اين احتمال نيز داده شده كه «سائق» و «شهيد» يك فرشته است كه دو كار مى كند; هم انسان را به صحنه محشر مى راند و هم گواه اعمال او است. و نيز گفته اند: كه «سائق» فرمان الهى است كه انسان را به سوى محشر، براى حساب و جزا مى راند و «شاهد» پيامبران و علما، يا عقل انسان و اعضاى او است.
ولى غالب اين تفسيرها بعيد به نظر مى رسد و ظاهر اين است كه اشاره به دو فرشته الهى باشد كه يكى مأمور سوق دادن انسان به عرصه محشر، و ديگرى گواهى دهنده بر اعمال او است.
[498]
[499]
بخش سوم
و منها فى صفة الجنّة
بخش ديگرى از اين خطبه است كه بهشت را توصيف مى كند.
دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ، لاَيَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا، وَ لاَيَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَ لاَيَهْرَمُ خَالِدُهَا، وَ لاَيَبْأَسُ سَاكِنُهَا.
ترجمه
در آنجا درجاتى است كه يكى از ديگرى برتر و منزل گاه هايى است كه با هم متفاوت است. نعمت هايش جاودان است و هرگز قطع نمى شود و ساكنانش از آن كوچ نمى كنند و آنان كه در آن جاى دارند، پير نمى شوند و گرفتار شدايد نمى گردند.
شرح و تفسير
درجات بهشتى
در بخش پايانى اين خطبه، امام(عليه السلام) به دنبال اشاره هاى بيم دهنده اى كه در بخش سابق بود، سخن از نعمت هاى روح پرور بهشت و عنايات پايدار پروردگار نسبت به بهشتيان مى كند، تا انذار را با بشارت بياميزد و اسباب خوف و رجا را در كنار هم قرار دهد، تا در نتيجه، انگيزه هاى حركت به سوى كمالات و سير الى اللّه از هر نظر كامل گردد. مى فرمايد: «در آنجا درجاتى است كه يكى از ديگرى برتر و منزل گاه هايى است كه با هم متفاوت است» (دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ).
[500]
اين سخن را بدان جهت مى فرمايد كه هر انسانى در هر درجه اى از كمال باشد به آن بسنده نكند و پيوسته به سوى كمالى بالاتر و مقاماتى والاتر حركت كند; بر علم و عمل بيافزايد و در خودسازى و تهذيب نفس، پيش برود. بديهى است هر قدر ايمان و عمل و معرفت و اخلاق كامل تر باشد، به همان اندازه، سهم انسان از مواهب معنوى و مادّى الهى در آن سرا، بيشتر است.
در قرآن مجيد نيز به اين درجات (پله هايى كه به سوى كمالات بالا مى رود) بارها اشاره شده است; مى فرمايد: «وَ لِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا; براى هر يك از آنها درجاتى است، به خاطر اعمالى كه انجام داده اند»(1).
در جاى ديگر مى فرمايد: «نَرْفَعُ دَرَجَات مَنْ نَشَاءُ; درجات هركس را بخواهيم (و شايسته بدانيم) بالا مى بريم»(2).
در آيات ديگر قرآن، شرح اين درجات آمده است، مانند: «اَلسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ* فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ; پيشگامان پيشگام، مقرّبان درگاه الهى هستند، در باغهاى پرنعمت بهشت جاى دارند».(3)
«وَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ; و اصحاب يمين (خجستگان) چه اصحاب يمين (و خجستگانى) هستند»(4).
در پايان سوره «واقعه» نيز بار ديگر به اين دو گروه ممتاز كه يكى از ديگرى ممتازتر است اشاره كرده، مى فرمايد: «فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيم* وَ أَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ* فَسَلاَمٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ; امّا اگر او (كسى كه در آستانه مرگ قرار دارد) از مقرّبان باشد در راحتى و گُل و بهشت پر نعمت است; و اگر از اصحاب يمين باشد (به او گفته مى شود) سلام بر تو از سوى دوستانت كه آنها نيز از اصحاب يمينند»(5).
1. سوره انعام، آيه 132.
2. سوره انعام، آيه 83.
3. سوره واقعه، آيات 10-12.
4. همان سوره، آيه 27.
5. همان سوره، آيات 88-91.
[501]
در ديگر آيات قرآن، جايگاه گروهى از مؤمنان صالح را «جَنّات عَدْن» و گروهى را «جَنّات مَأوى» و گروهى را «جَنّات فِرْدَوْس» و گروهى را «جَنّات نَعِيم» شمرده كه هر كدام مى تواند اشاره اى به مقامات گوناگون بهشتيان باشد.(1)
در حديثى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) چنين مى خوانيم: «ألْجَنَّةُ مِئَةُ دَرَجَة مَا بَيْنَ كُلِّ دَرَجَتَيْنِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ; الْفِرْدَوْسُ أَعْلاَهَا دَرَجَةً، مِنْهَا تَفْجُرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ الاَْرْبَعَةِ، فَإِذَا سَأَلْتُمُوا اللّهَ، فَاسْأَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ; بهشت، يكصد درجه است كه مابين هر درجه اى با درجه ديگر، فاصله اى همچون فاصله ميان زمين و آسمان است و بالاترين درجات آن، فردوس است; آنجا نهرهاى چهارگانه بهشت سرچشمه مى گيرد، پس هنگامى كه از خداوند تقاضا مى كنيد، فردوس را تقاضا كنيد!»(2)
در خبر ديگرى مى خوانيم: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ لَيَرَوْنَ أهْلَ عِلِّيِّينَ كَمَا يُرَى النَّجْمُ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ; اهل بهشت ساكنان عليّين را همچون ستارگانى برفراز آسمان مى بينند»(3).
طبيعى است هنگامى كه مؤمنان صالح در ايمان و عمل با هم متفاوت باشند، بايد مقامات بهشتى آنان نيز متفاوت باشد و شايد عدد «صد» كه در حديث بالا آمد عدد تكثير باشد و تفاوت مقامات از نظر تعداد، بسيار بيش از اينها باشد و نيز ممكن است درجات اصلى يكصد درجه باشد كه هر كدام از آنها نيز به درجات متعدّدى تقسيم شود; لذا قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى; و هر كس در حالى كه با ايمان باشد و نزد او آيد، درجات عالى دارد»(4) (اشاره به اينكه درجات عالى نيز متفاوت است).
در حديث ديگرى از امام زين العابدين على بن الحسين(عليه السلام) آمده است كه: «خداوند درجات بهشت را به اندازه آيات قرآن قرار داده است. كسانى كه قرآن مى خوانند به آنها گفته مى شود: بخوانيد و بالا رويد(5).»
1. براى آگاهى بيشتر به «پيام قرآن»، جلد ششم، صفحه 345 تحت عنوان «مقامات بهشتى» مراجعه شود.
2. بحار الانوار، جلد 8، صفحه 89.
3. منهاج البراعة، جلد 6، صفحه 119.
4. سوره طه، آيه 75.
5. بحارالانوار، جلد 8، صفحه 133.
[502]
امام(عليه السلام) در ادامه سخن، چهار وصف براى بهشت و درجات آن بيان فرموده كه هر كدام از ديگرى جالب تر است. نخست مى فرمايد: «نعمت هاى بهشتى جاويدان است و هرگز قطع نمى شود.» (لاَيَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا)
نه همچون نعمت هاى دنيا كه گاه آفت مى پذيرد و كم و زياد، يا نابود مى شود; همان گونه كه در آيه 35 سوره «رعد» آمده: «اُكُلُهَا دَائِمٌ وَ ظِلُّهَا».
در وصف دوم مى فرمايد: «ساكنانش از آن كوچ نمى كنند.» (وَلاَيَـْظعَنُ(1) مُقِيمُهَا).
يعنى هم نعمت هايش جاويدان است و هم سكونت ساكنانش.
در توصيف سوم اشاره به عدم ظهور عوارض پيرى با گذشت زمان كرده، مى فرمايد: «و ساكنانش پير نمى شوند.» (وَ لاَيَهْرَمُ خَالِدُهَا).
در توصيف چهارم اشاره به عدم شدايد و سختى ها شده است، مى افزايد: «و آنان كه در آن جاى دارند، گرفتار شدائد نمى گردند.» (وَ لاَيَبْأَسُ(2) سَاكِنُهَا).
در مجموع محيطى است مملوّ از نور و بركت، و خالى از هرگونه مشكلات و نكبت.
1. «يَظْعَنُ» از ماده «ظَعن» (بر وزن طعن) به معناى كوچ كردن است.
2. «يَبْأس» از مادّه «بَأْس» به معناى فقر و شدّت نياز است.
[503]
نهج البلاغه
خطبه 86
خطبه 86(1)
و من خطبة له عليه السّلام
و فيها بيان صفات الحقّ جلّ جلاله ثمّ عظة الناس بالتّقوى و المشورة
در اين خطبه، بخشى از صفات خداوند متعال بيان شده، سپس موعظه مردم به تقوا و مشورت.(2)
خطبه در يك نگاه
اين خطبه، در واقع از پنج بخش تشكيل يافته است; در قسمت اوّل: - همان گونه كه در بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه ديده ايم- به بيان اوصاف پروردگار پرداخته شد; صفاتى كه توجّه به آن، تأثير عميق تربيتى در انسان دارد و او را از گناهان باز مى دارد و به نيكى ها دعوت مى كند.
1. سند خطبه: اين خطبه به طور متفرّق در كتابهاى ديگرى كه عموماً قبل از نهج البلاغه تأليف شده، آمده است و علّت جدا كردن بخش هاى آن در اين كتابها، اين بوده است كه هر يك از مؤلّفين آنها، تنها بخش مورد نظر خود را ذكر كرده اند. اين كتابها عبارتند از: «اخبار الطوال ابوحنيفه دينورى»، «تحف العقول حرّانى»، «محاسن برقى»، «مجالس شيخ مفيد»، «مشكاة الانوار طبرسى» و «غُررالحكم آمُدى» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 127).
2. در نسخه هاى «نهج البلاغه صبحى صالح» كه متون اين كتاب از آن گرفته شده و نسخه نسبتاً صحيح و درستى است - چنانكه ملاحظه مى كنيد- در عنوان اين خطبه سخن از موعظه مردم به تقوا و مشورت آمده است و به نظر مى رسد كه اين عنوان را خود او به اين خطبه داده است; در حالى كه در اين خطبه كمترين سخنى از مشورت به ميان نيامده و بعيد نيست كه نامبرده آن را با يكى ديگر از خطبه هاى نهج البلاغه، اشتباه كرده باشد.
[504]
در بخش دوم: مردم را موعظه مى كند كه در اين دنياى زودگذر، به تهيّه زاد و توشه براى آخرت بپردازند و هدف آفرينش خويش را فراموش نكنند.
در بخش سوم: به اهميّت قرآن مى پردازد كه خداوند در آن اتمام حجّت كرده و گفتنى ها را در هر زمينه گفته است.
در بخش چهارم: به مردم هشدار مى دهد تا از خواب غفلت برخيزند و در باقى مانده عمر خويش، به جبران گذشته بپردازند و مراقب وسوسه هاى شياطين بوده باشند.
و سرانجام در آخرين بخش: به چند قسمت از صفات رذيله اشاره كرده و مردم را از آن برحذر مى دارد و بهترين انسان ها را با ذكر اوصافى معرّفى مى فرمايد. مجموعه اين بخش هاى پنج گانه، نسخه شفابخشى را براى بيمار دلان و غافلان مغرور تشكيل مى دهد.
* * *
[505]
بخش اوّل
قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ، وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الاِْحَاطَةُ بِكُلِّ شَىْء، وَالْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَىْء، وَالْقُوَّةُ عَلَى كُلِّ شَىْء.
ترجمه
خداوند از درون همه كس آگاه است و باطن همه انسانها را آزموده و از آن با خبر است، به هر چيزى احاطه دارد و بر همه اشيا غالب و پيروز است و به هر كارى قدرت دارد.
شرح و تفسير
از اسرار درون شما آگاه است
امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه، اشاره به پنج وصف از اوصاف پروردگار مى كند كه توجّه و باور كردن آن، زمينه را براى پذيرش حرف حقّ و خودسازى، كاملاً فراهم مى سازد.
نخست مى فرمايد: «خداوند از درون همه كس آگاه است» (قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ).
سپس مى افزايد: «و باطن همه انسانها را آزموده و از آن با خبر است» (وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ).
«به هر چيز احاطه دارد» (لَهُ الاِْحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْء).
«و بر همه اشيا غالب و پيروز است» (وَ الْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَىْء).
«و به هر كارى قدرت دارد» (وَ الْقُوَّةُ عَلَى كُلِّ شَىْء).
[506]
جمعى از «مفسّران نهج البلاغه»، جمله اوّل و دوم را به يك معنا تفسير كرده اند و از قبيل جملات مترادف دانسته اند و مى گويند: هر دو بر اين معنا تأكيد دارد كه خداوند از اسرار درون همه كس آگاه است. اين در حالى است كه بعضى گفته اند: «خَبَرَ» (به فتح باء) به معناى آزمودن و «خَبِرَ» (به كسر باء) به معناى آگاه بودن است و «خَبَرَ» (به فتح باء) در جاى ديگر «نهج البلاغه» به معناى آزمودن آمده است: «إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا...; مَثَل كسى كه دنيا را آزموده است مانند...»(1).
با توجّه به اينكه اصل اين است كه هر جمله اى معناى جديدى را بيان كند، سخن كسانى كه آن را به آزمودن تفسير كرده اند، مناسب تر به نظر مى رسد; هر چند آزمايش ها سبب آگاهى هاست و حتّى گاهى آزمودن چيزى، كنايه از آگاه بودن بر آن مى باشد.
در هر حال، هدف آن است كه همه توجّه داشته باشيم خداوند به تمام اسرار و ضماير ما آگاه است. حتّى ما را بهتر از خود ما مى شناسد; نيّات شوم و پليد و ريا و شرك و اغراض سوء را به خوبى مى داند و ظاهر و باطن براى او يكسان است.
جمله «لَهُ الاِْحَاطَةُ بِكُلِّ شَىْء» در واقع از قبيل ذكر عام، بعد از خاصّ است; چرا كه در جمله هاى قبل، سخن از احاطه علمى خداوند به اسرار درون انسانها به ميان آمده و در اين جمله سخن از آگاهى او بر همه اشيا عالم است; همانگونه كه جمله چهارم و پنجم از قدرت مطلقه خداوند سخن مى گويد; با اين تفاوت كه جمله چهارم، ناظر به غلبه و قاهريّت و پيروزى او بر هر چيز است، در حالى كه در جمله پنجم، قدرت او را بر انجام هر چيز و هر كارى بيان مى دارد.
1. نهج البلاغه، نامه 31.
[507]
بعضى گفته اند: تفاوت ميان اين دو چنين است كه قوّه بر هر كار، به معناى قدرت بر ايجاد آن است و غلبه، به معناى سيطره بعد از وجود مى باشد. يعنى چنان نيست كه اشيا بعد از وجودشان از تحت فرمان خداوند، كنار برود.
به هر حال، اين صفات پنج گانه، شرحى بر علم و قدرت مطلقه خداست كه توجّه به آن، عامل بازدارنده قوىّ در برابر گناه، و انگيزه نيرومندى بر اطاعت فرمان حق است.
* * *
[508]
[509]
بخش دوم
فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ، قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ، وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ، وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ، وَلْيُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ وَقَدَمِهِ، وَلْيَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ. فَاللهَ اللهَ أَيُّهَا النَّاسُ، فِيَما اسْتَحْفَظَكُمْ [احفظكم] مِنْ كِتَابِهِ، وَاسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَلَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى، وَلَمْ يَدَعْكُمْ فِي جَهَالَة وَلاَ عَمًى، قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ، وَ عَلِمَ أَعْمَالَكُمْ، وَ كَتَبَ آجَالَكُمْ.
ترجمه
آن كس كه اهل عمل است، بايد در مدّتى كه مهلت دارد عمل كند، پيش از آنكه اجلش فرا رسد (و فرصتها از دست برود) و در ايّام فراغتش پيش از آنكه گرفتار شود تلاش كند و در روزگار آسودگى، قبل از آنكه راه گلو بسته شود (و قدرت نفس كشيدن را از دست دهد)، كوشش نمايد و براى خويشتن و آينده اش چيزى آماده كند، و زاد و توشه اى از سرايى كه بايد از آن كوچ كند، براى سراى ابدى برگيرد. اى مردم! خدا را، خدا را در نظر آريد! در آنچه حفظ آن را درباره كتاب خود، از شما خواسته است و حقوقى را كه نزد شما به وديعت گذارده است; زيرا خداوند شما را عبث و بيهوده نيافريده و مهمل نگذاشته و در جهل و نابينايى رها ننموده است;
[510]
بلكه وظايف شما را دقيقاً تعيين فرموده و اعمال شما را مى داند و سرآمد عمرتان را مقرّر داشته است.
شرح و تفسير
زاد و توشه برگيريد!
امام(عليه السلام) در بخش آغازين اين خطبه، هشدارى درباره علم و قدرت خداوند و آگاهى او بر اسرار كائنات و سراير و ضماير افراد مى دهد و در واقع مقدّمه اى است براى هشدار دومى كه در بخش دوم اين خطبه آمده است: هشدارى كه همه انبياء و اولياء اللّه نسبت به مردم داده و مى دهند; مى فرمايد: «آن كس كه اهل عمل است بايد در مدّتى كه مهلت دارد عمل كند، پيش از آنكه اجلش فرا رسد (و فرصت ها از دست برود) و در ايّام فراغتش پيش از آنكه گرفتار شود، تلاش كند و در روزگار آسودگى، قبل از آنكه راه گلو بسته شود (و قدرت نفس كشيدن را از دست دهد) كوشش نمايد!» (فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ(1)، قَبْلَ إِرْهَاقِ(2) أَجَلِهِ، وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ، وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ(3) قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ(4)).
سپس در بيان هدف و جهت گيرى اين تلاش و عمل، چنين مى فرمايد: «و براى خويشتن و آينده اش، چيزى آماده كند، و زاد و توشه اى از سرايى كه بايد ازآن كوچ
1. «مَهَل» (بر وزن اجل) در اصل به معناى مدارا نمودن و مهلت دادن است.
2. «اِرهاق»
از مادّه «رَهَقْ» (بر وزن شفق) به معناى پوشانيدن چيزى است و از آنجا كه وقتى اجل فرا مى رسد گويى تمام وجود انسان را مى پوشاند، اين تعبير در جمله بالا در مورد «اجل» بكار رفته است.
3. «مُتَنفّس» از مادّه «تنفّس» در اصل به معناى نفس كشيدن است; ولى از آنجا كه انسان به هنگام آسودگى، نفس هاى عميق و آرام مى كشد واژه «متنفّس» به معناى روزگار آسودگى بكار رفته است.
4. «كَظَم» (بر وزن قلم) به معناى گلوگاه و محلّ نفس كشيدن است و «كَظْم» (بر وزن هضم) معناى مصدرى دارد يعنى: نفس را حبس كردن; كه گاه كنايه از خويشتن دارى به هنگام خشم و مانند آن آمده است.
[511]
كند، براى سراى ابدى برگيرد.» (وَلْيُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ وَ قَدَمِهِ، وَلْيَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ).
در واقع، در جمله هاى نخست، سخن از اصل تلاش و عمل است و در دو جمله اخير، مسير و جهت آن را تعيين مى كند.
قابل توجّه اينكه: تعبير به (أيّامِ مَهَلِهِ) (در ايّامى كه انسان مهلت دارد) تعبير سربسته اى است كه سه جمله بعد، تفسيرش مى كند; در جمله نخست (قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ) اشاره به اصل نعمت زندگى و عمر شده است و در جمله دوم (وَ فِي فَرَاغِهِ...)اشاره به نعمت فراغت، در برابر گرفتارى كسب و كار و همسر و فرزندان; و در جمله سوم (وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ...) به نعمت سلامتى، و نداشتن شدايد و تنگناها و دشواريهاى گلوگير، اشاره شده است.
جمله (وَلْيُمَهِّدْ...) اشاره به آماده ساختن سراى آخرت است، در حالى كه جمله (وَلْيَتَزَوَّدْ) اشاره به برگرفتن زاد و توشه مى باشد; همان گونه كه انسان در اين دنيا، نخست به تهيّه خانه و وسايل زندگى مى پردازد (و به هنگام سفر، مركب تهيّه مى كند) آنگاه سراغ زاد و توشه مى رود.
سپس در ادامه اين سخن امام(عليه السلام) هشدار سومى به همه مردم مى دهد و مى فرمايد: «اى مردم! خدا را، خدا را، در نظر آريد! در آنچه حفظ آن را درباره كتاب خود از شما خواسته است و حقوقى را كه نزد شما به وديعت گذارده، حفظ كنيد.» (فَاللّهَ اللّهَ أَيُّهَا النَّاسُ، فِيمَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ، وَاسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ).
روشن است كه منظور از اين كتاب، قرآن مجيد است كه مردم موظّف به حفظ آن و احكام آنند و منظور از حقوقى كه به وديعت نزد بندگانش گذارده، احكام و
[512]
دستورات و حلال و حرام اوست، كه هرگونه كوتاهى در حفظ آن كتاب و اين حقوق، مسئوليّت عظيم الهى را در پى دارد(1).
سپس به بيان دليلى براى اين هشدار مهم پرداخته، مى فرمايد: «اين به دليل آن است كه خداوند شما را عبث و بيهوده نيافريده، و مهمل نگذاشته، و در جهل و نابينايى رها ننموده است; بلكه وظايف شما را دقيقاً تعيين فرموده و اعمال شما را مى داند و سرآمد عمرتان را مقرّر داشته است!» (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى(2)، وَ لَمْ يَدَعْكُمْ فِي جَهَالَة وَ لاَعَمًى، قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ، وَ عَلِمَ أَعْمَالَكُمْ، وَ كَتَبَ آجَالَكُمْ).
در واقع در هر يك از اين شش جمله كوتاه كه مجموعاً دليلى براى هشدار پيش است، معنا و مفهوم آموزنده اى نهفته است كه آيات قرآنى نيز شاهد و گواه آن است.
نخست، اشاره به هدفدار بودن آفرينش انسان مى كند.
سپس، از وجود برنامه براى زندگى انسان، سخن به ميان آمده است.
در مرحله سوّم، از وجود رهبران و اسباب علم و آگاهى به انسانها سخن مى گويد.
در مرحله چهارم، بحث از تبيين وظايف آنهاست.
در جمله پنجم، از علم خدا به اعمال بشر، پرده برمى دارد.
و در جمله ششم، سخن از محدود بودن عمر انسان و پايان پذيرى آن است.
بديهى است، اگر انسان به اين امور توجّه كند و با تمام وجودش آنها را باور داشته باشد، در حفظ «كتاب اللّه» و «ودايع و احكام الهى» تا آنجا كه توان دارد، خواهد كوشيد.
به هر حال، مهم آن است انسان هدف آفرينش خويش را دريابد و از امكاناتى كه خداوند در اختيار او قرار داده است، بهره بگيرد و خدا را در همه حال حاضر و ناظر
1. ضمير «كتابه» و «حقوقه» هر دو به «اللّه» باز مى گردد و اينكه بعضى احتمال داده اند، ضمير «حقوقه» به «كتابه» برگردد، مناسب سياق كلام نيست.
2. «سُدى» (بر وزن شما) به معناى مهمل و بيهوده و بى هدف است. اين واژه در مورد شترى كه بدون ساربان رها شده و در هر جا مى چرد نيز، بكار مى رود.
[513]
اعمال خويش بداند و فراموش نكند كه زندگى او در اين جهان، محدود و پايان گرفتنى است. به يقين، توجّه به اين حقايق تأثير بسيار مثبت و سازنده اى در اخلاق و رفتار انسانها دارد.
قرآن مجيد نيز در همين زمينه مى فرمايد: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَتُرْجَعُونَ; آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده ايم و بسوى ما باز نمى گرديد»(1).
در جاى ديگر مى فرمايد: «قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا; دلائل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد; كسى كه (در پرتو آن، حقّ را) ببيند به سود خود اوست و كسى كه از ديدن آن چشم بپوشد، به زيان خودش مى باشد».(2)
و در ذيل آيه 30 سوره «محمد(صلى الله عليه وآله)» مى فرمايد: «وَ اللّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ; و خداوند از اعمال شما آگاه هست.» و نيز مى فرمايد: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَيَسْتَقْدِمُونَ; هنگامى كه سرآمد زندگى آنها فرا رسد، ساعتى تأخير نمى كنند و ساعتى پيشى نمى گيرند».(3)
* * *
1. سوره مؤمنون، آيه 115.
2. سوره انعام، آيه 104.
3. سوره اعراف، آيه 34.
[514]
[515]
بخش سوم
وَأَنْزَلَ عَلَيْكُمُ «الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْء» وَ عَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أَزْمَاناً، حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ وَ لَكُمْ- فِيمَا أَنْزَلَ مِنْ كِتَابِهِ- دِينَهُ الَّذِي رَضِيَ لِنَفْسِهِ; وَأَنْهَى إِلَيْكُمْ- عَلَى لِسَانِهِ- مَحَابَّهُ مِنَ الاَْعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ، وَ نَوَاهِيَهُ وَ أَوَامِرَهُ، وَأَلْقَى إِلَيْكُمُ الْمَعْذِرَةَ، وَاتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ، وَ قَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ، وَأَنْذَرَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَاب شَدِيد.
ترجمه
خداوند كتاب (قرآن) را بر شما نازل كرده است، كه بيانگر همه چيز است (و تمام امورى كه به هدايت و سعادت و نجات انسانها مربوط است در آن بيان شده) و پيامبرش را، آن مقدار در ميان شما عمر داده كه براى او و شما آيينى را كه مورد رضاى اوست و در كتاب آسمانى اش نازل كرده، كامل نمايد و بر زبان پيامبرش اعمالى كه محبوب، يا ناخوش داشته، به شما رسانيده و نواهى و اوامرش را بيان كرده و به اين ترتيب، راه عذر را بر شما بسته و حجّت را تمام نموده و اعلام خطر كرده و پيش از فرا رسيدن عذاب شديد، شما را انذار نموده و بيم داده است.
* * *
[516]
شرح و تفسير
بيانگر همه چيز!
در بخش گذشته از اين خطبه، اشاره اى به مسأله اتمام حجّت الهى نسبت به بندگان آمده بود. امام(عليه السلام) در اين بخش، آن را به صورت گسترده، بيان مى كند و شرح مى دهد; مى فرمايد: «خداوند كتاب (قرآن) را بر شما نازل كرده است، كه بيانگر همه چيز است (و تمام امورى كه به سعادت و نجات انسانها مربوط است، در آن بيان شده است) و پيامبرش را، آن مقدار در ميان شما عمر داده كه براى او و شما، آيينى كه مورد رضاى اوست و در كتاب آسمانى اش نازل كرده، كامل نمايد» (وَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمُ «الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْء» وَ عَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أَزْمَاناً، حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ وَ لَكُمْ - فِيمَا أَنْزَلَ مِنْ كِتَابِهِ- دِينَهُ الَّذِي رَضِىَ لِنَفْسِهِ).
آرى، هم كتاب آسمانى جامعى نازل كرد كه تمام معارف الهيّه و برنامه هاى سازنده معنوى و مادّى در تمام امور زندگى انسانها را در بر دارد; همان گونه كه در آيه 89 سوره «نحل» مى فرمايد: «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَىْء وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمينَ; و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.»
و هم به پيامبرش فرصت كافى داد كه همه گفتنى ها را بگويد و دين و آيين خدا را كامل گرداند; همان گونه كه در آيه 3 سوره «مائده» آمده است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلاَمَ دِيناً; امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودانِ) شما پذيرفتم».
سپس براى توضيح بيشتر، انگشت روى موارد خاصّى گذارده، مى فرمايد: «خداوند با زبان پيامبر، اعمالى را كه محبوب، يا ناخوش داشته، به شما رسانيده و
[517]
نواهى و اوامرش را بيان كرده، و به اين ترتيب، راه عذر را بر شما بسته و حجّت را تمام نموده و اعلام خطر كرده است، و پيش از فرا رسيدن عذابِ شديد، شما را انذار نموده و بيم داده است» (وَ أَنْهَى(1) إِلَيْكُمْ عَلَى لِسَانِهِ مَحَابَّهُ(2) مِنَ الاَْعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ، وَ نَوَاهِيَهُ وَ أَوَامِرَهُ، وَ أَلْقَى إِلَيْكُمُ الْمَعْذِرَةَ، وَ اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ، وَ قَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ، وَ أَنْذَرَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذَاب شَدِيد).
امام(عليه السلام) با اين تعبيرات، نشان مى دهد كه با حضور قرآن و سنّت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و تعليماتى كه از اين دو منبع سرچشمه مى گيرد، ديگر هيچ عذرى براى كسى باقى نمى ماند كه بگويد: «آگاهى نداشتم» و يا «نمى دانستم» و يا «اتمام حجّت كافى نشده بود»! در واقع مصداق روشن كلام خداست كه مى فرمايد: «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ; بگو خداوند حجّت كافى دارد».(3)
* * *
نكته
1- هر چه بخواهيد در قرآن است!
جمله «وَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمُ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْء» كه بر گرفته از آيه 89 سوره نحل است، حقيقت مهمّى را در بر دارد كه براى همه قابل دقّت است.
مسلّم است كه منظور از اين جمله، اين نيست كه قرآن دائرة المعارف بزرگى است كه تمام جزييات علوم مختلف از رياضيّات و جغرافيا و شيمى و فيزيك گرفته
1. «أنهى» از مادّه «إِنهاء» به معناى اعلام و ابلاغ چيزى است و در جمله بالا نيز همين مفهوم را مى رساند و مى گويد: «خداوند بر زبان پيامبر آنچه را لازم بوده به شما اعلام و ابلاغ نموده است».
2. «مَحابّ» جمع «مُحَبّ» اسم مكان، يا مصدر ميمى است و در اينجا به معناى موارد محبّت الهى، يا محبوب هاى خداوند است و نقطه مقابل «مكاره» مى باشد.
3. سوره انعام، آيه 149.
[518]
تا علوم انسانى و مكاتب مختلف فلسفى را بيان كرده است; بلكه منظور اين است قرآن، تمام آنچه را به خاطر آن نازل شده است و هدف اصلى اين كتاب آسمانى را تشكيل مى دهد - كه همان مسأله انسان سازى و سعادت بشر در تمام زمينه هاست- در بر دارد: معارف دينى، حقايق مربوط به مبدأ و معاد، وظايف انسان در پيشگاه خدا، وظايف انسانها در برابر يكديگر، مسائل اخلاقى، مسائل اجتماعى و نيازهاى اقتصادى، همه را بيان كرده; گاه انگشت روى جزئيات گذاشته و تمام ريزه كارى ها را بيان نموده (مانند احكام مربوط به قراردادهاى مالى و اسناد بدهكارى كه در طولانى ترين آيه قرآن (آيه 282 بقره) هيجده حكم درباره آن بيان شده) و گاه به بيان اصول كلّى و قواعد عامّه كه از قبيل «بَابٌ يَنْفَتِحُ مِنْهُ أَلْفُ بَاب; درى است كه هزار در از آن گشوده مى شود» بسنده كرده است.
اين تعبير قرآنى كه در خطبه بالا و روايات معصومين روى آن تكيه شده، به مسلمانان گوشزد مى كند كه هر هدايتى را مى خواهند، در قرآن جستجو كنند.
پاسخ به يك پرسش
در اينجا سئوالى پيش مى آيد كه با وجود قرآن مجيد - با اين اوصاف- ديگر چه نيازى به سنّت پيامبر و جانشينان معصوم اوست؟
پاسخ اين سؤال روشن است و آن اينكه بسيارى از آيات، نياز به شرح و تفسير و بيان شرايط و ذكر موارد استثنا دارد و يا متشابهاتى است كه بايد در پرتو محكمات به وسيله معصومين(عليهم السلام) تفسير شود.
فى المَثَل، قرآن سخن از «زكات» به ميان آورده و تنها اصناف هشتگانه مستحقّين را بر شمرده; ولى اجناسى كه زكات به آنها تعلّق مى گيرد و مقدار نصاب و
[519]
شرايط مربوط به گذشت سال و شرايط مستحقّين و نحوه جمع آورى و چگونگى پرداخت اينها، نياز به تفسيرهايى است كه نزد پيشوايان معصوم است.
به علاوه، گذشت زمان مسائل تازه اى را مى آفريند كه بايد براى استنباط احكام آنها، به ريشه ها و اصولى كه در «كتاب اللّه» هست، مراجعه كرد و براى اينكه از هرگونه اشتباه در امان بمانيم، بايد اين كار با راهنمايى معصوم صورت گيرد.
اين نكته نيز قابل توجّه است كه قرآن دعوت كلّى و عمومى به سوى همه علوم و دانش ها كرده و مراجعه به اهل اطّلاع را در هر مسأله اى از مسائل مورد نياز، لازم شمرده است.
* * *