|
|
|
|
|
|
مَن اَستَحَكمَت لى فِيهِ خَصلَةٌ مِن خِصِالِ الخَيرِ احتَمَلتُهُ عَلَيها و اَغتَفَرتُ فَقدَ ماسِواها، ولا اَغتَفِرُ فَقدَ عَقلٍ وَلادينٍ .(138) اگر كسى يك خصلت نيك داشته باشد كه براى منقابل تحمل باشد بخاطر همين خصلت مثبت و خير، با او دوست مى شوم در آئين انتخاب دوستو براى احراز صلاحيت او، وجود دور كن لازم است اگر در كسى اين دور كن باشد و هيچيك ازخصلتها را هم نداشته باشد مشكلى پيش نمى آيد اما اگر اين دواصل در او نباشد بهيچ عنوان نمى توان بوى اعتماد كرد و دوستى او را پذيرفت حضرتعلى (عليه السلام ) با جمله [ و اغتَضَرتُ فَقدَ ما سِواها ...] مى خواهد اهميت معيار و آئيندوست يابى را روشن كند يعنى اگر كسى صاحبعقل و دين باشد رفاقت و دوستى با او قابلتحمل است و اما اگر او فاقد عقل و ديندارى است چنين انسانى لياقت و صلاحيت دوستى را،بطور يقين ندارد حضرت علت آن را توضيح مى دهد [لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدينِ مُفارَقَةُ الا منِ،]بخاطر اينكه اگر دوست دين نداشته باشد از ناحيه او امنيت براى كسى نخواهد بود چونممكن است از راه دوستى وارد شود و خسارتهاى جبران ناپذيرى را بر جان ومال و شخصيت دوستش وارد كند و يا بيك لقمه غذائى ، دوست خود راتحويل دشمن دهد بجهت اينكه افراد بى عقل و بى دين بهر كارى دست مى زنند اما اينعقل و ديندارى است كه انسان را در مقام دوستى ، چنان متعهد مى سازد تا كمترين سوءِ نيت ،در حق رفيق خويش روا نداشته باشد. وقتى كه كسى فاقد عقل و دين باشد رفاقت با او جز نگرانى و تشويش خاطر عايدىندارد حضرت مى فرمايد: فَلا يُتَهَّنَاءُ بِحَياةٍ مَعَ مَخافَةٍ زندگىبانگرانى وترس هيچ لذت و گوارائى با خود ندارد پس بايد با كسى دوستى كنيم كهبطور كامل از ناحيه او مطمئن باشيم . اشخاصى كه فاقد عقل و دين باشند هيچ انتظار خيرى از آنها نبايد داشت كه مى فرمايد: و فَقدُ العَقلِ فَقدُ الحَياةِ وَلايُقاسُ اِلا بِالاَمواتِ .(139) كسى كه عقل نداشته باشد مرده است و با مردگان ، زندگى و معاشرت نمى توان كرد،از سخنان حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) استفاده شود كه دوستى دو ركناساسى دارد و در روشن انتخاب دوست بايد آنها را معيار خود قرار داد: 1 -عقل 2ديندارى ، انسانى كه عاقل و ديندار است بطور يقين اطمينان و امنيت تو را تأ مين خواهدكرد در غير اينصورت نبايد كسى را رفيق خود قرار داد چون كهقابل اعتماد نمى باشد. و از امام صادق (عليه السلام ) تحت همين آيه آمده است . اِحذَر اَن تُؤ اخِىَ مَن اَرادَكَ لِطَمَعٍ اَوخَوفٍ او ميلٍ او لِلاَْكْلِ وَالشُّرْبِ واَطْلُبْ مُؤ اخاةَ الاَتْقياءِ ولَوْ فى ظُلُماتِ الا رْضِ و اِنْ اَفْنَيتَ عُمْرُكَ فى طَلَبِهِمْ ... .(140) حضرت در ابتداى حديث مى فرمايد: سه چيز در هر عصرو زمان كمياب است 1 - برادرىبخاطر خدا 2 - زن پاكدامن و صالحه 3فرزندعاقل و با معرفت ..... بترس از كسى كه مى خواهد بخاطر طمع و يا ترس ياتمايل بچيزى و يا خوردن و آشاميدن ، با تو برادر و دوست باشد ولى خودتبدنبال اهل تقوا باش و آنها را برادر و دوست خويش انتخاب كن ، اگر چه آنها را درگوشه هاى ظلمانى و تاريك زمين پيدا كنى ، و عمر گرانمايه خود را در جستجوى دوستانصالح و پاكدامن از دست بدهى ، چون خداوند در روى زمين ، بعد از انبياء چيزى برتر ويا بهتر از پرهيزكاران نيافريده است . و ما اَنعَمَ اللهُ عَلَى العَبدِ بِمثلِ ما اَنعَمَ اللهُ بِهِ مِن التَّوفيقِ بصحبتهم ....(141) از ميان نعمت هاى خداوند به بنده خود، اين است كه پروردگار توفيق مصاحبت و دوستىاهل تقوى را به او داده باشد، يعنى هر نعمتى كه خالقمتعال به بندگان خود مرحمت مى فرمايد در مقام ارزيابى به ارزش نعمت بزرگ الهىكه دوست با تقوا باشد نمى رسد چون مصاحبت با پاكدلان و خدا باوران ، موفقيت انسانرا در تمام مراحل عمرش تضمين مى كند. نتيجه اين شد كه رفاقت و دوستى ها اگر بخاطر خدا باشد بطور يقين براى هر دوطرف مفيد و دائمى خواهد بود و بعنوان يك پايگاه محكم و قوى در روزهاى حساس وناگوار زندگى هر انسانى مطرح ميباشد و تصريح آيات و احاديث و سيره معصومينعليهم السلام بر اين است كه مصاحبت و دوستى خود را بااهل تقوا انجام بدهيد چون رفاقت با افراد پرهيزكار و خدا پسند با خود بركاتى دارد ازجمله آنها اين است كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: مَن ذَكَّركُم بِاللهِ رُؤ يَتُه ، و ذادَكُم فى عِلمِكُم مَنطِقهُ، و ذَكَرَّكُم بِالا خِرَةِعَمَلُهُ .(142) با كسى كه ديدنش شما را بياد خدا مى كشد و سخنانش به علم و آگاهى و معرفت شمابيافزايد و اعمالش آخرت را بياد شما بيآورد مجالست كنيد كه او بهترين دوست شماست . دوستان با تقوا مانند كارشناس دقيق و دلسوزى هستند كه رشد و تعالى و اصلاح رفيقخود را زير نظر گرفته و با طرق گوناگون ، اخلاق و رفتار آنان را در مسير رضاىالهى قرار مى دهند و بخاطر همين مودت و علاقه قلبى ، مقام دوست در فرهنگ دينى بهمنزله رَحِم و يا قوم خويشى است حضرت امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: مودةُ يَومٍ مِيلَةٌ، وَ مَوَدَّةُ شَهرٍ قَرابَةٌ و مَوَدَّةُ سَنَةٍ رَحِمٌ ماسَّةٌ . دوستى يك روز فقط يك تمايل است يك ماه دوستى به منزله قرابت است و دوستى يك سالهرحمى است كه با يك ديگر تماس دارند و يا خويشاوندى نزديك است قطع ارتباط با آن، در حكم قطع رحم است همانطوريكه در احاديث زيادى قطع رحم آثار ناگوارى رابدنبال دارد اين آثار به قطع ارتباط از دوستى هاى چندين ساله نيزشامل مى شود. در اين جا يك داستان آموزنده توجه كنيم : روزى حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در زمان خلافت خود از كوفه خارج شدند و[سليقه آن حضرت بر اين نبود كه در هنگام مسافرت بعنوان خليفه از محافظ و اسكورتاستفاده كنند بلكه ساده مى رفتند و بساده گى بر مى گشتند] با يك نفر غير مسلمان برخورد نمودند و با يك ديگر مصاحب و همراه شدند حضرت فرمود من به كوفه مى روم توكجا مى روى او هم منطقه ديگرى را گفت مقدارى با هم راه را طى كردند و نزديك كوفه راهاو جدا مى شد. گفتند اين مقدار از مسير را با هم حركت مى كنيم بر سر دو راهى رسيدند تااز هم جدا شوند حضرت در مسير او حركت فرمود،اوسئوال كرد شما گفتى من بكوفه ميروم ، حضرت فرمود بلى من به كوفه مى رومپرسيد پس چرا از اين مسير حركت مى كنى ، فرمود: براى اينكه ما با يك ديگر چند ساعتمصاحبت نموديم و اين مصاحبت حقى ايجاد مى كند و شما به عهده من حق ، پيدا كردى و مىخواهم چند قدم تو را بدرقه كنم او فكرى كرد و گفت پيغمبر شما بهدليل اين اخلاق حسنه اى كه دستور داده با سرعت دين و شريعت اش دنيا را فرا گرفت ، اوسپس خداحافظى كرد ولى حضرت امير (عليه السلام ) را نشناخت اما اين خاطره زيبا براىاو خيلى شيرين بود بعد از مدتى به كوفه آمد و در جستجوى رفيقش بود تا اينكهايشان را در مقام خلافت مسلمين پيدا كرد و فهميد رفيق بين راه ، امام و خليفه است در اينحال اسلام را پذيرفت و يكى از اصحاب خاص حضرت على (عليه السلام ) گرديد، خلاصه سخن اگر آئين دوست يابى با الگوهائى كهموردقبول خالق متعال است صورت پذيرد مى تواند جويندگان را در مسير سالم ومفيدى قراردهد و آنان را براى شناختكامل ، از شخصيت انسانها آماده سازد و بعبارت ديگر: راه نفوذباندرون و يا دلهارا به آنها نشان مى دهد تا هر كسىقبل از انتخاب دوست از اوضاع روحىوى آگاه شود و صلاحيت او را براى رعايت مقامدوستى ارزيابى كند. و معيارهائى كه در قرآن و احاديث آمده است عبارتند: 1 - تقوا 2 - ديندارى 3 -عاقل بودن ! البته ديندارى و تقوا يك هدف را تعقيب مى كنند ليكن در ارزيابى قرآن ملاك فضيلت وارزشها را [ تقواى انسان ] معرفى كرده است زيرا ممكن است عده اى براى رسيدنبخواسته هاى دنيوى ، بظاهر، ديندار شوند ولى مراد امام (عليه السلام ) از ديندارى همانتعهد و التزام قلبى و عملى بدستورات خداوندى است كه او را به تسليمكامل در برابر فرمان الهى وادارش كند. تقوا بر دو ركن ديگرى كه در انتخاب دوست لازم استشامل مى شود زيرا پرهيزكار كسى است كه از نيروى عقلانى قوى برخوردار باشد ودنبال حرص و طمع ، نباشد و زندگى خويش را از طريقحلال اداره كند و با رعايت اصول و قوانين الهى ، لياقتهاى بزرگى را در خودپرورشدهد چون از مهمترين فلسفه او امر و نواهى خداىمتعال ، پروراندن آن شايستگى خاص است كه در نهاد انسان آفريده شد، و او را تاملكوت اعلى صعود مى دهد. در اين جا اگر گفته شود ملاك و معيار يك فرد مسلمان در انتخاب رفيق و دوست تنها {تقوا} است يعنى تمام كمالات و ارزشهاى اسلامى و انسانى را ملاك قرار داده است به اميدروزيكه همگان خصوصا نسل جوان مطابق با اين معيار آسمانى رفيق و دوستى پيدا كنم تاما را از خلايق ملكوتى قرار دهد. امام طى سفارشاتش مى فرمايد: ... و الصَّاحِبُ مُناسِبٌ والصَّديقُ مَن صَدَقَ غَيبُهُ ... وَ رُبَّ بَعيدٍ اَقرَبُ من قَريبٍ... .(143) يار و هم نشين در حكم خويشاوند است دوست آن است كه در غياب انسان حق دوستى را رعايتكند چه بسا دور افتادگان از خويشاوندان نزديكترند و در زندگى غريب كسى است كهدوست واقعى نداشته باشد. حقوق دوست و رعايت آن در فرهنگ اسلام وقتى كه فرد مسلمانى با معيارهاى دينى دوستانى را پيدا نمود بايد آموزشهاى لازم رادر مورد حقوق دوست و مراعات آن ، فرا گيرد چون بسيار ى از انسانها، دوستانى را بعداز مدتها بدست مى آورند و چندين سال با هم دوست صميمى مى شوند ليكن بيك بيحوصلگى ، تمامى ارزشها را از دست مى دهند در اين جا لازم است به اين نكته اشاره شود كهپيدا كردن دوست واقعى كار مشكل است ولى نگهدارى آن از همه كارهامشكل تر است . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: اَعجَزُ الناسِ مَن عَجَزَ عَن اِكتِسابِ الاِخوان ، و اَعجَزُ مِنهُ مَن ضَيَّعَ مَن ظَفِرَ بِهِ مِنهُم... .(144) ناتوان ترين مردم كسى است كه نتواند براى خودش دوستى انتخاب كند و از او ناتوانتركسى است كه دوست بدست آمده را از دست بدهد. اغلب مردم دوستان چندين ساله خود را، براى هميشه از دست مى دهند و درمقابل اين حركت زشت و نادرست خودشان ، ناراحت نمى شوند شايد يكى از عمده ترين علتها، عدم آگاهى از مقام دوست و اهميت آن است ، اگر كسى از نقش دوستان واقعى در ساختنشخصيت ارزشمند و مورد قبول خدا و مخلوقاتش ، با خبر باشد هيچوقت حاضر نمى شودبراى يك لحظه قلب رفيق خود را بيآزارد بلكه با تمام علاقمندى ، از اين نعمت بزرگالهى استفاده مى كند در اين جا لازم است شيوه هاى مهمى كه براى حفظ حقوق دوستى ، و برخوردارى از بركات آن در سخنان معصومين عليهم السلام آمده است ، مورد توجه همگان واقعشود تا بدينوسيله زندگى شر افتندانه را نصيب خود قرار دهيم و اين بر دو بخش است : بخش اول: حضرت على (عليه السلام ) طى وصيت نامه خود بفرزندش امام حسن (عليه السلام ) مىفرمايد: اَحمِل نَفسَكَ مِن اَخِيكَ عِندَ صَرمِهِ عَلى الصِّلَةِ .(145) خودت را در مقابل حق دوست و برادرت چنان آماده كن . اگر او قطع رابطه كرد تو محبت واحسان خود را ادامه بده . و عِندَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَالمُقارَبَةِ .(146) هنگامى كه او با تو قهر كرد محبت و نيكى و نزديك شدن به او را وظيفه خود قرار بده . و عِندَ جُمُودِهِ عَلَى البَذلِ .(147) وقتى كه او هيچ قدمى در محبت و نيكى بر نمى دارد تو بهبذل و احسان خويش بيافزا، و عِندَ تَباعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ .(148) موقعى كه او فاصله مى گيرد و از تو جدا مى شود توبه او نزديك شو و حرمتش را حفظكن . و عِندَ شِدَّتِهِ عَلَى الِلينِ .(149) در هنگام سختگيرى و خشونت او، نرمى و ملايمت و تواضع داشته باش . وَ عِندَ جُرمِهِ عَلَى العُذرِ حَتى كَانَّكَ لَهُ عَبدٌ وَ كَاَنَّهُ ذُونِعمَةٍ عَلَيكَ .(150) اگر خطائى مرتكب شد معذورش بدار، خودت را مانند عبدى درمقابل دوست قرار بده مثل اينكه او حق بزرگى بر عهده تو دارد. و انسان اگر با اينبينش وارد حريم دوستى شود در برابر خطاهاى او دلگير نمى شود. تا اينجا شيوه برخورد با دوست روشن گشت و هر دوستى بايد درمقابل دوست خود، آماده گى هاى لازم را در اجراى اين فرمولهاى حياتبخش بدست آورد. سوال : توصيه هائى كه امام (عليه السلام ) در مورد دوست و رعايت حقوق وى فرموده اند آياشرائطى لازم دارد يا نه ؟ ج - سئوال خوبى است براى اينكه چنين معاشرت و برخورد هنگامى سزاوار است كه دوستاز آنها استفاده نادرستى نكند و لياقت درك اين اخلاق زيبا را داشته باشداگر رفيقىتوان درك اين ارزشها را ندارد نبايد در مقابل وى از اين شيوه ها استفاده كرد حضرت على(عليه السلام ) مى فرمايد: وَ اياكَ اَن تَضَعَ ذلِكَ فى غَيرِ مَوضِعِه اَو اَن تَفعَلَهُ بِغَيرِ اَهلِهِ .....(151) هرگز از اين راه و روش در جائيكه مناسب نيست استفاده نكن و درمقابل كسى كه اهليت و لياقت درك و هضم اين معانى را ندارد از اين شيوه ها استفاده نكن . براى اينكه گروهى از دوستان چندان رشد نيافته اند از درك اين همه محبت و تواضععاجز هستند تا بتوانند زيبائى اخلاق رفيق خويش را درمقابل برخوردهاى منفى خويش درست تحليل نموده و از اين راه بهكمال و لياقت او آگاه شوند بلكه در برابر تواضع و محبت و نيكى هاى دوست ، خود رابزرگ مى بيند و به بيمارى خود پسندى گرفتار مى شود و با اين عينك به تحقير وىمى پردازد بهمين جهت حضرت امير (عليه السلام ) مى فرمايد هرگز درمقابل افراد نادان و درمانده ايكه جز خود، كسى را نمى بينند اين زيبائيها را نشان نده ،چون زيبائيها را. زيبايان تشخيص مى دهند.
معرفت لفظ است ومعنا را نگرانديشه كن |
در مقام بنده گى معنا تو را زيبا كند |
بنابراين بر هر انسان لايق و شايسته سزاوار استقبل از آشكار ساختن ارزشها، قابليت ها را ملاحظه كنند تا بتوانند از قوانين حياتبخشالهى فوائد درخشانى را نصيب خود سازند. صداقت در دوستى بخش دوم 1 لاتَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَديقا فَتُعادِىَ صَدِيقَكَ ... (152) هرگز با دشمنانِ دوست خود طرح دوستى و رفاقت نداشته باش در اين صورت با دوستخويش دشمنى كرده اى زيرا هر دوستى ، بايد بحقوق دوست خود پايبندى نشان دهد تادوام رفاقت را نصيب خويش سازد، از جمله حقوق دوست اين است كه با دشمنان او دوست ورفيق نباشيم چون اگر كسى چنين كارى را انجام بدهد و با كسانيكه دوست او را دشمن خودمى دانند بساط دوستى بگستراند بطور يقين هيچ حرمتى را در حق دوست خود ملاحظه نكردهاست و بجاى مهر و محبت و نيكى بدوستش ، دشمنى و عداوت را در حق وى انجام مى دهد واينگونه اخلاق از پست ترين خصلت هاى يك انسانست كه براى رسيدن به لذت دنيا و كسبدرآمدهاى بيشتر، هيچ توجهى به ارزشهاى زندگى ننمايد و تمام دوستانش را بيك لقمهغذا بفروشد و هيچ نوع حمايتى در غياب و حضور از دوستانش انجام ندهد، بلكه بادشمنان دوستش باب دوستى باز مى كند و موجب اذيت او مى گردد وقتى كه حضرت على(عليه السلام ) از چنين طرز بر خورد نهى مى كند بخاطر اينكه چنينعمل ، نتيجه اى جز دشمنى با دوست صميمى خود ندارد. 2 وَ اَمحَض اَخاكَ النَّصِيَحةَ، حَسَنَةً كانَت او قَبِيحَةً.... .(153) نصيحت خالص خود را متوجه برادرت كن و هميشه مصلحت او را در نظر داشته باش و درهنگام اندرز، بخوشحالى و ناراحت بودنش ، و يا بسود و ضرر دنيوى او مقيد نباش ،زيرا پند و اندرز از مهمترين اسباب تربيت و رشد انسان است و براى دوست لازم است درحق دوستانش بدون ملاحظه منافع خاص آنها، نصايح خالص و لازم خود را مطرح كند. تا اورا به مصالحش نائل سازد. چگونه خشم خود را بخوريم و تَجَرَّعِ الغَيظَ فَانى لَم اءرَ، جُرعَةً اَحلى مِنها عاقِبَةً وَلا اَلَذَّ مَغَبَّةً .....(154) در كنترل اعصاب و فرو بردن خشم خويش كوشا باش ، تا از شدت عصبانيت و آثارزيانبارش در امان باشى ، چون من هيچ نوشيدنى را شيرينتر از سر انجام خوردن خشم وغضب و عصبانيت نديدم و هيچ لذتى را در مقابل لذت عافيتى كه ازكنترل عصبانيت بدست مى آيد نمى بينم . بقول بعضى از بزرگان نيرو و انرژى عصبانيت ، باندازه چند ثانيه مى تواند دوامبيآورد اگر كسى در هنگام عصبانيت ، تحمل اين چند ثانيه را بكند و هيچ خشونتى از خودنشان ندهد بيك شيرينى و لذتى نائل مى شود كه با هيچ قيمتىقابل مقايسه معامله نمى باشد. وَ لِن لِمَن غالَظَكَ فَاِنَّهُ يُوشِكَ اَن يَلِينَ لَكَ ... .(155) در مقابل شدت خشونت و تنديهائى كه براى تو انجام مى دهند نرمى و نيكى و تواضعكن تا احساسات او را تعديل كرده وبسوى نرم خوئى و تواضع وادارش سازى ، در مقابل عصبانيت كسى ، ملايمت و خوشرفتارى سازنده است زيرا انسان موجودى است كهدر برابر تواضع و فروتنى و احسان ديگران ،منفعل مى شود و ازشدت حرارت درونى او كاسته مى شود و بهمين جهت روش زيبائى كهمى تواند، عده اى را از خواب غفلت بيدار كند و آنان را به مسيراعتدال در تمام امورات زندگى هدايت نمايد خوشرفتارى و تواضع است . وَخُذ عَلى عَدُوِّكَ بِالفَضلِ فَاِنَّهُ اَحلى الظَّفَرَينِ ... .(156) بر دشمنانت از راه نيكى و احسان برترى پيدا كن زيرا همينعمل ، شيرين ترين پيروزيهاست ، پيروزى بر دشمن در هر شرائط با غلبه بر او محققنمى شود بلكه عمده ترين رمز موفقيت اين است كه درطول خصومت و دشمنى از نيكى و محبت به او دريغ نكنى زيرا بر خورد با دشمن اگرمطابق اصول انسانى باشد از شيرين ترين پيروزيهاست ، در جنگ صفين معاويه دستورداد مسير آب را بسوى لشگريان حضرت على (عليه السلام ) بستند اما وقتى كه با يكتهاجم شديد محيط آب بدست نيروهاى اسلام افتادامام (عليه السلام ) دستور داد آب رابسوى لشكريان معاويه باز كنند. و اِن اَرَدتَ قَطِيعَةَ اَخِيكَ فَاستَبقِ لَهُ مِن نَفسِكَ بَقِيَّةً يَرجِعُ اليها اِن بَدَا لَهُ ذلِكَيَوما ما ... .(157) اگر روزى به قطع ارتباط با برادر و دوست خود تصميم گرفتى يكعمل زيبا و دلگرم كننده از خود بيادگار بگذار چه اگر بعد از مدتى نادم و پيشانىگشتى و به ايجاد رابطه مجدد علاقمند شدى بتوانى دوباره علاقه دوستى را زنده كنى، انسان در اثر عدم آگاهى از مقام ارجمند دوست بعد از مدتى قصد جدائى مى كند وبيك مرحلهناگوارى قدم مى گذارد و آن چنان عوض مى شود مانند اينكه دوستش را اصلا نمى شناسدو هيچ انس و الفتى در ميانشان نبوده است و بصورت يك دشمن قسم خورده ظاهر ميشودحضرت على (عليه السلام ) در اين زمينه مى فرمايد در هنگام قطع رابطه با دوست خودتمام پرده ها را بر هم نزن تا در ميانتان از مهر و محبتهاى دوران دوستى و خاطرات شيرينآن ، چيزى باقى بماند چون ندامت و پشيمانى هميشهبدنبال كارهاى احساساتى وجود دارد و اگر روزى علاقمند به تجديد علاقه هاى دوستىشدى ، بتوانى از كانالهائى كه تخريب و منهدم نساخته اى وارد شوى اما اگر هيچ نوعراه ورود، و زمينه ارتباط مجدد در ميانتان نباشد با شرمندگىكامل از كارهاى خويش ، نمى توان با او تجديد عهد و پيمان كرده و بدوستى ادامه دهيد واگر روزى دوست شما در اثر كمالات معنوى از اين همهاعمال زشت تو، سخنى بر زبان نيآورد باز هم در دلش علاقه خاصى به شما، در ادامهدوستى ، ايجاد نمى شود چون شيشه دل انسان وقتى كه با حرفهاى زشت و ناگوار، و ياتوهين و جسارتها و و ...... مواجه شود مى شكند و ترميم نمى يابد حضرت على (عليهالسلام ) در شرائط معاشرت با دوستان مى فرمايد: اَحبِب حَبِيبَكَ هَونا ما، عَسَى اَن يَكُونَ بِغَيضِكَ يَوما ما، واَبغِض بِغَيضَكَ هَونا ماعَسَى اَن يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوما ما .(158) در مقام دوستى از مسير اعتدال منحرف نشو، محبت و علاقمندى را به او در سطحى انجام بدهكه شايد روزى همين دوست ، دشمن تو باشد و در هنگام وجود اختلاف در ميانتان طورى برخورد كن كه ممكن است روزى دوباره با هم دوست شويد، معاشرتهاى دوستانه را بايد با يك برنامه معتدلى آغاز نمود تا هيچ وقت تاءسفىبدنبال نداشته باشد اشخاصى كه در نيكى و محبت راه افراط را انتخاب مى كنند و تماماسرار خويش را در اختيار ديگران مى گذارند در اينحال اگر اختلافى در بين آنها پديد آيد تاءسفها جبران كننده ، خسارتها نمى شود، پسبايد دوستى ها را در يك حد و مرزى ادامه داد چه اگر روزى روابط قطع شد نگرانيهابدنبال نداشته باشد. و در هنگام خصومت و يا اختلاف هم بايد بروابط دوستانه خودشان احترام بگذارند چوندرشان يكفرد عاقل نيست كه مدتى با كسى ارتباط عميقى پيدا كند و امروز در اثر يكبرخورد و يا اشتباه و خطائى ، تمام آنها را بهم به ريزد و هيچ زمينه اى بر ايجادرابطه مجدد باقى نگذارد بنابراين در هر كارى راه و روشمعتدل ، پشيمانى ندارد. و مَن ظَنَّ بِكَ خَيرا فَصَدِّق ظَنَّهُ ... .(159) اگر كسى بتو حسن ظن دارد با اعمال خير و مثبت خود، ظن او را تاييد كن ، ممكن است كسى در مقام دوستى و يا عناوين ديگر بشما يك علاقه خاصى پيدا كند و بهاهل احسان بودنت معتقد شود شما بايد بمقدار توانائيتان او را يارى كنيد تا در افكارشتصوير جديدى در مورد شما پيدا نگردد مبنى بر اينكه چهره هاى مقدس بايد از آلودگىها اخلاقى و روانى پرهيز داشته باشند چون كسى كه شما را در يك قيافه مذهبى وپاكدامن و با عفت و حجاب مى بيند انتظار دارد كه در مقامعمل هم چنين باشيد. وَلا تُصِيِعَنَّ حَقَّ اءَخِيكَ اِتكالاً عَلى ما بَينَكَ و بَينَهُ فَاِنَّهُ لَيسَ لَكَ بِاءَخٍ مَن اَضَعتَحَقَّهُ .... .(160) حقوق برادر و دوست خود را بخاطر روابطى كه در ميانتان وجود دارد ضايع نكن زيراكسى كه تو حقوقش را زير پاگذاشتى ديگر براى تو برادر نمى باشد، گاهى در روابط دوستى افرادى پيدا مى شود كه از حيا و آبرومندى رفيق خود سوءِاستفاده مى كند و تا مى تواند مال و جان و شخصيت و حيثيت وى را بنفع خود استخدام مىنمايد و اين برخورد نادرست ضايع كننده حق دوستى است و كسى كه در نا بودن ساختنحقوق دوستش قيام كند نمى تواند او را تحت عنوان برادر و يا دوست خود ياد كند چونارزشى براى او قائل نشده است . اغلب دوستان از وجود دوست ، در جهت تاءمين منافع مادى و دنيوى خود استفاده مى كنند وانتظارشان بر اين است كه دوستشان بايد تا پاى جان و از دست دادن ايمان وشخصيتخود، آنان را يارى كند ولى اين ، ظلم آشكارى است كه در لباس دوستى وارد صحنه مىشود بخاطر اينكه مقام دوستى در فرهنگ اسلام خيلى ظريف و عزيز و ارزشمند است چنانكهدر آئين انتخاب دوست و معيارهايش بحث گرديد مبنى بر اينكه : دوست بايد در تامين مصلحتو رشد و كمالات رفيق خويش تا پاى جان فداكارى كند ليكن معناى فداكارى اين نيست كهانسان ازمقام و شخصيت و ديانت دوست خويش در جهت گناه و حرام استفاده نمايد و بگويد: او،چون دوست من است و هيچ وقت تقاضاى مرا رد نخواهد كرد يا اينكه من مى توانم وى را واداركنم در جهت تاءمين منافع دنيوى خودم ، از هر طريقى كه باشد خود را مانند پلى در اختيارمقرار دهد اين چنين استفاده بزرگترين خيانت بدوست است و در فرهنگ امامت معنا و حكمت دوستاين است كه پاسدار حريم شخصيت انسانى و دينى انسان باشد و تلاش كند تا دوستخويش را بسوى مصالحى كه دارد هدايت نمايد وقتى كه امام مى فرمايد: والصَّدَيقُ مَن صَدَقَ غَيبُهُ .... .(161) دوست واقعى آنست كه در نبود انسان حق او را مراعات كند يعنى هدفى جزكمال و صلاح دوستش نداشته باشد و هميشه شاءن و منزلت او را در گفتار و رفتارشمورد احترام قرار دهد نقش دوست واقعى در رشد انسان براى انسان در دوران زندگى امكاناتى وجود دارد كه او را در رسيدن بهمراحل رشد و كمال يارى مى كند انتخاب دوست هر چند از علاقه هاى طبيعى وى مى باشد امادر بيدارى و آگاه ساختن او نقش مؤ ثرى را ايفا مى كند حتى در گمراهى و بدبختى او هممى تواند نقش مهمى داشته باشد براى اينكه بتوانيم از اين وسيله مهم استفاده مطلوبى راداشته باشيم و در مسير كمال ، راهنماى خوبى بر ما واقع بشود بايد در انتخاب دوستانخود از معيارهاى دينى بهره مند شويم زيرا كمترين بى توجهى به معيار و الگوهاىالهى در پيدا كردن دوست ، خسارتهاى جبران ناپذيرى رابدنبال دارد و در اين مسئله تجربه بزرگان ، مخصوصا پدر و مادر، راهگشاست . بنابراين فلسفه دوستى در فرهنگ دينى ، سوق دادن انسان بسوىكمال و آگاه ساختن او، از تكاليف و وظائف انسانى و دينى خويش ميباشد و اين استفادهزمانى محقق مى شود كه دوستيها بخاطر خدا باشد همانطوريكه در احاديث به آن تصريحشده است چون اگر ملاك انتخابِ دوست ، منافع دنيوى باشد چنين فايده اى رابدنبال نخواهد داشت پس بايد با مومنين رفاقت پيدا كرد زيرا آنها دوستان خدا هستند وآدمى را بسوى خدا و ارزشهاى واقعى هدايت مى كنند ممكن است در اين جاسئوال بشود و آن اينكه : ما چگونه مى توانيم دوستان واقعى را پيدا كنيم و از بركاتشان بهره مند شويم ؟ ج راه اصلى كه مى تواند افكار علاقمندان را به اين مهم راهنمائى و هدايت كند هدفوانگيزه است كه انسان را بداشتن دوست ترغيب مى كند اگر هدف درك ارزشها ورسيدن بهمدارج عالى كمال باشد در اينصورت او را بسوى كسانيكه در اين مسيرقرار گرفته وبه زيبائيهاى ايمان مزين شده اند راهنمائى مى كند چون خواسته اوتوسط همين گروه ازانسانهاقابل تامين خواهد بود بعنوانمثال : كسى كه مى خواهد از علم و دانش يا حرفه خاصى بر خوردار شود بايد بهاهل علم و صاحب حرفه مراجعه كند و از كلاس درس و تعليم آنها استفاده نمايد تا بعد ازمدتى ، به علاقه اى خود نائل گردد. اشخاصى كه هدفشان رسيدن به ارزشهاى معنوى و قرار گرفتن در مسيركمال است بايد از مؤ منين كه متخصصان اين راه هستند تحت عنوان برادر يا دوست استفادهنمايند تا به آمال و آرزوهايشان دست يابند بنابر اين گرايش انسان تحت هر شرائطىبسوى عده اى نشاندهنده وجوه مشتركى است كه در ميان آنها وجود دارد اگر دردل كسى علاقمندى به اهل ايمان و تقوا پيدا شود زمينه دوستى او را با مؤ منين فراهم مىسازد به هر حال فضاى اندرون هر كس ، براى خودش يك محيط آشنا وقابل درك است كه وضعيت خود را از همان علاقه هاى موجود مى تواند تشخيص دهد و چهبهتر است اين موضوع را تحت عنوان يك سئوال مطرح نمائيم تا بتوانيم با دقت پاسخداده و علاقمندان را براى حصول نتائج درخشان راهنمائى كنيم . سوال : آيا انسان مى تواند خود را بطور كامل شناسائى كرده و به خوب و بد بودن خويشآگاهى حاصل كند و بعبارت ديگر: آيا او مى تواند از اينكه محبوب خداست يا مغضوباوست باخبر باشد در صورت امكان شيوه اينكار چيست ؟ ج - در اينكه آيا هر انسانى مى تواند از وضعيت خود اطلاعحاصل كند، شكى وجود ندارد زيرا يكفرد با انصاف با مطالعه در فضاى اندرون خود، وبررسى اميال و علاقه هايش ، و از هدفهائى كه دارد مى تواند بدون هيچ مانعى در موردخويش قضاوت كند ولى در مورد اينكه آيا او محبوب و عزيز خداى سبحان است يا نه ، لازماست به كارشناسان الهى مراجعه شود تا بهترين پاسخ ، در اختيار علاقمندان قرار بهگيرد. عن الباقر (عليه السلام ) قال : اِذا اَرَدتَ اَن تَعلَمَ اَنَّ فيكَ خَيرا، فَاَنظُر اِلى قَلبِكَ فَاِن كانَ يُحِبُّ اَهلَ طاعَةِ اللهِ ويُبغِضُ اَهَل مَعصِيَتِهِ فَفيكَ خَيرٌ واَللهُ يُحِبُّكَ وَ اذا كانَ يُبغِضُ اَهلَ طاعَةِ اللهِ وَ يُحِبُّ اَهلَمَعصِيَتِهِ فَلَيسَ فِيكَ خَيرٌ وَاللهُ يُبغِضُكَ والمَرءُ مَع مَن اَحَبَّهُ .(162) اگر مى خواهى از وضعيت خودت آگاه شوى كه آيا در تو خيرى وجود دارد يا نه ؟ ابتدابه قلب خويش رجوع كن ، اگر دوستدار پيروان خدا، و دشمن گناهكاران هستى ، مطمئنباش كه در تو خيرى وجود دارد و خداوند تو را دوست مى دارد، اما اگر دشمناهل ايمان و دوستدار معصيتكاران هستى ، بدان كه در تو خيرى وجود ندارد و مغضوب خداىمتعال هستى و شخصيت هر كس با انتخاب دوستانش آشكار مى گردد، آنچه از حديث شريف استفاده مى شود: 1 - هر انسانى با مراجعه بقلب خويش مى تواند وضعيت خود را براى صعود يا سقوطروشن سازد 2 - معيار و راه تشخيص صلاحيت خود در پيشگاه الهى با صفاى اندرون اوقابل تاييد است بعنى محبوبيت و مبغوضيت انسان در پيشگاه خالقمتعال به اين است اگر دلش دوستدار مؤ منين و دشمن گناهكاران باشد اين واقعيت ، معيارخوشبختى و محبوبيت او را در پيشگاه خدا روشن مى سازد در غير اينصورت مبغوض خداىمتعال خواهد بود، 3 - اخلاق و صفات دوستان هر كسى مى تواند وضعيت روحى او را روشن سازد چون وجوهمشتركى كه در ميان عده اى وجود دارد كه آنان را بهم دوست و رفيق قرار مى دهد در اينصورت محبت و علاقمندى هر كس به هر چيز و يا هر شخصى نشاندهنده اوضاع درونى است. يكى از عمده ترين آرزوى هر انسانى اين است كه ازاهل خير بودن خويش با خبر باشد تا موجبات رشد بيشترى را فراهم كند و شيوه زندگىخود را در چهار چوب همان خير بودن تنظيم نمايد امام باقرفرمود: دوست داشتن دوستانخدا و فاصله گرفتن از دشمنان او، اهل خير بودن هر كسى را توضيح مى دهد وقتى كهملاك موفقيت و سعادت آدمى بر مبناى همين فرمول تعيين مى شود براى همگان لازم است كهدر مورد فضاى اندرون خود ملاحظه و مطالعاتى داشته باشيم چه اگر خواسته هاىقلبى ما مطابق فرمولى كه از حضرت امام باقر (عليه السلام )نقل گرديد نباشد بايد از انحراف خود، بخداى عالم پناهنده شويم تا دلهاى ما را بسوىدوستان خودش در تمام جريانات زندگى راهنمائى و هدايت فرمايد: خود آزمائى براى قبول واقعيات چگونه ممكن خواهد شد و اگر توفيق اين امتحان نصيبكسى شود نتيجه آن چه خواهد بود ؟ ج - در تعريف واقعيات بايد گفت وضع موجود هر كسى براى خود او يك واقعيت است چونديگران گوشه هائى از آن را شاهد هستند ولى انسان در مورد خودش تمام صحنه ها را مىبيند. در مقام ارزيابى اغلب انسانها از راه ادعا وارد مى شوند و با دست خالى صحنه راترك مى كنند و براى اينكه امتحان هر چيزى ، مستلزم تحقق آگاهيهاست چه اگر درآزمايشات اين حقيقت روشن نگردد هيچ موفقيتى نصيب انسان نمى شود پس بايد آمادگىپذيرفتن واقعيت را قبل ازهر نوع آزمايش داشته باشيم . و تا اين تحمل را در وجودمان پياده نكنيم دريچه هاى خير و سعادت به روىاهل دعوى بسته مى شود اما اگر تحمل قبول واقعيت ها را داشته باشيم با يك آزمايشمختصر، حقيقت ، خودش را نشان خواهد داد. بعد از اين مقدمه كوتاه بايد گفت : هر انسانى را علاقه بر اين است كه به امتيازاتش ،اطلاح حاصل كند و وضعيت خويش را در اين جهان پهناور روشن سازد چون دوستىباديگران هنگامى ارزشمند و با دوام خواهد بود كه طرفين از اوضاع واحوال يك ديگر از ابتداى دوستى باخبر باشند وتحمل شنيدن حرفهاى همديگر را داشته باشند در اين صورت آزمايش مهم و پيغام دهندهايكه از دنياى درون بشر گزارش مى دهد و واقعياتش را روشن مى كند همان شيوه اى استكه از امام باقر (عليه السلام ) نقل گرديد. بنابراين اگر كسى بخواهد از واقعيات خويش باخبر باشد بايد محيط قلب خود رامطالعه كند و ريشه و يا علل گرايشها را پيدا نمايد، تا با داشتن يك هدف عالى ، ابزارمناسبى را بكار گيرد بجهت اينكه دوستى با دشمنان خدا وضع اسف بار قلب انسان رابه نمايش مى گذارد كه در اثر اعمال گناه و خوردن غذاى حرام ، چنان بيمار شده كه ازمسير آتش عبور مى كند و دشمنان خدا را تحت عنوان دوست براى خود انتخاب مى نمايد. قبول واقعيات با اينكه خيلى سنگين است ليكن براى رسيدن بهكمال و رشد بايد از همين مسير عبور كرد بعنوانمثال : فرد بيمار، وقتى كه به پزشك مراجعه مى كند و تمامى ناراحتى هاى خود را بادقت بوى گزارش مى دهد بخاطر اينكه مريض بودن خويش را كه يك واقعيت استقبول نموده و براى مطالعه و پيدا كردن راه نجات ، بدكتر كه كارشناسحل دردهاى اوست مراجعه مى نمايد تا با بكار بستن دستورات او، عافيت خود را بازيابد، انسانى كه در مسير گمراهى قرار گرفته و از مسير انحرافى وارد زندگى شده استبيك بيمار، شبيه است و بايد آن را قبول كند تا بفكر معالجه باشد. همانطوريكه آزمايش خون ، وضعيت آدمى را روشن مى سازد كه در صورت وجود ناراحتى ،بپزشك مراجعه مى كند و با بكار بستن دستورات وى ، سلامتى را بدست مى آوردآزمايشات بيماريهاى روحى هم ، واقعيات او را روشن مى سازد و بيمار را بسوى دستوراتالهى كه توسط پيشوايان معصوم عليهم السلام بيان گرديده راهنمائى مى كند تابتواند عافيت كامل خويش را در پناه ايمان بخداى سبحان باز يابد و از معصيتكاران كهعامل انتقال ميكروبهاى خطرناك است فاصله بگيرد. فايده ديگرى كه در اين آزمايش وجود دارد، انسان را از شيوه هاى مصنوعى كه در برنامههاى زندگى بكار مى بندد باز مى دارد به اين معنا اخلاق و رفتارهاى تظاهرى و ريائىرا از صفحه شخصيت وى مى زدايد و بتدريج روشهاى سالم را در اختيار او مى گذارد تااينكه بداند ساخته شدن يك انسان هنگامى ميسر خواهد بود كه به تلخى شنيدنِ معايب ونقائص خود تحمل نمايد و از دوستانش انتظار داشته باشد كه در اين راه از هيچ كوششىدر حق وى دريغ نكنند تا به بهترين شكل ، خود را پيدا كند و از آلوده شدن به اخلاقدشمنان خداى متعال نجات يابد. رمز بقاء محبت و دوستيها در ميان انسانها چيست ؟ آنچه از مجموع بحث و سخنان كارشناسان الهى در تمام زمينه ها استفاده مى شود اين استكه زندگى براى انسان جز صحنه آزمايش و امتحان دادن ، و دريافت نتائج ، چيز ديگرىنمى باشد و در يك نگاه وسيع بر سير تاريخ بشر، همين واقعيت بطور دقيق تاييد مىشود و تمامى لذتها و شيرينها، يا تلخى و نگرانيها كه از تحولات روزگار نصيب ما مىگردد با كوتاه بودن زمان آنها درس بزرگى راتحويل افكار آگاه و روشنِ جامعه مى دهد مبنى بر اينكه اين صحنه ها براى بنمايشگذاشتن ماهيت انسانها است تا تحليل و تفسير درونى هر كس ، با هر كليدى ، درسيماى اوآشكار گردد، امكانات موجود در اختيار هر كس اعم ازمال وثروت يا جاه و قدرت يا علم و تخصص و ياداشتن شخصيت معنوى وو...... همه براىتحقق لياقت و شايستگى او در طول عمرش مى باشد و او بايد به بهترينشكل از آنها استفاده نمايد همانطوريكه در قرآن از زبان حضرت سليمان (عليه السلام )به آن اشاره شده است كه مى فرمايد: ....... قالَ هذا مِن فَضلِ رَبى لِيَبلُوَنى اءَاَشكُرُ اَم اءكفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَاِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِوَ مَن كَفَرَ فَاِنَّ رَبى غَنِىُّ كَريمٌ. (163) حضرت سليمان (عليه السلام ) بوسيله كسى كه به اسم اعظم الهى آگاهى داشت وتوانست در يك چشم بهم زدن ، پادشاه كشور سبا را با تاج و تختش در پيش او حاضركند در اين هنگام گفت : اين قدرت از فضل پروردگارم مى باشد كه در اختيارم قرار دادهتا مرا در مقابل نعمت هايش بيآزمايد آيا او را شكر گذارم يا نا سپاس ؟ و هر كس شاكرخدا باشد در حقيقت براى خودش شكر نموده و كسى كه كفران نعمت كند [ خود را بدبختكرده ] پروردگار من بى نياز و كريم است . شكر گزارى خدا، يعنى نعمتهايش را در رضاو خوشنوديش بكار بستن ، و شايستگى خودرا به داشتن نعمتهاى خداوندى آشكار ساختن و مقام شكر گزارى دوام نعمت رابدنبال دارد زيرا فرد لايق و شايسته با ملاك قرار دادن خوشنودى صاحب نعمت ، شرائطافزايش و توسعه نعمتها را فراهم مى سازد. توفيق انسان در اين زمينه از هنگامى آغاز مى شود كه او ازبينش و معرفت لازم بر خوردارباشد تا امكانات خويش را در جريان زندگى ، بعنوان وسيله آزمايش خودقبول كند، و در اين صورت افكار و انديشه خويش را بسمت كيفيت استفاده و نتائج آنمعطوف مى دارد. بينش و معرفتى كه در وجود انسان ، ارزشها را زنده مى كند تحت چه شرائطى ايجاد مى شود ؟ ج عامل اصلى در ايجاد بصيرت و بينش كافى ، توجه يافتن به قوانين و دستوراتالهىاست كه توسط كارشناسان معصوم (عليه السلام ) از ابتداى خلقت بشر مطرحگرديده ،خلاصه و عصاره كلام آنان اين است كه انسان بنده خدا باشد و با تسليمخود در برابررضاى او، ارزشهاى وجودى خويش را در تمام زمينه ها احياء كند. بعد از اين مقدمه انسان در طول دوران زندگيش با عناوين خاصى روبرو مىشودگاهى فرزند است در مقابل پدر و مادر، گاهى خود پدر و يا مادر مى شود ويا برادر وخواهر، يا زن و شوهر، يا عمو و عمه ، يا دائى و خاله ، يا شاگرد وتلميذ يا استاد وآموزگار ، يا دوست و رفيق ، يا طبيب روح يا پزشك جسم ، و و...... ممكن است يك فردى اغلب اين مراحل را در طول عمرش يك جا داشته باشد و خود خصوصيتآنها را از نزديك لمس كند مثلا فرزند، روزى پدر و عمو، و دائى ، شوهر، استاد، دوست ،طبيب ، وو - مى گردد و در تمامى اين موارد هدف قرار گرفتن بندگى خداىمتعال ، اخلاق و صفات حميده اى را در وجود او پديد مى آورد تا براى رسيدن به اوجمقامات معنوى از يك بصيرت كامل و گوش شنوا بر خوردار گردد و بتواند با پشت سرگذاشتن معايب و نقايص خويش ، سير صعودى را ادامه دهد. حواس خود را آزمايش كنيم انسان در هر مرحله اى قرار بگيرد بايد حواس بينائى و شنوائى خود را آزمايش كند تا ازديدن و شنيدن اطمينان حاصل كند. زيرا يك فرد، كَر و يا كور، نمى تواند در مسائل زندگى همگام با ديگران حركت كند وبه همين جهت تحمل او، براى اجتماع خانواده و يا محيط زندگىمشكل خواهد بود. مراد از ديدن و شنيدن چيست با اينكه اغلب انسانها از اين دو نعمت برخوردارند ؟ ج مراد از ديدن عبارت است كه او خدا را در مالكيت واقعى هر چيزى حتى خودش ببيند تاباامكانات موجودش ، اشتباه گذشتگانرا تكرار نكند. و معناى شنيدن اين است كه او در هر عنوان باشدتحمل شنيدن معايب و نقايص خود را كه براى هميشه با او هستند داشته باشد و براىكسانى كه معايبش را بخودش گزارش مى كنند جوائزى بسيار با ارزشى را تعيين نمايددر اين حال چون دانه گرد و در زير خاك قالب غرور آميزش مى شكند و مغز شيرين و لذيذبندگى اش در برابر خدا ظاهر مى شود بعد از اين مرحله مى تواند هر مسئوليتى رابخوبى پيش ببرد آنهائى كه تحت عنوان فرزند يا پدر و مادر و يا دوست و رفيق و يازن و شوهرى و يا هر مسئله ديگرى از چنين تست و يا آزمايش استفاده نمى كنند زندگىدردناكى را آغاز كرده و از مهمترين فوائد آن براى هميشه محروم مى شوند اما اگر از حسبينائى و شنوائى ، مطابق تعريفى كه بيان گرديد بر خوردار باشند بطوركامل مى توانند از تمامى عناوين مذكور بهره مند شوند چون بقاء محبت ، و دوام نعمت ، دراختيار انسانها از همين راه قابل تامين است وقتى كه روابط انسانها را تحت عنوان دوستى يازناشوئى مورد توجه و بررسى قرار مى دهيم مى بينيم اغلب ارتباطات از مفهوم واقعىروابط زندگى بيگانه هستند و بصورت يك جريان بى محتوا و بى اثرشكل گرفته اند مثلاً زن و شوهر، چندان ارتباطى با هم ندارند كه بتواند آنان را درمسير رشد و ترقى و كمال و لذت هاى واقعى زندگى قرار دهد دوستيها بطور غالب درچهار چوب منافع مادى قرار گرفته و رابطه ايكه بتواند آنها را در راه زنده كردنارزشهاى انسانى ، و پرورش دادن لياقت و شايستگى ها، تشويق نمايد در ميانشان وجودندارد. غرور و احساسات دوران جوانى ، فرزندان را در ارتباط با والدين ، آن چنان بيمار نمودهكه هيچ پزشك متخصصى نمى تواند آن ها را اصلاح كند مانند كسانيكه درمنزل خود، خزينه هاى پر از طلا و جواهرات را نمى بيند و با وجود اين همه سرمايهبزرگ دست گدائى بسوى ديگران باز كرده است تا خود را از آفتهاى زندگى نجات دهدبهر حال براى همه داشتن چشم بينا و گوش شنوا يك امر ضرورى است تا بتواند ازامكانات موجود بهترين استفاده را نصيب خود سازد و از پذيرفتن اين معنا، كه انسان بايدحرف حق را بشنود تا از معايب نجات حاصل كند نبايد ناراحت و دلتنگ شود زيراقبول شدگان در راه رسيدن به تمام ارزشها و آسايشها و لذت هاى زندگى ، درطول تاريخ بشر، كسانى بوده اند كه تحمل شنيدن سخن حق را، هر چند بزيان خويش ،داشتند چون نگاهشان بزندگى جز امتحان و آزمايشات الهى ، چيز ديگرى نبوده است و هركسى را چنين معرفت و بينش حاصل بشود، تشنه شنيدن معايب خود خواهد بود در نتيجهدوستى ، و يا زندگى زناشوئى ، يا روابط پدر و فرزندى وو......براى هميشه با اينطرز تفكر با مهر و محبت و احترام متقابل دوام پيدا مى كند . فصل نهم : ازدواج يا انتخاب شريك زندگى ازعمده ترين نيازهاى طبيعى انسان مسئله ازدواج است كه در شرائط خاصى آشكار مى شودو بطور طبيعى افكار وى را به سوى خود جذب مى كند و نياز انسان به اين امر مهم درحساس ترين مراحل عمرش كه دوران جوانى اوست آغاز مى شود براى اينكه زمان جوانى باداشتن نيرو و انرژى زياد به سوى احساسات شديدتمايل نشان مى دهد و از تعقل و انديشيدن در جوانب كارهايش غفلت مى ورزد و چون مسئلهازدواج از پيچيده گى هاى زيادى برخوردار است و براى يك فرد جوان سر نوشت تازهاى را رقم مى زند بيشتر به تعقل و مشورت با افراد آگاه و دلسوز نياز دارد و كمترينبى توجهى به فرمولهاى لازم آن ، عواقب خطرناك و خسارت هاى جبران ناپذيرى رابدنبال دارد در اين حال بايد برنامه هاى دقيق و روشنى را در اختيار جوانان قرار داد تاقبل از طغيان شهوت و قرار گرفتن در پرتگاه سقوط به ذلت بدبختيها، به آگاهيهاىلازم مسلح باشند در چنين شرائط همه اعضاء جامعه خصوصا كسانيكه از امكانات ويژه اىبرخوردارند بايد احساس مسئوليت كنند و به فكر سعادت و خوشبختى جوانان عزيزباشند تا سازندگان فرداى جامعه از كمالات و آگاهيهاى لازم برخوردار شوند والدينبيشترين مسئوليت را در اين زمينه دارند كه در ابتدا بحث به آن اشاره گرديد. تذكر مهم : يكى از مهمترين رمز موفقيت انسانها در اين است كه قوانين ارزشمندالهى را در زندگى خود با اتحادو هماهنگى هاى لازم پياده كنند تا در هر شرائط ، افكارجوانان با الگوهاى دينى آشنا شوندو از پيامدهاى ناگواراعمال احساساتى دوران جوانى غافل نباشند اگر هماهنگهاى اساسى در متن جامعه ايجادنشود غالب برنامه هاى مثبت و خير خواهانه بى اثر خواهد گشت زيرا روشهاى متضاد موجبخنثى شدن حركتهاى مثبت مى شود و به يك عقده هاىحل نشدنى تبديل مى گردد چنان كه در اين عصر و زمان تاثير منفى كارهاى احساساتىبه طور روشن در اخلاق و رفتار و زندگى انسانها مشاهده مى شود و مربيان زبردستنمى توانند بدون هماهنگى هاى لازم به موفقيتهاىقابل توجهى نائل شوند. به عنوان مثال : در يك خانواده پدر و مادر تلاش بيشترى را در تربيت نونهالانخود انجام مى دهند تا آنها را با اخلاق و رفتار و عقيده سالمتحويل اجتماع دهند ولى نتيجه مطلوبى نصيب آنان نمى شود براى اينكهعوامل ديگرى مانند محيط مدرسه و زندگى و برنامه هاى تلويزيونى و يا سينمائى ،وجود دوستان ناشايست وو... در اين مورد دخالت دارند اگر تمامىعوامل از هماهنگى واقعى بر خوددار نباشند هيچ نوع موفقيتى نصيب مربيان نمى شودبنابر اين لازم است تمام خانواده ها احساس مسئوليت كنند و از دوران كودكى براى جوانانسرمايه گذارى بهتر و سالمى را انجام دهند. و چون ازدواج از حساس ترين مسائل براى خانواده ها و جوانانشان مطرح است و اغلب مردمرضايت چندانى از برنامه هاى زناشوئى خود ندارند و به همين سبب از آيندهفرزندانشان نيز ترس و وحشت دارند در اين حال آگاه ساختن والدين ، و جوانان تازه بهدوران رسيده از حقيقت ازدواج و مسئوليتهايش وتعريف معيارهاى قطعى و تجربه شده يك امرضرورى مى باشد و ما در پاسخ به عده اى از خانواده ها و جوانان متدين ، در اين بخشبررسى هاى لازم را انجام مى دهيم تا انشاالله از آمار مشكلات اجتماعى و فردى كاستهشود و آينده سازان از گرفتار شدن باحوادث ناگوار زندگى نجات يابند. س : آيا ازدواج در ميان تمامى موجودات مطرح است يا نه ؟ ج : دراين جا لازم است پاسخ را به دو صورت تقسيم كنيم تا اينكه بتوانيم به تمامجوانب مسئله رسيدگى كرده و حقائق لازم را در اختيار علاقمندان قرار دهيم : 1 - ايجاد روابط خاص در ميان دو جنس مخالف را ازدواج گويند مبنى بر اينكه نيازهاىطبيعى آنها در يك شرائط سنى ظهور مى كند و آمادگيهاى لازم را براى تحقق زوجيت ببارمى آورد و اين معنا در متن زندگى خلائق بصورت يك قانون ثابت ومنظم مشاهده مى شودچون عامل اصلى در تاءثير و تاءثر و يا تكثيرنسل ها در ميان موجودات ، اعم از انسان و حيوان و نباتات ازدواج است ، حتى در جرياناتفيزيكى و تركيبات شيميائى از تركيب دو موجود و يا دو عنصر مخالف نتيجه مناسبىايجاد مى گردد همانطوريكه در ضرب المثل ها آمده است يك دست صدا ندارد يعنى هراثر ويا ثمره اى مولود تركيب مناسب است و از ازدواج يا وصلت دو جنس مخالف ، مولودى كهعصاره و ثمره آنهاست به بار مى آيد. و اين مولود دركميت و كيفيت تابع همان زوجين است كه در تحقق آن با همديگر وصلت نمودهاند. بعنوان مثال : در جريان برق دو نيروى مخالف را بعنوان مثبت و منفى مى بينيم كهاز وصلت آنها اثر مناسبى به وجود مى آيد مانند روشنائى و يا حركت در چرخها و و.... ودر نباتات هم اين قانون با رسيدن فصل مناسبى محقق مى شود كه با فراهم شدن زمينههاى وصلت ثمرات مطلوبى را از خود تحويل مى دهند. و در ميان حيوانات مسئله زوجيت بصورت ديگرى مطرح مى شود و هر حيوانى در يك شرائطخاصى وارداين قانون طبيعى شده و با هم نوع خودش كه يك جنس مخالف اوست رابطهايجاد مى كند. خداى متعال مى فرمايد: وَ مِن كُلِّ شَى ءٍ خَلَقنا زَوجَينِ لَعَلَّكُم تَذَّكَروُنَ .(164) از هر چيزى جفتى آفريديم كه شما انسانها ياد آور آن باشيد. قانونگذار حكيم و توانا در سيستم وجود مخلوقاتش نظمى را آفريده است كه در زمان وشرائط مناسب بسوى نيازهاى طبيعى خود هدايت مى شوند و در جهت بر آورده شدن آنها،روشهاى ويژه اى را از خود نشان مى دهند همانطوريكه در آيه شريفه آمده است در هر چيزىاين قانون وجود دارد كه به بخشى از مخلوقات منحصر نمى شود براى اينكه كلمه [شىء] مطلق است و تمامى مخلوقات را شامل است در نتيجه زوجيت در ميان تمام اشيا وجود دارد وهر توليد و يا اثرى كه از موجودات پديد مى آيد متوجه قانون زوجيت است . انسان و مسئله ازدواج : وقتيكه نوبت به انسان مى رسد او هم در رديف موجوداتى قرار مى گيرد كه بطور طبيعىبسوى وصلت و ازدواج در حركت است و در شرائط خاصى از دوران عمرش نيازمندى خود رابا زبان حال و قال اظهار مى كند و چون انسان به حجت الهى ، يعنىعقل ، مزين گشته ، و بذر لياقت و شايستگى رسيدن به مقام خلافت الهى (165)، در عمقوجودش قرار داده شده است به همين سبب از ساير مخلوقات امتياز يافته است و با مسئلهازدواج دو نوع برخورد مى كند: 1 - طبيعى 2 - عقلانى .
|
|
|
|
|
|
|
|