امام درباره مصائب و گناهان چه فرمود؟ عبدالله بن يحيى بر اميرالمؤمنين (عليه السلام ) وارد شد، صندلى (كرسى ) در برابرآن حضرت بود، حضرت امر فرمود كه بر آن كرسى بنشيند؛ عبدالله نشست ، چيزىنگذشت كه چيزى بر سرش افتاد و سرش شكست و خون جارى گشت . على بن ابى رافع مى گويد: حضرت على (عليه السلام ) مردى را ديد كه آثار ترس و خوف در سيمايش آشكار است ،از او پرسيد: هارون پسر عنتره از پدرش نقل مى كنند: اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) پس از آن كه به دست ابن ملجم ضرب خورد، از شدتزخم بى حال شده بود. روزى اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) در دوران خلافتش در خارج كوفه با يك نفر ذمى(يهودى يا مسيحى ) كه در پناه اسلام بود، همراه شدند. على (عليه السلام ) با سپاهيان اسلام براى سركوبى پيمان شكنان به سوى بصرهحركت مى كردند. در نزديكى بصره به محل ذى قار رسيدند. در آنجا براى رفع خستگىو آماده سازى سپاه توقف نمودند. به امام على (عليه السلام ) خبر رسيد معاويه تصميم دارد با لشكر مجهز به سرزمينهاى اسلامى حمله كند. اولين جنگى كه در دوران زمامدارى اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) اتفاق افتاد، جنگجمل بود. نجاشى شاعر، يكى از اطرافيان و ارادتمندان على (عليه السلام ) بود و با اشعارشسپاه على (عليه السلام ) را بر ضد معاويه تحريك مى كرد، بارها در سپاه اميرالمؤمنين(عليه السلام ) با دشمن جنگيد، ولى همين شخص يك بار پايش لغزيد و در ماه رمضانشراب خورد. وى را پيش اميرالمؤمنين آوردند و شرابخواريش را ثابت كردند. شريح قاضى (68) مى گويد: علاء بن زياد يكى از ارادتمندان ثروتمند على (عليه السلام ) در بصره ، بيمار بوداميرالمؤمنين به عيادت او رفت . زندگى وسيع و اتاقهاىمجلل و بزرگ توجه امام را به خود جلب كرد، معلوم بود علاء در زندگى زياده روىكرده است . اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) روز جمعه در كوفه سخنرانى زيبايى كرد، در پايانسخنرانى فرمود: كميل يكى از ياران مخلص اميرالمؤمنين است ، مى گويد: روزى اميرالمؤمنين (عليه السلام ) از كوفه حركت كرد و به سرزمين نجف آمد و از آن همگذشت . الف : روزى امام صادق (عليه السلام ) از (هشام بن حكم ) پرسيدند! بگو ببينم چگونهبا (عمرو بن عبيد) به مناظره برخاستى ؟ هشام عرض كرد: من در محضر شما شرم مىكنم ، و زبانم نيز از عظمت امامم بند مى گردد!! بعد از اينكه جنگ صفين خاتمه يافت ، عده اى از لشكر امام جدا شدند و با كنايه و ياصريحا مطالب بى ربطى را به حضرت نسبت دادند؛ تا اينكه عده آنان به چهار هزارنفر رسيد و بر اميرالمؤمنين (عليه السلام ) خروج كردند خوارج با عبدالله بن وهبراسبى ، بيعت كردند و به طرف مدائن رفتند و عبدالله بن خباب فرماندار امام را در مدائنشهيد كردند و شكم زن او را كه حامله بود دريدند و ديگر زنان را نيز كشتند. ابن ابى الحديد گويد: اما قوت و نيروى بدنى امام (عليه السلام ) به پايه اى استكه ضرب المثل شده است ؛ ابن قتيبه گويد: (او با هيچ كس كشتى نگرفت مگر آنكه او رابه خاك افكند). و اوست كه در قلعه خيبر را از جا كند در صورتى كه گروهى از مردمجمع شدند تا آن را بركنند نتوانستند. و اوست كه بتهبل را كه از سنگى بزرگ تراشيده بودند از بالاى كعبه كند و بر زمين افكند. و اوستكه در ايام خلافت خود صخره بزرگى را كه روى چشمه اى قرار داشت و سپاهيانحضرتش نتوانستند آن را بردارند از جاى بركند و آب از زير آن بيرون جست .(77) |