بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهایی از فضیلت علم, حجت الاسلام والمسلمین على میرخلف زاده   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FAZILA01 -
     FAZILA02 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

غرق مباحثه علمى 
(صاحب تكمله ) فرموده است كه خبر داد مرا عبد صالح (حاج كريم ) فرّاش صحن مطّهر(سيّد الشهداء) عليه السلام گفت : من در سنّ بيست سالگى كه در صحن خدمت مى كردميك شب منادى صحن ندا داد كه درهاى حرم بسته مى شود، ديدم جناب (آقاى بهبهانى ) و(شيخ يوسف بحرانى ) كه با هم مشغول مباحثه علمى بودند ازداخل حرم بيرون آمدند و در رواق مطهّر ايستادند و بازمشغول مذاكره شدند تا آنكه منادى دوباره ندا داد كه درهاى صحن بسته مى شود آن دو ازدرب قبله از صحن خارج شدند و در پشت در به مذاكره خود ادامه دادند، تا اينكه نزديكصبح كه من براى گشودن درهاى صحن مطّهر آمدم ديدم هنوز ايستاده مباحثه مى كنند، من ازديدن آن حال مبهوت گشتم .
پس شيخ يوسف كه امام جماعت بود رفت براى نماز. آقاى بهبهانى هم عباى خود را پهنكرد و نمازش را خواند و به خانه خود رفت .(71)
زحمت براى علم 
مرحوم (آية اللّه سيد محسن امين ) صاحب (اعيان الشيعه ) كه خود چندينسال در محضر مرحوم (حاج آقا رضا همدانى ) تلمّذ نموده و از نزديكاحوال او را مى دانسته است در شرح حال آن فقيه بزرگ مى نويسد: (او عالم ، فقيه ،اصولى ، محقق و مدقّق و از برترين شاگردان (ميراز محمد حسن شيرازى ) بود شب وروزش را به مطالعه و تاءليف و تدريس در فقه واصول مشغول بود.
صبحگاهان از خانه خود كه در نزديكى مسجدى بود كه در آن امامت مى كرد به مسجد مى آمدو بعد از تقريبا نيم ساعت كه منتظر رسيدن همه طلاب مى شد در حدود يك ساعت از نوشتهخودش كتاب (مصباح الفقيه ) كه روز و شبقبل نوشته بود درس ‍ مى گفت : و سپس به خانه اش مى رفت و به نوشتن درس روز بعدمى پرداخت تا اينكه ظهر مى شد، پس به مسجد مى آمد و با حاضران در مسجد نماز را بهجماعت مى خواند و به خانه باز مى گشت و با خواهرزاده و دامادش شيخ على كه در علم واخلاق و احوال شبيه او بود و برادرزاده اش كه با او هم خانه بود و براىتحصيل علم از همدان به نجف آمده بود و فرزندش شيخ محّمد غذاميل مى كرد و غالبا غذايشان حاضرى بود نان بيات عجمى بود كه در بازار فروخته مىشد با مقدارى پنير و سبزيجات آنگاه كمى مى خوابيد و بعد از بيدار شدنمشغول مطالعه و نوشتن درس مى شد.
در خانه ايشان كنار درب ورودى حجره كوچكى بود كه با نردبان به آن وارد مى شدند.
آن حجره كوچك اطاق مطالعه و تاءليف و تصنيف او بود و گاهى اوقات كه من محتاج مىشدم مساله اى از او بپرسم يا معنى عبارتى را از نوشته هايش سؤال كنم بر او وارد مى شدم و مى ديدم قلم و كاغذ در دستش است و كتاب جواهر و حدائق ووسائل پيش ‍ رويش گشوده اند.
كاغذ و قلم را زمين مى گذاشت و متوجّه من مى شد و من مساءله ام را مى پرسيدم و او جواب مىداد و چون گفتگوى ما تمام مى شد دوباره كاغذ و قلم را به دست مى گرفت و من فوراخارج مى شدم .
او همچنان به مطالعه و نوشتن ادامه مى داد تا ساعت يازده بعدازظهر (بساعت غروب كوكقديم ) آنگاه به مسجد مى آمد و تا رسيدن وقت مغرب از كتاب خود مصباح الفقيه درسفقه مى گفت . به هنگام مغرب نماز را امامت مى كرد و بعد از نماز به حرم مطّهر مشرّف مىشد و زيارت مى كرد و نماز مى خواند و دعا مى كرد و گاهى به جحره اى كه مدفن مرحومسيد جواد عاملى (صاحب مفتاح الكرامة ) است مى رفت و بعد از مدّتى توقف به خانه اش مىرفت و گاهى هم بعد از زيارت مستقيما به خانه اش مى رفت و به مطالعهمشغول مى شد و... بعد از نماز صبح چنانچه فرصتى براى مطالعه و كتابت مى ديد بهمطالعه و كتابت مشغول مى شد تا طلوع آفتاب ، آنگاه به مسجد مى آمد و...(72)
فارابى 
(فارابى ) بسيار زاهد و نسبت به دنيا و منزل و خانه بى رغبت بوده با مردم آميزشنمى كرد در اوقات اقامت در دمشق منزلى براى خود تعيين ننمود و همواره در كنار آب و جاهاىپر درخت مى نشست و مشغول تاءليف مى شد. محصّلين واهل علم نيز در همان حال از وى استفاده مى نمودند و در اثر قناعت كه گنجى بى نهايت استبا چهار درهم كه سيف الدّوله براى او مقرّر كرده بود امرار معاش مى نمود او درسال 337 هجرى در حدود هشتاد سالگى در دمشق وفات كرد و در خارج باب الصغير آنشهر دفن شد. (73)
نعمت علم 
امام صادق عليه السلام فرمود: ( حضرت موسى ) عليه السلام شاگردى داشت كه ازآن حضرت علم فراوانى ياد گرفته بود يك روز از حضرت موسى اجازه خواست كهبديدن اقارب و فاميل هاى خود برود.
حضرت فرمود: اقوام و اقارب حق دارند ولى وقتى رفتى در ميان آنها مواظب خودت باشكه ظواهر دنياى آن محيط تو را اغفال نكرده و ميل به دنيا نكنى ، خداوند به تو نعمت علمداده بواسطه مال دنيا اين نعمت بزرگ را از دست مده .
آن مرد گفت : چنين نخواهد شد پس رفت نزد خويشان و آمدنش بهطول انجاميد، پس هر چه حضرت موسى احوال او را پرسيد اطلاعى از او بدست نياورد.
از جبرئيلاحوال او را پرسيد؟ جبرئيل گفت : من از حال او خبر دارم همين الان دم در ايستاده اجازه ورود مىخواهد ولى مسخ شده بصورت ميمون در آمده است و در گردن او زنجيرى است . حضرتموسى از ديدن آن مرد با آن حال ناراحت شده رفت به مصلّاى خود نماز خواند و به درگاهخدا استغاثه كرد كه بلكه خداوند او را بيامرزد.
خداوند وحى كرد به موسى كه (اى موسى اگر درباره اين مرد آن قدر دعا كنى كه حتىاعضاى بدنت از هم جدا گردد هيچ فائده ندارد و دعاى تو مستجاب نمى شود چون من با ونعمت علم را عطا كردم و او نعمت مرا ضايع كرد)(74)
مرگ فرزند 
صاحب جواهر با خود عهد كرده بود كه هر شب يك مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد.
در يكى از شب ها فرزندش از دنيا رفت . صاحب جواهر به علّت همان عهدى كه كرده بودقلم و كاغذ بدست گرفت و با چشم گريان و قلب محزون آمد كنار جسد فرزندش ومشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت . (75)
مسئله علمى 
يكى از تجّار متدين يك قواره قبايى براى (آقاى وحيد بهبهانى ) هديه آورده بود. چونشنيده بود كه آقا از كسى هديه و مالى قبول نمى كند در اين خصوص با آقايان مذاكرهكرد، گفتند (حاج ملارضا استرابادى ) شاگرد آقاست و آقا او را دوست دارد، اگر اينپارچه را بوسيله او به خدمت آقا بفرستى شايدقبول كند.
آن شخص تاجر نزد حاج ملارضا آمده التماس كرد كه حاجت او را برآورد، حاج ملارضاعذر آورد كه آقا قبول نمى كند.
