مرد سالخورده و دوحبّه جو در روزگار ديالم (مراد سلاطين آل بويه هستند كه از 320 تا 447 در جنوب ايران وعراق حكومت داشتند) بكرمان نشان گنجى يافتند، پادشاهرا حاضر كردند، صندوقى بودبر گشودند، دو حقه در وى نهاده بودند، و دو دانه جو در آنها بود كه چون برسنجيدندهر يك مثقالى وزن داشت . فضل بن يحيى برمكى را بر سينه قدرى برص پديد آمد، سخت رنجور شده و گرمابهرفتن را بشب انداخت تا كسى بر آن مطلع نشود. روزى هارون الرشيد به فضيل بن عياض (زاهد مشهور كه درسال 187 - ه در مكه فوت كرد) گفت چقدر تقوى و زهد تو بيشتر است ! عبدالملك پسر مروان بن حكم (پنجمين خليفه اموى ) از فقهاى شهر مدينه بود، و چون اغلباوقات در مسجد پيغمبر(ص ) مشغول تلاوت قرآن مجيد بود: او را كبوتر حرم ميگفتند. و اودر جريان قتل عام و غارت و تجاوز كه بدستور يزيد بن معاويه ، نسبتباهل مدينه (در سال 62 بجهت نقض بيعت يزيد) صورت گرفت ، ميگفت : ليت السماءانطبقت على الارض - ايكاش كه آسمان بزمين فرو ميريخت ، و بسيار از اين پيش آمدمتاءثر بود. شيخ ابوسعيد ابن ابوالخير را (در سال 440 فوت كرده است ) گفتند: فلان كس برروى آب مى رود. گفت : سهل است بزغى (مثل وزغ لفظا و معنا) و صعوه اى (پرنده استكوچكتر از گنجشك ) نيز روى آب ميرود. سالم بن عبدالله بن عمر نقل ميكند كه : از يكى از انصار شنيدم ميگفت - از خدا درخواستميكردم كه عمر بن خطاب را در خواب ببينم ، و بعد از دهسال فوت او در عالم رؤ يا او را ديدم كه عرق از جبين خود پاك ميكرد پرسيدم : يا اميرالمؤ منين ! چگونه آنجهان را يافتى و چه ميكنى ؟ خوارج بشعبه هاى مختلف تقسيم ميشوند، و آنچه مورد اتفاق همه خوارج است : اينستكهعثمان بن عفان كافر است ، على بن ابيطالب (ع ) از دين خارج شده است ، حكمين كه در جنگصفين انتخاب شدند كافر هستند، و طرفداران حكمين همه كافرند، و اصحابجمل و كسانى كه در جنگ جمل حاضر بودند همه كافر هستند، و بايد درمقابل امام ظالم و خروج كرد. عاقل كيست ؟ زمخشرى در كتاب ربيع الابرار آورده كه : يكى از فضلاى عرب مهمان امام حسن (ع ) شد،بعد از طعام گفت : براى من شربتى بياوريد! آفت مجالس انس ! ابو ايوب (سليمان موريانى وزير منصور دوانيقى و متوفى در 154) از مقربان ونديمان منصور خليفه بود، هرگاه منصور او را طلبيدى رنگش زرد شدى و لرزه براندامش افتادى . در چهار مقابه عروضى (مقاله سوم ، نجوم ، حكايت 9) مينويسد كه : بر پادشاه واجب استكه هر جا كه رود نديم و خدمتكار كه دارد او را بيازمايد، اگر شرع را معتقد بود وبفرايض و سنن آن قيام و اقدام نمايد: او را مهجور گردانيده و اعتماد كند. اگر بر خلافاين بود: او را مهجور گردانيده و حواشى مجلس خود را از سايه او محفوظ دارد.
|