223 خبر شهادت فاطمه (س ) به على (ع ) شب بود، امام (ع ) هنگام زهرا(س ) در مسجد بود حسن و حسين (ع ) به مسجد دويدند و شهادتمادر را به آن حضرت خبر دادند. مورخ معروف ، مسعودى مى نويسد: امام على (ع ) در كنار جنازه زهرا(س ) با سوز و گلدازچنين مرثيه خواند: هنگامى امام على (ع ) بدن زهرا(س ) را كفن مى كرد، وقتى كه خواست بندهاى كفن را ببنددصدا زد: در بعضى از منابع آمده : (فاطمه (س ) از على (ع ) به خدا و رسولش پيمان گرفتكه جز ام سلمه و ام ايمن و فضه و حسنين ، و سلمان و عمار و مقداد و ابوذر و حذيفه كسىبر جناره اش حاضر نشود.)(270) پس از شهادت حضرت زهرا(س ) و غسل و كفن حضرت ، سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار، حسن (ع)، حسين (ع )، جنازه را برداشتند و به سمت قبرستان بقيع حركت كردند، در حين تشييععلى (ع ) مرتبا به بچه ها تذكر مى داد كه : حسنم آرام گريه كن ، حسينم آرام گريه كن، تمام مردم نفهمند كه جنازه زهرا(س ) را داريم تشييع مى كنيم . در اين هنگام على (ع ) ديداز انتهاى قبرستان بقيع صداى ناله اى مى آيد، به حسن (ع ) فرمود: حسن جان ، ببين اينچه كسى است كه ناله مى كند، ساكتش كن تا مردم مطلع نشوند. (پس از وفات فاطمه ) چون شب شد، حضرت على (ع ) او راغسل داد و در جنازه گذاشت و امام حسن (ع ) را فرمود كه ابوذر را طلب كن . چون ابوذرحاضر شد، جنازه را برداشتند و به سوى بقيع بردند و بر آن نماز كردند. شيخ صدوق (ره ) مى گويد: زمانى كه على (ع ) جنازه زهرا(س ) را درون خاك نهاد، توانآن را نداشت كه خاك بر روى جنازه زهرا(س ) بريزد از قبر خارج شد، كنارى ايستاد و دوركعت نماز گزارد، سپس سرش را به سوى آسما بلند كرد و فرمودند: خدايا به منصبرى عطا كن تا بتوانم پيكر زهرا را تدفين كنم . سپس روى قبر را با خاك پوشاندپس از خاك سپارى بچه ها خود را روى قبر زهرا(س ) مى انداختند و مادر، مادر مى كردند.سلمان ، مقداد و ابوذر، امام حسن و حسين را آرام نمودند و على (ع ) زينب را دلدارى داد و بهسوى خانه برد(277) اميرمؤ منان على (ع ) پس از به خاك سپردن زهرا(س ) مقدارى آب روى قبر ريختند و كنارقبر نشسته و آرام ، آرام گريه كردند. على بن محمد هرمزانى ، از امام سجاد(ع ) و ايشان از پدر بزرگوارش امام حسين (ع ) روايتكند كه آن حضرت فرمود: در كتاب روضة الواعظين (فتال نيشابورى ) آمده : اواخر شب حضرت على (ع ) همراه حسن ،حسين ، عمار، مقداد، عقيل ، زبير، ابوذر، سلمان و بريده و چند نفر از خواص بنى هاشم ،جنازه زهرا(س ) را از خانه بيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نيمه هاى شب آن رابه خاك سپردند، حضرت على (ع ) اطراف قبر حضرت زهرا(س ) هفت قبر ديگر ساخت تاقبر فاطمه (س ) شناخته نشود، در اين هنگام : امام صادق (ع ) از پدران خود نقل كرد كه : پس از كه اميرمؤ منان (ع ) فاطمه را در ميانقبر نهاد و قبر را پوشانيد، مقدارى آب بر روى قبر پاشيد سپس در كنار، گريان ونالان نشست ، تا اين كه عمويش عباس آمد و دست على (ع ) را گرفت و او را به خانه اشبرد.(282) على (ع ) همه اين رنج ها را براى خدا تحمل مى كرد و به نخلستان مى رفت و ناله مى كردتا دشمن از آه و سوز او با خبر و بر اسلام جرى تر نشود و شنيديد كه زمانى بر سرچاه مى رفت و در آنجا درد دل مى كرد. چون امام على (ع ) همسرش زهرا(س ) را در دل شب دفن كرد، بر لب قبر ايستاد و اشعارىرا انشاد كرد كه ترجمه آن چنين است : روايت شده : شبى كه جنازه فاطمه (س ) را دفن كردند، در قبرستان بقيع صورتچهل قبر تازه احداث كردند. ابن عباس مى گويد: على (ع ) فرمود: بيا امشب با هم كنار قبر زهرا برويم . پس از رحلت حضرت زهرا(س )، اميرمؤ منان شب ها سفره اى را در خانه پهن كرده و هر چهدر خانه بود را بر سر سفره مى گذاشت ، سپس امام حسن و حسين و حضرت زينب را صدامى زد، بچه ها دور سفره مى نشستند، اما وقتى كه جاى خالى مادر را مى ديدند، شروع بهگريه مى كردند على (ع ) هر كارى مى كرد تا بچه ها را آرام كند نمى توانست تا اينكه خود حضرت نيز به گريه مى افتادند. سر را بر ديوار گذاشته و مى گريستند. ابان گفت : سليم گفت : با على (ع ) ملاقات كردم و از اين كار عمر كه از قنفذ مالياتنمى گيرد از او پرسيدم . فرمود: آيا مى دانى چرا از قنفذ دست برداشت و چيزى از وىغرامت نگرفت ؟ چون فاطمه (س ) وفات كرد على (ع ) هر روز قبرش را زيارت مى كرد، روزى آمد و خودرا بر قبر انداخت و اين دو شعر را انشاد فرمود: عمر پس از اينكه از تدفين شبانه زهرا(س ) مطلع شد، گفت به خدا قسم اى بنى هاشم ،شما حسد قديمى تان را نسبت به ما هرگز ترك نمى كنيد. اين كينه هايى كه در سينههاى شماست هرگز از بين نمى رود. به خدا قسم قصد كرده ام قبر زهرا را نبش كنم و براو نماز بخوانم ! سليم از ابن عباس نقل مى كند: در ذى غار بر على (ع ) وارد شدم . صحيفه اى برايمبيرون آورد و گفت : پسر عباس ! اين صحيفه اى است كهرسول خدا(ص ) بر من املا فرمود و من ، به خط خودم نوشتم . وقتى ام البنين به خانه على (ع ) آمد فرزندانرسول خدا از عطوفت و مهربانى و معرفت و كمال آن بانو گويا مادر خود را مى ديدند ورنج فقدان مادر را كمتر احساس مى كردند، تاريخ جز اين بانوى پاك را ياد ندارد كهفرزندان هووى خود را بر فرزندان خودش مقدم بدارد. ام البنين محبت به فرزندانفاطمه (ع ) را براى خود فريضه دينى مى شمرد و با درك عظمت شان به خدمت آنهابراى هميشه دريغ نداشت و به آيه كريمه قرآنعمل مى نمود.(291) شهادت جانگداز حضرت زهرا(س ) و حوادث تلخ و شرايط سخت بعد از رحلترسول خدا(ص )، براى على (ع ) بسيار جانفرسا و دشوار بود. هيچ چيزى نمى توانستاميرمؤ منان على (ع ) را در برابر آن حفظ كند جز صبر و استقامت . او در پرتو صبر واستقامت به زندگى خود ادامه داد و فرمود: رسول خدا(ص ) فرمود: سيد اوصياة در سيد ماه ها شهيد مى شود. على بن ابيطالب فرمود: در زمان وفات پيامبر هنگامى كه من و فاطمه و حسن و حسين نزدرسول خدا(ص ) بوديم آن حضرت به ما رو كرد و گريست . زمانى كه نبى اكرم (ص ) را به آسمان عروج كرد به حضرتش عرض شد: خداوندتبارك و تعالى مى خواهد شما را در سه چيز آزمايش كند تا صبر شما را ببيند. از پيغمبر (ص ) در حديث طويلى نقل شده كه : به على (ع ) فرموده : از آن كينه هايى كهاز تو در سينه عده اى است و آنها آن را اظهار نمى كنند، مگر بعد از مرگ من ، بر حذرباش ، آنان را خدا و همه لعنت كنندگان لعنت مى كنند، سپس گريه كرد، پرسيدند: يارسول الله (ص ) اين گريه براى چيست ؟ فرمود:جبرييل به من خبر داد كه پس از من در حق على (ع ) ستم مى كنند، و حقش را نمى دهند، و بااو مى جنگند، و فرزندانش را مى كشند، و با آنها ظلم مى كنند. پيامبر خدا (ص ) هنگام وصيت كردن موارد وصيت را يكى به على (ع ) مى گفت و از او مىخواست تا عمل به وصيت را - با همه سختى كه در پى دارد- بپذيرد. و افراد كه اينكشاهدانى از الهى بر اقرار و پذيرش تو گواهند؛ مبادا در انجام آن سستى ورزى . از فضالة بن ابى فضاله انصارى روايت است (ابو فضاله پدر فضاله ازاهل بدر بود و در ركاب اميرالمؤ منين (ع ) در صفين شهيد شد) كه اميرالمؤ منين (ع ) دركوفه مريض شد، و من با پدرم به عبادت آن حضرت رفتيم . جنگ احد، يكى از صحنه هاى بزرگ رويايى حق وباطل بود. سپاه اسلام برابر سپاه كفر مى جنگيدند. جنگ پايان يافت . پيامبر (ص ) وعلى (ع ) هر دو مجروح شدند. افرادى از برجستگان ، مانند: حمزه سيد شهيدان به شهادترسيدند. على (ع ) غرق در خون ، قهرمانى و جانبازى را به آخرين درجه اش رسانيد وسپرى به بلنداى كوههاى سر به فلك كشيده براى پيامبر(ص ) و اسلام بود. در عينحال وقتى كه پيكرهاى شهيدانى همچون : حمزه ، مصعب ، حنظله و... را ديد، شوق شهادت اورا رنج داد. هيجان زده و دگرگون شد كه چرا به مقام شهادتنايل نشده است ؟ محمد بن عمر بن على از پدرش از جدش (اميرالمؤ منين ) عليه السلام روايت كرده كه آنحضرت فرمود: چون آيه اذا جاء نصر الله و الفتح (آن گاه كه يارى خدا و فتح فرارسد...) بر پيامبر (ص ) نازل شد به من فرمود: اى على به تحقيق نصر خداوند وفتح فرا رسيده ، پس هرگاه كه ديدى مردم دسته دسته در دين خدا وارد مى شوند (و بهآيين خداوندى مى گرايند) پس به حمد پروردگارت تسبيح كن و از او آموزش بخواه كهخداوند پذيرنده توبه است . پيش از آن كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در غزوه خندق عمرو بن عبدود را بكشد، او ضربتىبر سر آن حضرت زد كه سر مباركش شكافته شد، على (ع ) آن ملعون را به جهنمفرستاد، به خدمت حضرت رسالت (ص ) مراجعت نمود، آن حضرت به دست مبارك آن جراحترا بست و به دهان معجز نشان خود بر آن جراحت دميد، در همان لحظه بهبود يافت ، پسفرمود: من كجا خواهم بود هنگامى كه ريش تو را به خون سرت رنگين مىكنند.(305) عصر پيامبر (ص ) بود، چند روز به ماه مبارك رمضان مانده بود، پيامبر (ص ) مسلمانان رابه مسجد دعوت كرد، و در حضور مردم در عظمت و شاءن ماه رمضان سخنرانى نمود، از جملهفرمود: (شيطان ها در اين ماه ، در بند زنجيرها هستند، از درگاه خداوند بخواهيد كه آنهارا بر شما مسلط نكند.)
|