تاجر گفت : اگر تو اين كار را انجام بدهى و آقا هديه مراقبول كند قول مى دهم كه يك قدك قبا هم بشما بدهم . حاج ملارضا فكر كرد وگفت : من مىبرم اگر قبول كرد چه بهتر و اگر هم قبول نكرد ضررى نكرده ام . پارچه را برداشتنزديك هاى ظهر آمد در منزل آقا را دق الباب كرد، آقا خودش آمد در را باز كرد وفرمود:اين موقع گرما چه كاردارى ؟ عرض كرد: قدك قبائى است فلان تاجر براى شما هديهكرده و التماس كرده كه شما قبول بفرمائيد. فرمود: (ملارضا من فكر كردم مسئله علمىمشكلى دارى كه اين موقع گرما آمده اى و مراهم از كارممعطل كردى برو بده به صاحبش مگر نمى دانى من از كسى چيزىقبول نمى كنم . اين را فرمود و در را بست .) من عرض كردم : آقا يك عرض كوچكى دارمفرمود: چيست ؟ عرض كردم : آن مرد به من وعده داده كه اگر شما اين هديه راقبول كنيد يك قواره قبا هم بمن بدهد پس اگر شماقبول نكنيد تكليف قباى من چه مى شود؟ آن وقت فرمود: اين راقبول مى كنم به شرط آنكه پس از اين اينگونه شفاعتها راقبول نكنى . (76)
علم اوّلين و آخرين 
(حضرت عيسى عليه السلام ) به شبانى رسيده فرمود: اى مرد تو عمر خود را بهچوپانى صرف كردى اگر در تحصيل علم مى كوشيدى بهتر از اين بودى ؟ عرض كرد:يانبى اللّه من شش مسئله از علم ياد گرفته ام و بدآنهاعمل مى كنم .
اول : آنكه تا حلال هست حرام نمى خورم و هرگزحلال كم نشود كه احتياج به حرام خوردن باشد.
دوم : آنكه تا راست هست دروغ نمى گويم و هرگز راست كم نشود كه احتياج به دروغباشد.
سوّم : آنكه تا عيب خود را مى بينم به عيب ديگرانمشغول نمى شوم و هنوز از اصلاح عيوب خود فارغ نشده ام كه به عيب ديگران بپردازم .
چهارم : آنكه تا ابليس را مرده نبينم به گنج و خزانه مخلوق طمع ندارم و هنوز گنج وخزانه خدا كم نشده است تا محتاج مخلوق باشم .
ششم آنكه : تا هر دو پاى خود را در بهشت نبينم از عذاب خداى تعالى ايمن نيستم و هنوزخود را در بهشت نديده ام تا از عذاب وى آسوده باشم .
حضرت عيسى فرمود: (علم اولين و آخرين اين است كه تو خوانده و ياد گرفته اى).(77)
علم انيس است 
(رسول خدا) صلى الله عليه و آله فرموده است : (اى مردم دانش بياموزيد كه آموختندانش به خاطر خدا، خشيت وترس از خداست ؛ و طلب علم نمودن عبادت است و تدريس دانشتسبيح است ؛ و بحث در اطراف مطالب علمى جهاد است ؛ و ياد دادن دانش به كسى كه نمىداند صدقه است ؛ و بخشش علم براى اهلش موجب تقرب است .
علم در تنهايى انيس و در خلوت رفيق و مونس است ؛ و راهنماى دين است ؛ در مشكلات وسختى ها مشير وگره گشا است ؛ دانش نزد دوستان و خويشان وفاميل وزير است ؛ در غربت چراغ راه بهشت است .
خداوند گروهى را به وسيله علم بالا مى برد و آنان را رهبر و آقا و هادى قرار داده كهبه آنها اقتدا مى شود، چون آنها راهنماى به سوى خيرند كه جماعت بهدنبال آنان مى روند و از آنها پيروى مى كنند و ازافعال آنها استغفار مى كنند حتى ماهيان دريا و درندگان بيابان و چهار پايان واهل آسمان و ستارگان آسمان .
چون علم مايه زندگى و علاج كورى است و نور ديدگان از تاريكيهاست ، و قوت ابدان وعلاج ضعف آن است . و بنده به وسيله دانش و علم بهمنازل ابرار و به درجات بلندى مى رسد. و تفكر علمى هموزن روزه ، و مُدارِستشمقابل نماز است .
به وسيله دانش خداوند را اطاعت و عبادت مى كنند و موحد و خداشناس مى شوند. ورع و تقواوصله رحم و شناختن حلال از حرام به وسيله علم و دانش است و علم ، امام و پيشواست وعمل تابع اوست ؛ و نيك بختان بختان از علم الهام مى گيرند و بدبختان از آن محرومند.
علم نورى است كه خداوند بر قلب هر كسى كه مى خواهد مى اندازد. پس خوشا به آنقلبى كه محل ورود نور علم باشد و منزل اين امانت الهى باشد. و شكى نيست كه علم وديعه الهى است در قلب و واجب است گرامى داشتن چنين قلبى بخاطر امانت و وديعه الهى.(78)
فراگيرى علم 
على عليه السلام : (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحثو گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه ، وبذل او به اهلش باعث نزديكى به خداست ؛ چون علم بهحلال و حرام است و راههاى منازل بهشت ، و انيس در وحشت ، و رفيق در غربت ، و سخنگوى درخلوت ، و راهنما است در نفع و ضرر، و سلاح است در هنگام جنگ با اعداد، و زينت است درنزد دوستان ؛ به وسيله آن علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادتقرار مى دهد...)(79)
على عليه السلام در ستايش علم و دانش فرموده است : (هر ظرفى تنگ ميگردد و پر مىشود وبه آنچه كه درون او مى گذارند، مگر ظرف علم و دانش كه چون در آن راه يافتفراخ ‌تر مى گردد. (و گنجايش دارد براى پذيرفتن علم ديگر)).(80)
به احترام علمش 
(عكرمه ) غلام (عبداللّه ) بن عباس از علم مولايش عبداللّه بهره فراوانى برد و يكى ازصاحبان علم و دانش شد. هنگامى كه عبدالله بن عباس از دنيا رفت او همچنان بنده بود،پسر ابن عباس على بن عبداللّه او را فروخت به خالد بن يزيد بن معاوية به چهار هزاردينار. عكرمه به على بن عبدالله گفت : (آيا علم پدرت را به چهار هزار دينار فروختى؟)
على پس از شنيدن اين كلام معامله را استقاله وفسخ كرده و عكرمه را پس گرفته سپسآزادش كرد به احترام علمش .
عكرمه عالم و كثير عزة شاعر، هر دو در يك روز وفات يافتند، مردم مى گفتند: ( ماتاليوم اعلم الناس واشعر الناس )(81).
(مُردند امروز اعلم ترين مردم و شاعرترين مردم .)
دو بهشت 
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كه دو گام در راهتحصيل علم بردارد و دو ساعت در حضور عالم بنشيند، و دو كلمه از او بشنود، خدايش دوبهشت عطا كند كه هر يك دو برابر دنيا باشد.
و نيز فرمود: هر كه به دنبال علم باشد بهشت بهدنبال اوست ، و هر كه به جستجوى دنيا باشد آتش در طلب اوست .(82)
دانش براى انسان زينت است و هم گنجينه اى است پايان ناپذير و نيز همنشين خوبى استدر صورتى كه همراه آدم عاقلى قرار گيرد.
تعظيم مقام حكمت 
در كتاب ربيع الابرار مى نويسد: شخصى يهودى از حضرترسول خدا صلى اللّه عليه و آله پرسشى نمود، آن حضرت ساعتى مكث نمود و سپس جواباو را فرمود، يهودى پرسيد چيزى را كه مى دانستى چرا در آن توقف كردى ؟
حضرت فرمود: براى تعظيم مقام حكمت و دانش و در حاشيه كتاب نوشته بود.

مكن در مهمى كه داراى شتاب
ز راه تاءنى عنان بر متاب
كه اندر تانى زيان كس نديد
ز تعجيل بسيار خجلت كشيد(83)
اى دل به جستجوى هنر در جهان بگرد
شايد كه آوريش به هر حيلتى بدست
مرد آن بود كه در گه و بى گه نشان علم
جويد به هر ديار ز هر هوشيار ومست
گر يافت علم سرور اقران خويش گشت
ور مرد عذر او بر اخيار روشن است
فؤ اد كرمانى گويد:
آدم از علم شد سميع و بصير
مرد بى علم كور و كر باشد
بى عمل علم جسم بى روح است
جسم بى روح بى اثر باشد
مرد حق را به كيميا چه نظر
زا نكه او كيميا نظر باشد
گرچه از زر تهى است دست حكيم
سينه اش مركز هنر باشد
فخر آدم به علم و معرفت است
نه به سنگى كه سيم و زر باشد
آدمى را كه علم ودانش نيست
سر و كارش به گاو و خر باشد

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation