. است , شما را گواه مى گيرم كه شيعيان او را از آتش ايمن كردم .
خشوع امام حسن (ع ). ـ امـام سـجـاد(ع ) : حـسـن بـن على (ع ) چون به نماز مى ايستاد , در برابر پرودگارش , عزوجل , عـضلاتش مى لرزيد و هرگاه سخن از بهشت و دوزخ به ميان مى آمد , همچون مار گزيده آسيمه سر مى شد. ـ امام حسن (ع ) هرگاه وضويش را تمام مى كرد , رنگش مى پريد. جـويـا شـدنـد , فـرمود : كسى كه مى خواهد به حضور خداوندگار عرش نشين رسد , بايد رنگش راببازد. ـ امـام حـسـن (ع ) هـرگـاه وضـو مـى گـرفت رنگ چهره اش تغيير مى كرد و بندهاى بدنش به لرزه مى افتاد. بايد رنگش زرد شود و بند بند بدنش به لرزه افتد. خشوع امام سجاد(ع ). ـ ابـن طاووس : امام سجاد(ع ) هرگاه شروع به طهارت گرفتن براى نمازها مى كرد, رنگش زرد مى شد و ترس وجودش را فرامى گرفت .
ـ آن حضرت (ع ) هرگاه براى نماز وضو مى گرفت و شروع به نماز خواندن مى كرد ,چهره اش زرد مى شد و رنگش مى پريد. مى خواهم در پيشگاه پادشاهى بزرگ بايستم .
ـ امام صادق (ع ) : امام سجاد(ع ) هرگاه به نماز مى ايستاد رنگش مى پريد و چون به سجده مى رفت آنقدر سر برنمى داشت كه عرق از او مى ريخت .
ـ چـون وقـت نـماز مى رسيد مو بر بدن امام سجاد راست مى شد , و رنگش زرد مى گشت و چون شاخه خشكيده درخت خرما مى لرزيد. ـ امـام بـاقـر(ع ) : امـام سـجـاد ـ صلوات اللّه عليه ـ هرگاه به نماز مى ايستاد گويى تنه درختى است كه هيچ چيزى از آن تكان نمى خورد , مگر آن چيزهايى كه وزش باد به حركت درمى آورد. ـ در كـتـاب ((الانـوار)) آمده است : امام سجاد(ع )مشغول نماز بود كه فرزند خردسالش محمد(ع ) كنار چاه عميقى كه در خانه آن حضرت در مدينه بود رفت و در چاه افتاد. مـتـوجـه افـتـادن او شـد و فـريـاد كـشـيـد و بـه طـرف چـاه دو بـدو كـنـارچـاه خـودش ــا ـ رامى زدوكمك مى خواست ومى گفت :يابن رسول اللّه ! فرزندت محمد غرق شد. صداى ناله و بيتابى فرزندش را در ته چاه مى شنيد , از نماز خود دست نكشيد. فرزندش , گفت : چقدر سخت دليد اى خاندان رسول خدا!. حـضـرت بـه نـمـاز خـود ادامـه داد و بـعـد از آن كـه آن را بـه طـور كامل و تمام انجام داد , به طرف همسرش رفت و كنار چاه نشست و دستش را به ته چاه ـ كه جز با ريسمان بلندى دسترسى بـه آن مـمكن نبود ـ دراز كرد و فرزندش محمد را روى دستانش بيرون آورد در حالى كه شيرين زبـانـى مـى كـرد و مـى خـنـديـد و نـه لـبـاسـش خـيس شده بود و نه جايى از بدنش ! سپس (به همسرش )فرمود : بگير! اى زن سست يقين به خدا. خنديد و از اين گفته امام سجاد كه به او فرمود: اى زن سست يقين به خدا , گريست .
حـضرت فرمود:امروزرابرتوسرزنشى نيست , وقتى در پيشگاه پادشاهى مقتدر ايستاده ام , اگررويم را از او برگردانم و او هم رويش را از من برگرداند , آيا پس او كسى هست كه رحم كند؟ . خشوع امام باقر و امام صادق (ع ). ـ جـابر جعفى : روزى ابوجعفر(ع ) به نماز ايستاد , در همان حال چيزى روى سرآن حضرت افتاد , اما آن را از سر خود دور نكرد تاآن كه جعفر(امام صادق ) آن را از روى سر ايشان برداشت .
و تـوجـه بـه نـمـازش بـود و ايـن فـرمـوده خداوند است كه : ((و به سوى دين روى آر با اخلاص وراستى )). ـ روايـت شده است كه سرورمان امام جعفر بن محمد صادق (ع ) در نماز خود قرآن تلاوت مى كرد كه از هوش رفت .
حـضـرت پاسخى به اين مضمون داد : آيات قرآن را پيوسته تكرار مى كردم تا جايى كه اين حالت به من دست داد كه گويى آن را از زبان نازل كننده اش مى شنوم .
ـ ابـو ايـوب : امام باقر و امام صادق (ع )هرگاه به نماز مى ايستادند رنگ رخسارشان تغييرمى كرد , گاه سرخ مى شد و گاه زرد , گويى با چيزى راز و نياز مى كنند كه او را مى بينند. موانع خشوع .
ـ امـام عـلـى (ع ) : مـرد نبايد در نمازش باريش خود و يا چيزى كه او را از نمازش غافل و بى توجه مى كند بازى كند. ـ مرد بايد در نمازش خشوع داشته باشد , كسى كه دلش در برابر خداى عزوجل خاشع باشدجوارح او نيز خشوع خواهد داشت و بنابراين , با چيزى بازى نمى كند. ـ پيامبر خدا(ص ) درباره مردى كه در نمازش با ريش خود بازى مى كرد , فرمود : اگر دل اوخاشع بود , بيگمان اندامهايش نيز خشوع داشتند. شرايط پذيرفته شدن نماز. ـ پـيـامبر خدا(ص ) : اگر چندان نماز بخوانيدكه چون چله كمان شويد , و چندان روزه بگيريد كه مانند كمان درآييد , خداوند از شما نپذيرد مگر آن كه همراه با پارسايى باشد. ـ خـداوند به داود وحى فرمود : چه بسا ركعتهاى طولانى كه نمازگزار خوانده و در آنها ازترس و خـشـيـت گـريـسـته است , اما در نظر من به اندازه پوست درون هسته اى نيارزد , زيرا به دل او نـگـريـستم و ديدم اگر نمازش را تمام كند و زنى در برابرش ظاهر شود و خود را بر او عرضه كند مى پذيرد و اگر مؤمنى با وى معاملتى كند , به او خيانت ورزد.
|