مجلسى (ره ) گويد: اينكه در اين حديث فرمود:
((دلها سه گونه اند
)) منافاتى باحديث گذشته كه فرمود:
((دلها بر چهار گونه اند
)) ندارد، زيرا فرمايشش كهفرمود: و دلى كه در آن نقطه تاريك است شامل دو قسم گردد يكى دلى كه در آن ايمان ونفاق است ، و ديگر دل منافق ، و اينكه فرمود:
((تا روز رستاخيز نورش خاموش نگردد،اشاره باينست كه دلى كه بنور ايمان و معارف روشن شد پس از جدا شدن از بدن نيز درعالم برزخ و پس از آن روشن است ، و آن نور هرگز از او گرفته نشود.
*باب در تغييرات حالات دل* بَابٌ فِي تَنَقُّلِ أَحْوَالِ الْقَلْبِ |
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَىعَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِالْمُسْتَنِيرِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَدَخَلَ عَلَيْهِ حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَفَلَمَّا هَمَّ حُمْرَانُ بِالْقِيَامِ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أُخْبِرُكَ أَطَالَ اللَّهُ بَقَاءَكَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِكَأَنَّا نَأْتِيكَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى تَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا عَنِ الدُّنْيَا وَيَهُونَ عَلَيْنَا مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاسِوَ التُّجَّارِ أَحْبَبْنَا الدُّنْيَا قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّمَا هِيَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةًتَسْهُلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نَخَافُ عَلَيْنَاالنِّفَاقَ قَالَ فَقَالَ وَ لِمَ تَخَافُونَ ذَلِكَ قَالُوا إِذَا كُنَّا عِنْدَكَ فَذَكَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا وَجِلْنَاوَ نَسِينَا الدُّنْيَا وَ زَهِدْنَا حَتَّى كَأَنَّا نُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَكَ فَإِذَاخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ وَ دَخَلْنَا هَذِهِ الْبُيُوتَ وَ شَمِمْنَا الْأَوْلَادَ وَ رَأَيْنَا الْعِيَالَ وَ الْأَهْلَ يَكَادُ أَنْنُحَوَّلَ عَنِ الْحَالِ الَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا عِنْدَكَ وَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَكُنْ عَلَى شَيْءٍ أَ فَتَخَافُعَلَيْنَا أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ نِفَاقاً فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص كَلَّا إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّيْطَانِفَيُرَغِّبُكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالَةِ الَّتِي وَصَفْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِهَالَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاءِ وَ لَوْ لَا أَنَّكُمْ تُذْنِبُونَ فَتَسْتَغْفِرُونَاللَّهَ لَخَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً حَتَّى يُذْنِبُوا ثُمَّ يَسْتَغْفِرُوا اللَّهَ فَيَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ الْمُؤْمِنَمُفَتَّنٌ تَوَّابٌ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ اللّ هَ يُحِبُّ التَّوّ ابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَوَ قَالَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ اصول كافى جلد 4 صفحه : 153 رواية : 1
| 1 سلام بن مستنير گويد: من در خدمت حضرت باقر عليه السلام بودم كه حمران بن اعين(يكى از اصحاب آنحضرت ) وارد شد، و از چيزهائى از آنحضرت پرسيد، پس همين كهخواست برخيزيد بامام باقر عرض كرد: من شما را آگاه كنم خداوند عمر شما را دراز كندو ما را بوجود شما بهره مند سازد كه ما خدمت شما ميرسيم و از نزد شما بيرون نميريم تااينكه (در نتيجه ) دلهاى ما نرم شود، و جانهاى ما از (نداشتن ) اين دنيا تسلى يابد، و آنچه از اين اموال و دارائى كه در دست مردم است بر ما خوار و پست شود، سپس از نزد شمابيرون رويم و همينكه (دوباره ) پيش مردم و تجار رويم دنيا را دوست بداريم ؟ (اينچگونه است ؟) گويد آنحضرت عليه السلام فرمود: همانا اين ها دلهاست كه گاهى سختشود، و گاهى هموار و آسان . سپس فرمود: هر آينه ياران محمد (ص ) عرض كردند: يارسول خداما بر نفاق از خودمان ترسناكيم ؟ فرمود: چرا از آن مى ترسيد؟ عرض كردند:هنگاميكه كه نزد شما هستيم و شما ما را متذكر كنيد و بآخرت تشويق كنيد، از خدا مىترسيم و دنيا را (يكسره ) فراموش كنيم و در آن بى رغبت شويم تا آنجا كه گويا آخرترا بچشم خود ببينيم و بهشت و دوزخ را (بنگريم ) و چون از خدمت شما برويم وداخل اين خانه ها گرديم ، و بوى فرزندان را بشنويم و زنان و خاندان را بنگريم از آنحالى كه نزد شما داشتيم برگرديم بحدى كه گويا ما هيچ نداشته ايم (و شما را نديدهو خدمت شما نبوده ايم و آن حالى قبلى را نداشته ايم ) آيا شما از اين كه اين تغيير حالتنفاق باشد بر ما ميترسيد؟ رسول خدا (ص ) بآن ها فرمود: هرگز (اين نفاق نيست )، اينهاوسوسه هاى شيطانيست كه شما را بدنبال تشويق كند، بخدا سوگند اگر شما مهمانحالى كه بآن خودتان را توصيف كرديد مى مانديد هر آينه فرشتگان دست در دست شمامى گذاردند (و بدون وسيله ) روى آب راه مى رفتند، و اگر نبود كه شما گناه مى كنيدسپس از خدا آمرزش (آن گناه را) خواهيد هر آينه خداوند خلقى مى آفريد تا گناه كنند وسپس از خدا آمرزش خواهند و خداوند آنها رابيامرزد، و براستى مؤ من در گناه افتد (يابامتحان در گناه گرفتار شود) و بسيار توبه كند، آيا نشنيده اى گفتار خداىعزوجل را (كه فرمايد:) ((همانا خداوند دوست دارد توبه كنندگان را و دوست دارد پاكيزهجويان را)) (سوره بقره آيه 222) و (نيز) فرمايد: ((و آمرزش خواهيد پروردگار خويشسپس باز گشت كنيد بسوى او)) (سوره هود آيه 90). | |
شرح :مجلسى (ره ) گويد: اين كه حضرت فرمود: دلها گاهى سخت باشد...)) يعنى از روآوردن بعالم قدس و بيكسو نهادن دنيا ((و گاهى هموار...)) يعنى نرم باشد و پيروى ازعقل كند و شهوات را بآسانى ترك كند، و جهتش اينست كه روش خداوند تعالى دربارهانسان اينست كه او واسطه ميان فرشتگان و شياطين باشد، پس فرشتگان ثابت در مقامقدسند، و شياطين مستغرق در شرور و خطاها و خوانندگان بگناهان و زشتيها هستند و همچنينبهائم در وضعى هستند كه ميل بشهوات و رغبت بسوى لذات دارند، و انسان در ميان اين هردو قرار گرفته و از هر دو نشانه تركيب يافته ، زيرا روحش از عالم قدس و تنش ازحيوانات گرفته شده ... تا آنجا كه گويد:رسول خدا (ص ) اشاره فرمود: با اينكه حالتاول شما (يعنى اصحاب و پيروانش ) حالت شريفى است و ادامه آن باعث تشبيهبفرشتگان و رسيدن بمقامات عاليه شود، و اما حالت دوم كه آلودگى بگناهان و طلبآمرزش پس از آن باشد خالى از حكمت الهى نيست بگفتارش كه فرمود: ((بخدا سوگنداگر ادامه دهيد...)) زيرا مانع از ظهور اين آثار (يعنى مصافحه فرشتگان و راه رفتنبر روى آب ) كدورتهاى جسمانى و علقه هاى بشرى و وسوسه هاى شيطانى وميل بزيورهاى دنيائى است ، و چون اينها زائل گرديد و اين موانع از بنده دور شد نورصرف و روح خالص گردد، بصفات فرشتگان متصف شود، و يكسره بروحانيون ملحقگردد و با آنان باشد و مانند آنها بر روى آب راه رود، و اگر توضيح اين مطلب راخواهى گوئيم : براى روح انسانى در سير بسوى خدا منزلهائى است : 1 عالم محسوسات2 عالم تخيلات 3 عالم موهومات 4 معقولات ، و در اينمنزل است كه از ساير حيوانات جدا شود، و در اين عالم چيزها بيند كه از عالم حس وخيال و وهم خارج است ، و در آنجا جان اشياء و حقائق آنها را ببيند، و براى آن عرض عريضو زمينه پهناورى است كه آغازش عالم انسان و سرانجامش عالم فرشتگان بلكه برتر ازآن است و اواست معراج انسان چناچه آن سه منزل پست ترينمنازل واسفل سافلين است تا آنجا كه گويد: و از اينجا دانسته شود كه صدور كرامات ازاولياء مورد انكار نيست .
و در جمله : ((و لو لا انكم تذنبون )) فرمايد: اين گفتار دلالت كند بر اينكه در اين نوعاز خلقت مصلحت بزرگى است زيرا صفت غفاريت و رحمت و لطف او آشكار شود، بلكه ظاهراينست كه همين گناه و آمرزش خواهى سبب بلندى درجات و ازدياد كمالاتشان گردد....
*باب الوسوسه و حديث النفس* بَابُ الْوَسْوَسَةِ وَ حَدِيثِ النَّفْسِ |
1- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْوَسْوَسَةِ وَ إِنْ كَثُرَتْ فَقَالَ لَا شَيْءَ فِيهَا تَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اصول كافى جلد 4 صفحه : 155 رواية : 1
| 1 محمد بن حمران گويد: از حضرت صادق عليه السلام از وسوسه گرچه بسيار باشدپرسيدم ؟ در پاسخ فرمود: چيزى در آن نيست . ميگوئى : لا اله الا الله . (يعنى همين كلامو تفكر در آن وسوسه را از بين مى برد زيرا مقصود از وسوسه و حديث نفس همانوسوسه هاى مربوط بخدا و مكان و كيفيت اوست ). | |
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُ يَقَعُ فِي قَلْبِي أَمْرٌ عَظِيمٌ فَقَالَ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ جَمِيلٌ فَكُلَّمَاوَقَعَ فِي قَلْبِي شَيْءٌ قُلْتُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَيَذْهَبُ عَنِّى اصول كافى جلد 4 صفحه : 155 رواية : 2
| 2 جميل بن دراج گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم : در دلم چيزبزرگى آمده ؟ فرمود: بگو لا اله الا الله ، جميل گويد: هرگاه در دلم چيزى ميآيد مىگفتم : لا اله الا اللّه آن چيز از دلم بيرون مى رفت . | |
3- ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْتُ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاكَ الْخَبِيثُ فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَكَ فَقُلْتَ اللَّهُفَقَالَ لَكَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِي وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صذَاكَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِيمَانِ قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ فَحَدَّثْتُ بِذَلِكَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الْحَجَّاجِفَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص إِنَّمَا عَنَى بِقَوْلِهِ هَذَا وَ اللَّهِمَحْضُ الْإِيمَانِ خَوْفَهُ أَنْ يَكُونَ قَدْ هَلَكَ حَيْثُ عَرَضَ لَهُ ذَلِكَ فِي قَلْبِهِ اصول كافى جلد 4 صفحه : 156 رواية : 3
| 3 حضرت صادق عليه السلام فرمود: مردى نزد پيغمبر (ص ) آمده عرض كرد: اىرسول خدا هلاك شدم ؟ حضرت رسول (ص ) باو فرمود: آن خبيث نزد تو آمد و بتو گفت :كى ترا آفريد؟ تو گفتى خدا پس بتو گفت : خدا را چه كسى آفريده ؟ آن مرد عرضكرد: آرى سوگند بآنكه تو را براستى (به نبوت ) برانگيخته چنين بوده است ؟ پسرسول خدا صلى اللّه عليه و آله به آن مرد فرمود: به خدا سوگند. اين محض ايمان است. ابن ابى عمير گويد: من اين حديث را براى عبدالرحمن بن حجاج گفتم ، او گفت : پدرم ازامام صادق عليه السلام برايم حديث كرد كه فرمود: مقصودرسول خدا صلى اللّه عليه و آله از اينكه فرمود: ((به خدا اين محض ايمانست ))يعنىهمين ترس از اينكه هلاك شده باشد هنگامى كه اين خاطره در دلش گذشته است (محضايمانست ، زيرا كافر از اين خاطره ها بلكه از بالاتر از آنها هراسى دردل ندارد). | |
 | اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم | | 
|