|
|
|
|
|
|
سيماى سوره انبيا O سوره ى انبيا، مكّى است و يكصد و دوازده آيه دارد. در اين سوره به داستان شانزده نفر از پيامبران كه مورد عنايت پروردگار واقع گرديده اند، اشاره شده است . براى تلاوت اين سوره ، بركاتى ذكر كرده اند كه از جمله آنها، آسان شدن حساب در قيامت و مصافحه با انبيا عليهم السلام است ، به شرط آنكه اين تلاوت ، عاشقانه ((حبّالها)) و مقدّمه ى ايمان و عمل باشد.(672) همچنين در اين سوره ، وعيد و انذار، بيش از وعده و بشارت بكار رفته است . بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِم به نام خداوند بخشنده مهربان (1) اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِى غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ ترجمه : (زمان ) حساب مردم نزديك شده است ، در حالى كه آنان در بى خبرى ، (از آن ) روى گردانند! نكته ها O سؤ ال : با توجّه به اينكه معناى ((غفلت )) بى توجّهى نسبت به چيزى ، و معناى ((اعراض )) روى گرداندن با توجّه از چيزى است ، پس چگونه غفلت و اعراض در كنار هم مطرح شده اند؟ پاسخ : غفلت و بى توجّهى دو گونه است : الف : غفلتى كه شخص با هشدار بيدار مى شود. ب : غفلتى كه مقدّمه ى اعراض است ، يعنى شخصِ غافل نمى خواهد بيدار شود. همچون كسى كه خودش را به خواب زده كه با صدا زدن نيز چشم خود را باز نمى كند. O از آنجا كه غالب مردم از معاد و حساب غافلند، خداوند اين غفلت را به همه مردم نسبت داده است وگرنه هميشه گروهى از مردم ، استثنا هستند. در آيه 97 همين سوره ، به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نيز اشاره شده است . ((يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا)) نگاهى به مسئله حساب در روز قيامت آنچه از آيات بدست مى آيد اين است كه : 1 همه ى افراد مورد سؤ ال قرار مى گيرند. (فلنسئلنّ الذين ارسل اليهم ولنسئلنّ المرسلين )(673) 2 همه ى اعمال مورد محاسبه واقع مى شود. (لتُسئلنّ عما كنتم تعملون )للّه (674) 3 همه ى احوال مورد رسيدگى قرار مى گيرد. (ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله )(675) 4 از همه ى اعضاى بدن انسان سؤ ال خواهد شد. (انّ السمع والبصر و... كلّ اولئك كان عنه مسئولا) (676) 5 از نعمت هاى الهى سؤ ال مى شود. (و لتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم )(677) 6 همه كارها را در هر كجا و به هر اندازه كه باشد حاضر خواهند ساخت . (ان تك مثقال حبةّ من خردل فتكن فى صخرة ) (678) در اوّلين سؤ ال ، از نماز خواهند پرسيد و به حساب امور مهمى چون ، جوانى ، عمر، راه كسب درآمد و هزينه ى آن و بويژه مساءله ى رهبرى و ولايت خواهند پرداخت وهمين بس كه خداوند، خود، حسابرسى خواهد بود. (كفى بناحاسبين )(679) پيام ها : 1 حسابرسى مردم قطعى است . (اقترب ) (بكار رفتن فعل ماضى به جاى مضارع ، نشانه ى قطعى بودن است .) 2 قيامت و زمان حسابرسى را دور نپنداريم . (اقترب ) 3 حساب ، براى همه انسان هاست . (للناس ) 4 نظم وحساب ، لازمه ى يك زندگى كامل است . (حسابهم ) (انسان ، پديده اى تصادفى نيست ، بلكه موجودى هدفدار و بر مبناى حساب و محاسبه است .) 5 گاهى بايد براى جذب حواسها، سخن را كوبنده و هشدار دهنده آغاز كرد. سوره با جمله (اقترب للناس حسابهم ) شروع شده است . 6 اين حساب است كه به سراغ انسان ها مى آيد، هر چند آنان از حساب ، غافل باشند ويا از آن بگريزند. (اقترب للناس حسابهم ) ونفرمود: ((اقترب الناس الى حسابهم )) 7 غفلت ، زمانى خطرناك است كه بر اساس بى اعتنايى باشد. (غفلة معرضون ) (2) مَا يَاءْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ ترجمه : هيچ پند تازه اى از طرف پروردگارشان براى آنان نيامد، مگر اينكه آن را شنيدند و (باز) سرگرم بازى شدند. نكته ها O مساءله ى قديم يا حادث بودن كلام خدا، از جمله مسائلى است كه در زمان خلفاى بنى عباس مطرح شد و مورد جرّ وبحث فراوان قرار گرفت . به نظر مى رسد كه طرح اين بحث ، بيشتر جنبه سياسى داشت تا مردم را از امور اساسى و حقايق اصيل اسلامى و برخورد با حكّام ستمگر، منصرف سازند. بديهى است كه محتواى قرآن ، از علم خداوند سرچشمه گرفته و قديم است ، ولى الفاظ آن كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده ، حادث و جديد است . به هر حال ، اين گونه مباحث ، مشكلى را از افراد و جامعه حل نمى كند و امامان ما نيز از آن پرهيز داشته اند.(680) پيام ها : 1 تذكّرات الهى با تداوم و تكرار همراه است . (ما ياءتيهم ) (فعل مضارع ) 2 تذكّر و تربيت ، ملازم يكديگرند. (ذكر من ربّهم ) 3 قرآن ، مايه ى ذكر است . (ذكر من ربّهم ) 4 نوآورى در تذكّر، يك ارزش است . (ذكر من ربّهم محدث ) 5 گوش دادن وفهميدن كافى نيست ، پذيرش وعمل لازم است . (استمعوه و هم يلعبون ) 6 سرچشمه لهو و لعب ، غفلت و اعراض است . (فى غفلة معرضون يلعبون للّه ) 7 زندگى به دور از وحى و ياد الهى ، بازيچه اى بيش نيست . (و هم يلعبون ) (3) لاَهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَاءَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَآ إِلا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ اءَفَتَاءْتُونَ السِّحْرَ وَاءَنتُمْ تُبْصِرُونَ ترجمه : در حالى كه دلهاى آنان (از حقّ، غافل و به چيز ديگرى ) سرگرم است و كسانى كه (كافر شدند و به خود) ستم كردند، مخفيانه نجوى مى كنند كه آيا اين (مرد) جز بشرى مثل شماست ؟ آيا با اينكه مى بينيد به سوى سحر مى رويد؟! پيام ها : 1 سرگرمى به مسائل بى ارزش انسان را از توجّه به مسائل اصلى مثل حساب و قيامت غافل مى كند. (و هم فى غفلة ... لاهية قلوبهم ) 2 افراد منحرف ، انحراف خود را توجيه مى كنند. (بشر مثلكم افتاءتون السحر ) 3 تا دل از خدا غافل نشود، انسان ، آيات الهى را به بازى نمى گيرد. (يلعبون لاهية قلوبهم ) 4 مخالفان انبيا، در پنهان توطئه مى كنند ومعجزات را سحر وجادو مى شمرند. (و اسروا النجوى افتاءتون السحر ) 5 كفّار با پوشاندن حقايق ، نسبت به خود و ديگران ظلم مى كنند. (ظلموا) 6 تهمت ستمگران به انبيا نشانه آن است كه مكتب انبيا ظلم ستيز است . (الذين ظلموا... هل هذا الابشرٌ ) 7 زندگى انبيا در ميان مردم وبسيار ساده و عادّى بود. (بشر مثلكم )للّه (4) قَالَ رَبِّى يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِى السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ترجمه : (پيامبر) گفت : پروردگار من ، هر سخنى كه در آسمان و زمين باشد مى داند. او شنواى داناست . پيام ها : 1 پيامبران در مقابل توطئه ها و تهمت ها، به خداوند توكّل مى كنند. (قال ربى يعلم القول ) 2 هر چند دشمنان ، در توطئه ، نجوا و مخفى كارى مى كنند (و اسرّوا النجوى )، امّا خداوند همه چيز را مى داند و پنهان و آشكار، براى او يكى است . (يعلم القول فى السماء والارض ) 3 توجّه به علم خداوند، سبب كنار گذاشتن توطئه ها و نجوى ها است . (و اسرّوا النجوى ... ربّى يعلم ... ) (5) بَلْ قَالُوَّاْ اءَضْغَثُ اءَحْلَمٍ بَلِ افْتَرَيهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَاءْتِنَا بَِايَةٍ كَمَآ اءُرْسِلَ الاَْوَّلُونَ ترجمه : (كفّار) گفتند: (آنچه محمّد آورده ، وحى نيست ) بلكه خواب هاى آشفته است ، بلكه آنها را به دروغ به خدا نسبت داده ، بلكه او يك شاعر است ، پس (اگر راست مى گويد) بايد همان گونه كه (پيامبران ) پيشين (با معجزه ) فرستاده شده بودند، او براى ما معجزه اى بياورد. نكته ها O كلمه ((اضغاث )) جمع ((ضِغث )) به معناى دسته و مجموعه و ((احلام )) جمع ((حُلم )) به معناى خواب است . ((اضغاث احلام )) به معناى مجموعه خواب هاى پراكنده است . O كفّار از پيامبر اسلام معجزاتى همچون معجزات موسى و عيسى مى خواستند، ولى هدفشان بهانه جويى بود. زيرا انتخاب نوع معجزه وابسته به حكمت الهى است نه هوسهاى مردم . پيام ها : 1 تناقض گويى كفّار نشانه ى بى منطقى آنان است . (بل ... بل ... بل ... ) 2 دشمن به وارد كردن يك تهمت قانع نمى شود. (بل ... بل ... بل ...) (او از همه راهها ضربه مى زند (اسرّوا النجوى ... هل هذا الا بشر... بل هو شاعر ) و تهاجم تبليغاتى و اتهامات پى در پى ، از شيوه هاى اصلى كار دشمن است .) 3 دشمن با همه ى تهمت هايى كه مى زند، امّا از درون دچار ترديد است .(681) (بل ... بل ... بل ... فلياءتنا بايه ) 4 مشركين هم مى دانند كه لازمه ى نبوت ، آوردن معجزه است . (فلياءتناللّه ) 5 مردم ، خواهان معجزه ى حسى هستند. (فلياءتنا بآية ) (6) مَآ ءَامَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ اءَهْلَكْنَهَآ اءَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ ترجمه : تمام آبادى هايى كه پيش از اينها هلاكشان كرديم ، (تقاضاى اين گونه معجزات را كردند، ولى همين كه پيشنهادشان عملى شد) ايمان نياوردند، پس آيا اينان ايمان مى آورند؟ (7) وَمَآ اءَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلا رِجَالاً نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوَّاْ اءَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ترجمه : و (اى پيامبر! به آنان بگو:) ما (هيچ پيامبرى را) پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه (آنها نيز) مردانى بودند كه ما به ايشان وحى مى كرديم ، پس اگر نمى دانيد از اهل اطلاع (و اهل كتب آسمانى ) بپرسيد. نكته ها O در آيات قبل ، كفّار مى گفتند: ((هل هذا الاّ بشرٌ مثلكم ))؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست ؟ در اين آيه خداوند مى فرمايد: نه تنها اين پيامبر صلى الله عليه و آله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسان هايى بودند كه به آنان وحى مى شده است . بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد. O چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مى فرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى ) سؤ ال كنيد. O سؤ ال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس ، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهل بيت پيامبر عليهم السلام سؤ ال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهل ذكر هستند. O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد ونه جاهل خاموش . ((لاينبغى للعالم ان يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل ان يسكت على جهله و قد قال الله : فاسئلوا اهل الذكر...))(682) پيام ها : 1 سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. (ما آمنت ... اهلكناهم ) (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است .) 2 با ديده ى عبرت به تاريخ بنگريم . (اءفهم يؤ منون ) 3 تمام انبيا از مردان بوده اند. (و ما ارسلنا قبلك الاّ رجالا ) 4 به همه ى انبيا وحى مى شده وعلم آنان از همين سرچشمه است . (نوحى اليهم ) 5 سؤ ال و پرسش ، سفارش دين است . (فاسئلوا ) 6 سؤ ال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. (فاسئلوا ... ان كنتم لا تعلمون ) 7 تا از اهلش نپرسيم ، به علم نمى رسيم . (فاسئلوا اهل الذكر ... ) 8 در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم ، كاوش وتحقيق كنيم . (فاسئلوا...) 9 عالم بايد در دسترس باشد تا سؤ ال از او ممكن باشد. (فاسئلوا اهل الذكر ) 10 اهل علم بودن كافى نيست ، اهل ذكر بودن با ارزش است . (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) (فاسئلوا اهل الذكر) 11 در هر كارى اهليّت لازم است ، داشتن اطلاعات سطحى ، تقليدى وگذرايى كارساز نيست . (اهل الذكر ) 12 بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤ ال ، لغو و بيهوده خواهد بود. (فاسئلوا اهل الذكر) (8) وَمَا جَعَلنَهُمْ جَسَداً لا يَاءْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُواْ خَلِدِينَ ترجمه : و (همچنين ) ما آنها را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنان جاويدان نبودند (كه نميرند). نكته ها O از جمله رموز موفّقيّت يك رهبر آن است كه در امور زندگى ، در كنار مردم و همانند با آنان باشد تا مردم با ديدن او و برخوردهاى او ساخته شوند. پيام ها : 1 انبيا در بعد مادّى و نيازهاى انسانى هيچ فرقى با ساير مردم ندارند. (ما جعناهم ... لا ياءكلون ) 2 انتظار فرشته بودن انبيا و مصلحين و مربيان ، توقّعى نابجاست . (ما جعناهم ... ) 3 ترك غذا و همسر، خواست خدا و اديان الهى نيست . (ما جعناهم ... لا ياءكلون ) 4 مرگ فراگير است ، حتّى پيامبران هم ابدى نيستند. (ما كانوا خالدين للّه ) (9) ثُمَّ صَدَقْنَهُمُ الْوَعْدَ فَاءَنجَيْنَهُمْ وَمَن نَّشَآءُ وَاءَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ ترجمه : سپس ما به وعده اى كه به آنان داده بوديم ، وفا كرديم . پس آنان و هر كه را خواستيم ، نجات داديم و اسراف كاران را هلاك نموديم . نكته ها O اين آيه در مقام تسليت و دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، كه ما به وعده هاى خود در مورد نجاتِ مؤ منان وفا مى كنيم . پيام ها : 1 وعده پيروزى كه خداوند به انبيا داده ، حتمى است . (ثمّصدقناهم الوعدللّه ) 2 وعده ى خداوند به انبيا نجات آنان وهلاكت مخالفان آنهاست . (فانجيناهم ... و اهلكنا) 3 كيفرهاى الهى ، نتيجه ى اعمال خودماست . (اهلكنا المسرفين ) 4 اسراف ، زمينه ساز هلاكت است . و هلاكت ، سرنوشت همه ى اسراف كاران است . (المسرفين ) (10) لَقَدْ اءَنْزَلْنَآ إِلَيْكُمْ كِتَباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ ترجمه : همانا بر شما كتابى نازل كرديم كه در آن وسيله ى تذكّر شماست ، آيا نمى انديشيد؟! نكته ها O كلمه ((ذكركم )) يا به معناى وسيله ى تذكّر است و يا به معناى مايه ى عزّت و نام شما. كلمه ى ((ذكر)) در لغت به معناى شرافت و شهرت نيز آمده است .(683) O امام كاظم عليه السلام درباره ى اين آيه فرمود: مراد از جمله ى (فيه ذكركم ) آن است كه در كتاب ذكر شده كه اطاعت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله براى امام است .(684) يعنى عزّت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پيامبر است . پيام ها : 1 كتاب و قانونى سبب رشد و بيدارى است كه از سوى خداوند باشد. (انزلنا فيه ذكركم ) 2 قرآن ، داراى موقعيّت والا و جايگاه بلندى است . (كتابا) (685) 3 يكى از اهداف نزول كتب آسمانى ، تذكّر و كرامت بخشيدن به انسان هاست . (فيه ذكركم ) 4 تاريخ گذشته ى انسان و سرنوشت و آينده ى او در قرآن ترسيم شده است . (فيه ذكركم ) 5 قوم عرب و سرزمين حجاز از بركت قرآن ، عزيز و نامدار شد. (فيه ذكركم ) 6 اگر انسان ها بينديشند، حتما دست نياز به سوى وحى و كتاب آسمانى دراز خواهند كرد. (افلا تعقلون ) 7 از تمايلات فطرى مردم براى ارشاد آنان كمك بگيريم . (هر كس ميل دارد نامش در تاريخ به خوبى وكرامت بماند، خدا در اين آيه مى فرمايد: كتابى براى شما فرستاديم كه نامتان بماند.) (فيه ذكركم ) 8 تكذيب انبيا، بى خردى است . زيرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است . (انزلنا كتابا ... افلا تعقلون ) (11) وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَاءَنشَاءْنَا بَعْدَهَا قَوْماًءَاخَرِينَ ترجمه : و ما چه بسيار آبادى هايى را در هم شكستيم كه مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومى ديگر را پديد آورديم . پيام ها : 1 هلاكت بدنبال ظلم ، يك سنت الهى است . (كم ) 2 هر كس قانون الهى را بشكند، شكسته مى شود. (قصمنا ) (كلمه ى قصم به معناى شكستن شديد است ). 3 انسان ها خود، سرنوشت خويش را رقم مى زنند. (قصمنا ظالمة ) 4 اگر ظلم به صورت يك سيره و روش در آيد، قهر الهى را در پى خواهد داشت . (كانت ظالمة ) لكن اگر ظلمى مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه كند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت ). 5 نابود ساختن وايجاد كردن ، براى خداوند تفاوتى ندارد. (قصمنا... انشاءنا) (12) فَلَمَّآ اءَحَسُّواْ بَاءْسَنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ ترجمه : پس چون (قوم ستمگر) قهر ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند. (13) لاَ تَرْكُضُواْ وَارْجِعُوَّاْ إِلَى مَآ اءُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ ترجمه : (امّا خطاب رسيد كه ) فرار نكنيد! و به خانه هايتان و آنچه در آن كامياب بوديد باز گرديد، شايد مورد سؤ ال قرار گيريد. (14) قَالُواْ يَوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِينَ ترجمه : (و چون عذاب ما را جدّى ديدند) گفتند: ((اى واى بر ما! همانا ما ستمكار بوديم )). (15) فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَيهُمْ حَتَّى جَعَلْنَهُمْ حَصِيداً خَمِدِينَ ترجمه : وپيوسته ، اين سخن آنان بود تا ما آنها را درو كرده وخاموش و بى حركت ساختيم . نكته ها O كلمه ى ((حَصيد)) به معناى محصود يعنى درو شده است . كلمه ((خامد)) به معناى خاموش شدن است . O در اينكه مراد از ((مورد سؤ ال قرار گيريد)) چيست ؟ ممكن است اين باشد كه خودتان از يكديگر، يا فقرا از شما، يا تاريخ آينده از شما سؤ ال كند. واللّه العالم . پيام ها : 1 عذابى كه بر جوامع ستمگر نازل مى شود تدريجى است . (فلَمّا اَحَسّواللّه ) (احساس در مورد ديدن آثار قهر است كه به تدريج پيدا مى شود). 2 هيچ كس را در مقابل قهر خداوند، تاب مقاومت نيست . (يركضون ) (مغرورها نيز بهنگام خطر، صحنه را خالى كرده و مى گريزند.) 3 از قهر الهى نمى توان فرار كرد. (لا تركضوا ) 4 كاميابى مى تواند زمينه ساز ظلم وطغيان باشد. (ما اترفتم فيه )للّه 5 بايد مجازات را در محل وقوع جرم اجرا كرد، شايد مورد سؤ ال واقع شوند. (لعلكم تسئلون ) 6 ستمگران سرانجام مورد بازخواست قرار خواهند گرفت . (تسئلون )للّه 7 پايان ظلم ، پشيمانى است . (يا ويلنا ) 8 عاقبت ، وجدان هاى خفته ، بيدار و منكران حقيقت ، بر آن اقرار خواهند كرد. (انّا كنا ظالمين ) 9 به هنگام نزول بلا، ناله ها از اثر مى افتد. (فما زالت تلك دعوئهم ...للّه ) 10 كفر و ظلم ، سرنوشتى همچون گياهان درو شده وبى جان براى انسان به ارمغان مى آورد. (حصيدا خامدين ) 11 جا و جنجال هاى تبليغاتى ، ستايش ها و تملّق ها، و تهديدها و ارعاب ها در محضر الهى محكوم به خاموشى است . (خامدين ) 12 ظلم مستمر، عذاب الهى را در پى دارد. (انّا كنا ظالمين ... حصيدا خامدين ) (16) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَعِبِينَ ترجمه : و ما، آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست براى بازى نيافريديم . (17) لَوْ اءَرَدْنَآ اءَن نَّتَّخِذَ لَهْواً لا تَّخَذْنَهُ مِن لَّدُنَّآ إِن كُنَّا فَعِلِينَ ترجمه : (و) اگر چنانچه (بر فرض محال ) مى خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم و بازيگر بوديم ، هر آينه آن را از پيش خود (و متناسب با خود) انتخاب مى كرديم . نكته ها O كلمه ى ((لو)) در لغت عرب در مورد كارهاى محال آورده مى شود و چون در اينجا لهو براى خداوند محال است ، آن كلمه بكار رفته است . O در اين آيات ، ابتدا خداوند مى فرمايد: ما ((لاعب )) نيستيم و سپس در ادامه بجاى آنكه بفرمايد: ((لو اردنا ان نتّخذ لعبا)) فرمود: (ان نتّخذ لهوا )، بنابراين معلوم مى شود كه جوهره ى لهو و لعب يكى است ، لذا در تفسير الميزان مى خوانيم : كار منظم و شكل يافته اى كه با اهداف خيالى همچون افعال كودكان صورت مى پذيرد، ((لَعِب )) نام دارد، ولى همين كه اين كارهاى خيالى به جدّى رسيد كه انسان را از امور اصلى باز داشت و به صورت سرگرمى در آمد، به آن ((لَهو)) مى گويند و اين هر دو در مورد خداوند، بى معنا و باطل است . O در قرآن مجيد بارها بر اين مسئله تاءكيد شده است كه جهان هستى بازيچه نيست و هدفدار آفريده شده است . از جمله ، آيه 12 سوره ى طلاق ، هدف را ايمان انسان ها دانسته ومى فرمايد: (اللّه الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ ... لتعلموا انّ اللّه على كل شى ء قدير وانّ اللّه قداحاط بكل شى ء عِلما) خداوند آسمان هاى هفتگانه و مثل آنها زمين را خلق كرد ... تا شما بدانيد كه او بر هر كارى قادر است و علم او بر هر چيزى احاطه دارد. البتّه تحقّق اين هدف با تفكّر در هستى و درس گرفتن و اقرار بر آنست . O در معناى اين جمله كه ((اگر بنا داشتيم سرگرمى براى خود بگيريم ، قطعا از پيش خود اين كار را مى كرديم )) چند معنا گفته شده است : الف : آفريدن هستى ، بر فرض براى سرگرمى باشد، كار اوست نه بت ها. ب : بر فرض بناى سرگرمى داشتيم از فرشتگان و مقرّبان درگاه خود سرگرمى درست مى كرديم و كارى به جهان مادّيات و طبيعت نداشتيم . O امام صادق عليه السلام با استناد به آيه ، انسان را از انجام كارهاى لهو، نهى فرمودند.(686) پيام ها : 1 هستى هدفدار است . (و ما خلقنا ... لاعبين ) (اگر آفرينش ، بيهوده نيست ، پس مرگ هم ، نيستى وپايان كار محسوب نمى شود.) 2 كسى كه هدفش بازيگرى است ، وسايل بازى مى سازد، نه جهان بى نهايتى كه تنها، سلّول و اتم آن عصرها و نسل ها را به مطالعه پيرامون آن واداشته است . (و ما بينهما لاعبين ) 3 اگر بر فرض محال بناى خداوند بر بازى و كار لغو بود، بايد آن را متناسب با ذات خود مى آفريد، (نه مادّيات و اجسام ).(687) (لا تّخذناه من لدنّاللّه ) 4 اگر بر فرض محال ، خداوند هدف بازيگرى داشت ، ديگر كارى به خلقت انسان نداشت ، اين همه انبيا را بزحمت نمى انداخت ، امر و نهى نمى كرد و ثواب و عقابى مقرّر نمى داشت . (لو اردنا ان نتّخذ لهوا لاتّخذناه من لدنّا) (18) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ترجمه : (اين چنين نيست ،) بلكه ما حقّ را بر باطل مى كوبيم تا مغز آن را در هم بشكند، پس بى درنگ ، باطل محو و نابود مى شود. و واى بر شما از آنچه (خداوند را به آن ) توصيف مى كنيد (و نسبت لهو و لعب و بيهوده كارى مى دهيد). نكته ها O كلمه ((قَذف )) به معناى پرتاب از راه دور و با سرعت و قدرت است و كلمه ((دَمغ )) نيز به ضربه اى گفته مى شود كه به سر مى خورد و تا مغز اثر مى گذارد. O كلمه (وَيل ) به معناى عذاب و هلاكت است و در جايى بكار مى رود كه مورد استحقاق هلاكت را داشته باشد.(688) پيام ها : 1 پيروزى حقّ، اراده و خواست خداوند و جلوه اى از هدفدارى نظام آفرينش است . (بل نقذف بالحقّ ) 2 برخورد حقّ با باطل بايد تهاجمى باشد نه تدافعى . (نقذف ) 3 سنت خداوند بر نابودى و محو باطل است . (نقذف فيدمغه ) 4 حقّ بر باطل پيروز است . (فاذا هو زاهق ) 5 محو شدن باطل با حضور حقّ در جبهه است . (نقذف بالحقّ على الباطل ) 6 در مبارزه عليه باطل بايد سرعت ، قدرت و هدف گيرى درست مراعات شود. (نقذف فيدمغه ) 7 باطل بايد به كلّى نابود شود، نه آنكه نيمه جانى داشته باشد. (يدمغه ) 8 باطل رفتنى است . (فاذا هو زاهق ) 9 حكومت چند روزه ى باطل ، بر اساس سنت مهلت دادن الهى است و عاقبت از آن متقين و اهل حقّ است . (فاذا هو زاهق ) 10 واى بر كسانى كه آفرينش را بازيچه مى دانند. (و لكم الويل مما تصفون ) (19) وَلَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ يَسْتَحْسِرُونَ ترجمه : و براى اوست هر كه در آسمان ها و زمين است ، و كسانى كه نزد او هستند (فرشتگان ) از (براى ) عبادت او تكبّر نمى ورزند و خسته و درمانده نمى شوند. (20) يُسَبِّحُونَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ لاَ يَفْتُرُونَ ترجمه : آنان شبانه روز بى آنكه سستى ورزند، خداوند را به پاكى مى ستايند. (21) اءَمِ اتَّخَذُوَّاْ ءَالِهَةً مِّنَ الاَْرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ ترجمه : آيا خدايانى كه (كفّار) از زمين انتخاب كرده اند، مردگان را زنده مى كنند؟ نكته ها O در مالكيّت مجازى ، هر چه انسان به مولى نزديكتر مى شود، كمتر حساب مى برد و لذا گاهى هم خلاف مى كند ولى در مالكيّت حقيقى ، هر چه انسان به معبود نزديكتر مى شود، بيشتر عبادت مى كند.(689) (و من عنده لا يستكبرون ) O در خطبه ى اوّل نهج البلاغه درباره ى آمده است : ((لا يغشاهم نوم العيون و لا سهو العقول ولافترة الابدان ولا غفلة النسيان )) يعنى خواب ، فراموشى ، خستگى و غفلت در ملائكه نيست . پيام ها : 1 مالكيّت حقيقى جهان هستى ، تنها از آن خداوند است . (و له من فى ...للّه ) (پس اكنون كه مملوك او هستيم ، به وظيفه ى بندگى خود عمل كنيم .) 2 عبادت و بندگى منحصر به انسان نيست . (و من عنده ...) 3 در آسمان ها موجوداتى با شعور هستند. (كلمه ((مَن )) در جمله (مَن فى السموات ) كه در مقابل (مَن عنده ) آمده ، نشانه ى موجوداتى باشعور، غير از فرشتگان است .) 4 بعضى از مخلوقات خداوند به مقام قرب او مى رسند. (و من عنده ) 5 ريشه ى ترك عبادت ، تكبّر است . (لا يستكبرون عن عبادته ) 6 عبادت ، انسان را با فرشتگان همسو مى كند. (لا يستكبرون عن عبادته للّه ) 7 نشاط، مايه ارزشمندى عبادت است . (لا يستحسرون ) 8 فرشتگان ، خواب ندارند. (يسبحون الليل والنهار ) 9 تداوم عبادت ، به آن ارزش مى دهد. (يسبحون الليل والنهار لا يفترون ) 10 عقائد باطل را زير سؤ ال ببريم . (ام اتخذوا الهة من الارض هم ينشرون للّه ) (22) لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلا اللّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَنَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ترجمه : اگر در آسمان ها و زمين خدايانى جز اللّه بود، هر آينه آن دو فاسد مى شدند، پس منزّه است خداوندِ پروردگار عرش ، از آنچه (ناآگاهان ) توصيف مى كنند. نكته ها O اگر به كتابى كه نويسنده ى آن چند نفر باشند نگاهى دقيق بيندازيم ، بخوبى خواهيم ديد كه جملات ، سياق و محتواى هر قسمت از كتاب با بخش ديگر آن متفاوت است و بديهى است كه هر چه كتاب ، بزرگتر و مفصل تر باشد، اين اختلاف ، بيشتر و بارزتر خواهد بود، زيرا بر فرض كه در نوشتن يك جمله ، يك سطر و يا يك صفحه ، هماهنگى تصادفى پيدا شود ولى در كتاب بزرگ هستى ، اين هماهنگى و نظم بدون پروردگارى يكتا محال است . O سؤ ال : اگر خدايى يكتا در مصدر امور است ،پس تضادهاى موجود براى چيست ؟ پاسخ : اگر بشود نام آنها را تضاد گذاشت ، بايد گفت از نوع تضاد دو لبه قيچى و يا دو كفّه ى ترازوست كه تحت يك تدبير و براى انجام يك هدف صورت مى پذيرد و يا مثل حركت متضاد دو دست يك انسان براى فشار دادن پارچه اى است كه مى خواهد آب آن را بگيرد مى باشد. O هشام بن حَكَم از امام صادق عليه السلام پرسيد: دليل يكتايى خداوند چيست ؟ حضرت فرمود: ((اتصال التدبير وتمام الصنع كما قال اللّه عزّوجلّ: (لوكان فيهما... ))) پيوستگى و انسجام تدبير جهان وكامل بودن آفرينش ، دليل وحدانيّت اوست .(690) O اين آيه در پاسخ كسانى است كه براى هر چيز و هر امرى ، ربّ، مدبر و خدايى قائل بودند و لذا فرمود: ((ربّ العرش )) يعنى پروردگار همه هستى ، اللّه است . پيام ها : 1 تعدّد پروردگار، امرى محال است . (لوكان ) (كلمه ((لَو)) در جايى بكار مى رود كه انجام شدنى نباشد.) 2 خداى آسمان ها و زمين يكى است . (فيهما ) بر خلاف مشركين كه براى هر كدام از آسمان ها و زمين ، ربّى قائل بودند، قرآن پروردگار همه را يكى مى داند. (و هوالذى فى السماء اله و فى الارض اله ) (691) 3 تعدّد در مديريّت ، مايه ى از هم پاشيدگى و فساد است . (آلهة لفسدتاللّه ) 4 به هنگام ذكر سخن باطل ، تنزيه خداوند لازم است . (لوكان فيهما فسبحان اللّه ) 5 تسبيح خداوند بايد پس از آگاهى و بر اساس استدلال و منطق باشد نه كوركورانه و از روى لقلقه ى زبان . (لوكان فيهما فسبحان ا للّه ) (اوّل استدلال شد كه اگر دو مديريّت بود هستى به فساد كشيده مى شد سپس تسبيح خدا آمد. (سبحان اللّه عمّا يصفون ) ) (23) لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ ترجمه : او (خداوند) از آنچه انجام مى دهد سؤ ال نمى شود، امّا آنها (مردم ، در انجام كارهايشان ) مورد بازخواست قرار مى گيرند. نكته ها O مسئوليّتِ پاسخگويى انسان در قبال كارهايى كه انجام مى دهد، بارها در قرآن مطرح شده است ، از آن جمله مى فرمايد: (فو ربّك لنسئلنّهم اجمعين ) (692) به پروردگارت سوگند كه از همه ى مردم سؤ ال خواهيم كرد. و يا در جايى ديگر مى خوانيم : (و قفوهم انّهم مسئولون للّه )(693) آنها را متوقّف كنيد، آنها بايد بازخواست شوند. به هر حال در روز قيامت ، از افكار و نيات ، از جوانى و عمر، از درآمد و مصرف ، از انتخاب رهبر و اطاعت از بزرگان ، سؤ ال خواهد شد. O سؤ ال : چگونه است كه در آيه ديگرى مى فرمايد: از هيچ جنّ و انسى سؤ ال نمى شود؟ (فيومئذٍ لا يسئل عن ذنبه انس ولا جان ) (694) پاسخ : در قيامت صحنه ها متفاوت است و هر صحنه اى شرايط خاص خود را دارد. مثلا در يك موقف وقتى از انسان ها سؤ ال شود، آنها مى توانند با زبان پاسخ گو باشند، امّا در موقف ديگر بر لب هاى آنان مهر مى زنند و ديگر اعضا وجوارح به شهادت بر اعمال مى پردازند. پيام ها : 1 خداوند، مالك حقيقى ومطلق هستى است و مالك در تصرّف در محكومش ، مورد مؤ اخذه واقع نمى شود. (ربّ العرش ... لا يسئل ) 2 كسى مى تواند سؤ ال كند كه طلبى و يا حقّى داشته باشد و هيچ كس از خداوند طلبى و يا بر او حقّى ندارد. (لا يسئل ) 3 كسى مى تواند از خداوند بازخواست كند كه مافوق او و بر او برترى داشته باشد و چنين موجودى نيست . (لا يسئل ) 4 انسان ها در قبال كارهايشان مسئول و متعهّدند. (و هم يسئلون ) 5 سؤ ال ومؤ اخذه ، بهترين نشانه بر مسئوليّت ومهم ترين علامت بر آزادى و اختيار انسان هاست .(695) (وهم يسئلون ) (آرى انسان مجبور بازخواست نمى شود) زيرا بازخواست و سؤ ال از شخصى غير مسئول و مجبور، عقلا قبيح است . (24) اءَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِىَ وَ ذِكْرُ مَن قَبْلِى بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ ترجمه : آيا آنها (كافران ) بجاى خداوند (يكتا) خدايان ديگرى را گرفته اند؟ (پس به آنان ) بگو: دليل تان را بياوريد. اين (قرآن ) ياد نامه ى پيروان من و ياد نامه ى كسانى است كه پيش از من بوده اند (كه همه بر نداشتن شريك براى خداوند اتفاق كلمه دارند) امّا اكثر مردم ، حقّ را نمى دانند، پس (از آن ) روى گردانند. نكته ها O على عليه السلام فرمود: همانا با نزول قرآن به پيامبر، علم پيامبران پيشين و علم اوصيا و علم آنچه كه تا قيامت رخ مى دهد، داده شده است . آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كرد كه خداوند به پيامبرش مى گويد:(696) (هذا ذكر مَن معى و ذكر مَن قبلى ... ) بنابراين قرآن ، حاوى علم ما كان و ما يكون است . پيام ها : 1 هر كس از خداى واحد دور شود، در دام خدايان متعدّد مى افتد. (من دونه آلهة ) 2 پيامبر بايد با مردم برخورد استدلالى كند واز آنان برهان بخواهد. (قل هاتوا برهانكم ) 3 توحيد، داراى دليل است ، (لوكان فيهما...) امّا شرك دليلى ندارد.(697) (هاتوا برهانكم ) 4 در اصول عقايد نمى توان تقليد كرد. (هاتوا برهانكم ) 5 توحيد پيام تمام كتب آسمانى است . (ذكر مَن معى وذكر مَن قبلى ) 6 كتب آسمانى مايه زنده شدن فطرت خفته و يادآور دانسته هاى فراموش شده است . (ذكر من معى و ذكر من قبلى ) 7 در فضاى جهل ، نه اقبال اكثريّت ارزش دارد و نه اعراض آنها. (اكثرهم لا يعلمون الحقّ فهم معرضون ) (25) وَمَآ اءَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلا نُوحِى إِلَيْهِ اءَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلا اءَنَاْ فَاعْبُدُونِ ترجمه : و پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست ، پس (تنها) مرا بپرستيد. نكته ها O اگر چه خداوند در آيه ى 40 سوره احزاب بطور صريح مساءله ى خاتميّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مطرح فرموده كه (ما كان محمّد اَبا احدٍ من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين ) ولى باز به طرق مختلف بر آن اشاره كرده است . از آن جمله اينكه بيش از 30 مرتبه در عبارت هاى مختلف ، كلمه ى ((من قبلك )) ذكر شده ولى حتّى براى يكبار هم كلمه ى ((من بعدك )) نيامده است . پيام ها : 1 رسالت ، همراه با دريافت وحى است . (ما ارسلنا ... من رسول الاّ نوحى اليه ) 2 توحيد در راءس برنامه همه ى انبياى الهى بوده است . (ما ارسلنا ... الاّ نوحى اليه انّه لا اله الاّ انا) 3 عمل بايد بر مبناى اعتقاد باشد، اوّل مَبنا، دوّم بِنا. (ابتدا توحيد در الوهيّت ، سپس توحيد در عبادت ) (لا اله الاّ انا، فاعبدون ) 4 انحصار طلبى حقّ در قبال باطل ، شعارى الهى است . (لا اله الاّ انا) (26) وَقَالُواْ اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَنَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ترجمه : و (كفّار) گفتند: خداوند رحمان (فرشتگان را براى خود) فرزند گرفته است ! منزّه است او، بلكه (فرشتگان ) بندگانى گرامى هستند. (27) لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِاءَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ترجمه : (فرشتگان ) در كلام بر او سبقت نمى گيرند و (تنها) به فرمان او عمل مى كنند. نكته ها O اين تفكّر كه فرشتگان ، فرزندان خدا هستند، علاوه بر مشركين ، در ميان يهود و نصارى نيز شايع بوده است .(698) O اطلاق كلمه ((مكرمون )) بر فرشتگان از اين جهت است كه آنان اوّلا بندگان خدا هستند و ثانيا اين بندگى همراه با اخلاص است . O كلمه ى ((رَحمن )) نزد مشركان نامى شناخته شده براى خداوند بوده است . ((قالوا اّتخذ الرحمن )) O شرايط حاكم بر انسان ، در باورها و قضاوت هاى او اثر مى گذارد. چون افراد بشر داراى جسم هستند و خودشان را نيازمند به فرزند مى بينند، درباره ى خداوند مبراى از جسمانيّت و نيازمندى نيز اينگونه فكر مى كنند. پيام ها : 1 به هنگام نقل سخن كفرآميز ديگران ، خداوند را تنزيه كنيم . (والدا سبحانه ) 2 هرگاه به نقل انحرافات ديگران مى پردازيم ، راه حقّ را نيز بيان كنيم . (قالوا بل ) 3 تسليم فرمان خدا بودن ، رمز كرامت بنده است . (مكرمون لا يسبقون للّه ) (آرى كسانى مورد كرامت واقع مى شوند كه نه در قول و نه در عمل ، از دستور خدا پيشى نگيرند.) (مكرمون لا يسبقون )للّه 4 فرشتگان ، ماءموران الهى اند كه تنها به فرمان او عمل مى كنند و هيچگاه بر اوامر او پيشى نمى گيرند. (لا يسبقونه بامره يعملون ) (28) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ ترجمه : (خداوند) آنچه را كه در (آينده ) پيش روى آنان و يا گذشته ى آنهاست مى داند و آنان (فرشتگان ) جز براى كسى كه خداوند رضايت دهد، شفاعت نمى كنند و از ترس او (پروردگار) بيمناكند. نكته ها O ((خوف )) يعنى ترس از گناه ، ولى ((خشيت )) به معناى ترس از عظمت الهى است ، ترسى كه با تعظيم و احترام همراه باشد. O در روايات آمده است كه مراد از ((من ارتضى )) يعنى كسى كه دين او مورد رضايت است ، هر چند گناهكار باشد، زيرا شخص با ايمان به خاطر توبه اى كه پس از گناه مى كند، مورد لطف قرار گرفته و مشمول شفاعت واقع مى شود.(699) پيام ها : 1 تسليم بى چون و چرا بودن ، در برابر خدايى ارزش دارد كه به همه چيز آگاه است . (بامره يعملون ، يعلم ) توجّه به اينكه خداوند همه چيز را مى داند سبب تسليم همراه با خشيت مى شود.) 2 علم خداوند نسبت به گذشته و آينده يكسان است ، بخلاف علم انسان كه فقط نسبت به گذشته است . (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم ) 3 بندگى و تسليم در برابر خداوند، سببِ داشتن مقام شفاعت است . (عبادٌ مكرمون ، لا يسبقونه ، يشفعون ) 4 فرشتگان نيز اهل شفاعت هستند. (لا يشفعون الاّ لمن ارتضى ) 5 شفاعت ، لياقت مى خواهد. كسانى مشمول شفاعت واقع مى شوند كه خداوند از دين آنها راضى باشد. (الاّ لمن ارتضى للّه ) 6 معرفت بيشتر به خداوند بايد سبب خشيت فزونتر باشد. (و هم من خشيته مشفقون ) (مقام عصمت ، مانع از خشيت از خداوند نيست .)
|
|
|
|
|
|
|
|