|
|
|
|
|
|
گفتار در مسائل شيردادن انتشار حرمت و محرميت بوسيله رضاع موقوف بر چند شرط است : شرط اول - اينكه شير زن در اثر وطيئى جايز وحلال حاصل شده باشد، باين معنا كه وطى يا بخاطر نكاح بوده باشد و يا به خاطراينكه مالك كنيز موطوئه بوده يا اينكه صاحب كنيز او را براى وىتحليل كرده باشد و يا نطفه او بدون وطى از طريقى در رحم زن قرار گرفته باشد، وملحق بآن است موطوئه ايكه وطيش به شبهه بوده باشد كه بنابر اقوى شير او نيز نشرحرمت مى كند، پس اگر پستان زنى بدون نكاح وامثال آن شير بدهد آن شير نشر حرمت نمى كند، و همچنين در جائيكه نكاح بوده لكن وطيئى ،يا سبق نطفه اى نبوده ، و همچنين اگر شير زنا باشد بلكه ظاهر اين است كه بايد شيرزن بعد از زائيدنش بجوشد پس اگر بدون آن بجوشد هر چند حامله باشد بنابر اقوىنشر حرمت نمى كند. مساءله 1 - در نشر حرمت اين شرط معتبر نيست كه زن در حباله و عقدصاحب شير باقى باشد، بنابراين اگر شوهريكه او را حامله كرده طلاقش بدهد و از دنيابرود در حاليكه همسرش از او حامله است و يا بچه را آورده درحال شير دادن به بچه خودش است اگر بچه غير را هم شير بدهد نشر حرمت مى كند، هرچند كه در چنين وضعى شوهر ديگرى انتخاب كرده باشد و شوهر دوم باودخول هم كرده باشد و از او حامله نشده باشد و يا اگر شده شير شوهراول قطع نشده باشد، بلكه همچنان بجوشد و زيادتر هم نشده باشد بلكه فرض هم كهزيادتر شده باشد اگر احتمال برود كه اين شير شوهراول است نشر حرمت مى كند. شرط دوم - اينكه شير بوسيله مكيدن پستان داخل در جوف كودك شود، پس اگر زن پستانخود را در دهان كودك بدوشد و يا در ظرفى بدوشد و از طرف به بچه بدهد نشر حرمتنمى كند. شرط سوم - اينكه زن شير ده زنده باشد، پس اگر درحال شير دادن بميرد و نصاب ارضاع با شير مرده اوتكميل شود هر چند يك شكم باشد نشر حرمت نمى كند. شرط چهارم - اينكه كودك شيرخوار در داخل دوسال شير خوارگيش حدنصاب را از آن زن شير بخورد، پس اگر بعد از دوسال شير او را بخورد نشر حرمت نمى كند، و اما اينكه كودك زن شيردهداخل دو سال باشد معتبر نيست ، پس اگر زن دوسال كودك خود را شير داده و از شير گرفته و بعد از دوسال كودك ديگرى را بحد نصاب شير بدهد و آن كودك هنوز دو سالش تمام نشده باشدنشر حرمت مى كند. مساءله 2 - منظور از دوسال گذشتن بيست و چهار ماه هلالى از روز ولادت است ، و اگر كودك در بين ماه متولد شدهباشد بنابر اظهر هر چند روزيكه از اول ماه گذشته از ماه بيست و پنجمتكميل مى شود، مثلا اگر كودك در دهم ماه متولد شده دو سالش در دهم ماه بيست و پنجمتكميل مى شود. شرط پنجم - اينكه مقدار معتبر را شير خورده باشد، پس نه صرف مسماى شير خوردنكافى است و نه شير خوردن دو سال لازم است ، و مقدار معتبر سه قسم تعيين شده : يكىبحسب اثر و دوم بحسب زمان و سوم بمعيار عدد است ، هر يك از اين سه قسمحاصل مى شود كافى در نشر حرمت است ، و بعيد نيست كه معيار اصلى همان اثر و آن دوتاى ديگر اماره و نشانه براى اثر باشد ولى اثرى در كودك ديده نشود احتياط تركنشود. و اما اثر عبارت است از اينكه طفل مقدارى از شير مرضعه را بخورد كه از آن شيرگوشت در بدنش برويد و استخوانش محكم شود، و اما زمان عبارتست از اينكهطفل يك شبانه روز متصل بهم از شير آن زن بخورد و غذايش در اين مدت منحصر شير آن زنباشد، و اما بحسب عدد معيار اين است كه طفل پانزده شكم از آن شير بخورد. مساءله 3 - آنچه در روئيدن گوشت و محكم شدن استخوان معتبر استاين است كه اين دو اثر مستقلا اثر شير خوردن از آن زن باشد، يعنى چيزى ديگر ازقبيل شكر و امثال آن دخيل در روئيدن گوشت طفل نباشد، پس اگر چيزى ضميمه شير اوبشود بطوريكه رويش گوشت و استحكام استخوان كودك مستند به هر دو باشد ثبوتتحريم مشكل است ، همچنانكه معيار در رويش گوشت و استحكام استخوان مقدار معتدبه (8)آنست يعنى بطورى آشكار باشد كه عرف آن را تصديق كند، پس رويش و استحكام بسياراندك و ناچيزيكه با دقت عقلى تشخيص داده مى شود كافى در نشر نيست ، و هر گاه شككنند در اينكه رويش حاصله معتدبه است يا نه و همچنين شك كنند در اينكه رويش حاصله ازاثر شير به تنهايى است يا نه بايد بآن دو تقدير ديگر يعنى تقدير بحسب عدد وبحسب زمان رجوع كنند. مساءله 4 - در تقدير به زمان معتبر است اينكه غذاىطفل در يك شبانه روز منحصر بشير آن زن باشد، لكن اگر كودك عطش داشته باشد وباو آب بدهند و همچنين اگر بيمار شود و داروئى خوردنى يا نوشيدنى باو بدهند مضرباين تقدير نيست ، مگر اينكه از حد متعارف بيشتر باشد، و ظاهرا در تقدير بزمان اگرشير دادن را از وسط روز شروع كرده باشند تلفيق كافى است (باين معنا كه از هر ساعتاز ساعات شب و يا روز شير دادن را آغاز كرده باشند و بيست و چهار ساعت بعد از آنتقدير حاصل مى شود.) مساءله 5 - در تقدير به عدد چند شرط معتبر است : اول - اينكه هر بار كه طفل گرسنه مى شود شير راكامل بخورد و سير شود بطوريكه خودش پستان را رها كند، و اما صرف پستان بدهان اوگذاشتن و چند جرعه ناقص مگيدنش (كه معمولا براى آرام گرفتن كودك از گريه انجاممى شود) بحساب نمى آيد حتى چند بار اينطور شير خوردنش يك بار هم حساب نمى شود،بله اگر طفل پستان را به دهان مى گيرد و پس از چند جرعه نوشيدن براى تنفس باتوجه به اسباب بازى يا استفاده از پستان ديگر يا علتى ديگر آن را رها مى كند همه آنجرعه هاى بريده از هم يك رضعه (9) حساب مى شود. دوم - اينكه رضعه هاى پانزده گانه پشت سر هم واقع شود، يعنى در اين عدد از شير زنديگر شكم سير نشود كه اگر سير بشود بنابر اقوى و اگر چند جرعه باشد بنابراحتياط كافى نيست ، بله در پشت سر هم بودن پانزده رضعه لب تر كردن از شير زنىديگرى مضر به توالى نيست ، همچنانكه فاصله شير غير از ساير خوراكيها ونوشيدنيها مضر نيست ، هر چند كه بآن خوراكى تغذى كرده باشد. سوم - كامل شدن پانزده شكم از يك زن باشد، پس اگر بعضى از رضعه هايش از يك زنو بقيه از زن ديگر باشد نشر حرمت نمى كند هر چند كه شوهر هر دو زن يكى باشد،بنابراين هيچيك از آندو زن مادر طفل و شوهر او پدرطفل نمى شود. چهارم - اينكه همه اين پانزده جلسه شير يك شوهر را خورده باشد، و صرف اينكه از يكزن باشد كافى نيست ، پس اگر زنى هشت بار كودكى را شير بدهد آنگاه شوهرش او راطلاق بدهد و او شوهرى ديگر اختيار كند و از او باردار شود و هفت نوبت باقيمانده را ازشير شوهر دوم بدهد بدون اينكه شير زنى ديگر فاصله شده باشد باينكه در اينفاصله كودك را با ساير خوردنيها و نوشيدنيها سير كرده باشند نشر حرمت نمى شود. مساءله 6 - آنچه از شروطى كه ذكر كرديم شرط موثر بودن شيردر نشر حرمت بود، پس اگر يكى از آن شرطها موجود نباشد اصلا نشر حرمت نمى كند حتىبين كودك و شوهر آن زن ، و همچنين بين شيرخوار و زن شيرده تا چه رسد بهاصول و فروع و حواشى ، ولى در رضاع علاوه بر آنچه گفته شده شرط ديگر هست كهمختص به نشر حرمت بين دو كودك شيرخورده از يك زن و بين يكى از آندو با فروعديگرى است ، و بعبارت ديگر شرط ديگرى هست در خصوص تاثير شير در پيدايشبرادرى رضاعى بين دو كودك كه از زن شير خورده اند، و همچنين در پيدايش خواهرى بينآندو، و آن شرط اين است كه شيرى كه آندو از يك زن خورده اند بايد از يك شوهر باشد،پس اگر پسر بچه اى از زنى پانزده شكم مثلا شير خورد آنگاه زن مطلقه شد و شوهرىديگر اختيار كرد و از او نيز باردار و صاحب شير شد و دختر بچه اى پانزده شكم از آنشير خورده باشد اين دختر و اقاربش به آن پسر محرم نمى شود، بخلاف اينكه شوهر وصاحب شير يكى باشد ولى شير ده متعدد باشد،مثل اينكه شوهر يكى و زن شيرده متعدد باشد كه در آنجا نشر حرمت مى شود،مثل اينكه مردى زنانى متعدد داشته باشد و هر يك از آنها از شير آن شوهر طفلى را شيركامل بدهد كه آن دو طفل با هم و با اقارب هم محرم مى شوند و خواهر برادرى رضاعىبينشان محقق مى شود. مساءله 7 - هر زمان كه رضاع با همه شرائطش تحقق يابد شوهرزن شيرده پدر طفل و خود آن زن مادر طفل مى شود، و پدران و مادران مرد و زن اجداد و جدات، و اولادشان برادران و خواهران او مى شوند، و كسانيكه در حاشيهاصول و فروع آن دو قرار دارند عموها و عمه ها و خاله ها و دائى هاى وى خواهند شد، وشيرخواره پسر و يا دختر آن زن و شوهر مى شود و شاخه هاى او نوه و نتيجه آن دو مىگردند، حال كه اين معنا روشن شد هر يك از عناوين هفتگانه ايكه قبلا در نسب ذكر شد دراينجا نيز اگر محقق بشود محرم آن طفل مى شود، يعنى مادر رضاعى مانند مادر نسبى و دختررضاعى مانند دختر نسبى است و همچنين تا آخر، بنابراين اگر زنى از شير شوهرشطفلى را شير كامل بدهد آن زن و مادرش و مادر شوهر برطفل حرام و محرمند زيرا همه مادران او هستند، و دختر شير خوار و دختران او و اگر پسر استدختران آن پسر بر شوهر صاحب شير و پدرش پدر زن شيرده حرام و محرمند چون دخترانآنهاست ، خواهر شوهر عمه طفل و خواهر زن شيرده خالهطفل است و شيرخوار بر برادر آن شوهر و برادر آن زن حرام است ، زيرا دختر برادر او ودختر خواهر اين است ، و اگر شير خوار پسر باشد بر دختران شوهر صاحب شير و اگردختر باشد بر پسران او حرام است ، چه اينكه فرزندان نسبى او باشند يا رضاعى ،زيرا طفل شير خواره خواهر يا برادر آنها است ، همچنانكه بهمين علت دختران زن شيرده برپسر شيرخورده و پسرانش بر دختر شير خورده حرامند، البته پسران و دختران نسبى آنزن كه خواهران و يا برادران طفلند، و اما اولاد رضاعى آن زن كه از شير غير اين شوهركه شيرش را به كودك فرضى ما مى دهد اولاد رضاعى او شده اند بر اينطفل حرام نيستند بخاطر اينكه در مسئله ششم گفتيم برادر و خواهر رضاعى شدن دوطفل رضاعى شرطى جداگانه دارد و آن وحدت شوهرى است كه زن شير او رابطفل مى دهد. مساءله 8 - در حاصل شدن علاقه و خويشى رضاعى و محروميت كافىاست كه رضاع فى الجمله دخالتى داشته باشد، چون گاهى اين علاقه تنها فقطبوسيله رضاع و شير خوردن حاصل مى شود بدون دخالت چيز ديگر، مانند علاقه پدرىو مادرى و پسر بودن و دختر بودن كه ميانه شوهر صاحب شير وطفل مرضعه و بين اين طفل و زنيكه او را شير مى دهد و همچنين علاقه ايكه بين آن كودك باريشه هاى رضاعى آن مرد و آن زن حاصل مى شود، در جائيكه فرض شود كه مرد وزنيكه كودك ما را شير مى دهند پدر مادرى رضاعى داشته باشند پدر و مادر كودك ما نيزمى شوند، و اين علاقه فقط و فقط با شير خوردن كودكحاصل مى شود، و گاه مى شود كه آن علاقه هم بوسيله شيرحاصل مى شود و هم بدخالت نسب ، مانند علاقه برادرى كه ميانهطفل شيرخوار با اولاد نسبى مرد صاحب شير و اولاد نسبى زن شيردهحاصل مى شود، براى اينكه فرزندان آن دو هر چند ولادتشان مستند به آن دو است از طريقولادت ، لكن برادرى و خواهرى آنها با طفل شيرخوار بسبب رضاعحاصل مى شود و برادران يا خواهران او هستند از طريق شير، توضيح اينكه نسبت بين دوانسان گاهى بوسيله يك علاقه است مانند نسبتحاصل ميان پدر و مادر با فرزندش ، و گاهى بوسيله دو علاقه است مانند نسبتحاصل ميان دو برادر كه بخاطر دو علاقه است ، يكى علاقه ايكه اين برادر با پدر ومادر دارد، و ديگرى علاقه ايكه آنديگرى با پدر و مادر يا يكى از آن دو دارد، و نيز مانندعلاقه ايكه ميان دو شخص برقرار مى شود بخاطر اولين جد آن دو، كه اين ناشى از دوعلاقه است ، يكى علاقه ايكه بين پدر او با پدرش هشت و ديگرى علاقه ايكه خود او باپدرش دارد، و گاه مى شود كه يك نسبت بخاطر سه علاقهحاصل مى شود، مانند نسبتى كه ميان دو شخص برقرار است بخاطر اشتراكشان در جد دومينآن دو و يا مانند نسبتى كه ميان او و عموى پائين برقرار است ، چون يك علاقه بين او باپدرش برقرار است و يك علاقه بين پدر او با پدرش هست و يك علاقه بين برادرپدرش با پدرش برقرار است ، اين سه علاقه باعث شد كه آن مرد عموى اين شخصباشد، و همچنين هر چه بالاتر برويم علت يك نسبت متعدد و بيشتر مى شود، و هر چندپائين بيائيم عدد علاقه ها كمتر مى شود و اين كم و زياد شدن علاقه ها تا بجايى استكه برقرار شدن نسبت بين دو نفر متوقف بر 10 علاقه يا بيشتر يا كمتر مى شود،حال كه اين معنا روشن شد، مى گوئيم اگر اين علاقه ها همه اش از طريق ولادت بودهباشد آن علائق نسبى مى شود و اگر همه آنها و يا بعضى از آنها ولو يكى از ده علاقهآنها بوسيله رضاع بوده باشد آن علاقه رضاعى مى شود. مساءله 9 - از آنجا كه مصاهره (يعنى زن دادن و زن گرفتن كه يكىاز عوامل محرميت و حرمت ازدواج است و بيانش مى آيد) علاقه ايست كه بين يكى از دو طرفازدواج با خويشاوندان طرف ديگر برقرار مى گرداند لذا موقوف به دو امر است : يكى مزاوجت و ديگرى قرابت ، و رضاع تنها قائم مقام امراول مى شود نه امر دوم ، بنابراين زنيكه بچه تو را شير داده بمنزله زن خود تو نيستتا بتوانى با مادر او ازدواج كنى ، لكن مادر رضاعى همسرت مانند مادر زن نسبى تو وهمچنين دختر رضاعى او بمنزله دختر نسبى تو است و بر تو حرامند، و همچنين حليله(10) پسر رضاعى تو بر تو حرام است همانطور كه اگر آن پسر فرزند نسبى توبود حليله اش بر تو حرام بود، و نيز حليله پدر رضاعى تو بر تو حرام استهمانطور كه اگر آن پدر پدر نسبى تو بود همسرش بر تو حرام بود. مساءله 10 - از آنچه گذشت روشن گرديد كه علاقه رضاعىخالص گاهى با يك رضاع حاصل مى شود مانند علاقه اى كه بين شير خوار و زن شيردهو يا بين شيرخوار و مرد صاحب شير است ، و گاهى با دو رضاعحاصل مى آيد مانند علاقه ايكه ميان طفل شيرخوار با پدر و مادر رضاعى زن شيرده و پدرو مادر رضاعى شوهر صاحب شير برقرار مى شود، كه علت اين علاقه دو رضاع استيكى رضاع طفل و ديگرى رضاع پدر و مادر رضاعى زن يا شوهر، و گاه با رضاع هاىمتعدد حاصل مى شود مثل اينكه فرضا شوهر صاحب شير پدر رضاعى و آن پدر نيزپدرى رضاعى و آن آخرى نيز پدرى رضاعى داشته باشد تا ده پشت كه همه آنها اجدادرضاعى طفل شير خوار خواهند بود. و اگر فرضا مادرش مادرى رضاعى و او نيز مادرىرضاعى داشته باشد همه جدات رضاعى طفل خواهند بود. اگرطفل دختر باشد بر همه آن اجداد حرام است و اگر پسر باشد همه آن جدات بر وى حرامند،بلكه اگر فرض كنيم جد رضاعى اعلاى او خواهرى رضاعى داشته باشد آن خواهر برپسر شيرخوار فعلى حرام است براى اينكه عمه رضاعى علياى اوست ، همچنانكه اگربراى مرضعه عليا كه جده علياى طفل شيرخوار است خواهرى بوده باشد بر آن پسرشيرخوار حرام است زيرا خاله رضاعى علياى او است . مساءله 11 - در سابق گفتيم كه براىحاصل شدن برادرى رضاعى بين دو شيرخواره وحدت مرد صاحب شير شرط است ، نتيجه وفرع اين مسئله اين است كه در حاصل شدن عموى رضاعى و دائى رضاعى و عمه و خالهرضاعى نيز بايد اين شرط مراعات شود، زيرا عمو و عمه برادر و خواهر پدرند و دائىو خاله برادر و خواهر مادرند، بنابراين اگر پدر تو يا مادرت با كودكى ديگر شيرزنى را خورده باشند اگر شوهر صاحب شير در هر دو يكى باشد برادر و يا خواهررضاعى پدرت عمو و عمه تو و برادر يا خواهر رضاعى مادرت دائى و خاله تو مىشوند، ولى اگر از دو شوهر باشد اين علاقه بين تو و آنان پيدا نمى شود چون بينپدر و مادر تو و بين آنان برادرى و خواهرىحاصل نشده بهمين جهت آنها بر تو حرام نيستند، (يعنى مى توانى با آنها ازدواج كنى ). مساءله 12 - پدر كودكى كه شير زنى را با شرائطش خورده نمىتواند با اولاد صاحب شير ازدواج كند اولاديكه از او متولد شده اند و بنابر احتياطاولاديكه از طريق شير فرزند او گشته اند، و همچنين نمى توانند با بچه هاى زن شيردهازدواج كند البته بچه هاى كه از او متولد شده اند به بچه هائى كه از طريق شير اوفرزند او گشته اند، و اما فرزندان آن پدر يعنى برادران و خواهران كودك مرتضع اگراز آن شير كه وى خورده نخورده باشند مى توانند با فرزندان صاحب شير و همچنينفرزندان زن شيرده كه برادرشان را شير داده ازدواج كنند هر چند كه نزديكتر به احتياطترك آن است . مساءله 13 - اگر زنى پسر شخصى را با شير شوهرش شير دهدو سپس دختر شخص ديگر را با شير همان شوهر شير بدهد آن دختر گرچه بر اين پسرحرام است لكن برادران و خواهران هر يك از آن دو بر برادران و خواهران آن ديگرى حرامنمى شوند. مساءله 14 - رضاعى كه موجب محرميت است همانطور كه ازدواج رااگر بعد از رضاع باشد مانع مى گردد اگر همقبل از رضاع واقع شده باشد باطل مى سازد، بنابراين اگر دخترى شيرخوارى را براىپسر عقد بسته باشند آنگاه مادر آن پسر يا دختر آن شوهر و يا خواهرش يا دختر خواهرشيا دختر برادرش يا دختر خواهرش و يا همسر برادرش آن عقد بسته را با شير خودشرضاع كامل بدهد عقد نكاح باطل و آن دختر بر آن پسر يا آن مرد حرام مى شود، براىاينكه بوسيله شيردادن دخترش نوه او و با شير دادن مادرش خواهر او با شير دادن زوجهبرادرش برادرزاده او و با شير خواهرش خواهرزاده او مى شود و بر او حرام مى گرددبا اينكه قبلا زن او بوده است ت پس رضاع لاحق مانند رضاع سابق و ابتدائى است وهمچنين اگر مردى دو همسر داشته باشد يكى بزرگ و يكى هم شيرخوار و همسر بزرگشآن شير خوار را شير بدهد شير دهنده بر او حرام مى شود، زيرا با شيردادن او مادرزنشوهر خود مى گردد، و اگر شير همسر بزرگمال شوهر او بوده باشد (يعنى شوهر فعلى او ويرا حامله كرده باشد) زن صغيره اش همبر او حرام مى شود چون رضاع اين زن را دختر وى كرده است ، و اگر شير زن بزرگمتعلق بشوهرى ديگر باشد و (آن شوهر وى را حامله كرده و سپس مرده يا طلاق داده و زنبه حباله شوهر فعلى درآمده باشد) در اين فرض اگر مرد به اين زندخول نكرده باشد تنها عقد او فسخ مى شود ولى بر او حرام نمى گردد، و اگردخول كرده باشد شيردادن زن به زوجه صغيره موجب حرام شدن صغيره است زيرا مى شوددختر زن آن مرد. تنبيه اگر دو برادر مثلا در يك خانه زندگى مى كنند و همسر هر يك از آن دو نسبت به برادرديگر اجنبى است و مى خواهند زن اين بآن و زن آن به اين محرم شود تا نگاه كردن هر دومرد بهر دو زن جائز باشد يك حيله شرعى دارد، و آن اين است كه اين دو برادر دو دخترشيرخواره را بعقد خود در آورند و هر زن برادرى زن شيرخواره برادر ديگر را شيركامل دهد قهرا مادر زن شوهر آن شيرخواره مى شود و محرم او مى گردد، و براى او جائزاست باين زن نگاه كند، و از سوى ديگر عقد شيرخواره همباطل مى شود زيرا شيرخواره هر يك دختر برادر او مى شود. مساءله 1 - اگر زنى فرزند دخترش را شير دهد و بعبارت ديگركودكى را جد مادريش شير دهد دختر شيرده كه مادر كودك است به شوهرش حرام مى شود، ونكاح ميان آندو باطل مى گردد چه اينكه شير در پستانش متعلق بپدر دخترش باشد و يااز شوهر ديگر، علتش اين است كه داماد اين زن پدر شير خواره است و همسر او دخترشيردهنده است و شير دهنده جده شير خواره ، و ما در سابق گفتيم كه بر پدر شيرخوارهحرام است با اولاد شير دهنده ازدواج كند و چون ازدواجش از ابتداء جايز نيست استدامه اشنيز باطل است . (و در مثال بالا داماد وقتى با همسرش ازدواج كرد كه همسرش فرزندمرضعه كودكش نبود ولى فعلا اين عنوان را بخود گرفته و زن او و كودكش فرزندمرضعه شده اند پس عقدشان باطل مى شود) و همچنين اگر زوجه پدر دختر از شير همانپدر، فرزند دختر او را شير بدهد نكاح دختر حرام مى شود، براى اينكه در سابق گذشتكه نكاح پدر شير خواره با اولاد صاحب شير حرام است (همچنانكه در مسئله قبلى زنىكودك دختر خود را شير داد و در اين مسئله كودك دختر شوهرش را شير داد). و اما شير دادنجده پدرى طفل يعنى اينكه زنى شيرخواره پسرش را شير دهد. اشكالى پيش نمى آيد،همچنانكه در مسئله قبلى هم كه شير خواره دخترش را شير داده بود اگر بعد از مرگدخترش و يا طلاق او و يا مرگ دامادش بود اشكالى ايجاد نمى كرد هر چند اين اثر را داشتكه اگر دختر زن شيرده مطلقه بوده شوهر قبلى يعنى پدر شيرخواره نمى تواند دوبارهبا او و يا با خواهرش بعد از مرگ مطلقه ازدواج كند. مساءله 2 - اگر كسى پسر نابالغ خود را با دختر نابالغبرادرش عقد ببندد آنگاه جده مادرى يا پدرى شان يكى از آن دو را شير بدهد و اين درجائى است كه آن دو برادر يعنى پدر پسر بچه و پدر دختر بچه با دو خواهر ازدواجكرده باشند (و در نتيجه مادر دختر خاله پسر باشد و مادر پسر خاله دختر) همينكه شيرخوردن آن كودك بحد نصاب برسد عقدشان منفسخ گشته هر دو بهم نامحرم مى شوند،زيرا كودك شير خوار چنانچه پسر بوده باشد و مادر پدرش او را شير داده باشد كودكعموى زوجه خودش (همان دختر نابالغ ) مى شود و اگر مادر مادرش او را شير داده باشددائى زوجه خودش مى شود، و اگر آن شيرخواره دختر بوده در يك فرض عمه شوهرش ودر فرض دوم خاله شوهرش مى شود پس بهرحال عقدشانباطل مى گردد. مساءله 3 - شير دادنى كه موجب بطلان عقد نكاح مى شود چند قسماست : گاهى نكاح خود زن شيرده را باطل مى كند نظير شير دادن زن بزرگ انسان به زن كوچكو شيرخوار او كه در مسئله چهاردهم گذشت ، و گاه مى شود كه نكاح شيرخوار راباطل مى كند مانند مثال مسئله قبل ، و قسم سوم اين است كه نكاح شخص ثالث راباطل مى سازد مثل اينكه مادر مادرى فرزند دختر را شير دهد كه در اينجا نكاح واقعى بيندخترش و دامادش باطل مى شود، و ظاهر اين است كه در چنين فرضى زن (بيرون شده ازحباله آن شوهر) مستحق تمامى مهريه اش مى باشد مگر در قسماول كه شير دادن عقد شيرخوار را باطل مى كند كه چون منفسخ شده عقدقبل از دخول بوده استحقاق مهريه محل تامل است ، و بهمين جهت نزديكتر به احتياط اين استكه شوهر آن شيرخوار از راه صحيح خود را رها سازد، بلكه احتياط بصلح در همه صورخوبست هر چند كه استحقاق اقرب است ، حال آيا در قسم سوم زن شيرده كه باعث شده عقدشخص ثالث با شوهرش باطل شود و شوهرش مهريه را غرامت بدهد ضامن اين غرامت هستيا نه ؟ دو قول است : اقوى آن است كه ضامن نيست لكن نزديكتر به احتياط مصالحه است(يعنى هم زن شيرده بنحوى آن شوهر را راضى كند و هم آن شوهر مقدارى از غرامت پرداختهخود را از او بگيرد كه او نسبت بآن طيب خاطر داشته باشد). مساءله 4 - در سابق گذشت كه عناوينى كه از راه ولادت و نسب موجبمحرميتند هفت عنوان است : 1. مادران ، 2. دختران ، 3. خواهران ، 4. عمه ها، 5. خاله ها، 6. دختر برادران ، 7. دخترخواهران ، حال اگر از طريق شير دادن يكى از اين عناوين پيدا شود آن نيز حرام است .همانطور كه حاصل از طريق ولادت حرام بود، و در سابق مفصلا بيان شد كه چگونه ممكناست از طريق شير دادن اين عناوين حاصل شود، و اما اگر از طريق شير هيچيك از اين هفتعنوان حاصل نشد ليكن عنوان خاصى پيدا شد كه اگر از طريق ولادت پيدا شده بودمستلزم يكى از آن عناوين هفت گانه مى شد، مثل اينكه اگر زنى فرزند دخترش را شيربدهد مادر دخترزاده اش مى شود و مادر فرزند دختر يكى از همان هفت عنوان نيست ، لكن اگراين مادرى فرزند دخترزاده من است قهرا همان دختر من مى شد و چون دختر يكى از آن هفتعنوان است پس آيا شير دادن اين زن حرمت آور است و او را دختر من مى سازد يا نه ؟ حق ايناست كه نمى سازد و بعضيها گفته اند مى سازد و اين همان نزاعى است كه بعنوان عموممنزلت مطرح است ، و بعضى از بزرگان معتقد به آن بوده و ما در اينجا مثالهائى مىآوريم : اول - اينكه خانم شما با شير شما (كه در اثر حامله شدنش از شما در پستانش جوشيده )برادر خودش را شير دهد و در نتيجه آن كودك فرزند شما شود در حاليكه خانم شماخواهر همين كودك شما است ، حال آيا خانم شما بر شما حرام مى شود؟ چون خواهر پسرشما يا دختر شما است و يا ربيبه تو، هر كدامش كه باشد بر تو حرام است و خانم شمابمنزله آن دو است ،؟ و يا خير؟ كسيكه قائل به عموم منزلت است مى گويد: بلى حرام مىشود و كسيكه نظرش آن نباشد مى گويد خير. دوم - اينكه همسرت با شير تو برادرزاده خودش را شير دهد و در نتيجه برادرزاده او پسرتو باشد، در حاليكه همسر تو عمه اوست ، و عمه فرزند انسان بر انسان حرام است چونخواهر انسان است ، حال آيا همسر تو بخاطر اين شير دادنش بر تو حرام مى شود يا نه ؟كسيكه قائل به عموم منزلت است مى گويد آرى و كسيكه نيست مى گويد نه . سوم - اينكه همسر تو عمو و يا عمه و يا خاله و يا دائى خود را شير دهد و مادر آنها بشود،و معلوم است كه مادر عمه و عمو و دائى و خاله همسر تو بر تو حرام است ، چون مادر عمه وعموى زوجه تو جده پدرى اوست و مادر خاله و دائى زوجه تو جده مادرى اوست ،حال آيا وقتى تو پدر آن كودك بشوى همسرت بتو حرام مى شود يا نه ؟ كسيكه قائم بهعموم منزلت است مى گويد آرى و آن ديگرى مى گويد نه . چهارم - اينكه همسر تو با شير تو پسر عمو يا پسر دائى خود را شير دهد و تو پدرآنها بشوى ، و معلوم است كه يك زن نمى تواند همسر پدر پسر عموى يا پسر دائى خودبشود زيرا پدر پسر عمو عموى او و پدر دائى اش دائى او است ، بنابراين آيا همسرتبخاطر اين شير دادن بر تو حرام مى شود يا نه ؟ كسيكهقائل به عموم منزلت است مى گويد آرى آن ديگرى مى گويد نه . پنجم - اينكه زنى برادر و يا خواهر تنى تو را كه از يك پدر و مادر هستيد شير دهد و درنتيجه مادر او شود، و مادر برادر از طريق نسب و ولادت بر انسان حرام است چون مادر آدمىاست ، حال آيا اين مرضعه برادر يا خواهر تو بخاطر شير دادنش بر تو حرام است يا نهو اگر همسر تو بوده آيا عقد نكاح با او باطل مى شود يا نه ؟ كسيكهقائل به عموم منزلت است مى گويد آرى و آن ديگرى مى گويد: نه . ششم - اينكه زنى نوه دخترى تو را شير دهد و مادر او شود آيا بر تو حرام است و نمىتوانى با ازدواج كنى چون بمنزله دختر دختر تو است ؟ و آيا اگر آن زن قبلا همسر توبوده عقد نكاحش با تو باطل مى شود يا نه ؟ كسيكهقائل بعموم منزلت است مى گويد آرى و مخالف او مى گويد: نه . هفتم - اينكه زنى بچه خواهر تو را شير دهد و مادر او شود، آيا ازدواج تو با حرام مىشود چون بمنزله خواهر تو است ، و اگر قبلا همسرت بوده آيا نكاحتباطل مى شود يا نه ؟ كسيكه قائل بعموم منزلت است مى گويد آرى و مخالف او مىگويد: نه . هشتم - اينكه زنى عمو و يا عمو يا دائى و يا خاله تو را شير دهد و مادر يكى از آنهابشود، و چون در نسب مادر عمه و عموى آدمى حرام است براى اينكه جده پدرى تو است واگر دائى و خاله ات را شير بدهد بمنزله جده مادرى تو مى شود، آيا آن زن بخاطر شيردادنش بر تو حرام مى شود يا نه ؟ و اگر قبل از شير دادنش همسر تو بوده نكاحشباطل مى شود يا نه ؟ كسيكه قائل بعموم منزلت است مى گويد آرى و مخالف او مىگويد: نه . مساءله 5 - اگر شك كند در اينكه رضاعى واقع شده يا نه و يا شككند در اينكه آيا رضاعيكه واقع شده فلان شير طى كه مربوط بمقدار و يا به كيفيترضاع است را داشته يا نه بنا را بر عدم وقوع در فرضاول و عدم وجود شرط در فرض دوم مى گذارد، بلكه در جائيكه مى داند رضاع واقع شدهو شرطش را هم واجد بوده لكن نمى داند آيا در بين دوسال بوده تا نشر حرمت كرده باشد و يا بعد از دوسال بوده ، اگر تاريخ رضاع را بداند ولى تاريخ تولدطفل را نداند مسئله مشكل مى شود و در نتيجه بايد احتياط ترك نشود. مساءله 6 - شهادت دادن بر اينكه فلانى از فلان زن شيرخوردهقبول نمى شود مگر بطور تفضيل ، يهنى شاهدها شهادت بدهند بر اينكه مثلا فلانىقبل از آنكه دو سال شيرخوارگيش تمام شد از فلان زن شير خورده باين طريق كه پستاناو را در دهان مى گرفت و مى مكيد و ما شمرديم كه پانزده بار پى در پى از شير اوسير شد و همه شرائط نشر حرمت در بين بود، و اما اينكه شهادت دهند بطور سربسته ومطلق كه ما مى دانيم اين شخص از فلان زن شيرخورده و يا بطورمجمل شهادت دهند كه ما مى دانيم رضاع جامع همه شرائط نشر حرمت بين اين كودك و آن زنواقع شده ، و يا مثلا بگويند كه ما شهادت مى دهيم بر اينكه فلانى پسر رضاعى فلانزن است يا فلان دختر دختر رضاعى فلان خانم است كافى نيست ، بلكه بايد از آن دوبخواهد كه بطور مفصل شهادت دهند، بله اگر علم داشته باشد باينكه دو شاهد شرائطرضاع را مى دانند موافق است با فتواى او يا فتواى مجتهديكه وى بآنعمل مى كند در اينصورت شهادت بطور مجمل كافى است . مساءله 7 - اقوى آنستكه شهادت زنانعادل در مسئله رضاع قبول مى شود، چه مستقل يعنى چه اينكه چهار زن فقط شهادت دهند وچه با انضمام مرد يعنى يك مرد و زن . مساءله 8 - در دايه گرفتن براى كودك مستحب است زنى را انتخابكنند كه مسلمان و عاقله و عفيفه و نظيف و از نظر خلقيات داراى اخلاق و اوصافى خوبباشد، براى اينكه شير دايه در طفل شيرخوار اثرى تام وكامل دارد چنانكه از امام باقر عليه السلام روايت آمده كه فرمود:(رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است : كودك خود را براى شير خوردنبدست زنهاى احمق و كم فهم ندهيد زيرا شير صفات او را به كودك شمامنتقل مى كند) و از اميرالمومنين عليه السلام رسيده كه فرمود: (از شير زن احمق براىخود استفاده نكنيد زيرا شير بر طبيعت ها غلبه مى كند) و از همان جنابنقل است كه فرمود: (نظر كنيد ببينيد چه كسى كودك شما را شير مى دهد زيرا كودك باطبيعت شيريكه خورده بزرگ مى شود) و رواياتى ديگر كه از آنها استفاده مى شودانتخاب زن شيردهى كه داراى صفات حميده باشد چه از نظر خلقت ظاهريش و چه از نظرخلق باطنيش رجحان و استحباب دارد و انتخاب زن شيردهى كه عكس آن باشد مرجوحيت وكراهت دارد مخصوصا دايه كافره ، و اگر خانواده اى ناچار شد كودك خود را به اينگونه زنان بدهند زن يهوديه يا نصرانيه را بر زن مشركه يا مجوسه مقدم بدارند وبا اين حال طفل را به آنان واگذار نكنند يعنى نگذارند آن دايه يهوديه يا نصرانيهطفل مسلمان را به خانه خود ببرد، و از آن زن بخواهند در مدتيكه اجير خانواده كودك استشراب و گوشت خوك نخورد، و نظير زن كافره بلكه بدتر از آن و مكروه تر دايه قراردادن زن زانيه ايست كه شير پستانش از زناحاصل شده باشد، و همچنين زنيكه خودش زانيه نيست ولى از زنا متولد شده است كه از امامباقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: (شير زن يهوديه و زن نصرانيه و مجوسيهرا بهتر مى دانم از شير ولدزنا) و از امام كاظم عليه السلامنقل شده كه در پاسخ كسيكه پرسيد زنيست كه زنا مى دهد آيا صلاحيت دارد بر اينكهدايه كسى شود؟ فرمود: (صلاحيت ندارد نه شير او و نه شير دختريكه از زنا زائيدهباشد.). گفتار در مصاهره و ملحقات آن مصاهره علاقه و رابطه ايست كه ميان هر يك از دو طرف نكاح با خويشاوندان طرف ديگربرقرار مى شود و باعث حرمت با آنان مى گردد يا حرمت نكاح خود آنان و يا حرمت جمعآنان در نكاح بشرحى كه بعدا خواهد آمد. مساءله 1 - عقد بسته پدر بر پسر و بالعكس حرام است ، پدر هرچه بالاتر رود، و فرزند هر چه كه پائين آيد و اين حرمت تا زمان عقد نيست بلكه تا ابداست ، چه اينكه آن مقعوده اش دائم باشد و چه منقطع ، و چه اينكه عاقد به معقودهداخل كرده باشد و چه نكرده باشد، چه اينكه پدر و پسر نسبى باشند و يا رضاعى . مساءله 2 - اگر مردى زنى را بعقد خود در آورد مادر نسبى ورضاعى او هر چه هم كه بالا رود بر او حرام مى شود، چه اينكه به اودخول كرده باشد يا نه و چه اينكه عقدش دائمى باشد و يا منقطع ، و چه اينكه عقد بستهاش صغيره باشد و چه كبيره ، بله احتياط در عقد انقطاعى دختر صغيره آنستكه دختر بحدىرسيده باشد كه قابليت بهره بردن و تلذذ از او را هر چند بغير وطى داشته باشد مثلابه سن شش سال يا بيشتر رسيده باشد، و يا اواخر مدت عقد ايام شش سالگى او باشد،و يا مدت عقد را آنقدر زياد بگيرند كه حد بلوغشداخل مدت شود، پس اينكه معمول شده مردى براى محرم شدن با زنى نامحرم دخترشيرخواره و يا مثلا سه ساله آن زن را يك ساعت يا دو ساعت بعقد خود در مى آورد تا مادراو مادر زن وى شود خالى از اشكال نيست ، زيرامثل چنين عقدى صحتش محل اشكال است و قهرا محرم شدن مادر او براى عاقدمشكل مى شود هر چند كه خالى از قرب هم نيست ، لكن اگر چنين عقدى يعنى عقد يك ساعته ودو ساعته اى است احتياط را رعايت كند، باينكه از يكطرف آثار مصاهرت و خويشاوندى رامترتب كند و از طرف ديگر با مادر او معامله محرم نكند بشرطيكه منظورش جديش اين باشدكه اين زوجيت واقع بشود ولو بخاطر بعضى از آثارش نظير محروميت (و گرنه صحتعقدش مشكل است ). مساءله 3 - اگر زنى را براى خود عقد كند دختر او هر چه هم پايينرود بر وى حرام مى شود، البته اين در صورتى است كه به معقوده خوددخول كرده باشد هر چند در عقب ، و اما اگر دخولى صورت نگرفته باشد دختر او بروى عينا حرام نيست تنها جمعا حرام است يعنى مادام كه مادر دختر در عقد وى باشد نمىتواند دختر را هم بعقد خود در آورده بين مادر و دختر او جمع كند، و اما اگر مادر از حباله(11) او درآمد حال يا به اينكه او را طلاق بدهد و يا به اينكه از دنيا برود و يابعلتى ديگر آنوقت جائز است دخترش را عقد كند. مساءله 4 - در حرمت زن فرقى نيست بين اينكه دختر در زمان زوجيت وهمسرى زن موجود باشد و يا بعد از آنكه از همسرى شوهرش خارج شد دخترى از شوهرىديگر بياورد، پس اگر مردى زنى را بعقد خود درآورد و باودخول كرد و سپس طلاقش داد و سپ آنزن شوهر كرد و از او دخترى آورد آن دختر نيز برشوهر اول مادرش حرام است . مساءله 5 - اشكالى نيست در اينكه حرمت هاى چهارگانه بر نكاح ووطى صحيح مترتب مى شود، حال آيا بر وطى به شبهه و زنا نيز مترتب مى شود يا نه ؟دو قول است نزديكتر به احتياط و معروفترشقول اول است كه اثر مترتب مى شود، بنابراين اگر با زنى زنا كند آن زن بر پدرزانى حرام است و مادر او و دخترش بر خود زانى حرام است ، و وطى به شبهه نيز همين حكمرا دارد، بله زناى بعد از ازدواج باعث حرمت نمى شودحال چه اينكه بعد از وطى باشد و چه قبل از آن ، پس اگر مردى با زنى ازدواج كند آنگاهبا مادر او و يا دخترش زنا كند او بر او حرام نمى شود، و همچنين اگر پدرى با همسرپسرش زنا كند آن همسر بر پسر او حرام نمى شود، و يا اگر پسرى با همسر پدرشزنا كند آن زن بر پدر حرام نمى شود. مساءله 6 - فرقى نيست در اين حكم بين زناى درقبل يا در دبر و همچنين در وطى به شبهه . مساءله 7 - اگر علم به وقوع زنا داشته باشد و شك كند در اينكهآن زنا قبل از عقد بوده با عقد باطل باشد و يا بعد از آن تا عقد صحيح باشد بنا را برصحت عقد مى گذارد. مساءله 8 - اگر زنى اجنبيه و نامحرم را لمس كند و يا با شهوت بهاو نگاه كند ازدواج پدر و پسر اين شخص با آن زن حرام نمى شود و مادر آن زن باينشخص حرام نمى گردد، بله اگر پدرى با شهوت كنيز خود را لمس كند و يا با شهوتبجائى از بدن او نظر كند كه براى غير او جايز وحلال نيست و يا به عورت او نظر كند هر چند بدون شهوت باشد آن كنيز بر پسر وىحرام مى شود، و بنابر اقوى عكس آن نيز همين حكم را دارد. مساءله 9 - كسيكه زنى را گرفته ديگر جائز نيست تا آن زن رادارد با دختر برادر يا دختر خواهر او ازدواج كند، يعنى همراه با عمه و خاله برادرزاده وخواهرزاده آنها را بگيرد مگر آنكه خود آن عمه يا خاله اجازه دهد، و در اين حكم فرقى نيستبين اينكه اين دو عقد دائمى باشد يا منقطع ، و يا يكى دائم و ديگرى منقطع ، و نيزفرقى نيست بين اينكه عمه و يا خاله در خال عقد خواهر زاده و يا برادرزاده از جريان عقدباخبر بوده باشند يا بى خبر، و نيز فرقى نيست بين اينكه بعدا اطلاع پيدا بكنند و يااينكه تا ابد بى اطلاع بمانند، پس اگر بدون اذن عمه برادرزاده او را براى خود عقدكند و يا بدون اذن خاله خواهرزاده او را براى خود عقد كند بنابر اقوى اين عقد نظير عقدفضولى است و صحيح بودنش موقوف بر اين است كه عمه يا خاله اين عقد را اجازه كننداگر كردند عقد صحيح و گرنه باطل مى شود، و جائز است نكاح عمه و خاله همسر خود رابا اينكه همسر برادرزاده عمه و يا خواهرزاده خاله باشد هر چند كه عمه و خالهجاهل به وضع او باشند، و بنابر اقوى اين دو بعد از آگاه شدن خيار ندارند در فسخعقد خودشان و نه در فسخ عقد برادرزاده و خواهرزاده شان . مساءله 10 - ظاهر اين است كه در عمه و خاله فرقى بين بىواسطه و باواسطه ميان آندو نيست ، همچنانكه فرقى بين عمه و خاله نسبى و رضاعىنيست . مساءله 11 - اگر عمه يا خاله عقد برادرزاده يا خواهرزاده خود رابراى شوهر خود اجازه دادند و دوباره برگشتند اگر رجوعشان بعد از عقد آن دو باشدتاثيرى در بطلان عقد آنها ندارد، و اگر قبل از عقد باشد اذن سابقشان راباطل مى كند، بنابراين اگر رجوع آندو بشوهر ابلاغ نشده باشد و شوهر عقد برادرزادهو خواهرزاده را انجام داده باشد مجددا صحت آن عقد موقوف به اجازه بعدى عمه و خاله است . مساءله 12 - ظاهر اين است كه اعتبار اذن آندو از اين باب نيست كهحق آندو باشد و مانند حق خيار قابل اسقاط باشد، پس اگر در ضمن عقد عمه و خاله شوهرشرط كند كه اگر بعدها خواستم خواهرزاده يا برادرزاده تو را بگيرم حق جلوگيرىنداشته باشيد اين شرط هيچ تاثيرى ندارد، (و با وجود اين شرط مى توانند عقد شوهربا خواهرزاده و برادرزاده را مانع بشوند) و اگر در ضمن عقد آندو و شرط كند و بگويدبشرطى تو را مى گيرم كه بتوانم بعد از اين عقد برادرزاده يا خواهرزاده تو را براىخودم عقد كنم و او هم قبول كند ظاهر اين است كه همينقبول اذن حساب مى شود، بله اگر با وجود اين شرطقبل از عقد شوهر با برادرزاده يا خواهرزاده از شرط خود برگردد آن عقد صحيح نيست ، واگر در عقد عمه و خاله شرط كرده باشد كه حتى با رجوع آندو بتواند خواهرزاده يابرادرزاده او را بگيرد چنين شرطى برگشتنش به اسقاط اذن است و على الظاهر اين شرطباطل است (چون گفتيم اذن عمه و خاله حق نيست تاقابل اسقاط باشد). مساءله 13 - اگر با عمه و برادرزاده و يا با خاله و خواهرزادهازدواج كند و نداند كداميك جلوتر بوده حكم مى شود باينكه هر دو عقد صحيح است ، وهمچنين در جائيكه با دختر برادر يا دختر خواهر زنش ازدواج كند و شك كند كه آيا با اذنعمه يا خاله بوده يا بدون اذن حكم مى شود به صحت عقد. مساءله 14 - اگر عمه يا خاله را طلاق بدهد در صورتيكه طلاقبائن و غيرقابل رجوع باشد مى تواند به مجرد آن دختر خواهر يا دختر برادر او رابراى خود عقد كند، و اما اگر طلاق رجعى باشد بدون اذن مطلقه جايز نيست مگر بعد ازتمام شدن عده او. مساءله 15 - در نكاح جمع بين دو خواهر جائز نيست چه نسبى باشندو چه دو خواهر رضاعى ، چه در عقد دائم و چه در انقطاعى و چه يكى دائم باشد و ديگرىانقطاعى ، پس اگر با يكى از دو خواهر ازدواج كند و سپس دومى را عقد كند عقد دومىباطل است نه اولى ، حال چه اينكه به اولىدخول كرده باشد يا نه ، و اگر عقد دو خواهر با هم باشد يعنى هر دو را به يك عقد نكاحكرده باشد و يا با دو عقد هم زمان هر دو عقدباطل است . مساءله 16 - اگر با دو خواهر ازدواج كرده و نداند كه كدام جلوتربوده و كدام عقب تر در صورتيكه تاريخ وقوع يكى از آنان دو عقد را بداند حكم مى شودبه صحت آن و بطلان ديگرى ، و اگر تاريخ وقوع هيچيك را نمى داند اگر در بيناحتمالات اين را هم احتمال مى دهد كه هر دو در يك لحظه واقع شده باشند حكم مى شود بهبطلان هر دو، و اگر يقين دارد كه هر دو با هم واقع نشده اند قهرا يقين دارد به اينكهيكى از آن دو صحيح بوده چون جلوتر از ديگرى بوده پس يقينا با يكى از آن دو كهعقدش باطل بوده نمى تواند عمل زوجيت كند مادامى كه اين اشتباه باقى است ، در اينصورت اقوى آنست كه بوسيله قرعه معين كند عقد كداميك مقدم بوده ، لكن نزديكتر باحتياطآنست كه هر دو و يا همسر واقعيش را طلاق بدهد آنگاه با هريك كه خواست ازدواج كند، كارديگرى نيز مى تواند بكند و آن اين است كه يكى از آندو را طلاق دهد و اگرمدخول بها بوده بعد از گذشتن عده او عقد ديگرى را تجديد كند. مساءله 17 - اگر در چنين وضعى هر دو را طلاق داداگر به هيچيك ازآندو دخول نكرده بايد نصف مهر آن زوجه ايكه واقعا و عندالله همسر اوست باو بدهد، واگر بعد از دخول بوده تمام مهر را، و اگر مهر هر دو باندازه هم است و از نظر جنس ومقدار مساوى است در اين دو صورت بدهكار و مقدار بدهى معلوم است و اشتباه در طلبكار است، و در غير اين دو صورت هم بدهكار نامعلوم است و هم طلبكار اگر اين سه نفر يعنىشوهر و آندو خواهر مصالحه كردند و يكديگر را راضى كردند كه هيچ ، و در غيراينصورت چاره اى جز قرعه نيست قرعه بنام هر يك از دو خواهر در آمد نصف مهر معين شدهدر فرض اول و تمامى آن در فرض دوم باو داده مى شود و ديگرى مستحق چيزى نيست ، بلهاگر آنديگرى مدخول بها باشد تفصيلى دارد كه در اين مختصرمجال ذكر آن نيست . مساءله 18 - ظاهرا حكم حرمت جمع بين دو خواهر در جائى هم كه يكىو يا دو خواهر از زنا متولد شده باشند جارى است . مساءله 19 - اگر كسى همسرش را طلاق دهد در صورتيكه طلاقشرجعى باشد مادامى كه مدت عده او سر نيامده جائز نيست با خواهر او ازدواج كند، و اگرطلاق او باين باشد جائز است بلافاصله بعد از طلاق او با خواهرش ازدواج كند، بلكهاگر متعه او باشد يعنى با نكاح مدت دار همسر او شده باشد و مدت سرآمده و يا شوهربقيه مدت را به او بخشيده باشد اگر نگوئيم اقوى نزديكتر به احتياط آنست كه جايزنيست قبل از تمام شدن مدت عده با خواهرش ازدواج كند هر چند كه بائنه باشد. مساءله 20 - بعضى از اخباريهاقائل شده اند باينكه در نكاح جمع بين دو زن فاطميه جائز نيست ، لكن حق اينستكه جائزاست هر چند كه بهتر و نزديكتر به احتياط ترك آن است . مساءله 21 - اگر زنى شوهردار زنا بدهد بر شوهرش حرام نمىشود، و واجب نيست بر شوهر كه او را طلاق دهد هر چند كه زن اصرار بر آن كار زشتداشته باشد. مساءله 22 - كسيكه با زنى شوهردار زنا كند چه شوهرش دائمىباشد و چه متعه آن زن براى هميشه بر او حرام مى شود، چه اينكه آن زن مسلمان باشد وچه غير مسلمان ، شوهرش به او دخول كرده باشد يا نكرده باشد، پس بعد از مرگشوهرش و يا زوال عقد زناشوئيش بوسيله طلاق وامثال آن ، شخص زناكار نمى تواند با او ازدواج كند، و على الظاهر فرقى نيست بيناينكه زانى عالم باشد باينكه زن شوهر دارد و يا اينكهجاهل باشد، و اما اگر مرد را وادار كرده باشند به ارتكاب زنا آيا باز هم ازدواج او با آنزن براى دائم حرام مى شود يا نه ؟ محل اشكال است . مساءله 23 - اگر با زنى كه در عده طلاق رجعى است زنا كند مانندزن شوهردار بر او حرام ابدى مى شود، و اما اگر طلاقش بائن بوده و يا زن در عدهوفات بوده باشد حرام ابدى نمى شود، و همچنين اگر بداند كه زن در عده طلاق استولى نداند آيا طلاقش رجعى بوده يا بائن حرام ابدى نمى شود، بله اگر بداند طلاقشرجعى بوده لكن شك داشته باشد در اينكه آيا عده اش تمام شده يا نه ؟ على الظاهر حرامابدى مى شود. مساءله 24 - اگر با پسرى لواط كند ودخول كند هر چند به قسمتى از حشفه باشد براى ابد مادر آن پسر و مادر مادرش هر چهبالاتر برود و دختر آن پسر و دختر دخترش هر چه پائين رود و خواهرش بر او حرامابدى مى شود، بدون فرق بين اينكه فاعل ومفعول هر دو صغير باشند يا هر دو كبير و يا مختلف ، ولى بنابر اقوى برمفعول مادر و دختر و خواهر فاعل حرامى نمى شوند، و مادر و دختر و خواهر رضاعىمفعول نيز حكم مادر و دختر و خواهر نسبى او را دارند. مساءله 25 - لواط وقتى حرمت هاى ابدى را مى آورد كه سابق برنكاح باشد، و اما اگر بعد ازدواج با مادر يا دختر يا خواهر كسى شوهر يكى از آنها باپسر همسرش و يا پدر او يا برادر او لواط كند نه باعث حرمت ابدى مى شود و نه باعثبطلان نكاح ، لكن احتياط مستحبى ترك نشود (يعنى ترك آميزش با زنان نامبرده بهتراست .) مساءله 26 - اگر شك كند كه آيا در حين بازى با آن پسر يا بعداز آن دخولى واقع شده يا نه بنا را مى گذارد بر اينكه واقع نشده .
|
|
|
|
|
|
|
|