|
|
|
|
|
|
در اينكه منظور از كلمه در آيه فوق ، قرآن است يا دين و آئين خدا يا وعده پيروزى كه بهپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده شده ؟ احتمالات مختلفى داده اند، كه در عينحال منافاتى با هم ندارند، و ممكن است آيه ناظر به همه آنها بوده باشد، ولى از آننظر كه در آيات قبل سخن از قرآن در ميان بوده با اين معنى مناسبتر است . در حقيقت آيه مى گويد: به هيچوجه قرآن جاى ترديد و شك نيست زيرا از هر نظركامل و بى عيب است ، تواريخ و اخبار آن ، همه صدق و احكام و قوانين آن همهعدل است . و نيز ممكن است منظور از كلمه همان وعده اى باشد كه در جمله بعد يعنى جمله لامبدل لكلماته : هيچكس نمى تواند تغيير و دگرگونى در كلمات خدا ايجاد كندآمده است ، زيرا نظير اين جمله در آيات ديگر قرآن ديده مى شود، مانند و تمت كلمةربك لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين . در قيامت وعده پروردگار تو انجام خواهد گرفت و دوزخ از گناهكاران جن و انس پر خواهدشد (سوره هود آيه 119) و يا در آيه ديگر مى خوانيم : و لقد سبقت كلمتنا لعبادناالمرسلين انهم لهم المنصورون وعده ما از پيش در باره پيامبران اين بود كه آنها پيروز خواهند شد (سوره صافات آيه171 و 172). در اينگونه آيات جمله بعد توضيح وعده اى است كه در جملهقبل با ذكر كلمة به آن اشاره شده است . بنابراين تفسير آيه چنين مى شود: وعده ما با صدق و عدالت انجام گرفت كه هيچكستوانائى تبديل دستورها و فرمانهاى پروردگار را ندارد. و همانطور كه گفتيم آيه ميتواند اشاره به تمام اين معانى باشد. ذكر اين موضوع نيز لازم است كه اگر آيه اشاره به قرآن بوده باشد هيچگونهمنافاتى با اين موضوع ندارد كه در آن موقع همه قرآننازل نشده بود زيرا منظور از كامل بودن آيات قرآن اين است كه هر چهنازل شده بود بدون عيب و نقص و از هر نظركامل بود. بعضى از مفسران با اين آيه استدلال بر عدم امكان راه يافتن تحريف در قرآن كرده اندزيرا جمله لا مبدل لكلماته اشاره به اين است كه هيچكس نمى تواند تغيير وتبديلى نه از نظر لفظ و نه از نظر اخبار و نه از نظر احكام در قرآن ايجاد كند، وهميشه اين كتاب آسمانى كه بايد تا آخر دنيا راهنماى جهانيان باشد از دستبرد خائنان وتحريف كنندگان مصون و محفوظ خواهد بود.
آيه و ترجمه
و إ ن تطع اءكثر من فى الا رض يضلوك عن سبيل الله إ ن يتبعون إ لا الظن و إ ن هم إ لايخرصون (116) إ ن ربك هو اءعلم من يضل عن سبيله و هو اءعلم بالمهتدين (117)
|
ترجمه : 116 - و اگر اكثر كسانى را كه در روى زمين هستند اطاعت كنى تو را از راه خدا گمراه مىكنند، آنها تنها از گمان پيروى مى كنند و از تخمين و حدس (واهى ). 117 - پروردگار تو به كسانى كه از راه او گمراه گشته اند آگاهتر است و همچنين بهكسانى كه هدايت يافته اند. تفسير: مى دانيم آيات اين سوره در مكه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شديدا در اقليت بودند،گاهى اقليت آنها و اكثريت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام ، ممكن بود اين توهم رابراى بعضى ايجاد كند كه اگر آئين آنها باطل و بى اساس است چرا اينهمه پيرو دارندو اگر ما بر حقيم چرا اينقدر كم هستيم ؟! در اين آيه براى دفع اين توهم كه به دنبال ذكر حقانيت قرآن در آياتقبل ممكن است پيدا شود، پيامبر خود را مخاطب ساخته ، مى گويد: اگر از اكثر مردمى كه درروى زمين هستند پيروى كنى ترا از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت ! (و ان تطعاكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله ). در جمله بعد دليل اين موضوع را بيان مى كند و مى گويد: علت آن اين است كه آنها براساس منطق و فكر صحيح كار نمى كنند، راهنماى آنها يك مشت گمانهاى آلوده به هوى وهوس و يك مشت دروغ و فريب و تخمين است (ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون ). از آنجا كه مفهوم آيه قبل اين است كه اكثريت به تنهائى نمى تواند راه حق را نشان دهدنتيجه آن ، اين مى شود، كه راه حق را تنها بايد از خداوند گرفت هر چند طرفداران راه حقدر اقليت بوده باشند، لذا در آيه دوم دليل اين موضوع را روشن مى سازد كه :پروردگارت كه از همه چيز با خبر و آگاه است و در علم بى پايان او كمترين اشتباه راهندارد، بهتر مى داند راه ضلالت و هدايت كدام است و گمراهان و هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد (ان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين ). در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه مگر ديگران راه هدايت و ضلالت را بدون راهنمائى خداميشناسند كه آيه مى گويد: خداوند از ديگران بهتر مى شناسد و بهتر ميداند؟! پاسخ سؤ ال اين است كه انسان به وسيله عقل خود، بدون شك ، حقايقى را درك مى كند، وراه هدايت و ضلالت را تا حدودى مى فهمد ولى مسلما فروغ چراغعقل ، و شعاعش محدود است ، و ممكن است بسيارى از مطالب از ديدعقل مخفى بماند، به علاوه انسان در معلوماتش گرفتار اشتباه نيز مى شود و به هميندليل نياز به رهبران و راهنمايان الهى دارد بنابراين جمله خداوند داناتر است صحيح خواهد بود، وهر چند علم انسان با علم خدا قابل مقايسه نيست . اكثريت عددى اهميت ندارد بر خلاف آنچه در نظر بعضى مسلم است كه اكثريتهاى عددى همواره راه صحيح را مىپيمايند قرآن در آيات متعددى اين موضوع را نفى كرده و براى اكثريت عددى اهميتىقائل نيست ، و در حقيقت مقياس را اكثريت كيفى ميداند، نه كمىدليل اين موضوع روشن است ، زيرا اگر چه در جوامع كنونى براى اداره اجتماع راهى جزتكيه كردن روى اكثريت نديده اند، ولى نبايد فراموش كرد كه اين موضوع همانطور كهگفتيم يكنوع اجبار و بن بست است ، زيرا هيچ ضابطه اى در يك جامعه مادى كه خالى ازاشكال و ايراد باشد براى اتخاذ تصميمها و تصويب قوانين وجود ندارد، لذا بسيارى ازدانشمندان با اعتراف به اين حقيقت كه نظر اكثريت افراد اجتماع بسيارى از اوقات اشتباهآميز است مجبور به پذيرش آن شده اند چون راههاى ديگر، عيبش بيشتر است . اما يك جامعه مؤ من به رسالت انبياء هيچگونه اجبارى در خود از پيروى نظر اكثريت درتصويب قوانين نمى بيند، زيرا برنامه ها و قوانين انبياء راستين خالى از هر گونه عيبو نقص و اشتباه است ، و با آنچه اكثريت جايز الخطا تصويب مى كندقابل مقايسه نيست . يك نگاه در چهره جهان كنونى و حكومتهائى كه بر اساس اكثريتها بنا شده و قوانيننادرست و آميخته با هوسها كه گاهى از طرف اكثريتها به تصويب ميرسد نشان مى دهدكه اكثريت عددى دردى را دوا نكرده است ، بسيارى از جنگها را اكثريتها تصويب كرده اند وبسيارى از مفاسد را آنها خواسته اند. استعمارها و استثمارها، جنگها و خونريزيها، آزاد شناختن مشروبات الكلى ، قمار، سقطجنين ، فحشاء و حتى پارهاى از اعمال شنيع كه ذكر آن شرم آور است از طرف اكثريت نمايندگان بسيارى از كشورهاى به اصطلاح پيشرفته كهمنعكس كننده نظريه اكثريت توده مردم آنها است گواه بر اين حقيقت ميباشد. از نظر علمى آيا اكثريت اجتماعات راست مى گويند؟ آيا اكثريت امين هستند؟ آيا اكثريت ازتجاوز به حقوق ديگران اگر بتوانند خود دارى مى كنند؟ آيا اكثريت منافع خود و ديگرانرا به يك چشم مى بينند؟ پاسخ اين سؤ الات ناگفته پيدا است ، بنابراين بايد اعتراف كرد كه تكيه كردن دنياىكنونى روى اكثريت در حقيقت يكنوع اجبار و الزام محيط است ، و استخوانى است كه در گلوىاجتماعات گير كرده . آرى اگر مغزهاى متفكر و مصلحان دلسوز جوامع بشرى و انديشمندان با هدف كه هميشه دراقليت هستند تلاش و كوشش همه جانبه اى را براى روشن ساختن توده هاى مردم انجام دهند،و جوامع انسانى به اندازه كافى رشد فكرى و اخلاقى و اجتماعى بيابند مسلما نظراتچنان اكثريتى بسيار به حقيقت نزديك خواهد بود، ولى اكثريت غير رشيد و ناآگاه و يافاسد و منحرف و گمراه چه مشكلى را مى تواند از سر راه خود و ديگران بردارد،بنابراين اكثريت به تنهائى كافى نيست بلكه اكثريت رهبرى شده مى تواند مشكلاتجامعه خود را تا آنجا كه در امكان بشر است حل كند. و اگر قرآن در مورد اكثريت در آيات مختلف ايراد مى كند شك نيست كه منظورش اكثريت غيررشيد و رهبرى نشده است .
آيه و ترجمه
فكلوا مما ذكر اسم الله عليه إ ن كنتم بايته مؤ منين (118) و ما لكم اءلا تأ كلوا مما ذكر اسم الله عليه و قدفصل لكم ما حرم عليكم إ لا ما اضطررتم إ ليه و إ ن كثيرا ليضلون بأ هوائهم بغير علمإ ن ربك هو اءعلم بالمعتدين (119) و ذروا ظهر الاثم و باطنه إ ن الذين يكسبون الاثم سيجزون بما كانوا يقترفون (120)
|
ترجمه : 118 - و از آنچه نام خدا بر آن گفته شده بخوريد (اما از گوشت حيواناتى كه به هنگامسر بريدن نام خدا بر آن نميبرند نخوريد) اگر به آيات او ايمان داريد. 119 - چرا از چيزهائى نميخوريد كه اسم خدا بر آنها برده شده در حالى كه (خداوند)آنچه را بر شما حرام بوده بيان كرده است ، مگر اينكه ناچار باشيد (كه در اين صورتخوردن از گوشت چنان حيواناتى جائز است ) و بسيارى از مردم (ديگران را) به خاطر هوىو هوس و بى دانشى گمراه مى سازند و پروردگار تو تجاوزكاران را بهتر مى شناسد. 120 - گناهان آشكار و پنهان را رها كنيد زيرا كسانى كهتحصيل گناه مى كنند در برابر آن مجازات خواهند شد. تفسير: تمام آثار شرك بايد بر چيده شود: اين آيات در حقيقت يكى از نتائج بحثهاى گذشته در مورد توحيد و شرك است و لذا آيه اول با (فاء) تفريع كه معمولا براى ذكر نتيجه است آمده. توضيح اينكه : در آيات گذشته با بيانات گوناگونى حقيقت توحيداثبات و بطلانشرك و بت پرستى آشكار گرديد. يكى از نتائج اين مسئله اين است كه مسلمانان بايد ازخوردن گوشت حيواناتى كه به نام بتها ذبح مى شد خوددارى كنند، و تنها از گوشتحيواناتى كه به نام خدا ذبح مى گرديد استفاده نمايند، زيرا مشركان عرب يكى ازعبادتهايشان اين بود كه براى بتها قربانى مى كردند و از گوشت آنها به عنوانتبرك مى خوردند و اين موضوع يك نوع بت پرستى بوده است . لذا نخست مى گويد: از چيزهائى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است اگر بهآياتش ايمان داريد (فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم باياته مؤ منين ). يعنى ايمان تنها ادعا و گفتار و عقيده نيست بلكه بايد در لابلاىعمل نيز آشكار گردد كسى كه به خداى يكتا ايمان دارد تنها از اين گوشتها مى خورد.البته امر((كلوا)): بخوريد در اينجا به معنى وجوب خوردن از چنينگوشتهائى نيست بلكه در حقيقت منظور از آن مباح بودن اينها و حرام بودن غير آن است . ضمنا روشن مى شود كه تحريم گوشتهائى كه نام خدا به هنگام ذبح آنها برده نشده ،نه از نظر جنبه هاى بهداشتى است تا گفته شود چه اثرى در بردن نام است بلكهمربوط به جنبه هاى معنوى و اخلاقى و تحكيم پايه توحيد و يگانه پرستى است . در آيه بعد همين موضوع به عبارت ديگرى كه توام بااستدلال بيشترى است آمده و ميفرمايد: چرا از حيواناتى نميخوريد كه نام خدا بر آنهاگفته شده ؟ در حالى كه آنچه را بر شما حرام است خداوند شرح داده است (و ما لكمالا تاكلوا مما ذكر اسم الله عليه و قد فصل لكم ما حرم عليكم ). بار ديگر خاطر نشان مى كنيم كه : توبيخ و تاكيد به خاطر ترك خوردن گوشتهاىحلال نيست بلكه هدف اين است كه تنها از اين گوشتها بايد بخوريد و از غير آنهااستفاده نكنيد و به تعبير ديگر نظر روى نقطهمقابل و مفهوم جمله است و لذا با جمله ((قدفصل لكم ما حرم عليكم )) (خداوند آنچه را بر شما حرام است شرح داده )استدلال شده است . در اينكه در چه سوره و كدام آيه اين موضوع آمده است و گوشتهاىحلال و حرام توضيح داده شده ؟ ممكن است تصور شود منظور سوره مائده است و يا بعضىاز آيات آينده همين سوره (آيه 145) مى باشد، ولى با توجه به اينكه اين سوره در مكهنازل شده و مائده در مدينه ، و آيات آينده اين سوره نيز به هنگامنزول اين آيات هنوز نازل نشده بوده است روشن مى شود كه هيچيك از اين دواحتمال صحيح نيست بلكه يا منظور آيه 115 سورهنحل است كه در آن صريحا قسمتى از گوشتهاى حرام و مخصوصا حيواناتى كه براىغير خدا ذبح شده اند آمده است و يا منظور بيان حكم اين گوشتها به وسيله پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد زيرا او چيزى جز وحى الهى نمى گفت . سپس يك صورت را استثناء نموده ، و ميگويد: مگر در صورتى كه مجبور شويد (الاما اضطررتم اليه ). خواه اين اضطرار بخاطر گرفتارى در بيابان و گرسنگى شديد بوده باشد و ياگرفتار شدن در چنگال مشركان و اجبار كردن آنها به اين موضوع . بعد اضافه مى كند كه بسيارى از مردم ديگران را از روىجهل و نادانى و هوى هوسها گمراه مى سازند (و ان كثيرا ليضلون باهوائهم بغيرعلم ). گرچه هوا پرستى با جهل و نادانى غالبا توام است ولى در عينحال براى تاكيد بيشتر آن دو را همراه آورده و مى گويد: (باهوائهم بغير علم). ضمنا از اين تعبير بخوبى استفاده مى شود كه علم حقيقى هرگز با هوا پرستى وخيالبافى سازگار نيست و آنجا كه سازگار شودجهل است نه علم !. اين نيز لازم به تذكر است كه جمله بالا مى تواند اشاره به همان پندارى باشد كه درميان مشركان عرب وجود داشت كه براى خوردن گوشتهاى حيوانات مرده چنيناستدلال مى كردند: آيا ممكن است حيواناتى را كه خودمان مى كشيمحلال بدانيم ، اما آنچه را خداى ما كشته است حرام بشمريم ؟! بديهى است سفسطه ، يك خيال واهى ،بيش نبود، زيرا خداوند حيوان مرده را ذبح نكرده وسر نبريده تا با حيواناتى كه ما سر بريده ايم مقايسه شود و به هميندليل كانون انواع بيماريهاست و گوشت آن فاسد است لذا خداوند اجازه خوردن آنرا ندادهاست . در پايان آيه مى فرمايد: پروردگار تو نسبت به آنها كه تجاوزكارند آگاهتر است(ان ربك هو اعلم بالمعتدين ). همانها كه با دلائل واهى نه تنها از راه حق منحرف مى شوند بلكه سعى دارند ديگران رانيز منحرف سازند. و از آنجا كه ممكن است بعضى اين كار حرام را در پنهانى مرتكب شوند در تعقيب آن ، درآيه بعد، به عنوان يك قانون كلى مى گويد: گناه آشكار و پنهان را رها سازيد (وذروا ظاهر الاثم و باطنه ) . مى گويند در زمان جاهليت عدهاى عقيده داشتند كهعمل منافى عفت (زنا) اگر در پنهانى باشد عيبى ندارد تنها اگر آشكارا باشد گناه است!هم اكنون نيز عملا عدهاى اين منطق جاهلى را پذيرفته و تنها از گناهان آشكار وحشت دارند،اما گناهان پنهانى را بدون احساس ناراحتى مرتكب مى شوند! آيه فوق نه تنها منطق فوق را محكوم ميسازد بلكه مفهوم وسيعى دارد كه علاوه بر آنچهگفته شد مفاهيم و تفسيرهاى ديگرى را كه در زمينه گناه ظاهر و باطن شده است در بر مىگيرد، از جمله اينكه منظور از گناهان ظاهر گناهانى است كه با اعضاى بدن انجام مىگردد و گناه باطن آن است كه با قلب و نيت و تصميم صورت گيرد. سپس به عنوان يادآورى و تهديد گناهكاران به سرنوشت شومى كه در انتظار دارند چنينمى گويد: آنها كه تحصيل گناه كنند به زودى نتيجهاعمال خود را خواهند ديد (ان الذين يكسبون الاثم سيجزون بما كانوا يقترفون). تعبير به كسب گناه (يكسبون الاثم ) تعبير جالبى است كه نشان مى دهدافراد انسان در اين جهان همچون سرمايه دارانى هستند كه به يك بازار بزرگ گام مىنهند، سرمايه آنها هوش و عقل و عمر و جوانى و نيروهاى گوناگون خدا داد است ، بيچارهآنها كه بجاى تحصيل سعادت و كسب افتخار و شخصيت و تقوى و قرب به خداتحصيل گناه كنند. تعبير به (سيجزون ) (به زودى جزاى خود را خواهند ديد) ممكن استاشاره به اين باشد كه قيامت هر چند در نظر بعضى دور است ولى در حقيقت بسيار نزديكمى باشد، و اين جهان به سرعت سپرى مى شود و رستاخيز فرا مى رسد. و يا اشاره بهاين باشد كه غالب افراد در همين زندگى دنيا نيز قسمتى از نتائجاعمال زشت خود را به صورت واكنشهاى فردى و اجتماعى خواهند ديد.
آيه و ترجمه
و لا تأ كلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و إ نه لفسق و إ ن الشيطين ليوحون إ لىاءوليائهم ليجدلوكم و إ ن اءطعتموهم إ نكم لمشركون(121)
|
ترجمه : 121 - و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخوريد و اين كار گناه است ، و شياطين بهدوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند و اگر از آنهااطاعت كنيد شما هم مشرك خواهيد بود ! تفسير: در آيات گذشته روى جنبه مثبت مساله يعنى خوردن از گوشتهاىحلال تكيه شده بود، ولى در اين آيه - براى تاكيد هر چه بيشتر - روى جنبه منفى ومفهوم آن تكيه نموده و مى گويد: از گوشتهائى كه نام خدا به هنگام ذبح بر آنها بردهنشده است نخوريد (و لا تاكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه ). سپس با يك جمله كوتاه مجددا اين عمل را محكوم كرده مى گويد: اين كار فسق و گناه وخروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خدا است (و انه لفسق ). و براى اينكه بعضى از مسلمانان ساده دل تحت تاثير وسوسه هاى شيطانى آنها قرارنگيرند اضافه مى كند: شياطين مطالب وسوسهانگيزى به طور مخفيانه به دوستان خودالقا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند (و ان الشياطين ليوحون الىاوليائهم ليجادلوكم ). ولى به هوش باشيد اگر تسليم وسوسه هاى آنها شويد شما هم در صف مشركان قرارخواهيد گرفت (و ان اطعتموهم انكم لمشركون ). اين مجادله و وسوسه شايد اشاره به همان منطقى باشد كه مشركان به يكديگر القا مىكردند (و بعضى گفته اند مشركان عرب آنرا از مجوسيان آموخته بودند كه اگر ما گوشت حيوان مرده را مى خوريم به خاطر آن است كه خدا آنرا كشته و ازحيوانى كه ما مى كشيم بهتر است يعنى نخوردن مردار يكنوع بى اعتنائى به كار خدا است!. غافل از آنكه آنچه به مرگ طبيعى مى ميرد علاوه بر اينكه غالبا بيمار است ، سر بريدهنيست و خونهاى كثيف در لابلاى گوشتهاى آن مى مانند و مى ميرند و فاسد مى شوند وگوشت را هم آلوده و فاسد مى كنند، به همين دليل خداوند دستور داده تنها از گوشتحيواناتى بخورند كه با شرايط خاصى ذبح شده و خون آن بيرون ريخته است . ضمنا از اين آيات استفاده مى شود كه ذبيحه هاى غير اسلامى حرام است ، زيرا - علاوه برجهات ديگر - آنها به هنگام ذبح مقيد به بردن نام خدا بر آن نيستند.
آيه و ترجمه
اء و من كان ميتا فأ حيينه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمتليس بخارج منها كذلك زين للكفرين ما كانوا يعملون(122) و كذلك جعلنا فى كل قرية اءكبر مجرميها ليمكروا فيها و ما يمكرون إ لا بأ نفسهمو ما يشعرون(123)
|
ترجمه : 122 - آيا كسى كه مرده بود سپس او را زنده كرديم و نورى بر او قرار داديم كه با آندر ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد، اينچنينبراى كافران اعمال (زشتى ) كه انجام مى دادند تزيين شده است (و زيبا جلوه كرده ). 123 - و همچنين در هر شهر و روستائى بزرگان گنهكارى قرار داديم (افرادى كه همهگونه قدرت در اختيارشان گذارديم اما آنها از آن سوء استفاده كرده و راه خطا پيشگرفتند) و سرانجام كارشان اين شد كه به مكر (و فريب مردم ) پرداختند ولى تنهاخودشان را فريب مى دهند و نمى فهمند. شان نزول : در شان نزول آيه اول چنين نقل شده است : ابوجهل كه از دشمنان سر سخت اسلام و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود روزىسخت آن حضرت را آزار داد، حمزه عموى شجاع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كهتا آن روز اسلام را نپذيرفته بود و همچنان در باره آئين او مطالعه و انديشه مى كرد، ودر آن روز طبق معمول خود براى شكار به بيابان رفته بود هنگامى كه از بيابانبرگشت از جريان كار ابو جهل و برادرزاده خويش با خبر شد، سخت برآشفت و يكسر بهسراغ ابو جهل رفت و چنان بر سر - يا بينى او - كوفت كه خون جارى شد و با تمامنفوذى كه ابو جهل در ميان قوم و عشيره خود و حتى در ميان مردم مكه داشت ، به ملاحظه شجاعت فوق العاده حمزه از نشاندادن عكس العمل خود دارى كرد. سپس حمزه به سراغ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و اسلام را پذيرفت و ازآن روز رسمابه عنوان يك افسر رشيد اسلام ، تا واپسين دم عمر، از اين آئين آسمانىدفاع مى كرد. آيه فوق در باره اين حادثه نازل گرديد و وضع ايمان حمزه و پافشارى ابوجهل را در كفر و فساد مشخص ساخت . از بعضى روايات نيز استفاده مى شود كه آيه در مورد ايمان آوردن عمار ياسر و اصرارابو جهل در كفر نازل گرديده است و در هر حال اين آيه همانند آيات ديگر قرآن اختصاصبه مورد نزول خود ندارد و داراى مفهوم وسيعى است كه در مورد هر مؤ من راستين ، و هر بىايمان لجوج ، صادق است . تفسير: ايمان و روشن بينى : ارتباط اين آيات با آيات قبل از اين نظر است كه در آيات گذشته اشاره به دو دسته :مؤ من خالص و كافر لجوج كه نه تنها ايمان نمى آورد بلكه براى گمراه ساختنديگران نيز سخت مى كوشد، شده بود، در اينجا نيز با ذكر دومثال جالب و روشن وضع اين دو طايفه مجسم گرديده است . نخست اينكه افرادى را كه در گمراهى بوده اند، سپس با پذيرش حق و ايمان تغيير مسيرداده اند تشبيه به مردهاى مى كند كه به اراده و فرمان خدا زنده شده است (او من كانميتا فاحييناه ). كرارا در قرآن مرگ و حيات به معنى مرگ و حيات معنوى ، و كفر و ايمان ، آمده است و اينتعبير به خوبى نشان مى دهد كه ايمان يك عقيده خشك و خالى يا الفاظى تشريفاتى نيست ، بلكه به منزله روحى است كه در كالبدبيجان افراد بيايمان دميده مى شود و در تمام وجود آنها اثر مى گذارد، چشم آنها ديد وروشنائى ، گوش آنها قدرت شنوائى ، زبان توان سخن گفتن و دست و پا قدرت انجامهر گونه كار مثبت پيدا مى كند ، ايمان افراد را دگرگون مى سازد و در سراسرزندگى آنها اثر مى گذارد و آثار حيات را در تمام شئون آنها آشكار مى نمايد. از جمله فاحييناه (ما او را زنده كرديم ) استفاده مى شود كه ايمان ، گرچهبايد با كوشش از ناحيه خود انسان صورت گيرد اما تا كششى از ناحيه خدا نباشد اينكوششها به جائى نمى رسد! سپس مى گويد: ما براى چنين افراد نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه بروند(و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس ). گرچه مفسران درباره منظور از اين نور احتمالاتى داده اند اما ظاهرا منظور از آن تنها قرآنو تعليمات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيست ، بلكه علاوه بر اين ، ايمان بهخدا، بينش و درك تازهاى به انسان مى بخشد، روشن بينى خاصى به او مى دهد، افق ديداو را از زندگى محدود مادى و چهار ديوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العادهوسيع فرو مى برد. و از آنجا كه او را به خود سازى دعوت مى كند، پرده هاى خود خواهى و خودبينى و تعصبو لجاج و هوى و هوس را از مقابل چشم جانش كنار مى زند، و حقايقى را مى بيند كه هرگزقبل از آن قادر به درك آنها نبود. در پرتو اين نور ميتواند راه زندگى خود را در ميان مردم پيدا كند، و از بسيارى اشتباهاتكه ديگران به خاطر آز و طمع ، و به علت تفكر محدود مادى ، و يا غلبه خود خواهى وهوى و هوس ، گرفتار آن مصون و محفوظ بماند. و اينكه در روايات اسلامى مى خوانيم (المؤ من ينظر بنور الله ) انسان باايمان با نور خدا نگاه مى كند اشاره به همين حقيقت است ، گرچه با اين همه باز نمىتوان روشن بينى خاصى را كه انسان با ايمان پيدا مى كند با بيان و قلم توصيف كرد،بلكه بايد طعم آنرا چشيد و وجودش را احساس نمود !. سپس چنين فرد زنده و فعال و نورانى و موثرى را با افراد بى ايمان لجوج مقايسهكرده مى گويد: آيا چنين كسى همانند شخصى است كه در امواج ظلمتها و تاريكيها فرورفته و هرگز از آن خارج نمى گردد؟! (كمن مثله فى الظلمات ليس بخارجمنها). قابل توجه اينكه نمى گويد كمن فى الظلمات (همانند كسى كه در ظلمتها است ) بلكه مىگويد كمن مثله فى الظلمات (همانند كسى كهمثل او در ظلمات است ) بعضى گفته اند هدف از اين تعبير اين بوده كه اثبات شود چنانافراد به قدرى در تاريكى و بدبختى فرو رفته اند كه وضع آنها ضرب المثلى شدهاست كه همه افراد فهميده از آن آگاهند. ولى ممكن است اين تعبير اشاره به معنى لطيف ترى باشد و آن اينكه : از هستى و وجوداينگونه افراد در حقيقت چيزى جز يك شبح ، يك قالب ، يكمثال و يك مجسمه باقى نمانده است هيكلى دارند بيروح و مغز و فكرى از كار افتاده ! ايننكته نيز لازم به يادآورى است كه راهنماى مؤ منان نور (با صيغه مفرد) و محيط كافرانظلمات (با صيغه جمع ) ذكر شده ، چرا كه ايمان يك حقيقت بيش نيست ، و رمز وحدت ويگانگى است و كفر و بى ايمانى سرچشمه پراكندگى و تفرقه و تشتت است . و در پايان آيه اشاره به علت اين سرنوشت شوم كرده ، مى گويد: اينچنيناعمال كافران در نظرشان جلوه داده شده است (كذلك زين للكافرين ما كانوايعملون ). و همانطور كه سابقا اشاره كرديم اين خاصيت تكرار يكعمل زشت است كه تدريجا از قبح آن در نظر كاسته مى شود و حتى به جائى مى رسد كهبه عنوان يك كار خوب در نظر او جلوه مى كند و همچون زنجيرى بر دست و پاى او مىافتد و اجازه خروج از اين دام به او نمى دهد، يك مطالعه ساده درحال تبهكاران اين حقيقت را به خوبى روشن مى سازد. و از آنجا كه قهرمان اين ماجرا در جهت منفى ابوجهل بود، و او از سردمداران مشركان مكه و قريش محسوب مى شد در آيه دوم اشاره بهوضع اين رهبران گمراه و زعماى كفر و فساد كرده مى فرمايد: اينچنين قرار داديم در هرشهر و آبادى بزرگانى را كه طريق گناه پيش گرفتند و با مكر و فريب و نيرنگ مردمرا از راه منحرف ساختند (و كذلك جعلنا فىكل قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها). كرارا گفته ايم كه نسبت اينگونه افعال به خداوند به خاطر آن است كه او مسبب الاسبابو سرچشمه تمام قدرتها است و هر كس هر كارى انجام مى دهد با استفاده از امكاناتى استكه خداوند در اختيار او قرار داده اگر چه جمعى از آن حسن استفاده و بعضى سوء استفادهمى كنند. جمله ليمكروا (تا مكر و نيرنگ به كار زنند) به معنى سرانجام و عاقبت كارآنها است نه هدف از خلقت آنان يعنى سرانجام نافرمانى و گناه فراوان اين شد كه رهزنراه حق شدند و بندگان خدا را از راه منحرف ساختند، زيرا مكر دراصل به معنى تابيدن و پيچيدن است سپس به هر كار انحرافى كه توام با اخفاء وپنهانكارى باشد گفته شده است . و در پايان آيه مى گويد: آنها جز به خودشان نيرنگ نمى زنند ولى نمى فهمند ومتوجه نيستند (و ما يمكرون الا بانفسهم و ما يشعرون ). چه نيرنگ و فريبى از اين بالاتر كه سرمايه هاى وجود خود اعم از فكر و هوش و ابتكارو عمر و وقت و مال خويش را در مسيرى به كار مى گيرند كه نه تنها سودى بهحال آنها ندارد بلكه پشتشان را از بار مسئوليت و گناه سنگين مى سازد، در حالى كهفكر مى كنند به پيروزيهائى رسيده اند! ضمنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه مفاسد و بدبختيهائى كه دامن اجتماعات رامى گيرد از بزرگترها و سردمداران اقوام سرچشمه مى گيرد و آنها هستند كه با انواعحيله و نيرنگها راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حق را بر مردم مى پوشانند.
آيه و ترجمه
و إ ذا جاءتهم ءاية قالوا لن نؤ من حتى نؤ تىمثل ما اءوتى رسل الله الله اءعلم حيث يجعل رسالته سيصيب الذين اءجرموا صغار عند اللهو عذاب شديد بما كانوا يمكرون(124)
|
ترجمه : 124 - و هنگامى كه آيهاى براى آنها بيايد مى گويند ما هرگز ايمان نمى آوريم مگراينكه همانند چيزى كه به پيامبران خدا داده شده است به ما هم داده شود، خداوند آگاهتراست كه رسالت خويش را كجا قرار دهد به زودى كسانى كه مرتكب گناه شدند (و براىحفظ موقعيت خود مردم را از راه حق منحرف ساختند) گرفتار حقارت در پيشگاه خدا و عذابشديد در مقابل مكر (و فريب و نيرنگى ) كه داشتندمى شوند شان نزول : مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى نويسد: اين آيه در باره وليد بن مغيره(كه از سران معروف بت پرستان بود و به اصطلاح مغز متفكر آنها محسوب مى شد)نازل گرديده است ، او به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گفت : اگر نبوتراست باشد من به احراز اين مقام از تو سزاوارترم زيرا هم سنم از تو بيشتر است و هممالم !. و بعضى گفته اند درباره ابو جهل نازل شده است زيرا او تصور مى كرد مساله نبوت همبايد مركز رقابتها قرار گيرد، او مى گفت . ما و قبيله بنى عبد - مناف (طايفه پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در همه چيز با هم رقابت داشتيم و همچون دو اسب مسابقهدوش بدوش هم پيش مى رفتيم ، تا اينكه آنها ادعا كردند پيامبرى از ميان ما برخاستهكه وحى به او مى شود ولى ممكن نيست ما به او ايمان بياوريم مگر اينكه بر ما نيز وحىشود همانطور كه بر او وحى مى شود! ! تفسير: انتخاب پيامبر به دست خدا است : در اين آيه اشارهاى كوتاه و پر معنى به طرز تفكر و ادعاهاى مضحك اين سردمدارانباطل و اكابر مجرميها كرده مى گويد: هنگامى كه آيهاى از طرف خدا براى هدايت آنهافرستاده شد گفتند: ما هرگز ايمان نمى آوريم مگر اينكه به ما نيز همان مقامات و آياتىكه به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود (و اذا جائتهم آية قالوا لن نؤ من حتىنؤ تى مثل ما اوتى رسل الله ). مثل اينكه احراز مقام رسالت و رهبرى خلق به سن ومال است و يا به رقابتهاى كودكانه قبايل ، و خدا نيز موظف است كه رعايت اين رقابتهاىمضحك و بى اساس را بكند و بر آن صحه بگذارد، رقابتهائى كه از نهايت انحطاط فكرى وعدم درك مفهوم نبوت و رهبرى خلق سرچشمه مى گيرد. قرآن پاسخ روشنى به آنها مى دهد و مى گويد لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كهچگونه پيامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادى انتخاب كند! زيراخداوند از همه بهتر ميداند رسالت خود را در كجا قرار دهد (الله اعلم حيثيجعل رسالته ). روشن است رسالت نه ارتباطى به سن و مال دارد و نه به موقعيتقبايل ، بلكه شرط آن قبل از هر چيز آمادگى روحى ، پاكى ضمير، سجاياىاصيل انسانى ، فكر بلند و انديشه قوى ، و بالاخره تقوى و پرهيزگارى فوقالعادهاىدر مرحله عصمت است ، و وجود اين صفات مخصوصا آمادگى براى مقام عصمت چيزى است كهجز خدا نمى داند، و چقدر فرق است ميان اين شرايط و ميان آنچه آنها فكر مى كردند. جانشين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز تمام صفات و برنامه هاى او را، بجزوحى و تشريع ، دارد يعنى هم حافظ شرع و شريعت است و هم پاسدار مكتب و قوانين او وهم رهبر معنوى و مادى مردم ، لذا بايد او هم داراى مقام عصمت و مصونيت از خطا و گناه باشدتا بتواند رسالت خويش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورد اعتمادگردد. و به همين دليل انتخاب او نيز به دست خدا است و خدا ميداند اين مقام را در چه جائى قراردهد نه خلق خدا و نه از طريق انتخاب مردم و شورى . و در آخر آيه سرنوشتى را كه در انتظار اين گونه مجرمان و رهبران پر ادعاىباطل است بيان كرده مى گويد: به زودى اين گنهكاران به خاطر مكر و فريبى كهبراى گمراه ساختن مردم به كار زدندگرفتار كوچكى و حقارت در پيشگاه خدا و عذابشديد خواهند شد (سيصيب الذين اجرموا صغار عند الله و عذاب شديد بما كانوا يمكرون ). اين خود خواهان مى خواستند با كارهاىخلاف خود موقعيت و بزرگى خويش را حفظ كنند ولى خدا آنها را آنچنان تحقير خواهد كردكه دردناكترين شكنجه هاى روحى را احساس كنند، بعلاوه چون سر و صداى آنها در راهباطل زياد و تلاش آنها شديد بود كيفر و عذاب آنها نيز شديد و پر سر و صدا خواهدبود ،
آيه و ترجمه
فمن يرد الله اءن يهديه يشرح صدره للاسلم و من يرد اءن يضلهيجعل صدره ضيقا حرجا كأ نما يصعد فى السماء كذلكيجعل الله الرجس على الذين لا يؤ منون(125) و هذا صرط ربك مستقيما قد فصلنا الايت لقوم يذكرون(126) لهم دار السلم عند ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون (127)
|
ترجمه : 125 - آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را براى (پذيرش ) اسلام گشاده مىسازد و آن كس را كه (بخاطر اعمال خلافش ) بخواهد گمراه سازد سينهاش را آنچنان تنگمى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود، اينچنين خداوند پليدى را بر افرادىكه ايمان نمى آورند قرار ميدهد. 126 - و اين راه مستقيم (و سنت جاويدان ) پروردگار تو است ، ما آيات خود را براىكسانى كه پند مى گيرند بيان كرديم . 127 - براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان خواهد بود، و او ولى و يار و ياورآنها است بخاطر اعمال (نيكى ) كه انجام مى دادند. تفسير: امدادهاى الهى : در تعقيب آيات گذشته كه در زمينه مؤ منان راستين ، و كافران لجوج ، بحث مى كرد در اينآيات مواهب بزرگى را كه در انتظار دسته اول ، و بى توفيقيهائى را كه دامنگير دستهدوم مى شود شرح مى دهد نخست مى گويد: هر كس را خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را براى پذيرش حق گشاده مىسازد و آن كس را كه بخواهد گمراه سازد سينهاش را آنچنان تنگ و محدود مى كند كهگويا مى خواهد به آسمان بالا رود (فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدرة للاسلام و منيرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء). و براى تاكيد اين موضوع اضافه مى كند خداوند اينچنين ، پليدى و رجس را، بر افرادبى ايمان قرار مى دهد و سراپاى آنها را نكبت و سلب توفيق فرا خواهد گرفت(كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤ منون ) در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - كرارا گفته ايم كه منظور از هدايت و اضلال الهى فراهم ساختن يا از ميان بردنمقدمات هدايت در مورد كسانى است كه آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذيرش حق بااعمال و كردار خويش اثبات كرده اند. آنان كه پويندگان راه حقند و جويندگان و تشنگانزلال ايمان ، خداوند چراغهاى روشنى فرا راه آنها قرار مى دهد تا براى بدست آوردن اينآب حيات در ظلمات گم نشوند، اما آنها كه بى اعتنائى خود را نسبت به اين حقايق ثابتكرده اند از اين امدادهاى الهى محروم و در مسير خود با انبوهى از مشكلات روبرو مىگردند و توفيق هدايت از آنها سلب مى شود. نابراين نه دسته اول در پيمودن اين مسير مجبورند و نه دسته دوم در كار خود، و هدايت وضلالت الهى در واقع مكمل چيزى است كه خودشان خواسته اند و انتخاب كرده اند. 2 - منظور از صدر (سينه ) در اينجا روح و فكر است و اين كنايه دربسيارى از موارد به كار ميرود، و منظور از شرح (گشاده ساختن ) همان وسعت روح و بلندى فكر و گسترش افق عقلآدمى است ، زيرا پذيرا شدن حق ، احتياج به گذشتهاى فراوانى از منافع شخصى داردكه جز صاحبان ارواح وسيع و افكار بلند آمادگى براى آن نخواهند داشت . 3 - حرج (بر وزن حرم ) به معنى تنگى فوق العاده و محدوديت شديد است ،و اين حال افراد لجوج و بى ايمان است كه فكرشان بسيار كوتاه و روحشان فوق العادهكوچك و ناتوان است ، و كمترين گذشتى در زندگى ندارند. 4 - يك معجزه علمى قرآن : تشبيه اينگونه افراد به كسى كه مى خواهد به آسمان بالا رود از اين نظر است كهصعود به آسمان كار فوق العاده مشكلى است ، و پذيرش حق براى آنها نيز چنين است . همانطور كه در گفتار روزمره گاهى مى گوئيم اين كار براى فلانكس آنقدرمشكل است كه گويا مى خواهد به آسمان برود يا مى گوئيم : به آسمان بروى از اينكار آسانتر است . البته آنروز پرواز به آسمان براى بشر يك تصور بيش نبود ولى حتى امروز كه سيردر فضا عملى شده است باز از كارهاى طاقت فرساست و هميشه فضانوردان با انبوهى ازمشكلات شديد روبرو هستند. ولى معنى لطيفترى براى آيه نيز به نظر مى رسد كه بحث گذشته راتكميل مى كند و آن اينكه : امروز ثابت شده كه هواى اطراف كره زمين در نقاط مجاور اينكره كاملا فشرده و براى تنفس انسان آماده است ، اما هر قدر به طرف بالا حركت كنيم هوارقيقتر و ميزان اكسيژن آن كمتر مى شود به حدى كه اگر چند كيلومتر از سطح زمين بهطرف بالا (بدون ماسك اكسيژن ) حركت كنيم تنفس كردن براى ما هر لحظهمشكل و مشكلتر مى شود و اگر به پيشروى ادامه دهيم تنگى نفس و كمبود اكسيژن سبببيهوشى ما مى گردد، بيان اين تشبيه در آن روز كه هنوز اين واقعيت علمى به ثبوت نرسيده بود در حقيقت از معجزاتعلمى قرآن محسوب ميگردد. 5 - شرح صدر چيست ؟ در آيه فوق سعه صدر (گشادگى سينه ) يكى از مواهب بزرگ و ضيق صدر (تنگىسينه ) يكى از كيفرهاى الهى شمرده شده است همانطور كه خداوند در مقام بيان يك موهبتعظيم به پيامبر خود ميگويد، الم نشرح لك صدرك : آيا سينه تو را وسيعو گشاده نساختيم . و اين موضوعى است كه با مطالعه در حالات افراد به خوبى مشاهد مى شود، بعضىروحشان آنچنان باز و گشاده است كه آمادگى براى پذيرش هر واقعيتى - هر چند بزرگباشد - دارند، اما به عكس بعضى روحشان آنچنان تنگ و محدود است كه گويا راهى وجائى براى نفوذ هيچ حقيقتى در آن نيست . افق ديد فكرى آنها محدود به زندگى روزمره وخواب و خور آنها است ، اگر به آنها برسد همه چيز درست است و اگر كمترين تغييرى درآن پيدا شود گويا همه چيز پايان يافته و دنيا خراب شده است !. هنگامى كه آيه فوق نازل شد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرسيدند شرحصدر چيست ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: نور يقذفه الله فى قلبمن يشاء فينشرح له صدره و ينفسح :نورى است كه خدا در قلب هر كس بخواهد مى افكندو در پرتو آن ، روح او وسيع و گشاده مى شود. پرسيدند: آيا نشانهاى دارد كه با آن شناخته شود؟ فرمود: نعم ، الانابة الى دار الخلود و التجافى عن دار الغرور و الاستعداد للموتقبل نزول الموت : آرى نشانهاش توجه به سراى جاويدان و دامن بر چيدن از زرق و برق دنيا و آماده شدن براى مرگ است (با ايمان وعمل صالح و تلاش و كوشش در راه حق ) پيش از آنكه مرگ فرا رسد. در آيه بعد به عنوان تاكيد بحث گذشته مى گويد:(اين مطلب كه مددهاى الهىشامل حال حق طلبان ميگردد و سلب موفقيت به سراغ دشمنان حق ميرود يك سنت مستقيم وثابت و دگرگونيناپذير الهى است ) (هذا صراط ربك مستقيما). اين احتمال در تفسير آيه نيز هست كه (هذا) اشاره به اسلام و قرآن بودهباشد زيرا صراط مستقيم و راه راست و معتدل است . در پايان آيه باز تاكيد مى كند كه : ما نشانهها و آيات خود را براى آنها كه دلى پذيراو گوشى شنوا دارند شرح داديم (قد فصلنا الايات لقوم يذكرون ). در آيه بعد دو قسمت از بزرگترين موهبتهائى را كه به افراد بيدار و حق طلب مى دهدبيان مى كند نخست اينكه :(براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان است )(لهم دار السلام عند ربهم ). و ديگر اينكه :(ولى و سرپرست و حافظ و ناصر آنها خدا است ) (و هو وليهم). (و تمام اينها به خاطر اعمال نيكى است كه انجام مى دادند) (بما كانوا يعملون). چه افتخارى از اين بالاتر كه سرپرستى و كفالت امور انسان را خداوند بر عهده گيردو او حافظ و يار و ياورش باشد. و چه موهبتى از اين عظيمتر كه (دار السلام ) يعنى خانه امن و امان است . محلى كه نه در آن جنگ است نه خونريزى ، نه نزاع است و نه دعوا، نه خشونت است و نهرقابتهاى كشنده و طاقت فرسا، نه تصادم منافع است و نه دروغ و افترا و تهمت و حسد وكينه و نه غم و اندوه ، كه از هر نظر قرين آرامش است ، در انتظار انسان باشد. ولى آيه مى گويد اينها را با حرف و سخن به كسى نمى دهند بلكه در برابرعمل ، آرى در برابر عمل !
آيه و ترجمه
و يوم يحشرهم جميعا يمعشر الجن قد استكثرتم من الانس وقال اءولياؤ هم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا اءجلنا الذى اءجلت لناقال النار مثوئكم خلدين فيها إ لا ما شاء الله إ ن ربك حكيم عليم (128) و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا بما كانوا يكسبون (129)
|
ترجمه : 128 - و آن روز كه همه آنها را جمع و محشور مى سازد به آنان مى گويد اى جمعيتشياطين و جن شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد دوستان و پيروان آنها از ميانانسانها مى گويند: پروردگارا! هر يك از ما دو دسته (پيشوايان و پيروان گمراه ) ازديگرى استفاده كرديم (ما به لذات هوس آلود و زودگذر رسيديم و آنها بر ما حكومتكردند) و به اجلى كه براى ما مقرر داشته بودى رسيديم ، (خداوند) مى گويد: آتشجايگاه شماست ، جاودانه در آن خواهيد ماند، مگر آنچه خدا بخواهد، پروردگار تو حكيم ودانا است . 129 - و اينچنين بعضى از ستمگران را به بعض ديگر وامى گذاريم به سبب اعمالى كهانجام مى دادند. تفسير: در اين آيات مجددا قرآن به سرنوشت مجرمان گمراه و گمراه كننده باز مى گردد و بحثهاى آيات گذشته را با آنتكميل مى كند. آنها را به ياد روزى مى اندازد كه رو در روى شياطينى كه از آنها الهام گرفته اند مىايستند و از اين پيروان و آن پيشوايان سوال مى شود، سوالى كه در برابرش پاسخىندارند و جز حسرت و اندوه نتيجهاى نمى گيرند، اين هشدارها به خاطر آن است كه تنهابه اين چند روز زندگى ننگرند و به پايان كار نيز بينديشند. نخست مى گويد: (آن روز كه همه را جمع و محشور مى سازد ابتدا مى گويد: اى جمعيت جنو شياطين اغواگر شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد (و يوم يحشرهم جميعايا معشر الجن قد استكثرتم من الانس ). منظور از كلمه (جن ) در اينجا همان شياطين است ، زيرا جن دراصل لغت همانطور كه قبلا هم گفته ايم به معنى هر موجود ناپيدا مى باشد و در آيه 50سوره كهف در باره رئيس شياطين (ابليس ) مى خوانيم (كان من الجن )يعنى او از جن بود. آيات گذشته كه از وسوسه هاى رمزى شياطين با جمله (ان الشياطين ليوحون الىاوليائهم ) سخن مى گفت ، همچنين آيه بعد كه از رهبرى بعضى از ستمگران ازبعضى ديگر سخن مى گويد مى تواند اشارهاى به اين موضوع باشد. اما شياطين اغواگر گويا در برابر اين سخن پاسخى ندارند و سكوت مى كنند ،( ولىپيروان آنها از بشر چنين مى گويند: پروردگارا آنها از ما بهره گرفتند و ما هم از آنها،تا زمانى كه اجل ما پايان گرفت ) (و قال اوليائهم من الانس ربنا استمتع بعضناببعض و بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا.) آنها دلخوش بودند كه پيروان تسليمى دارند و بر آنها حكومت مى كنند و ما نيز از زرق وبرقهاى دنيا و لذات بى قيد و شرط و زودگذر آن كه بر اثر وسوسه هاى شياطيندلانگيز و دلچسب جلوه مى نمود دلخوش بوديم !. در اينكه منظور از اجل در اين آيه چيست ؟ آيا پايان زندگى يا روز رستاخيزاست ميان مفسران گفتگو است اما ظاهرا پايان زندگى است زيرااجل به اين معنى در بسيارى از آيات قرآن به كار رفته است . اما خداوند همه اين پيشوايان و پيروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته مى گويد:( جايگاههمه شما آتش است و جاودانه در آن خواهيد ماند مگر آنچه خدا بخواهد)(قال النار مثواكم خالدين فيها الا ما شاء الله ). استثناء با جمله (الا ما شاء ربك ) (مگر آنچه خدا بخواهد) يا اشاره بهاين است كه ابديت عذاب و كيفر در اينگونه موارد سلب قدرت از پروردگار نمى كند، هرگاه بخواهد مى تواند آنرا تغيير دهد اگر چه در مورد عدهاى ثابت نگه مى دارد. و يا اشاره به آن افرادى است كه استحقاق ابديت عذاب را ندارند و يا قابليتشمول عفو الهى را دارند كه بايد از حكم خلود و جاودانى بودن مجازات استثنا شوند. و در پايان آيه پروردگار تو حكيم و دانا است (ان ربك حكيم عليم ). هم كيفرش روى حساب است و هم عفو و بخشش ، و به خوبى از موارد آنها آگاه مى باشد. در آيه بعد اشاره به يك قانون هميشگى الهى در مورد اينگونه اشخاص كرده مى گويد:همان گونه كه ستمگران و طاغيان در اين دنيا حامى و پشتيبان يكديگر و رهبر و راهنماى هم بودند و در مسيرهاى غلط همكارى نزديك داشتند (در جهانديگر نيز آنها را به يكديگر واميگذاريم و اين به خاطر اعمالى است كه در اين جهانانجام دادند) (و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون ). زيرا همانطور كه در بحثهاى مربوط به معاد گفته ايم صحنه رستاخيز صحنه عكسالعملها و واكنشها در مقياسهاى عظيم است و آنچه در آنجا وجود دارد پرتو و انعكاسى ازاعمال ما در اين دنياست . در تفسير على بن ابراهيم قمى نيز از امام (عليه السلام )نقل شده كه فرمود: نولى كل من تولى اوليائهم فيكونون معهم يوم القيامه : (هركس با اوليائش در روز قيامت خواهد بود). قابل توجه اينكه همه اين گروهها به عنوان (ظالم ) در آيه معرفىشده اند و شك نيست كه ظلم ، به معنى وسيع كلمه ، همه اينها راشامل مى گردد، چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان باقبول رهبرى شيطان صفتان خود را از تحت ولايت خداوند خارج سازد و در جهان ديگر نيزتحت ولايت همانها قرار گيرد. و نيز اين تعبير و تعبير (بما كانوا يكسبون ) نشان مى دهد كه اين سيهروزى و بدبختى به خاطر اعمال خودشان است و اين يك سنت الهى و قانون آفرينش استكه رهسپران راههاى تاريك جز سقوط در چاه و دره بدبختى فرجامى نخواهند داشت .
آيه و ترجمه
يمعشر الجن و الانس اء لم يأ تكم رسل منكم يقصون عليكم ءايتى و ينذرونكم لقاء يومكمهذا قالوا شهدنا على اءنفسنا و غرتهم الحيوة الدنيا و شهدوا على اءنفسهم اءنهم كانواكفرين (130) ذلك اءن لم يكن ربك مهلك القرى بظلم و اءهلها غفلون (131) و لكل درجت مما عملوا و ما ربك بغفل عما يعملون (132)
|
ترجمه : 130 - (در آن روز به آنها مى گويد) اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى از شما به سوىشما نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مى كردند و از ملاقات چنين روزى شما را بيممى دادند ، آنها مى گويند گواهى ميدهيم بر ضد خودمان (آرى ما بد كرديم ) و زندگى(پر زرق و برق ) دنيا آنها را فريب داد، و بر زيان خود گواهى مى دهند كه كافربودند. 131 - اين بخاطر آن است كه پروردگارت هيچگاه (مردم ) شهرها و آباديها را بخاطرستمهايشان در حال غفلت و بيخبرى هلاك نمى كند (بلكه قبلا رسولانى براى آنها مىفرستد). 132 - و براى هر يك (از اين دو دسته ) درجات (و مراتبى ) است از آنچهعمل كردند و پروردگارت غافل از اعمالى كه انجام مى دهند نيست . تفسير: اتمام حجت : در آيات گذشته سرنوشت شيطان صفتان ستمگر در روز رستاخيز بيان شده ، براىاينكه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنين اعمالى زدند در اين آيات روشن مى سازد كه به اندازه كافى هشدار به آنها داده شده و اتمام حجتگرديده است ، لذا در روز قيامت به آنها مى گويد:(اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى ازشما به سوى شما نيامدند و آيات مرا بازگو نكردند و در باره ملاقات چنين روزى بهشما اخطار ننمودند) (يا معشر الجن و الانس ا لم ياتكمرسل منكم يقصون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا) (معشر) در اصل از (عشرة ) به معنى عدد ده گرفتهشده است و از آنجا كه عدد ده يك عدد كامل است ، كلمه معشر به يك جمعيتكامل كه اصناف و طوائف مختلفى را در بر مى گيرد گفته مى شود . در اينكه آيافرستادگان جن از جنس خود آنها است ، يا از نوع بشر؟ در ميان مفسران گفتگو است . اماآنچه از آيات سوره جن به خوبى استفاده مى شود اين است كه قرآن و اسلام براى همه ،حتى آنها نازل شده ، و پيامبر اسلام مبعوث به همه بوده است ، منتها هيچ مانعى ندارد كهرسولان و نمايندگان از خود آنها از طرف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماموردعوت آنان بوده باشند.
|
|
|
|
|
|
|
|