بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه تحریرالوسیله امام خمینی جلد 3, سید محمد باقر موسوى همدانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAHR0001 -
     TAHR0002 -
     TAHR0003 -
     TAHR0004 -
     TAHR0005 -
     TAHR0006 -
     TAHR0007 -
     TAHR0008 -
     TAHR0009 -
     TAHR0010 -
     TAHR0011 -
     TAHR0012 -
     TAHR0013 -
     TAHR0014 -
     TAHR0015 -
     TAHR0016 -
     TAHR0017 -
     TAHR0018 -
     TAHR0019 -
     TAHR0020 -
     TAHR0021 -
     TAHR0022 -
     TAHR0023 -
     TAHR0024 -
     TAHR0025 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

گفتار در احكام ذبح  
در اين كتاب پيرامون احكام ذبح كننده و شرائط او و احكام آلت و كيفيت ذبح در طى چندمسئله بحث مى شود.
مساءله 1 - در ذبح كننده شرط است : اينكه مسلمان و يا به حكم مسلمان باشد يعنىاگر كودك يا ديوانه است كه قلم تكليف از او برداشته شده نه اسلامش ‍ اعتبار دارد و نهكفرش پدر او مسلمان باشد و او از پدرى مسلمان متولد شده باشد، بنابراين ذبيحهكافر حلال نيست خواه مشرك و خواه غير مشرك و حتىاهل كتاب كه بنابر اقوى ذبيحه آنان نيز حلال نيست ، و اما داشتن ايمان در ذبح كنندهشرط نيست بنابراين ذبيحه تمامى فرقه هاى اسلامحلال است به جز ناصبى ها كه با اميرالمؤ منين واهل بيتش عليهم السلام دشمنند كه ذبيحه آنانحلال نيست هرچند كه اظهار اسلام بكنند.
مساءله 2 - در ذابح مرد بودن شرط نيست پس ذبيحهطفل اگر به حد تميز رسيده باشد، و خنثى و زنحلال است ، و همچنين ذبيحه زن حائض و نفساءحلال است ، و همچنين ذبيحه شخص نابينا و كسى كه ختنه نشده و ذبيحه ولدالزناحلال است .
مساءله 3 - در حال اختيار ذبح كردن به وسيله چيزى از غير آهن جائز، نيست كه اگربا داشتن وسيله اى آهنى با غير آهن حيوانى را ذبح كندحلال نمى شود، هرچند كه فلزى شكل پذير چون مس و روى و طلا و نقره و غيره باشد،بله اگر وسيله اى آهنى در دسترس نباشد و ترس مردار شدن حيوان در بين باشد و ياصاحب حيوان مضطر به ذبح فورى و بدون تاءخير آن باشد در اين صورت جائز استبا هر وسيله اى كه اعضاء ذبح را قطع كند حيوان را ذبح نمايد هرچند كه آن وسيله نى ياپوسته شفاف آن باشد و يا سنگ تيز يا شيشه يا غير آن ، بله در اينكه آيا درحال ضرورت ذبح با دندان و ناخن هم واقع مى شود و صحيح است يانه؟اشكال است هرچند كه عدم وقوع به آن دو در حالى كهمتصل به محل خود هستند خالى از رجحان نيست و نزديكتر به احتياط آن است كه باانفصال هم اجتناب شود گرچه وقوع خالى از قرب نيست .
مساءله 4 - واجب در ذبح عبارت است از: قطع چهار عضو 1 - لوله حلقوم كه همانمجراى دخول و خروج نفس در ريه است .2 - مرى كه لوله اى است مخصوص طعام و آب كهيكسر آن بآخر فضاى دهان و سر ديگرش به معدهمتصل است و در پشت حلقوم جاى دارد.3 و 4 - دو شاهرگ گردن است كه در دو طرف حلقوم ويا مرى قرار دارد و غالبا از اين چهار لوله به اوداج اربعه تعبير مى شود و در ذبحقطع آنها معتبر است يعنى صرف شكافتن آنها كافى نيست بلكه بايد آن چه از اين چهاررگ در سمت سر واقع است به كلى از قسمت سمت بدن جدا شود.
مساءله 5 - جاى كارد در حلق حيوان زير چانه آن است به طورى كه هر چهار رگحيوان قطع گردد، بنابراين بايد كارد را در پائين گرهى كه در گردن حيوان است وامروزيهاى اعراب آن را جوزه مى نامند قرار داد و آن گره را طرف سر حيوان انداخت نهسمت بدنش ، البته اين بنابر ادعائى است كه خبرگان در اين كار دارند و مى گويندحلقوم و يا اعضاء چهار گانه ذبح وابسته به اين گره هستند به طورى كه اگر اينگره همه اش سمت سر قرار نگيرد و ذبح از پائين آن واقع نشود چهار عضو همه اش قطعنمى شود حال اگر اين ادعاء درست باشد بايد رعايت شود، همچنانكه بايد از هرچهارلوله مقدارى در طرف سر بماند تا شخص ببيند و يقين كند كه اين چهار لوله قطع شدهيعنى از هر يك از آنها مقدارى طرف سرومقدارى سمت بدن واقع شده .
مساءله 6 - در ذبح اين شرط معتبر است كه كارد زيرگلوى حيوان گذاشته شود و ازآن طرف حيوان ذبح شود، پس اگر حيوان را از پشت گردنش ذبح كنند و هرچه هم سريعاين كار را انجام دهند به طورى كه قبل از بيجان شدنش ‍ چهار لوله گردنش قطع شودحرام مى شود، بله اگر ذبح را زير گردن انجام دهد لكن چهار لوله را از زير قطع نكندبلكه كارد را از وسط گردن فرو كند و از سمت پشت به طرف جلو بكشد و چهار لوله راقطع كند حيوان حرام نميشود هرچند كه بر وجهى وجيه ترعمل مكروهى انجام داده است و نزديكتر به احتياط ترك اين نحو است .
مساءله 7 - در ذبح اين شرط نيز معتبر است : كه قطع چهار عضو پشت سر همم وقبل از خروج روح حيوان انجام شود پس اگر بعضى از آنها را قطع نموده حيوان را رها كندتا بيجان شود آن گاه بقيه را قطع كند حيوان حرام مى شود، بلكه نزديكتر به احتياطآن است كه در بين عمل فاصله اى غير متعارف ندهد فاصله اى كه عرف اينعمل را دو عمل و دو نوبت بداند هرچند كه قبل از خروج روح قطع چهار لوله را در دو نوبتانجام داده باشد، بلكه بايد عمل در نظر عرف يكعمل شمرده شود.
مساءله 8 - اگر گردن حيوان را از پشت قطع كند و چهار عضو ذبح آن سالم بمانددرصورتى كه حيوان حركتى كه كشف از زنده بودنش كند داشته باشد و بعد از قطعچهار عضو آن از جلو حركتى هرچند اندك بكندحلال مى شود، و اگر قبل از ذبح يعنى قطع چهار عضو حركتى هرچند اندك داشته باشدلكن بعد از قطع آن چهار عضو حركتى نكند در صورتى كه خونش به طورمعتدل بيرون شود حلال است و اگر خونش باين نحو نيايد وقبل از ذبح هم حركتى هرچند اندك نداشته حرام است ، و اما اگرقبل از ذبح حركت داشته لكن بعد از ذبح خونش به طورمعتدل بيرون نيايد محل اشكال است .
مساءله 9 - اگر ذبح كننده اشتباه كند و گردن حيوان را از بالاى گره جوزه قطعكند و در نتيجه چهار عضو ذبح قطع نشود اگر جائى برايش باقى نماند حرام مى شودو اگر بماند به حدى كه بشود آن اشتباه را جبران نمود دوباره از زير گره جوزه راقطع كند حلال مى شود و معيار در باقيماندن جان و مردن حيوان همان است كه قبلا گذشت .
مساءله 10 - اگر گرگ مثلا محلذبح حيوان را بخورد و شخصى حيوان را در حالى دريابد كه هنوز جان دارد اگر ديد همهچهار رگ حيوان را خورده به طورى كه هيچ يك از چهار رگ را باقى نگذاشته كه كاردبر آن كشيده شود آن حيوان ديگر قابل تذكيه نيست و حرام است ، و بنابراحتياط درجائىهم كه درنده از پشت گردن و يا زير گلوى حيوان خورده و مقدارى از چهار رگ آن در سمتسر و يا سمت بدن آويزان باقى مانده حرام است و با بريدن آن چه باقيماندهحلال نمى شود، همچنانكه در موردى هم كه يكى يا دو تا از چهار عضو را به كلى خورده وبقيه را باقى گذاشته باشد احتياط همين است و بنابراين اگر مثلا همه حلقوم را خورده ومرى و دو شاهرگ را باقى گذاشته باشد مشكل است كه با بريدن آن سه رگ حيوانحلال شود پس احتياط ترك نشود.
مساءله 11 - در تذكيه و حلال شدن ذبيحه علاوه بر شرائط گذشته چند چيز ديگرشرط است : اول : اينكه حيوان را رو به قبله كنند يعنى درحال ذبح گلو وسينه و شكم حيوان روبقبله باشد، پس اگر رعايت اين شرط نشده باشداگر عمدا بوده حيوان حرام است و اگر فراموش شده و يا مسئله را نمى دانسته و يا قبله رااشتباه كرده يا در عمل اشتباه حيوان حرام نشده است ، و اما اگر ذبح كننده جهت قبله را نداندو يا اگر ميداند نتواند حيون را رو به قبله كند اين شرط ساقط مى شود و بنابراقوىرو به قبله شدن ذبح كننده شرط نيست هرچند كه بهتر و به احتياط نزديكتر آن است كهخود او نيز رو به قبله باشد.دوم : اين است كه ذبح كننده هنگاممشغول شدن به ذبح نام الله را ببرد يا در حين كارد كشيدن و ياقبل از آن و متصل به آن به طورى كه عرف فاصله بين ذبح و بردن نام الله را فاصلهنداند، بنابراين اگر عمدا نام الله را نبرد حيوان حرام مى شود و اما اگر فراموش كردهباشد حرام نشده است ، و در اينكه آيا جهل به مسئله هم حكم فراموشى را دارد و ياحكمترك عمدى را؟ دو قول است و ظاهرتر آن دو قول دومى است ، و در گفتن نام الله معتبر استاينكه به قصد ذبح و به اين عنوان گفته شود كه شعار ذبيحه است پس اگر هنگام ذبحبه طور تصادفى و اتفاقى نام الله به زبان او جارى شود و يا بفرض ديگرى ايننام مقدس را ببرد كافى نيست .سوم : اينكه بعداز تمام شدنعمل ذبح و قطع چهار رگ حركتى از حيوان سربزند تا دلالت كند بر اينكه حيوان زندهرا ذبح كرده است ، هرچند كه آن حركت مختصر باشدمثل اينكه تنها چشم خود را بچرخاند و يا گوش و دم خود را به حركت دهد و يا پاى خود ويا جاى ديگر بدنش را حركت دهد كه اگر اين مقدار حركت از او سربزند ديگر بيرون آمدنخون به نحو معتدل معتبر نيست ، پس اگر بعد از ذبح حركت بكند لكن خون از او نريزد ويا به كندى و يا قطره قطره بريزد كافى است و لازم نيست خونش مانند ساير حيواناتبپرد و به مقدار معتدل بيرون آيد، و اين قول در بين متاءخرين مشهور است كه بيرون آمدنخون به مقدار معتدل نيز علامتى مستقل است كه بنابراينقول علامت زنده بودن حيوان يكى از دو چيز است : يا حركت كردن بدنش ‍ بعد از ذبح و يابيرون آمدن خونش به نحو معتدل و اين قول خالى از وجه نيست لكن ترك احتياط سزاوارنيست البته اين در موردى است كه زنده بودن و نبودن حيوان مشكوك باشد، و اما اگر بابيرون آمدن خونش يقين حاصل شود كه حيوان زنده بوده اشكالى در كفايت آن نيست .
مساءله 12 - در خوابانيدن ذبيحه بر زمين كيفيت خاصى معتبر نيست ، پس ‍ فرقىنيست بين اينكه حيوان را به پهلوى راستش بخواباند نظير خواباندن مرده انسان در قبريا به پهلوى چپ بخواباند.
مساءله 13 - در بردن نام الله نيز كيفيت خاصى معتبر نيست ، پس لازم نيست كلمه(الله ) را در ضمن بسم الله الرحمن الرحيم بگويد بلكه معيار صدق اين معنا است كهنام الله بر اين ذبيحه برده شود بنابراين كافى است بگويد: (بسم الله ) و يابگويد: (الله اكبر) و يا (الحمدلله ) و يا (لا اله الا الله ) وامثال اينها، و در اين كه آيا گفتن (الله ) بدون كلمه ديگرى كه روى هم كلام تامىبشودو بر صفت كمالى و يا ثنائى و يا تمجيدى دلالت كند كافى است يا نهاشكال است ، بله بعيد نيست كه جائز باشد تعدى از نام الله به نام ديگرى از اسماءحسناى حضرتش چون رحمان و بارى و خالق و غير اينها لكن در اين باره احتياط مستحبىترك نشود، همچنانكه جواز تعدى از نام مبارك (الله ) بر مرادفش در زبانهاى غيرعربى نظير لفظ يزدان در فارسى و لفظى ديگر در زبان ديگر خالى از وجه و قوتنيست ولى در اينجا نيزنزديك تر به احتياط آن است كه همان لفظ جلاله (الله ) رابر زبان جارى سازد.
مساءله 14 - اقوى آن است كه در حليت ذبيحه استقرار حيات به آن معنائى كه تفسيرشده معتبر نيست ، و آن معنا اين است كه آن هائى كه معتبر دانسته اند گفته اند (بايدحيوان در وصفى باشد كه بتواند يك روز ياحداقل نيم روزى زنده بماند و اما اگر حيوان مشرف بر مردن است به طورى كه ممكن نيستيك روز يا يك نصفه روز زنده بماند مثل اينكه شكمش پاره شده ودل و روده هايش بيرون ريخته و يا از پس گردن ذبح شده ولى چهار رگش ‍ باقى ماندهو يا از بلندى پرت شده باشد با ذبح حلال نمى شود) لكن اين شرط معتبر نيست ،بلكه معتبر تنها اصل حيات است هرچند حيات مشرف بر ممات كه اگر يقين به زنده بودنحيوان باشد با ذبح حلال مى شود، و اگر زنده بودنش مشكوك باشد آن چه كاشف ازحيات قبل از ذبحش مى باشد همان حركت عضوى از بدن بعد از ذبح است هرچند اندكباشد.
مساءله 15 - در حلال شدن ذبيحه اين شرط معتبر نيست كه بعد از ذبح شدنش ‍ حتمامردن و خروج روحش مستند به همان ذبح باشد بلكه اگر به علت ديگرى هم باشدبنابر اقوى حلال است ، مثل اينكه بعد از ذبح شرعى حيوان در آتش و يا در آب بيفتد و يااز كوه سقوط كند و يا به علتى ديگر بميرد.
مساءله 16 - در بين بهائم تنها شتر است كه تذكيه اش بايد به طور نح صورتبگيرد همچنانكه غير شتر بايد تذكيه اش به نحو ذبح باشد، پس اگر شتر را ذبحكنند ويا غيرشتر را نحر كنند مردار و حرام مى شود، بله در همين فرض ‍ اگر شتر بعد ازآن كه سرش را ببرند و يا گاو مثلا بعد از آن كه نحر شود هنوز زنده باشد ممكن استاولى را نحر و دومى را ذبح كنند كه در اينصورت مافات جبران شده و حيوان تذكيه مىشود.
مساءله 17 - كيفيت نحر و محل آن اين است كه كارد و يا نيزه وامثال آن از آلات نوك تيز و آهنى را درگودى لنبه حيوان يعنى آنمحل گودى كه در بين آخر گردن و ابتداى سينه واقع است فرو مى كنند، تمام شرائطىكه در تذكيه به وسيله ذبح معتبر بود در تذكيه به وسيله نحر نيز معتبر است يعنىنحر كننده نيز بايد شرائط ذبح كننده و آلت نحر نيز بايد شرائط ذبح را داشتهباشد واجب است هنگام نحر نام الله تعالى را بر حيوان ببرد و واجب است حيوان را رو بهقبله بنشاند، و در اينكه آيا در شتر نيز استقرار حيات شرط است يا نه همان مطالبى استكه در ذبيحه گذشت .
مساءله 18 - جائز است شتر را هم ايستاده نحر كنند و هم نشسته كه در هر دوحال شتر را رو به قبله مى كنند بلكه باين نحو نيز جائز است كه حيوان را به پهلوبخوابانند به طورى كه محل نحرش و مقاديم بدنش به طرف قبله باشد هرچند كهافضل آن است كه حيوان در حال نحر ايستاده باشد.
مساءله 19 - هر حيوانى كه ذبح و يا نحر آن ممكن نيس يا به خاطر چموشى و وحشىبودنش و يا به خاطر آن كه در جائى نظير چاه يا مكانى تنگ واقع شده كه انساندسترسى به محل ذبح يا نحرش ندارد و اگر كشته نشود مردار مى شود جائز است آن رابا شمشير يا كارد يا نيزه يا غير اينها زخمى كنند و بكشند كه در اين صورت خوردنگوشتش حلال است ، هرچند كه زخم وارده در محل نحر حيوان يامحل ذبح آن وارد نشده باشد و در چنين وصفى ديگر شرطيت ذبح و نحر ساقط است وهمچنين شرطيت رو به قبله بودن ، و اما ساير شرائط يعنى بردن نام خدا و شرائط ذبحكننده و نحر كننده مراعاتش واجب است ، و اما آلت همه آن شرائطى كه در آلت جمادى صيدگذشت در آن نيز معتبر است و در اينكه آيا نيش سگ در چنين گاو و يا شتر وحشى كافىهست يا نه دو وجه است : اقوى از آن دو اين است كه در حيوان وحشى شده كافى است و اما درحيوان پرت شده كافى نيست .
مساءله 20 - براى ذبح و نحر آداب و وظائفى مستحب و مكروه است ، از جمله مستحباتبه طورى كه فتواى به آن از جماعتى حكايت شده يكى اين است كه دو دست و يك پاىگوسفند را ببندد و يك دست آن را آزاد بگذارند و ذبح كننده بعد از كشيدن كارد پشمگوسفند و موى بز را با دست خود بگيرد تا بدن حيوان سرد بشود، و در گاو مستحب آناست كه چهار دست و پايش را بسته دم آن را آزاد بگذارند و در شتر مستحب آن است كه شترايستاده باشد و دو دست آن را در ناحيه ساق پا يعنى مابين كف پا و زانو و يا در ناحيهران زير بغلهايش را به هم ببندند و دو پايش راآزاد بگذارند و در مرغ مستحب آن است كهبعد از ذبح رهايش كنند تا بال بزند.مستحب ديگر اينكه متصدى نحر و ذبح درحال ذبح و نحر رو به قبله باشند.و يكى ديگر اينكهقبل از ذبح آن را به حيوان عرضه كنند، و ديگر اينكه در ذبح و نحر مقدمات آن آسانترين و راحت ترين طريقه را با حيوان معامله كنند طريقه اى كه حتى المقدور حيوان كمترشكنجه و آزار ببيند، حيوان را به آرام و ملايمت به سوى كشتارگاه ببرند و به ملايمتبخوابانند و كارد را تيز كنند و آن را به حيوان نشان ندهند بلكه همواره آن را از حيوانپنهان بدارند تا آن را نبيند و عمل ذبح و نحر را به سرعت انجام داده كارد را به شدتهرچه تمامتر به محل ذبح حيوان بكشند.و اما مكروهات ذبح و نحر يكى اين است كهقبل از سرد شدن بدنش پوست او را بكنند بلكه بعضى از فقهاء فتوى به حرمت اينعمل داده اند، و اين به احتياط نزديكتر است لكن بنابر فتوى حرمت گوشت ذبيحه حرامنيست ، يكى ديگر از مكروهات آن اين است كه كارد را پشت و رو در دست گرفته آن را بهزير حلقوم حيوان فرو كرده از داخل چهار رگ حيوان را قطع كند، يكى ديگر اين است كهحيوان را در حالى ذبح كنند كه حيوانى ديگر از جنس همان حيوان ذبح او را نظاره كند و اماپيش چشم حيوانى از غير جنس آن حيوان كراهتشمحل تاءمل است .هرچند كه خالى از وجه نيست ، يكى ديگر اين است كه حيوان را در شب وروز جمعه قبل از فرارسيدن وقت ظهر ذبح كنند كه اينعمل كراهت دارد مگر آن كه ضرورتى در بين باشد، يكى ديگر اين كه حيوانى كه خودانسان بزرگش كرده به دست خودش ذبح كند و اما ديگرى آن را ذبح كرده لكن پرورشدهنده آن سرش را از بدن جدا كند نزديكتر به احتياط ترك آن است بلكه حرمتش خالى ازوجه نيست ، بله با اين عمل بنابر اقوى گوشت حيوان حرام نمى شود، البته اين درصورت عمد است ، و اما در صورت غفلت و يا پيشدستى كردن كارد بدوناشكال نه حرام است و نه مكروه ، نه كراهتى در خوردن آن است و نه در جدا كردن سرحيوان و نزديكتر به احتياط آن است كه كارد را به نخاع حيوان نرساند و نخاع عبارتاست از يك رشته سفيد رنگى كه در وسط ستون فقرات حيوان از آخر گردن تا دم كشيدهشده است .
مساءله 21 - اگر جنينى از شكم حيوان بيرون آيد و يا بيرون آورند در صورتىكه زنده باشد و يا بدون تذكيه مردار شده باشد آن جنينحلال نيست مگر آن كه زنده باشد و تذكيه اىمستقل بر او واقع گردد، و همچنين است در صورتى كه مادر ذبح شده باشد و جنين زندهبيرون آيد يا بيرون آورده شده باشد كه آن جنين جز به وسيله تذكيه و ذبححلال نمى شود، پس اگر جنين ذبح نشود هرچند كه به خاطر نبودن فرصت براى ذبحآن باشد بنابراقوى حلال نيست و اما اگر بعد از ذبح مادر جنين مرده بيرون آيد يابيرون آورده شود خوردنش حلال است چون تذكيه آن به تذكيه مادر آن است لكن بهشرطى كه جنين تام الخلقه باشد و پشم و موى درآورده باشد و گرنه مردار و حرام استو بنابراقوى در حليت آن با شرط نامبرده فرقى نيست بين اينكه اصلا روح در آنحلول نكرده باشد و يا كرده و در شكم مادر مرده باشد.
مساءله 22 - اگر جنين حيوان در حال ذبح يا نحر مادرش زنده بود و بعد از ذبحمادرش و قبل از آن كه شكمش را باز كنند و جنين را درآورند مرده باشد بنابراقوى آن جنينحلال است ، به شرطى كه بين تذكيه مادر و بيرون آوردن جنين فاصله زيادى نيفتادهباشد و بلافاصله جنين را درآورده باشند و ببيند مرده است ، بلكه حتى در صورتى همكه در بيرون آوردن جنين عجله نكرده باشند و تاءخير اينكار به مقدار متعارف در بازكردنشكم ذبيحه ها بوده باشد حلال است ، هرچند كه نزديك تر به احتياط آن است كه دربيرون آوردن جنين و درك حيات آن عجله كنند و حتى اين كار را به مقدار متعارف هم تاءخيرنيندازند، و اما اگر بيش از مقدار متعارف تاءخير انداخته باشد و در نتيجه جنينقبل از باز كردن شكم مادرش مرده باشد احتياط در اجتناب از آن است .
مساءله 23 - اشكالى نيست در اينكه هر حيوانحلال گوشت ذاتى هرچند كه به خاطر عارضى حرام شده باشد چون جلالى و موطوئهتذكيه مى پذيرد، و به وسيله تذكيه گوشتشحلال مى شود چه حيوان صحرائى و چه دريائى وحشى و چه اهلى چه پرنده و چه چرندههرچند كه كيفيت تذكيه حيوانات حلال گوشت يكسان نيست و به طورى كه در سابق گذشتمختلف است ، و اثر تذكيه در حيوان حلال گوشت پاك شدن گوشت و پوست وحلال شدن گوشت آن است ، البته اگر به خاطر عوارضى كه گفتيم حرام نشده باشد، واما حيوان حرام گوشت آن كه خون جهنده ندارد تذكيه در آن هيچ اثرى ندارد نه از حيثحلال شدن خوردنش و نه از حيث پاك شدنش زيرا چنين جنبنده اى زنده و مرده اش پاك است وخوردنش حرام ، و اما آن كه خون جهنده دارد اگر مانند سگ و خوك نجس العين باشدقابل تذكيه نيست و همچنين مسوخ غير درنده مانندفيل و خرس و ميمون و امثال آن و همچنين حشرات يعنى حيوانهاى كوچكى كه در زيرزمينىمنزل مى كنند مانند موش و ابن عرس ( ) و سوسمار وامثال آن كه بنابراحتياط لازم اين دو حيوان نيزقابل تذكيه نيستند هرچند كه طهارتشان خالى از وجه نيست ، و اما درندگان كه حيواناتديگر را مى درند و خوراكشان گوشت است چه مانند شير و پلنگ و ببر و روباه و ابن آوىو غير اينها از وحوش باشند و يا چون عقاب و باز و كركس و غير اينها از پرندگانباشند اقوى آن است كه تذكيه مى پذيرند و اثر تذكيه در آن ها طهارت گوشت وپوست آنها است در نتيجه بهره گيرى از آن حلال است ، مثلا جائز است از پوست آن ها جامهدرست كنند و در غير نماز بپوشند يا زيرانداز خود كنند بلكه بنابراقوى جائز استپوست آنها را ظرف مايعات قرار دهند مثلا از پوست آنها مشك آب يا انبانه روغن وشيرهدرست كنند هرچند كه دباغى نشده باشد لكن نزديكتر به احتياط آن است كه ازاستعمال آن قبل از دباغى اجتناب شود.
مساءله 24 - ظاهر اين است كه همه انواع حيوان حرام گوشت كه نفس سائله دارند غيرآن چه قبلا نامشان برده شد تذكيه را مى پذيرند و در نتيجه بعد از تذكيه گوشت وپوست آن ها پاك خواهد بود.
مساءله 25 - تذكيه همه حيوانات حرام گوشتقابل تذكيه يكى به وسيله ذبح با شرايطى كه درذبح حيوانحلال گوشت بيان شد، راه ديگر تذكيه آنها شكار با آلت جمادى است در خصوصحلال گوشتهائى كه ممتنع و بعبارتى ديگر وحشى باشند، و اما تذكيه پذيرفتن آنهابه وسيله شكار با سگ آزموده تردد و اشكال است .
مساءله 26 - گوشتها و پيه و پوستهائى كه در دست مسلمان ديده شود اگر انسانيقين نداشته باشد باينكه از حيوان مردار و غير مذكى است محكوم به طهارت است ميتواندآن را از او بستاند و معامله مذكى با آن بكند لكن بنابراحتياط به شرطى كه مسلمان ذىاليد در آن تصرفى مشروط به تزكيه كرده باشد كه در اين صورت خريد و فروش وخوردن و با خود داشتن آن در نماز و ساير استعمالهاى مشروط به طهارت و تزكيه جائزاست و بر انسان واجب نيست تفحص كند، بلكه نه تنها مستحب هم نيست كه تفحص و سؤال مورد نهى نيز واقع شده ، و همچنين آن چه از اينقبيل مواد حيوانى كه در بازار مسلمين قرار دارد محكوم به طهارت و حليت است چه اينكه دربازار مسلمين در دست مسلمان باشد يا در دست كسى كهمجهول الحال است ، و همچنين آن چه از اين قبيل مواد در سرزمين مسلمان نشين افتاده باشد واثر استعمال هم در آن مشاهده شود مثلا اگر گوشت است پخته باشد و اگر پوست استدباغى شده يا دوخته باشد محكوم به طهارت است ، و همچنين است اگر چيزى از اين مواد ازدست كافرى گرفته شود كه گيرنده علم داشته باشد به اينكه كافر نامبرده آن را ازمسلمان خريده يا گرفته است و بنابراحتياط بايد بداند كه آن مسلمان با آن ماده حيوانىمعامله مذكى كرده است كه در اين صورت بنابر اقوى محكوم به طهارت است .و اما آن چه ازمواد حيوانى كه از دست كافر به دست مسلمان رسيده بايد معامله غير مذكى با آن بكند(يعنى آن را نجس و خوردنش را حرام بداند) و آن ماده حيوانى حكم ميته دارد، و معياردراينكه چه محلى بلاد كفر و چه سرزمينى بلاد اسلام شمرده مى شود اكثريت سكنه آنسرزمين است به طورى كه اهل عرف آن محل سكونت مسلمين بشمارد، هرچند كه مسلمين در آنسرزمين تحت سلطه كفار باشند، همچنان كه در بلاد كفر بودن نيز معيار همين است و امااگر نسبت كفار و مسلمين مساوى باشد و هيچ يك بر ديگرى غلبه نداشته باشد حكم بلدكفر را دارد.
مساءله 27 - در مباح بودن آن چه از دست مسلمان گرفته مى شود فرقى نيست بينآن كه از دست مؤ من گرفته شود يا از دست مخالف كه معتقد به اين است كه پوست حيوانمردار با دباغى پاك مى شود و نيز معتقد است به اينكه ذبيحه يهود و نصارىحلال است و شروطى كه ما در تذكيه معتبر مى دانيم را رعايت نمى كند، و نيز فرقى نيستبين اينكه گيرنده از دس ‍ مسلمان فتوى و يا اجتهادش در شرايط تذكيه مطابق باشد بافتوى و يا اجتهاد دهنده آن و يا مخالف باشد، همين كه گيرندهاحتمال دهد كه مذهب دهنده با مذهب او مطابق باشد كافى است مثلا گيرنده معتقد است بهاينكه بايد نام خدا به لفظ عربى آن بر ذبيحه برده شود و دهنده چنين اعتقادى نداشتهباشد همين كه گيرنده احتمال دهد شايد بر ذبيحه حيوانى كه ماده اى از آن از مخالف بهدست او رسيده نام خدا به زبان عربى برده شده براى وى مباح است هرچند كه رعايتعربيت در مذهب دهنده لازم نبوده (و خدا دانا است .)
كتاب خوردنيها و نوشيدنيها 
مقصود از اين كتاب بيان حلال و حرام خوردنيها و نوشيدنيهاى حيوانى و غير حيوانى است .
گفتار در حلال و حرام حيوانى  
مساءله 1 - از حيوانهاى دريائى جز بعضى از ماهى ها و مرغابى هاى آنحلال نيست ، و بقيه انواع جانداران دريا حتى آنهائى كه همجنسش در خشكىحلال است نظير گاو دريائى بنابراقوى حرام است .
مساءله 2 - از ماهيان هيچ نوعش به جز آنهائى كه داراى فلس (پولك ) استحلال نيست ، و اما ماهيانى كه در اصل خلقت داراى فلسند هرچند به خاطر عوارضى پولكآنها ريخته باشد حلال است ، مانند ماهى اى كه عرب آن را كنعت گويد كه به طورى كهدر روايات آمده حيوانى بدخلق است و بدن خود را به هرچيزى كه به آن برخورد كند مىخاراند و در نتيجه پولكش ‍ مى ريزد به همين جهت است كه مى بينى در زير پرده گوششپولكها محفوظ مانده ، و فرقى ميانه ماهيان پولك دار نيست همه آنهاحلال است چه بزرگش و چه كوچكش چه ماهى بز و بنى و شبوط و قطان و طيرامى وابلامى و چه غير اينها، و اما از ماهيان آن چه كه دراصل خلقت فاقد پولك است نظير جرى و زمار و زهو و مارماهى و غير اين ها خوردنى نيست .
مساءله 3 - ماهى اربيان كه در زبان مردم امروز روبيان خوانده مى شود از جنس ‍ماهيان داراى پولك است و خوردنش جائز است .
مساءله 4 - حكم تخم هر ماهى تابع حكم خود آن ماهى است در نتيجه تخم ماهىحلال ، حلال است هرچند كه نرم باشد و تخم ماهى حرام حرام است هرچند كه زبر باشد ودر حال اشتباه احتياط نخوردن نرم آن است ، بله در جائى كه مشتبه باشد در اين كه آيا ازماهى حلال است يا از ماهى حرام و جنس آن زبر باشد ويا زبر بودنش هم مشتبه باشدخوردنش حلال است .
مساءله 5 - حيوانات صحرائى دو صنفند: اهلى و وحشى ، اما از اهلى هاى آنها همه اقسامگوسفند و گاو و شتر و اسب و قاطر و الاغ حلالند، ودر سه صنف اخير كراهت دارد كهالبته كراهت در اسب خفيف تر است و بقيه چارپايان حرام است چون سگ و سنور (گربه )و غير اين دو.و اما از وحشى هاآهو و غزال و گاو و گوسفند كوهى و گوزن و گورخرحلال گوشت ، سباع و (درندگان ) حرام گوشتند منظور از سباع و درندگان هرحيوانچارپائى است كه حيوانات ديگر را شكار مى كند و مى درد، و نشانى سبع بودنش داشتنچنگال و دندان نيش است خواه آن حيوان قوى باشد چون شير وپلنگ و ببر و گرگ و ياضعيف باشد چون روباه و كفتار و شغال ، و همچنين حرام است خوردن گوشت خرگوشهرچند كه از سباع نيست ، و نيز حرام است خوردن تمامى حشرات ازقبيل مار و موش و سوسمار و يربوع (نوعى موش ‍ است داراى دستهاى كوتاه و پاها و دمبلند) و جوجه تيغى و جيرجيرك و كوليج و شپش و كك و غير اينها كه عدد آنها را نمىتوان شمرد، و نيز حرام است خوردن گوشت حيواناتى كه در قديم الايام امت هائى بهخاطر نافرمانى خدا، به شكل آن ها مسخ شدند چونفيل و ميمون و خرس و غير اينها.
مساءله 6 - از ميانه اصناف مرغان همه انواع كبوتر ازقبيل قمرى كه خاكسترى رنگ است و دباسى كه سرخ رنگ است و ورشان كه سفيد رنگاست حلال است و نيز دراج و كبك و قمرى تيهو و اردك و كروان و حبارى (كه نوعى كبكپابلند است ) و كركى (كه مرغى است بزرگ و خاكسترى رنگ داراى پا و منقار بلند) ومرغ خانگى با همه انواعش و گنجشك ها با همه اقسامش ازقبيل بلبل و گنجشك كاكل دار همه حلال گوشتند، چيزى كه هست خوردن گوشت هدهد و چلچله(كه در سقف خانه ها آشيانه مى سازند و ماءنوس ترين مرغان به انسانها است ) و نيزگوشت زاغ (مرغى كه سر و منقارى بلند دارد و گنجشك شكار مى كند نيمى ازبال و پرش سفيد و نيمى سياه است ) و صوامساءله مرغى خاكسترى رنگ و مليح به اندازهكبوتر است و رنگش سبز زيبا و سير است و در بالهايش سياهى است ،بال و پرش خط خطى است به رنگهاى قرمز و سبز و سياه ) و بنابر اقوى هيچ يك ازاين مرغها كه نام برده شده حرام گوشت نيست حتى چلچله .و از ميانه پرندگان خفاش وطاووس و هر پرنده داراى چنگال حرام است ، خواه چنگالش ‍ قوى باشد چون باز و صقر(مرغ گوشتخوارى كه پشت سرش كاكلى بلند و پاهائى كشيده دارد) و عقاب و شاهينباشق (كوچك ترين مرغ گوشت خوار) يا ضعيف باشد چونچنگال سر (كه نه به بزرگى صقر و نه به كوچكى باشق است ) و بغاث (كهپروازى كند و آرام دارد).
مساءله 7 - احتياط واجب آن است كه از خوردن گوشت كلاغ به همه اقسامش ‍ حتى زاغكه كلاغ زراعت است اجتناب شود، و همچنين گوشت غداف (نوعى كلاغ ) كه از زاغ كوچكتر وخاكسترى رنگ است و اين احتياط در اجتناب از خوردن گوشت كلاغ سياه و سفيد كه آن را عقعق(و در فارسى زغن ) مى گويند و نيز گوشت كلاغ سياه كه در كوهها زندگى مى كند مؤكد است ، اين دو نوع كلاغ جيفه خوارند و به احتمال قوى جزء سباع طير يعنى مرغاندرنده به شمار آيند و احتمال حرمت گوشت آنها قوى است بلكه حرمت گوشت مطلق كلاغخالى از قرب نيست .
مساءله 8 - مرغ حلال گوشت از حرام گوشت بدو طريق تشخيص داده مى شود، بهاين معنا كه شارع براى هر مرغى كه دليل قطعى بر حرمت و يا حليت آن به خصوص واردنشده يكى از اين دو علامت را نشانى حلال گوشت بودن آن قرار داده پس اين دو علامتمخصوص مرغانى است كه دليل خاص در موردآنها وارد نشده نه مرغانى كهدليل خاص بر حليت يا حرمت گوشت آنها رسيده مانند آن چه كه در سابق نامشان بردهشد: يكى از آن دو صفيف و دفيف است : يعنى هر مرغى كه در هوا صفيفش (يعنىبال نزدنش ) از دفيفش (يعنى بال زدنش ) بيشتر است آن حيوان حرام گوشت است ، و هرمرغى كه به عكس آن است حلال است ، علامت دوم داشتن و نداشتن حوصله و يا چينه دان و سنگدان و قانصه و يا صيصيه (سيخك پشت پا) است هر مرغى كه يكى از اين سه چيز را داراباشد حلال است و هر مرغى كه هيچ يك اينها را نداشته باشد حرام است ، اما حوصله عبارتاست از كيسه اى در حلق حيوان كه همه خوردنيهايش از دانه و غير دانه در آن جمع مى شود وقانصه كيسه اى سخت است كه ريگهايى كه حيوان مى بلعد در آن جمع مى شود و در زبانفارسى آن را سنگدان گويند و اما صيصيه عبارت است از خارى كه در پشت پاى حيوان وبه عبارت ديگر محل پاشنه حيوان قرار دارد، و در اين دو علامت يعنى (دفيف و صفيف ) وداشتن يكى از (سه عضو حوصله و قانصه و صيصيه ) بين مرغ آبى و خشكى فرقىنيست از هر دو نوع هر مرغى كه دفيفش بيشتر باشد از صفيف و يا يكى از آن سه عضو رادر بدن داشته باشد حلال است هرچند ماهى خوار باشد و هر مرغى كه صفيف آن از دفيفشبيشتر باشد و يا يكى از آن سه چيز را نداشته باشد حرام است .
مساءله 9 - اگر در مرغى اين دو علامت با هم معاوضه داشته باشند مثلا صفيفشبيشتر باشد از دفيف لكن در عين حال حوصله يا قانصه يا صيصيه داشته باشد و يابعكس دفيفش بيشتر باشد از صفيف و در عين حال هيچ يك از آن سه عضو دربدنش نباشدظاهر اين است كه بايد علامت اول را معيار گرفت ، و در نتيجه بايد درمثال اول كه صفيف حيوان بيشتر است بايد گفت آن حيوان حرام گوشت است هرچند كه يكىاز آن سه عضو را هم داشته باشد، و در مثال دوم بايد گفت آن حيوانحلال است لكن در اينجا مسئله مشكل است و احتياط ترك نشود هرچند كهحلال بودن اقرب است ، لكن بعضى منكر اين تعارض شده اند و گفته اند هرگز چنينچيزى اتفاق نمى افتد و اگر اين حرف درست باشد ديگر اشكالى نيست .
مساءله 10 - اگر مرغى را ببيند كه در هوا پرواز مى كند هم صفيف دارد و هم دفيف ونتواند بفهمد كدامش بيشتر است وظيفه اش تنها رجوع به علامت دوم است ، يعنى وجود يكىاز آن سه عضو و عدم آن اگر وجود داشت حلال و اگر نداشت حرام ، و همچنين است اگرمرغى ذبح شده را پيدا كند ووضع آن را نداند، و اگر به طور كلى وضع آن را ندادناقرب آن است كه حلال است .
مساءله 11 - اگر فرض شود كه مرغى صفيف و دفيفش برابر باشد احتياط آن استكه در تشخيص حليت و حرمت گوشتش بعلامت دوم رجوع شود و اگر علامت دوم را ندادناقرب آن است كه آن گوشت حلال است .
مساءله 12 - تخم هم مرغى تابع خود مرغ است ، اگر مرغىحلال باشد تخم آن نيز حلال است و اگر حرام باشد تخمش هم حرام است ، و اگر تخممرغى مشتبه باشد و معلوم نباشد از مرغ حرام گوشت است ياحلال گوشت در صورتى كه مانند تخم مرغ خانگى سر و ته داشته باشد يعنى سر وته آن مساوى نباشد حلال و اگر مساوى باشد حرام است .
مساءله 13 - شتر مرغ جزء طيور و حلال گوشت است همچنانكه تخم آن نيزبنابراقوى حلال است .
مساءله 14 - لك لك مرغى است كه دليلى بر حرمت و حليت گوشت آن وارد نشده ،بناچار بايد در تشخيص حليت و حرمتش بعلامتهاى گذشته مراجعه شود و ظاهرا صفيف اينحيوان از دفيفش بيشتر است و لذا حرام گوشت است ، و اگر كسى اين معنا را احراز نكردهبايد به علامتهاى دوم رجوع كند.
مساءله 15 - حيوانى كه در اصل خلقت حلال گوشت است به خاطر چندعامل حرام گوشت مى شود: يكى اينكه نجاست خوار باشد كه چنين حيوانى راجلال مى گويند و آن حيوانى است كه غذايش نجاست انسان شده است به طورى كه عرفبگويد غذاى آن نجاست انسان است ، و نجاست ساير حيوانات حرام گوشت حكم نجاست آدمىرا ندارد، و همچنين ساير نجاسات پس اگر حيوانى نجاست آدمى را نمى خورد لكن نجاستهاى ديگر مى خورد جلال نيست ، و حيوان وقتىجلال مى شود كه غذايش منحصر در نجاست آدمى بشود پس اگر هم غذاى مخصوص خود رامى خورد و هم نجاست آدمى جلال بر آن صدق نميكند و حرام گوشت نمى شود مگر آن كهغذاى خود را به ندرت بخورد به طورى كه در نظر عرف حكم نخوردن را داشته باشد،شرط ديگر جلال شدن اين است كه مدت نجاستخوارى حيوان طولانى شده باشد و ظاهرايك روز و يك شب در جلال شدن حيوان كافى نيست بلكه در كمتر از دو روز و بلكه سهروز صدق اين معنى مشكوك است .
مساءله 16 - حكم جلال شدن در همه حيوانهاجارى است چه حيوان چرنده باشد ياپرنده يا ماهى .
مساءله 17 - حيوان همانطور كه به جلال شدن گوشتش حرام مى شود شير آن واگر مرغ است تخم آن نيزحرام مى شود، و هر زمانى كه گوشتشحلال شد شير و تخم نيز حلال مى شود، و حاصل كلام اينكه اين حيوان كه به عارضىحرام شده تا وقتى كه استبراء نشده در تمام احكام مانند حيوان حرام گوشت بهاصل خلقت است و وقتى استبراء شد حكم حرمتش از بين مى رود، بله در بعضى از اين افراداين حكم كلى حرمت از باب احتياط است .
مساءله 18 - ظاهر اين است كه نجاستخوارى مانع تذكيه حيوان نمى شود پس ‍ حيوانجلال نيز به همان نحوى كه ساير حيوانات تذكيه مى شوند تذكيه مى شود، و اثرتذكيه آن اين است كه گوشت و پوستش پاك مى شود مانند حيوانات حرام گوشت اصلىكه قابل تذكيه باشند (چون گرگ و گربه نه چون سگ و خوك ).
مساءله 19 - حرمت گوشت حيوان جلال از راه استبراء از بين مى رود، و استبراء ايناست كه حيوان را ببندند و از خوردن نجاست جلوگيريش كنند و غذاى خاص او را بدهند تازمانى كه نجاستخوارى از سرش برود به طورى كه ديگر اسمجلال بر آن صادق نباشد، و به احتياط نزديك تر آن است كه علاوه بر صدق نكردنعنوان جلال به آن حيوان عدد ايامى كه براى هر حيوانجلال در روايات معين شده را مراعات كند يعنى شترجلال را چهل روز و گاو جلال را بيست روز و احوط سى روز است و در گوسفند ده روز و دراردك پنج روز و در مرغ خانگى سه روز و در ماهى يك شبانه روز، و در غير اينها ازحيواناتى كه براى استبراءش اندازه اى معين نشده معيار تصديق عرف است به اينكه اينحيوان ديگر نجاست خوار نيست .
مساءله 20 - كيفيت استبراء اين است كه حيوان را ببندند و يا حبس كنند و در مدت مقررنگذارند نجاستى بخورد و بنابراحتياط مستحب در آن مدت دانه يا علف پاك به آن بدهندهرچند كه اكتفاء به هر غذائى غير از نجاست آدمى كه باعثجلال است خالى از قوت نيست ولو غذاى نجس تا چه رسد به متنجس .
مساءله 21 - مستحب است مرغ خانگى كه قرار است ذبح شود را چند روزى ببندند وپس از آن ذبح كنند هرچند كه نجاستخوارى از آن نديده باشند.
مساءله 22 - يكى ديگر از عواملى كه موجب حرام گوشت شدنحلال گوشت مى شود آن است كه انسان آن حيوان را وطى كند، چه از مجراى بولش و چه ازمجراى فضله اش هرچند كه منى انسا در بدن حيوان ريخته نشود، وطى كننده چه صغيرباشد و چه كبير چه عالم باشد و چه جاهل چه به اختيار خود اينعمل را مرتكب شده باشد و چه وادارش كرده باشند چه اينكه آن حيوان نر باشد و چه ماده ،در همه اين احوال آن حيوان حرام گوشت مى شود حتى اگر بعد از اينعمل حيوان ديگر از آن حيوان متولد شود آن نيز حرام است ، و همچنين شير و پشم و موىحيوان حرام است ، و ظاهرا اين حكم مختص به بهائم (چهارپايان ) و در غير آن ها جارىنيست .
مساءله 23 - حيوانى كه وطى شده اگر خوردن گوشتشمعمول است نظير گاو و گوسفند و شتر واجب است آن را ذبح نموده لاشه اش را بسوزانند،و در صورتى كه غير مالك آن را وطى كرده باشد بايد قيمت آن را به مالك بپردازد، واگر سوارى و يا باركش است و خوردن گوشتشمعمول نيست چون قاطر و الاغ و اسب واجب است آن را از شهرى كه در آن وطى شده به شهرو محل ديگرى برده شود و در آن جا بفروش برسانند وپول آن را به شخص وطى كننده بدهند و او هم قيمت واقعى حيوان را به مالكش ‍ بپردازد.
مساءله 24 - يكى ديگر از عواملى كه سبب حرام گوشت شدن حيوانحلال گوشت است اينكه بره و يا بزغاله و گوساله بقدرى شير خوك را بخورد تا ازآن شير نيرو بگيرد و گوشت بر بدنش برويد و استخوانش محكم شود كه در اينصورت آن حيوان حرام گوشت مى شود، حتى نسل آن و شيرش نيز حرام است ، و سگ وكافر حكم خوك را ندارند (پس اگر بزغاله مثلا از شير زن كافره اى يا سگى رشدكند حرام گوشت نمى شود)، حال آيا خوردن شير از پستان خوك علت حرمت است يا مطلقشير خوك خوردن به هر نحو كه باشد حتى اگر از شيشه باشد و آيا شير خوردنشفقط در ايام شيرخوارگى اين حكم را دارد و ياشامل دوران علف خوارى بزغاله نيز مى شود؟مسئلهمشكل است ، هرچند كه احتياط در نخوردن گوشت آنها است ، و اما اگر شيرخوار اندكى شيرخوك بخورد به طورى كه استخوانش از شير خوك محكم نشده باشد خوردن گوشتش مكروهاست ، و كراهت آن به اين وسيله برطرف ميشود كه هفت روز حيوان را از خوردن شير خوكمانع شوند و اگر شير خوار است شير گوسفند يا بز بدهند و اگر نيست هفت روز او راعلف بدهند.
مساءله 25 - اگرحيوان حلال گوشت شراب بخورد و مست شود و درحال مستى ذبحش كنند گوشتش حرام نيست ، بلكه بنابراحتياط بايد آن را بشويند، امااجزاء درونيش مانند شكمبه و سيراب و جگر و كبد وامثال آن خوردنى نيست هرچند آن را شسته باشند، و اما اگر حيوانحلال گوشت بول نجس خورده و بلافاصله ذبح شده باشد گوشتشحلال است و شستن لازم ندارد ولى اندرونش بعد از شستن خوردنى است .
مساءله 26 - اگر بزغاله يا گوساله از شير زنى بمكد تا از شير گرفته وبزرگ شود، گوشتش حرام نمى باشد ليكن مكروه است .
مساءله 27 - از حيوان حلال گوشت چهارده چيز حرام است : 1 - خون 2 - فضله 3 -طحال 4 - آلت نرى 5 - آلت مادگى كه قسمت بيرونى و درونى آن هر دو حرام است 6 -تخم 7 - مثانه 8 - كيسه صفرا9 - نخاع 10 - غده ها (دانه هاى گرد كه غالبا فندقىاست و در سراسر بدن حيوان ديده مى شود).11 - رحم حيوان ماده كه بچه در آن بهوجود مى آيد، و احتياط واجب آن است كه از جفت بچه نيز كه با بچه بيرون مى آيد اجتنابشود.12 - دو رشته عصب زردرنگى كه از گردن تا دم حيوان در پشت او كشيده شود.13 -دانه خاكسترى رنگى كه در وسط پيشانى حيوان قرار دارد و به اندازه نخود است و رنگآن با مخ كه در جمجمه حيوان است تفاوت دارد. 14 - حدقه چشم يعنى آن قسمت ميانى وسياه رنگى كه در وسط چشم واقع است نه همه چشم .
مساءله 28 - اين چهارده چيز كه گفتيم حرام است از حيواناتى كه با ذبح و نحرتذكيه مى شوند، اما از ماهى و ملخ هيچ چيزى بغير از فضله و خون حرام نيست و تازه درحرمت آن دو نيز اشكال است .
مساءله 29 - اين احتياط ترك نشود كه آن چه از اين چهارده چيز در مرغان ديده شد ازخوردن آن اجتناب كنند ولى در حرمت فضله و خون مرغان اشكالى نيست .
مساءله 30 - از حيوانى كه ذبح شده غير از آن چهارده چيز همه چيزش ‍ خوردنى است ،بنابراين قلب و كبد و سيراب و روده و غضروف و عضلات و هرچيز ديگرشحلال است ، بله خوردن كليه ها و گوش قلب و رگها مخصوصا چهار رگ گردن كراهتدارد، و آيا پوست و استخوان حيوان در صورتى كه ضرر نداشته باشدحلال است يانه ، ظاهرتر حليت آن ها ولى به احتياط نزديك تر اجتناب از آنها است ، بلهاشكالى در حليت پوست سر حيوان و پوست بدن مرغ خانگى و ساير مرغان و همچنين حليتاستخوانهاى ريز مرغان كوچك مانند گنجشك نيست .
مساءله 31 - هر چيزى كه خوردن گوشتشحلال است هم خام آن حلال است و هم پخته اش بلكه حتى سوخته آن اگر ضرر نداشتهباشد، بله خوردن گوشت تازه اى كه با آفتاب يا آتش يا به وسيله پاشيدن نمك برآن و خشكاندنش در سايه و قورمه شدن رنگش تغيير نكرده مكروه است .
مساءله 32 - در جواز نوشيدن بول حيواناتحلال گوشت چون گوسفند و گاو در غير صورت ضرورت بين فقهاء اختلاف است و اقوىحليت آن است ، همان طورى كه نوشيدن بول شتر جهت دواء بدوناشكال حلال است .
مساءله 33 - فضله تمامى حيوانات حتىحلال گوشت حرام است ، بله على الظاهر فضله كرماهائيكهداخل ميوه ها و يا خربزه و يا در شكم ماهى و ملخ مى چسبد حرام نيست .
مساءله 34 - خون هر حيوانى كه خون جهنده دارد حتى علقه (خون بسته ) حراماست به جز خونى كه بعد از ذبح در بدن حيوان باقى مى ماند كه حرام نيست ، ولى خونقلب و كبد حلال بودنش مشكل است ، و اما خون حيوانى كه خون جهنده ندارد و حرام گوشتهاخون قورباغه و سوسمار بدون اشكال حرام است و درحلال گوشتها چون ماهى حلال گوشت محل خلاف است ، و ظاهرا در صورتى كه با خودماهى خورده شود حلال است و اما خوردن آن بتنهائى حليتشمشكل است و احتياطآن است كه از خوردن خونى كه در تخم مرغ ديده مى شود اجتناب شودهرچند كه پاك است .
مساءله 35 - در كتاب طهارت بيان كرديم كه اجزاء حيوان مردار شده كه روح در آنحلول نكرده حتى شير و تخم پاك است ، البته به شرطى كه پوست بيرونى تخم محكمشده باشد و نيزشيردان گوسفند مردار همان طور كه پاك استحلال نيز هست .
مساءله 36 - اشكالى نيست در اينكه خوردن چرك (خون فاسد شده ) و چركبيرون بدن و بلغم كه از سينه بيرون مى آيد و آب بينى از هر جاندارى حرام است ، و اماآب دهان و عرق حيوانى كه نجس العين نباشد ظاهراحلال است مخصوصا آب دهانش ، و مخصوصا اگر از انسان يا حيوانحلال گوشت باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation