بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 4, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     VV000001 -
     VV000002 -
     VV000003 -
     VV000004 -
     VV000005 -
     VV000006 -
     VV000007 -
     VV000008 -
     VV000009 -
     VV000010 -
     VV000011 -
     VV000012 -
     VV000013 -
     VV000014 -
     VV000015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

است نخست مى فرمايد: بخاطر همين موضوع بر بنىاسرائيل مقرر داشتيم كه هر گاه كسى انسانى را بدون ارتكابقتل ، و بدون فساد در روى زمين به قتل برساند، چنان است كه گويا همه انسانها راكشته است و كسى كه انسانى را از مرگ نجات دهد گويا همه انسانها را از مرگ نجات دادهاست .
من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانماقتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا)
در اينجا سؤ ال مهمى پيش مى آيد كه چگونهقتل يك انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات يك نفر مساوى با نجات همه انسانهامى باشد!
مفسران در اينجا پاسخهاى زيادى داده اند . در تفسير تبيان شش پاسخ و در مجمع البيانپنج پاسخ و در كنز العرفان چهار پاسخ به آن داده شده است ولى پاره اى از آنها ازمعنى آيه بسيار دور است .
آنچه مى توان در پاسخ سؤ ال فوق گفت اين است كه : قرآن در اين آيه يك حقيقت اجتماعىو تربيتى را بازگو ميكند زيرا:
اولا - كسى كه دست به خون انسان بيگناهى مى آلايد در حقيقت چنين آمادگى را دارد كهانسانهاى بيگناه ديگرى را كه با آن مقتول از نظر انسانى و بيگناهى برابرند مورد حملهقرار دهد و بقتل برساند، او در حقيقت يك قاتل است و طعمه او انسان بيگناه ، و مى دانيمتفاوتى در ميان انسانهاى بيگناه از اين نظر نيست ، همچنين كسى كه بخاطر نوع دوستى وعاطفه انسانى ، ديگرى را از مرگ نجات بخشد اين آمادگى را دارد كه اين برنامهانسانى را در مورد هر بشر ديگرى انجام دهد، او علاقمند به نجات انسانهاى بيگناه است واز اين نظر براى او اين انسان و آن انسان تفاوت نمى كند و با توجه به اينكه قرآن
مى گويد فكانما... استفاده ميشود كه مرگ و حيات يك نفر اگر چه مساوى با مرگ و حياتاجتماع نيست اما شباهتى به آن دارد.
ثانيا - جامعه انسانى در حقيقت يك واحد بيش نيست و افراد آن همانند اعضاى يك پيكرند، هرلطمه اى به عضوى از اعضاى اين پيكر برسد اثر آن كم و بيش در سائر اعضاء آشكارمى گردد زيرا يك جامعه بزرگ از افراد تشكيل شده و فقدان يك فرد خواه ناخواهضربهاى به همه جامعه بزرگ انسانى است . فقدان او سبب ميشود كه به تناسب شعاعتاثير وجودش در اجتماع محلى خالى بماند، و زيانى از اين رهگذر دامن همه را بگيرد،همچنين احياى يك نفس سبب احياى سائر اعضاى اين پيكر است ، زيرا هر كس به اندازه وجودخود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانى و رفع نيازمنديهاى آن اثر دارد بعضى بيشتر وبعضى كمتر.
و اگر در بعضى از روايات مى خوانيم كه مجازات چنين انسانى در قيامت مجازات كسى استكه همه انسانها را كشته اشاره بهمين است نه اينكه از هر جهت مساوى يكديگر باشند و لذادر ذيل همين روايات مى خوانيم اگر تعداد بيشترى را بكشد مجازات او همان نسبت مضاعفشود!
از اين آيه اهميت مرگ و حيات يك انسان از نظر قرآن كاملا آشكار ميشود، و با توجه بهاينكه اين آيات در محيطى نازل گرديد كه خون بشر مطلقا در آن ارزشى نداشت عظمت آنآشكارتر ميگردد.
قابل توجه اينكه در روايات متعددى وارد شده است كه آيه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ وحيات مادى است اما از آن مهمتر مرگ و حيات معنوى يعنى گمراه ساختن يك نفر يا نجات او ازگمراهى است . كسى از امام صادق (عليه السلام ) تفسير اين آيه را پرسيد، امام فرمود:
من حرق او غرق - ثم سكت - ثم قال تاويلها الاعظم ان دعاها فاستجاب له :
يعنى منظور از كشتن و نجات از مرگ كه در آيه آمده نجات از آتشسوزى يا غرقاب و مانندآن است ، سپس امام سكوت كرد و بعد فرمود:تاويل اعظم و مفهوم بزرگتر آيه اين است كه ديگرى را دعوت به سوى راه حق ياباطل كند و او دعوتش را بپذيرد.
سؤ ال ديگرى كه در آيه باقى مى ماند اين است كه چرا نام بنىاسرائيل بخصوص در اين آيه آمده ! با اينكه مى دانيم حكم مزبور اختصاصى به آنهاندارد.
در پاسخ ميتوان گفت ذكر نام بنى اسرائيل به خاطر آن است كه مسئلهقتل و خونريزى مخصوصا قتلهائى كه از حسد و تفوقطلبى سرچشمه ميگيرد در ميان آنهافراوان بوده است ، و هم اكنون نيز قربانيان بيگناهى كه به دست آنها كشته ميشوند رقمبزرگى را تشكيل ميدهند، به همين جهت نخستين بار اين حكم الهى در برنامه هاى آنهاگنجانيده شد!
و در پايان آيه : اشاره به قانون شكنى بنىاسرائيل كرده ميفرمايد: پيامبران ما با دلائل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسيارى ازآنها قوانين الهى را در هم شكستند و راه اسراف را در پيش گرفتند.
(و لقد جائتهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيرا منهم بعد ذلك فى الارض لمسرفون ).
بايد توجه داشت كه : اسراف در لغت ، معنى وسيعى دارد كه هر گونه تجاوز و تعدى ازحد را شامل ميشود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزينه ها و مخارج به كار ميرود.
آيه و ترجمه:


إ نما جزؤ ا الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الا رض فسادا أ ن يقتلوا أ ويصلبوا أ و تقطع أ يديهم و أ رجلهم من خلف أ و ينفوا من الا رض ذلك لهم خزى فى الدنياو لهم فى الاخرة عذاب عظيم (33)
إ لا الذين تابوا من قبل أ ن تقدروا عليهم فاعلموا أ ن الله غفور رحيم (34)


ترجمه :
33 - كيفر آنها كه با خدا و پيامبر به جنگ بر مى خيزند و در روى زمين دست به فساد مىزنند. (و با تهديد به اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله مى برند) اين است كهاعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست راست و پاى چپ آنها بريدهشود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند، اين رسوائى آنها در دنياست و در آخرت مجازاتبزرگى دارند.
34 - مگر آنها كه قبل از دست يافتن شما بر آنان توبه كنند، بدانيد (خدا توبه آنها راميپذيرد) خداوند آمرزنده و مهربان است . شاننزول در شان نزول اين آيه چنين نقل كرده اند كه : جمعى از مشركان خدمت پيامبر آمدند ومسلمان شدند اما آب و هواى مدينه به آنها نساخت ، رنگ آنها زرد و بدنشان بيمار شد،پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى بهبودى آنها دستور داد به خارج مدينه درنقطه خوش آب و هوائى از صحرا كه شتران زكات را در آنجا به چرا مى بردند بروندو ضمن استفاده از آب و هواى آنجا از شير تازه شتران به حد كافى استفاده كنند، آنها چنينكردند و بهبودى يافتند اما به جاى تشكر از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )چوپانهاى مسلمان را دست و پا بريده و چشمان آنها را
و سپس دست به كشتار آنها زدند و شتران زكوة را غارت كرده و از اسلام بيرون رفتند.پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد آنها را دستگير كردند و همان كارى كهبا چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات درباره آنها انجام يافت ، يعنى چشم آنهارا كور كردند و دست و پاى آنها را بريدند و كشتند تا ديگران عبرت بگيرند و مرتكباين اعمال ضد انسانى نشوند، آيه فوق درباره اين گونه اشخاصنازل گرديد و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد.
تفسير :
كيفر آنها كه به جان و مال مردم حمله ميبرند
اين آيه در حقيقت بحثى را كه در مورد قتل نفس در آيات سابق بيان شدتكميل ميكند و جزاى افراد متجاوزى را كه اسلحه بروى مسلمانان ميكشند و با تهديد بهمرگ و حتى كشتن ، اموالشان را به غارت ميبرند، با شدت هر چه تمامتر بيان ميكند، وميگويد: كيفر كسانى كه با خدا و پيامبر به جنگ بر ميخيزند و در روى زمين دست بهفساد ميزنند اين است كه يكى از چهار مجازات در مورد آنها اجراء شود: نخست اينكه كشتهشوند، ديگر اينكه به دار آويخته شوند، سوم اين كه دست و پاى آنها به طور مخالف(دست راست با پاى چپ ) بريده شود چهارم اينكه از زمينى كه در آن زندگى دارند تبعيدگردند.
(انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا اويصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ).
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - منظور از محاربه با خدا و پيامبر آنچنان كه در احاديثاهل بيت وارد شده و شان نزول آيه نيز كم و بيش به آن گواهى ميدهد اين است كه : كسىبا تهديد به اسلحه به جان يا مال مردم تجاوز كند، اعم از اينكه به صورت دزدانگردنه ها در بيرون شهرها چنين كارى كند و يا درداخل شهر، بنا بر اين افراد چاقوكشى كه حمله به جان ومال و نواميس مردم ميكنند نيز مشمول آن هستند.
ضمنا جالب توجه است كه محاربه و ستيز با بندگان خدا در اين آيه به عنوان محاربهبا خدا معرفى شده و اين تاكيد فوق العاده اسلام را درباره حقوق انسانها و رعايت امنيتآنان ثابت مى كند.
2 - منظور از قطع دست و پا طبق آنچه در كتب فقهى اشاره شده همان مقدارى است كه درمورد سرقت بيان گرديده يعنى تنها بريدن چهار انگشت از دست يا پا مى باشد.
3 - آيا مجازاتهاى چهارگانه فوق جنبه تخييرى دارد يعنى حكومت اسلام هر كدام از آنها رادرباره هر كسى صلاح ببيند اجراء ميكند، و يا متناسب با چگونگى جرم و جنايتى است كهاز آنها انجام گرفته ! يعنى اگر افراد محارب دست به كشتن انسانهاى بيگناهى زده اندمجازات قتل براى آنها انتخاب ميشود و اگر اموال مردم را با تهديد به اسلحه ببرندانگشتان دست و پاى آنها قطع ميشود و اگر هم دست به آدمكشى و هم سرقتاموال زده باشند اعدام ميشوند و جسد آنها براى عبرت مردم مقدارى به دار آويخته ميشود واگر تنها اسلحه به روى مردم كشيده اند بدون اينكه خونى ريخته شود و يا سرقتىانجام گيرد به شهر ديگرى تبعيد خواهند شد، شك نيست كه معنى دوم به حقيقت نزديكتراست ، و اين مضمون در چند حديث كه از ائمه اهل بيت (عليهمالسلام )نقل شده وارد
گرديده است .
درست است كه در پاره اى از احاديث اشاره به مخير بودن حكومت اسلامى در اين زمينه شدهاست ولى با توجه به احاديث سابق منظور از تخيير اين نيست كه حكومت اسلامى پيش خوديكى از اين چهار مجازات را انتخاب نمايد و چگونگى جنايت را در نظر نگيرد زيرا بسياربعيد به نظر ميرسد كه مسئله كشتن و به دار آويختن همرديف تبعيد بوده باشد، و همه دريك سطح .
اتفاقا در بسيارى از قوانين جنائى و جزائى دنياى امروز نيز اين مطلب به وضوح ديدهميشود كه براى يك نوع جنايت چند مجازات را در نظر مى گيرند، مثلا در پاره اى از جرائم، در قانون مجازات مجرم ، حبس از سه سال تا 10سال تعيين شده و دست قاضى را در اين باره باز گذاشته اند مفهوم آن اين نيست كهقاضى مطابق ميل خود سالهاى زندان را تعيين نمايد بلكه منظور اين است چگونگى وقوعمجازات را كه گاهى با جهات مخففه و گاهى با جهات تشديد همراه است در نظر بگيرد وكيفر مناسبى انتخاب نمايد.
در اين قانون مهم اسلامى كه درباره محاربان وارد شده ، چون نحوه اين جرم و جنايتبسيار متفاوت است و همه محاربان مسلما يكسان نيستند طرز مجازات آنها نيز متفاوت ذكر شدهاست .
ناگفته پيدا است شدت عمل فوقالعاده اى كه اسلام در مورد محاربان به خرج داده براىحفظ خونهاى بيگناهان و جلوگيرى از حملات و تجاوزهاى افراد قلدر و زورمند و جانى وچاقوكش و آدمكش به جان و مال و نواميس مردم بيگناه است .
در پايان آيه ميفرمايد:
اين مجازات و رسوائى آنها در دنيا است و تنها به اين مجازات قناعت نخواهد شد بلكه درآخرت نيز كيفر سخت و عظيمى خواهند داشت .
(ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخرة عذاب عظيم ).
از اين جمله استفاده ميشود كه حتى اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى مانع از كيفرهاى آخرتنخواهد گرديد.
سپس براى اينكه راه بازگشت را حتى به روى اينگونه جانيان خطرناك نبندد و درصورتى كه در صدد اصلاح بر آيند راه جبران و تجديد نظر به روى آنها گشودهباشد ميگويد: مگر كسانى كه پيش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت كنند كهمشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانيد خداوند غفور و رحيم است .
(الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان الله غفور رحيم ).
از اين جمله استفاده ميشود كه تنها در صورتى مجازات و حد از آنها برداشته ميشود كهپيش از دستگير شدن به ميل و اراده خود از اين جنايت صرفنظر كنند و پشيمان گردند -البته نياز به تذكر ندارد كه توبه آنها سبب نميشود كه اگر قتلى از آنها صادر شدهيا مالى را به سرقت برده اند مجازات آن را نبينند، تنها مجازات تهديد مردم با اسلحهبرداشته خواهد شد.
و به عبارت ديگر توبه او تنها تاثير در ساقط شدن حق الله دارد و اما حق الناسبدون رضايت صاحبان حق ، ساقط نخواهد شد (دقت كنيد). و نيز به تعبير ديگر: مجازاتمحارب از مجازات قاتل يا سارق معمولى شديدتر است و با توبه كردن مجازات محارباز او برداشته ميشود اما مجازات سارق و غاصب ياقاتل معمولى را خواهد داشت . ممكن است سؤ ال شود: توبه يك امر باطنى است از كجاميتوان آن را اثبات كرد؟
در پاسخ مى گوئيم : طريق اثبات براى اين موضوع فراوان است از جمله
اينكه دو شاهد عادل گواهى بدهند كه در مجلسى توبه او را شنيده اند و بدون اينكهكسى آنها را اجبار كند به ميل خود توبه نموده اند و يا اينكه برنامه و روش زندگىخود را چنان تغيير دهند كه آثار توبه از آن آشكار باشد.
آيه و ترجمه:


يأ يها الذين ءامنوا اتقوا الله و ابتغوا إ ليه الوسيلة و جهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون(35)


ترجمه :
35 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد پرهيزگارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرب بهخدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
تفسير :
حقيقت توسل
در اين آيه روى سخن به افراد با ايمان است و به آنها سه دستور براى رستگار شدنداده شده :
نخست ميگويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد: تقوا و پرهيزگارى پيشه كنيد.
(يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله ).
سپس دستور ميدهد كه وسيله اى براى تقرب به خدا انتخاب نمائيد
(و ابتغوا اليه الوسيلة ).
و سرانجام دستور به جهاد در راه خدا ميدهند
(و جاهدوا فى سبيله ).
و نتيجه همه آنها اين است كه در مسير رستگارى قرار گيريد.
(لعلكم تفلحون ).
موضوع مهمى كه در اين آيه بايد مورد بحث قرار گيرد دستورى است كه درباره انتخابوسيله در اين آيه به افراد با ايمان داده شده است .
وسيله در اصل به معنى تقرب جستن و يا چيزى كه باعث تقرب به ديگرى از روى علاقهو رغبت ميشود مى باشد.
بنابراين وسيله در آيه فوق معنى بسيار وسيعى دارد و هر كار و هر چيزى را كه باعثنزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار ميشودشامل ميگردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وجهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق درراه خدا اعم از انفاقهاى پنهانى و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير ميباشد. همانطور كهعلى (عليه السلام ) در نهج البلاغه فرموده است :
ان افضل ما توسل به المتوسلون الى الله سبحانه و تعالى الايمان به و برسوله والجهاد فى سبيله فانه ذروة الاسلام ، و كلمة الاخلاص ‍ فانها الفطرة و اقام الصلاةفانها الملة ، و ايتاء الزكاة فانها فريضة واجبة و صوم شهر رمضان فانه جنة من العقابو حج البيت و اعتماره فانهما ينفيان الفقر و يرحضان الذنب ، و صلة الرحم فانها مثراةفى المال و منساة فى الاجل ، و صدقة السر فانها تكفر الخطيئة و صدقة العلانية فانهاتدفع ميتة السوء و صنائع المعروف فانها تقى مصارع الهوان ...
يعنى : بهترين چيزى كه به وسيله آن ميتوان به خدا نزديك شد ايمان به خدا و پيامبر اوو جهاد در راه خدا است كه قله كوهسار اسلام است ، و همچنين جمله اخلاص (لا اله الا الله ) كههمان فطرت توحيد است ، و بر پا داشتن نماز كه آئين اسلام است ، و زكوة كه فريضهواجبه است ، و روزه ماه
رمضان كه سپرى است در برابر گناه و كيفرهاى الهى ، و حج و عمره كه فقر وپريشانى را دور ميكند و گناهان را ميشويد، و صله رحم كه ثروت را زياد و عمر راطولانى مى كند، انفاقهاى پنهانى كه جبران گناهان مينمايد و انفاق آشكار كه مرگهاىناگوار و بد را دور ميسازد و كارهاى نيك كه انسان را از سقوط نجات مى دهد.
و نيز شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح خدا كه طبق صريح قرآن باعث تقرب بهپروردگار ميگردد، در مفهوم وسيع توسل داخل است ، و همچنين پيروى از پيامبر و امام وگام نهادن در جاى گام آنها زيرا همه اينها موجب نزديكى به ساحت قدس پروردگارميباشد حتى سوگند دادن خدا به مقام پيامبران و امامان و صالحان كه نشانه علاقه بهآنها و اهميت دادن به مقام و مكتب آنان ميباشد جزء اين مفهوم وسيع است .
و آنها كه آيه فوق را به بعضى از اين مفاهيم اختصاص داده اند در حقيقت هيچگونه دليلىبر اين تخصيص ندارند، زيرا همانطور كه گفتيم وسيله در مفهوم لغويش به معنى هرچيزى است كه باعث تقرب ميگردد.
لازم به تذكر است كه هرگز منظور اين نيست چيزى را از شخص پيامبر يا امام مستقلاتقاضا كنند، بلكه منظور اين است با اعمال صالح يا پيروى از پيامبر و امام ، يا شفاعتآنان و يا سوگند دادن خداوند به مقام و مكتب آنها (كه خود يكنوع احترام و اهتمام به موقعيتآنها و يك نوع عبادت است ) از خداوند چيزى را بخواهند اين معنى نه بوى شرك مى دهد ونه بر خلاف آيات ديگر قرآن است و نه از عموم آيه فوق بيرون مى باشد. (دقت كنيد)
قرآن و توسل
از آيات ديگر قرآن نيز به خوبى استفاده ميشود كه وسيله قرار دادن مقام انسان صالحىدر پيشگاه خدا و طلب چيزى از خداوند به خاطر او، به هيچوجه ممنوع نيست و منافات باتوحيد ندارد، در آيه 64 سوره نساء مى خوانيم :
و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهمالرسول لوجدوا الله توابا رحيما :
اگر آنها هنگامى كه به خويشتن ستم كردند (و مرتكب گناهى شدند) به سراغ تو مىآمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش ميكردند و تو نيز براى آنها طلب عفو مى كردى ، خدارا توبه پذير و رحيم مى يافتند.
و نيز در آيه 97 سوره يوسف مى خوانيم كه : برادران يوسف از پدر تقاضا كردند كهدر پيشگاه خداوند براى آنها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت .
در آيه 114 سوره توبه نيز موضوع استغفار ابراهيم در مورد پدرش آمده كه تاثيردعاى پيامبران را درباره ديگران تاييد ميكند و همچنين در آيات متعدد ديگر قرآن اينموضوع منعكس است .
روايات اسلامى و توسل
از روايات متعددى كه از طرق شيعه و اهل تسنن در دست داريم ، نيز به خوبى استفادهميشود كه توسل به آن معنى كه در بالا گفتيم هيچگونه اشكالى ندارد، بلكه كار خوبىمحسوب ميشود، اين روايات بسيار فراوان است و در كتب زيادىنقل شده و ما به عنوان نمونه به چند قسمت از آنها كه در كتب
معروف اهل تسنن مى باشد اشاره مى كنيم :
1 - در كتاب وفاء الوفاء تاليف دانشمند معروف سنى سمهودى چنين ميخوانيم كه : مددگرفتن و شفاعت خواستن در پيشگاه خداوند از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ازمقام و شخصيت او، هم پيش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش ، همدر عالم برزخ ، و هم در روز رستاخيز، سپس روايت معروفتوسل آدم را به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از عمر بن خطابنقل كرده كه : آدم روى اطلاعى كه از آفرينش پيامبر اسلام در آينده داشت به پيشگاهخداوند چنين عرض كرد:
يا رب اسئلك بحق محمد لما غفرت لى .
خداوندا به حق محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از تو تقاضا ميكنم كه مرا ببخشى .سپس حديث ديگرى از جماعتى از راويان حديث از جمله نسائى و ترمذى دانشمندان معروفاهل تسنن به عنوان شاهد براى جواز توسل به پيامبر درحال حيات نقل ميكند كه خلاصه اش اين است : مرد نابينائى تقاضاى دعا از پيامبر براىشفاى بيماريش كرد، پيغمبر به او دستور داد كه چنين دعا كند:
اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبى الرحمة يا محمد انى توجهت بك الى ربىفى حاجتى لتقضى لى اللهم شفعه فى .
خداوندا من از تو به خاطر پيامبرت پيامبر رحمت تقاضا ميكنم و به تو روى مى آورم اىمحمد! بوسيله تو به سوى پروردگارم براى انجام حاجتم متوجه مى شوم خداوندا او راشفيع من ساز.
سپس در مورد جواز توسل به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از وفات چنيننقل ميكند كه مرد حاجتمندى در زمان عثمان كنار قبر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )آمد و نماز خواند و چنين دعا كرد.
اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبينا محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبى الرحمة ،يا محمد انى اتوجه بك الى ربك ان تقضى حاجتى .
خداوندا من از تو تقاضا ميكنم و بوسيله پيامبر ما محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )پيغمبر رحمت به سوى تو متوجه مى شوم ، اى محمد من بوسيله تو متوجه پروردگار تومى شوم تا مشكلم حل شود.
بعدا اضافه ميكند چيزى نگذشت كه مشكل او حل شد.
2 - نويسنده كتاب التوصل الى حقيقة التوسل كه در موضوعتوسل بسيار سختگير است 26 حديث از كتب و منابع مختلفنقل كرده كه جواز اين موضوع در لابلاى آنها منعكس است ، اگر چه نامبرده سعى دارد كهدر اسناد اين احاديث خدشه وارد كند، ولى واضح است كه روايات هنگامى كه فراوانباشند و به حد تواتر برسند جائى براى خدشه در سند حديث باقى نميماند ورواياتى كه در زمينه توسل در منابع اسلامى وارد شده است ما فوق حد تواتر است و ازجمله رواياتى كه نقل مى كند اين است كه :
ابن حجر مكى در كتاب صواعق از امام شافعى پيشواى معروفاهل تسنن نقل ميكند كه به اهل بيت پيامبر توسل ميجست و چنين ميگفت :
آل النبى ذريعتى و هم اليه وسيلتى ارجو بهم اعطى غدا بيد اليمين صحيفتى
خاندان پيامبر وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرب من مى باشند اميدوارم به سبب آنهافرداى قيامت نامه عمل من به دست راست
من سپرده شود.
و نيز از بيهقى نقل ميكند كه در زمان خلافت خليفه دوم سالى قحطى شدبلال به همراهى عده اى از صحابه بر سر قبر پيامبر آمد و چنين گفت :
يا رسول الله استسق لامتك ... فانهم قد هلكوا...
اى رسول خدا! از خدايت براى امتت باران بخواه ... كه ممكن است هلاك شوند.
حتى از ابن حجر در كتاب الخيرات الحسان نقل ميكند كه امام شافعى در ايامى كه در بغدادبود به زيارت ابو حنيفه ميرفت و در حاجاتش به اومتوسل مى شد!
و نيز در صحيح دارمى از ابى الجوزاء نقل ميكند كه سالى در مدينه قحطى شديدى واقعشد، بعضى شكايت به عايشه بردند، او سفارش كرد كه بر فراز قبر پيامبر روزنهاىدر سقف ايجاد كنند تا به بركت قبر پيامبر از طرف خدا باراننازل شود، چنين كردند و باران فراوانى آمد!.
در تفسير آلوسى قسمتهاى زيادى از احاديث فوق رانقل كرده و پس از تجزيه و تحليل طولانى و حتى سختگيرى درباره احاديث فوق درپايان ناگزير به اعتراف شده و چنين مى گويد:
بعد از تمام اين گفتگوها من مانعى در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) نمى بينم چه در حال حيات پيامبر و چه پس از رحلت او، و بعد ازبحث نسبتا مشروحى در اين زمينه ، اضافه ميكندتوسل جستن به مقام غير پيامبر در پيشگاه خدا نيز مانعى ندارد به شرط اينكه او حقيقتا درپيشگاه خدا مقامى داشته باشد.
و اما در منابع شيعه موضوع به قدرى روشن است كه نياز بهنقل حديث ندارد.
چند يادآورى لازم
در اينجا لازم است به چند نكته اشاره كنيم :
1 - همانطور كه گفتيم منظور از توسل اين نيست كه كسى حاجت را از پيامبر يا امامانبخواهد بلكه منظور اين است كه به مقام او در پيشگاه خدامتوسل شود، و اين در حقيقت توجه به خدا است ، زيرا احترام پيامبر نيز به خاطر اين استكه فرستاده او بوده و در راه او گام بر داشته و ما تعجب ميكنيم از كسانى كه اين گونهتوسل را يك نوع شرك مى پندارند در حالى كه شرك اين است كه براى خدا شريكى درصفات و اعمال او قائل شوند و اين گونه توسل به هيچوجه شباهتى با شرك ندارد.
2 - بعضى اصرار دارند كه ميان حيات و وفات پيامبر و امامان فرق بگذارند ، در حالىكه گذشته از روايات فوق كه بسيارى از آنها مربوط به بعد از وفات است ، از نظريك مسلمان ، پيامبران و صلحاء بعد از مرگ حيات برزخى دارند، حياتى وسيعتر از عالمدنيا همانطور كه قرآن درباره شهداء به آن تصريح كرده است و ميگويد آنها را مردگانفرض نكنيد آنها زندگانند
3 - بعضى نيز اصرار دارند كه ميان تقاضاى دعاء از پيامبر، و بيان سوگند دادن خدابه مقام او، فرق بگذارند، تقاضاى دعا را مجاز و غير آن را ممنوع بشمارند در حالى كههيچگونه فرق منطقى ميان اين دو ديده نمى شود.
4 - بعضى از نويسندگان و دانشمندان اهل تسنن مخصوصا وهابيها
با لجاجت خاصى كوشش دارند تمام احاديثى كه در زمينهتوسل وارد شده است تضعيف كنند و يا با اشكالات واهى و بى اساس آنها را به دستفراموشى بسپارند، آنها در اين زمينه چنان بحث مى كنند كه هر ناظر بيطرفى احساسميكند كه قبلا عقيده اى براى خود انتخاب كرده ، سپس مى خواهند عقيده خود را به رواياتاسلامى تحميل كنند، و هر چه مخالف آن بود به نوعى از سر راه خود كنار بزنند، درحالى كه يك محقق هرگز نمى تواند چنين بحثهاى غير منطقى و تعصب آميزى را بپذيرد.
5 - همانطور كه گفتيم روايات توسل به حد تواتر رسيده يعنى به قدرى زياد است كهما را از بررسى اسناد آن بى نياز مى سازد، علاوه بر اين در ميان آنها روايت صحيح نيزفراوان است با اين حال جائى براى خرده گيرى در پاره اى از اسناد آنها باقى نمىماند.
6 - از آنچه گفتيم روشن ميشود كه رواياتى كه درذيل اين آيه وارد شده و ميگويد: پيغمبر به مردم ميفرمود: از خداوند براى من وسيله بخواهيدو يا آنچه در كافى از على (عليه السلام ) نقل شده كه وسيله بالاترين مقامى است كه دربهشت قرار دارد، با آنچه در تفسير آيه گفتيم هيچگونه منافاتى ندارد زيرا همانطوركه مكرر اشاره كرديم وسيله هر گونه تقرب به پروردگار راشامل ميشود و تقرب پيامبر به خدا و بالاترين درجهاى كه در بهشت وجود دارد يكى ازمصداقهاى آن است .
آيه و ترجمه:


إ ن الذين كفروا لو أ ن لهم ما فى الا رض جميعا و مثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيمةما تقبل منهم و لهم عذاب أ ليم (36)
يريدون أ ن يخرجوا من النار و ما هم بخرجين منها و لهم عذاب مقيم (37)


ترجمه :
36 - كسانى كه كافر شدند اگر تمام آنچه كه روى زمين قرار دارد و همانند آن ،مال آنها باشد و آنها را براى نجات از مجازات روز قيامت بدهند، از آنان پذيرفته نخواهدشد، و مجازات دردناكى خواهند داشت .
37 - آنها پيوسته ميخواهند از آتش خارج شوند ولى نمى توانند خارج شوند و براىآنها مجازات پايدارى است .
تفسير :
در تعقيب آيه گذشته كه به مؤ منان دستور تقوا و جهاد و تهيه وسيله مى داد در اين دوآيه به عنوان بيان علت دستور سابق به سرنوشت افراد بيايمان و آلوده اشاره كرده ،مى فرمايد: افرادى كه كافر شدند اگر تمام آنچه روى زمين است و همانند آن را داشتهباشند تا براى نجات از مجازات روز قيامت بدهند از آنها پذيرفته نخواهد شد و عذابدردناكى خواهند داشت .
(ان الذين كفروا لوان لهم ما فى الارض جميعا و مثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيامة ماتقبل منهم و لهم عذاب اليم .
مضمون اين آيه در سوره رعد آيه 47 نيز آمده است و اين نهايت تاكيد را در مسئلهمجازاتهاى الهى مى رساند كه با هيچ سرمايه و قدرتى از سرمايه ها و قدرتها نمىتوان از آن رهائى جست هر چند تمام سرمايه هاى روى زمين يا
بيش از آن باشد، تنها در پرتو ايمان و تقوا و جهاد وعمل مى توان رهائى يافت .
سپس به دوام اين كيفر اشاره كرده ، مى گويد: آنها پيوسته مى خواهند از آتش دوزخ خارجشوند ولى توانائى بر آن را ندارند و كيفر آنها ثابت و برقرار خواهد بود.
(يريدون ان يخرجوا من النار و ما هم بخارجين منها و لهم عذاب مقيم ).
درباره مجازات دائمى و خلود كفار در دوزخ درذيل آيه 108 سوره هود به خواست خدا بحث خواهد شد.
آيه و ترجمه:


و السارق و السارقة فاقطعوا أ يديهما جزاء بما كسبا نكلا من الله و الله عزيز حكيم (38)
فمن تاب من بعد ظلمه و أ صلح فإ ن الله يتوب عليه إ ن الله غفور رحيم (39)
أ لم تعلم أ ن الله له ملك السموت و الا رض يعذب من يشاء و يغفر لمن يشاء و الله علىكل شى ء قدير(40)


ترجمه :
38 - دست مرد دزد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند به عنوان يك مجازات الهىقطع كنيد، و خداوند توانا و حكيم است .
39 - اما آن كس كه پس از ستم كردن ، توبه و جبران نمايد خداوند توبه او را مىپذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است .
40 - آيا نمى دانى كه خداوند مالك و حكمران آسمانها و زمين است ! هر كس را بخواهد (وشايسته ببيند) مجازات مى كند و هر كس ‍ را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد و خداوندبر هر چيزى قادر است .
تفسير :
مجازات دزدان
در چند آيه قبل احكام محارب يعنى كسى كه با تهديد به اسلحه آشكارا متعرض جان ومال و نواميس مردم مى شود بيان شد، در اين آيات ، به همين تناسب ، حكم دزد يعنى كسىكه بطور پنهانى و مخفيانه اموال مردم را مى برد بيان گرديده است :
نخست مى فرمايد: دست مرد و زن سارق را قطع كنيد.
(و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما).
در اينجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالى كه در آيه حد زنا كار، زن زاينه برمرد زانى مقدم ذكر شده است ، اين تفاوت شايد به خاطر آن باشد كه در مورد دزدىعامل اصلى بيشتر مردانند و در مورد ارتكاب زناعامل و محرك مهمتر زنان بيبند و بار!.
سپس مى گويد: اين كيفرى است در برابر اعمالى كه انجام داده اند و مجازاتى است ازطرف خداوند.
(جزاء بما كسبا نكالا من الله ).
در حقيقت در اين جمله اشاره به آن است كه اولا - اين كيفر نتيجه كار خودشان است و چيزىاست كه براى خود خريده اند و ثانيا - هدف از آن پيشگيرى و بازگشت به حق و عدالتاست (زيرا نكال به معنى مجازاتى است كه به منظور پيشگيرى و ترك گناه انجام مىشود - اين كلمه در اصل به معنى لجام و افسار است و سپس به هر كارى كه جلوگيرى ازانحراف كند گفته شده است ) و در پايان آيه براى رفع اين توهم كه مجازات مزبورعادلانه
نيست مى فرمايد: خداوند هم توانا و قدرتمند است ، بنابراين دليلى ندارد كه از كسىانتقام بگيرد و هم حكيم است بنابراين دليلى ندارد كه كسى را بى حساب مجازات كند (والله عزيز حكيم ).
در آيه بعد راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى فرمايد: كسى كه بعد از اين ستمتوبه كند و در مقام اصلاح و جبران برآيد خداوند او را خواهد بخشيد زيرا خداوند آمرزندهمهربان است .
(فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ان الله غفور رحيم ).
آيا به وسيله توبه تنها گناه او بخشوده مى شود و يا اينكه حد سرقت (بريدن دست )نيز ساقط خواهد شد! معروف در ميان فقهاى ما اين است كه : اگرقبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه كند حد سرقت نيز از او برداشته مى شود،ولى هنگامى كه از طريق دو شاهد عادل ، جرم او ثابت شد با توبه از بين نمى رود. درحقيقت توبه حقيقى كه در آيه به آن اشاره شده آن است كهقبل از ثبوت حكم در محكمه انجام گيرد، و گرنه هر سارقى هنگامى كه خود را در معرضمجازات ديد اظهار توبه خواهد نمود و موردى براى اجراى حق باقى نخواهد ماند و بهتعبير ديگر توبه اختيارى آن است كه قبل از ثبوت جرم در دادگاه انجام گيرد، و گرنهتوبه اضطرارى همانند توبه اى كه به هنگام مشاهده عذاب الهى و يا آثار مرگ صورتمى گيرد ارزشى ندارد، و به دنبال حكم توبه سارقان روى سخن را به پيامبر بزرگاسلام كرده ، مى فرمايد: آيا نمى دانى كه خداوند مالك آسمان و زمين است و هر گونهصلاح بداند در آنها تصرف مى كند، هر كس را كه شايسته مجازات بداند مجازات ، و هركس را كه شايسته بخشش ببيند مى بخشد و او بر هر چيز توانا است .
(ا لم تعلم ان الله له ملك السموات و الارض يعذب من يشاء و يغفر لمن يشاء و الله علىكل شى قدير).
در اينجا به چند نكته مهم بايد توجه داشت :
الف - شرائط مجازات سارق .
قرآن در اين حكم همانند سائر احكام ريشه مطلب را بيان كرده و شرح آن به سنت پيامبرواگذار شده است ، آنچه از مجموع روايات اسلامى استفاده مى شود اين است كه اجراى اينحد اسلامى (بريدن دست ) شرائط زيادى دارد كه بدون آن اقدام به اين كار جائز نيست ازجمله اينكه :
1 - متاعى كه سرقت شده بايد حداقل يك ربع دينار باشد.
2 - از جاى محفوظى مانند خانه و مغازه و جيبهاى داخلى سرقت شود.
3 - در قحط سالى كه مردم گرسنه اند و راه به جائى ندارند نباشد.
4 - سارق عاقل و بالغ باشد، و در حال اختيار دست به اين كار بزند.
5 - سرقت پدر از مال فرزند، يا سرقت شريك ازمال مورد شركت اين حكم را ندارد.
6 - سرقت ميوه از درختان باغ را نيز از اين حكم استثناء كرده اند.
7 - كليه مواردى كه احتمال اشتباهى براى سارق در ميان باشد كهمال خود را به مال ديگرى احتمالا اشتباه كرده است از اين حكم مستثنى است .
و پاره اى از شرائط ديگر كه شرح آن در كتب فقهى آمده است . اشتباه نشود منظور از ذكرشرائط بالا اين نيست كه سرقت تنها در صورت اجتماع اين شرائط حرام است ، بلكهمنظور اين است كه اجراى حد مزبور، مخصوص اينجا است و گرنه سرقت به هرشكل به هر صورت ، و به هر اندازه و هر كيفيت در اسلام حرام است .
ب - اندازه قطع دست سارق .
معروف در ميان فقهاى ما با استفاده از رواياتاهل بيت (عليهمالسلام ) اين است
كه تنها چهار انگشت از دست راست بريده مى شود، نه بيشتر، اگر چه فقهاىاهل تسنن بيش از آن گفته اند.
ج - آيا اين مجازات اسلامى خشونت آميز است !
بارها اين ايراد از طرف مخالفان اسلام و يا پاره اى از مسلمانان كم اطلاع شده است كهاين مجازات اسلامى بسيار شديد به نظر مى رسد و اگر بنا بشود اين حكم در دنياىامروز عمل شود بايد بسيارى از دستها را ببرند، به علاوه اجراى اين حكم سبب مى شودكه يك نفر گذشته از اينكه عضو حساسى از بدن خود را از دست دهد تا پايان عمر انگشتنما باشد.
در پاسخ اين ايراد بايد به اين حقيقت توجه داشت كه :
اولا - همانطور كه در شرائط اين حكم گفتيم هر سارقىمشمول آن نخواهد شد بلكه تنها يك دسته از سارقان خطرناك هستند كه رسمامشمول آن مى شوند.
ثانيا - با توجه به اينكه راه اثبات جرم در اسلام شرائط خاصى دارد اين موضوع بازهم تقليل پيدا مى كند.
ثالثا - بسيارى از ايرادهائى كه افراد كم اطلاع بر قوانين اسلام مى كنند به خاطر آناست كه يك حكم را به طور مستقل و منهاى تمام احكام ديگر مورد بررسى قرار مى دهند،يعنى به عبارت ديگر آن حكم را در يك جامعه صددرصد غير اسلامى فرض مى كنند، ولىاگر توجه داشته باشيم كه اسلام تنها اين يك حكم نيست بلكه مجموعه احكامى است كهپياده شدن آن در يك اجتماع سبب اجراى عدالت اجتماعى ، و مبارزه با فقر، و تعليم وتربيت صحيح ، و آموزش و پرورش كافى ، آگاهى و بيدارى و تقوا مى گردد، روشنمى شود كه مشمولان اين حكم چه اندازه كم خواهند بود اشتباه نشود، منظور اين نيست كه درجوامع امروز اين حكم نبايد اجراء شود بلكه منظور اين است كه هنگام داورى و قضاوتبايد تمام اين جوانب را در نظر گرفت .
خلاصه حكومت اسلامى موظف است كه براى تمام افراد ملت خود نيازمنديهاى اولى زندگىرا فراهم سازد، و به آنها آموزش لازم دهد، و از نظر اخلاقى نيز تربيت كند، بديهى استدر چنان محيطى افراد مختلف بسيار كم خواهند شد.
رابعا- اگر ملاحظه مى كنيم امروز دزدى فراوان است به خاطر آن است كه چنين حكمى اجراءنمى شود و لذا در محيطهائى كه اين حكم اسلامى اجراء مى گردد (مانند محيط عربستانسعودى كه تا سالهاى اخير اين حكم در آن اجراء مى شد) امنيت فوق العاده اى از نظر مالىدر همه جا حكمفرما بود. بسيارى از زائران خانه خدا با چشم خود چمدانها يا كيفهاىپول را در كوچه و خيابانهاى حجاز ديده اند كه هيچكس جرئت دست زدن به آن را ندارد تااينكه مامورين اداره جمع آورى گمشدهها بيايند و آن را به اداره مزبور ببرند و صاحبشبيايد و نشانه دهد و بگيرد. غالب مغازهها در شبها در و پيكرى ندارند و در عينحال كسى هم دست به سرقت نمى زند.
جالب اينكه اين حكم اسلامى با اينكه قرنها اجراء مى شد و در پناه آن مسلمانان آغاز اسلامدر امنيت و رفاه مى زيستند در مورد تعداد بسيار كمى از افراد كه از چند نفر تجاوز نمىكرد اين حكم در طى چند قرن اجراء گرديد.
آيا بريدن چند دست خطا كار براى امنيت چند قرن يك ملت قيمت گزافى است
كه پرداخت مى شود!
د - بعضى اشكال مى كنند.
كه اجراى اين حد در مورد سارق به خاطر يك ربع دينار منافات با آنهمه احترامى كهاسلام براى جان مسلمان و حفظ او از هر گونه گزندقائل شده
ندارد، تا آنجا كه ديه بريدن چهار انگشت يك انسان مبلغ گزافى تعيين شده است .
اتفاقا همين سؤ ال - به طورى كه از بعضى از تواريخ بر مى آيد - از عالم بزرگاسلام ، علم الهدى مرحوم سيد مرتضى ، در حدود يك هزارسال قبل شد، سؤ ال كننده موضوع سؤ ال خود را طى شعرى به شرحذيل مطرح كرد:
يد بخمس مئين عسجد وديت ما بالها قطعت فى ربع دينار!
يعنى : دستى كه ديه آن پانصد دينار است .
چرا به خاطر يك ربع دينار بريده مى شود!
سيد مرتضى در جواب او اين شعر را سرود:
عز الامانة اغلاها و ارخصها ذل الخيانة فافهم حكمة البارى
يعنى عزت امانت آن دست را گرانقيمت كرد.
و ذلت خيانت بهاى آن را پائين آورد، فلسفه حكم خدا را بدان .
آيه و ترجمه:


يأ يها الرسول لا يحزنك الذين يسرعون فى الكفر من الذين قالوا ءامنا بأ فوههم و لمتؤ من قلوبهم و من الذين هادوا سمعون للكذب سمعون لقوم ءاخرين لم يأ توك يحرفونالكلم من بعد مواضعه يقولون إ ن أ وتيتم هذا فخذوه و إ ن لم تؤ توه فاحذروا و من يردالله فتنته فلن تملك له من الله شيا أ ولئك الذين لم يرد الله أ ن يطهر قلوبهم لهمفى الدنيا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم (41)
سمعون للكذب أ كلون للسحت فإ ن جاءوك فاحكم بينهم أ و أ عرض عنهم و إ ن تعرضعنهم فلن يضروك شيا و إ ن حكمت فاحكم بينهم بالقسط إ ن الله يحب المقسطين (42)


ترجمه :
41 - اى فرستاده (خدا) آنها كه با زبان مى گويند ايمان آورده ايم و قلب آنها ايماننياورده و در مسير كفر بر يكديگر سبقت مى جويند تو را اندوهگين نكنند و (همچنين ) ازيهوديان (كه اين راه را مى پيمايند) آنها زياد به سخنان تو گوش مى دهند تادستاويزى براى تكذيب تو بيابند، آنها جاسوسان جمعيت ديگرى هستند كه خود آنها نزدتو نيامده اند، آنها سخنان را از محل خود تحريف مى كنند، و مى گويند اگر اين را (كه مامى خواهيم ) به شما دادند (و محمد بر طبق خواسته شما داورى كرد) بپذيريد و الا دورىكنيد (و عمل ننمائيد) و كسى را كه خدا (بر اثر گناهان پى در پى ) بخواهد مجازات كندقادر به دفاع از او نيستى ، آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهايشان را پاك كند، دردنيا رسوائى و در آخرت مجازات بزرگ نصيب آنان خواهد شد.
42 - آنها بسيار به سخنان تو گوش مى دهند تا آنرا تكذيب كنند،مال حرام فراوان مى خورند اگر نزد تو آمدند در ميان آنان داورى كن يا (اگر صلاحبود) آنها را بحال خود واگذار و اگر از آنها صرف نظر كنى به تو زيان نمىرسانند و اگر ميان آنها داورى كنى با عدالت داورى كن كه خدا عادلان را دوست دارد
شان نزول:
در شان نزول اين آيه ، روايات متعددى وارد شده كه از همه روشنتر، روايتى است كه ازامام باقر (عليه السلام ) در اين زمينه نقل گرديده كه خلاصه اش چنين است :
يكى از اشراف يهود خيبر كه داراى همسر بود، با زن شوهردارى كه او هم از خانواده هاىسرشناس خيبر محسوب مى شد عمل منافى عفت انجام داد، يهوديان از اجراى حكم تورات(سنگسار كردن ) در مورد آنها ناراحت بودند، و بهدنبال راه حلى مى گشتند كه آن دو را از حكم مزبور معاف سازد در عينحال پايبند بودن خود را به احكام الهى نشان دهند، اين بود كه به هم مسلكان خود درمدينه پيغام فرستادند كه حكم اين حادثه را از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) بپرسند (تا اگر در اسلام حكم سبكترى بود آن را انتخاب كنند و در غير اينصورت آنرا نيز بدست فراموشى بسپارند و شايد از اين طريق مى خواستند توجهپيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نيز به خود جلب كنند و خود را دوستمسلمانان معرفى نمايند) به همين جهت جمعى از بزرگان يهود مدينه به خدمت پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شتافتند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:آيا هر چه حكم كنم مى پذيريد! آنها گفتند: بخاطر همين نزد تو آمده ايم !
در اين موقع حكم سنگباران كردن كسانى كه مرتكب زناى محصنه مى شوندنازل گرديد ولى آنها از پذيرفتن اين حكم (به عذر اينكه در مذهب آنها چنين حكمى نيامدهشانه خالى كردند!) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اضافه كرد، اين همان حكمىاست كه در تورات شما نيز آمده آيا موافقيد كه يكى از شما را به داورى بطلبم و هر چهاو از زبان تورات نقل كرد بپذيريد، گفتند: آرى .
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفت : ابن صوريا كه در فدك زندگى مى كندچگونه عالمى
است ! گفتند: او از همه يهود به تورات آشناتر است ، بهدنبال او فرستادند و هنگامى كه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد به اوفرمود: ترا به خداوند يكتائى كه تورات را بر موسى (عليه السلام )نازل كرد و دريا را براى نجات شما شكافت و دشمن شما فرعون را غرق نمود و دربيابان شما را از مواهب خود بهرهمند ساخت سوگند مى دهم بگو آيا حكم سنگباران كردندر چنين موردى در تورات بر شما نازل شده است يا نه !
او در پاسخ گفت : سوگندى به من دادى كه ناچارم بگويم آرى چنين حكمى در تورات آمدهاست .
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفت : چرا از اجراى اين حكم سرپيچى مى كنيد!
او در جواب گفت : حقيقت اين است كه ما در گذشته اين حد را درباره افراد عادى اجرا مىكرديم ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى نموديم ، اين بود كه گناه مزبوردر طبقات مرفه جامعه ما رواج يافت تا اينكه پسر عموى يكى از روساى ما مرتكب اينعمل زشت شد، و طبق معمول از مجازات او صرفنظر كردند، در همين اثنا يك فرد عادىمرتكب اين كار گرديد، هنگامى كه مى خواستند او را سنگباران كنند، خويشان او اعتراضكردند و گفتند: اگر بنا هست اين حكم اجرا بشود بايد در مورد هر دو اجرا بشود به همينجهت ما نشستيم و قانونى سبكتر از قانون سنگسار كردن تصويب نموديم و آن اين بود كهبه هر يك چهل تازيانه بزنيم و روى آنها را سياه كرده و وارونه سوار مركب كنيم و دركوچه و بازار بگردانيم !
در اين هنگام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه آن مرد و زن را درمقابل مسجد سنگسار كنند.
و فرمود: خدايا من نخستين كسى هستم كه حكم ترا زنده نمودم بعد از
آنكه يهود آن را از بين بردند.
در اين هنگام آيات فوق نازل شد و جريان مزبور را به طور فشرده بيان كرد.
تفسير :
داورى ميان دوست و دشمن
از اين آيه و چند آيه بعد از آن استفاده مى شود كه قضات اسلام حق دارند با شرايطخاصى درباره جرائم و جنايات غير مسلمانان نيز قضاوت كنند كه شرح آن طى اين آياتبيان خواهد شد.
آيه فوق با خطاب يا ايها الرسول (اى فرستاده !) آغاز شده اين تعبير تنها در دو جاىقرآن ديده مى شود يكى در اينجا و ديگرى در آيه 67 همين سوره كه مساله ولايت و خلافتمطرح است مى باشد، گويا به خاطر اهميت موضوع و ترس و واهمه اى كه از دشمن دركار بوده مى خواهد حس مسئوليت را در پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيشترتحريك كند و اراده او را تقويت نمايد كه تو صاحب رسالتى آنهم رسالتى از طرف ما،بنابراين بايد در بيان حكم استقامت بخرج دهى .
سپس به دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان مقدمه اى براى حكم بعدپرداخته و مى فرمايد: آنها كه با زبان ، مدعى ايمانند و قلب آنها هرگز ايمان نياوردهو در كفر بر يكديگر سبقت مى جويند هرگز نبايد مايه اندوه تو شوند (زيرا اين وضعتازگى ندارد).
(لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا بافواههم و لم تؤ من قلوبهم ).
بعضى معتقدند تعبير يسارعون فى الكفر با تعبير يسارعون الى الكفر
تفاوت دارد زيرا جمله اول درباره كسانى گفته مى شود كه كافرند و در درون كفر غوطهور، و براى رسيدن به مرحله نهائى كفر بر يكديگر سبقت مى جويند، ولى جمله دومدرباره كسانى گفته مى شود كه در خارج از محدوده كفر به سوى آن در حركتند و بريكديگر سبقت مى گيرند.
بعد از ذكر كارشكنيهاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و يهودپرداخته و مى گويد: همچنين كسانى كه از يهود نيز اين مسير را مى پيمايند نبايد مايهاندوه تو شوند (و من الذين هادوا).
بعد اشاره به پاره اى از اعمال نفاق آلود آنان كرده ، مى گويد: آنها زياد به سخنانتو گوش مى دهند اما اين گوش دادن براى درك اطاعت نيست بلكه براى اين است كهدستاويزى براى تكذيب و افترا بر تو پيدا كنند (سماعون للكذب ).
اين جمله تفسير ديگرى نيز دارد، آنها به دروغهاى پيشوايان خود فراوان گوش مى دهند.ولى حاضر به پذيرش سخن حق نيستند.
صفت ديگر آنها اين است كه نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضر مى شوندبلكه در عين حال جاسوسهاى ديگران كه نزد تو نيامده اند نيز مى باشند.
(سماعون لقوم آخرين لم ياتوك ).
و به تفسير ديگر آنها گوش بر فرمان جمعيت خودشان دارند و دستورشان اين است كهاگر از تو حكمى موافق ميل خود بشنوند بپذيرند و اگر بر خلاف ميلشان بود مخالفتكنند، بنابراين اينها مطيع و شنواى فرمان بزرگان خود هستند نه فرمان تو، در چنينحالى مخالفت آنها نبايد مايه اندوه تو گردد،
زيرا از آغاز به قصد پذيرش حق نزد تو نيامدند.
ديگر از صفات آنها اين است كه سخنان خدا را تحريف مى كنند (خواه تحريف لفظى و ياتحريف معنوى ) هر حكمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خود تشخيص دهند آن را توجيه وتفسير و يا بكلى رد مى كنند.
(يحرفون الكلم من بعد مواضعه ).
عجبتر اينكه آنها پيش از آنكه نزد تو بيايند تصميم خود را گرفته اند، بزرگان آنهابه آنان دستور داده اند كه اگر محمد حكمى موافق خواست ما گفت بپذيريد و اگر برخلاف خواست ما بود از آن دورى كنيد.
(يقولون ان اوتيتم هذا فخذوه و ان لم تؤ توه فاحذروا).
اينها چنان در گمراهى فرو رفته اند و افكارشان بقدرى متحجر شده كه بدون هرگونه انديشه و مطالعه آنچه را كه بر خلاف مطالب تحريف شده آنان باشد رد مىكنند، و به اين ترتيب اميدى به هدايت آنها نيست ، و خدا مى خواهد به اين وسيله آنها رامجازات كرده و رسوا كند (و كسى كه خدا اراده مجازات و رسوائى او را كرده است هرگزتو قادر بر دفاع از او نيستى ).
(و من يرد الله فتنته فلن تملك له من الله شيئا).
آنها بقدرى آلوده اند كه قابل شستشو نمى باشند بهميندليل (آنها كسانى هستند كه خدا نمى خواهد قلب آنها را شستشو دهد).
(اولئك الذين لم يرد الله ان يطهر قلوبهم ).
زيرا كار خدا هميشه آميخته با حكمت است و آنها كه با اراده و خواست خود يك عمر كجروىكرده اند و به نفاق و دروغ و مخالفت با حق و حقيقت و تحريف قوانين الهى آلوده بوده اند،بازگشت آنها عادتا ممكن نيست ، و در پايان آيه مى فرمايد: (آنها هم در اين دنيا رسوا وخوار خواهند شد و هم
در آخرت كيفر عظيمى خواهند داشت .
(لهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم ).
در آيه دوم بار ديگر قرآن تاكيد ميكند كه آنها گوش شنوا براى شنيدن سخنان تو وتكذيب آن دارند (و يا گوش شنوائى براى شنيدن دروغهاى بزرگانشان دارند).
(سماعون للكذب ).
اين جمله به عنوان تاكيد و اثبات اين صفت زشت براى آنها تكرار شده است .
علاوه بر اين آنها زياد اموال حرام و ناحق و رشوه مى خورند.
(اكالون للسحت ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation