بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهایی از فضیلت علم, حجت الاسلام والمسلمین على میرخلف زاده   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FAZILA01 -
     FAZILA02 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والعاقبت لاهلالتقوى واليقين الصلوة والسلام على اشرف الانبياء والمرسلين حبيب اله العالميناباالقاسم محمد صلى الله عليه وآله المعصومين الذين اذهب الله عنهم الرجس اهلبيتوطهرهم تطهيرا، سيما حجة بن الحسن روحى وارواح العالمين له الفداء.
هر فريضه اى از فرايض دينى محدودّيتى دارد يا از حيث زمان مانند وجوب روزه كهمخصوص ماه رمضان است يا نمازهاى پنجگانه كه وقت معّينى دارند، يا از حيث زمان و مكانمانند انجام فريضه حج كه در زمان معّين و مكان معّين بايد انجام داد، يا از حيث افراد مانندجهاد كه به افراد مرد واجب است و بر زنان واجب نيست .
ولى فريضه تحصيل علم دين هيچگونه محدوديت ندارد و در هر زمان و مكان و بر همهافراد زن و مرد فريضه است و اين مطلب از چهار حديثرسول اكرم صلى الله عليه و آله روشن ميشود.
حديث اول : ( طلب العلم فريضة على كل مسلم ) جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است .كلمه مسلم بر مرد و زن به هر دو شامل است . بعلاوه آنكه در بعضى كتب حديث كلمه مسلمههم اضافه شده است ، پس اين حديث ميگويد: طلب علم فريضه است بر همه چه زن و چهمرد، پيريا جوان و از هر طبقه و صنفى . اختصاص به طبقه خاصّى ندارد.
حديث ديگر: (اطلبوا العلم من المهد الى اللّحد) يعنى : در همه عمر از گهواره تا گوردر جستجو و طلب علم باشيد. زمان معّين ندارد، پس اين حديث شرط زمان را لغو كرده است .
حديث سّوم ، فرمود:
(اطلبوا العلم و لو بالصّين ) يعنى علم را جستجو وتحصيل كنيد ولو در چين باشد. يعنى : ولو آنكه مستلزم اين باشد كه به دورترين نقاطعالم مانند؛ چين برويد، سفر كنيد و در هر كجا باشد آن را بدست بياوريد.
اين حديث مى گويد: تحصيل علم جا و مكان معّينى ندارد، همانطوريكه وقت و زمان معّينندارد.
حديث چهارم ، جمله اى از رسول مكرّم صلى الله عليه و آلهنقل شده به اين مضمون : ( الحكمة ضالة المؤ من ياخذها) يعنى : حكمت و علم گمشده مؤ مناست و هر كس كه چيزى گم كرده است آن را در هر نقطه كه پيدا كندمعظل نميشود و بر ميدارد.
على عليه السلام ميفرمايد: ( الحكمة ضاله المؤ من فاطلبوها و لو عندالمشرك تكونوا احقبها واهله ) يعنى : حكمت گمشده مؤ من هست پس طلب كنيد آن را ولو نزد مشرك باشد زيراشما به آن علم و حكمت سزاوارتريد.
خلاصه علم را همچنانكه در اصل متن ميخوانيد بر همه فريضه است ، وبجهت تشويقبرادران و خواهران دينى به علم ودانش وداستانهايى كهشامل فضائل علم ودانش است جمع نموده و آن را بنام (داستانهايى از فضيلت علم )نهاديم انشاء الله كه مورد قبول حق وعنايات حضرت ولى عصر (عج ) واقع گردد وثوابآن را نثار تمام شهداء وعلماء وفضلاء وذوالحقوق وامامراحل و برادر شهيدم آشيخ احمد ميرخلف زاده مى نمايم .
قم مقدسه
حقير درگاه حق على مير خلف زاده
احاديث فضيلت علم 
(اى مردم بدانيد كه دين هنگامى كامل و درست است كه علم بياموزيد و علم خود را بكاربنديد. آگاه باشيد! تحصيل علم واجب تر ازتحصيل مال است )(1)
على عليه السلام : (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحثو گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه وبذل او به اهلش باعث نزديكى به خدا است ؛ چون علم بهحلال و حرام است و راههاى منازل بهشت و انيس در وحشت و رفيق در غربت و سخنگوى درخلوت و راهنما است در نفع و ضرر و سلاح است در هنگام جنگ با اعدا و زينت است در نزددوستان ؛ به وسيله ان علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادتقرار مى دهد...)
امام باقر عليه السلام فرمود: (هيچ بنده اى نيست كه در جستجوى دانش شب را به روز ياروز را به شب آورد مگر آن كه در رحمت خدا درآيد و فرشتگان به او بانگ برآورند كه :آفرين بر آن كس كه به زيارت خدا مى رود. واين چنين كس همين گونه راه بهشت رابپيمايد.(2))
على عليه السلام فرمود: (چرا مردم موقع غذا خوردن در شب چراغ روشن مى كنند تا باچشم خود ببينند چه طعامى مى خورند ولى در تغذيه روحى خود همت ندارند كه چراغعقل را با شعله علم روشن كنند تا از غذاى آلوده مصون بمانند و دچار عوارض نادانى وگناه نگردند در عقايد و اعمال خود گمراه نشوند.)
حضرت صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است :(داناترين مردم كسى است كه دانش ديگران را جمع كرده و بر دانش خود بيفزايد؛ و باارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او بيشتر باشد و كم ارزش ترين اشخاص كسىاست كه دانش او كمتر باشد.)
(اى جوينده علم آن دل كه علم و دانش در آن منزل نداشته باشد مانند خانه خرابه است كهكسى در آن ساكن نباشد ودر تعمير آن سعى نكند.(3))
ونيز حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:
رسول خدا فرمود: (استاد و شاگرد هر دو در فضيلت و ثواب تعلم و يادگرفتنشريكند وليكن اجر و مزد معلم افزونتر است پس علم را فرا گيريد از حاملان علم و بهبرادران خويش نيز ياد بدهيد، همچنان كه شما از عالمان ديگر ياد گرفته ايد.)(4)
رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: (كسى كه به شخصى مساءله اى ياد بدهد مالك او مىشود. عرض كردند يا رسول اللّه ! يعنى مى تواند او را بفروشد؟ فرمود: نه ، وليكنمى تواند به او امر ونهى كند و دستور و فرمان بدهد(5)).
حضرت صادق عليه السلام فرمود: (كسى كه قصدش از فراگيرى حديث منفعت دنيايىباشد از آخرت بى نصيب است ولى اگر قصدش خير آخرت باشد خداوند تبارك و تعالىبه او خير دنيا و آخرت را عطا مى فرمايد.)
امام باقر عليه السلام فرمود: (آن كس كه از شما دانش بياموزد، پاداشى دارد همچونپاداش كسى كه به او مى آموزد و البته آموزگار را بر او برترى است ، دانش را ازدارندگان دانش فرا گيريد و همان گونه كه دانشمندان به شما آموخته اند شما نيز بهبرادران خود بياموزيد.(6))
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: (اى مردم !كمال دين در دانش طلبى است و عمل كردن به دانش است آگاه باشيد! كه طلب كردن دانشاز طلب مال واجب تر است چون مال تقسيم شده و تضمين گشته است كه شخص عادلى آن رابين شما تقسيم كرده و ضامن شده كه به شما برساند و به زودى مى رساند، ولى علمرا بايد به دنبالش برويد واز اهلش طلب نماييد كه شما ماءموريد در جستجوى علم ازاهلش آن را طلب كنيد. (7)
(علم اصل همه صفتهاى نيك است و منشاء همه كارهاى خوب است از اين جهترسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسب دانش بر هر مسلمانى واجب است يعنى دانشتقوى و يقين .)(8)
علم تفرجگاه دانشمندان است .(9)
مردى آمد نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: يارسول اللّ ه ! علم كدام است ؟ حضرت فرمود: سكوت . عرض كرد پس از آن ؟ فرموداستماع و گوش كردن . عرض كرد پس از آن چيست ؟ فرمود حفظ كردن و بخاطر سپردن .عرض كرد: پس از آن ؟ فرمود: عمل كردن و به كار بستن علم . عرض كرد: پس از آن چيستيا رسول اللّه ؟ فرمود: انتشار علم و ياددادن به ديگران (10)).
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (پناه مى برم به خدا از علمى كه سود نداشتهباشد و آن علمى است كه با عمل خالصانه همراه نيست . وبدان كه اندكى از علم نيازمندعمل فراوان است ؛ زيرا علمى كه انسان در يك ساعت مى آموزد او را بهعمل كردن بر طبق آن در سراسر عمر ملتزم مى كند(11)).
از بوذر جمهر حكيم پرسيدند: علم بهتر است يامال ؟ گفت : علم ، گفتند: پس چرا علما به سراغ اغنيا مى روند ولى اغنيا به سراغ علمانمى روند؟
بوذر جمهر گفت : اين بدان جهت است كه علما فضيلت و ارزشمال را مى دانند و آثار و فوايد آن را درك مى كنند ولى اغنيا فضيلت علم را نمى دانند و ازآثار و فوائد و بركات علم و عالم آگاهى ندارند لذا به سراغ علم وعالم نمى روند.وهمين دليل بر فضيلت و برترى علم وعالم است بر ثروت و ثروتمندان .
دانش گنج بزرگى است كه فانى نشود(12)
حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرموده : دين شناسى كليد بينش ودل آگاهى و عبادت كامل است ، آدمى بوسيله علم مى تواند به مدارج عالى دست يابد و درامور دين ودنيا رتبه بزرگى را احراز نمايد(13).
امام صادق عليه السلام : فرمود: هر علم كه از اين خانه (اشاره به خانه خود كرد)بيرون نيايد آن باطل است .
به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر علم صحيح را خواستى آن را ازاهل اين بيت اخذ نما. زيرا كه علم صحيح را روايت مى كنيم شرح حكمت وفصل الخطاب به ما عطاء شده است .(14)
دانش فكر وانديشه را باز كند.(15)
يعنى اى فرزند عزيزم در آموختن علم باطن سخت كوش باش ، كه بيش از آنچه تصور مىرود سودمند و نافع است هر كس ‍ كه تنها به علم ظاهر پردازد واز علم باطن و سرّ بىخبر باشد بى آنكه خود بداند موجب هلاك و تباهى خود شده است ، پسركم ! اگر دوستدارى كه پروردگار تو را به زيور علم باطن كرامت بخشد، بايد كه چشم نفرت در دنيابنگرى و به ارزش خدمت به صالحان عارف باشى و كار خويشتن را براى مرگاستوارى دهى . در چنين حالت كه تو را اين سه خصلت فراهم آمد پروردگارمتعال تو را به علم سرّ و باطن مفتخر و مكرم خواهد فرمود(16).
از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه : هر كه دنيا خواهد تجارت كند، هر كه آخرتخواهد زهد و رزد، وهر كه دنيا و آخرت خواهد علم آموزد.(17)
پيامبر گرامى اسلام در ضمن خطبه اى فرمود: كسى كه قرآن را ياد بگيرد و درمقابل علم تواضع كند و به بندگان خدا ياد بدهد.
در صورتى كه از خداوند عوض و ثواب بخواهد هيچ كسى در بهشت ثوابش بهبزرگى ثواب او نيست و در بهشت منزلت و درجه و مقام رفيعه و نفيسه اى كه او را نصيباست ديگران ندارند، بدانيد كه عمل از علم بهتر است و ملاك دين ورع و تقوى است و عالمكسى است كه عمل به علم خود كند هرچند عمل كمترى باشد.(18)
پست ترين علم علمى است كه فقط در زبان قرار بگيرد و از زبان به ساير اعضا وجوارح سرايت نكند و بالاترين و بهترين علم آن علمى است كه در اعضا و جوارح بدنخودش را نشان بدهد و در مرحله عمل و كردار آشكار گردد.(19)
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اينمدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتنو خواندن را ميدانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هر كدام ازايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستورمى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود ادارهكند(20).
اگر اهل علم ، علم را درست و بجا حمل كنند و حقش را ادا كنند خدا و فرشتگان آنها را دوستدارند و چون آنان علم را براى دنيا گرفتند از اين جهت خداوند و فرشتگان آنها را دشمندارند و آنها در نزد خدا خوار شدند.(21)
علم وديعه و امانتى است از خدا در روى زمين خدا و علما امينان اويند پس هر عالمى كهعمل كند، امانت خدا را ادا كرده واگر عمل ننمايد از خائنين نوشته شده است .
دانش ريشه و اساس هر خير و جهل و نادانى ريشه و مايه هر شرى است .(22)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است خداوند بوسيله علم اطاعت مى شود، خيردنيا و آخرت با علم است و شر دنيا و آخر در اثرجهل است .
هر كه با هواى نفس مخالفت كرد علم را اطاعت كرده است .(23)
دانش راستين گمشده مؤ من است پس آن را فراگير و بياموز ولو از مردم منافق .
وهم از كلمات آن حضرت است : (24)
حكمت را بياموزيد ولو از مشركين .
از امام صادق عليه السلام در معنى اين آيه كه مى فرمايد: براى خدادليل رسا و قاطع است سؤ ال شد، فرمود: خداوند در روز رستاخيز به بنده گنهكار خودمى گويد: بنده من چرا تكاليف خود را خوب انجام ندادى ؟ آيا مى دانستى و گناه كردى ؟واگر بگويد نمى دانستم مى گويد: چرا ياد نگرفتى تاعمل كنى ؟
تمام اعضاى خانواده پيغمبر صلى الله عليه و آله چه زن و چه مرد حتى خدمتگزارانمخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله با پيش از اسلام باسواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن رابياموزند.
علم چراغ عقل و سرچشمه فضل و برترى است .(25)
علم ميراث گرانبها و نعمتى عمومى است (26).
على عليه السلام مى فرمايد: كسى كه يك حرف به من بياموزد مرا بنده خودش ساختهاست .
دانش بهترين سرمايه است .(27)
نادانى رتبه مالدار را پائين برده علم رتبه فقير را بالا مى برد(28).
بهترين ارثى كه پدران براى فرزندان و پسران مى گذارند علم وكمال و ادب است .(29)
به وسيله علم و دانش نادانى و جهل را ريشه كن كنيد.
خردمند ميلش به حكمت و بى خرد همتش به نادانى و حماقت است .(30)
هر كه با دانش خلوت كند هيچ خلوتى او را به وحشت نيندازد.(31)
(گنجى با فايده تر از دانش نيست )(32)
(در مقام كسب علم و دانش باشيد جاه و مقام به شما مى رسد)(33)
مردى آمد نزد دانشمندى گفت : دلم مى خواهد علم ياد گيرم ولى مى ترسم حق علم را ضايعكنم . عالم در پاسخ گفت : همين ترك علم خود تضييع آن است .(34)
على عليه السلام فرمود: به وسيله علم با جهل و نادانى مبارزه كنيد.(35)
امام رضا عليه السلام فرمود: (علم پيشاهنگعمل است (36)).
امام على عليه السلام فرمود: (هر كس به علم خودعمل نكند چيزى نمى داند(37)).
امام على عليه السلام فرمود: (علم تو را راهنمائى مى كند،وعمل تو را به سر منزل مقصود مى رساند(38)).
(علم دو قسم است ، علمى بر زبان ، كه حجتى است بر پسر آدم ، وعلمى در قلب كه علمسودمند است (39)).
وديعه هاى دانش 
حضرت امام زين العابدين عليه السلام هر وقت جوان هايى را مى ديد كه در طلب علم ودانشند نزديك آنها مى رفت و به آنها مرحبا مى گفت و تشويقشان مى فرمود و مى گفت :(شما وديعه هاى دانشيد كه امروز كوچكان قوم و در آينده نزديك از بزرگان قوم و گروهديگر مى باشيد.)
وهرگاه طالب علمى به نزد او مى آمد او را ترحيب و تكريم مى كرد و مى فرمود: (تووصى پيامبر خدا هستى و طالب علم قدم به خشك وترى از زمين نمى گذارد جز اين كه زمينتا هفت طبقه براى او تسبيح مى گويند(40).)
چشمه اى در قلب انسان 
(دانش در آسمان نيست كه بر شما فرود آيد و در جوف زمين نيست كه بر شما بيرونبيايد بلكه علم در خود شما است ) (چشمه اى در قلب آدم است ليكن بايد حجاب و مانع رااز روى آن برداشت ) در حديث ديگر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
(هر كس چهل روز بنده خالص خدا گرديد از قلب او چشمه هاى حكمت جارى مى شود و بهزبانش مى آيد.) كسى كه به مرتبه اخلاص رسيده باشد كارش به جايى مى رسد كهاز مكروهات نيز خوددارى مى كند بلكه از مباهات كه خلاف ادب به نظر بيايد پرهيز مىكند، چنانچه مرحوم (مقدس اردبيلى ) وغير ايشان (مرحوم ميرداماد) چنان بوده اند چنانچهرسيده است پاهاى خود را دراز نمى كرد چه درمنزل و چه در مجلس ؛ چون هميشه خود را در محضر پروردگار مى دانست .
(علم (نورى ) است كه خداوند در قلب هر كس بخواهد او را هدايت كند قرار مى دهد.)(41)
خداوند در يك آيه خود را به نور آسمانها و زمين تشبيه كرده است : (42)
روى اين حساب ميان علم و دانش و دانايى كه يك نوع نورانيتى است ارتباط و سنخيتبرقرار است و بر اساس همين سنخيت (نور علم ) و (نور الهى ) است كه (43)؛ (يعنى )صرفاً علما و دانشمندان نسبت به خدا حالت خشيت و خضوع دارند.)
اسلام عزيز گردد 
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اعمالتان را خالص واسلام را عزيز نمائيد،عرض كردند چگونه اسلام را عزيز كنيم ؟ فرمود: (با حضور در نزد علما براىيادگرفتن علم ، كسى كه براى رضاى خدا دانش بياموزد و در بحث جواباهل هوا را بدهد براى او ثواب عبادت ثقلين و جن و انس است ).
عرض كردند يارسول اللّه رياكار هم از عملش بهره اى دارد؟ فرمود: كسى كه فقطخالصاً لوجه اللّه براى عزت اسلام كار كند براى اوست ثواباهل مكه از وقتى خلق شده اند هست ولى اگر قصدش فقط براى خدا نباشد (با اينحال ) خدا آتش جهنم را بر او حرام كرده است .
علم و هنر بهتر از هر دولت و گنج زر 
حكيمى پسران خود را پند داد كه جانان پدر، دانش هنر آموزيد كه ملك ودولت دنيا را اعتمادنيست و سيم و زر در سفر و حضر محل خطر است . يا دزد به يكبار ببرد و يا خواجه بهتفاريق خورد.
اما دانش و هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده واگر دانشمند و هنرمند از دولت بيفتد غمنباشد كه علم و هنر در نفس خود دولت است ، هنرمند هر جا كه رود قدر بيند ودر صدر نشيندو بى هنر لقمه چيند و سختى بيند:

وقتى افتاد فتنه اى در شام
هر كس از گوشه اى فرا رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزيرى پادشاه رفتند
پسران وزير ناقص عقل
به گدائى به روستا رفتند(44)
مقام علمى سلمان از نظر ائمه عليهم السلام 
در ميان ياران و صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در علم ودانش كسى به مرتبهسلمان نرسيد؛ زيرا علاوه بر آن كه سلمان دويست و پنجاه يا سيصد و پنجاهسال عمر كرد، و در تمام اين مدت درمقام تحصيل دانش بوده است و به همين منظور سالهاىمتمادى خدمت رجال بزرگ مسيحيت را اختيار نمود.
و پس از آن كه مسلمان شد نيز در اوقات خاصى با پيامبر خلوت مى كرد و از آن حضرتكسب فيض مى نمود، به اين جهت است كه در روايات او را نمونه لقمان حكيم ياد كرده اندمخصوصاً اميرمؤ منان و ائمه عليهم السلام او را عالم به علوم پيشينيان و آيندگانمعرفى نموده اند.
در روايتى كه در آن اميرمؤ منان عليه السلاماحوال ياران اسلام خدا را بيان مى كند چون به نام سلمان مى رسد چنين مى گويد:
(به به سلمان از خانواده ماست شما كجا مانند سلمان را مى يابيد، كه او همانند لقمانحكيم است كه علم اول و آخر را مى داند و دريايى است كه پايان ندارد.)
يكى از امتيازات و خصوصيات سلمان اين است كه محدث است ؛ يعنى ، با فرشتگان تماسداشته و فرشتگان برايش حديث مى گفتند و علومى به او مى آموختند. با اين كه اين چنينمعنى كرده كه امام است هر چند در بعضى اخبار محدث را چنين معنى كرده كه امام برايش حديثمى كند ولى اين معنا درست نيست چون اين معنا اختصاص به سلمان ندارد بلكه در روايتصحيحى وارد شده كه امام به ابو بصير فرمود: (على عليه السلام محدث بود و سلمانهم محدث بوده است ، ابو بصير عرض كرد: يابنرسول اللّه معناى محدث چيست ؟
فرمود: خدا فرشته اى مى فرستد و مطالب را در گوش او مى گويد).
و نيز در روايت ديگر ابو بصير است كه : سلمان اسم اعظم مى دانست .(45)
در اثر جهل به احكام سيزده نفر با يك زن ازدواج كردند 
مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى رحمه الله عليه موقعى كه شخصى از كشورى بهحضورش مى آمد از تمام جهات و خصوصيات آن كشور سؤال مى كرد.
روزى عده اى از يك كشور دوردست به حضور او آمدند آن مرحوم از اقتصاد آن كشور و آنشهر سؤ ال نمودند، يكى از آنها گفت : ما آنقدر فقيريم كه سيزده نفريم و يك زن داريم!
ميرزا گفت : چه گفتى ؟!
آن مرد باز كلامش را تكرار نمود كه : ما سيزده نفريم و يك زن داريم ، كه اين زن هرشبى نزد يكى از ما مى ماند.
مرحوم ميرزا بسيار ناراحت شده فرمود: مگر نمى دانيد زن حق ندارد، بيش از يك شوهرداشته باشد؟
گفتند: نمى دانيم .
ميرزا فرمود: مگر در شهر شما عالم نيست ؟
گفتند: خير ميرزا دستور داد كه بعضى از آنها در شهر سامراء بمانند براىتحصيل علم و يادگرفتن احكام حلال و حرام .
وفرمود: هر كدام آمادگى داريد كه بمانيد براىتحصيل علم من زندگى او را تاءمين مى كنم ، هم اكنون عده اى ازاهل آن شهر در نجف و كربلا و قم مشغول بهتحصيل مى باشند.(46)
بدترين بندگان خدا و بهترين آنها
امام سجاد عليه السلام فرمود:
(اگر مردم بدانند كه در تحصيل علم چه خيرهاست در طلب آن كوشش كنند اگر چه با دادنجان و سفر كردن بر سر امواج مرگبار دريا باشد.
خداوند به (دانيال ) پيمبر وحى كرد كه بدترين بندگان من نزد من انسان نادانى استكه دانايان را سبك شمارد و از آنان پيروى نكند؛ و محبوبترين بندگان من انسانپاكرفتارى است كه در طلب پاداش بزرگ باشد، پا بپاى دانايان رود و در پىفرزانگان افتد و از حكيمان سخن گويد..)(47)
از نظر عملى نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام به دانشمنداناحترام فراوان مى گذاشتند، چنان كه امام جعفر صادق عليه السلام هشام را با آن كهبسيار جوان بود، احترام فراوانى مى كرد واو را بر ديگر شاگردان و اصحابسالخورده خويش مقدم مى داشت و مى فرمود كه : (اين بزرگداشت به خاطر علم فراواناوست نفعى كه او از راه علم خويش به جامعه مى رساند(48)).
پادشاهان ايران و سواد آموزى رعيت ها 
پادشاهان ايران هيچ كارى از كارهاى دولتى و ديوانى را به مردم پست نژاد و رعيت نمىسپردند..، به طورى كه به كلى بالا رفتن از طبقه اى به طبقه ديگر مجاز نبود.
ولى گاه استقناء واقع مى شد و آن وقتى بود كه يكى از رعيتها اهليت و هنر خاصى نشانمى داد، در اين صورت بنا به برنامه (تنسر) آن را به شاهنشاه عرض كنند بعد ازتجربه (موبدان ) و (هرابذه ) وطول مشاهدات ، تا اگر مستحق بدانند به غير طايفهالحاق فرمايند.(49)
درباره ممنوعيت تحصيل و قد غن بودن طلب علم و درس خواندن در ايران پيش از اسلام كهاشاره كرديم بهترين شاهد واقعه اى است دردناك كه حكيم (ابوالقاسم فردوسى ) در(شاهنامه ) نقل كرده است و آن اين است كه :
خسرو انوشيروان (خسرو اولى ساسانى ، 531 579م ) در يكى از جنگهاى خود بارومياندچار كمبود هزينه مى شود و وضع مالى و خزانه دولت براى تجهيز سپاه كفايت نمىكند.
(موبد) نزد خسرو مى آيد و او را از كمبود هزينه آگاه مى كند خسرو غمگين و گرفتهخاطر مى شود و (بوذر جمهر) (بزرگمهر) را مى خواهد و بدو مى گويد: هم اكنونساربان را بخواه و شتران بختى (قوى هيكل دو كوهانه سرخ رنگ ) را به راه انداز تابروند و صد گنج از مازندران آورند. گفت : راه بسيار است و سپاه اكنون تهى دست وبى خوار بار است ، خوب است در اين شهرهاى نزديك كسانى مايه دار از بازرگانان ومالكان بجوئيم و از آنان وام بخواهيم .
خسرو راءى مرد دانا، بوذر جمهر را مى پسندد. بوذر جمهر مرد دانا و خردمند و خوب چهرىرا مى جويد و مى گويد: با شتاب برو و كسى از نامداران كه به ما وام بدهد بياب وبگو كه خواسته ووام او را از گنج دولتى پس خواهيم داد. فرستاده مى آيد و مردم راگرد مى آورد و وامى را كه خواسته ياد مى كند. در اين ميان كفشگرى موزه فروش گوشتيز مى كند و به سخنان ماءمور خوب گوش مى دهد، وچون چگونگى را در مى يابد وآرزوى ديرينه خويش را نزديك به برآورده شدن مى پندارد، از مبلغ مورد نياز مى پرسدبه او پاسخ مى دهند، او مى پذيرد كه آن هزينه را بپردازد آنگاه قپان و سنگ مى آورند وآن (چهل هزار) درم را مى كشد و مى دهد.
سپس تقاضا مى كند كه در برابر اين مبلغ بوذر جمهر نزد خسرو و پايمردى و شفاعتكند، فرستاده خواسته او را مى پذيرد و به هنگام بازگشت چون آن هزينه سنگين را نزدبوذر جمهر مى برد خواهش وام دهنده را ياد مى كند بوذر جمهر به خسرو مى گويد: خسروبر مى آشوبد و به حكيم مى گويد: ديو خرد چشم ترا كور كرده است ، برو آن شترانرا باز گردان و آن وام را باز پس بده .
آرى در چنين شرايطى سخت و نياز مبرم آن وام را به جرم اين كه وام دهند ه از طبقه پايين وصنعتگر است نه دبيرزاده و موبدزاده و نه از خاندانهاى بزرگ ، اجازه درس خواندنبراى فرزند خود خواسته است باز مى گردانند و دوباره به انديشه وام خواهى ازديگران مى افتند و بدين گونه دل مردى را كه آرزو داشت فرزندش درس بخواند پر ازدرد و غم مى كنند و مرد كفشگر با آن همت و فداكارى و لا به و التماس آروزى درسخواندن فرزند خيش را به خاك مى برد.
اين داستان را فردوسى در (شاهنامه ) به نظر كشيده و مى گويد:
از اندازه لشكر شهريار
كم آمد درم تنگ سيصد هزار
دژم كرد شاه اندر آن كار چهر
بفرمود تا رفت بوذر جمهر
تا آنكه مى گويد:
يكى كفشگر بود و موزه فروش
بگفتار او تيز مى كرد گوش
بدو كفشگر گفت من اين درهم
سپاسى زگنجور برسر نهم ...
كه اندر زمانه مرا كودكى است
كه بازار او بر دلم خوار نيست
بگوئى مگر شهريار جهان
مرا شاد گرداند اندر نهان
كه او را سپارد بفرهنگيان
كه دارد سرمايه و هنگ آن (50)
ملائكه پرهاى خود را زير پاى طالبان علم پهن مى كنند 
از كثير بن قيس روايت شده كه گفت : با (ابى درداء) در مسجد دمشق نشسته بوديم مردىنزدش آمد و گفت : اى ابى درداء من از مدينه (مدينةالرسول ) نزد تو آمده ام براى حديثى كه به من رسيده است تو آن را از پيغمبر صلىالله عليه و آله نقل كرده اى ، گفت : براى تجارت به اينجا آمده اى ؟ گفت : نه . گفت :انگيزه ديگرى غير از اين نداشتى ؟ گفت : نه ، گفت : شنيدمرسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: كسى كه در راهى قدم بردارد كه در آن راهدانشى بدست آورد خداوند راهى به بهشت برايش معين كند و ملائكه از روى رضا و رغبتبالهاى خود را براى دانشجو مى گسترانند و براى عالم طلب آمرزش كنند آنچه درآسمانها و زمين است حتى ماهيهاى در آب .
و (برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه بر ساير ستارگان است . به درستى كهعلما وارث انبيا مى باشند و انبيا درهم و دينارى به ارث نمى گذارن بلكه علم را بهارث مى گذارند،) هر كس آن را به دست آورد بهره زيادى به دست آورده است . گفت : بلى.
بعضى از علماء به ابى يحيى بن زكريا بن يحيى بن الساجى نسبت داده اند كه گفت :در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضى از محدثين رفتيم و با ما مرد بى حيايىبود از روى مسخره گفت : پاهاى خود را از روى بالهاى ملائكه برداريد تا اين حرف رازد از مكانش تكان نخورد تا هر دو پايش خشك شد.
ونيز به ابى داوود سجستانى نسبت داده اند كه گفت : در اصحاب حديث مرد مخلوعى بودچون حديث پيغمبر را شنيد كه فرمود: ملائكه بالهاى خود را براى طالب علم مىگسترانند در كف پاهايش دو ميخ آهنين قرار داد و گفت : بر روى بالهاى ملائكه راه مى رومپس دردى در پاهايش پيدا شد وابو عبداللّه محمد بناسماعيل التميمى اين حكايت را در شرح حال مسلم ذكر كرده و گفته پاهايش و سايراعضايش خشك شد.(51)
مرحوم درچه اى بخاطر فوت مادرش درسراتعطيل نكردند
مرحوم شهيد آيت اللّه (اشرفى اصفهانى ) فرمودند: (مرحوم آيت اللّه سيد (محمد باقردرچه اى ) در اصفهان در مدرسه مى خواستند شروع به درس نمايند، خبر آوردند كهمادرشان در (درچه ) فوت كرده است ، آقا بدون اين كه درس راتعطيل نمايد فرمودند: شما برويد كارهاى تجهيز و تكفينش را انجام بدهيد. عرض كردندگويا وصيت كرده كه نمازش را شما بخوانيد، فرمود شما ساير كارهايش را انجام دهيد منبعد از درس براى نماز مى آيم پس از درس تشريف بردند ماخيال مى كرديم لابد چند روزى ايشان سوگوارند و براى درس تشريف نمى آورند ولىصبح فردا ديدم تشريف آوردند و درس را شروع فرمودند و راضى بهتعطيل درس ‍ نشدند.)(52)
كوشش اميركبير در تحصيل علم 
گويند كه : اميركبير در كودكى (هنگامى كه ) ناهار اولاد قائم مقام (فراهانى ) را مى آورد،در حجره معلمشان ايستاده براى بردن ظروف ، آنچه معلم به آنها مى آموخت او هم فرا مىگرفت ، تا روزى قائم مقام به آزمايش پسرانش آمده بود هر چه از آنها پرسيد ندانستندو امير جواب داد. قائم مقام از وى پرسيد: تقى ، تو كجا درس خوانده اى ؟ عرض نمود:روزها كه غذاى آقازاده ها را مى آوردم ، ايستاده گوش مى كردم . قائم مقام انعامى به او داد.نگرفت و گريه كرد. بدو گفت : چرا گريه مى كنى چه مى خواهى ؟
عرض كرد: به معلم امر فرمائيد درسى را كه به آقازاده ها مى دهد به من بياموزد قائممقام دلش به حال او سوخت به معلم فرمود تا به او نيز بياموزد.
نامه اى كه سالها بعد قائم مقام به برادرزاده اش ميرزا اسحاق نوشته حد مراقبت او را درتعليم كربلايى تقى آن روز و اميركبير سالهاى بعد مى رساند، در حقيقت كربلايىتقى (اميركبير) را (امثال كامل شاگردى درسخوان ) آورده ، به پسران خود و برادرزاده اش‍ سركوفت مى زد. بخشى از اين نامه چنين است :
ديروز از كربلايى تقى كاغذى رسيد موجب حيرت حاضران گرديد همه تحسين كردند وآفرين گفتند. الحق (يكاد زيتها يضى ء) در حق قوه مدركه اش صادق است يكى از آن ميانسر بيرون آورده تحسينات او را به شاءن شما وارد كرد كه در واقع ريشخندى به منبود گفت :
درخت گردكان با اين درشتى
درخت خربزه اللّه اكبر
نوكر اين طور چيز بنويسد آقا جاى خود دارد...
بارى حقيقتاً من به كربلايى قربان (پدر اميركبير) حسد بردم و بر پسرش مى ترسم... خلاصه اين پسر خيلى ترقيات دارد. و قوانين بزرگ به روزگارم مى گذارد. باشتا صبح دولتش بدمد.
ميرزا تقى خان در حدود سال 1222 ه‍، ق در (هزاوه فراهان ) متولد شد. پدرشكربلايى محمد قربان آش پز ميرزا عيسى قائم مقاماول بود و پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانى داشت.(53)
ابن انبارى به علت عشق به علم از هر لذت نفسانى صرفنظر كرد 
ابوبكر محمد بن قاسم نحوى (معروف به ابن انبارى ) سيصد هزار بيت شاهد براىقرآن در حفظ داشته و به او مى گفتند مردم در باب حافظه تو بسيار سخن گفتند، بگوچقدر در حفظ دارى ؟ مى گفت : سيزده صندوق حفظ دارم . و گفته شده كه صد وبيستتفسير قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسيارى از غذاهاى لذيذه را كه ضرربه قوه حافظه داشت ترك كرد، رطب را مى گرفت و مى گفت : تو طيبى ليكن اطيب از توحفظ كردن آن چيزى است كه خدا بخشيده به من از علم .
گويند: روزى در بازار مى گذشت جاريه خوشرويى را ديد طالب او شد اين خبر به(راضى باللّه ) خليفه عباسى رسيد، امر كرد او را خريدند و براى ابن انبارى بردندابن انبارى جاريه را امر به صبر براى استبراء نمود. مى گويد: من در طلبحل يك مساءله علمى بودم در اين وقت ناگهان قلبم متوجه جاريه شد و از فكر در آنمساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم : اين جاريه را ببر من نمى خواهم و نمى ارزد بهخاطر اين جاريه از طلب علم بازمانم .
غلام خواست او را ببرد جاريه گفت : تو مردى عالم وعاقل و صاحب مقامى بايد بدانى كه اگر مرا بيرون كنى و گناه مرا معين نكنى مردم گمانبد در حق من مى برند.
گفتم كه : از براى تو هيچ تقصيرى نيست جز اين كه ديدم با وجود تو از علمم مى مانمگفت : اين سهل است ؛ چون خبر به (راضى ) رسيد گفت : سزاوار نيست كه علم در قلباحدى شيرين تر باشد از علمى كه در قلب اين مرد است .
تحصيل علم تا دم مرگ 
شيخ شهيد در مجموعه خود نقل كرده است كه در خدمت ابوجعفر طبرىنقل كردند كه نصر بن كثير با سفيان ثورى خدمت حضرت صادق عليه السلام مشرفشده و عرض كرد كه : مى خواهم به بيت الحرام مشرف شوم مرا چيزى تعليم فرماييد كهخدا را به آن بخوانم حضرت فرمود: چون رسيدى به بيت الحرام بگذار دست خود را بهديوار خانه كعبه پس بگو: يا سابق الفوت و يا سامع الصوت و يا كاسىالعظام لحماً بعد الفوت پس بخوان خدا را بعد از آن به هر چه بخواهى .
وهمچنين تعليم فرمود: سفيان را كه در وقتى كه روآورد به چيزى محبوب ، بسيار حمد كندخدا را و هرگاه روكند به چيزى كه مكروه است بسيار بگويد: لاحول ولا قوة الا با للّه وهرگاه روزى او كم شد استغفار بسيار كند.
ابوجعفر طبرى دوات و كاغذ طلبيد و آن دعا و حديث را نوشت و اينقبل از مرگ او بود ساعتى بعد به او گفتند نوشتن اين مطلب در اين وقت براى تو چهفايده دارد؟
گفت : (شايسته است براى هر انسان كه ترك نكند اقتباس علم را تا بميرد.(54))
من ماءمورم كه علم فرا گيرم 
آيت اللّه سيد محمد شيرازى رحمه الله عليه نوشته است : يكى از علما در نجف اشرف خيلىكم به زيارت امام حسين عليه السلام در كربلاى معلّى مشرف مى شد. سبب را پرسيدند،فرمود: من ماءمورم كه علم فرا گيرم و علم بياموزم و از اينقبيل وظائف واگر بنا باشد زياد به زيارت كربلا بروم به من گفته مى شود چراوظيفه شرعى كه به تو واگذار شده ترك كردى و بيش از حد به زيارت امام حسينرفتى ؟(55)
بحث علمى در مسافرت 
ونيز نوشته است مرحوم حاج آقا حسين قمى هر موقع مى خواست به جائى مسافرت كند باكسانى كه در بحث خصوصى او شركت مى كردند مسافرت مى نمود تا در سفرمشغول بحث شود.
من كراراً او را به اين كيفيت ديدم . ايشان مى فرمودند: چگونه من از سهم مبارك امام استفادهكنم در حالى كه پول مخصوص ‍ طلبه اى است كهمشغول به تحصيل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترك كرده باشم ، هر چند در راهتحصيل هستم (56).
و نيز فرموده اند: همراه مرحوم شيخ ميرزا محمد تهرانى صاحب كتاب مستدرك البحار بهخارج شهر مى رفتيم ، وى در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرك بود و من هر چه بيدارمى شدم مى ديدم او مشغول نوشتن است با اينكه پير و ناتوان و چشمهايش ‍ ضعيف شدهبود(57).
سخنان خليل بن احمد 
خليل بن احمد گويد: روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز، روزاستفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افادهوفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز، روز مباحثهو مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز، روز مصيبت من است .
حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادىسبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد، روزى بهواسطه شدت سرما گفت : فردا درس تعطيل است ، فرداى آن روز به مجلس درس حاضرشد. طلبه ها علت را پرسيدند. فرمود: ديدم گاوان براى زراعت مى روند، روا نديدم كهمن بحث را ترك گويم (58).
على عليه السلام فرموده است :
لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان .
پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد.(59)
مسجد پايگاه سواد آموزى 
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بمنظور تعليم خواندن و نوشتن در ميان مسلمانانفردى به نام عبداللّه بن سعيد را ماءمور كرد تا خواندن و نوشتن را به ديگرانبياموزد. و با اين ترتيب از آنجائى كه سواد خواندن و نوشتن جنبه دينى و تقدس داشتمساجد به عنوان نخستين كانون هاى سواد آموزى مورد استفاده قرار گرفت .
جلسات ادبى نيز در مسجد تشكيل مى شد، شاعران سروده هاى خود را در حضور پيامبر مىخواندند و گاه از سوى آن حضرت به دريافت جايزه و خلعت مفتخر مى شدند. چنانچه كعببن زهير قصيده معروف خود بانت سعاد و قلبى اليوممبتول را كه در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله سروده بود در مسجدمدينه در حضور حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواند و جايزه از آن حضرت دريافتكرد.(60)
و براى حسان بن ثابت منبر مى نهادند و او اشعارش را در بالاى منبر مى خواند(61).
ترويج دانش 
پيغمبر براى انجام نخستين و مهمترين وظيفه اش كه تعليم دانش به پيروانش بودآموزشگاهى داشت به نام (صفه ) كه به مسجد پيغمبرمتصل بود و مى توانست شخصاً كار تعليم وتربيت و مطالبى را كه تعليم داده مى شدتحت نظارت داشته باشد، گاهى اوقات هم كهمجال و مناسبتى پيش مى آمد خود پيغمبر تعليم در كلاسها را بعهده مى گرفت و كسانىكه دوره تحصيل را در اين مدرسه به پايان مى رسانيدند به نواحى مختلف قلمرو اسلامفرستاده مى شدند تا در آنجا چنين كلاسها و مدارسى ترتيب دهند.
در (صفه ) شاگردان باسنين مختلف تحصيل مى كردند و در هفته يكروز كلاسهامخصوص زنان بود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اينمدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتنو خواندن را مى دانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هركدام ازايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
تمام اعضاى خانواده پيغمبر چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستاننزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله يا پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر ازايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستورمى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود ادارهكند.(62)
گروه بهتر 
عبداللّه بن عمر نقل مى كند كه روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو گروه ازپيروان خود را ديد در مسجد بودند.
فرمود: اين هر دو گروه مردمانى نيك هستند، اما يكى از اين دو گروه به كارى بهترمشغولند، زيرا يك گروه به دعا ونماز مشغول هستند تا عنايت و رحمت الهى را براى خودجلب كنند و اين امر به خدا مربوط است كه دعاى ايشان را مستجاب سازد و آنچه ايشان مىخواهند به ايشان ارزانى دارد.
اما گروه ديگر به كسب دانش وتعليم به كسانى كه از آن بى بهره اند سرگرمند وبدين قرار اينها به كار بهترى مشغول مى باشند. در واقع من خود نيز وظيفه تعليم رابعهده دارم و براى تعليم مبعوث شده ام (بعثت مُعَلّماً) با گفتن اين كلمات پيغمبرگرامى خود در ميان اين گروه نشست (63).
عمر واقعى آن است كه در تحصيل دانش بگذرد 
وقتى اسكندر جهت فتح ممالك قطع مسالك مى كرد در اقصاى مغرب به شهرى رسيد كهدر آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده برپا نمايند.
ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده اويكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنجسال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيستسال بيش نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد.
فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه را معمّر وكهنسال يافت ، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كردهاند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براىتحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه راباطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر اونويسند كه با علم و دانش بوده است .
اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمد وآنها را تحسين كرد.
فضيلت علم 
(آقا اميرالمؤ منين على ) عليه السّلام فرمود: (به هفت جهت علم ازمال برتر است ،
اوّل : آنكه علم ميراث انبياء است و مال ميراث فراعنه وپادشاهان است .
دوّم : علم را هر چه انفاق و خرج كنى . كم نمى شود (بلكه زياد هم مى شود) ولىمال را هر قدر خرج كنى به همان اندازه كسر مى شود.
سوم : مال نه تنها احتياج به حافظ و نگهبان دارد بلكه صاحبمال بايد در نگه دارى او مراقبت كند، ولى علم نه تنها احتياج به مراقبت و نگهدارى ندارد،بلكه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ مى نمايد.
چهارم : علم در كفن و قبر تا آخر همراه انسان است . ولىمال بعد از مرگ همراه آدمى نيست .
پنجم : مال براى مؤ من و كافر حاصل مى شود ولى علم فقط براى مؤ منحاصل مى شود، (مراد علم شريعت و دين است ).
ششم : جميع مردم در امور دينشان نيازمند به علمند ولى نيازمند به آدم مالدار نيستند.
هفتم : علم در موقع عبور از صراط صاحبش را يارى مى كند ولىمال در عبور از صراط مانع و مزاحم صاحب مال مى گردد.(64)
احترام به قلم وكتب علم 
استاد حسين مظاهرى فرمودند: استاد بزرگوار ما آية الله العظمى بروجردى رحمة اللهعليه از استادشان مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالى اصفهانىنقل مى كرد كه ايشان مى فرمود: اگر در اطاقى قلمى باشد كه با آن قلم فقه شيعهنوشته شده باشد، من در آن اطاق نمى خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابماول قلم را بيرون مى برم و بعد مى خوابم وقتى يك عالم شيعه اين طور بگويد، معلوممى شود كه احترام كردن به كتابهاى فقهى و روائى و مخصوصا احترام به قرآن شريففوق العاده مهّم است .(65)
سيد جواد عاملى 
مرحوم امين در (اعيان الشيعه ) درباره جدّيت مرحوم (سيّد جواد عاملى ) صاحب مفتاحالكرامه آورده است : او در جدّيت در تحصيل علم بى نظير بود. عمر خود را در درس وتدريس و بحث و مطالعه و تاءليف و خدمت به دين تمام كرد و شب و روز خود را در اين راهمستغرق ساخت ، به گونه اى كه هيچ امرى ازقبيل بيمارى ، ضعف يا اضطراب او را باز نمى داشت و حتى در شب هاى عيد و شب هاى قدرو ديگر شب هاى ماه رمضان به بحوث علمى مشغول بود و تا سنين پيرى اينچنين بود وهمچنان به رغبت و نشاط او در اين راه افزوده مى شد و شب را جز اندكى نمى خوابيد.
از او پرسيده شد: (افضلاعمال در شب قدر چيست ؟ فرمود به اجماع علماء اماميّهاشتغال به طلب علم است .)
در ايّام محاصره نجف توسط وهابى ها (بين سالهاى 1221 و 1226 هجرى ) كه علماء بامردم به دفاع از شهر پرداخته بودند، در عينحال كه با علماء ديگر به امور مربوط به جهاد و محافظت از شهر و فراهم آوردنوسائل دفاع و سركشى به مجاهدان و نگهبانان و تشويق آنان مى پرداخت ، از تاءليف وتدريس سستى نمى كرد و حتى در همان اوان رساله اى در باره وجوب دفاع از نجف واينكه نجف كانون اسلام است نوشت و برخى از مجلّدات مفتاح الكرامه را در همان روزگارتاءليف نمود، مانند مجلّد مربوط به ضمان و شفعه و وكالت و اين در حالى بود كه او دردهه هفتاد از عمر خود بود.
يكى از امورى كه جّد و جهد شبانه روزى او را نشان مى دهد اين است كه در پايان بسيارىاز مجلّدات مفتاح الكرامه آورده است كه در شب ، از نوشتن آن فارغ گشته است . چنانچه ذكركرده است كه نوشتن مجلّد وقف را در نزديكى هاى نيمه شب و جلد دوّم از طهارت را در ربعاخير شب و جلد وكالت را بعد از نيمه شب و دو جلد شفعه و اقرار را در شب و بعض مجلّداتديگر را در شب قدر يا شب عيد فطر به پايان رسانيده است .او در آخر مجلد اقرار از مفتاحالكرامه نوشته است : (در ماه رمضان امسال هشت ، يا نه يا ده جزء با اين تتّبع وگستردگى ابحاث نوشتم و اين بدان سبب بوده است كه من بسيارى از اعمالى را كهديگران در ماه رمضان انجام مى دهند جز اندكى كه چندان مؤ ثر درتعطيل كتابت نبوده ، ترك كردم ).
نواده آن مرحوم ، سيد جواد بن سيد حسن نقل كرده است كه دختر صاحب مفتاح الكرامه كهبانوئى جليل القدر و مشهور به تقوى و عيادت بوده است و تا بيش از نود و پنچسالگى با صحّت حواس و قدرت ادراك زندگى كرد گفت : پدرم جز اندكى از شب رانمى خوابيد و من به ياد ندارم شبى از خواب برخاسته باشم و او را در خواب ديدهباشم .
نوه او شيخ رضا بن زين العابدين عاملى مدّتى در خانه او بود و شب ها وقتى مطالعاتشتمام مى شد مى خوابيد و جّدش ‍ همچنان بيدار ومشغول به كار خود بود. به نوه اش رو كرده گفته بود: اين عشق به خواب چيست مرا ازخواب همين اندازه بس است و سپس سر را بين دوزانوى خود مى گذاشت و مى خوابيد و پيشاز آنكه خواب سيرى بكند بيدار مى شد و به كارش بر مى گشت .
گاهى نوه خود را براى نماز شب بيدار مى كرد ولى خود بدون آنكه نماز شب بخواندبه كار خود ادامه مى داد .
در ميان علماء زمان خود، تا روز مرگ معروف به دقّت و ضبط و صفاء ذات بود و علماءبزرگ زمانش براى حلّ مسائل مشكله به او رجوع مى كردند و جواب دريافت مى كردند ياتقاضا مى كردند، در آن باره تاءليفى بنمايد، چرا كه به اطلاعات سرشار و نكتهبينى و ممارستش با كلمات فقها و خبره بودنش در علمرجال واقف بودند. و شاهد اين مطلب اينكه بيشتر يا تمام كتابهايش را به در خواستبزرگان از علماء نوشته است چنانچه (مفتاح الكرامه ) و رساله (العصرة ) را به درخواست استادش شيخ جعفر و رساله (المواسعة ) را به در خواست استاد ديگرش صاحبرياض تاءليف نموده است (66).
بدانم و بميرم بهتر است 
دانشمند مشهور و نامى (ابوريحان بيرونى ) در بستر بيمارى افتاده بود و ساعات آخرعمر را مى گذرانيد، (فقيه ابوالحسن على بن عيسى ) به بالينش آمد.
در آن حال ابوريحان از فقيه پرسيد: حساب جدّات فاسده را كه موقعى براى من گفتىاينك بازگوى كه چگونه بود؟
فقيه گفت : با اين شدّت بيمارى اكنون چه جاى اين سؤال است ؟
ابوريحان گفت : (اى مرد بمن بگو كدام يك از اين دو بهتر است ، اين مسئله را بدانم وبميرم ، يا نادانسته و جاهل در گذرم ؟)
فقيه مى گويد: مسئله را گفتم و او فرا گرفت ، از نزد وى باز گشتم هنوز قسمتى از راهرا نپيموده بودم كه صداى شيون مرگ از خانه ابوريحان بلند شد.(67)
دقّت مرحوم آية الله بروجردى 
استاد فاضل (موحّدى ) از والدشان نقل كردند كه : روزى همراه (آية الله بروجردى )براى درس مى رفتيم از بازارخان كه خارج شديم آقا ديد يكى از طلاب بطرف ديگرىغير از سمت درس حركت مى كند، با تعجّب فرمود: (اين آقا در اين موقع درس به كجا مىرود و چه كارى دارد كه از درس مهمتر است كه درس را ترك مى كند؟)
آن آقا مرحوم شهيد مطهرى بود. كه به او قضيه آقاى بروجردى را گفته بودند ايشانجواب داده بود كه من آن روز يك كار ضرورى داشتم بهدنبال آن مى رفتم و من نمى داستم كه آقا اين قدر حركات مرا زير نظر داشته و تا اين حّدبه تحصيل علم و درس ‍ خواندن توجّه و دقّت دارند.(68)
ميزان اهتمام به طلب علم 
در (روضات الجنات ) مى نويسد: (مقّدس اردبيلى ) درتحصيل علم آن قدر دقّت داشت كه هر گاه از نجف اشرف به زيارت كربلا مى رفتنمازش را احتياطا جمع (يعنى هم نماز شكسته وهم نماز درست خواند) مى خواند و مى گفت :تحصيل علم فريضه است و زيارت امام حسين عليه السلام سنّت است چه بسا بواسطهانجام امر مستحب كه زيارت باشد فريضه اى ترك مى شود بنابر اين احتياط در جمعخواندن است ، با آنكه آن بزرگوار در حال سفر هم مطالعه را ترك نمى كرد.
باز مى نويسد: مقدس رحمه الله عليه با (مولى ميرزاجان ) همدرس بود، مولى ميرزاجانبه مطالعه خيلى حريص بود از اول شب تا آخر شب مطالعه مى كرد ولى مرحوم مقّدسثلث آخر شب بيدار مى شد نماز شب را مى خواند پس از اداء نماز در باره درس ‍ روزگذشته فكرى مى كرد و از مولى ميرزا جان بهتر مطالب درس را درك مى كرد.(69)
سكّاكى وكسب علم 
(يوسف ابن ابى بكر) ملقّب به (سراج الّدين سكّاكى ) دوازده علم از علوم عرب را دارابود، او در ابتداى امر آهنگر بود كه با دست خود صندوق كوچكى درست كرد وقفل عجيبى به آن صندوق زد كه وزن صندوق با آنقفل همه اش يك قبراط بيشتر نبود و آن را به عنوان هديه نزد سلطان آورد.
بر خلاف انتظار سكّاكى ، سلطان و اطرافيان او چندان عنايتى به سكّاكى نكردند ولىسكّاكى ديد مردى وارد مجلس شد همه اهل مجلس به او زياد احترام كردند، سكّاكى پرسيد:(اين آقا چه كاره است كه اين قدر مورد احترام ملك و سايرين است ؟)
گفتند: (اين آقا عالم و دانشمند است ). سكّاكى در همانجا تصميم گرفت كه بهدنبال تحصيل علم برود و علم را ياد بگيرد. از آنجا حركت كرد آمد به مدرسه براى درسخواندن در صورتى كه سى سال از عمرش گذاشته بود، استاد هم به او گفت : سن توزياد است مشكل است كه بتوانى به جائى برسى .
اتفاقا سكّاكى بسيار كم حافظه بود، استاد براى امتحان مساءله اى از فتاواى شافعىبه او گفت ، بگو: (قال الشيخ جلد الكلب يطهر بالدّباغه ) يعنى : شيخ گفته پوستسگ با دباغى پاك مى شود.
آن روز اين عبارت را هزار مرتبه تكرار كرد فردا كه آمد درسش راتحويل بدهد گفت : قال الكب جلد الشيخ يطهر بالدّباغه ! يعنى سگ گفته پوست شيخبا دباغى پاك مى شود. همه حاضرين خنديدند استاد درس ديگرى به او داد، خلاصه دهسال با اين حال درس خواند ولى چيزى ياد نگرفت .
بكلّى از خودش نااميد شد و حوصله اش تنگ شد و سر به بيابان گذاشت تا آنكه روزىدر دامنه كوهى مى گشت ديد در جائى از اين كوه آبى قطره قطره بروى سنگى مى ريزد ودر اثر ريختن قطرات آب در مدّت طولانى بر روى اين تخته سنگ ، سنگ سوراخ و گودشده از ديدن آن منظره به فكر افتاده بخود گفت : مگر قلب تو از اين سنگ سخت تر استپس اگر به تحصيل ادامه بدهى عاقبت به جائى مى رسى ، دوباره تصميم گرفتخواندنش را ادامه بدهد آمد با جدّيت و كوشش تماممشغول شد تا آنكه خداوند درهاى علوم و معارف را بروى باز كرد كه عاقبت گوى سبقت ازاقران و امثال خود ربود وبه درجات عاليه از مراتب علوم گوناگوننائل شد.(70)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation