|
|
|
|
|
|
قـبـلا هم كه ايشان گفته بود كه اگر من بروم ايران را خرابش مى كنم ، خراب هم كرده ،آنوقتى كه اينجا بود خراب كرده ، حالا كه رفته ، ما بتوانيم آيا آباد كنيم اين خرابى رايـا نـه ، نـمـى دانـم ، اين معنا كه توى دل آنها را خدا خالى كرد و از آن طرف سربازها ودرجـه دارهـاى پائين از آنها ديگر اطاعت نكردند، اينها كارهائى بود كه خدا كرد، من و شمانـمـى تـوانـسـتـيـم بـكـنـيـم ، ايـنـهـا كـارهـائى بـود كـه جـزء آن ردهاول كـه آنـها ديگر منقلب شده بودند به يك آدم فاسد، به يك حيوان ، رده هاى بعد از او،هـم افسرهايشان ، هم درجه دارهايشان ، هم سربازهايشان ، اينها از آنها برگشته بودند،اگـر امـر هـم كـردنـد، اطـاعـت نـمـى كـردنـد، حتى من آنطور كه شنيدم بختيار وقتى كه مىخـواسـتـه بـرود، در هـمين راهى كه داشته مى رفته كه برود، امر كرده است كه به عنواناينكه خوب ، نخست وزير است ، امر كرده است كه آن را بمباران كنيد، گوش به او ندادند،ايـن تـخلف اين جمعيت از آنها يك چيزى بود كه خدا درست كرد براى آنها، اگر اين جمعيت ،اين سرباز مجهز و كذا... تبعيت كرده بودند از اين درجه اولى ها، از شاه و از بختيار و ازآن بالاترها و بالاها، اگر اطاعت كرده بودند، حالا نه من اينجا نشسته بودم و نه آقا و نهجـمـع شـمـا، نـبـود، يـا در بـيـغـوله هـا بـوديـم يـا در حـبـس بـوديـم يـاقـتـل عام ، ماها را مى كشتند، اما غفلت نبايد بشود از اين نصرى كه خداى تبارك و تعالى ،نـصـرتـى كـه خـداى تـبـارك و تـعـالى نـصـيـب مـا كـرد، از ايـنـكـه آنـى كـه بـايـدمقابل ما بايستد، به ما ملحق شد. آن شبى كه خواستند اينها كودتا بكنند، ما تهران بوديمو يـك شب بنا بود كودتا بكنند، به ما هم اطلاع دادند حتى آمدند اصرار هم بعضى كردندكـه شـما از اين خانه بيائيد بيرون ، گفتم نه ، همين جا هستم . آن شبى كه اينها خواستندكـودتـا بـكـنند و بناى آنها، بعدها ما فهميديم كه بناى آنها بر اين بوده است كه هر كساحـتـمـال بدهند كه چه باشد بكشند، از بين ببرند و اعلام كردند حكومت نظامى روز را كهروز هـم نـبـايـد بـيـرون بيائيد، خدا خواست كه شكسته شد، من هيچ فكر نمى كردم كه اينروى چـيـسـت ، بـعد به من گفتند كودتاست ، فكر نمى كردم كه اين حكومت نظامى را براىچه دارند تاسيس مى كنند، ما براى اينكه يك مقابله اى با آنها كرده باشيم گفتيم به ايناعتنا نكنيد به اينها، بعد معلوم شد كه اين را خدا خود پيش آورده كه اين نقشه اى كه اينهاكـشـيـدنـد كـه حـكـومـت نـظامى روز درست بكنند و تمام خيابان ها را بگيرند و تمام قدرتهـايـشـان را در ايـنـجـاها مجهز كنند و با هر چيزى كه دارند در خيابان ها نصب كنند، كودتاكـنـنـد و بـسـاط را تـمـام كنند، مردم آمدند خنثى كردند، مردم ريختند بيرون و خنثى كردند،ايـنـهـا يـك چـيـزهـائى بـود كه ايجاد كرده بودند يك كسى نسبت به شما يا نسبت به كسديـگر بدهد، همه از اوست ، همه چيز از اوست ، تا روحيه شما توجه به آن مبدا قدرت داردپـيـروزيـد، از آن مـنـفـصـل نـشـويـد، از ايـن مـبـدا قـدرتمنفصل نشويد، اتصالتان را زياد بكنيد به مبدا قدرت . ناتوانى قدرت نظامى در مقابل ملت آماده شهادت ايـنـهـا الان دسـت بـردار نـيـسـتـنـد، ايـنـهـا يـك چـيـز كـمـى از جـيـب ، هـم از حـيـثمـال كـم از دسـتـشـان نـرفـتـه كـه نـفت هاى ما را همين طورى مى خوردند و مهمترش آن جهاتسـيـاسـى اسـت كـه يـك قـدرتـى كـه تـحـمـيـل كـرده بـود بـر دنـيـا كـه ديـگـرمـقـابـل آن كـسـى نـمـى تـوانـد بـايـسـتـد، يـك جـمـعـيـت كـمـى درمقابل آنها ايستاد و حرفش را زد و بيرون كرد آنى كه آنها مى خواستند باشد، اين شكست در اين معنا يك شكستكـمـى و آسـانـى براى آنها نبود كه آن وضع كه آنها پيش آورده بودند كه به همه مغزهاتـحـميل كرده بودند كه شماها هيچ كارى نمى توانيد بكنيد، تا ما حركتى بكنيم چه خواهدشد، سابق اينطور بود اگر يك كارى بكنند، يك قراردادى ، يك كارى و ايران يك اهمالىمـى كـرد، يـك كـشـتـى از انگلستان مى آمد طرف هاى خرمشهر و آنجاها خودش را نشان مى دادتـمـام مى شد، آن قرارداد بسته مى شد به هر طورى كه آنها مى خواستند، اگر يك كشتىاز آمـريـكـا مى آمد در نزديكى هاى خليج ، مطلب تمام بود، ديگر همه دست ها را رو دست هممى گذاشتند، اما حالا مى بينيد اينطور شده است كه يك جمعيتى در اين طرف دنيا قيام كردهاست و كشتى هاى اينها همه اش مى آيد اينجا و سرگردان دارد مى گردد، اينها هيچ ترس همنمى كنند تا ملزم بشود به اينكه شاه را از آنجا ببرد، خوب ، اين يك شكستى بود، ايشانمـى خـواسـت نـگـه دارد، مـهـمـان عـزيـزش را مـى خـواسـت نـگـه دارد آنـجـا،دنبال اين بود كه او را نگه دارند، محاجه بكنند يك قدم را كه عقب رفت كه از آنجا سر اينرا از سـر خـودش كـنـد، اگـر عـقـل حـسـابـى بـه سـرش ،عـقـل حـسـابى بيايد و آن نخوت قدرت را كنار بگذارد، با قدرتمندى نخواهد پيش برود،به طور سياسى پيش برود !!! به طورى كه !!! نه سياست به اصطلاح آنها با سياستسـالم پـيـش بـرود مـمـكـن اسـت مـسـائل را بـشـود تـا يـك حـدودىحل كرد و آنى است كه به آنكه گفته است آن را ببر آنجا، به او بگويد كه ببر بده بهايـران ، بـرايـش هم خيلى ننگ نيست ، برايش ، براى اينكه آنوقت مى گفتند ننگ و سر لجايـسـتـاده بود كه از آمريكا راست بيايد اينجا، اين را به شما عرض بكنم كه يك نفر آمدپيش من گفت كه اينها حاضرند، الان يادم نيست كه از كجا آمده است ، يكى از خارج آمد اينجابـه من گفت ، شايد بيست روز پيش از اين كه اينها حاضرند كه اين شاه را بنشانند توىطـيـاره اى بـه اسـم ايـنـكـه يـك جائى ببرند و بعد چند نفر از اينهائى كه طياره ها را مىربـايـنـد، ايـنـهـا بـربـايـنـد و بـيـاورنـد ايـنـجـا، حـاضـرنـد ايـن كـار را بـكـنـند براىحـل مـسـاءله . مـن خـيـلى زود بـاور نيستم ، گفتم نه ، ما اين كار را نمى كنيم ، ما مى خواهيمتحويلش بدهند، اگر چنانچه اينها درست توجه بكنند به مصالح و مفاسد خودشان ، نهايـنـكـه فكر اين باشد كه من قدرتمندم ، هر كارى دلم خواهد مى كنم به فكر اين معنا، درايـن زمـان ديـگـر اينطور نيست كه قدرتمند هر كارى دلش مى خواهد بكند، قدرتمند خيلىزيـاد اسـت در دنـيا كه مقابلتان مى ايستند نمى گذارند بكنيد، همچو نيست كه اگر تو ازآن طـرف صـدايـت در بـيـايـد، رفـيـقت از آن طرف صدايش در بيايد، آن رفيقت از آن طرفصـدايـش در بـيـايـد، آن هـم صـداشـان در مـى آيـد. بـنابراين مطرح نيست اين معنا كه توبـتـوانـى بـا قـدرت نـظـامـى پـيـش بـبـرى . حـالا اگـر درسـت سـرعـقـل بـيـايـد و آن كـه آن وقـت هـى مـى تـرسـانـد مـا را وخـيال مى كرد كه مثل سابق است كه تا كشتى بيايد ما بگوئيم آقا، بفرمائيد هر كارى مىخواهيد بكنيد و تا يك كلمه نظامى پيش بيايد ما از آن بترسيم ، حالا آن وقت گذشته و ملتما حاضر به شهادت است ، كفن پوش شده است . تمام اموال رژيم پهلوى از آن ملت است سـر عـقـل بـيـايـد، مـسـائل را تـوانـد حـل بـكـنـد. امـوال ايـن را الان هـر چه آنجا دارد بدهند،اموال خود ملت است . ما مدعى هستيم كه ، يعنى تا تاريخ هست ، كتاب هست ، رضاخان كه آمددر ايـن اراك بـوده ، رضـاخـان و يـك سـربـازى ، يـك هـمـچـو چـيـزى بـوده ، آنـجـا شـرححـال خـودش را بـراى ايـنـها نقل كرد، خودش نقل كرده است كه من در اراك بودم و ماهى نمىدانـم چـقـدر داشـتـيـم و مـا، هـى دنـبـال ايـن بـوديـم كـهاول ماه اين را دست ما بدهند ما زندگى مان را بكنيم ، ماهى هفت تومان ، چقدر، چيز كمى بوده، ايـن در آن گـفـتـگويش كه در آن وقت با وزراء خودش صحبت مى كرده اين را، قصه گفتهايـن را، پـس رضـاخان خودش گفته كه ما هيچ نداشتيم . همه ما مى دانيم كه يك آدم مجهولىبـود و نـه مـالك بود و نه عرض مى كنم كاسب بود و نه تاجر بود، هيچ اينها نبود، ايندر ايـن حـال آمـد ايـنجا و بسيارى از شما شايد يادتان باشد و اكثرتان يادتان نيست كهوقـتـى رضـاشـاه مـازنـدران را، آنـجـائى كـه ايـن طـرفشـمـال را كـه اين مى خواست بگيرد، وقتى بردند آنجا نگاه كرد بعضى جاهايش يك خطىمـثـلا چـطـورى ، غير از جاهاى ديگر، گفت اينها چيست ؟ گفتند اينهاست كه حالا نشده ، يعنىبـه تـمـلك شـمـا در نيامده ، به تملك شما در نيامده ، نه اينكه خريديم ، از آنها، مردم رابـه قـبـاله كـردن الزام كـردند، انداخته دور، خوب ببريد تمامش كنيد، وقتى كه آمد اينجاهـيـچ نـداشـت ، مازندران يا شمال را هر جائى كه توانست اين املاك را گرفت خوب البتهبعدش ديگر نتوانستند نگه دارند، آن بعدش ، بعدش ، ايشان نتوانست نگه دارد ايشان هموارث يك آدمى است كه هيچ نداشته ، حقوق سلطنتى هم كه به زور، بيخود مى برده است ،براى اينكه سلطان قانونى نبوده است . من مكررا اين را ارشادش كردم ، اين قانونى نبودهاسـت ، آن حـقـوق سـلطـنتى هم ببينيد چقدر بوده است ، خرج ايشان چقدر بوده ، حقوقش چقدربـوده حـسـاب كـنيد ببينيد كه اين اموالى كه الان در خارج دارد، اينكه در بانك هاى همه جا،تقريبا در بانك ها دارد، در سوئيس دارد، در جاهاى ديگر دارد، اگر طلب دارد واقعا خوب ،بـه او بـدهـنـد و اگـر يك آدمى كه هيچ ندارد حالا اينها را دارد، خوب ، از او مى پرسيم ازكـجـا آورده ، يـك وقـتـى ايـنـهـاگـفـتـند كه قانون ، قانون (از كجا آورده اى )؟ حالا بهخـودشـان مـى گـويـم ، بـه شـمـا، از كـجـا ايـنـهـا را آورده ايـد؟ جـز ايـن اسـت كـهمـال مـلت اسـت ، حـرفـمـان يـك حـرفـى نـيـسـت مـحـتـاج بـهتـامـل بـاشـد، مـحـتـاج بـه بـررسـى باشد، يك حرف روشنى است ، اين آقا، آنوقتى كهپدرش آمده است وضعش آن بوده به قرار خودشان ، بعد هم كه خودش آمده ، نه تجارت ونه كسب و نه چيزى داشته و شده است اينها و اين اموالى كه از اين ملت برده است ، ما اينهارا مـى خـواهـيـم بـگوئيم بررسى كنند ببينند اگر از ما طلب دارد به او بدهند، اگر از ماطلب دارند به فشار اقتصادى از بين ببرند. توطئه بزرگ دشمنان ، عدم استقرار جمهورى اسلامى است براى يك مفلوكى حس انساندوستى اين است كه سى و پنج ميليون جمعيت بميرند، يك مفلوكزنـده بـمـانـد آن خـيـال كـرده كه ما را محاصره اقتصادى بكند و ما ديگر از گرسنگى چهبشويم ، خوب ايـنها نمى شود يك همچو چيزى ، در هر صورت الان اينها به واسطه اينكه هم از جهت جنبهسياسى شكست خوردند و هم از جهت مادى و مالى اش شكست خوردند، اينها دست بردار نيستند،ايـنـهـا در خـارج و داخـل مـشـغـول تـوطـئه انـد، يكى از توطئه هاى بزرگشان اين است كهنـگـذارنـد يـك حـكومت مستقرى ما پيدا كنيم ، براى اينكه اگر يك حكومت مستقر پا برجائىپيدا كنيم ، ديگر گذشته است ، حالائى كه بين دعوا و اين چيزها هست كارشكنى كنند، شمامـلاحـظـه كـرديـد كـه از آن اولى كـه صـحبت جمهورى اسلامى شد اينها شروع كردند بهكارشكنى ، يك دسته اى را تراشيدند به اينكه ما هم بگوئيم جمهورى اسلامى اش چيست وعـجـب ايـن بـود كه ملت ما جمهورى مى خواهد جمهورى اسلامى يعنى چه ، تا اينكه نگذارنداسـلام پـايـش تو كار بيايد، اگر جمهورى اسلام باشد جمهورى ، همه كارى مى شود باآن كـرد، امـا اگـر جـمـهـورى اسلامى باشد اسلام نمى گذارد كسى كارى بكند، يك دستهديـگـر تـراشـيدند بگويند كه جمهورى دموكراتيك ، باز از اسلامش فرار مى كردند، يكدسـته سومى هم كه يك خرده مى خواستند نزديكتر بشوند و بازى بدهند ماها را مى گفتندجـمـهـورى اسـلامـى دمـوكـراتـيـك ، ايـن هـم غـلط بـود، مـا هـمـه ايـنـهـا را گـفـتـيـم مـاقـبـول نـداريـم ، مـا دمـوكـراتـيـك سرمان نمى شود براى اينكه دموكراتيك در عالم معانىمـخـتـلفه دارد، يك معنى ندارد، در سابق يك معنا داشته ، در حالا يك معناى ديگر دارد، ما يكمـطلبى كه پيشمان معلوم نيست قبولش نمى كنيم ، ما آنكه پيشمان مطرح است اسلام را مىشـنـاسـيـم ، يـعـنـى مى دانيم كه احكامش چيست و چه وضعى دارد و جمهورى هم اسمش را مىدانـيـم ، مـى دانـيم چيست ، اينكه مى دانيم ما به آن راءى مى دهيم ، آنكه نمى دانيم ، توانيمراءى بدهيم . اينها نه اينكه مى خواستند واقعا يك جمهورى بيايد و يك جمهورى دموكراتيك، ايـنها مى خواستند غائله ايجاد كنند، خواستند وضع را طورى كنند كه يك تشنجاتى پيدابشود، يك دسته آن ور بيفتد و يك دسته از آن ور و نگذارند راءى به جمهورى اسلامى دادهبشود، خوب ، اينجا كه شكست خوردند، يعنى صد و نود و هشت يك قدرى بيشتر مردم راءىدادنـد، يـعـنـى ، يـك رفراندمى كه نظيرش در دنيا نمى يابيد يا كم مى يابيد، اينجا كهبـاخـتـند، بعد رفتند در درجه دوم براى اينكه مجلس خبرگان نگذارند وجود پيدا كند، هىمناقشه كردند، نگذاشتند هى چه ، هى اشكال ، بالاخره مجلس خبرگان هم مردم راءى دادند،تعيين كردند. از آنوقتى كه مجلس خبرگان تهيه شد و آنها رفتند سراغ بررسى تا حالاهـمـه اش اشـكـال مـى كـنـنـد. هـمـيـن هـا يـك ريـشـه هـايـى هـسـتـنـد از آنـهـا كه مى خواهند بااشـكـالتـراشـى نـگـذارنـد ايـن جـمـهـورى اسـلامـى پـيـدا بـشـود، هـر كـس يـك جـوراشـكـال مـى كـنـد، يـك مـطـلبى كه يك اكثريتى كه به نود و نه در صد راجع به قانوناسـاسـى اش مـلت راءى داد يك دسته فرض كنيد پنجاه هزار نفرى ، فرض كنيد، و الا كىهستند اينقدر يك دسته اى اينطورى به اسم اينكه ما مى خواهيم كه مملكت دموكراسى باشد،يـك پـنـجـاه هـزار نـفـر بـر يـك سـى و پـنـج مـيـليـون نـفـر مـى گـويـنـدتـحـمـيـل كـنـيـد، بـروند، بزنند و بكشند و ببرند، بگيرند، فلان جا شلوغ بكنند براىاينكه نگذارند جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند، نگذارند قانون اساسى ، قانون اساسىگذشته را كه ديگر بيجاست كه كسى صحبتش را بكند، هر كه صحبت بكند معلوم مى شودبه دموكراسى اعتقاد ندارد، معلوم مى شود ديكتاتور است . شما هميشه مى گوئيد كه قـانون اساسى ، اين قانون اساسى به ديكتاتورى مى رسد، اين يك قانون اساسى كهبه وفق احكام اسلام ، نمايندگان خود مردم ، يك سر نيزه اى كه طرف مردم نبوده است كهايـنـهـا را تـعـيين كنيد، يك دولتى كه تحميل بخواهد بكند كه نبوده است ، تحميلى در كارنـبـوده ، خـود مردم با آزادى رفتند يك دسته اى را تعيين كردند، اين مخالف با دموكراسىاسـت كـه شـمـا مـى گـوئيـد. بـعـد بـه ايـن اكـتـفـا نـشـد، بـعـضـى از ايـنـهـائى كـه حـالااشـكـال مى كنند آن وقت مى گفتند لازم نيست ديگر چيز بشود، لازم نيست كه ديگر رفراندمبـشـود، هـمـيـن مـجـلس خـبـرگـان كـافـى اسـت ، راءى بـه آن داد و رفـرانـدم هم شد، حالااشـكـال مـى كنند، اين جز اينكه يك مرضى تو كار هست و آن مرض اين است كه مبادا يك وقتجـمـهـورى اسلامى تحقق پيدا بكند و دست اين ارباب ها كوتاه بشود، براى خاطر اين الانهـى شلوغ مى كنند اين ور، آن ور و من مى دانم فردا هم كه فرض كنيد كه مى خواهند رئيسجـمـهـور تـعـيـيـن كـنـنـد، ايـن بـسـاط اسـت و پـس فـردا هـم كـه مـى خـواهـنـدوكيل تعيين كنند، مصيبت آن وقت زيادتر است . بدون خوف از توطئه ها، با اتكال به خدا، نهضت الهى را پيش ببريد مـلت بـايـد بـا تـمـام هـوشيارى اين مراحل را طى كنند، از اينكه حالا فلان جا شلوغ است ،فـلان جا غير شلوغ است ، از اينها هيچ نترسيد، يك انقلاب بزرگى شما ايجاد كرديد كهايـن نـحـو انـقـلاب كـه خـود ملت هيچ ندارد، انقلاب تحقق پيدا بكند، كودتا در كار نبوده ،نـظـامـى در كـار نـبوده ، ملت بوده است ، اين انقلابى كه شما ايجاد كرديد و بعد از تمامانـقلاب هاى دنيا اين شلوغى ها هست ، وقتى كه يك حكومت مركزى قوى نباشد اين شلوغى هاهست ، علاوه بر اينكه شلوغى ها بيشترش را همين ريشه هاى گنديده اى كه از رژيم سابقدر داخل و خارج هستند و آنهائى كه براى امريكا دارند خوش رقصى مى كنند، از اينهاست واز ايـنـهـا هـيـچ خـوفـى نـداشـتـه بـاشـيـد، يـك مـلت بـا يـك قـدرت الهـى واتـكـال بـه خدا تا اينجا آمده است و اين اتكال به خدا و قدرت الهى را حفظش كنيد و وحدتكـلمـه خـودتـان را حـفـظ كـنـيـد. يـك عـده اقـليت ، خيلى اقليتى كه هر چه هم نصيحتش بكنيدبـرايـشان فايده ندارد، آنها را به چيزى حساب نكنيد. و من اميدوارم كه همه قشرهاى ملت ،همه جاهاى مملكت توجه بكنند به اينكه رژيم جمهورى ، جمهورى اسلامى يعنى احكام اسلام، احـكـام اسـلام بـراى هـمـه خـوب اسـت ، احكام اسلام براى حتى اقليت هاى مذهبى به قدرىرفاه خواهد ايجاد كرد كه اينها خوابش را نمى بينند، ظلم حتى به يك آدمى كه منحرف استاسـلام جـايـزدانـد، اصـلا ظـلم پـايـه كـن شـده است در اسلام و شما مطمئن باشيد كه اگرچنانچه اين اتكال به خدا را حفظ بكنيد و توجه به خدا را و اين وحدت تان را حفظ بكنيدو اين نهضت را همين طور گرم نگه داريد، انشاءالله اميدوارم كه به زودى پيش ببريد. وجود حس مسؤ وليت در كارها ترميم كننده سريعتر خرابى هاست و اما راجع به شما، طولانى شد، ولى خوب حالا چند كلمه اى : همه جاى اين مملكت را اينها خراب كردند و رفتند، يعنى هر جا دست بگذارى خراب است ، چه كسى بايد اين را درستش كند؟ شما خيالكـرديد كه يك قدرتى مى تواند اين را درست كند الا ملت ؟ ملت يك قدرت بزرگى است ،اگـر بـخـواهـد يـك كارى بكند، چون يك سى و پنج ميليون فرض كنيد قيام به يك امرىبـكـنـد، آسـان عـمـل بـه آن بـكـنـد، اگـر بـخـواهد هر قشرى بگذارد گردن ديگرى ، شمابگوئيد خوب ، دولت اين كار را بكند، دولت بگويد ملت ، نمى شود، بايد همه دست بههـم بـدهـيـم و هر كس در هر جا هست خوب كار بكند هر كس هر چيزى را كه مشغولش هست همانپـسـت خـودش را خوب انجام بدهد، نگاه نكند كه چه كسى مى كند يا نه ، اين لازم نيست كهشـمـا بـرويـد مـنـاقشه كنيد كه در عدليه چه خواهد شد، در نظام ، در فرض كنيد كه دردادگسترى چه خواهد شد اينها به ما ربط ندارد ما پزشكيم ، كار پزشكى مان را خوب مىكـنيم ، كسان ديگر نمى كنند، خلاف وظيفه مى كنند، آنها در دادگسترى بايد كار خودش راخـوب انـجـام بـدهـد، آن شبيه خوان هاى سابق را يادتان است كه شبيه مى خواندند حالا همخيلى مى پرسند و ما هم مى گوئيم بهتر اين است روضه بخوانند، شمر خوب آن بود كهدر شـمرى خوب باشد و شبيه سيدالشهداء خوب اين بود كه شبيه او را خوب در بياورد،در ايـن امـور آن كسى كه كار خودش ، اين تصرف در كار او نكند، او هم تصرف در كار اونكند، هر كسى كار خودش را خوب انجام بدهد، اگر هر كسى خودش را موظف داشت به اينكهآن كـارى كـه مـحـول به اوست خوب انجام بدهد، خواهد خوب انجام گرفت . شما پزشكيد،خـداوند حفظتان كند، شما مثل يك پدرى نسبت به مريض بايد باشيد كه علاقه مند به اينباشيد كه اين خوب بشود، همانطورى كه اگر خداى نخواسته فرزندتان مريض بشود،چـطـور عـلاقـه مـنـد و از روى مـحـبت اين كار را مى كنيد، اينها برادر شما هستند، خواهر شماهـسـتـنـد، خـداونـد عـقـد اخـوت بين همه مؤ منين انداخته (المومنون اخوه ) برادر شما هست ،مـريـض شـده ، ايـنـجـا خـواهـر شـمـاسـت مـريـض شـده ايـن را بـايـد بـاكـمـال رافـت ، مـحـبـت ، انجام بدهيد. پرستارها اينطورى ، آنكه خواهد اداره كند، اين فرضكنيد كه ، محل را، اين بيمارستان را، آن هم بايد با علاقه كه مى خواهد يك خانه خودش رااداره كـنـد، بـه عـلاقـه ايـن كـار را بـكـنـيـد، هـر كـس بـايـد آن كـار كـه بـه اومـحول مى شود خوب انجام بدهد، ديگرى انجام مى دهد يا نمى دهد، به من چه ، من كار خودمرا خـوب انـجـام مـى دهم ، او مسؤ ول است ، نبايد اگر يكى ديگر اين كار را بد انجام داده ،بـه مـن سـرايـت بـكـنـد، من كار را بد انجام بدهم ، بايد كار خوب شما را ديگران سرمشققـرار بـدهـند، كار بد ديگران را شما سرمشق قرار ندهيد، اگر يك همچو روحيه اى در ملتپيدا شد و بحمدالله شده است ، يك همچو مسائلى الان پيدا شده ، يك همچو تعاونى الان درمـلت مـا هـسـت و بـايد تقويت كرد اين حس را، خوب ، ملاحظه مى كنيد كه الان اشخاصى كهاهـل مـثـلا ايـن كـار نـبودند كه بروند در بيابان ها درو بكنند يا بروند خانه بسازند يابـراى چـه الان اشـخـاصى كه از مدارس روند آنجا، از فرض كنيد كه پزشك است ، دكتراسـت ، چـه هـسـت ، پا مى شود مى رود آنجا مشغول به همان كارها، اين حس تعاونى است كهاگـر تـقـويـت بـشود، اين حس تعاون به زودى اين خرابى ها، اينها مرتب انشاءالله خواهدشد، خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و موفق باشيد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته تاريخ : 26/9/58 مـــصـــاحـبـه امـام خـمـيـنـى بـا خـبرنگاران مسلمان مقيم انگلستان و خبرنگاران آفريقائىوآسيائى سـوال : وضـع اقـليـت هـا در حـكـومت اسلامى چگونه است و آيا با داشتن اقليت هاى متعدد دركشور، حكومت به شكل فدرال در يك دولت مركزى با قدرت ، ترجيح نخواهد داشت ؟ جواب : بسم الله الرحمن الرحيم . اقليت ها يك وقت گفته مى شود به اقليت هاى مذهبى كهدر ايـران ايـن اقـليت ها هست ، آنها با ساير افراد ايران در همه چيز مشترك و حقوقشان بهحـسـب قوانين داده مى شود و در حكومت اسلامى آنها در رفاه و آسايش و آزادى هستند و يك وقتگـفـتـه مـى شـود و مـراد ايـن اسـت كـه طـوايـفـى كـه در ايـران هـسـتـنـدمـثـل كـرد و لر و تـرك و فـارس و بـلوچ و امـثـال ايـنـهـا، ايـن را البـتـه مـنميل ندارم كه اسمش را اقليت ها بگذارند براى اينكه اين كانه يك جدايى بين برادرها از آنفهميده مى شود و در اسلام همچو جدايى ابدا مطرح نيست ، جدايى نيست ما بين دو تا مسلمىكـه بـا دو زبـان صـحـبـت مـى كـنـنـد، مـسـلمـى كـه عـرب اسـت ، مـسـلمـى كه عجم است . اينمـسـائل بـسـيـار مـحتمل است كه از دست هايى كه مى خواهند ممالك اسلامى با هم وحدت پيدانـكـنـنـد پـيـش آمـده اسـت . قـضـيـه عـرب را پـيـش كـشـيـده انـد و عـجـم را، درداخـل مـمـالك قـضيه كرد را و عرب را، كرد را و فارس را، در مملكت ما قضيه كرد و عرب ولر و تـركـمن و بلوچ و امثال اينها را پيش كشيده اند مخالفين ما كه داراى مطالعات زيادىدر ايـن مـمـلكت ها هستند، اينها به آنجا رسيدند كه اگر چنانچه اسلام به آنطورى كه هستپـيـاده بـشود و آنطورى كه اسلام دعوت كرده است تحقق پيدا بكند، تمام اين قدرت هايىكـه در عـالم هـستند، اينها منعزل مى شوند و قدرت بالاتر از همه قدرت ها به دست مسلمينكـه جـمـعـيـتـشـان اكـثـر هم هست ، ذخائرشان بيشتر هم هست مى افتد، از اين جهت در يك سطحوسـيـعـى ايـنـهـا بين عرب اين ناحيه ، ترك آن ناحيه ، فارس اين ناحيه ، اينها جدايى مىخـواهـند بيندازند و لهذا بر خلاف منطق اسلام ، اين مليت ها پان ايرانيسم ، پان تركيسم ،از ايـن ايـسم درست مى كنند و مقصد آنها اين است كه اينجا اسلام و منطق اسلام نباشد و مليتهـا را پـيـش بـكشند و جدا كنند اسلام را، بعض طايفه اش را از طايفه ديگر، اقليت هاى مثلاكرد و ترك و كذا، اصل قاعده اش اين است كه در ايران مطرح نباشد اينكه اين اقليتى است، آن يـك اقليتى است ، اين يك اكثريتى است . مگر اينها از هم جدا هستند؟ اخوت اسلامى شانمگر يكى نيست ؟ و عـلاوه ، مـن يـك مطلب ديگرى هم بايد تذكر دهم و آن اينكه اين حرف را كه پيش آمده است ،كـردهـا گويند كه حق كردستان را بدهيد، فرض كنيد كه بلوچ هم مى گويند حق بلوچ رابـدهـيـد و هـمين طور، اين براى اين است كه فرم حكومت هايى كه در ايران حكومت كردند يكحـكومت ظالمانه بوده است و چون اين حكومت ها اكثرا يا دائما از يك قشر بودند، فارس مثلابـودنـد، از اين جهت به حوائجى كه بايد به كرد بدهند نمى دادند يا كم مى دادند، حاجتهـاى بـلوچ را بـر نـمى آوردند يا كم بر مى آوردند همين طور بختيارى و همين طور سايرقشرها. آنها رژيم هاى غير اسلامى بودند، رژيم شاهنشاهى يك رژيم طاغوتى غير اسلامىبـود، از ايـن جـهـت ايـن اخـتلافات در بطن كشور پيدا شد و اين تبعيض ها هم مع الاسف پيداشد. اگر چنانچه حكومت اسلامى به آنطور كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است شرايطحـاكـم را، شـرايـط مـامـوريـن دولت را، كـيـفـيـت حـكومت را آنطورى كه در اسلام مقرر است ،هـمـانـطـورى كه در صدر اسلام بود كه حكومت نسبت به تمام افراد به يك نظر و قانوننـسبت به تمام افراد يك طور جريان دارد، حكومتى كه رئيس حكومت را به دادگاه مى خواهدو مى رود به دادگاه . در زمان على ابن ابيطالب سلام الله عليه كه اختلافى بين ايشانو يـك نفر از افراد ذمى ، يهودى پيدا شد، همان قاضى كه خود ايشان تعيين كرده بودند،احـضـار كـرد حـضـرت را، حـاكـم وقت را احضار كرد، ولى امر وقت را احضار كرد ايشان همرفتند، وقتى هم رفتند آنجا قاضى مى خواست يك احترامى بگذارد، حتى به اينكه كنيه !!!بـا كـنيه !!! حضرت را ذكر كند، به حسب نقل اين است كه ايشان گفتند نه ، قاضى بايدنـسـبت به همه على السوى باشد، نظرش يك جور باشد. از آداب قضاى اسلامى يكى ايناسـت كـه وقتى نگاه هم خواهد بكند به طرفين ، يكى را بيشتر نگاه نكند از ديگرى ، علىالسـوى بـاشد، در نشستن جورى نباشد كه يكى بالاتر بنشيند، يكى پائين تر بنشيند.اگـر يـك هـمـچـو حـكـومـت اسـلامـى كـه در آرزوى مـاسـت ،آمـال مـاسـت ، آمـال اسـلام اسـت ، آمـال ائمـه اسـلام و خـلفـاى اسـلام ازاول بـوده اسـت ، اگـر يك همچو حكومتى پيدا بشود، من مطمئنم كه اين صحبت هاى حق من و حقتـو از بين خواهد رفت براى اينكه همه يك روالند، همه يك جور حق دارند. حق ندارد حاكم وولى امـر در وقـت ، يـك نـاحـيـه را بـيشتر به آن توجه بكند تا ناحيه ديگر، حق ندارد يكطـرف از كـشور را زيادتر از طرف ديگر كشور آباد كند، حق ندارد حتى يك جايى را كمتراز جـاى ديگر فرض كنيد كه خيابان كشى كند يا اسفالت كند. اگر يك همچو حكومتى كهآرزوى مـاسـت پيدا بشود، گمان نكنم كه نه كرد و نه ترك و نه فارس و نه عرب و نهسـايـرين اين مسائل را پيش بياورند. اين مسائل از اينجا پيش آمده است كه دولت ها اسلامىنبودند، اجحاف مى كردند. وقتى بين تهران و پاوه فرق نباشد، بين اصفهان با تركمن ،محل تركمن فرقى نباشد در حكومت كردن ، در قضاوت كردن ، در اجراى قوانين ، در اجراىبرنامه ها، آنـوقـت چـه نـظـرى ديـگـر هست به اينكه ما محل دست خودمان باشد يا دست آنها باشد. اينحـرف هـا از آنـجـا پيدا شده است كه ظلم شده است به آنها. حالا چون اين حرف ها پيدا شدهاسـت ، خـوب نـاچـار مـا هـم تا يك حكومت اسلامى به همان معنايى كه مى خواهيم پيش نيايد،بـراى ايـنـكه آقايان خيال نكنند كه بناى بر اين است كه خير، يك حكومت مركزى هر كارىدلش مـى خـواهد بكند، با هر قشرى هر كارى مى خواهد بكند، ما هم بناى بر اين داريم كهامـور هـر طـرفـى ، هـر جـايـى ، خـود اهـالى آنـجا، خود آن كسانى كه در آنجا قرار داده مىشـونـد، امـور آنـجـا را خـود آنـها راجع به !!! اين !!! امور تعمير و راجع به امور زراعت وراجع به امور مثلا شهردارى و راجع به تعيين مثلا بعض از اجزاء اينها خودشان تعيين كنندو !!! ايـن !!! من به همه دارم عرض مى كنم اين را، تا آنوقتى كه حكومت اسلامى آنطور كهدلمـان مـى خـواهـد حـاصـل نـشـده است ، شما ميل داريد و ما هم تقديم مى كنيم ولى بدانيد آنروزى كـه حـكـومت اسلامى پيدا شد، كردها هم مى گويند هر كه مى خواهد بيايد، فارس هاهـم مـى گـويـنـد هـر كـه مـى خـواهد حاكم بشود، عرب هم همين را مى گويد، همه همين را مىگـويـنـد. آيـا در صـدر اسـلام اصـلا ايـن مـطـرح بـوده اسـت كه يك جايى خودشان براىخـودشـان تـعـيـيـن كـنـند كسى را؟ نبوده ، براى اينكه اجحاف نبوده . بنا نبوده است كه يكحـاكـمـى وقـتـى كـه حـكـومـت كـنـد، يك جايى را از جاى ديگر فرق بگذارد، مگر آنوقت كهانـحـراف پـيدا شد، اگر يك همچو حكومتى ما فرض كنيم در يك كشورى پيدا شد كه نظرحاكم به حسب تكليف الهى ، مكلف است به طور تكليف الهى ، موظف است به حسب قانون كههـمـه اهـل كـشـور را بـا يك نظر نگاه كند، تمام اهل كشور را برادر خودش بداند، در اجراىقـانـون مـا بـيـن حـاكـم و مـحـكـوم يك جور باشد، در پروژه هايى كه درست مى كنند براىتـعـمـيـرات ، بـراى هر چيزى ، همه جا مثل هم باشد، به عدالت باشد، آيا آن روز هم بازفـرض كـنـيـد كـه كـردسـتـان مـى گويد كه براى ما خودمان چه باشد؟ آنها براى اينكهناراحتى ديدند اين حرف را زنند. آن روزى كه حكومت اسلامى به آنطورى كه ما مى خواهيم، خدا خواهد، تحقق پيدا كند، همه برادر با هم هستند و كرد بيايد تهران حاكم باشد مانعىنـدارد، فـارس بـرود كـردسـتان حاكم باشد، پيش آنها مانعى ندارد و همه اينها براى ايناسـت كه اينها ناراحتى ديدند از حكومت هاى سابق ، حكومت اسلام را نديدند چه جورى است ،مـسح اش نكردند حكومت اسلام را، حرفش شنيده شده است ، بلكه حرفش هم اين آخرى شنيدهشـده لكـن حـرفش هم نبوده است . چون اين را احساس نكردند كه حكومت اسلامى چى هست ، ازايـن جـهت اين حرف ها پيش آمده است ، ما هم حالا حرف هاى آنها را به آنطورى كه مخالف بااسـتـقلال كشور نباشد، مخالف با مصالح مملكت نباشد، مضايقه نداريم ما كه نمى خواهيمحـكـومـت بكنيم ، ما نظر به اين نداريم كه اجحاف بكنيم ، حكومت بكنيم . اسلام حكومت طرحپـيـش اش نـيـسـت ، اسـلام اخـوت اسـت . آن صـدر اسـلام ، آن شـخـص هـاىاول هم با آخر آنها مثل هم بودند، يك طور زندگى مى كردند. خليفه ثـانـى وقـتـى كـه در يـك سـفرى رفت براى يكى از كشورهايى كه تحت سلطه اش بود،نـزديـك آنـجا كه رسيده بودند نوبت غلامش بود كه سوار بشود و خليفه پياده افسار رابـگيرد، اينطور نقل كنند، وقتى وارد شهر شدند، اينطورى وارد شهر شدند خليفه افسارشـتـر را گـرفـتـه بـود داشـت مـى بـرد و آن غلام هم سوار شتر شده بود. اگر يك همچوحـكـومـتى پيدا بشود كه در صدر اسلام به واسطه قدرت اسلام و به واسطه قوه اسلامبـوده اسـت ايـن مـسـائل ، ديـگـر كـسـى آرزوى ايـن را مـى كـنـد كـه مـن ازاهل خودم ؟ اصلا ديگر خودى باقى مى ماند كه خودم و اجنبى ؟! بومى و اجنبى ؟! اصلا اينمـسـاءله طرح مى شود در اسلام كه يكى بومى است يكى غير بومى ؟! بومى و غير بومىديـگـر در كـار نـيـسـت ، هـمـه اسـلام اسـت و هـمـه مـسـلمـيـن انـد و هـمـه بـرادرنـد و هـمـهمـثـل هم هستند، آن بيايد در اين شهر و اين برود در آن شهر، هيچ فرقى در اسلام نيست . دراسـلام نـه ايـنـطـور نـژاد و تـعـصـب نـژادى هـست و نه اختلافاتى كه در جاها و رژيم هاىديـگـرى هست ، هست . و من اميدوارم كه اگر چنانچه اسلام آنطور كه خواست اسلام است تحققپيدا بكند، تمام اين حرف ها از بين برود !!! اساس !!! ببينند اساس نداشته است ، آنوقتما هم خجلت پيدا كنيم كه چرا ما گفتيم فارس و آن هم خجلت بكشد چرا گفتيم ترك . مگر مامـسلمان نيستيم ؟ مگر ما اهل يك كشور نيستيم ؟ اهل يك ملت نيستيم ؟ برادر نيستيم ؟ برادر كهديگر نبايد بگويد كه من بومى هستم و تو غريبه . اينها براى اين است كه نشده تا حالااسـلام ، نـتـوانـسـتـنـد تـا حـالا اسـلام را مـتـحـقـق اش كـنـنـد روى يـك حـكـومت اسلامى ، روىعـدل اسـلامـى ، روى بـرنـامـه اسـلامـى ، تـا نـشـده ، خـوب ايـنمـسـائل هـسـت و مـا هـم هـمـيـن مـسـائل را آنـطـور كـه دلخـواه هـمـه مـلت هـسـتعـمـل مـى كنيم . اختصاصى هم ندارد به كرد و ترك و عرض مى كنم كه بختيارى ، همه جاهـمـين جور است براى اينكه همه برادرند. بنابراين ديگر !!! مساءله !!! اين مساءله اى كهايـشـان طـرح كـردنـد كـه بـهـتـر ايـن اسـت كـه !!! يـك !!!مـثـل ، مـثـلا آلمـان باشد و فدرال باشد، اصلا اين صحبت پيش نمى آيد در اسلام . همه باهـمـنـد، قـضـيـه قدرت نيست كه ، قدرت نمائى نيست در اسلام كه بخواهند قدرت به دستبـيـاورنـد. حـكـومـت اسـلامى حكومتى نيست كه بخواهد قدرت به دست بياورد و اين قدرتشزيـادتـر بـاشـد و آن قـدرتـش كـمـتر، يك حكومت خاصى است كه اگر پيدا شد آنوقت مىبينيد چى هست . سـؤ ال : گفته مى شود كه انقلاب اسلامى ايران به خارج هم صادر مى شود ولى بعضادولت هاى اسلامى موافق نيستند و حتى مخالف هم هستند ولى دنياى اسلام تاءييد خودش راكـرده ، آيـا بـه نـظـر حـضـرتـعـالى اين علامتى نيست براى ايجاد يك امت قوى اسلامى درسراسر جهان ؟ جـواب : مـا امـيـد اين را داريم ، اسلام براى يك كشور، براى چند كشور، براى يك طايفه ،حتى براى مسلمين نيست ، اسلام براى بشر آمده است ، خطاب هاى اسلام يا ايها الناس است ،گاهى يا ايـهـا المـؤ مـنـيـن ، والا يـا ايـهـا النـاس اسـت و هـمـه بـشر را اسلام مى خواهد زير پوششعـدل خـودش قـرار بدهد. حكومت ها مع الاسف توجه ندارند به اينكه در زير سايه اسلام ،زيـر بـيـرق اسـلام هـمـه مسائل كشورهايشان حل مى شود. بعضى از اين حكومت ها هستند كهتـرجيح مى دهند كه زير سلطه مثلا كارتر باشند و به اسلام گرايش پيدا نكنند، براىايـن اسـت كـه شـنـاخـت اسـلام را نـدارند، اينها از اولى كه متولد شدند، در يك محيط كه ازاسـلام خـيـلى خبر نبوده است زندگى كردند و بعد هم هر كدام توانستند رفتند به خارج ،بـه اروپا به آمريكا و آنجا هم تحصيلاتشان را كردند و بيخبر از احكام اسلام و اسلام ،حكومت اسلام به گوششان نخورده است تا بدانند چى هست ، اگر هم يك وقت به گوششانخورده نتوانستند بفهمند كه حكومت اسلام چى هست و آيا اسلام اگر چنانچه به آنطورى كههـسـت تـحـقـق پـيـدا بكند، اين آيا براى آنها ضرر دارد؟ اين مطلب اصلا طرح نشده تا حالاپـيششان كه بتوانند بفهمند كه اسلام برايشان مفيد است يا ضرر دارد. اگر اينها بفهمنداسـلام را و بـدانـند كه اسلام براى همه شان مفيد است . بلكه اگر بشر بفهمد كه حكومتاسـلام بـراى هـمـه مـفـيـد است ، ما اميد اين را داريم كه همه گرايش پيدا بكنند به اسلام ،حكومت ها هم گرايش پيدا بكنند. الان حـكـومـت هـا از بـاب ايـنـكـه اجنبى هستند از ملت هايشان اكثرا، و توجه به ملت هايشاننـدارنـد، بـر خـلاف مـوازيـن اسـلام ، مـلت از حكومت جداست ، حكومت از ملت جداست ، حكومت هابـعـضـى هـا از بـعـضـى جـدا هـسـتـنـد و دشـمـن بـا هـم هستند، بر خلاف موازين اسلام اينهاخيال اين معنا را مى كنند كه ما بايد قدرتمان در اينجا چه باشد كه يك قدرت ديگرى كهيـك جـاى ديـگـر اسـت بكوبيم آن را. نمى دانند كه اسلام آمده است اين بت ها را بشكند، آمدهاست اين قدرت ها را بشكند، يك طرز حكومت الهى پيدا بشود كه براى همه مفيد باشد. اگرايـن را حـكـومت ها هم ادراك بكنند، بفهمند كه اسلام وضعش چطورى است ، به نظر مى رسدكه گرايش پيدا بكنند، بله ، ممكن است كه يك كسى هم از بس هواى نفس دارد با عدالت هممـخـالف بـاشـد، نـخواهد عدالت اصلش در دنيا پيدا بشود، چنانچه حريف ما الان در آمريكاايـنـطورى است كه با عدالت اصلش مخالف است ، با حقوق بشر مخالف است ، مى گويدحـقـوق بشر، ادعا زياد است لكن وقتى كه انسان بررسى مى كند در حالاتشان ، بررسىكـنـد در بـرنـامـه هـايـشـان مـى بـيـند كه آن قضيه سازمان حقوق بشر و !!! نمى دانم !!!شـوراى امـنـيـت و ايـنـهـا يـك چيزهايى است كه قدرتمندان درست كردند كه اين ضعفا را هركارى مى خواهند بكنند !!! سرشان !!! و هر بلايى خواهند سرشان درآورند و بعد آنهايىكـه آنـجـا نـشـسـته اند به اسم حقوق بشر و چه ، وقتى كه مطالبشان آنجا برود آنها رامحكوم كنند و آنها را حاكم كنند. الان قضيه ايران مطرح هست و شما و همه ، همه ملت ها بلكهدولت هـا هـم مى دانند اين را، مى دانند اين مطلب را كه به سر اين ملت از دست اين آدم خائنچـه آمـده اسـت ، بـا ايـن مـلت اين چه كرده است ، همه چيز اين ملت را از بين برده است ، حالارفته است در آنجا، برده اند او را در آنـجـا، يـا براى توطئه يا براى معالجه پناه داده اند و ما از آنها مى خواهيم كه خوب ،ايـن مـجـرم مـاسـت ، بـه حـسـب هـمـه قـوانـيـن عـالم ، بـه حـسـبعـقـل ، بـه حـسـب قـوانـيـن يـك كـسـى كـه بـه يـك مـلتـى ظـلم كـرده ومـال يـك مـلتـى را از بـين برده و هدر داده و تمام حيثيت يك ملت را از بين برده است ، اين رابـدهـيـد ايـنـجـا مـا مـحـاكمه اش مى خواهيم بكنيم . حالا ملاحظه خواهيد كرد كه هر جا كه يكجـمـعـيتى باشد، يك سازمانى باشد، سازمان بين المللى نمى دانم شوراى امنيت ، سازمانحقوق بشر، هر جايى يك همچو جمعيتى باشد، ما را محكوم مى كند. الان شما ملاحظه مى كنيدو هـمـه ديدند و شواهد و پرونده ها بيرون آمده است كه اين محلى كه اسمش را گذاشته اندسـفـارت ، ايـن اصـلا سـفـارت نبوده از اول معلوم شود سفارت نداشته اند اينها، يك جايىمـحـل جـاسـوسـى بـوده اسـت اسـم سـفـارت هـم رويـش گـذاشـتـه انـد. يـكمحل جاسوسى و يك عده اى كه شغل جاسوسى دارند در اينجا هستند، اشخاصى كه متخصصهـسـتـند در جاسوسى و در امثال ذلك اينجا هستند. حالا شما خواهيد ديد كه اين جاسوس ها را،هـمـان اشـخـاصـى كـه در ايـنـجـا جـمـع شـده انـد و سـازمـانمـلل را درسـت كـرده انـد و اجتماع در اين معنا و شوراى امنيت و اينها، راجع به اينها، اينها رابـه عـنـوان !!! يـك !!! ديپلمات دارند جا مى زنند، آنها هم تاييدشان مى كنند و ما هم همه جامـحـكـوم . ضـعيف هميشه محكوم است . ضعيف محكوم سرنيزه است . محكوم قلم هايى هست كه اينقـلم هـا از سـرنـيـزه بـدتـر است . محكوم اين است كه ابرقدرت ها هر چه دلشان مى خواهدبـگـويـنـد و هـر كارى مى خواهند سر اين ضعفا، اين ممالك ضعيف بياورند و آنها هم صحهبگذارند. شما خواهيد در اين قصه ما، در اين مصيبت مملكت ما و ملت ما و ملت اسلام خواهيد ديدكـه هـمـه سـازمـان هـا بـا ما مخالفت مى كنند. آن روزى كه خواستند كه وزير خارجه اينجابـرود بـه آنـجـا بـراى نـمـى دانـم چه ، ما ديديم كه رفتن ايشان صحه گذاشتن به يكچـيـزى اسـت كـه بـر خـلاف مـصـلحـت اسـلام است ، بر خلاف مصلحت مسلمين است ، از اين جهتنـگـذاشـتيم برود. اگر رفته بود، ما را محكوم مى كردند با دست خودمان ، ما را محكوم مىكـردنـد بـا كـسـى كـه خود ما فرستاديم آنجا و ما نمى خواهيم . وقتى كه بناست ما محكومبـاشـيـم چرا خودمان ، خودمان را محكوم كنيم ؟ بگذاريد دنيا بداند كه يك دسته ديگر، يكدسـتـه ديـگـر را دارنـد مـحـكـوم مـى كـنـنـد و يـك سـازمـان هـايـى هـم هـسـت كـهمـال آنـهـاست ، آنها حق و تو دارند و هر جايى كه بزرگ ها هر جايى كه بر خلاف مصلحتآنـهـا بـاشـد و تـو مـى كـنند و ماها هيچ حقى نداريم جز اينكه مصيبت بكشيم و صدايمان درنـيايد. بنابراين اينطور سازمان ها و اينطور بساط مساءله نيست كه ما بتوانيم قبولشانبـكـنـيـم و بـتـوانـيـم بـه آنـجـا يـك نـمـايـنـده اى بـفـرسـتـيـم و مـا ازاول اعـلام مـى كـنـيـم كه به حسب نظر شوراى امنيت و سازمان بين المللى ، ما محكوم هستيم .نـظـرهاى آنها ما را محكوم مى كند براى اينكه نظرهاى آنها همان نظر سرنيزه است ، يك جاسرنيزه است و يك جا قلم است ، اين قلم از سرنيزه بدتر است . بنابراين دانم حـالا تـتـمـه سـؤ ال ايـشـان چـه بـود، لكـن مـصـيـبـت هـاى مـا ايـنـقـدر اسـت كـه مـا از جوابسوال ها هم يك وقت غفلت مى كنيم . اين بود كه گويند آيا قدرت هاى اسلامى به هم پيوند دارند؟ ما اميد اين را داريم كه ايننـهـضت ايران روشن كند مسائل را به همه ملت ها و روشن كرده است نسبت به ملت ها. ملت هاالان بـا مـا هـستند، اگر سرنيزه را از اين ملت ها بردارند، از عراق بردارند، از نمى دانمتـركـيـه بـردارنـد، از جـاهـاى ديـگر بردارند، همه يكصدا با ما موافقند. سرنيزه جلو راگـرفـتـه اسـت مـنـتـهـا ايـران سـرنـيـزه را شـكـسـت ، ايـران ايـسـتـاد، ملت ضعيف ايستاد درمـقـابل قدرت هاى قوى و اين سرنيزه هاى اينها را شكست و خودشان را هم بيرون كرد. ملتهاى ديگر هم اگر بيدار بشوند، بتوانند كه دولت ها را همراه كنند، دولت ها نصايح ما رابشنوند كه با ملت ها يكى باشيد، ملت ها و دولت ها سر جا هستند و اسلام ، همه با هم مىشـونـد و اگـر نـشـنوند، همان سرنوشتى كه براى محمدرضا بود براى ديگران هم همينهـسـت . يـكـى چـهار روز زودتر، يكى چهار روز ديرتر و ما اميد اين را داريم كه يك قدرتاسـلامـى ، قـدرت عدل ، قدرتى كه در پناه عدل باشد، نه در پناه سرنيزه ، نه در پناهنـمـى دانـم توپ و تانك ، يك همچو قدرتى پيدا بشود و تمام بشر با هم باشند. به ماايـن وعـده را داده اند كه در يك وقتى كه امام زمان سلام الله عليه ظهور كند، اين اختلافاتاز بـين مى رود و همه برادروار با هم هستند ديگر زورمند و عرض مى كنم كه زوركشى دركـار نـمـى مـانـد. مـا اميدواريم يك قدرى از اين مطلب را، يك ورقى از اين مطلب را بتوانيمآنـقدرى كه قدرت داريم اجرا كنيم و ما اميدواريم كه ملت ها كه با ما هستند، دولت ها هم بامـا بـشـونـد و صـلاح خـودشـان هـم ايـن مـعـنـاسـت كـه با ما بشوند و اميدوار اين معنا هستيمانشاءالله . سوال : شاه مخلوع گفته كه اگر قرار باشد او را محاكمه كنند، هفت نفر از آخرين روساىجـمـهـور هـم بـايـد مـحـاكمه بشوند، از طرف ديگر مطبوعات غرب خواسته اند كه جرياناسـتـرداد شـاه را يـك حـس انتقامجوئى تلقى كنند. لطفا بفرماييد هدف از استرداد و محاكمهشاه مخلوع چيست ؟ جـواب : شـاه ايـن يـك كـلمـه اش درسـت اسـت . ولو هيچ وقت بنا نداشت كه يك حرف حسابىبـزند ولى اين يك كلمه اش درست است كه اگر ايشان محاكمه بشود، رؤ ساى جمهورى همبـايـد مـحـاكمه بشوند و ما قبل از محاكمه ايشان ، محاكمه آنها را مى كنيم . البته ما همچوقـدرتـى نـداريـم كه بفرستيم و نيكسون را بياوريم اينجا يا كارتر را بياوريم اينجا،قدرت ما نداريم اما قدرت اين را داريم كه اينجا خودمان محاكمه اش كنيم ، محاكمه غيابى ،مـا عـده اى از اشـخاصى كه كارشناسند، عده اى از اشخاصى كه قوانين بين المللى را مىدانـنـد، اشـخـاص مـنـصـف ، يـك دادگـاه بـين المللى اينجا ما درست كنيم اگر بتوانيم (اگرگـوش بـه حـرفـمان ندادند، خوب چه بكنيم ) و محاكمه كنيم اينها را و اين متوقف به ايننيست كه شاه را محاكمه كنيم ، اين حرفش هم اين تكه اش درست نيست كه "اگر من را محاكمه كنند"، نه ، دو تا مجرمهـسـتيد كه يكى تان از ديگرى مجرمتر يعنى آنى كه امر به تو كرده و الزام كرده تو رابـه ايـن كـار، او پـيـش مـا مـجـرمـتـر اسـت ، تـو آلتفـعـل بـودى ، آنـهـا فـعـل را بـه توسط تو، كارها را به توسط تو انجام دادند و ما آنمـجـرم بالاتر را عبارت از رؤ ساى جمهور مى دانيم و آنها را بايد محاكمه كنيم . اگر مىتـوانـسـتـيم ، مى رفتيم همه شان را آورديم اينجا و مى نشانديم و از آنها محاكمه شان مىكرديم ، محاكمه عدالت و اگر واقعا اينها وجدان دارند، همانطورى كه قصه را براى شمانـقـل كـردم كـه يـك قـاضـى كـه از طرف خود حضرت امير تعيين شده بود، حضرت امير رااحضار مى كند و آن هم مى رود، براى اينكه عدل است خواهند بروند، خلاف دين نمى خواهندكـارى بـكـنـند، اگر اينها وجدانشان بيدار باشد و منقلب نشده باشند از آن وجدان انسانىبـه يك وجدان ديگرى ، ما اگر احضارشان كنيم كه ما مى خواهيم به طور عادلانه با شمارفـتـار كـنـيـم ، مـى گوييد كه از خودمان هم باشد، از خودتان هم باشد، بيائيد اينجا مامـحـاكـمـه كـنـيـم مـى خواهيد هم ، خود شما ما البته شاه را بايد اينجا محاكمه كنيم لكن مىخـواهـيـد هـم خـود شـمـا آنـجـا ما بفرستيم شما را محاكمه كنند. اگر وجدانشان بيدار باشدقـبـول مـى كنند لكن ما همچو اميدى نداريم اما اين را ما مى توانيم كه در اينجا غيابا آنها رامحاكمه كنيم و اين موقوف به اين هم نيست كه شاه را محاكمه كنيم ، شاه بايد اينجا بيايدمـحـاكـمـه بـشـود، براى اينكه جرم هاى او اينجا موجود است و ما آن جرم هاى موجود اينجا رانـمـى تـوانـيـم نـقـلش بـدهـيـم بـه آنـجـا، جـرم هـاى آنـهـا هم همين طور است كه اينجاست وقابل نقل نيست لكن ما به آنها نمى توانيم يك همچو تحميلى بكنيم ، زورمان به آنها نمىرسـد و اگـر تـوانـسـتيم آن يك مجمعى كه مى خواهيم ، درست بكنيم براى محاكمه و براىاينكه بررسى كنند به اوضاع ما، به اين جناياتى كه به ما شده بررسى بشود ببينندمـا چـه مـى گـويـيـم و نـمى گذارند كه صداى ما به دنيا برسد. حالا من هم نمى دانم كهشـمـاهـا مـى تـوانيد برسانيد يا توانيد، يا وقتى برويد آنجا نمى گذارند صداى ما رانـمى گذارند به دنيا برسد. ملت امريكا اصلا مطلع نيست كه ما چه مى گوييم ، بعضىشـايـد اسم ايران را نشنيده باشند. وقتى كه اينطور باشد و نگذارند حرف ما به جامعهامـريـكا برسد، خوب آنوقت امريكايى ها خيال مى كنند كه ما يك دسته ديپلمات را گرفتيمايـنـجـا و داريـم هـر روز هـم كـتـكـشـان زنـيـم و سـرنيزه هم بالايشان نگه داشتيم كه نمىگـذاريـم نـفـس بـكـشـند و نمى گذاريم حمام بروند و نمى گذاريم غذا بخورند و از اينحـرف هايى كه تبليغات آنها، قلم دست دشمن است . مى گويند كه شيطان را يك وقت كسىخـواب ديـد، ديـد چـه صـورت خـوشـگلى دارد گفت آخر اين كه تو هستى با آنى كه به مانـشـان مـى دهند دوتاست ، آن يك جور ديگر است ، تو يك جور ديگرى ، گفت قلم دست دشمناسـت . قـلم الان قـلم مـطـبوعات خارج ، قلم دشمن هاست كه از سرنيزه ها براى بشر بدتراسـت . وقـتى قلم دست آنهاست هر چه مى خواهند مى گويند. خوب ، در يكى از حرف هايشانهم نـوشـتـه بـودنـد كه خمينى پستان زن ها را دارد مى برد، شما الان نشستيد اينجا مى بينيدخـمـيـنـى يك طلبه ضعيفى است اينجا نشسته با شما صحبت مى كند و مردم هم به او علاقهدارنـد چـون نـوكـر خـودشـان هـسـت ، آدم بـه نوكرش ، به خادمش علاقه دارد، نه پستانىبـريده شده و نه كسى چيزى شده ، اينها فقط ديدند كه هويدا را اينجا گرفتند و اعدامشكـردنـد، هـويـدا را خـيال كردند كه جامعه زن است و اين را كه اعدام كردند، پستان بريدناسـت !! نـه ، مـسـائل ايـن نـيست ، دست خود آنهاست هرچه دلشان مى خواهد بگويند. شما كهشـاهـد مـسائل هستيد برويد شهادت خودتان را بدهيد كه وضع ما اينطورى است ، نه ما مىخـواهـيـم يـك حكومتى داشته باشيم ، اگر مى خواستيم حكومتى داشته باشيم كه اينطورىتـو ايـن اتـاق نـبوديم ، تو آن اتاق هايى بوديم كه آقاى كارتر بودند، تو آن عمارتهـايـى كـه آنـهـا هـسـتـنـد، كـاخ سـفـيـد بـوديـم . مـا ايـنمـسـائل پـيـشـمـان مـطرح نيست ، ما مى خواهيم يك حكومت عدلى در دنيا پيدا بشود و اين مجرمهايى كه به ما جرم كردند و مال ما را، مال ملت ما را بردند و هدر دادند و نيروى انسانى مارا هـدر دادنـد، ايـنـهـا بـيـايـنـد ايـنـجـا مـا مـحـاكـمـه شـان كـنـيـم و آقـاى كـارتـر كـهمـايـل نـيـست ، با هر قميتى هست نمى گذارد كه شاه بيايد، حق دارد، اگر شايد من هم بودمهمين كار را مى كردم براى اينكه يك كسى كه كليد جرمش را شاه مى تواند باز كند، چطوربـگـذارد بـيـايد اينجا؟ كليد جرم اين ، جرم هاى اين و خيانت ها و جنايت هايى كه به ملت ماكـردنـد دسـت اوسـت ، اگـر چـنـانـچـه او بيايد اينجا و از او بپرسند و عرض بكنم كه دربـازپـرسى بخواهد جواب بدهد، او هم آن مجرم اصلى را خواهد گفت ، قبلا هم گفته است ،قبلا هم خود همين آقاى محمدرضا گفته است كه اينها مى فرستادند و تعيين مى كردند وكلارا، آن ليستش را به ما مى دادند، وقتى ليست را به ما مى دادند ما تعيين مى كرديم همان هارا. خـوب يـك همچو جرم به اين بزرگى را اين قبلا اقرار كرده ، گفته اين معنا را كه اينهـم جرم خودش و هم جرم رؤ ساى جمهور است ، اينها يكى از جرم هاى كوچكش است كه ايشانگـفـتـه اسـت و الا جرم ها اينقدر زياد است ، پرونده ها اينقدر زياد است ، مظلوم ها اينقدر درايـنجا زيادند كه به اين زودى ها ما نمى توانيم نه جرم هاى آن را بشماريم و اين مظلومينرا نمى توانيم كه تظلمشان را به دنيا برسانيم . سوال : دانشجويانى كه سفارت را اشغال كرده اند خودشان را پيرو خط امام مى دانند، باوجود اين به نظر خارجى ها اين خود دانشجويان هستند كه سياست خارجى ايران را هدايت مىكنند، در اين باره حضرتعالى چه نظرى داريد؟ آقاى قطب زاده در اين مورد چه كارى انجاممى دهند؟ جـواب : اگـر مـقـصـود ايـن اسـت كـه سـيـاسـت خـارجى را دارند اينها هدايت مى كنند، اين يكافـتـرايـى اسـت كه مى زنيد به آنها، اينطور نيست و اگر مقصود اين است كه اين كارى راكـه ايـنها مطلع شدند به اينكه اينجا محل جاسوسى بوده است و روى حس انسانيت خودشانبراى حمايت از مـظـلوم هـا رفتند آنجا را گرفتند، اگر مقصود از سياست خارجى اين معناست كه اينها راگـرفـتـنـد و حـالا مـى گـويـند كه بيائيد مجرم ما را بدهيد تا اينكه ما آنها را رها كنيم يامحاكمه شان بكنيم ، اگر سياست اين است ، آنها كردند و همه ملت هم موافقند، وزير خارجهو تـمـام ملت و دولت و همه با اين موافقند. چنانچه اگر چنانچه باز رسيده باشد فريادايـن مـلت بـه آنـهـا مـى بـيـنـيـد كـه اقـشـار مـلت هـمـيـشـهدنـبـال ايـن قضيه هستند و اعلاميه هايشان و فريادهايشان و پياده روى هايشان و راهپيمائىهـمـه دنـبـال تـايـيـد ايـن مـطـلب اسـت و چـرا تـايـيـد نكنند؟ براى اينكه يك جايى است كهمـحـل تـوطـئه اسـت . مـردم جـوان هـايـشـان را دادنـد، مردم خانه هايشان را سوزاندند، خرابكـردنـد، هـمـه چـيزشان را دادند براى اينكه يك حكومت اسلامى پيدا بشود، حالا احساس مىكـنند كه يك جايى درست شده است براى توطئه ، روابط ما بين ريشه ها با دولت امريكابلكه محل جاسوسى براى منطقه در اينجا هست . اصلا ما اينجا را سفارتخانه نمى دانيم ،ما اينها را اجزاى سفارتخانه نمى دانيم ، اينجا جاسوسخانه است و آنها هم جاسوس هستند،اينهمه فريادى هم كه قشرهاى مختلفى كه در خارج هستند دارند مى زنند كه همه راءى بهايـن مـى دهـنـد كـه ايـنـهـا بـايـد رهـا بـشـونـد بـراى ايـنـكه اينها اشخاصى هستند، اجزاىسـفـارتـخـانـه هـسـتـنـد، مـامورين كذا هستند، ما همه اينها را منكر هستيم و مى گوييم بيائيدبـبـيـنـيـد، دعـوت مـى كـنيم از اين قشرهاى مختلف كه بيائيد ببينيد كه وضع اينجا، وضعسفارتخانه است ؟ سفارت ما را در امريكا ببينيد، سفارت امريكا را در اينجا ببينيد. سفارتسـايـر مـمـلكـت هـا را بـبـيـنـيـد، سـفـارت ايـشـان هـم بـبـيـنـيـد، بـبـيـنـيـد ايـن سـفارتخانهاصـل اسـمـش هـست تا شماها مى گوييد سفارتخانه را گرفتيد؟ و اينها ديپلمات هستند كهشـمـا مـى گـويـيـد كـه ديـپـلمـات هـا را گـرفـتـيـد؟ يـا نـه ايـنـجـامـحـل جـاسـوسـى اسـت ليـس الا، و ايـنـهـا هـم جـاسـوس هستند و اصلا ربطى به سفارت وسفارتخانه ندارد. ادعاى ما اين است ، اينها هم كه رفتند و آنجا را گرفتند نمى خواهند كهوزارت خارجه را اداره كنند، اينها در يك قضيه جزئيه و آنكه يك مجرم خودشان را يافتند ومحل جرمش هم يافتند، رفتند گرفتند آنجا را، همه ما هم موافقيم با آنها. سـوال : اگـر حـكـومـت اسلامى بخواهد به اين ترتيبى كه هست پيش برود طبيعى است كهاكـثريتى از كشورهاى جهان با او مخالف خواهند بود و جز با دشمنى رفتار نخواهند كرد،بـنـابـرايـن اسـاس روابـط خـارجـى شـمـا و دوسـتـانـتـان بـه چـهشكل و است آيا شما به دوستانى نيازمند هستيد در روابط خارجى يا خير؟
|
|
|
|
|
|
|
|