|
|
|
|
|
|
وقتى كه نياز اصلى تمام اعضاى جامعه بشرى ، خصوصا خانواده ها، رسيدن به آسايش، است و همگان را، آرزو براين است كه روزى به تمام گرفتارى و اضطراب و بىنظميهاى زندگى بشر پايان داده شود تا از لذت و شيرينى اعتماد، و احتراممتقابل ، كام همه محرومان شيرين گردد بايد به تعهدات خود احترامقائل شوند چون آسايش جوامع بشرى از اين راهقابل تاءمين است و اين همان معناى احساس تعهد و امانتدارى است كه آدمى را منبع خير قرارمى دهد. دختر: عامل اصلى براى زندگى بهتر در محيط اجتماع و خانواده ها چيست ؟ پسر: عامل اصلى در آسايش زندگى ديندارى مردم است زيرا يك فرد متدينقبل از هر چيز و در كنار هر كارى كه انجام مى دهد خود را،مسئول مى داند و يقين دارد كه روزى در برابرعدل الهى ، به تمام اعمال و گفتارهايش رسيدگى خواهد شد و بايد پاسخهاى مناسبى راآماده سازد او در اثر چنين طرز تفكر سالم در تمام برنامه هايش شيوه سالمى را كهمقبول خداست انتخاب مى كند و به تمام قوانين واصول زندگى ، پاى بند مى باشد، مشكلى كه مردم هر عصر و زمان با آن روبرو هستندبى تقوائى و عدم توجه به خواسته هاى خداىمتعال است و اگر شعاع نور ايمان و رحمت بى كران الهى از راه تقواى انسانها، برقلبهانتابد، هيچ وقت بشر پايبند قوانين زندگى نخواهد گشت و هميشه به طغيان و قانونشكنى كه نشانه بى تقوائى اوست ، گرايش دارد ولى تدين و تقواست كه جلو طغيان اورا مى گيرد و بوسيله بندگى و اطاعت از خداىمتعال وى را به اصول و قوانين زندگى پاى بند مى سازد. در مورد ازدواج بايد به مسئله تعهد و امانتدارى و همچنين ديندارى و تدين توجه كافىمبذول شود زيرا تمامى آسايش و آرامشهاى زندگى به تدين و تقواى زن و شوهروابسته است اگر جوانان در هنگام ازدواج بيدار و آگاه باشند زيبائيهاى معنوى را درشريك زندگى خود معيار و ملاك انتخاب قرارخواهند داد. در اين صورت بطور يقينخوشبختى و سعادت كامل را نصيب خود ساخته اند. چون فرد ديندار مرد يا زن ، به قوانينزندگى ، خصوصا زناشوئى احترام قائل مى شود و خود را به رعايت آن در تماممراحل زندگى آماده مى سازد و به هيچ قيمتى حاضر نخواهد شد كه در زندگى خويش ،قانون شكنى كند چون در بينش يك مسلمان اينعمل يك معصيت بزرگ است . اگر جوانان زندگى جديد خود را با افراد مؤ من و متدين آغازكنند با هيچ مشكل اساسى روبرو نخواهند شد به جهت اينكه ، ديندارى و تقواى الهى ،آدمى را به اصول و قوانين زندگى متعهد و مسئول مى سازد و رعايت آن را، از وظائف وتكاليف يك مسلمان معرفى مى نمايد وقتى كه رعايتاصول و قوانين زندگى ، از تكاليف دينى يك انسان خداشناس به شمار مى رود، قطعابه زندگى زيبا و سعادتمند دست پيدا مى كنند و در اينحال زندگى براى اعضاى خانواده و اجتماع جايگاه امن و سعادت آفرين خواهد شد و آناندور از هر گونه اضطراب و نگرانى ، به زندگى شيرين و گواراى خودشان ادامهخواهند داد زيرا ميوه تعهد و امانتدارى كه از تقوا و ديندارى ريشه مى گيرد جز اين نخواهدبود. بدبختيهاى كه دامن جوانان را گرفته و آنها را هر روز به قربانى مى گيرد عدم توجه، به دين و عقايد همسران خويش است ، امروزه افكار اغلب جوانان به رنگ صورت وقيافه هاى بظاهر آرايش شده و يا امكانات مادى ازقبيل ، مدرك ، شاغل بودن و مانند آنها، جذب شده و با حالت مستىِ احساسات ، به تمامىذلتهاى زندگى تن مى دهند و بدون رعايت تقوا و ديندارى در منتخب خويش ، خود را تسليمحوادث ناگوار زندگى مى سازند زيرا زندگى در سايه تعهد و ديندارىِ انسانها،سعادت و خوشبختى را توليد مى كند و امكانات مادى در اين ميدان ، نقشى ندارد چون كهتدين انسان را در تمام مسائل زندگى رهبرى نموده و او را از پرتگاه سقوط بذلت وبدبختى محافظت مى نمايد. دختر و پسرى كه با معيارهاى دينى با هم ازدواج مى كنند هيچوقت يكديگر را به مسائل مادى و دنيوى قربانى نمى كنند و درمقابل كمبودهاى مالى ، و مشكلات زندگى ، با صبر و بردبارى ، يار و ياور همديگر مىباشند و با به يادآوردن قدرت الهى و آزمايشاتش كه درمراحل زندگى براى رشد انسان وجود دارد هميشه شاداب بوده و از شماتت و بر خوردهاىغير اسلامى و انسانى افراد جاهل و نادان دل شكسته نمى شوند. نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اِذا جائكُم مَن تَرضُونَ خُلقَهُ وَ دينَهُفَزَوِجُّوهُ .(231) اگر كسى به قصد ازدواج بسوى شما بيآيد كه از ديندارى و حُس اخلاق او، مطمئن وراضى هستيد پس با وى ازدواج كنيد. ديندارى و اخلاق زيبا دو خصوصيت گرانبهائى هستند كه حقيقت ايمان و شخصيت كسى رانشان مى دهد و اگر فردى داراى اين ويژگيها باشد مطمئن شويد كه او در هر شرائطىاعم از اينكه : شوهر، همسر، دوست ، شريك و و .... اگر باشد ظلم و ستم و بى انصافىنخواهد كرد چون يكى از مهمترين فوائد، ازدواج اين است كه دو نفر دست دوستى و محبتبهم ديگر داده تا هدف واحدى را تعقيب نمايند در اين صورت همكار و هم راز شما، اگرديندار و امين باشد زندگى زناشوئى برايتان خيلى ظريف و ارزشمند خواهد بود و در اينميان بين زن و مرد تفاوتى وجود ندارد چون هر دو انسان و داراى علاقه و آرزوهائى هستنداگر نسبت بيك ديگر امين باشند و خواسته هاى دينى را در حق خود، مراعات كنند بهآرامشهاى روحى ، و اميدواريهاى بزرگ و دلنشين درطول زندگى كه عمده ترين آرزوى آنان استنائل خواهند شد وقتى كه زن ، وارد خانه شوهر مى شود بايد به شخصيت و آرامش هاىروحى شوهر، توجه كامل نشان دهد تا اينكه بتوانند يار و غمخوار يك ديگر باشند. و اينآرزوها، زمانى مصداق پيدا مى كند كه در روح و روان زنان و مردان ، تقواى الهى حاكميتداشته باشد چون تنها عاملى كه مى تواند آنان را را در مسير خير و سعادت و احياىارزشهاى معنوى رهنمون باشد توجه به خداىمتعال و اطاعت كامل از دستورات اوست . وقتى كه ازدواج سرنوشت جديدى را بر دختران و پسران رقم مى زند لازم است در انتخابهمسران خويش نهايت دقت و رعايت معيارهاى دينى را با علاقمندى پذيرا باشند تا اينكهبه يك زندگى ارزشمند و تواءم با كمال و پيشرفتهاى اخلاقىنائل شوند حضرت امام صادق (عليه السلام ) از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله )حديثى را در اين زمينه نقل مى كند. خصوصيات زنان صالحه قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ) : ما استَفادَ اِمرءٌ مِسلِمٌ فائدةً بَعدَ الاِسلامِ اَفضَلُ مِن زَوجَةٍ مُسلِمَةٍ، تَسُرُّهُ اِذا نَظَراِليها، وَتُطيعُهُ اِذا اَمَرَها، وَتَحفَظَهُ اِذا غابَ عَنها فى نَفسِها و مالِهِ .(232) پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: براى مرد مسلمان بعد ازقبول دين مبين اسلام ، هيچ فائده اى بهتر از داشتن يك زن مسلمان وجود ندارد، هنگامى كه اورا به بيند خوشحالى كامل را در تمام وجودش ، ايجاد كند از خواسته هاى شوهرش اطاعتكامل نموده و در غياب او از عفت و پاكدامنى خويش و هم چنين ازاموال شوهرش محافظت كند. خصوصيات يك زن صالحه در اين حديث شريف ، بطور روشن بيان شده است آنانى كهدرمقام ازدواج به معيارهاى دينى احترام قائلند و مى خواهند با دختر عفيف و پاكدامن وخداشناس وصلت نمايند بطور كامل زندگى ارزشمند و افتخار آفرين را نصيب خود خواهدساخت زيرا عمده ترين نگرانيهائى كه در اندرون تمام ازدواج كنندگان وجود دارد باصالحه بودن همسرانشان برطرف مى شود اين خصوصيات سگانه اى كه براى زنمسلمان عنوان گرديده ، در بر آورنده تمام خواسته هاى شوهر اوست چون مانند يك رفيق ويار مددكار چنان به شوهرش دلسوزى نشان مى دهد كه او با تمام وجودش ، در هنگامديدنش احساس شادمانى مى كند. نكته دوم اطاعت از خواستهاى شوهر در برگيرنده حقوق و ارزش اوست گاهىممكناست برآوردن تقاضاى شوهر مصلحت نباشد ليكن زن ديندار از طريق سالمىوارد مى شودتا اينكه همسرش ضمن قبول اشتباه خويش ، با خوشحالى از وى تشكرنمايد. نكته سوم شوهر نمى تواند هر لحظه در كنار زنش باشد و اصلاً اينكار غيرممكناست ولى ايمان و تعهدات دينى او پاسدار شخصيت خود زن و شوهرش مى باشدزيرا زنخداشناس هر لحظه خود را در محضر خدا مى بيند و هميشه بفكر رعايتحريم زناشوئىاست در انديشه وى اجتناب از نامحرم در هر شرائط اولين وظيفهاوست و بايد در غيابشوهرش آن چنان از آبرو، و حيثيت و دامن خويش محافظت نمايدتا در روح و روان شوهرشنگرانى و تشويش خاطر ايجاد نشود. خصوصياتى كه در شوهر بايد ملاحظه شود عبارت است : 1 - ديندارى ، 2 - امانتدارى ،3 - اخلاق زيبا، در اين زمينه به احاديثى اشاره مى كنيم . 1 - عن ابى جعفر (عليه السلام ) قال : مَن خَطِبَ اِلَيكُم فَرِضُيتُم دينَهُ وَاَمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ اَلاّ تَفعَلُوهُ تَكُن فِتنَةٌ فى الارضِ و فَسادٌ كَبيرٌ .(233) كسى كه به قصد ازدواج به سوى شما مى آيد پس اگر از ديندارى و امانتداريش راضىهستيد به وصلت با او اقدام كنيد در غير اين صورت موجب بوجود آمدن فتنه و فسادبزرگ در روى زمين خواهيد شد. 2 - عن الباقر (عليه السلام ) قال : قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ) : اِذا جائَكُم مَن تَرضُونَ خُلقَهُ و دينَهُ فَزَوِّجُوهُ ... .(234) امام باقر (عليه السلام ) از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله )نقل مى كند: اگر كسى به قصد ازدواج بسوى شما بيآيد در حالى كه از ديندارى و اخلاقوى راضى هستيد پس با او وصلت كنيد. راستگوئى و امين بودن بايد معيار انتخاب باشد عن الصادق (عليه السلام ) قال : لاتَنظُرُوا اِلى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ و سُجُودِهِ فَاِنَّذلِكَ شَئِ اِعتادَهُ فَلَو تَرَكَهُ استَوحَشَ لِذلِكَ وَلكِن انظُرُوا اِلى صِدقِ حَديثِهِ وَ اَداءِاَمانَتِهِ .(235) [در شناخت شخصيت كسى ] به طولانى بودن ركوع و سجده هايش نگاه نكنيد اى بسا اينكار عادت اوست چه اگر تركش كند ناراحت مى شود بلكه به راستگوئى و امانتداريشتوجه نمائيد، چون از اين راه ماهيت و واقعيت انسان ظاهر مى گردد ولى طولانى بودنسجده و يا ركوع معيار ايمان و خداشناسى نيست كه ما كسى را بخاطر چنين اعمالش بعنوانهمسر و يا رفيق براى خود انتخاب كنيم بلكه راستگوئى و امانتدارىدليل عمده ايمان انسان بخداست . در طول تاريخ حوادث تلخ و ناگوارى كه نمازگزاران بى انصاف به راه انداخته اندخيلى زياد است دوران كوتاه امامت حضرت على و فرزندان معصومش ((صلوات الله عليهماجمعين ))، نشان دهنده اين حقيقت است كه اين گروه ، خون بندگان شايسته خدا را ريختند واز هيچ ظلمى دريغ نكردند اما هيچ وقت تاريخ ثبت نكرده كه راستگويان و افراد امين ، دراين حوادث دردناك شركت داشتند، چون خيانت و دروغگوئى يك گناه بزرگى است كه دامنانسان را براى هميشه آلوده مى سازد افراد راستگو و امين مانند ابوذر و سلمان و و .... ازحق حمايت كرده و بنابودى باطل تلاش نمودند. بنابراين شايستگى زن و يا شوهر با راستگوئى و امانتدارى آنها ثابت مى شود چهاگر چنين افرادى به سراغ شما آمدند آنان را بپذيريد. دختر: افراد متعهد را چگونه مى توان تشخيص داد؟ پسر: همانطورى كه هر صفتى ، براى انسان آثار و لوازمى دارد تعهد هم بركاتىدارد فرد متعهد كسى است كه به وظائف و تكاليف دينى و انسانى خود، با آگاهىكامل پاى بند باشد و در هر شرائطى از چهار چوب وظائفش منحرف نشود. منظور از تكاليف همان دستورات الهى است كه توسط پيشوايان معصوم عليهم السلامبوى ابلاغ شده است . كسى كه برنامه هاى خود را در شعاع اوامر و نواهى پروردگارمتعال پياده كند و هيچ مخالفت عملى از او مشاهده نگردد يك انسان متدين و متعهد مى باشدبخاطر اينكه ملاك تعهد انسان در انجام دادن فرائض دينى و وظائف انسانى ، جلب رضا وخوشنودى خداى متعال است بخاطر اينكه گروه زيادىاعمال خوب انجام مى دهند يا وظائف خود را بدرستى انجام مى دهند ولى هدفشان جلب توجهمردم است اين افراد نمى توانند از مصاديق انسانهاى متعهد و متدين باشند چون كارشانبراى خدا نبوده است بنابراين اشخاصى كه رنگ توحيدى بخود گرفته اند در آشكار ويا خلوت به جلب رضاى الهى پاى بند هستند از مصاديق روشن انسانهاى متعهد و متدين مىباشند. علامات ديندارى قال علىُّ (عليه السلام )اِنَّ لاَِهلِ الدينِ عَلاماتٌ يُعرَفُونَ بها: صِدقُ الحَديثِ وَاَداءُ الامانَةِ وَ وَفاءٌ بِالعَهدِ وَصِلَةُ الارحامِ وَرَحمَةٌ لِلضُّعفاءِ وَقِلَّةُ مُؤ اتاهُ لِلنساءِ وَ بَذلُالمَعرُوفِ وَ حُسنُ الخُلقِ وَسِعَةُ الحِلمِ وَاِتباعُ العِلمِ وَ ما يُقرَبُ مِنَ اللهِ زُلفى وَ طُوبىلَهُم و حُسنَ مَآبٍ .(236) افراد متدين علامت و ويژگيهائى دارند كه با آنها شناخته مى شوند: 1 - راستگوئى ، 2- امانتدارى 3 - وفاى به عهد و اقرار، 4 - نيكى و محبت به خويشاوندان ، 5 - دادرس ازبيچاره گان ، 6 - با زنان رفت و آمد كمى داشتن ، 7 - برنامه هاى خدا پسندانه را دراجتماع انتشار دادن ، 8 - اخلاق زيبا، 9 - پر حوصله و صبور، 10 - كارهايش را آگاهانهانجام مى دهد و هر مطلبى را با علم و آگاهى كامل مى پذيرد [تقليد كوركورانه ندارد]11 - قصد قربت الهى و رسيدن به بالاترين مرحله آن ، در انجام كارهايشان ، هدفاصلى آنان مى باشد، خوشا به حال آنان ، و چه زيبا جايگاهى و منزلتى دارند. در مقام تشخيص انسانهاى متدين و متعهد و خانوادهايشان حتى براى ارزيابى خودمان ، اينحديث شريف بهترين راهگشاست چون خصوصياتى را عنوان نموده كه جز به اشخاصمخلص و متعهد كس ديگرى را لياقت آن نباشد پس اگر در انتخاب دوست و يا همسر،بدنبال افراد ديندار و مخلص هستيم بايد با ملاحظه اين ويژگيها، به ماهيت و اندرونآنان نفوذ كرده تا از حقيقت ايمانشان آگاه شويم . در احاديث آمده است وقتى كه قصد ازدواج داريد ديندارى اشخاص را مدنظر قرار دهيد. 1 - قالرسول الله (صلى الله عليه و آله ) : تُنكَحُ المَراءةُ لِمالِها و جَمالِها وَحَسَبِها و دِينها فَعَليكَ بِذاتِ الدينِ.(237) پيامبر اسلام فرمود: در ازدواج با زنان چند چيز ملاك انتخاب واقع مى شود: 1 -مال و ثروت 2 - جمال و زيبائى ظاهرى 3 - قبيله و خانواده آن 4 - ديندارى ، من به شماتوصيه مى كنم كه زن ديندار را انتخاب كنيد. 2 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: مَن نَكَحَ امراءةً لِما لِها وَ جَمالِهاحَرُمَ مالَها وَجمالَها وَ مَن نَكَحَ لِدينِها رَزَقَهُ اللهُ مَالَها وَ جَمالَها . هر كس با زنى بخاطر ثروت و زيبائى ظاهريش ازدواج كند ازمال و جمال او محروم مى شود و كسى كه بخاطر ديندارى [زن يا دخترى ] با وى ازدواجنمايد خداوند ثروت و زيبائى او را نصيب وى خواهد كرد در اين احاديث معيار انتخاب همسر،ديندارى او تعيين گرديده و براى مرد و زن لازم است اين حقيقت را بطوركامل در شخصيت كسى روشن نموده و سپس به ازدواج با او مصمم شوند و ويژگيهاىانسان متدين چنان كه در احاديث مطرح شده است علاقمندان را بسوى اشخاص مخلص و خداپسند هدايت مى نمايد. براى جوانان خيلى مهم است كه قبل از ورود به صحنه ازدواج ، و وضعيت و هويت انسانهارا بطرز جالبى بررسى كنند تا اينكه همسرانشان ، از افرادى باشند كه براى تمامدوران عمرشان هم چون درخت تنومند با ميوه هاى لذيد صداقت و تعهد و سايه روح بخش وعفت و پاكدامنى ، ارزش آفرين باشد. وقتى كه در كلام معصوم (عليه السلام ) تصريح شده كه ثروت و زيبائى ظاهرى يامدرك و تخصص زن نبايد ملاك انتخاب شما باشد بخاطر اينكه ارزش و امتياز عمده انسان، ديانت و تعهدات اوست چه اگر كسى ديندار نباشد يعنى آن خصوصيات يازده گانهايكه در حديث آمده در او وجود نداشته باشد هيچ وقت شايسته و برازنده همسرى نخواهدبود چون از دامن وى انسانهائى كه بدنيا مى آيند گزارشگر شخصيت واقعى او خواهندبود پس اگر كسى در مقابل دين و عقايدش و يا وظائف انسانى خويش احساس مسئوليتندارد نمى تواند همسر شايسته براى شما، و مادر مناسب براى فرزندانتان باشدبنابراين جوانان بايد بدانند اگر ملاك انتخاب ديندارى نباشد يعنى به خاطر زيبائىقيافه يا ثروت و مدرك تحصيلى و مانند اينها كسى را براى همسرى انتخاب كنند در اينصورت انتخاب كننده متضرر خواهد شد زيرا زن زيبا و ثروتمند و صاحب علم و تخصصاگر تدين و تعهد نداشته باشد اولين دشمن براى شوهر خود خواهد بود چون بازيبائى و امكاناتش در مسير غرور و عصيان و بى اعتنائى بحقوق شوهر قرار مى گيرد وهيچ اعتنائى به حرمتِ شخصيت او نخواهد كرد در اين صورت وى نمى تواند فضاىزندگى خود را به يك محيط آرام و زيبا تبديل كند چون فاقد ابزار و اسباب معنوى است .بنابراين بايد تدين و تعهد و امانتدارى از عمده ترين ملاك و معيارها در انتخاب همسرواقع شود تا دوران زناشوئى براى زن و مرد دوران شكوفائى استعدادها و پيشرفت وتكامل باشد. در مجموع روشن شد كه سرمايه ايمان چه آثار خيرى با خود دارد و چگونه زندگىانسانها را در مقابل خطرات گوناگون بيمه مى كند در نتيجه راه شناسائى افراد مؤ من ومتعهد، همانطوريكه اشاره شد پاى بندى آنها به قوانين و تكاليف و وظائف دينى است . اگر برنامه ازدواج جوانان مطابق با چنين معيارهاى اساسى پياده شود و دختران و پسرانتعهد و امانتدارى را ملاك انتخاب خود قرار بدهند بطور يقين به تمام آسايش وارزشهاىزندگى نائل خواهند شد ولى دنياى علم و صنعت افكار مردم را آن چنان مسموم ساخته كهبه مدرك و تخصص اشخاص ، نهايت احترام راقائل مى شوند ولى به ايمان و تعهد و امانتدارى آنها، كه سرمنشا تمام خوشبختيهاستهيچ توجهى نمى شود. بعنوان مثال : اگر دختر يا پسرى داراى مدرك و تخصص خوبى باشد براىازدواج با وى علاقمندان زيادى پيدا مى شودمثل اينكه رمز سعادت و خوشبختى زندگى در علم و تخصص او قرار گرفته است اما اگردختر و يا پسرى متعهد و متدين و امانتدار باشند ولى معلومات چندانى نداشته باشند موردتوجه قرار نمى گيرند در حاليكه عمده ترين ابزار زندگى سالم و موفق همين تعهد وتدين و امانتدارى انسانهاست در اين حال عدم تشخيص درست كه از خاموشى چراغ قلب بشرحكايت مى كند روزگارش را چنان تيره و تاريك نموده است كه از دوستان واقعى گريزانگشته و به افراد سودجود و حريص و رياكار پناهنده مى شود. در جوامع امروزى اغلب مردم ، پير و جوان تحصيلكرده ، از چنين تشخيص سالم محروم هستندحتى فرزندان از والدين خود كه امين و دلسوزترين فرد به آنها مى باشند اطاعت نمىكنند و سخنان گُهر بارشان كه در بيدارى و سعادت و خوشبختى آنان نقش مهمى را ايفاءمى كند مورد قبولشان قرار نمى گيرد اما بيگانه اى كه در لباس دوست و يا رفيق ظاهرمى شود بدون كمترين شناخت برايش آن چنان محترم مى باشد كه هيچوقت از سخنان و ياخواسته هاى او تخلف نمى ورزد، و اين مسئله يك واقعيت است كه بايدنسل جوان در اين رابطه تجديد نظر نمايد. نكته مهم و قابل دقت : بنابراين علاقمندى و دلسوزى پدر و مادر نسبت بهفرزندان ، يك قانون مسلم و قطعى الهى است تا جائيكه جان شيرين و عزيز خود را براىحفظ جان فرزندانش قربانى مى كند. وقتى كه يك جوان تحمل شنيدن نصيحت خيرخواهانه پدر و مادرش را ندارد ولى ساعتها ازعمر گرانقدر خويش را با تمام احترام و خوش زبانى ، به افراد نالايق و دشمنان دوستنما، هديه مى كند اين حركت نشانگر ضعف عقل اوست با اينكه بشر در اثر بى اعتنائى بهدستورات الهى عقل خويش را هم زير پا گذاشته است تا جائيكه بدون هيچ زحمتى خود راتحويل دشمن مى دهد. اينجاست كه بايد جوانان بيدار شوند و از نصائح و سخنان ارزشمند والديندل آرزده نشوند زيرا راه نجاتشان از تمام ذلت و بدبختيها، به اين است كه از دستوراتسودمند آنها اطاعت كنند همانطوريكه پزشك باآمپول و داروهاى تلخ سراغ مريض مى آيد بيمار اگر تلخى داروها راتحمل نكند عافيت پيدا نخواهد كرد، يك جوان هم اگر به راهنمائى و پندهاى والدينعلاقمند نباشد نمى تواند زندگى خود را در هر عصر و زمان از بدبخيتها نجات دهد وبه تدريج توسط دشمنان دوست نما، شكار مى شود كه بعد از مدتى خود را در محاصرهحوادث تلخ و ناگوارى مى بيند كه هيچ راه نجاتى برايش متصور نخواهد بود. چرا جوانان اين همه از والدين خود فاصله مى گيرند آيا آنها را دلسوز و غمخوار خودنمى دانند كه عمده ترين هدف پدران و مادران ، خوشبختى و سعادت فرزندانشان است ؟چون اگر علاقه و محبت قلبى نداشتند در قبال آنها اين همه زحمت ها رامتحمل نمى شدند؟ چرا جوانان باور ندارند چه اگر كارهايشان را با مشورت والدين انجام بدهند به نتيجهمطلوبى مى رسند؟ مثلاً: دختر و يا پسرى كه قصد ازدواج دارند در ميان آتش شهوت و احساسات جوانىغرق شده مجال فكر و مطالعه در مورد شخصيت نامزد خود و زندگى با او را ندارد دراينحال تصميم گرفتن برايش در جهت انتخاب همسر سالم يك كار دشوار وخطرناك است ،اما اگر از والدين خود استمداد كنند و در يك فضاى مهر و محبت و علاقمندى به يكديگر،تصميم بگيرند، آيا موفق نخواهند شد؟ به هر حال سؤ الات بسيارى وجود دارد كه وجدانهاى پاك و معصوم جوانان مى تواند بااعتراف به عدم شناخت سالم از فلسفه وجودى والدين ، و نقش آنها در موفقيت و خوشبختىفرزندانشان ، پاسخهاى درستى را براى خود و يا ديگران آماده نمايد چون باطن جوانهنوز به آلوده گيها و قساوتها گرفتار نشده است و شايد اخلاق نادرست اغلب آنان باپدر و مادر خويش در اثر جهالت و نادانى از مصالح خودشان است براى اينكه اگر دونفر در تمام لحظه ها از شما حمايت كنند و مانند ديده بان ، اخلاق و رفتار و معاشرت وجريانات زندگيتان را بطرز روشن و زيبا، بسوى خير و صلاحتان هدايت كنند آيا دوستنداريد كه از آنها استقبال كرده و سخنانشان را با گوش و جان بشنويد؟ به هرحال انسان عاقل وآگاه خود را تسليم آنان مى كندو با اطاعت خود احترام خاصى را به مقامشامخ و ارزشمند پدر و مادرش قائل مى شود تا بهترين پند و اندرزها را از او دريغنورزند چون سعادت زندگى هركس مديون اطاعت از راهنمائيهاى بزرگان است . در نتيجه رعايت معيار تعهد و امانتدارى در انتخاب همسر، زندگى موفق و سعادت آفرينىرا براى جوانان تدارك مى بيند و اين واقعيت درطول دوران زناشوئى نتايج خود را بطور كامل نشان خواهد داد. عمده تريندليل اين ادعا، تاريخ گذشتگان است . معيار پنجم كُفووهم شاءن بودن دختر كُفووهم شاءن بودن دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارند چگونه بايدموردتوجه واقع شود آيا ملاك ، اخلاق و شخصيت آنانست يا اينكه در امورات دنيوى ومادى بايدهم شاءن باشند؟ پسر از معيارهاى مهمى كه در انتخاب همسر بايد رعايت شود اينكه ، آنان بايدازجهت اخلاق و فرهنگ داراى شرائط خاصى باشند تادرطول زندگى مشترك زناشوئى بتوانند يكديگر را، به خوبى درك نمايندزيرا مراد ازكفو و يا هم شاءن بودن دو انسان اين است كه شخصيت آنها در اثرايمان به پروردگارمتعال رشد نموده و هدف خاصى را تحت عنوان بندگى خداىمنان تعقيب كنند در اين صورتوصلت آنان نتيجه مطلوب و ارزشمندى رابدنبال خواهد داشت . اما اگر در ميان آنها از حيث شخصيت فاصله و تفاوت زيادى وجود داشته باشد هماهنگىهاى لازم را براى ادامه زندگى پيدا نمى كنند چون كفو نيستند بنابراين عمده ترينابزارى كه مى تواند در ميان انسانها شرائط مطلوب و ارزشمندى را بوجود آورد آگاهى ومعرفت آنان است ، وقتى كه به آيات و احاديث مى نگريم مى بينيم امتياز و ارزش انسانها،با تقوا و معرفت آنان ارزيابى مى شود و معناى تقوا و پرهيزكارى اين است كه انسان دراثر بصيرت و آگاهى كامل به خداى متعال ، اخلاق و رنگ الهى پيدا كند و هميشه تلاشخود را براى نيل به صراط مستقيمى كه در برگيرنده تمام ارزشهاى معنوى است معطوفسازد تا از اسارت ذلت بار هواهاى نفسانى و بندگى شيطان نجات يابد پس ملاك ، دركفو دو انسانى كه قصد ازدواج دارند آگاهى و معرفت آنان مى باشد بخاطر اينكهزندگى زناشوئى قبل از هر چيزى به درك و آگاهى طرفين نياز دارد، و امكانات مادى ودنيوى نمى تواند معيار انتخاب ها واقع شود چون كفو يا مساوى بودن در بُعد مادى ، درهيچ شرائطى نمى تواند موجب سعادت و خوشبختى آنها باشد براى اينكه وظيفه شناسىو درك ارزش ها كه عمده ترين نيازِ زن و شوهر است بوسيله تقوا و معرفت آنان ،حاصل مى شود. اگر كسى قصد ازدواج دارد بايد به هم شاءن بودن طرفمقابل توجه كامل داشته باشد دختر و يا پسرى كه در يك محيط ثروتمند و جاه طلب رشدنموده و به اعمال ضد ارزشى مانند گناه و معصيت ، بى عفتى ، و و ... گرفتار گرديدهاند آيا مى تواند دوست و يا همسر مناسبى براى شما درطول زندگى باشد يا نه ؟ از نظر اسلام امكانات مادى و رفاهى مذموم نيست ولى نبايد در انتخاب يكفرد مسلمان ملاكواقع شود چون نياز اصلى زندگى زناشوئى درك و معرفت و وظيفه شناسى زن و شوهراست . رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: اِياكُم و خَضراءِ الدِّمَن ، قيلَ يا رَسُولَ اللهِ و ما خَضراءُ الدِّمَن ؟قال : المَراءةُ الحَسناءِ فى مَنبَتِ السُّوء .(238) از گُل هاى زيبائى كه در ميان مزبله و جاهاى آلوده به وجود مى آيد اجتناب كنيد كسىپرسيد اى رسولخدا معناى اين سخن چيست ؟ حضرت فرمود: دختر زيبائى كه در محيطآلوده به گناه و فساد، بزرگ مى شود. چهره هاى زيبا و دلفريب آنها، چون روكش طلابه روى آهن پوسيده است و نبايد جلب توجه كرده و شما را بسوى خويش جذب نمايدبخاطر اينكه ساختمان زندگى زناشوئى به زيبائى هاى واقعى نياز دارد و بايدطرفين مانند دو كفه ترازو براى تحمل بار سنگين ازدواج و ساختن يك زندگى سعادتمند، با يكديگر هماهنگى هاى لازم را داشته باشند در غير اين صورت فشار بار زندگىبر دوش چه كسى خواهد بود؟ گروهى از انسانها فاقد ارزشهاى هستند كه اساسزندگى انسان به آنها نياز ضرورى دارد ولى با تمام تاءسف هيچ كس حاضر نمى شوددر هنگام ازدواج يا رفاقت و و ... وضعيت خويش را بطوركامل روشن سازد بلكه تلاش مى كند ماهيت پوسيده و آلوده به تمامرذائل اخلاقى خود را مخفى نگهدارد ولى طولى نمى كشد مانند آتش زير خاكستر، واقعيتوى آشكار مى گردد. بعنوان مثال : اين گروه از مردم ، كوچك ترينتحمل در مقابل حفظ ارزشهاى ، انسانى و دينى ندارند چون در اثر بى تقوائى ، و بىاعتنائى به ارزشهاى دينى ، دوران جوانى را سپرى كرده و از تربيت و آموزشهاى مذهبى ،هيچ بهره اى دريافت نكرده اند، در اين جا لازم است به معيار كفو دختر و پسر در هنگامازدواج توجه كرد بخاطر اينكه افراد جاهل و نادانى كه با هوسبازى به اخلاق و رفتار وفرهنگ ضدارزشى عادت نموده نمى تواند با فرديكه در شعاع معنوى ت و عقايد مذهبىتربيت شده است ماءنوس شود و اين واقعيت بصورت يكفرمول و يا قانون قطعى ، در احاديث آمده است و از طريق تجربه در زندگى انسانهاىگذشته ثابت گرديده است . و معنى هم شاءن و ياكفو بين دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارند بهمال و ثروت يا مدرك تحصيلى و يا طايفه و قبيله آنها مربوط نمى شود بلكه مراد ايناست كه آنها در عقايد و فرهنگ و يا اخلاق كه براى زيست نوع بشر ضرورى است . ازهمديگر فاصله چندانى نداشته باشند تا بتوانند پايه هاى زندگى را در زير چترازدواج با هماهنگيهاى شخصيتى و عقيدتى خودشان پياده كنند و به نتايج سودمندى درتمام زمينه ها نائل شوند. نمونه تاريخى : تاريخ اسلام نكته روشنى را در اين مورد ثبت كرده و آن ازدواج حضرت على (عليه السلام) با حضرت فاطمه سلام الله عليها مى باشد. افراد زيادى از ثروتمندان و صاحبان طايفه و اشخاص نامدار براى ازدواج با حضرتفاطمه سلام الله عليها به خانه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى آمدند ولى بىنتيجه بر مى گشتند چون پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به آنها مى فرمود كهشماها در شاءن دخترم حضرت فاطمه سلام الله عَلَيها نيستيد اما وقتى كه حضرت على(عليه السلام ) مطرح شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با تمام عشق و علاقه بهاين امر رضايت دادند. اين داستان ضمن روايتى از حضرت على (عليه السلام ) چنيننقل شده است : پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به ايشان فرمود: يا على عده اى از مردان قريش مرادر مورد دخترم فاطمه سلام الله عليها سرزنش كرده و مى گويند ما فاطمه راخواستگارى كرديم و شما موافقت ننمودى ولى براى على بن ابيطالب راضى شدى ، منبه آنها گفتم جريان ازدواج دخترم فاطمه بدست من نبوده ، به خدا قسم من مانع ازدواج اوبا شماها نبودم بلكه خداى متعال مانع ازدواج فاطمه عليهاالسلام با شماها بود و بههمسرى على صلوات الله عليه راضى شد، جبرئيل (عليه السلام ) بر مننازل گشت و گفت اى محمد (صلى الله عليه و آله ) همانا خداوندمتعال مى فرمايد: اگر حضرت على را نيآفريده بودم براى دخترت فاطمه ، در روى زمينكُفو و هم شاءنى وجود نداشت .(239) بنابراين مسئله كُفو دو انسان ، از نظر اسلام خيلى حائز اهميت است زيرا نتائج مهموصلت اعم از زندگى موفق و يا فرزندان صالح و شايسته ، و يا درك يك ديگر و و ....به آن مربوط مى شود كسانى كه در شاءن و ارزشهاى دينى و انسانى برابر نيستند وسيتيم رشد و تربيت آنها از هم ديگر فاصله دارد نمى توانند زندگى زناشوئى را بهخوبى و با هماهنگى هاى لازم اداره كنند چون نقش عمده كفو بودن ، ايجاد زمينه هاى اُنس وهماهنگى در ميان آنهاست و اين دو نفر هنگامى با هم ماءنوس خواهند شد كه كفو يك ديگرباشند. در اين صورت براى جوانان و خانواده هاى آنها لازم است در اين مورد نهايت دقت را انجامبدهند بخاطر اينكه كسى كه از دوران طفوليت در پناه دستورات دينى و عواطف انسانىرشد نموده است او نمى تواند با يك فرد بى بند و بار يا كسى كه از تربيت و فرهنگاسلامى هيچ نوع آگاهى ندارد وصلت نمايد. گاهى دو انسان از جهت مذهبى مشتركاتى دارند ليكن از نظر اخلاق و فرهنگ و كيفيت رشد ازهم تفاوتها دارند اينها هم در شاءن يك ديگر نيستند. خلاصه مطلب در مورد كُفو دو انسانى كه قصد ازدواج دارند اين است : آنانكه درارزشهاى معنوى با هم هستند يعنى در مورد ايمان به خالقمتعال و روز جزا، و در طهارت و تزكيه نفس و علاقهكامل بخودسازى ، و حفظ ارزشهاى اسلامى ، و انسانى ، تربيت و پرورش دينى رابطور كامل دريافته اند هم چون افرادى هستند كه در يك خانواده اى كه تمام خواسته هاىالهى در آن اجراء مى شود بزرگ شده اند در چنين شرائطى كفو بودن آنها موردقبول طرفين خواهد بود. يكى از عمده ترين اهداف ازدواج ، گره خوردن قلب دو انسان است همانطوريكه عقد شرعىمحرميت را در ميان آنان ايجاد مى كند، كفو بودن آنها موجب محرميت دلهايشان مى شود و اگردر مسئله ازدواج قلبها به هم نزديك و محرم نباشند هيچ ثمرهمعقول و مطلوبى در اين رابطه نصيبشان نخواهد شد. براى دختران و پسران لازم است كه در ازدواجهايشان به محرميت اخلاق و فرهنگ و عقايد يكديگر توجه داشته باشند تا در اسارت اشخاص نامحرم و منافق گرفتار نشوند جوانخداشناس چگونه مى تواند بوسيله عقد ازدواج با فردى كه از خدا و دستوراتش بيگانگى كامل دارد محرم شده و زندگى لذتبخش و موفقيت آميز را شروع كنند؟ اما اگر درميان آنها ايمان بپروردگار متعال حاكم باشد يعنى بوسيله ايمان يك ديگر را انتخابنمايند در اين صورت آينده درخشانى را خواهند داشت بخاطر اينكه مؤ من وقتى كه به مؤمنى مى رسد قلبشان آرام مى گيرد مانند تشنه اى كه به سرچشمه آبزلال رسيده باشد. در اين حال چرخهاى زندگى زناشوئى بوسيله تفاهم و هماهنگى آنها بحركت در مى آيدپس هر انسانى از طريق رعايت معيار كفو، توفيق تفاهم و هماهنگى را مى تواند نصيبخويش سازد در غير اين صورت معنائى از توافق و ايجاد وحدت در محيط زندگى ، بين زنو شوهر پيدا نخواهد شد. اگر كسى در امورات معنوى مى انديشد و ديگرى در اثر تربيت نادرست و آلوده بهمسائل مادى مى نگرد مثلاً يكى از اين دو نفرِ ازدواج كننده در خودسازى و امورات خيريهتلاش مى كند، ولى ديگرى در مسائل مادى و دنيوى به رقابت مى انديشد در اينحال ، چون طرز تفكر آنها مخالف هم مى باشد هيچ نوع توافقى در ميان آنهاحاصل نخواهد شد. اگر در مورد كفو بودن دختر و پسرى كه قصد وصلت دارند مطالعه شود بايد نيازهاىضرورىِ زندگى آنان را مد نظر قرار داد بخاطر اينكه زن و شوهرقبل از هر چيز، به يك هماهنگى كامل در مسائل دينى و اخلاقى نياز دارند چون جرياناتزندگى از مسير عقايد و توافقات روحى آنها عبور مى كند اگر مرد و زن درمسائل اخلاقى و دينى كه نشان دهنده شخصيت آنانست هماهنگ باشند كفو يك ديگر مى شوندو زندگى را با بهترين شرائط اداره خواهند كرد هر چند در مورد ثروت يا علم و تخصصبرابر نباشند كفو و يا هم شاءن بودن زن و شوهر همانطورى كه زندگى آنان را باكيفيت خوب اداره مى كند در مورد فرزندانشان هم نقش كليدى دارد و به همين سبب از نظراسلام كفو بودن آنها خيلى مهم تلقى شده است . كفو ازدواج كنندگان در احاديث 1 - عن رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قال : تَخَيَّرُوا لِنُطفِكُم ، فَاَنكِحُوا اَلاكفاءَ وَاَنكِحُوا اِلَيهِم .(240) پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: براى نطفه هاى خودتان جايگاه مناسبى راانتخاب كنيد پس با اشخاصى كه كفو شما هستند وصلت كنيد و دخترانتان را به نكاح همشاءن آنها درآوريد. 2 - قال رسول رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُم فَاِنَّ العِرقَدَساسٌ .(241) براى پرورش سالم نطفه هايتان [دختران سالم و با شخصيتى را] انتخاب نمائيد زيرامسئله وراثت دقيق و حساس است . 3 - قال رسول الله (صلى الله عليه و آله )تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُم ، فَاِنَّ النِّسآءَيَلِدنَ اَشباهَ اِخوانِهِنَّ وَاَخَواتِهِنَّ .(242) زنان با شخصيتى را براى پرورش نطفه هايتان انتخاب كنيد زيرا آنها شبيهه برادر وخواهران خود، فرزند به دنيا مى آورند. بنابراين شخصيت زن و خانواده اش در وجود فرزند اثر مى گذارد و اهميت معيار [كفو] دراين جا ظاهر مى شود تا اينكه جوانان در انتخاب همسر، دقت بيشترى انجام بدهند زيرافرزند عصاره وجود و شخصيت والدين است اخلاق و شخصيت آنها از طريق نطفه بهفرزندان منتقل مى شود چنانكه در احاديث مسئله وراثت ، بطور روشن بحث خواهد شد تاهمگان بدانند كفو نبودن زن و شوهر، ضمن اينكه زندگى آنان را ناگوار مى سازدفرزندان مشكل آفرينى را نصيبشان خواهد ساخت . در هر صورت ازدواج براى جوانان در شرائطى مى تواند مفيد و سعادت آفرين باشد كهبررسيهاى اصولى ، در مقدمات آن انجام پذيرد و با افراد كفووهم شاءن خود وصلتنمايد در چنين موقعيت حساس وجود اشخاص آگاه و دلسوز هم چون والدين ، براى جوانانضرورت پيدا مى كند تا در اثر مشورت با آنان ، خود و فرزندانشان را در وضعيت سالمو مناسبى قرار بدهند بخاطر اينكه ارثيه زن و خانواده اش از راه نطفه يك مسئله مهم وحادثه آفرين است و يك جوان با شخصيت و متدين در اثر اشتباه دوران جوانى بيك خانوادهآلوده روى مى آورد و بدون رعايت شاءن دختر و خانواده وى با او ازدواج مى كند و روزگارخويش را به جهنم سوزان تبديل مى سازد. داستان مهم و قابل توجه : حضرت على (عليه السلام ) بعد از شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها وقتى كه مىخواست ازدواج كند با برادرش عقيل در اين زمينه مشورت نمود تا زنى را براى همسرىبيابد كه زاده دلاوران عرب باشد در اين حال زنى به نام فاطمه دختر خرام بن خالدبنربيعه ، نام مادرش ثمامة از خانواده سهيل بن عاصر براى آن حضرت پيشنهاد مى شود كهلقب ام البنين به اين زن پاكدامن توسط حضرت على (عليه السلام ) بعد از مدتها، ازازدواجشان ، داده شد، مورخ معروفى بنام [ابوالفرج اصفهانى ] مى نويسد: تاريخ گواهى مى دهد كه پدران و دائيان ام البنين دليران عرب در زمانقبل از اسلام بودند و تاريخ نويسان از آنان در هنگام نبرد، دلير مرديهانقل مى كنند كه در عين شجاعت و قهرمان سالارى ، بزرگ و پيشواى قوم خود نيز بوده اندآن چنانكه سلاطين زمانشان در برابرشان سرتسليم فرود مى آوردند اينها همانان هستندكه عقيل به اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) گفت : [در ميان عرب از پدرانش شجاعتر وقهرمانتر يافت نشود].(243) اين همه دقت به خاطر اين است كه مولود اگر پسر باشد صفات پدر واجدادش به اومنتقل مى شود و اگر دختر باشد باز او خودحاصل ويژگيها والدين است و در حديث آمده است كه دائى يكى از دو همسر است [صفات واخلاقش مانند همسر در مولود مؤ ثر است ]. در اينجا وجود شريف حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) از دو نوع شجاعتِ درهم آميختهحكايت مى كند شجاعت و شهامت هاشمى و علوى كه ارجمندتر و والاتر است و از پدرش بهاو رسيده و شجاعت عامرى از ناحيه مادرش ام البنين به اومنتقل گرديده است و در تمام دوران عمر شريفش خصوصا در حادثه كربلاء، ارثيه خاندانخود را در معرض ديد عمومى قرار داد و دوست و دشمن درمقابل عظمت و شخصيت و دلاوريهايش سرتعظيم فرود مى آورند. و در لسان امام معصوم يعنى حضرت سجاد (عليه السلام ) در تمجيد از مقام و منزلت وشخصيت عظيم آن بزرگوار آمده است : و اِنَّ للعَباسِّ عِندَاللهِ تَبارَكَ و تَعالى لَمَنزِلَةٌ يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَدآءِ يَومَالقِيامَةِ. (244) براى حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) در نزد خداوند تبارك و تعالى مقام شامخى استكه همه شهيدان در روز قيامت به آن غبطه مى خورند. و نيز حضرت امام صادق (عليه السلام ) در اين زمينه مى فرمايند: كانَ عَمُّنا العَباسُ بنُ عَلي نافِذَ البَصيرَةِ صاحِبَ الايمان . (245) عموى ما عباس بن على (عليه السلام ) بصيرتى نافذ و ايمانى استوار داشت . دختر: ضمن تشكر از توضيحاتى كه بيان كرديد خواهشمندم درباره اشكالاتى كهبذهن ما خطور نموده پاسخ دهيد. 1 - آيا كفو بودن زن و شوهر به اعتقادات آنها باز مى گردد يعنى هر دو مسلمان و موحدباشند يا اينكه بايد آنان در درك و معرفت هم شاءن يك ديگر باشند. 2 - حضرت على صلوات الله عليه با اينكه امام و حجت الهى بود چرا از برادرشعقيل استمداد كرد؟ 3 - مسئله وراثت يا انتقال صفات خانواده هاى زن به فرزندان كه درمحافل علمى از آن به قانون [ژنتيك ] ياد مى شود آيا موجب اجبار انسانها در انجاماعمالشان نمى شود؟ پسر: پاسخها به ترتيب مطرح مى شود: 1 - معناى كفو دو انسان در مورد عقايد آنها به تنهائى مطرح نمى گردد بخاطر اينكه همهمردم بنوعى خدا را مى شناسند و يا زير پرچم اسلام با هم مشتركاتى دارند ولى آنچهاز احاديث استفاده مى شود اينكه دختر و پسر از جهت بينش و لياقت و يا درك و معرفت با هممساوى باشند و بقولى گروه خونشان با هم بخواند چون اگر وضع روح و روان آنهابا خواسته هائى كه ، نشان دهنده جريان رشد و تربيتشان است بر يك ديگر روشنگردد خودشان مى توانند به كفو و هم شاءن بودن همديگر آگاه شوند و در اين صورتاخلاق و معاشرت و نوع در خواسته هاى طرفين دخالت دارد ولى نكته اصلى در اين مسئله ،توازن و هماهنگى علاقه هاى باطنى آنانست در هر صورت زندگى زناشوئى با كفُوطرفين نتائج درخشانى را در پى خواهد داشت و جوانان بايد در اين مورد نهايت دقت را بهعمل آورند تا از معناى ازدواج فايده معقول و ارزشمندى را نصيب خود سازند. پاسخ دوم مشورت حضرت على صلوات الله عليه بابرادرشعقيل نكات آموزنده اى را در بر دارد: 1 - عقيل مطابق نقل تاريخ در علم انساب و شناخت شخصيت اقوام عرب اطلاعات كافى داشتو به قول امروزيها، متخصص بود امام (عليه السلام ) هيچ نيازى به تخصص وى نداشتولى مى خواست به تمامى انسانها شيوه مناسبى را درمسائل زندگى از جمله ازدواج تعليم بدهد تا اينكه همگان اعم از عالم و دانشمند يا افرادبيسواد به اهميت مشورت در تمام برنامه هاى خودشان اطلاعحاصل كنند و بدين وسيله از حوادث ناگوار، تك روى و يا خود راءى بودن خويش در امانباشند و آگاهى هاى لازم را از طريق مشاوره با افراد آگاه و دلسوز بدست آورند. 2 - مشورت با متخصِّصان در هر موردى ، براى هر كس ، در برنامه هاى زندگى يك امرلازم و ضرورى مى باشد حضرت با آن مقام بزرگى كه داشتند باعقيل مشورت كرد تا اينكه صاحبان علم و دانش در هر عصر و زمان ، به ضرورت مشاورهآگاه شوند و تخصص خود را مانع بدست آوردن آگاهى هاى لازم از طريق مشورت ، قرارندهند. 3 - مسئله ازدواج ، سرنوشت جديدى را براى انسانها رقم مى زند و تنها با مشورت مىتوان از حقايق عمده اى كه در اين مورد نقش كليدى دارند آگاه شد جوانان بايد براىشناخت شخصيت همسران خود، با افراد آگاه و دلسوز و پر تجربه ، مشورتهاى لازم راانجام بدهند تا اينكه بتوانند از طريق ازدواج ، بهمراحل رشد و كمال صعود كنند و فرزندان سالم و صالحى را هم چون ميوه هاى زيبا ولذيذ تحويل جامعه بدهند. نكته مهم پيشوايان معصوم عليهم السلام بعنوانمربياننسل بشر از طرف پروردگارمتعال برگزيده شده اند و در جهت بيدارى و آگاه ساختنآنها، بى وقفه تلاشنموده اند تا جائيكه اغلب برنامه هايشان را در رسيدن به اينهدف مهم پياده مىكردند. وقتى كه حضرت على (عليه السلام ) در مسئله ازدواج با برادرش مشورت مى كند بااينكه صاحب مقام و منصب عظيم امامت و دروازه علم پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) هستندنياز به مشاوره ندارد ولى براى آگاه ساختن مردم از بركات و فوائد درخشان مشورت ،با افرادى كه اهل خبره و صاحب تخصص هستند اينكار را انجام مى دهد تا مسلمانان نيازهاىمادى و معنوى خودشان را، از طريق مشاوره تاءمين نمايند و به خسارت و زيانهاى جبرانناپذيرى تك روى گرفتار نشوند و چون مسئله ازدواج از مهمترين برنامه هاى زندگىانسانهاست و فصل جديدى را براى آنها بوجود مى آورد بايد از راه مشورت با كسانيكهدر اين مورد اطلاعات كافى دارند و مى توانند با ارائه فرمولهاى دقيق و روشن ، آنان رابسوى ارزشهاى واقعى هدايت كرده و زندگيشان را در برابر حوادث تلخ و ناگوارازدواجهاى نادرست بيمه كنند تصميم بگيرند تا بتوانند ضمن استفاده مطلوب و شيرين اززندگى زناشوئى ، فرزندان صالح و ارزشمندى راتحويل جامعه اسلامى و انسانى بدهند. وراثت و مسئله اختيار جواب : انسان يك موجود مسئول و مكلف است و درمقابل كارهايش پاداش و يا مجازات دارد چنانكه در آيات و احاديث به آن تاءكيد شده است وزندگى اجتماعى انسان مؤ يد آن است چون مسئوليت و باز خواستها،درمسائل حقوقى و يا مجازات متخلفين و كارهائى از اينقبيل به اختيار و آزادى اراده ، باز مى گردد و هيچ كس نمى تواند در ارتكاب به جرائم وتجاوز بحقوق ديگران به مجبور بودن خويش استناد كندبهرحال وجود مدح و ذم در مقابل اعمال انسان ، حتى از دوران كودكىدليل مختار بودن اوست و اين واقعيتى است كه احدى در آن ترديد، ندارد. و در آيات قرآن آمده است : 1 كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهينَةٌ .(246) هركسى در برابر كارهائى كه انجام مى دهد مسئول است . 2 مَن عَمِلَ صالِحا فَلِنَفسِهِ وَ مَن اَساءَ فَعَلَيها .... .(247) هركسى كار خوبى انجام بدهد بنفع خودش مى باشد و هر كس بكار زشتى دست بزندبه ضرر خودش بوده است . 3 ... وَلِتُجزى كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت وَهُم لايُظلَمُونَ .(248) و مجازات هر كس متناسب با اعمالش تعيين مى شود و هيچ سمتى به آنها نخواهد شد. درباره مختار بودن انسان كتابهاى زيادى نوشته شده است و شايد اولين كتاب در اينزمينه توسط حضرت امام على النقى (عليه السلام ) منتشر گرديده است و مادر كتاب نقشدعا در زندگى انسانها(249) بشرج آن پرداخته ايم علاقمندان به آن مراجعه كنند. بحث عمده اى كه در اين جا مطرح است اينكه انتقال صفات خانواده والدين از طريق نطفه ،همانطورى كه در احاديث نيز به آن اشاره شده آيا موجب اجبار و سلب اختيار از فرزنداننمى شود؟ در پاسخ بايد گفت : كه انسان در آفرينش خود مختار مى باشد به عبارتى ؛ در مختاربودنش مجبور است ، و هيچ علت يا عواملى ، نمى تواند او را در انجام كارهايش ، مجبورسازد و معناى انتقال صفات خانواده و الدين به فرزندان اين است ، كه آنها درمقابل اخلاق و طبايع نسلهاى گذشته خود، بى تفاوت نيستند، اى بسا ممكن است شجاعت وشهامت و جوانمردى آنها به نسلهاى آينده منتقل گردد و يا صفات و طبايع زشت و ناپسندىمانند: غرور، تكبر، طمع و و ... از نسلى به نسلهاى بعدىانتقال يابد يعنى زمينه تحقق اين صفات در نونهالان تقويت مى شود مفاد احاديث اين استكه شخصيت همسر و خانواده اش از راه نطفه زمينه هاى خاصى را در وجود فرزندان پديدمى آورد. خانواده هائى كه صاحب كمال و ارزشهاى معنوى بوده و در تاريخ زندگى آنها مردان وزنان غيور و با شخصيت و امين ، و جوانمردان دلاور و شرافتمندى وجود داشته ، زمينه هاىمناسبى براى بوجود آمدن فرزندانى با اين خصوصيات در اين طايفه ايجاد شده است وهركسى مى تواند با انتخاب همسرى از اين خانواده ، اميد بيشترى به وجود فرزندانشايسته و و ...... داشته باشد بخاطر اينكه آمادگى براى ظهور چنين صفات ارزشمند دراين نسل وجود دارد همانطورى كه ازدواج حضرت على صلوات الله عليه با زنى بنام [امالبنين ] فرزندى مانند حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) را با آن كمالات خيلى بزرگو ارزشمند، بوجود آورد كه عظمت شخصيت پدر و مادرش را آشكار ساخت . چنين زمينه سالم در خانواده ها اگر به مانع خنثى كننده اى برخورد نكند و خود را از ميانخطرهاى جدى برهاند همان نتيجه را با خود، خواهد داشت . موانع عبارتند: مثلاً جوانى از يك خانواده سالم با دخترى كه در محيط آلوده به گناه تربيت يافتهازدواج مى كند و يا اينكه فرزندانشان با خوردن شيرِ زن بيگانه در دوران كودكى ، ياوجود غذاى حرام در تغذيه آنها، و يا به وسيله انتخاب دوستان نالايق در ايام جوانى و و..... زمينه هاى سالم را در وجود وى خنثى مى كند و گاهى عكس اين قضيه اتفاق مى افتدكه از وجود والدين آلوده و گناهكار، فرزندان سالمى ، وارد جامعه مى گردد كه نشاندهنده وجود انسانهاى پاك و سالم در نسلهاى آنان است كه عصاره شخصيتشان به اينفرزند انتقال يافته است . يا وجود عوامل مثبت در اختيار وى ژنهاى آلوده را پالايش داده است. بهر حال بايد قبول كرد اين گونه علل و ياعوامل ، علت تامه نيستند بلكه از باب مقتضى هستند چنان كه توضيح داده شد. ولى نبايد نسبت به اين واقعيت مهم بى اعتنائى نشان داد چون زنان ،حامل صفات و اخلاق و رفتار، و حتى رنگ پوست و قيافه هاى خانواده خويش مى باشند كهدر ازدواج به فرزندانشان منتقل مى گردد در صورتى كه به مانع قوى و خنثى كننده اىبرخورد ننمايند يعنى اگر در هنگام انعقاد نطفه ، وضع روحى پدر آن را تحت شعاح خودقرار دهد فرزند به جانب خانواده پدركشانده مى شود اما اگر قضيه برعكس شد فرزندبه خانواده مادر شباهت مى يابد. و اما موضوع ژن ها چنان كه در محافل علمى طرفداران بسيارى يافته ،مطلبجديدى را ارائه نمى دهد بلكه مفاد احاديث را با توضيح بيشتر در قالبفرمولهاىعلمى مى ريزد و تحقيقاتى كه در اين مورد انجام شده اين است :ژنها در اثر تكراراعمال مثبت يا منفى توسط انسان نوعى عادت پيدا مىكنند وقتى كه ژن معتاد بهشرابخوارى و يا حرص و طمع ، و و ... در وجودفرزندى ظاهر مى شود زمينه هاىنامناسبى را در آنان ايجاد مى كند.
|
|
|
|
|
|
|
|