نامه ها - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
|
و من حلف له ع كَتَبَهُ بَيْنَ رَبِيعَةَ وَ الْيَمنِ، وَ نُقِلَ مِنْ خَطَّ هِشامِ بْنِ الْكَلْبِىٍَّّ:
| هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ اءَهْلُ الْيَمَنِ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، وَ رَبِيعَةُ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا اءَنَّهُمْ عَلَىكِتَابِ اللَّهِ؛ يَدْعُونَ إِلَيْهِ، وَ يَأْمُرُونَ بِهِ، وَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَا إِلَيْهِ وَ اءَمَرَ بِهِ، لاَ يَشْتَرُونَ بِهِثَمَنا، وَ لاَ يَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلاً، وَ اءَنَّهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ وَ تَرَكَهُ، اءَنْصَارٌ بَعْضُهُمْلِبَعْضٍ، دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لاَ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ، وَ لاَ لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَ لاَلاِسْتِذْلاَلِ قَوْمٍ قَوْما، وَ لاَ لِمَسَبَّةِ قَوْمٍ قَوْما عَلَى ذَلِكَ شَاهِدُهُمْ وَ غَائِبُهُمْ وَ سَفِيهُهُمْ وَ عَالِمُهُمْ وَحَلِيمُهُمْ وَ جَاهِلُهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَيْهِمْ بِذَلِكَ عَهْدَ اللَّهِ وَ مِيثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ كَانَ مَسْئُولاً. وَ كَتَبَ: عَلِيُّ بْنُ اءَبِي طَالِبٍ.
پيمان نامه اى از آن حضرت (ع ) ميان ربيعه و يمن . از روى خط هشام بنالكلبىنقل شده است :
| اين پيمان نامه اى است كه اهل يمن و مردم ربيعه ، چه آنها كه شهرنشين اند، و چه آنها كهبيابان نشين اند، بر آن توافق كرده اند كه از كتاب خدا پيروى كنند و مردم را به آن فراخوانند و از مردم بخواهند كه آن را بپذيرند. و هر كس را كه به كتاب خدا دعوت كند و بدانفرمان دهد، اجابت كنند. و در برابر اين كار مزدى نطلبند و جز به آن به كار ديگر خرسندنشوند. و بر ضد كسى كه اين پيمان بشكند يا آن را ترك گويد، دست به دست هم دهند. و يارو مددكار يكديگر باشند و سخنشان يكى شود، و عهد خود را به سبب سرزنش يا خشم اين و آنيا به سبب خوار ساختن و دشنام دادن گروهى گروه ديگر را، نشكنند. و بر آن گواه است ، آنكهاز ايشان حاضر است يا غايب است و هر كه سفيه است يا داناست و هر كه بردبار است و هر كهنادان است . عهد و پيمان خدا در اين عهد نامه بر عهده شماست و از پيمان خدا سؤال خواهند كرد. نوشت آن را على بن ابى طالب .
و من كتاب له ع إ لى مُعاوِيَةَ مِنَ الْمَدينَهِ فِي اءَوَّلِ ما بُويِعَ لَهُ بِالْخِلافَةِ، ذَكَرَهُالْواقِدِىٍُّّ فِيكِتابِ الْجَمَلِ:
| مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ اءَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ اءَبِي سُفْيَانَ: اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ، حَتَّى كَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ دَفْعَ لَهُ، وَالْحَدِيثُ طَوِيلٌ، وَ الْكَلاَمُ كَثِيرٌ، وَ قَدْ اءَدْبَرَ مَا اءَدْبَرَ، وَ اءَقْبَلَ مَا اءَقْبَلَ، فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَاءَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ اءَصْحَابِكَ، وَالسَّلاَمُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) از مدينه ، در آغاز بيعت با او به خلافت به معاويهنوشته استواقدى آن را در كتاب الجمل آورده است :
| از بنده خدا، اميرالمؤ منين ، به معاوية بن ابى سفيان اما بعد، مى دانى كه من اگر چيزى درباره شما گفته ام يا از شما روى گردانيده ام ، معذوربوده ام . تا آن اتفاق كه بايد بيفتد، افتاد و دفع آن را چاره نبود. و اين سخن دراز است و حرفبسيار. گذشته گذشت و آمدنى آمد. پس از آنان كه در نزد تو هستند، بيعت بستان و با جمعيارانت به نزد من آى . والسلام .
و من وصية له ع لَعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَبَاسِ، عِنْدَ اسْتِخْلافِهِ إ يَاهُ عَلَى الْبَصرَةِ:
| سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ، وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ، وَ اعْلَمْ اءَنَّمَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ، وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّارِ.
وصيت آن حضرت (ع ) به ابن عباس ، هنگامى كه او را در بصره جانشين خود ساخت:
| با مردم گشاده رو باش ، آنگاه كه به مجلست در آيند و آنگاه كه درباره آنها حكمى كنى . ازخشم بپرهيز كه خشم نشان سبك مغزى از سوى شيطان است و بدان كه هر چه تو را به خدانزديك مى كند، از آتش دور مى سازد و آنچه از خدا دور مى سازد به آتش نزديك مى كند.
و من وصية له ع لِعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَباسِ لَمَا بَعَثَهُ لِلاْحْتِجاجَ عَلَى الْخَوارِج :
| لاَ تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ، وَ لَكِنْ خاصِمْهُمْ لابِالسُّنَّةِفَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصا.
از وصيت آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس هنگامى كه او را براى گفتگوبا خوارجفرستاد:
| با ايشان به قرآن مناظره مكن ، زيرا قرآن بار معناهاى گوناگون راتحمل كند. تو چيزى مى گويى و آنها چيزى مى گويند، بلكه با ايشان به سنت مناظره كن كهراه گريز نيابند.
و من كتاب له ع اءَجابَ بِهِ اءبَا مُوسَى الا شْعَرِىَّ عَنْ كِتابٍ كَتَبَه الَيْهِ مِنْ الْمَكانِالَّذِى اُقْعِدُوافِيهِ لِلْحُكُومَةِ، وَ ذَكَرِ هذا الْكِتابِ سَعِيدُ بْنُ يَحْيَى الا مَوِىٍُّّ فِيكِتابِ الْمَغازِي :
| فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَيَّرَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ حَظِّهِمْ، فَمَالُوا مَعَ الدُّنْيَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى وَإِنِّي نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْاءَمْرِ مَنْزِلاً مُعْجِبا اجْتَمَعَ بِهِ اءَقْوَامٌ اءَعْجَبَتْهُمْ اءَنْفُسُهُمْ، فَاِنِّى اءُدَاوِيمِنْهُمْ قَرْحا اءَخَافُ اءَنْ يَعُودَ عَلَقا وَ لَيْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ اءَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ اءُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَاءُلْفَتِهَا مِنِّي . اءَبْتَغِي بِذَلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ كَرَم الْمَآبِ وَ سَاءَفِي بِالَّذِي وَاءَيْتُ عَلَى نَفْسِي وَ إِنْتَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ، فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا اءُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ وَالتَّجْرِبَةِ وَ إِنِّي لَاءَعْبَدُ اءَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ اءَنْ اءُفْسِدَ اءَمْرا قَدْ اءَصْلَحَهُ اللَّهُ، فَدَعْ مَالاَ تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِاءَقَاوِيلِ السُّوءِ، وَالسَّلاَمُ.
از نامه آن حضرت (ع ) به ابو موسى اشعرى در پاسخ امر حكمين . آن را سعيد بنيحيى الاموىدر كتاب المغازى نقل كرده است :
| هر آينه بسيارى از مردم از بسيارى از نصيب خود بى بهره ماندند. به دنيا گرويدند و سخن ازروى هوا گفتند. و من در اين كار در شگفت شده ام . در آنجا گروهى مردم خود پسند گرد آمدند و مناكنون زخمى را معالجه خواهم كرد كه ترسم به صورت خون لخته در آيد. و بدان ، كه هيچكس آزمندتر از من به گرد آمدن امت محمد (صلى الله عليه و آله ) و الفت و مهربانى آنها بايكديگر نيست . من در اين كار خواستار پاداش نيكو و باز گشت به جايگاه نيكو هستم . بزودىبر آنچه بر خود مقرر داشته ام ، وفا خواهم كرد، هر چند، كه تو آن شايستگى را كه به هنگامجدا شدن داشتى ، از دست داده باشى . بدبخت آنكه از سودعقل و تجربتى كه او را داده اند، بى بهره ماند. من نمى توانم سخنباطل و نادرست را تحمل كنم ، يا كارى را كه خدا به صلاح آورده ، تباه سازم . پس آنچه را كهنمى دانى چيست رها كن ، زيرا مردم بد كردار با اين سخنان نابكارانه تو به سوى تو خواهندشتافت . والسلام .
و من كتاب كتبه ع لَمَّا اسْتُخِلفَ، إ لى اءُمَراءِ الا جْنادِ:
| اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا اءَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ اءَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ اءَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِفَا قْتَدوْهُ.
نامه آن حضرت (ع ) به سرداران سپاه هنگامى كه به خلافت رسيد:
| اما بعد. آنان كه پيش از شما بودند هلاك شدند، زيرا مردم را از حقشان محروم نمودند تا آن رابا دادن رشوت به دست آوردند. مردم را به راهباطل كشانيدند و مردم هم از پى ايشان رفتند.
نامه ها - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
| |