بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در محضر آیت الله العظمی بهجت, محمدحسین رخشاد ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     20010001 -
     20010002 -
     20010003 -
     20010004 -
     20010005 -
     20010006 -
     20010007 -
     20010008 -
     20010009 -
     20010010 -
     20010011 -
     20010012 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

193 گنج داريم و گدايى مى كنيم ! 


كار ما به اين جا رسيده كه با داشتن قرآن ، زير بار كفار مى رويم !خدا لعنتكند به كسانى كه با رشوه خوارى ، كفار را بر بلاد اسلامى مسلط و مسلمانان را تسليمبهايم و درندگان كردند!چه رشوه اى كه ى كى بدهند و هزار بگيرند، آيا اين رشوهاست ؟!غلط است كه اسم رشوه بر آن بگذاريم . آيا اين كارها از روى اضطرار و ناچارىاست تا گفته شود: رفع ما اضطروا اليه (313)(آن چه امت من در انجام آنناچارند ... از آنان برداشته شده است .) آن رااشمل مى شود؟!آيا نمى توانيم در خانه ها و بلاد خود بنشينيم ؟ آيا ناچاريم كه با آن هاهم پيمان شويم ؟!آيا بزرگان و مشايخ ما مسلمانان (314) از روى ناچارى چنين كارىكردند؟!ما مسلمانان با اين كه چنين گنجى (315) داريم ، گويا نداريم و از دست دادهايم !و از سوى ديگر دشمنان خود راهم كالعدم حساب كرده ايم . سنى ها قرآن را كالعدمشمردند و ما شيعيان ، امام و عترت !را اعتقاد داريم ولى عملا كالعدم حساب كرده ايم وتابع سازمان ملل و فرمان او - كه تابع زور است - هستيم .


194 دعا، سلاح مؤ من در برابر دشمنان  


آيا ما كه در اسلحه سازى و تجهيزات نظامى از كفار عقبيم ، بايد در دعا هم مؤخر باشيم ؟!در روايات آمده است :
اءلدعاء سلاح المؤ من .(316)
دعا، اسلحه ى مؤ من است .
و در بعضى دعاها داريم :
اءللهم ، انك اءقرب من دعى .(317)
خدايا، تو نزديكترين كسى هستى كه مى توان از او چيزى خواست . يعنى خدا قريب و مجيباست . خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اءجيب دعوة الداع اذا دعان (318)
هرگاه بندگان من درباره ى من پرسيدند، [ بگو: ] من نزديكم و دعاى هر كس را كه مرابخواند، اجابت مى كنم .
اما دعا باشد، نه لقلقه ى زبان و صورت دعا، و دعاى تائب ، يعنى اين كه دعا كردنبعد از عزم بر ترك گناهانى كه مى كرديم و بنابر انجام آن چه نمى كرديم ، زيرادعاى تائب مقبول است ، نه دعا براى رفع گرفتارى هاى موانع سر راه و توفيق انجامكارهاى بد گذشته !
وقت دعا، حالت سرافكندگى و غصه و حسرت است . ملاحظه مى فرماييد كه خداوندمتعالى درباره ى حالت كافر در دم مرگ و در روز جزا مى فرمايد:
و اءنذرهم يوم الحسرة اذا قضى الاءمر و هم فى غفلة و هم لا يؤ منون ، و لوترى اذاالمجرمون ناكسوا رءوسهم عند ربهم (319)
و آنان را از روز حسرت بيم ده ، آن هنگام كه فرمان ما اجرا مى گردد و آنان درحال غفلت هستند و ايمان نياورده اند.اى كاش مى ديدى آن هنگام كه گناه كاران نزدپروردگارشان سر به زير افكنده اند!
دعا، تصميم بر ترك مخالفت و عزم بر ترك گناه است ، كه :
مالى كلما قلت قد صلحت سريرتى و قرب من مجالس التوابين مجلسى ، عرضت لىبلية ازالت قدمى و حالت بينى و بين خدمتك ؟!(320)
چه شده است مرا كه هرگاه با خود مى گويم باطنم اصلاح شده و با توبه كنندگانهمنشين شده ام ، بلايى بر من پيش مى آيد و ميان من و بندگى تو فاصله ايجاد مى كند؟!
حال توجه و دعا، راحتى و روح است است ؛ كه :
و فى مناجاتك اءنسى و راحتى .(321)
و مناجات با تو مايه ى انس و راحتى من است .


195 سيد جمال الدين اسد آبادى هم براى همين كشته شد  


در جنگ جهانى اول به مصطفى كمال - كه صدر اعظم دولت عثمانى بود - رشوه ووعده ى رياست دادند تا قدرت سلطان عثمانى را تجزيه كند و از بين ببرد، و دولتعثمانى منحصر به تركيه گردد . بدين ترتيب دولت عثمانى مغلوب انگليس شد، وتركيه به دست مصطفى كمال افتاد چنان كه عراق و حجاز نيز به دست انگليس افتاد. آيامصطفى كمال مسلمان بود؟ كسى كه قرآن را مسخره مى كرد و روز يكشنبه راتطعيل رسمى اعلام نمود!
دولت عثمانى آن قدر در جنگ دوم جهانى قدرت داشت كه اعلام بى طرفى نمود، يعنى نابا متفقين بود و نه با روسيه ، خدا مى داند اين چه قدر بر له اسلام بود.
سيد جمال الدين اسدآبادى هم براى همين كشته شد كه مى خواست براى قوت و قدرتدولت اسلامى ايران را به دولت عثمانى ملحق كند، ولى نمى دانست كه ايران دست روساست و با ايران معاهده دارد و آن ها نمى گذارند چنين كارى عملى شود. بله ، بساط مخالفتبا انبيا - عليهم السلام - جنگ و خونريزى است .
اما حالا چه بايد بكنيم ؟ اگر وظيفه خود را بدانيم كه چه بايد كنيم و چه نكنيم ، راحتيم ،و به وظيفه ى خود عمل مى كنيم ، هر چند اگر وظيفه ى ما اين باشد كه با ناراحتى هابسازيم .


196 ابتلائات ، مقدمهه تضرع و بندگى است  


بايد از آن چه مى بايد بگوييم ، كه نگفتيم ، يا از آن چه بايد نگوييم ،گفتيم ، و يا از اين كه در فلان مكان يا زمان مى بايد فلان كار را بكنيم و نكرديم ، يانكنيم و كرديم ، استغفار كنيم ؛ زيرا تلف مال نسبت به تلف نفوس اهون ، (322) وتلف نفوس نسبت به تلف دين اهون است . يك ميليارد، هزينه ى سه روز جنگ آن هم از كيسهى خود ملت شوخى نيست . از هزار سال پيش ائمه ى ما از اين گونه ابتلائات خبر داده اندو راه خلاص و نجات از آن ها را هم براى ما بيان فرموده و نشان داده اند.و فرموده اندفلان دعا، از جمله دعاى فرج را بخوانيد، و آن را از نشانه هاى مؤ من شمرده اند، و نيزفرموده اند كه به طور كلى در همه ابتلائات و اختلافات ، راه على - عليه السلام - راهنجات است .
چه كرده ايم كه اين گونه ابتلائات بر ما وارد مى شود؟!ابتلائات ، مقدمه ى ضراعات وبندگى است . خداوند مى فرمايد:
(فلولآ اذ جآء هم باءسنا تضرعوا)(323)
اى كاش آن هنگام كه گرفتاريى از سوى ما به آنان رو مى آورد، به تضرع و زارى مىپرداختند!


197 تقليد از اهل بيت - عليهم السلام - لازمه ىعمل به حديث ثقلين


به طور قطع حديث ثقلين ثابت است ، و مرجع ما مسلمانان بعد از رحلت حضرترسول - صلى الله عليه و آله و سلم - ثقلين (قرآن و عترت ) هستند، و همه بايد در احكامعمليه از عترت فتوى بگيريم ، و همه بايد از اين خانواده تقليد كنيم . ومسايل مورد ابتلا(وضو و نحوه ى آن و چگونگى نماز و حج و روزه و ...) را بايد از عترتبپرسيم ؛ و گرنه به حديث ثقلين عمل نكرده ايم ؛ و كار نداريم كه صحابه چه گونهبودند و يا اين كه به شيوخ آن ها بد بگوييم . هر كدام در برابرعمل خود نزد خدا و صاحب كار (324)مورد بازخواست قرار خواهند گرفت ، و به ديگرانمربوط نيست . اجمالا بايد با دوستان رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - واهل بيت او - عليهم السلام - دوست ، و با دشمنان آنان دشمن باشيم .


198 بيان فضايل اهل بيت - عليهم السلام - در مجالس عيدالزهرا - عليها السلام


در مجالسى كه به مناسبت حضرت فاطمه - عليها السلام - برقرار مىشود،(325)شايسته است فضايل و مناقب اهل بيت ، به خصوص حضرت زهرا - عليهمالسلام - بيان گردد؛ و برگزارى مجالس خنده بدون ذكرفضايل آن ها خوب نيست ؛ زيرا چه بسا با يك كلمه ىمهمل اشخاصى به ترديد بيفتند، به خصوص در زمان ما كهاهل تسنن در ميان ما هستند و چه بسا وسايل ضبط و استراق سمع داشته و از گفتار و كردارو افراد، و از صحنه ها عكسبردارى كنند، و ممكن است اين كارها موجب اذيت آزار و ياقتل شيعيانى كه در بلاد و كشورهاى ديگر در اقليت هستند، گردد. در اين صورت اگر يكقطره ى خون از آن ها ريخته شود، ما مسبب آن و يا شريك جرم خواهيم بود.
از راه هايى كه مرحوم آقاى بروجردى - رحمه الله - نيز همين راه را مى رفتند، همان بيانمشتركات ميان ما و عامه و ترك مطاعن و يا لعن و سب آشكار آن هاست . كه از جمله بيان حديثمعروف و مشهور بين فريقين يعنى حديث ثقلين است .


199 مداراى اميرالمؤ منين و سيد الشهداء - عليهما السلام - با دشمنان  


در صفين وقتى لشكر معاويه بر آب مسلط شدند، آب را بر آن حضرت واصحابش بستند، اما وقتى كه حضرت مسلط شد، به آن ها آب داد و مانع نشد.(326)آياتا به حال ديده ى ا شنيده شده كه كسى در وقت جنگ ، به دشمن خود آب بدهد؟!
در زمان پادشاهى روسيه ، در جنگ جهانى اول هر چه لشكر براى جنگ با آلمان مى رفتندبر نمى گشتند، يك بار وقتى قطار پر از جوان مى خواست براى جنگ حركت كند، مادرانآن ها جلوى قطار خوابيدند تا مانع حركت او شوند، از مسكو كسب تكليف كردند، دستوررسيد كه با قطار از روى مادرها عبور كنيد.
معمول بود كه در وقت جنگ و حمله چند نفر نگهبان مى گذاشتند تا كسى فرار نكند؛ اما امامحسين - عليه السلام - در شب عاشورا فرمود:
اءنتم فى حل من بيعتى .(327)
بيعت خود را از شما برداشتم .
اين قوم با من كار دارند، هر كه مى خواهد برود.تعداد لشكر امام حسين - عليه السلام - درشب عاشورا قريب هزار نفر بود، شب عاشورا ده نفر، ده نفر بعضى با خداحافظى ، وبعضى حتى بدون خداحافظى از ركاب آن حضرت دور شدند و رفتند!(328)
هم چنين سيد الشهدا - عليه السلام - به حضرت مسلم - رحمه الله - فرموده بود كه بامهربانى رفتار كند، و شايد سبب كشته شدن و شهادت حضرت مسلم ، همين بوده كه اذنجنگ نداشته و گرنه در دارالاءماره و مقر ابن زياد بيشتر از بيست نفر نبود وحضرت مسلم مى توانست آن ها را محاصره كند.


200 امت مقدس تر از پيامبر 


هيچ تا به حال ديده و يا شنيده شده كه امتى از پيغمبر خود مقدس تر باشد!ولىبزرگان عامه به نظرشان رسيد كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - دروقت وفات مى خواهد تمام شيرهايى را كه دوشيده (329) با نصب على - عليه السلام -به خلافت ، از بين ببرد، لذا جلوى دهانش را گرفتند و گفتند:
ان الرجل ليهجر (330)
اين مرد هذيان مى گويد!


201 مناظره ى آلوسى و مرحوم مظفر  


در بغداد مجلس مناظره اى بين علماى فرقه هاى اسلامىتشكيل دادند، از علماى عامه آلوسى ، عالم بزرگ سنى ها، و از علماى شيعه مرحوممظفر(331) در مجلسى حضور داشتند. و المجلس غاص باءهله .؛ (مجلس از شيعهو سنى پر بود.) آلوسى به نمايندگى از عامه رو كرد به شيخ مظفر - رحمه الله وگفت :
شيخنا، مساءلة .؛ اجازه مى دهيد سؤ ال كنم ؟
مرحوم مظفر فرمود: سؤ ال كن . آلوسى پرسيد:
ما تقولون فى اءمر النبى - صلى الله عليه و آله و سلم - اءبابكر بالصلاةبالقوم ؟
درباره ى دستور پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به ابوبكر كه [ به جاىخود] براى مردم نماز جماعت بخواند، چيست ؟
اگر مرحوم مظفر در جواب مى گفت : سند اين سخن ضعيف است ، يا دلالت بر خلافت ندارد،از هر جهت آلوسى او را مى پيچاند و بالاخره جواب روشن نمى شد، و به نظر مى رسيدكه حق با آن ها است ؛ ولى مرحوم مظفر بدونتاءمل (332)فرمود:
ان الرجل ليهجر.(333)؛ قطعا اين مرد هذيان مى گويد!
واقعا اين جواب در اين جا معجزه است ، آلوسى نتوانست نفس بكشد و حرفى بزند، لذاخاموش شد:
فكاءنما اءلقم حجرا! گويى سنگ در دهان او انداختند!
و با همين سؤ ال و جواب ، ختم جلسه اعلام شد!
آلوسى با اين كه اهل فضل است و در كتاب تفسير خود مطالب معقولى ذكر مى كند، ولىوقتى به مساءله ى امامت مى رسد گويى همان شخصفاضل نيست و حرف هاى ركيك و عاميانه مى زند!


202 آيا ما حق كشى نمى كنيم ؟! 


اگر ما جاى خلفاى بنى اميه و بنى عباس - كه خلافت را از اهلش غصب نمودند -بوديم و توانايى داشتيم رادع و مانعى از نابودى دشمنان خود نداشتيم و شرايط وقدرت و امكاناتى كه براى آن ها فراهم بود، براى ما هم فراهم مى شد؛ آيا مانند آن هاعمل نمى كرديم ؟!الآن چه مى كنيم ؟ آيا حق كشى نمى كنيم ؟!
از خدا مى خواهيم كه مورد چنين امتحانى قرار نگيريم ، البته اگر مورد امتحان قرارگرفتيم نيز از خدا مى خواهيم كه ما را حفظ نمايد. انسان در مقام امتحان يا مانند سلمان -رحمه الله - و در اءعلى عليين قرار مى گيرد و يا مانند يزيد و معاويه از هالكين و دراسفل سافلين .


203 تواضع در برابر حق  


يكى از بزرگان كه به خاطر جلالت قدرشاحتمال مى رفت بعد از محمد بن عثمان بن سعيد جاى حسين بن روح به نيابت خاص تعيينشود، با كمال ادب و احترام دو زانو در مقابل حسين بن روح - رحمه الله - قرار گرفت ؛(334)
آيا ما نيز در وقت امتحان چنين هستيم و در مقابل حق خاضعيم ؟!


204 تواضع على بن جعفر در برابر امام جواد - عليهما السلام -  


جناب على بن جعفر با اين كه در سن وسال ، جد حضرت امام جواد - عليه السلام - به شمار مى آمد و از طرفى عموى آن حضرتبود، در برابر آن حضرت تواضع و اظهار كوچكى مى نمود، و نسبت به آن حضرتمراعات ادب و احترام مى كرد، و شايد نعلين حضرت را پيش پاى آن حضرت جفت مى نمود .وقتى مورد اعتراض قرار گرفت ، فرمود: خداوند، با اين سن وسال ، لياقت چنين مقام (335) را به من نداده است .(336)


205 محل دفن و مزار على بن جعفر - عليه السلام -  


سؤ ال : آيا على بن جعفر (337) در قم (آخر خيابان چهارمردان )(338) دفنشده اند؟
جواب : شايد آن على بن جعفر كه ذكر كرديم از آبا و اجداد على بن جعفرى باشد كه درقم مدفون است ، زيرا آن على بن جعفر كه عموى حضرت امام رضا - عليه السلام - و ثقهجليل القدر است ، ده ساله بود كه امام صادق - عليه السلام - وفات نمود، و امامان ديگر- عليهم السلام - تا امام جواد - عليه السلام - را درك كرد و ساكن عريض - كهمحلى در نزديكى مدينه است - بود و در آن جا دفن شده است .(339)


206 لزوم احتياط در فتنه هاى آخر الزمان  


سئوال : از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - درباره ى آخر الزمانو فتنه هاى آن نقل شده كه فرموده اند: تشخيص ‍ تكليف در آن زمانمشكل است . پس چه بايد كرد؟
جواب : اگر به دست آوردن تكليف مشكل باشد، احتياط كردن كهمشكل نيست .بايد توقف كرد و احتياط نمود . ريختن خون مردم و هتك اعراض آن ها و از بينبردن اموال و دين آن ها شوخى نيست ، براى ما اتمام حجت شده است .


207 چه مى شد اگر تمام مسلمانان به ى ك رسالهعمل مى كردند؟!


چه طور مى شد اگر تمام مسلمانان به ى ك رسالهعمل مى كردند؛ ولى بزرگان عامه به پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - كه ضبطصوت وحى بود، گفتند:
ان الرجل ليهجر.(340)
قطعا اين مرد هذيان مى گويد!
در حقيقت به وحى و خداوند كه صاحب صوت بود، نسبت هذيان دادند.
امام صادق - عليه السلام - در روايتى به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر خوفآن را نداشتم كه در دست دشمنان قرار گيرد، كتابى به شما شيعيان مى دادم كه با وجودآن به هيچ چيز نياز نداشته باشيد، و آن كتاب شما را از هر چيز ديگر مستغنى و بى نيازمى كرد.(341)
يعنى نه تنها نياز شما را در فروع ، بلكه در همه چيز بر طرف مى كرد.
فينبغى الاحتياط و التوقف فى فتن آخر الزمان التى هى كقطعالليل المظلم ، حتى يظهر الطريق الحق .و الاحتياط مقدورلكل اءحد، و هو عمدة السلاح لاءهل الايمان ، و الناجى هو الثابت فى الايمان ، اءلداعىبتعجيل الفرج ، اءلملازم للاعتقاد بجميع المعتقدات الحقة .
پس در فتنه هاى آخر الزمان كه مانند پاره هاى شب تاريك هستند، شايسته است احتياط وتوقف نمودن تا راه حق روشن گردد. و همگان توان احتياط را دارند، و آن عمده سلاحاهل ايمان است ، و تنها كسى (در اين فتنه ها) نجات مى يابد كه در ايمان خود استوار بودهو براى تعجيل فرج دعا كند و در اعتقاد به تمام عقايد حقه ملتزم و استوار باشد.


208 پيشنهاد ترك مخاصمه از سوى امام حسين - عليه السلام -  


آن روز كه ميثم تمار را به بالاى دار بردند، چه گناهى داشت ؟!حضرتسيدالشهدا چه گناه و جرم و غرمى (342)داشتند كه پيشنهاد آن حضرت راقبول نكردند و عمر سعد گفت :
اشهدوا لى عند الاءمير اءنى من رمى .(343)
نزد امير (عبيدالله بن زياد) گواهى دهيد كه من اولين كسى بودم كه [ به سوى حسين -عليه السلام - ] تير پرتاب نمودم .
و سرانجام او را شهيد كردند، و در نتيجه بعد از اين جريان بر و فاجر با يزيد بدشدند و به او لعن و نفرين كردند. آنان حضرت را بين السلة و الذلة ؛(344)(يا جنگ و شمشير و يا ذلت و خوارى )مخير نمودند ونزول بدون شرط و قيد بر حكم و تسليم ذلت بار را از آن حضرت خواستند: اءنتنزل على حكم الاءمير عبيدالله بن زياد.؛ (345)
(بايد بر حكم عبيدالله بن زياد سر نهى .) يعنى تسليم خفت بار و بدون قيد و شرطبه گونه اى كه هر چه خواستند با آن حضرت بكنند، يا بكشند يا آزاد كنند؛ ولىحضرت راه سوم غير از سله وذله را پيشنهاد دادند، و آن را رها كردن آنحضرت بود تا به سرحدات برود و يا به همان جا كه آمده بودبرگردد.(346)بنابراين ، اين سخن كه ى زيد در مجلس خود در پاسخ كسى كه گفت :
كان اءميرالمؤ منين [يعنى معاوية ] يكره هذا.
اميرمؤ منان معاويه از شهادت و به قتل رساندن امام حسين - عليه السلام - كراهت داشت . ويزيد در جواب او گفت :
و الله ، لو خرج عليه ، لقتله .
به خدا سوگند، اگر امام حسين - عليه السلام - بر معاويه خروج مى كرد، قطعا او را مىكشت .
دروغ است ، زيرا آن حضرت در طول ده سال عليه معاويه خروج نكرد، و گرنه چراپيشنهاد ترك مخاصمه را داد؟!آيا مگر آن حضرت بر تو خروج كرد كه چنين مى گويى؟!


209 چند نكته ى طبى  


خرما، شير، ماست و زيت (347)جامع بين غذا و دوا است .(348)در بسيارى ازموارد انسان به غذايى ميل دارد، ولى مظنون است كه مضر و موجب مرض و يا مبطىء(349)است .
اخلال در نظم خوردن غذا و هضم آن ، و نيز اخلال در نظم خواب و ديگر كارها، موجب تاءخيرتاءثير در آن هاست ؛ لذا درباره ى رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - آمده است :
كان ادامه الجوع .(350)
جوع و گرسنگى خوراك و غذاى او بود.
امتحان شده و مجرب است در وقت افطار، نان و چاى براى صائم از طيباتى كه ديگران مىخورند، بيشتر لذت دارد.
آرى ، قرآن و عترت - عليهم السلام - دنياى ما را نيز تاءمين كرده اند .


210 دستور از نبوت ، و گريه از صباوت  


حضرت عيسى - عليه السلام - در كودكى زياد گريه مى كرد، حضرت مريم -عليها السلام - ناراحت شد . حضرت فرمود: مادر جان ، اگر مى خواهى كم گريه كنم ،ريشه ى فلان گياه را برايم تهيه كن و بجوشان و بده بخورم تا كم گريه كنم .
حضرت مريم - عليها السلام - آن را تهيه كرد و جوشاند و آورد و آن حضرتميل كرد، ولى هنگام خوردن اظهار ناراحتى و گريه مى كرد . حضرت مريم - عليها السلام- فرمود: خودت دستور دادى چنين كنم . حضرت عيسى - عليه السلام - فرمود: آن دستور ازنبوتم بود، و اين گريه و ناراحتى از صباوت و كودكى من است .(351)


211 نقشه ى ابر قدرت ها و استعمارگران براى تسلط بر مسلمانان  


يكى از نقشه ى كفار اين است كه پسرها و دخترها از پدرها و مادرها جدا شوند، ومردم را از روحانيون جدا و به آن ها بدبين كنند ولو به اين صورت كه افرادى بهلباس روحانيت ملبس كنند تا در ملاء عام و مجامع عمومى كارهاى خلاف انجام دهند و مردم ازروحانيون بيزار شوند. هم چنين قرآن به دست مردم داده نشود، بلكه ترجمه ى آن به مردمداده شود (352) - ترجمه قرآن كه قرآن نيست (353)!و نيز مى خواهند روحانيون واهل علم را از منابع اصلى و كتاب و سنت و معنويات و مدارك دينى جدا كنند و بهخيال خودشان اتصالات و اسنادها را پاك سازى و تهذيب كنند كتاب و سنت را كه سلاح آنهاست از دست آن ها بگيرند ولو به اين صورت كه كسانى را براى اداره ى كشور و مردمدر راءس قرار دهند تا با مراجع و علماى دين مخالفت و در نتيجه آنان را منزوى كنند و يابكشند. ما در نجف شنيديم كه مى خواهند كتاب ها را جمع كنند و بيناهل علم و علم جدايى افكنند.
اى كاش مى فهميديم كه گرگ ها بر ما هجوم آورده اند و دارند ما را مى خورند!ما بايدبه كفار سوء ظن داشته باشيم و با آن ها اوداء و اخلاء(354)نباشيم ، و از حقشانبترسيم چه برسد به باطلشان ؛ زيرا آنان حق را تور و وسيله ى صيد و شكار ما قرارمى دهند. خدا كند بفهميم كه صلاح دين و دنياى ما تمسك به انبيا و اوليا - عليهم السلام -است ، و جدايى از آن ها به صلاح دين و دنياى ما نيست ، و اين كه كفار بعد از گرفتن دينما، دنياى ما را هم از دست ما مى گيرند.


212 فكرش را هم خودش كرد! 


معاويه براى گرفتن انتقام از قتله ى (355)عثمان و به بهانه خون خواهىاو.از يكى از بزرگان و رؤ ساى قبايل شام درخواست نمود كه او را در جنگ با على -عليه السلام - يارى كند، به اتهام اين كه على - عليه السلام - عثمان را كشته است ، اودر جواب گفت : بگذار فكر كنم . معاويه هم افرادى را جداگانه و پى در پى به سوىاو فرستاد تا مانع فكر او شوند و براى او شهادت داند كه : على ، خليفه سوم عثمان راكشته است . بدين ترتيب ، آن قدر افراد فرستاد تا سرانجام آن شخص خود نزد معاويهآمد و گفت : براى من ثابت شده كه على عليه السلام -قاتل عثمان است اگر تو با او جنگ نكنى ، ما با تو مى جنگيم !
يعنى فكرش را هم خودش كرد و همان نتيجه اى كه معاويه مى خواست ، براى اوحاصل شد.


213 بر سر نيزه كردن مصاحف  


با اين كه خود عامه معترفند و نوشته اند كه بر سر نيزه كردن مصاحف را عمر وعاص در برابر دادن ولايت مصر به او از سوى معاويه ، پيشنهاد داد؛ (356)با اين همهاين نقل را ناديده گرفته و مى گويند: بر سر خلافت نبوده ، بلكه معاويه اجتهاد مىكرده است ؛ ولى ما هرگز حق اجتهاد عليه او و يا سب و لعن او را با استناد به كتاب و سنتنداريم !


214 برترى ناچيز بر همه چيز! 


عامه به اقرار و اعتراف خودشان از حضرترسول - صلى الله عليه و آله و سلم - هيچ ندارند، و ما به واسطه ى بركاتاهل بيت - عليهم السلام - همه چيز داريم . خودشان مى گويند: در وقايع معدودى بيش از يكمشت روايت از پيغمبر به ما نرسيده ، و مابقى تا روز قيامت بر همين ها كه به ما رسيدهبايد قياس شود؛ ولى ما مى گوييم : به واسطه ىاهل بيت - عليهم السلام - ما همه چيز از رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - داريم :تفسير، نهج البلاغه ، روايات ، صحيفه ى سجاديه و ادعيه . عجيب اين كه هيچ خود را برهمه چيز ما مقدم مى كنند!


215 اضلال و گمراه كردن نسل ها،بزرگترين ظلم و ستم به آن ها  


هر كس به ى ك كودك ظلم كند، مستحق مذمت و ناسزا است و از نظرعقل و عقلا و وجدان محكوم است ، چه رسد به كسى كه بهنسل هاى پى در پى ظلم كند، چنان كه شيخين راه هدايت را به روى عموم مسلمانان بستند وراه ضلالت را براى هميشه گشودند. ظاهر اسلام و قرآن را حفظ كردند، ولى از باطن وحقيقت آن بهره بردارى ننمودند. به رجم و سنگسار كردن زن حامله و عدم اخذ زايد برمهر السنة فتوى دادند، و در آخر گفتند:
كل الناس اءفقه من عمر، حتى المخدرات فىالحجال .(357)
همه مردم از عمر داناتر هستند، حتى زنان كه در حجله ها و پس پرده ها محجوب هستند.
آقا خان هم شيعه ى دوازده امامى است ، اما نظير مسيحيان كهقايل به يكى در عين سه تا و سه تا در عين يكى هستند. او و على محمد باب وجانشينانش همه نمونه هاى ظالمان به نسل و هلاك كننده ى آن ها هستند.
آرى ، ظهور حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - بعد ما ملئت ظلما و جورا.(358)(بعد از آن كه ظلم و ستم جهان را فرا گرفت .) خواهد بود، والقتل و الشهادة اءولى من انحراف جيل ، اءلموجب للهلاكة الاءبدية ؛ (و كشته شدن وشهادت ، از انحراف نسل ها كه موجب هلاكت ابدى است ، بهتر است .)


216 مشاهده ى حضرت حق  


در انجيل برنابا - كه خيلى عباراتش شبيه به روايات ما است ، و شواهد صدقبسيار دارد، كه از جمله حرمت گوشت خوك و مسكرات - آمده است : خداوند از رحمت و نعمت خودآن قدر به مؤ من عطا مى فرمايد كه :
حتى كاد اءن يهبه نفسه .
به حدى كه نزديك است خود را به او ببخشد
هم چنين در انجيل برنابا دارد: يك شب حضرت عيسى مسيح - عليه السلام - در كوه تا بهصبح مشغول عبادت بود تا اينكه :
حتى راءى كل شى ء عريانا مكشوفا.
به حدى كه واقعيت تمام اشيا را به صورت برهنه و مكشوف ديد.
يعنى واقع عالم را كه ما نمى بينيم ، مشاهده نمود.


217 عايشه و جنگ جمل  


از ابن ابى الحديد نقل شده كه در جنگجمل پيرمردى در بصره گفت :
عليكم اءمكم !فانها صلاتكم و صومكم .(359)
مادرتان را دريابيد، كه او نماز و روزه ى شما است .
امكان دارد اين صحنه ها براى ما هم اتفاق بيفتد!خيال نكنيم كه آن ها از جهنم آمده اند و ما ازبهشت !به خدا پناه مى بريم .
هم چنين بعد از واقعه ى جمل ، شخصى به عايشه گفت : خانم ، آيا تاكنون ديده ايد كهمادرى شانزده هزار نفر (360)از فرزندان خود را بهقتل برساند؟! و عايشه پس از شنيدن اين سخن گريه كرد.


218 جنگ با خدا و اولياى خدا 


جنگيدن با خدا و اهل بيت - عليهم السلام - و اولياى خدا مانند اين است كه انسان درلبه ى چاهى كه هزار متر عمق دارد قرار بگيرد و خود را در آن بيندازد . جنگ با خدا واولياى خدا عواقب بسيار بدى دارد، به خلاف گناهان شخصى كه ممكن است شخص ‍پشيمان شود و برگردد.


219 كثرت كرامات مشاهد مشرفه و قبور امامزادگان  


اگر هر كس آن چه را كه در عصر خود از كرامات مشاهد مشرفه و قبور امامزاده هااتفاق افتاده و مى افتد جمع آورى مى كرد، هر كس مى توانست كتابى تاءليف كند.


220 پاره اى از تناقض هاى بعضى از فرق اسلامى  


مؤ سس يكى از مذاهب و فرقه هاى اسلامى ظاهرا نصف صحيح بخارى را غيرصحيح مى دانست ، با اين كه شيخ الاسلام آن ها بدون وضو آن را براى مطالعه بر نمىداشت .
با اين كه فرقه ى اين ها تا سال 1100 نبود و بعد از آن تاءسيس شد و مؤ سس آن ،دين سنى ها تا سال 300 را صحيح مى دانند و بعد از آن زمانمقبول او نيست .
هم چنين با اين كه ضروريات را از پدران مسلمان خود گرفته اند - زيرا قرآن تمامضروريات را ندارد. مانند اين كه نماز مغرب سه ركعت است و غير قرآن هم كه ظن است ونمى تواند ضروريات را اثبات كند . - با اينحال ، طواف خانه ى كعبه و سنگ ها را مطلوب خدا و واجب ، بلكه منكر آن را كافر مى دانندو هم چنين استلام حجر را بر اساس سيره ى رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - وصحابه و مسلمانان ، مستحب مى دانند . آن جاسوس مى نويسد: از سخنان او مشخص شدكه خود را بالاتر از صحابه و على و عمر مى دانست .
هم چنين مى نويسد: درباره ى متعه از او پرسيدم : مخالفت عمر را مطرح كرد گفتم : قرآنمى فرمايد:
فما استمتعتم به ى منهن فاتوهن اءجورهن (361)
پس هر كدام از زنان را كه متعه نموديد، اجرتشان را بپردازيد.
ساكت شد. گفتم : آيا مى خواهى براى شما صيغه اى فراهم كنم ؟ گفت : ولى مخفىباشد. تا اين كه مى نويسد: آن زن جاسوسه را به مدت يك هفته صيغه نمود و مهر او راهم از جيبش درآورد و به او داد.
هم چنين مى نويسد: شراب را با آب مخلوط مى كرد و مى خورد.(362)
ببينيد چگونه شخص بى دين دين ساز مى شود؟!


221 رد سخن ابن ابى الحديد درباره ى ايتونى بقر طاس  


چه كنيم با كسانى (363) كه هنگام رحلت به پيغمبر خود مى گويند:حرف نزن تعجب اين كه در صحيح بخارى نوشته است :رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
ايتونى بدواة و كتف ، اءكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده .(364)
دوات و استخوان شترى بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم كه بعد از آن گمراهنگرديد.
با اين حال در شرح ابن ابى الحديد(365) مى نويسد: اين سخن ازمجعولات شيعه است . شارح خويى (366)مى گويد: اين روايات را عامه همنقل كرده اند!(367)


222 فضيلت حضرت على - عليه السلام - و فاطمه - عليها السلام - بهنقل عايشه


عامه از عايشه نقل مى كنند كه از پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - شنيدمكه فرمود:
اءحب الرجال الى على و من النساء فاطمة (368)
محبوبترين مردان در نزد من على - عليه السلام - و از زنان فاطمه - عليها السلام - مىباشد.
و نيز از او نقل مى كنند كه درباره ى حضرت فاطمه - عليهاالسلام - گفته :
كاءن مشيتها مشية اءبيها.(369)
راه رفتن او درست مانند راه رفتن پدرش بود.


223 امكان نجات برخى از علماى عامه  


شايد آن دسته از علماى عامه كه فضايل على - عليه السلام - رانقل كرده اند اهل نجات باشند، زيرا نقل آن ها براى محاجه ى با آن ها الزام آور است :
و الفضل ، ما شهدت به الاءعداء. (370)
فضيلت آن است كه دشمنان بدان گواهى دهند.


224 طرد اهل بيت - عليهم السلام - از مقام مرجعيت علمى و فقهى  


چرا پس از كنار زدن اهل بيت - عليهم السلام - از صحنه ى سياست ، در امور ديگرهم كنار زده شدند و منزوى گرديدند تا جايى كه بيان احكام و فقه هم از آن ها موردقبول واقع نشد!مسايل حيض و نفاس و ... كه ربطى به مساءله ى خلافت نداشت تا بهنفع خود جعل كنند!


225 فقط پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - حق تعيين خليفه را ندارد!


چرا همه ى خلفا و حكام و سلاطين حق تعيين خليفه را داشتند و دارند و كردند، چنانكه عايشه به خليفه پيام داد كه :
لا تدع اءمة محمد بلا راع (371)
امت محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - را بدون سرپرست رها مكن .
ولى تنها رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - حق تعيين خليفه را نداشت ؟!


226 اين رافضى را از مجلس بيرون كنيد! 


عايشه از دفن جنازه ى حضرت مجتبى - عليه السلام - نزد ضريح پيغمبر -صلى الله عليه و آله و سلم - منع نمود و به مروان دستور داد جنازه ى آن حضرت راتيرباران كنند.
مؤ من طاق در احتجاج خود با ابوحنيفه به وى گفت : چگونه عايشه و حفصه پدران خود رانزد ضريح پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - دفن نمودند ولى اجازه ندادند اماممجتبى - عليه السلام - در آن جا دفن گردد؟ ابوحنيفه در جواب گفت : آن جا جزو مهريه ىعايشه بود.
مؤ من طاق گفت : پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مهريه ى همسران خود را درحال حيات داده بود . ابوحنيفه گفت :
نحوه عنى ؛ فانه رافضى خبيث .(372)
اين شخص را از مجلس بيرون كنيد، زيرا او رافضى [ شيعه ] پليدى است .


227 پذيرش اجتهاد معاويه در جنگ با على - عليه السلام - و عدمقبول اجتهاد شيعه


اهل تسنن ، معاويه را در جنگ و قتال با على - عليه السلام - مجتهد و مثاب (هر چندغير مصاب ) مى دانستند؛ (373)ولى بدگويى ديگران را به شيخين غير جايز مىدانند، و اجتهاد ما مورد قبول آن ها نيست ؛ زيرا خلاف اجماع آن ها است !


228 بهترين راه اثبات ولايت اهل بيت - عليهم السلام -  


هم و اهتمام ما بايد اين باشد كه مساءله ى ولايت ، براى همگان از واضحاتباشد، و براى تقويت ايمان مردم تنها اكتفا به مجالس ‍ عيدالزهرا - عليهاالسلام - نشود .بهترين راه براى اين منظور آن است كه اثبات كنيم كهاهل بيت - عليهم السلام - مرجع احكام و فقه هستند؛ اما سب و شتم ديگران ، آيا درست است ويا نادرست ؟ امرى است كه مردم خودشان بايد بروند و از تاريخ بپرسند .وظيفه ى مانيست .
مى بينيم بعد از رحلت پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - كسى غير ازاهل بيت - عليهم السلام - مجتهد و صاحب فتوا و عالم به كتاب و سنت وجود ندارد؛ زيراائمه - عليهم السلام - مى گويند: همه چيز را مى دانيم ، ولى ديگران مى گويند نمىدانيم و از پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - جز مقدار كمى احاديث نداريم ، لذا دراحكام ، قياس مى كنند . و قرآن مى فرمايد:
هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ؟!(374)
آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند، يكسان هستند؟!


229 خباثت معاويه  


واقعا حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - در مدرسه ى قرآن چهرجالى را بر له حق تربيت نموده است !نظير سلمان ، ابى ذر و عمار ... و چه رجالى از آنمدرسه بيرون آمدند كه عليه حق بودند، مانند معاويه ، عمر و عاص و ...
معاويه در نامه اى به حضرت امير - عليه السلام - نوشت : چرا اين قدر خود را بهپيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و ديگر انبيا عليهم السلام - نسبت مى دهى ؟
انما كان محمد رسولا من الرسلالى الناس كافة فبلغ رسالات ربه ، لا يملك شيئا غيره .(375)
او تنها پيكى همانند ديگر فرستادگان خدا به سوى عموم مردم بود، و هيچ چيز ديگر غيراز اين براى او نيست .
يعنى - نعوذ بالله !پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - هيچ شاءن و مقامى نداشته وفقط يك پست چى و نامه رسان بوده است !
معاويه چنان خبيث بود كه شخصى مثل مغيرة بن شعبه - كه حضرت امام حسن - عليه السلام- به او فرمود: اءنت ضربت فاطمة بنت رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلمحتى اءدميتها و اءلقت ما فى بطنها! (376)(تو بودى كه مادرم فاطمه دختررسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - را زدى به حدى كه خون از بدن او جارى شد وفرزندش را سقط نمود.) - درباره ى معاويه مى گويد:
جئت من عند اءخبث الناس ! (377)
از نزد خبيث ترين كس مى آيم .
علماى بزرگ اهل تسنن مانند حاكم حسكانى با معاويه خوب نيستند، ولى هنوز بسيارى ازمسلمانان مى گويند: حق با او بود و كار خوبى كرد!


230 ممنوعيت تقيه ى قلبى  


بزرگان ما در عين حال كه به آن ها اميرالمؤ منين مى گفتند،(378)ولى قلبا در دين و ايمان خود شك وتزلزل نداشتند، و به دين آن ها متدين نبودند . اگر خداى نكرده مبتلا به تقيه شديم ،بايد قلبا تقيه نكنيم ، تقيه ى قلبى در اعتقادات درست نيست .


231 عدم شركت صحابه در تشييع جنازه و نماز بر حضرت زهرا - عليها السلام -


يك نفر بر آن ها اعتراض نكرد كه : آن هايى كه با حضرترسول - صلى الله عليه و آله و سلم - دوستى داشتند، چرا جنازه ى دخترش فاطمه ى زهرا- عليها السلام - را تشييع نكردند و بر او نماز نخواندند؟


232 نقد نظر عامه درباره ى حضرت ابوطالب - عليه السلام  


بعد از وفات ابوطالب و خديجه - عليهما السلام - به پيغمبر وحى شد كهديگر در مكه ناصر و ياور ندارى ، (379)حضرت ابوطالب - عليه السلام - براىحفظ جان پيغمبرصلى الله عليه و آله و سلم - اسلام آوردنش را از ديگران كتمان مى داشت، (380)عامه ، ابوطالب را مسلمان نمى دانند؛ (381)ولى اسلام عمر و عاص با آنسوابق و لواحق در نزد آن ها مقبول است .


233 بعد از سى سال تو نيز همتاى او را خواهى آورد 


حضرت ابوطالب - رحمه الله - در روز ولادت حضرترسول - صلى الله عليه و آله و سلم - به فاطمه ى بنت اسد - عليها السلام ، مادراميرمؤ منان - عليه السلام - فرمود:
اصبرى سبتا، اءبشرك بمثله الا النبوة (382)
يك سبت [ سى سال ] صبر كن ، من نيز بشارت شخصى چونان او [رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - ] را به تو ولادت خواهم داد، جز اينكه اوپيامبر نيست .


234 رد ديدگاه عامه درباره ى رد شمس براى على - عليه السلام - 


اهل تسنن با اين كه روايت رد شمس براى على - عليه السلام - رانقل مى كنند، مى گويند: اين چه فضيلتى براى على - عليه السلام - است ، زيرا بهواسطه ى رد شمس نماز ادا نمى شود.
مى گوييم : اگر قرار گرفتن سر حضرترسول - صلى الله عليه و آله و سلم - در حالت وحى در دامان او فضيلت به حسابنيايد، ديگر چه چيز فضيلت شمرده مى شود؟!حتما كسى كه چنين نبودهافضل است !


235 ماجراى عيادت ابوحنيفه از اعمش و روايتى در فضيلت على - عليه السلام 


ابوحنيفه (383)به منظور عيادت نزد اعمش (384) از لحاظنقل حديث بسيار اسبق و برتر از ابوحنيفه بود، هم چنين ابوحنيفهاهل لسان نبود، هر چند در تمسك به قياس مهارت بيشتر داشت ، ولى به هرحال در حديث به اعمش نمى رسيد. و به او گفت :
هذا آخر يوم من اءيام دنياك و اءول يوم من آخرتك ؛ فتب الى ربك لبعض ما رويته ؟
امروز، آخرين روز از روزگار عمر تو، و اولين روز از ايام آخرت تو مى باشد، پس ازبعضى از رواياتى كه نقل نموده اى به درگاه خدا توبه كن .
گفت :
لماذا يا نعمان ؟!
از چه توبه كنم اى نعمان ؟!
اعمش در اين جا، ابوحنيفه را با نام خطاب كرد، نه با كنيه كه هنگام تعظيم و تكريماشخاص را با آن خطاب مى كنند.
ابوحنيفه گفت :
روايتك فى على اءنه قسيم الجنة و النار.
از آن روايت كه درباره ى على - عليه السلام -نقل نمودى كه او تقسيم كننده ى بهشت و جهنم است .
اعمش گفت :
سندونى ، فقد حدثنى فلان و لا اءرى سيداءفضل منه فى زمانه قال حدثنى فلان و هو سيداءهل عصره الى اءن قال : قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - على قسيم الجنةو النار على رغم اءنفك .
مرا از رختخواب بلند كنيد تا تكيه دهم ، فلانى كه استادىافضل از او در زمانش نديده بودم به من بازگو نمود كه فلانى كه سيداهل عصرش بود گفت : تا اين كه گفت : رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:على - عليه السلام - تقسيم كننده ى بهشت و جهنم است .
ابوحنيفه گفت (به اين مضمون ):
ننصرف منه قبل اءن ياءتى باءقوى منه .(385)
پيش از آن كه قوى تر از اين را ذكر كند، از نزد او بلند شويم و برويم .


236 بهترين برهان براى اثبات ولايت و خلافتاهل بيت - عليهم السلام -


بهترين برهان براى اثبات ولايت و خلافتاهل بيت - عليهم السلام ، همان استدلال مخالفين است براى رد ولايتاهل بيت و اثبات آن براى شيخين ، مانند غريقى كه يتشبثبكل حشيش .؛ (به هر خار و خاشاكى چنگ مى زند. رواياتى درفصل ابى بكر نقل كرده اند و در پى آن نوشته اند: اين گفتاررسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم است كهه شيعه آن را رد مى كنند، با اين كه خدادرباره ى آن حضرت مى فرمايد:
و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى (386)
او از سر هوا و هوس سخن نمى گويد، و سخن او تنها وحى است كه به او وحى مى گردد.
مى گوييم : چه طور شد درباره ى گفتار دومى كه در پاسخرسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - گفت :
ان الرجل ليهجر.
اين مرد قطعا هذيان مى گويد!
اين سخن را نمى گوييد كه :
و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى (387)
البته حرف هاى آن ها هيچ تناقض ندارد، چون بخشى از اين حرف ها در يك صفحه نوشتهشده ، و بخش متناقض با آن در صفحه ى ديگر؛ و در تناقض ؛وحدت زمان و مكان معتبر است!
درباره ى غصب فدك براى اين كه خانه ى على - عليه السلام - را ببندند راه چاره اىپيدا نكردند جز اين كه اين حديث را جعل كردند كه حضرترسول - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
نحن معاشر الاءنبياء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا عقارا و لا دارا، و لكنا[ و انما] نورثالايمان و الحكمة و العلم و السنة .(388)
ما گروه پيامبران طلا و نقره و زمين و خانه را به ارث نمى گذاريم ، بلكه ايمان و حكمتو علم و سنت به ارث مى گذاريم .
مى گوييم : چه طور شد كه شما هم درهم و دينار را وارث شديد و هم علم و حكمت را و همامارت و خلافت را؛ ولى اهل بيت نه وارث درهم و دينار شدند و نه وارث علم و حكمت و نه...؟!
خلاصه اين كه : به عقيده ى بنده ، نشر كتاب هاى استدلالى عامه به شرط اين كه مانعاز نشر كتب جوابيه ى خاصه نباشد، خوب است .


237 پيروى از جاهل ! 


در انتخاب خليفه سخن از اعلميت نبود، لذا بر خلاف آيه ى شريفه ىهل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون (389)(آيا كسانى كه مى دانند باكسانى كه نمى دانند، يكسان هستند؟!) به علم و اعلميت اعتنا نكردند و گفتند: غير اعلم مقدماست ، چون حقه باز و جاهل و نادان است و از شهوات موافق طبع آن ها پيروى مى كند.


238 نامه ى معاويه به امام حسن مجتبى - عليه السلام -  


معاويه در نامه اى براى حضرت امام حسن مجتبى - عليه السلام - نوشت :
ان اءبعض اللحم الى ، لحم اءنت منه .(390)
بدترين و مبغوض ترين گوشت براى من ، گوشتى است كه تو از آن به وجود آمده اى .
ما هم نبايد به ابتداى كار خود شاد باشيم ، بايد ديد عاقبت ما چه مى شود!نبايد از عاقبت، يا از فرداى خود خاطر جمع باشيم !


239 اتحاد يهود و نصارى در مقابله با اسلام  


يهود و نصاريى در بى دينى با هم متحد شده اند نه در دين ؛ زيرا خود نصارىمعترفند كه ى هودى ها حضرت مسيح - عليه السلام - را به دار آويختند . با اينحال چگونه مى توانند در دين عليه السلام با هم متحد شوند؟!زيرا يهود هم مى گويند:ما حضرت عيسى - عليه السلام - را كشتيم و او كشته شده و دفن هم شده و زنده و موجودنيست ، بر خلاف عقيده ى مسيحيان كه مى گويند: بعد از قبر بيرون آمد و به آسمان رفت. در انجيل برنابا صريحا همان اعتقاد مسلمانان را ذكر مى كند كه :
و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم (391)
آنان حضرت مسيح - عليه السلام - را نكشتند و به صليب نكشيدند بلكه كس ديگرى رابه اشتباه به جاى او گرفتند.
زيرا در انجيل برنابا دارد كه او گفت : من عيسى نيستم ، من عيسى نيستم ، من اسخريوطىهستم ، ولى به او اعتنا نكردند و به جاى حضرت مسيح - عليه السلام - او را كشتند و بهدار آويختند؛ يعنى همان گونه كه مسلمان ها مى گويند: در اطاق او روزنه اى بود، و او ازآن جا بالا رفت .
بنابراين ، به اتفاق مسيحى ها و مسلمانان حضرت عيسى - عليه السلام - الآن در عالمجسمانى زنده است ، ولى يهود مى گويند: از دنيا رفته و به خاك سپرده شده است ، و مااو را كشته ايم .
اگر مسيحى ها تابع حضرت مسيح - عليه السلام - بودند، خود حضرت مسيح - عليهالسلام - بنابر نقل انجيل برنابا مى فرمايد: من با زبان و قلب جهاد مى كنم ، وبرادر من كه بعد از من مى آيد با زبان و بدن و قلب جهاد مى كند. با اينحال آن ها پيغمبر ما - صلى الله عليه و آله و سلم - را جنگجو معرفى مى كنند، بر خلافحضرت مسيح و برخى از پيامبران - عليه السلام - كه با بيان و حكمت و معجزات هدايت مىكردند .
دروغ مى گويند كه ما تابع مسيح - كه جنگجو نبود - هستيم ؛ زيرا تمام جنگ هاى جهانىبه تحريك و توطئه و نقشه و كمك آن ها بوده و مى باشد. گاهى يهود عليه نصارى وگاهى برعكس . و اين يهود هستند كه مجالس آمريكا و انگليس و ... را اداره مى كنند . درحالى كه در انجيل برنابا دارد كه حضرت مسيح - عليه السلام - فرمود:
ان من ياءخذ السيف بالسيف ، يهلك .
هر كس در برابر شمشير، شمشير بردارد، نابود مى شود.
هر كس كه به اسلام اقرب است اين ها با او ابعدند و در نابودى او اجد و كوشاتر، لذابا شيعه بيشتر خصومت دارند، چون به اسلام اقرب است و تظاهرش بيشتر است ؛ زيرامساءله ى حج را كه همه ى فرقه هاى اسلامى دارند، شيعه دارد، به اضافه ى شعائرديگر كه مخصوص شيعه است و آن ها ندارند، پس هر چه آن ها دارند شيعه دارد، و لا عكس.


240 ترويج و تبليغ باطل از راه تطميع و ثروت  


رؤ سا و مبلغان مذاهب باطله براى كسانى كهداخل دين و مذهب باطل آنان مى شوند، پول صرف مى كنند، ولى ما مى گوييم :داخل شدن در دين حق ، پول صرف كردن نمى خواهد ؛ در حالى كه صرف كردنپول براى اين كه افراد ضعيف النفس و الايمان و الاعتقاد از دين خارج نشوند و گرگ هاآن ها را ندرند و پاره پاره نكنند، اشكال ندارد؛ و ديگر كه اديان و مذاهب باطله همين يكبرهان (392)(!) را براى تبليغ و ترويج از مذهب خود دارند، و همين قدر كافى است كهكتاب دينى خود را به افرادى بدهند و اسم آن ها را در ديوان خود ثبت كنند وپول بدهند!
گفته اند: آقاخان در سخنرانى خود براى مريدهايش - اين حمر مستنفره !(393) - گفتهبود: سعى كنيد پولدار شويد . ببينيد اين سخن رهبر مذهبى آن هاست !
مقصودش اين است كه با پولدار شدن مى شود دين را ترويج نمود . طرفداران او دربمبئى او را با طلا و قباله هاى املاك وزن مى كردند، و او مى دانست كه چگونه آنها را استثمار كند. مى گفت : اگر مرا نديديد و يا كسى نبود كه به اوپول بدهيد تا به من برساند، آن را به دريا بيندازيد به من مى رسد!
آرى ، اهلباطل در باطل خود اين قدر قوى و محكم هستند و ما در حق اين اندازه سست !


241 معناى آيه ى شريفه ى (ادعونى اءستجب لكم ) 


سؤ ال : آيا معناى آيه ى شريفه ى (ادعونى اءستجب لكم )(394)؛ (مرابخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم .) اين نيست كه عين آن چه خواسته شده مستجاب گردد؟!
جواب : آيا اگر دعاكننده مثلا يك ليره بخواهد و به او صد ليره بدهند، نمى گيرد، چونلا بشرط دعا كرده و اين صد ليره بشرط شيئى است ؟!لابد مى گوييد: صد ليره را درآخرت و فرضا هزار سال ديگر به او مى دهند، آن هم تازه معلوم نيست بدهند يا خير؛ ولىيك ليره در دنيا است و به صورت نقد به دستش مى رسد!


242 اءلبلاء للولاء 


سؤ ال : آيا ممكن است اين بلاهاى وارده از باب عقوبت و كيفر گناهان نباشد،بلكهبه جهت ترفيع درجات و از باب اءلبلاء للولاء.(395)؛ (بلا براى دوستىاست .) باشد؟
جواب : براى اهل ولاء مطلب روشن است ، هر چه بيشتر مبتلا گردند، يقينشان زيادتر مىشود . ميثم بر سر دار بود هر آن و هر لحظه اطمينان و ايمانش بيشتر مى شد؛ زيرا به اوخبر داده بودند.(396)
در هر حال ، از سوى حضرت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - زياد سفارششده و اصرار شده كه در اين زمانه و زمينه ، دعاى فرج بسيار خوانده شود .(397)


next page

fehrest page

back page