بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 3, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10250001 -
     10250002 -
     10250003 -
     10250004 -
     10250005 -
     10250006 -
     10250007 -
     10250008 -
     10250009 -
     10250010 -
     10250011 -
     10250012 -
     10250013 -
     10250014 -
     10250015 -
     10250016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ولى نه اين احاديث و نه آن تفسيرها، هيچ كدام با يكديگر اختلاف ندارند، زيرا منظور ازريسمان الهى هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است ، خواه اين وسيله ، اسلامباشد، يا قرآن ، يا پيامبر و اهل بيت او، و به عبارت ديگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوموسيع (ارتباط با خدا) كه از معنى (حبل الله ) استفاده مى شود، جمع است .
تعبير به (حبل الله ) براى چيست ؟
نكته جالب اينكه تعبير از اين امور به (حبل الله ) در واقع اشاره به يك حقيقت است ،كه انسان در شرائط عادى و بدون داشتن مربى و راهنما، در قعر دره طبيعت ، و چاه تاريكغرائز سركش ، و جهل و نادانى باقى خواهد ماند. و براى نجات از اين دره و بر آمدن ازاين چاه نياز به رشته و ريسمان محكمى دارد كه به آن چنگ بزند و بيرون آيد، اين رشتهمحكم همان ارتباط با خدا از طريق قرآن و آورنده قرآن و جانشينان واقعى او مى باشد، كهمردم را از سطوح پائين و پست بالا برده و به آسمانتكامل معنوى و مادى مى رسانند.
دشمنان ديروز و برادران امروز
سپس قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره كرده و مسلمانان را به تفكر در وضعاندوه بار گذشته ، و مقايسه آن (پراكندگى ) با اين (وحدت ) دعوت مى كند، ومى گويد: (فراموش نكنيد كه در گذشته چگونه با هم دشمن بوديد ولى خداوند درپرتو اسلام و ايمان دلهاى شما را به هم مربوط ساخت ، و شما دشمنان ديروز، برادرانامروز شديد) (و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتمبنعمته اخوانا)
و جالب توجه اينكه كلمه نعمت را دو بار در اين جمله تكرار كرده و به اين طريق اهميتموهبت اتفاق و برادرى را گوش زد مى كند.
نكته ديگر اينكه مساءله تاءليف قلوب مؤ منان را به خود نسبت داده ، مى گويد: (خدا درميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد) و با اين تعبير، اشاره به يك معجزه اجتماعى اسلامشده ، زيرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پيشين عرب را درست دقت كنيم كه چگونه كينههاى ريشه دار در طول سالهاى متمادى در دلهاى آنها انباشته شده بود، و چگونه يكموضوع جزئى و ساده كافى بود آتش جنگ خونينى در ميان آنها بيفروزد مخصوصا باتوجه به اينكه مردم نادان و بى سواد و نيمه وحشى معمولا افرادى لجوج و انعطافناپذيرند، و به آسانى حاضر به فراموش كردن كوچكترينمسائل گذشته نيستند، در اين صورت اهميت اين (معجزه بزرگ اجتماعى ) اسلام آشكارمى شود، و ثابت مى گردد كه از طرق عادى و معمولى امكان پذير نبود كه در طى چندسال ، از چنان ملت پراكنده و كينه توز و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادربسازند.
اعتراف مورخان و دانشمندان
اهميت موضوع فوق (وحدت و برادرى در ميانقبائل كينه توز عرب ) از نظر دانشمندان و مورخان حتى دانشمندان و مورخان غير مسلمانمخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد كرده اند، به عنوان نمونه :
(جان ديون پورت ) دانشمند معروف انگليسى مى نويسد:(... محمد يك نفر عرب ساده ،قبائل پراكنده كوچك و برهنه و گرسنه كشور خودش رامبدل به - يك جامعه فشرده و با انضباط نمود و در ميانملل روى زمين آنها را با صفات و اخلاق تازه اى معرفى كرد، و در كمتر از سىسال ، اين طرز و روش امپراطور قسطنطنيه را مغلوب كرد، و سلاطين ايران را از بين برد.سوريه و بين النهرين و مصر را تسخير كرد و دامنه فتوحاتش را از اقيانوس اطلس تاكرانه درياى خزر و تا رود سيحون بسط داد.
(توماس كارل ) مى گويد: (خداوند عرب را بوسيله اسلام از تاريكيها بسوىروشنائيها هدايت فرمود، از ملت خموش و راكدى كه نه صدائى از آن مى آمد و نه حركتىمحسوس بود، ملتى بوجود آورد كه از گمنامى بسوى شهرت ، از سستى بسوى بيدارى ،از پستى بسوى فراز، و از عجز و ناتوانى بسوى نيرومندى سوق داده شده ، نورشان ازچهار سوى جهان مى تابيد. از اعلان اسلام يك قرن بيشتر نگذشته بود كه مسلمانان يكپا در هندوستان و پاى ديگرى در اندلس نهادند و بالاخره در همين مدت كوتاه اسلام برنصف دنيا نورافشانى مى كرد).
(دكتر گوستاولوبون ) به اين حقيقت اين چنين اعتراف كرده است :(... تا زمان اينحادثه حيرت انگيز يعنى (اسلام ) كه دفعتا نژاد عرب را به لباس جهانگيرى وخلاق معانى بما نشان داد، هيچيك از قسمتهاى عربستان نه جزء تاريخ تمدن شمرده مىشد و نه از حيث علم يا مذهب نشانى از آن بود.
(نهرو) دانشمند و سياستمدار فقيد هندى در اين باره مى نويسد:(... سرگذشت عرب وداستان اينكه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و افريقا توسعه يافتند و فرهنگ وتمدن عالى و بزرگى را بوجود آوردند يكى از شگفتيهاى تاريخ بشرى مى باشد،نيرو و فكر تازه اى كه عربها را بيدار ساخت و ايشان را از اعتماد بنفس و قدرت سرشارساخت (اسلام ) بود...).
سپس قرآن مى گويد:(شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بوديد كه هر آن ممكنبود در آن سقوط كنيد و همه چيز شما خاكستر گردد)، اما خداوند شما را نجات داد و ازاين پرتگاه به نقطه امن و امانى كه همان نقطه برادرى و محبت بود رهنمون ساخت . (وكنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها)
(شفا) در اصل لغت به كناره چاه و يا خندق و مانند آن گويند، و شايد اطلاق (شفه )بر لب نيز بهمين مناسبت باشد، و همچنين استعمال اين كلمه در بهبودى از بيمارى نيزبخاطر آن است كه انسان در كناره (سلامت و تندرستى ) قرار مى گيرد.
در اينكه منظور از (نار) در آيه آتش دوزخ است يا آتش هاى اين جهان در ميان مفسرانگفتگو شده است ، ولى با توجه به مجموع آيه چنين بنظر مى رسد كه نار كنايه ازجنگها و نزاعهائى بوده كه هر لحظه در دوران جاهليت به بهانه اى در ميان اعراب شعلهور مى شد، قرآن مجيد باين جمله اوضاع خطرناك عصر جاهليت را منعكس مى سازد كه هرلحظه خطر جنگ و خونريزى آنها را تهديد مى كرد و خداوند در پرتو نور اسلام آنها رااز آن وضع نجات داد و مسلما با نجات يافتن از وضع خطرناك گذشته از آتش سوزاندوزخ نيز نجات يافتند.
در پايان آيه براى تاءكيد بيشتر مى گويد: (خداوند اين چنين آيات خود را روشن مىسازد تا هدايت شويد) (كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون ).
بنابراين هدف نهايى هدايت و نجات شما است و چون پاى منافع و سرنوشت شما در مياناست بايد به آنچه گفته شد اهميت فراوان دهيد.
نقش اتحاد در بقاى ملتها
با تمام گفتگوهايى كه درباره اثر اعجاز آميز اتحاد در پيشرفت اهداف اجتماعى وسربلندى اجتماعات گفته شده است ، مى توان گفت هنوز اثر واقعى آن شناخته نشده است.
امروز سدهاى عظيمى در نقاط مختلف جهان برپا شده كه مبداء توليد بزرگتريننيروهاى صنعتى است و سرزمينهاى وسيعى را زير پوشش آبيارى و روشنائى خود قرارداده است ، اگر درست فكر كنيم مى بينيم اين قدرت عظيم چيزى جز نتيجه بهم پيوستنقدرتهاى ناچيز دانه هاى باران نيست و آنگاه به اهميت اتحاد و كوششهاى دسته جمعىانسانها واقف مى شويم .
در احاديث فراوانى كه از پيامبر و پيشوايان بزرگ اسلام به ما رسيده به لزوم و اهميتاين موضوع با عبارات مختلفى اشاره شده است :
در يك مورد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: (المؤ من للمؤ من كالبنيانيشيد بعضه بعضا؛ افراد با ايمان نسبت به يكديگر همانند اجزاى يك ساختمانند كه هرجزئى از آن جزء ديگر را محكم نگاه مى دارد).
و نيز فرمود: (المؤ منون كالنفس الواحدة ؛ (مؤ منان همچون يك روحند).
و نيز مى فرمايد: (مثل المؤ منين فى توادهم و تراحمهمكمثل الجسد الواحد اذا اشتكى بعضه تداعى سائره بالسهر و الحمى ؛مثل افراد با ايمان در دوستى و نيكى به يكديگر همچون اعضاى يك پيكر است كه چونبعضى از آن رنجور شود و به درد آيد اعضاى ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود).
آيه و ترجمه


و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئكهم المفلحون(104)


ترجمه :

104 - بايد از ميان شما جمعى دعوت به نيكى ، و امر به معروف و نهى از منكر كنند! وآنها همان رستگارانند.
تفسير :
دعوت به حق و مبارزه با فساد
به دنبال آيات پيشين كه مساءله اخوت و اتحاد را توصيف مى كرد در اين آيه اشاره بهمساءله (امر به معروف ) و (نهى از منكر) شده كه در حقيقت يك پوشش اجتماعىبراى محافظت جمعيت است ، زيرا اگر مساءله امر به معروف و نهى از منكر در ميان نباشدعوامل مختلفى كه دشمن بقاى (وحدت اجتماعى ) هستند، همچون موريانه از درون ، ريشههاى اجتماع را مى خورند، و آن را از هم متلاشى مى سازند، بنابراين حفظ وحدت اجتماعىبدون نظارت عمومى ممكن نيست !.
در آيه فوق دستور داده شده كه همواره در ميان مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفهبزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نيكى ها دعوت كنند، و از بديها باز دارند.(ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر).
(امت ) در اصل از ماده (ام ) به معنى هر چيزى است كه اشياء ديگرى به آن بضميمهگردد و به همين جهت (امت ) به جماعتى كه جنبه وحدتى در ميان آنها باشد گفته مىشود خواه وحدت از نظر زمان يا از نظر مكان و يا از نظر هدف و مرام باشد، بنابراينبه اشخاص متفرق و پراكنده (امت ) گفته نمى شود.
و در پايان آيه تصريح مى كند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است . (و اولئكهم المفلحون ).
سؤ ال :
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه ظاهر (منكم امة ) اين است كه اين امت بعضى از جمعيتمسلمانان را تشكيل مى دهد، نه همه آنها را، و به اين ترتيب وظيفه امر به معروف و نهى ازمنكر جنبه عمومى نخواهد داشت ، بلكه وظيفه طايفه خاصى است ، اگر چه انتخاب وتربيت اين جمعيت ، وظيفه همه مردم است ، و به عبارت ديگر اين دو وظيفه واجب كفائى استنه عينى ، با اينكه از ديگر آيات قرآن بر مى آيد كه اين دو وظيفه جنبه عمومى دارد، وبه عبارت ديگر واجب عينى است نه واجب كفائى ، مثلا در چند آيه بعد از اين آيه مى خوانيم: (كنتم خير امة اخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر؛ شما بهترين امتىبوديد كه بسود مردم مبعوث شديد، چه اينكه امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد) ودر سوره (والعصر) مى فرمايد: (همه مردم در زيانند جز آنان كه ايمان وعمل صالح دارند و دعوت به حق و توصيه به صبر و استقامت مى كنند) طبق اين آيات ومانند آنها اين دو وظيفه اختصاص ‍ به دسته معينى ندارد.
پاسخ
دقت در مجموع اين آيات پاسخ سؤ ال را روشن مى سازد، زيرا چنين استفاده مى شود كه(امر به معروف و نهى از منكر) دو مرحله دارد: يكى (مرحله فردى ) كه هر كس موظفاست به تنهائى ناظر اعمال ديگران باشد، و ديگرى (مرحله دسته جمعى ) كه امتى مؤظفند براى پايان دادن به نابسامانيهاى اجتماع دست به دست هم بدهند و با يكديگرتشريك مساعى كنند.
قسمت اول وظيفه عموم مردم است ، و چون جنبه فردى دارد طبعا شعاع آن محدود بتوانايىفرد است ، اما قسمت دوم شكل واجب كفائى به خود مى گيرد و چون جنبه دسته جمعى دارد وشعاع قدرت آن وسيع و طبعا از شئون حكومت اسلامى محسوب مى شود. اين دوشكل از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق ، از شاهكارهاى قوانين اسلامى محسوب مىگردد، و مساءله تقسيم كار را در سازمان حكومت اسلامى و لزومتشكيل يك گروه نظارت بر وضع اجتماعى و سازمانهاى حكومت مشخص مى سازد.
سابق بر اين در ممالك اسلامى (و امروز در پاره اى از كشورهاى اسلامى ، مانند حجاز ) باالهام از آيه فوق تشكيلاتى مخصوص ‍ مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئوليتهاىاجتماعى به نام اداره حسبه و ماءموران آن به نام (محتسب ) و يا آمرين به معروف وجودداشته است كه ماءمور بودند با همكارى يكديگر با هر گونه فساد و زشتكارى در ميانمردم ، و يا هر گونه ظلم و فساد در دستگاه حكومت مبارزه كنند، و هم چنين مردم را بهكارهاى نيك و پسنديده تشويق نمايند.
بنابراين وجود اين جمعيت با آن قدرت وسيع ، هيچ گونه منافاتى با عمومى بودنوظيفه امر به معروف و نهى از منكر در شعاع فرد و با قدرت محدود ندارد.
از آنجا كه اين بحث از مباحث مهم قرآن مجيد است ، و در آيات فراوانى به آن اشاره شده ،لازم است نكاتى را در اينجا يادآور شويم :
1 - (معروف ) و (منكر) چيست ؟
(معروف ) در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف ) و (منكر) به معنى ن(ناشناس ) (از ماده انكار) است . و به اين ترتيب كارهاى نيك ، امورى شناخته شده ، وكارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شده اند. چه اينكه فطرت پاك انسانىبا دسته اول آشنا و با دوم ناآشنا است !
2 - آيا امر به معروف يك وظيفه عقلى است يا تعبدى ؟
جمعى از دانشمندان اسلامى معتقدند كه وجوب اين دو وظيفه تنها بادليل نقلى ثابت شده ، و عقل فرمان نمى دهد كه انسان ديگرى را از كار بدى كه زيانشتنها متوجه خود او است باز دارد.
ولى با توجه به پيوندهاى اجتماعى و اينكه هيچ كار بدى در اجتماع انسانى در نقطهخاصى محدود نمى شود، بلكه هر چه باشد همانند آتشى ممكن است به نقاط ديگر سرايتكند، عقلى بودن اين دو وظيفه مشخص مى شود.
به عبارت ديگر: در اجتماع چيزى به عنوان ضرر فردى وجود ندارد، و هر زيان فردىامكان اين را دارد كه به صورت يك زيان اجتماعى در آيد، و به هميندليل منطق و عقل به افراد اجتماع اجازه مى دهد كه در پاك نگه داشتن محيط زيست خود از هرگونه تلاش و كوششى خوددارى نكنند.
اتفاقا در بعضى از احاديث به اين موضوع اشاره شده است . از پيغمبر اكرم صلى اللّهعليه و آله چنين نقل شده كه فرمود: (يك فرد گنهكار، در ميان مردم همانند كسى است كهبا جمعى سوار كشتى شود، و به هنگامى كه در وسط دريا قرار گيرد تبرى برداشته وبه سوراخ كردن موضعى كه در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض كنند،در جواب بگويد من در سهم خود تصرف مى كنم !، اگر ديگران او را از اينعمل خطرناك باز ندارند، طولى نمى كشد كه آب دريا بهداخل كشتى نفوذ كرده و يكباره همگى در دريا غرق مى شوند).
پيامبر صلى اللّه عليه و آله با اين مثال جالب منطقى بودن وظيفه امر به معروف و نهىاز منكر را مجسم ساخته ، و حق نظارت فرد بر اجتماع را يك حق طبيعى كه ناشى از پيوندسرنوشتهاست ، مى داند.
3 - اهميت امر به معروف و نهى از منكر
علاوه بر آيات فراوان قرآن مجيد احاديث زيادى در منابع معتبر اسلامى نيز درباره اهميتاين دو وظيفه بزرگ اجتماعى وارد شده است كه در آنها به خطرات و عواقب شومى كه براثر ترك اين دو وظيفه در جامعه بوجود مى آيد اشاره گرديده ، به عنوان نمونه :
1 - امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: (ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكرفريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تامن المذاهب وتحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر؛ امر بهمعروف و نهى از منكر دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه فرائض با آنها برپا مىشوند، و بوسيله اين دو، راهها امن مى گردد، و كسب و كار مردمحلال مى شود، حقوق افراد تاءمين مى گردد، و در سايه آن زمينها آباد، و از دشمنان انتقامگرفته مى شود، و در پرتو آن همه كارها روبراه مى گردد).
2 - پيغمبر اكرم مى فرمايد: (من امر بالمعروف و نهى عن المنكر فهو خليفة الله فىارضه و خليفة رسول الله و خليفة كتابه ؛ كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كندجانشين خداوند در زمين ، و جانشين پيامبر و كتاب او است ).
از اين حديث بخوبى استفاده مى شود كه اين فريضه بزرگقبل از هر چيز يك برنامه الهى است و بعثت پيامبران ونزول كتب آسمانى همه جزء اين برنامه است .
3 - مردى خدمت پيامبر آمد - در حالى كه حضرت بر فراز منبر نشسته بود - پرسيد.
من خير الناس ؛ از همه مردم بهتر كيست ؟
پيامبر فرمود: (آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنكر و اتقاهم لله و ارضاهم ؛ آن كس كهاز همه بيشتر امر به معروف و نهى از منكر كند و آن كس كه از همه پرهيزگارتر باشد ودر راه خشنودى خدا از همه بيشتر گام بردارد).
4 - در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آلهنقل شده كه فرمود: (بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد و گرنه خداوند ستمگرىرا بر شما مسلط مى كند كه نه به پيران احترام مى گذارد، و نه به خوردسالان رحم مىكند، نيكان و صالحان شما دعا مى كنند ولى مستجاب نمى شود و از خداوند يارى مى طلبنداما خدا به آنها كمك نمى كند و حتى توبه مى كنند و خدا از گناهانشان در نمى گذرد).
اينها همه واكنش طبيعى اعمال جمعيتى است كه اين وظيفه بزرگ اجتماعى راتعطيل كنند زيرا بدون نظارت عمومى ، جريان امور از دست نيكان خارج مى شود، و بدانميدان اجتماع را تسخير مى كنند، و اينكه در حديث فوق مى فرمايد حتى توبه آنهاقبول نمى شود به خاطر آن است كه توبه با ادامه سكوت آنها در برابر مفاسد مفهومصحيحى ندارد مگر اينكه در برنامه خود تجديد نظر كنند.
5 - على (عليه السلام ) مى فرمايد: (و ما اعمال البر كلها و الجهاد فىسبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثة فى بحر لجى ؛ تمام كارهاىنيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون آب دهان است دربرابر درياى پهناور!
اين همه تاءكيدات به خاطر آن است كه اين دو وظيفه بزرگ در حقيقت ضامن اجراى بقيهوظائف فردى و اجتماعى است ، و در حكم روح و جان آنها محسوب مى شود، و باتعطيل آنها تمام احكام و اصول اخلاقى ارزش خود را از دست خواهد داد.
4 - آيا امر به معروف موجب سلب آزادى است ؟
در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت با اينكه به طور مسلم زندگانى دسته جمعى براىافراد بشر فوائد و بركات فراوانى دارد و حتى اين نوع مزايا انسان را وادار بهزندگانى اجتماعى كرده است ، ولى در مقابل آن محدوديتهائى نيز براى او ببار مى آورد،و چون در برابر فوائد بيشمار زندگى دسته جمعى ضرر اين نوع محدوديتها جزئى وناچيز است لذا بشر از روز اول تن به زندگى اجتماعى داده و محدوديتها را پذيرفته است، و از آنجا كه در زندگى اجتماعى سرنوشت افراد بهم مربوط است ، و به اصطلاحافراد اجتماع در سرنوشت يكديگر اثر دارند حق نظارت دراعمال ديگران حق طبيعى و خاصيت زندگى دسته جمعى است ، چنانچه اين مطلب به طرزجالبى در حديثى كه سابقا از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آلهنقل كرديم آمده است . بنابراين انجام اين فريضه نه تنها با آزاديهاى فردى مخالفنيست ، بلكه وظيفه اى است كه افراد در مقابل يكديگر دارند.
5 - آيا امر به معروف توليد هرج و مرج نمى كند؟
سؤ ال ديگرى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه : هر گاه بنا شود كه همه مردم دروضع اجتماع دخالت كرده و بر اعمال يكديگر نظارت كنند، توليد هرج و مرج وبرخوردهاى مختلف در جامعه مى گردد، و با مساءله تقسيم وظائف و مسئوليتها در اجتماعمخالف است .
در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت : از بحثهاى گذشته اين حقيقت روشن شد كه امر بهمعروف و نهى از منكر داراى دو مرحله است ، مرحله نخست كه جنبه عمومى دارد، شعاع آنمحدود است ، و از تذكر و اندرز دادن و اعتراض و انتقاد نمودن و مانند آن تجاوز نمى كند،مسلما يك اجتماع زنده بايد تمام نفراتش در برابر مفاسد داراى چنين مسئوليتى باشند.
ولى مرحله دوم كه مخصوص جمعيت معينى است و از شؤ ون حكومت اسلامى محسوب مى شود،قدرت بسيار وسيعى دارد، به اين معنى كه اگر نياز به شدتعمل و حتى قصاص و اجراى حدود باشد اين جمعيت اختيار دارند كه زير نظر حاكم شرع ومتصديان حكومت اسلامى انجام وظيفه كنند.
بنابراين با توجه به مراحل مختلف امر به معروف و نهى از منكر، و حدود و مقررات هريك ، نه تنها هرج و مرجى در اجتماع توليد نمى شود، بلكه اجتماع از صورت يك جامعهمرده و فاقد تحرك بيرون آمده به يك جامعه زندهتبديل مى گردد.
6 - امر به معروف از خشونت جدا است ؟
در پايان اين بحث تذكر اين نكته نيز لازم است كه بايد در انجام اين فريضه الهى ودعوت به سوى حق و مبارزه با فساد، دلسوزى و حسن نيت و پاكى هدف را فراموش نكرد،و جز در موارد ضرورت از راههاى مسالمت آميز وارد شد، نبايد انجام اين وظيفه را مساوى باخشونت گرفت .
ولى متاءسفانه بعضى افراد به هنگام انجام اين وظيفه ، در غير مورد ضرورت ، از راهخشونت آميز وارد مى شوند، و گاهى متوسل به الفاظ زشت و زننده مى گردند، و لذا مىبينيم اين نوع امر به معروف ها نه تنها اثر خوبى از خود نمى گذارد، بلكه گاهىنتيجه معكوس ‍ هم مى دهد، در حالى كه روش پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سيره ائمههدى (عليهمالسلام )
نشان مى دهد كه آنها به هنگام اجراى اين دو وظيفه آنها را با نهايت لطف و محبت مى آميختند،و به همين دليل سرسخت ترين افراد به زودى در برابر آنها تسليم مى شدند.
در تفسير (المنار) در ذيل آيه چنين مى خوانيم : جوانى به خدمت پيامبر آمد و عرض كرد:اى پيامبر خدا آيا به من اجازه مى دهى زنا كنم ؟! با گفتن اين سخن فرياد مردم بلند شد واز گوشه و كنار به او اعتراض كردند، ولى پيامبر با خونسردى و ملايمت فرمود:نزديك بيا،
جوان نزديك آمد، و در برابر پيامبر نشست ، حضرت با محبت از او پرسيد آيا دوست دارىبا مادر تو چنين كنند؟
گفت : نه فدايت شوم ،
فرمود: همينطور مردم راضى نيستند با مادرانشان چنين شود، آيا دوست دارى با دختر توچنين كنند؟
گفت نه فدايت شوم ،
فرمود: همينطور مردم درباره دخترانشان راضى نيستند، بگو ببينم آيا براى خواهرت مىپسندى ؟!
جوان مجددا انكار كرد (و از سؤ ال خود به كلى پشيمان شد) پيامبر سپس دست بر سينه اوگذاشت و در حق او دعا كرد و فرمود: (خدايا قلب او را پاك گردان و گناه او را ببخش ودامان او را از آلودگى به بى عفتى نگاه دار). از آن به بعد منفورترين كار در نزد اينجوان زنا بود!... اين بود نتيجه ملايمت و محبت در نهى از منكر.
آيه و ترجمه


و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البينات و اولئك لهم عذابعظيم(105)


ترجمه :

105 - و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، (آن هم ) پس از آنكهنشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد! و آنها عذاب عظيمى دارند.
تفسير :
در اين آيه مجددا بحث در پيرامون مساءله اتحاد و پرهيز از تفرقه و نفاق است ، اين آيهمسلمانان را از اينكه همانند اقوام پيشين ، همچون يهود و نصارى ، راه تفرقه و اختلاف راپيش گيرند و عذاب عظيم براى خود بخرند برحذر مى دارد، و در حقيقت آنها را بهمطالعه تاريخ پيشينيان ، و سرنوشت دردناك آنها پس از اختلاف و تفرقه دعوت مى كند.
مى فرمايد: (و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند (آن هم ) پس ازآنكه نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد! و آنها عذاب عظيمى دارند) (و لاتكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم ).
اصرار و تاءكيد قرآن مجيد در اين آيات ، درباره اجتناب از تفرقه و نفاق ، اشاره به ايناست كه اين حادثه در آينده در اجتماع آنها وقوع خواهد يافت زيرا هر كجا قرآن درترساندن از چيزى زياد اصرار نموده اشاره به وقوع و پيدايش آن مى باشد.
پيامبر اسلام نيز اين پيش بينى را قبلا كرد و صريحا به مسلمانان خبر داد كه : (قوميهود بعد از موسى 71 فرقه شدند و مسيحيان 72 فرقه و امت من بعد از من 73 فرقهخواهند شد).
ظاهرا عدد 70 اشاره به كثرت است و به اصطلاح (عدد تكثيرى ) است نه (شمارشى) يعنى در ميان يهود يك طايفه بر حق بودند و (طوائف زيادى ) برباطل ، در ميان مسيحيان طوائف باطل فزونى گرفتند و حق همچنان در يك طايفه بود، و درميان مسلمانان اختلافات باز هم فزونى خواهد گرفت .
و طبق آنچه قرآن مجيد اشاره كرده و پيغمبر اكرم نيز خبر داده بود مسلمانان بعد از وفاتاو از طريق مستقيم كه يك راه بيش نبود منحرف شدند در عقايد مذهبى و حتى در خود دينپراكنده گشتند و به تكفير يكديگر پرداختند، تا آنجا كه در ميان آنان گاه شمشير، وگاه سب و لعن حكومت مى كرد، كار بجائى كشيد كه بعضى از مسلمانان جان ومال همديگر را حلال مى دانستند و حتى بقدرى ميان مسلمانان عداوت و دشمنى ايجاد شده بودكه بعضى حاضر مى شدند به كفار بپيوندند و با برادران دينى خود جنگ كنند!
بدين ترتيب اتحاد و وحدت كه رمز موفقيت مسلمانان پيشين بود به نفاق و اختلافمبدل گشت ، در نتيجه زندگى سعادتمندانه آنان به يك زندگى شقاوت بارتبديل شد، و عظمت ديرين خود را از دست دادند.
اما عذاب آخرت آن چنان كه خدا در قرآن بيان كرده است فوق العاده از اين عذاب همشديدتر خواهد بود و در انتظار تفرقه اندازان و اختلاف گرايان است .
لذا در پايان آيه مى فرمايد (كسانى كه با بودن ادله روشن در دين چنان اختلاف كنندبه عذاب عظيم و دردناكى گرفتار مى گردند). (اولئك لهم عذاب ).
بى شك نتيجه فورى اختلاف و نفاق ذلت و خوارى است و سر ذلت و
خوارى هر ملت را در اختلاف و نفاق آنان بايد جستجو كرد، جامه اى كه اساس قدرت واركان همبستگى هاى آن با تيشه هاى تفرقه در هم كوبيده شود، سرزمين آنان براى هميشهجولانگاه بيگانگان و قلمرو حكومت استعمارگران خواهد بود، راستى چه عذاب بزرگىاست !
آيه و ترجمه


يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمنكمفذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون(106)و اما الذين ابيضت وجوههم ففى رحمة الله هم فيها خلدون(107)


ترجمه :

106 - (آن عذاب عظيم ) روزى خواهد بود كه چهره هايى سفيد، و چهره هايى سياه مىگردد، اما آنها كه صورتهايشان سياه شده ، (به آنها گفته مى شود:) آيا بعد از ايمان(و اخوت و برادرى در سايه آن ) كافر شديد؟ پس بچشيد عذاب را، به سبب آنچه كفرمى ورزيديد!
107 - و اما آنها كه چهره هايشان سفيد شده ، در رحمت خداوند خواهند بود، و جاودانه در آنمى مانند
تفسير
چهره هاى نورانى و تاريك
به دنبال هشدارى كه در آيات سابق درباره تفرقه و نفاق و بازگشت به آثار دورانكفر و جاهليت داده شد، در اين دو آيه به نتايج نهائى آنها اشاره مى شود كه چگونه كفرو تفرقه و نفاق و بازگشت به جاهليت ، موجب رو سياهى است و چگونه اسلام و ايمان واتحاد و صميميت موجب رو سفيدى است .
نخست مى گويد: (در روز رستاخيز چهره هايى نورانى و چهره هايى تاريك و سياه خواهدبود). (يوم تبيض وجوه و تسود وجوه )
سپس مى فرمايد: به آنها كه چهره هاى سياه و تاريك دارند گفته مى شود: (چرا بعد ازايمان ، راه كفر را پيموديد و چرا بعد از اتحاد در پرتو اسلام ، راه نفاق و
جاهليت را پيش گرفتيد؟ پس اكنون بچشيد عذاب را در برابر آنچه كفر ورزيديد).(فاما الذين اسودت و جوههم اكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون .)
ولى در مقابل آنها مؤ منان متحد، غرق در درياى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آنزندگى آرام بخش بسر مى برند.
بارها يادآور شده ايم كه حالت و كيفيات زندگى انسان و پاداش و كيفرهاى او در جهانديگر تجسمى از اعمال و روحيات و افكار او در اين جهان است ، و به تعبير ديگر: هركارى كه از انسان در اين جهان سر مى زند آثار وسيع و گسترده اى در روح انسان باقىمى گذارد كه در اين دنيا ممكن است به آسانى درك نشود، ولى در رستاخيز، پس ازدگرگونيها و تكاملهايى كه در آن رخ مى دهد. با واقعيت حقيقى خود جلوه مى كند و چون درآنجا حاكميت و تجلى روح بيشتر است آثار آن حتى در جسم منعكس خواهد شد.
همانطور كه ايمان و اتحاد در اين جهان مايه رو سفيدى است ، و به عكس ، ملت پراكنده وبى ايمان مردمى رو سياهند، در جهان ديگر اين رو سياهى و رو سفيدى مجازى دنياشكل (حقيقى ) به خود مى گيرد، و صاحبان آنها با چهره ه اى سفيد و درخشان ، و ياسياه و تاريك محشور مى گردند.
در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت اشاره شده از جمله درباره كسانى كه پشت سر هممرتكب گناه مى شوند مى خوانيم : (كانما اغشيت وجوههم قطعا منالليل مظلما؛ گوئى صورت آنها را پاره ه اى تاريك شب پوشانيده است (سوره يونسآيه 27).
و درباره آنهائى كه بر خدا دروغ مى بندند مى فرمايد: (و يوم القيامة ترى الذينكذبوا على الله وجوههم مسودة ؛ در روز رستاخيز كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مىبينى كه چهره هايشان سياه است ! (سوره زمر آيه 60) - و همه اينها بازتابى است
از اعمال آنها در دنيا.
سپس به نفطه مقابل اين گروه در آيه بعد اشاره كرده ، مى فرمايد: (اما آنها كهچهرهايشان سفيد و نورانى است در رحمت خداوند جاودانه مى مانند (و اما الذين ابيضتوجوههم ففى رحمة الله هم فيها خالدون ).
آرى ايمان مايه روسفيدى در دنيا و آخرت و سبب آرميدن در رحمت الهى در هر دو جهان است .
آيه و ترجمه


تلك آيت الله نتلوها عليك بالحق و ما الله يريد ظلما للعالمين(108)و لله ما فى السموت و ما فى الا رض و الى الله ترجع الا مور(109)


ترجمه :

108 - اينها آيات خدا است كه به حق بر تو مى خوانيم و خداوند (هيچگاه ) ستمى براىجهانيان نمى خواهد.
109 - و (چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالى كه ) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين استمال او است و همه كارها به سوى او باز مى گردد (و به فرمان او است ).
تفسير
اين آيه اشاره به بحثهاى مختلف گذشته درباره اتحاد و اتفاق و ايمان و كفر و امر بهمعروف و نهى از منكر و نتايج و عواقب آنها كرده ، مى فرمايد: (اينها آيات خدا است كهبحق بر تو مى خوانيم ) تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ).
سپس مى افزايد: آنچه بر اثر تخلف از اين دستورات دامن گير افراد مى شود، نتيجهاعمال خود آنها است (و خداوند به هيچ كس ‍ ستم نمى كند)، (و ما الله يريد ظلماللعالمين )
بلكه اين آثار شوم همان است كه با دست خود براى خود فراهم ساختند. آيه بعد در حقيقتمشتمل بر دو دليل بر عدم صدور ظلم و ستم از ناحيه خدا است نخست اينكه خدائى كه مالكتمام هستى و موجودات اين جهان مى باشد ظلم و ستم درباره او مفهومى ندارد، كسى تعدىبديگرى مى كند كه فاقد چيزى باشد كه ديگران دارند.
به علاوه ظلم و ستم درباره كسى مفهوم دارد كه ممكن است بدون جلب رضايت او كارىصورت گيرد اما آن كس كه تمام امور هستى از آغاز تا پايان به او باز مى گردد وهيچكس بدون اذن او نمى تواند كارى انجام دهد ظلم و ستم از ناحيه او ممكن نيست .
قرآن مى گويد: (و (چگونه ممكن است خدا ستمكند در حالى كه ) آنچه در آسمانها و آنچهدر زمين است مال اوست و همه كارها به سوى او باز مى گردد)) و به فرمان اوست (و للهما فى السموات و ما فى الارض و الى الله ترجع الامور).
آيه و ترجمه


كنتم خير امة اخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منونبالله و لو امن اهل الكتب لكان خيرا لهم منهم المؤ منون و اكثرهم الفسقون(110)


ترجمه :

110 - شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اينكه ) امر بهمعروف مى كنيد و نهى از منكر، و به خدا ايمان داريد، و اگراهل كتاب (به چنين برنامه و آئين درخشانى ) ايمان آورند به سود آنها است (ولى تنها)عده كمى از آنها با ايمانند و اكثر آنها فاسق (و خارج از اطاعت پروردگار) مى باشند
تفسير :
باز هم مبارزه با فساد و دعوت بحق
در اين آيه بار ديگر مساءله امر به معروف و نهى از منكر و ايمان بخدا مطرح شده است ،و همانطور كه در تفسير آيه 104 گفته شد اين آيه امر به معروف و نهى از منكر را بهعنوان يك وظيفه عمومى و همگانى ذكر مى كند، در حاليكه آيه گذشته يك مرحله خاص ازآنرا به عنوان يك وظيفه خصوصى و واجب كفائى بيان كرده است ، كه شرح آن را مبسوطاذكر كرديم .
مى فرمايد: (شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شده اند (چه اينكه )امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد) (كنتم خير امة اخرجت للناستامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منون بالله ).
نكته جالب توجه اينكه در اين آيه مسلمانان به عنوان بهترين (امتى ) معرفى شده كهبراى خدمت به جامعه انسانى بسيج گرديده است ، ودليل بهترين امت بودن آنها اين ذكر شده كه (امر به معروف و نهى از منكر مى كنند وايمان بخدا دارند)
و اين خود مى رساند كه اصلاح جامعه بشرى بدون ايمان و دعوت بحق و مبارزه با فسادممكن نيست ، و ضمنا از آن استفاده مى شود كه اين دو وظيفه بزرگ با وسعتى كه در اسلامدارد در آئينهاى پيشين نبوده است .
اما چرا اين امت بهترين امتها بايد باشد آن نيز روشن است زيرا آنها داراى آخرين اديانآسمانى هستند و آخرين دين روى حساب تكاملكامل ترين آنها است .
در آيه فوق به دو نكته ديگر بايد توجه نمود، نخست اينكه (كنتم ) (بوديد) بهصورت فعل ماضى ذكر شده يعنى شما در گذشته بهترين امت بوديد، درباره مفهوم اينجمله گرچه مفسران احتمالات زيادى داده اند ولى بيشتر بنظر مى رسد كه تعبير بهفعل ماضى براى تاءكيد است ، و نظير آن در قرآن مجيد فراوان است كه موضوعات مسلمدر شكل فعل ماضى ذكر مى شود و آنرا يك واقعيت انجام يافته معرفى مى كند.
ديگر اينكه در اينجا امر به معروف و نهى از منكر بر ايمان بخدا مقدم داشته شده و ايننشانه اهميت و عظمت اين دو فريضه بزرگ الهى است ، به علاوه انجام اين دو فريضهضامن گسترش ايمان و اجراى همه قوانين فردى و اجتماعى مى باشد و ضامن اجرا عملا برخود قانون مقدم است .
از همه گذشته اگر اين دو وظيفه اجرا نگردد ريشه هاى ايمان در دلها نيز سست مى گردد،و پايه هاى آن فرو مى ريزد، و بهمين جهات بر ايمان مقدم داشته شده است .
از اين بيان نيز روشن مى شود مسلمانان تا زمانى يك (امت ممتاز) محسوب مى گردند كهدعوت به سوى نيكيها و مبارزه با فساد را فراموش نكنند، و آن روز كه اين دو وظيفهفراموش شد نه بهترين امتند و نه به سود جامعه بشريت خواهند بود. ضمنا بايد توجهداشت كه مخاطب در اين آيه عموم مسلمانان هستند، همانطور كه ساير خطابات قرآن چنين است، و اينكه بعضى احتمال داده اند
كه مخصوص مهاجران يا مسلمانان نخستين باشد هيچگونه دليلى ندارد.
سپس اشاره مى كند كه مذهبى به اين روشنى و قوانينى با اين عظمت منافعش براى هيچ كسقابل انكار نيست ، بنابراين (اگر اهل كتاب (يهود و نصارى ) ايمان بياورند بسودخودشان است ، اما متاءسفانه تنها اقليتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده اند واسلام را با آغوش باز پذيرفته اند در حاليكه اكثريت آنها از تحت فرمان پروردگارخارج شده و حتى بشاراتى كه درباره پيامبر در كتب آنها بوده نا ديده انگاشته و بركفر و عصبيت خود همچنان باقى مانده اند.و لو آمناهل الكتاب لكان خيرا لهم منهم المؤ منون و اكثرهم الفاسقون .
آيه و ترجمه


لن يضروكم الا اذى و ان يقتلوكم يولوكم الادبار ثم لا ينصرون(111)ضربت عليهم الذلة اين ما ثقفوا الا بحبل من الله وحبل من الناس و باو بغضب من الله و ضربت عليهم المسكنة ذلك بانهم كانوا يكفرون بايتالله و يقتلون الا نبياء بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون(112)


ترجمه :

111 - آنها (اهل كتاب مخصوصا يهود) هرگز نمى توانند به شما زيان برسانند، جزآزارهاى مختصر، و اگر با شما پيكار كنند به شما پشت خواهند كرد (و شكست مى خورند)سپس كسى آنها را يارى نمى كند.
112 - آنها هر كجا يافت شوند مهر ذلت بر آنان خورده است ، مگر با ارتباط به خدا (وتجديد نظر در روش ناپسند خود) و (يا) با ارتباط به مردم (و وابستگى به اين و آن ) ودر خشم خدا مسكن گزيده اند، و مهر بيچارگى بر آنها زده شده ، چرا كه آنها به آياتخدا كفر مى ورزند و پيامبران را به ناحق مى كشند اينها به خاطر آن است كه گناه مى كنندو (به حقوق دگران ) تجاوز مى نمودند.
شاءن نزول :
هنگامى كه بعضى از بزرگان روشن ضمير يهود همچون عبد الله بن سلام با ياران خودآئين پيشين را ترك گفته و به آئين اسلام گرويدند، جمعى از رؤ ساى يهود به نزد آنهاآمدند و زبان به سرزنش و ملامت آنان گشودند و حتى آنها را تهديد كردند كه چرا آئينپدران و نياكان خود را ترك گفته و اسلام آورده اند؟آيات فوق به عنوان دلدارى وبشارت به آنها و ساير مسلمانان نازل گرديد.
تفسير :
اين آيه به مسلمانانى كه از طرف قوم كافر خود تحت فشار قرار گرفته بودند و آنهارا به خاطر پذيرفتن اسلام نكوهش و احيانا تهديد مى كردند بشارت مى دهد كه مخالفانهرگز نمى توانند زيانى به آنان برسانند، و زيان آنها بسيار جزئى و كم اثر خواهدبود، و از بدگوئى زبانى و مانند آن تجاوز نمى كند.
اين دو آيه در حقيقت متضمن چند پيشگوئى و بشارت مهم به مسلمانان است كه همه آنها درزمان پيامبر اكرم عملى گرديد:
1 - (اهل كتاب هيچگاه نمى توانند ضرر مهمى به مسلمانان برسانند، و زيانهاى آنهاجزئى و زودگذر است (لن يضروكم الا اذى )
2 - (هر گاه در جنگ با آنها روبرو شوند سرانجام شكست خواهند خورد و پيروزى نهائىاز آن مسلمانان است و كسى به حمايت از آنان بر نخواهد خاست (و ان يقاتلوكم يولوكمالادبار ثم لا ينصرون )
3 - آنها هيچگاه روى پاى خود نمى ايستند، و هموارهذليل و بيچاره خواهند بود، مگر اينكه در برنامه خود تجديد نظر كنند و راه خدا پيشگيرند يا بديگران متوسل شوند و موقتا از نيروى آنها استفاده كنند. (و ضربت عليهمالذلة اينما ثقفوا).
طولى نكشيد كه اين سه وعده و بشارت آسمانى در زمان خود پيامبر اسلام صلى اللّهعليه و آله تحقق يافت ، و مخصوصا يهود حجاز (بنى قريظه و بنى نضير و بنى قينقاعو يهود خيبر و بنى المصطلق ) پس از تحريكات فراوان بر ضد اسلام ، در ميدانهاىمختلف جنگ با آنها روبرو شدند، و سرانجام همگى شكست خورده و متوارى گشتند.
(ثقفوا) در اصل از ماده (ثقف ) بر وزن (سقف ) و (ثقافت ) به معنى يافتنچيزى با مهارت است ، و به هر چيزى كه انسان با دقت و مهارت به آن دست يابد گفتهمى شود. در جمله بالا قرآن مجيد مى گويد آنها در هر كجا يافت شوند مهر ذلت برپيشانى آنها زده شده است !
گرچه در آيات فوق تصريحى به نام يهود نشده اما با قرائنى كه در آيه و آياتسابق است و همچنين بقرينه آيه 61 سوره بقره وارد شده و مشابه اين آيه است و در آنتصريح به نام يهود گرديده ، استفاده مى شود كه اين جمله در اينجا نيز درباره يهوداست .
سپس در ذيل اين جمله مى فرمايد: تنها در دو صورت است كه مى توانند اين مهر ذلت را ازپيشانى خود پاك كنند نخست : (بازگشت و پيوند با خدا، و ايمان به آئين راستين او)(الا بحبل من الله )
(و يا وابستگى به مردم و اتكاء به ديگران ) (وحبل من الناس ).
گرچه درباره اين دو تعبير (حبل من الله ) و(حبل من الناس ) مفسران احتمالات متعددى داده اند اما آنچه گفته شد با معنى آيه از همهسازگارتر است زيرا هنگامى كه (حبل من الله ) (ارتباط با خدا) در برابر(حبل من الناس ) (ارتباط با مردم ) قرار گيرد معلوم مى شود منظور از آنها دو معنىمتفاوت است ، نه اينكه يكى از آنها به معنى ايمان آوردن و دومى به معنى امان و ذمه ازطرف مسلمين باشد.
بنابراين خلاصه مفهوم آيه چنين مى شود يا بايد در برنامه زندگى خود تجديد نظركنند، و به سوى خدا بازگردند و خاطره اى كه از شيطنت و نفاق و كينه توزى ، از خوددر افكار دارند بشويند، و يا از طريق وابستگى به اين و آن به زندگى نفاق - آلود خودادامه دهند.
سپس قرآن به ذلتى كه يهود بدان گرفتار شده اشاره كرده ، مى گويد: (و در خشمخدا مسكن گزيده اند، و مهر بيچارگى بر آنها زده شده ) (و باؤ ا بغضب من الله وضربت عليهم المسكنة )
(باؤ ا) در اصل به معنى (مراجعت كردند، ومنزل گرفتند) مى باشد، و در اينجا كنايه از استحقاق پيدا كردن است ، يعنى قوم يهودبر اثر خلافكارى خود مستحق مجازات الهى شدند و خشم پروردگار را همچونمنزل و مكانى براى خود انتخاب كردند.
(مسكنت ) به معنى بيچارگى است ، مخصوصا بيچارگى شديد كه راه نجات از آنمشكل باشد، و در اصل از ماده سكونت گرفته شده زيرا افراد مسكين كسانى هستند كه براثر ضعف و نياز قادر بر حركت و جنبشى از خود نمى باشند.
ضمنا بايد توجه داشت كه مسكين تنها به معنى نيازمند از نظرمال و ثروت نيست ، بلكه هر نوع بيچارگى آميخته با ضعف و ناتوانى در مفهوم آنداخل است . بعضى معتقدند كه تفاوت (مسكنت ) با (ذلت ) اين است كه ذلت جنبهتحميلى از طرف ديگران دارد در حالى كه مسكنت حالت (خود كم بينى درونى ) خودشخص را مى رساند.
به اين ترتيب جمله فوق مى گويد: يهود بر اثر خلافكاريها نخست از طرف ديگرانمطرود شدند و به خشم خداوند گرفتار آمدند و سپس تدريجا اين موضوع به صورتيك صفت ذاتى در آمد بطورى كه با تمام امكاناتى كه دارند باز در خود يك نوع احساس ‍حقارت مى كنند و به همين دليل در ذيل اين جمله در آيه استثنائى ديده نمى شود.
در پايان آيه ، دليل اين سرنوشت شوم يهود بيان شده ، مى فرمايد اگر آنها به چنينسرنوشتى گرفتار شدند، نه بخاطر نژاد و يا خصوصيات ديگر آنها است ، بلكهبخاطر اعمالى است كه مرتكب مى شدند، زيرا اولا (آيات خدا را انكار مى كردند) (ذلكبانهم كانوا يكفرون بايات الله ) و ثانيا اصرار در كشتن رهبران الهى و پيشوايان خلقو نجات دهندگان بشر،
يعنى انبياى پروردگار داشتند و (پيامبران را به نا حق مى كشتند) (و يقتلون الانبياءبغير حق )
و ثالثا آلوده انواع گناهان مخصوصا ظلم و ستم و تعدى بحقوق ديگران و تجاوز بهمنافع ساير مردم بوده اند و اگر چنين ذليل شدند (به خاطر آن است كه گناه مى كنند وبه حقوق ديگران تجاوز مى كنند) (ذلك بما عصموا و كانوا يعتدون ).
و مسلما هر قوم و ملتى داراى چنين اعمالى باشند سرنوشتى مشابه آنها خواهند داشت .
سرنوشت خطرناك يهود
تاريخ پر ماجراى يهود، آنچه را در آيات فوق گفته شد، كاملا تاءييد مى كند، وضعكنونى آنها نيز گواه بر اين حقيقت است ، و اينكه در آيات فوق خوانديم (ضربت عليهمالذلة ؛ مهر ذلت بر آنها زده شده است يك حكم تشريعى نيست آنچنانكه بعضى از مفسرانگفته اند، بلكه يك فرمان تكوينى و حكم قاطع تاريخ است ، كه هر قومى غرق در گناهشوند، و تعدى به حقوق ديگران جزو برنامه آنها باشد، و در از بين بردن رهبراننجات بشريت كوشش داشته باشند، داراى چنين سرنوشتى خواهند بود، مگر اينكه دروضع خود تجديد نظر كنند، و از اين راه بازگردند و يا با وابستگيهائى كه بهديگران پيدا مى كنند چند روزى به حيات خود، ادامه دهند. حوادثى كه اين روزها دركشورهاى اسلامى مى گذرد، و موضع گيرى خاص صهيونيسم در برابر مسلمين و قرارگرفتن آنها در زير چتر حمايت ديگران و عوامل گوناگونى كه موجوديت آنها را تهديدمى كند، همگى شاهد گوياى واقعيتى است كه از اين آيات استفاده مى شود. شايدتجربيات تلخ گذشته ، و حوادثى كه اخيرا مسير تاريخ آنها را عوض كرده سبب شودكه در برنامه هاى ديرين خود تجديد نظر كنند، و از در صلح و دوستى با اقوام ديگر درآيند، و زندگى مسالمت آميزى با ديگران بر اساس احترام به حقوق آنها، و رفع تجاوزاز آنان داشته باشند.
آيه و ترجمه


ليسوا سواء من اهل الكتب امة قائمة يتلون اءيت الله اءناءاليل و هم يسجدون(113)يؤ منون بالله و اليوم الاخر و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسرعونفى الخيرت و اءولئك من الصلحين(114)و ما يفعلوا من خير فلن يكفروه و الله عليم بالمتقين(115)


ترجمه :

113 - آنها همه يكسان نيستند، از اهل كتاب جمعيتى هستند كه قيام (به حق و ايمان ) مى كنندو پيوسته در اوقات شب آيات خدا را مى خوانند در حالى كه سجده مى نمايند.
114 - به خدا و روز ديگر ايمان مى آورند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و درانجام كارهاى نيك بر يكديگر سبقت مى گيرند و آنها از صالحانند.
115 - و آنچه از اعمال نيك انجام مى دهند هرگز كفران نخواهد شد (و پاداش شايسته مىبينند) و خدا از پرهيزكاران آگاه است .
شاءن نزول :
گويند هنگامى كه عبد الله بن سلام كه از دانشمندان يهود بود با جمع ديگرى از آنهااسلام آوردند يهوديان و مخصوصا بزرگان آنها از اين حادثه بسيار ناراحت شدند، و درصدد بر آمدند كه آنها را متهم به شرارت سازند تا در انظار يهوديان ، پست جلوه كنند،و عمل آنها سرمشقى براى ديگران نشود، لذا علماى يهود اين شعار را در ميان آنها پخشكردند كه تنها جمعى از اشرار ما به اسلام گرويده اند! اگر آنها افراد درستى بودندآئين نياكان خود را ترك نمى گفتن ملت يهود خيانت نمى كردند، آيات فوقنازل شد و از اين دسته دفاع كرد.
تفسير :
روح حق جوئى اسلام
به دنبال مذمتهاى شديدى كه در آيات گذشته از قوم يهودبعمل آمد، قرآن در اين آيه براى رعايت عدالت و احترام به حقوق افراد شايسته ، و اعلاماين حقيقت كه همه آنها را نمى توان با يك چشم نگاه كرد مى گويد:اهل كتاب همه يكسان نيستند، و در برابر افراد تبهكار، كسانى در ميان آنها يافت مىشوند كه در اطاعت خداوند و قيام بر ايمان ثابت قدمند ليسوا سواء مناهل الكتاب امة قائمة
صفت ديگر آنها اين است كه : و پيوسته در دل شب آيات خدا را تلاوت مى كنند، يتلونآيات الله آناء الليل ...
و در پايان آيه از خضوع آنها ياد مى كند و مى فرمايد: و در برابر عظمت پروردگاربه سجده مى افتند، بخدا و روز رستاخيز ايمان دارند، و بوظيفه امر به معروف و نهى ازمنكر قيام مى كنند، و در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت مى گيرند، و بالاخره آنها از افرادصالح و با ايمان هستند. و به اين ترتيب قرآن از اينكه نژاد يهود را به كلى محكومكند، و يا خون آنها را كثيف بشمرد، خوددارى كرده ، و تنها روىاعمال آنها انگشت مى گذارد، و با تجليل و احترام از افرادى كه به اكثريت فاسدنپيوستند و در برابر ايمان و حق تسليم شدند
به نيكى ياد مى كند، و اين روش اسلام است كه در هيچ مورد مبارزه او، رنگ نژادى وقبيلهاى ندارد، و تنها بر محور عقائد و اعمال و رفتار افراد دور مى زند.
ضمنا از پارهاى از روايات استفاده مى شود كه ستايش شدگان در اين آيات منحصر بهعبد الله بن سلام و همراهان او از قوم يهود نبودند، بلكهچهل تن از مسيحيان نجران و 32 تن از مردم مسيحى حبشه ، و 8 تن از مردم روم كه تا آنروز اسلام را پذيرفته بودند، مشمول اين آيه مى باشند و تعبيراهل كتاب كه تعبير وسيعى است نيز گواه بر اين مطلب است .
و ما يفعلوا من خير فلن يكفروه اين آيه در حقيقتمكمل آيات قبل است ، و مى فرمايد: اين دسته ازاهل كتاب در برابر اعمال نيكى كه انجام مى دهند پاداش شايسته خواهند داشت ، يعنى هرچند در گذشته مرتكب خلافهائى شده باشند اكنون كه در روش خود تجديد نظر بهعمل آورده اند و در صف متقين و پرهيزگاران قرار گرفته اند، نتيجهاعمال نيك خود را خواهند ديد و هرگز از خدا، ناسپاسى نمى بينند!.
به كار بردن كلمه كفر در اينجا در برابر شكر است ، زيرا شكر دراصل به معنى اعتراف به نعمت است و كفر و كفران به معنى انكار آن است يعنى خداوندهيچگاه اعمال نيك آنها را ناديده نخواهد گرفت .
و الله عليم بالمتقين با اينكه خداوند بهمه چيز آگاهى دارد. در اين جمله فرموده است :خداوند از پرهيزكاران آگاه است گويا اين تعبير اشاره به آن است كه افراد پرهيزگاربا اينكه غالبا در اقليت هستند، و مخصوصا در ميان يهوديان معاصر پيامبر اقليت ضعيفىرا تشكيل مى دادند و طبعا بايد چنين افراد قليلى به چشم نيايند اما از ديده تيزبين علم ودانش بى پايان پروردگار هرگز مخفى نمى مانند، و خداوند از آنها آگاه است ، واعمال نيك آنها، كم باشد يا زياد، هرگز ضايع نمى شود.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation