بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مناظره زبان و اندامها, سید حسین شیخ الاسلامى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     MONAZE01 -
     MONAZE02 -
     MONAZE03 -
     MONAZE04 -
     MONAZE05 -
     MONAZE06 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ترك نماز 
گوش : آرى يكى ديگر از زيانهاى زبان كه زيان او به همه ما مى رسد، بلكه ضررشمتوجه جامعه هم مى شود، ترك نماز بوده كه از گناهان بزرگ بشمار آمده است .
زبان : اولا ترك نماز چنان كه گفته شد، مربوط به من نبوده و ثانيا گناه كبيره بودنآن محل حرف است ، زيرا در روايت صدوق كه از حضرت رضا (ع ) در خصوص گناهانكبيره وارد شده ، ترك نماز بشمار نيامده است .
گوش : ببخشيد، اولا بايد توجه كرد كه نماز بوسيله چه عضوى انجام مى گيرد، وعامل مهم در نماز چيست و كداميك از اندامها ركن مهم نماز را تحقق مى دهد و ثانيا اگر تركنماز در روايت حضرت رضا (ع ) ذكر نشده ، ليكن در روايت حضرت عبدالعظيم از امامصادق (ع ) بحساب آمده ، و در روايات ديگر هم مانند روايت عبيدة بن زرارة از امام صادق (ع) از كتاب على (ع ) باتعبير بالاترى بيان گرديده است .
زبان : من قبول ندارم كه ركن اساسى نماز توسط من انجام گيرد، زيرا اركان نمازتوسط دست و پا و پيشانى و احيانا بنده تحقق مى يابد.
گوش : معلوم شد خود جنابعالى متوجه شديد كه شما هم در تحقيق اركان اساسى آندخالت داريد و گرنه خود را شريك اندامها قرار نمى داديد.
زبان : حالا من در اين جهت با شما دعوا ندارم ، لطفا روايت عبيدة بن زرارة را بيان داريد:
گوش بعد از آن كه عبيده از امام صادق (ع ) از گناهان كبيره مى پرسد حضرت در جوابمى فرمايد: آنها در كتاب على (ع ) هفت عدد مى باشد: كفر به خدا،قتل نفس ، عقوق والدين ، خوردن ربا، خوردن مال يتيم ، فرار از جبهه ، تعرب بعدالهجرةو آن گاه از حضرت مى پرسد: آيا اينها بزرگترين معاصى مى باشند؟ حضرت مىفرمايد: بلى ؛ ميگويد: گفتم : خوردن يك درهم ازمال يتيم از راه ظلم بالاتر است يا ترك نماز؟ حضرت فرمود ترك نماز!گفتم : تركنماز را جزو كبائر به حساب نياوردى ؟ حضرت فرمود: من در نخست چه چيزى را ذكر كردم؟ گفتم : كفر را، فرمود: براستى كه تارك الصلاة كافر است البته اگر از روى عمد وبدون عذر و علت باشد. (257)
زبان : آيا در قرآن در موضوع ترك نماز سخنى به ميان آمده است ؟
گوش : آيات در خصوص نماز بسيار است و مى توان ادعا كرد بيش از سىچهل مورد درباره عظمت نماز و سفارش نسبت به آن در قرآن ديده مى شود، ولى چون بحث مامربوط به ترك نماز كه يكى از گناهان بسيار بزرگ مى باشد، لذا به بعضى ازآيات و روايات مربوط به آن مى پردازيم .
بعد از آن كه خداوند بزرگ بيان مى فرمايد كه اصحاب يمين بسبباعمال خود در بوستانهائى از بهشت قرار مى گيرند از گنهكاران مى پرسند: چه عملىشما را به دوزخ كشانيد؟ گويند ما از نمازگزاران نبوديم . (258)
زبان : تنها ترك نماز وسيله دخول آنها به جهنم نبوده ، بلكه ترك زكاة و تكذيب روزقيامت هم بوده است .
گوش : صحيح است ، ولى يكى از عوامل ورود به دوزخ ، ترك نماز بوده و لذا در پاسخ، نخستين عامل به حساب آمده است .
و در نهج البلاغه از حضرت امير المومنين (ع )نقل شده : بعد از آن كه اصحاب خود را به نماز و محافظت و بسيار خواندن آن فرمان مىدهد و آن را وسيله قرب الهى معرفى مى كند در آخر مى فرمايد: آيا نشنيديد پاسخاهل آتش را هنگامى كه از آنها سوال شد چه چيز شما را در دوزخ وارد ساخت ؟گفتند: ما از نمازگزاران نبوديم . (259)
و نيز از آيات ديگرى كه بر آن دلالت دارد اين آيه است : واى بر نمازگزارانى كه ازنماز خود غافل و بيخبرند و آن را به حساب نمى آورند. (260)
زبان : آيا رواياتى هم بر اين مضمون وارد شده است ؟
گوش : البته !بلكه مى توان ادعا كرد: هميشه در احكام ، تعداد روايات بيش از آيات استو اگر زمانى آيه اى هم نباشد، از طريق اهلبيت رواياتى وارد گرديده است .
زبان : بد نيست مقدارى از آنها را بيان فرمائيد.
گوش : يك دسته از روايات ، همان احاديثى است كه در معرفى گناهان كبيره ذكر گرديدهكه يكى از آنها را ترك نماز بحساب آورده بود، و ديگر رواياتى است كه درباره عظمتنماز و ترك آن وارد گرديده ، چنان كه از حضرترسول (ص ) نقل شده كه فرمود: نماز ستون دين است ، پس هر كه نماز خود را عمدا ترككند در حقيقت دين را خراب نموده ، و كسيكه اوقات آن را (بدون عذر) ترك نمايد و به آناهميت ندهد و آن را سبك بشمارد وارد ويل خواهد گرديد، وويل مكانى است در جهنم چنان كه خداوند تبارك و تعالى فرموده :ويل براى آن نمازگزارانى است كه از نماز خود بيخبرند. (261)
و نيز از آن بزرگوار روايت گرديده : نماز خود را ضايع نكنيد؛ زيرا كسى كه نماز خودرا تباه سازد، خداوند او را با قارون و فرعون و هامان - كه خداوند آنها را لعن كند و خوارسازد- محشور خواهد كرد، و بر خدا لازم است كه او را با منافقين در آتشداخل كند، پس واى بر كسى كه نمازش را محافظت ننمايد. (262)
ابو بصير گويد: من برام حميده داخل شدم تا او را بواسطه شهادت امام صادق (ع )تسليت بگويم ، گريه كرد و سپس گفت : يا ابا محمد!اگر در وقت وفات آن حضرتحاضر بودى ، چنين مى ديدى كه هر دو چشمانش را به هم گذاشت ، سپس فرمود: خويشان وآشنايانم را دعوت كنيد، پس چون نزد او اجتماع كردند، حضرت فرمود: هرگز به شفاعتما (اهل بيت ) نمى رسد، كسى كه نماز را سبك بشمارد. (263)
زبان : اين روايت كه در خصوص ترك نماز نبود، بلكه مربوط به ضايع كردن آنست ،يعنى درباره كسى است كه در حقيقت اهل نماز است ولى نمازباطل مى خواند، و بر آن اهميت نمى دهد.
گوش : بسيار خوب !وقتى براى سبك نمودن نماز و اهميت ندادن به آن اين اندازه عذابمترتب گردد، براى اصل ترك نماز چه خواهد شد؟ بعلاوه كسى كه نمازباطل مى خواند، و عمل خود را فاسد مى كند، فرقى با تارك نماز ندارد، يعنى هر دو دردرگاه خدا و در دادگاه عدل الهى محكوم و مجرم شناخته مى شوند. و از حضرت على (ع )نقل شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: دزدترين دزدها كسى است كه از نمازش بدزدد،يعنى آن را تمام نخواند. (264)
و از حضرت رضا از پدر بزرگوارش ، از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : در روز قيامتبنده را بخوانند، اول چيزى كه از او سوال مى شود نماز است ، پس اگر آن را تمام انجامداده كه هيچ ، و گرنه انداخته مى شود در آتش . (265)
و از امام باقر (ع ) روايت گرديده كه رسول خدا (ص ) فرمود: ميان مسلمان و كافرفاصله اى نيست ، جز اين كه كافر نماز واجب را عمدا ترك مى كند و يا بر اثر سستى آنرا نمى خواند. (266)
زبان : راستى كسى كه عمدا نماز نمى خواند كافر است !؟
گوش : ممكن است مراد از اين گونه روايات اين باشد كه واجبى را ترك كند و يا حرامىرا مرتكب شود، با اين عقيده كه جايز است و چنين پندارد كه اين دستورها خرافى است ،چنان كه در روايات صحيحه از امام صادق (ع )نقل شده : هر كه مرتكب گناه كبيره اى از كبائر گردد، و آن راجلال بشمارد چنين عملى او را از اسلام خارج كرده ، و به شديدترين عذابها معذب خواهدشد.(267)
زبان : آيا براى اين افراد در دنيا مجازاتى مقرر شده است ؟
گوش : آرى ، علماى بزرگ و فقهاى عظام ما چنين فتوى داده اند: بعد از آن كه سه مرتبهاو را تعزير كردند، در مرتبه چهارم لازم است او را بكشند و اين در صورتى است كهنماز را قبول دارد و عمدا ترك مى كند، ولى اگر منكر آن شود كه انكارش برگشت بهانكار شرع باشد، در مرتبه اول كشته مى شود. و بايد هم چنين باشد زيرا كسى كهنماز را ترك مى كند يا به آن اهميت نمى دهد،قبول نداشتن قانون و قانون گذار است ، چنان كه اگر در يك جا قانونى وضع شود مثلابگويند: هر كه موقع چراغ قرمز از چهار راه عبور كند، اين قدر جريمه مى شودحالا اگر كسى رد شد و اعتناء نكرد، به چه حساب خواهد بود؟ آيا معنايش اين نيست كه :قانونگذار بيخود گفته ؛ من اين را به عنوان قانونقبول ندارم آيا ايده ديگرى مى توان در حق چنين كسى تصور كرد؟ پس جا دارد كهتارك نماز، كافر باشد و اگر هم فقط از روز تنبلى و سستى و بدبختى باشد، بازدر حكم كافر است ، يعنى در قيامت عذاب مى شود، گر چه در دنيا حكم به اسلام و طهارتاو شود و در مرتبه چهارم چنان كه گذشت بعد از تعزير كشته خواهد شد.
زبان : مگر نماز چيست كه ترك آن اين اندازه رسوائى دارد؟
گوش : به نظر من ، اين همه تاكيد و سفارش درباره نماز به خاطر نتايج و اثراتىاست كه نماز بر روى فرد و جامعه دارد.
دست : ممكن است به بعضى از آن فوائد و نتايج اشاره بفرمائيد؟
گوش : البته آثار و فوائد نماز به قدرى است كه بازگو كردن آن را عهده ما خارجاست ؛ ولى چون ما وظيفه داريم تا آن جا كه ممكن است معارف و حقايق دينى را گسترشبدهيم ؛ لذا به عنوان نمونه به فهرستى از اثرات و ثمرات و صفات ويژه نماز اشارهمى كنيم ؛ به اميد آن كه خداوند ما را از نماز گزاران واقعى قرار دهد:
ثمرات و صفات نماز 
1- نماز مدد كار زندگى انسان است 2- عامل رحمت خداوند است 3- باعث خشيت و ترس از مقامخداوندى است 4- بازدارنده انسان از فحشاء و منكر است 5- ياد خداست 6- ستون دين است7- نخستين چيزى است كه در روز قيامت مورد سوال قرار مى گيرد 8- وسيله آمرزش گناهاناست 9- باعث مصونيت انسان از آتش است 10- عامل استجابت دعاست 11- دعاى فرشتگانست12- بالاترين ذكر خداست 13- بهترين و محبوبترين كارهاست 14- موجب ناراحتى و اندوهشيطان است 15- باعث اخلاص انسان است 16-عامل پاكيزگى ظاهرى (بدن ، لباس و...) و باطنى است 17- نماز سبب مى شود كهفرشتگان شخص نمازگزار را طواف كنند 18- نماز بهترين وسيله قرب الهى است 19-نماز موجبات توجه خدا به انسان را فراهم مى كند 20- نماز، بهتر از بيست حج است :آنهم حجى كه بهتر باشد از انفاق خانه اى پر از طلا، در راه خدا 21- نماز از شرايعدين است 22- زمينه ساز خشنودى پروردگار است 23- راه انبياست 24- وسيله دوستى بافرشتگان است 25- نور معرفت است 26- بركت دهنده رزق و روزى است 27- راحت بدن است28- اسلحه عليه كفار است 29- توشه راه مومن است 30- شفيع ميان انسان و ملك الموتاست 31- انيس انسان در قبر است 32- جواب نكير و منكر است 33- تاج سر، و نور صورتاست 34- دليل و حجت ميان انسان و پروردگار است 35- جواز بر صراط، و كليد بهشتاست 36-صداقيه حورالعين است . 37- ثمن و بهاى بهشت است 38- نردبانى است براىصعود انسان به درجات عاليه 39- زير بنا و قوام اسلام است ، 40- نماز، ميزان است .41- اولين عبادتى است كه خداوند بر پيامبران واجب كرده 42- ادا كننده قرضهاست 43-بر طرف كننده غمهاست 44- روشن كننده چشمهاست 45- باعث شفاى مرضهاست 46- زيادكننده حافظه است ، 47- نماز گفتگوى با خداست .
اينها فوائدى است كه هر كدام داراى مدرك از قرآن و احاديثاهل بيت عصمت و طهارت بوده و امكان دارد فوائدى ديگرى هم باشد كه حقير به آنبرخورد نكرده گر چه مى توان در فضل آن مطالب ديگرى را عنوان كرد، ولىخيال مى كنم همين اندازه كفايت كند.
چشم : بفرمائيد همه استفاده مى كنيم ، زيرا نماز يك فريضه اى است كه هر كسى قدر آنرا نمى داند، چنان كه از على (ع ) نقل شده كه : در حقيقت حق آن را مردانى از مومنين كه آنهارا زينت دنيا و نور چشمان از فرزند و مال مشغول نساخته ، مى شناسند، چنان كه خداوندمى فرمايد: مردانى كه آنها را تجارت و بيع از ذكر خدا و به پا داشتن نماز و دادنزكات باز نمى دارد. (268)
گوش : آرى ، نماز موضوعى است كه خدا پيامبر خود را فرمان مى دهد كه اهلش را بهنماز فرمان دهد، و اگر بطور كامل در اجتماع انجام گيرد، طومار همه فسادها پيچيده مىشود. (269) فريضه نماز به صورتهاى گوناگون و در زمانها و مكانهاى مختلفمقرر گشته مانند: نماز جمعه ، نماز عيد قربان و فطر، در سه وقت : طلوع و غروب وزوال ، سفارش به نماز شده و به اندازه اى مورد تاكيد است كه حتى در تمام حالات :حالت قيام و قعود، و خوابيدن به پهلو بايد عملى گردد، و رد حالتهايى مانند احتضار،غرق ، هدم ، سوختن و جنگ ،از اداى نماز معاف نشده است .
در موارد و مواقع زيادى - از قبيل ورود به مساجد، بعد از زيارت ، بعد از نصف شب و شباول قبر براى ميت ، رسيدن بحاجات ، كفايت مهمات ، استخاره ، طلب روزى و شفا و باران ،شب زفاف ، و مواقع ترس ، زلزله ، گرفتن خورشيد و ماه ، وزيدن بادهاى سخت وصداهاى مهيب كه اغلب مردم بترسند- سفارش گرديده است .
زبان : نماز با اين اهميت چرا همكاران ما (دست و پا و ساير اعضا) از بپا داشتن آن كوتاهىكرده قدر چنين نعمت بزرگى را نمى دانند و اينهمه فوائد را از دست مى دهند؟
گوش : نمى دانم ؟؟ البته بايد قدردان آنها باشند، اميدوارم همه شما بر آن مواظبت كنيد،به گونه اى نماز بخوانيد كه على (ع ) مى فرمايد: هر گاه به نماز ايستادى ،حساب كن اين آخرين نماز من در دنيا است و چنان باش كه گويا بهشت جلوتو، و آتش زيرتو، و ملك الموت ، پشت سرت ، و انبياء از طرف راست ، و فرشتگان از جانب چپ ، وپروردگار از بالاى سر تو بر تو مطلع است توجه كن كه درمقابل چه كسى ايستاده اى و با كه مناجات مى كنى و چه فردى بسوى تو نظر مىاندازد!(270)
و همچنين نمازى بخوانيد همچون زين العابدين (ع ) كه وقتى به نماز مى ايستاد گوياتنه درختى بود كه چيزى از آن حركت نمى كند مگر آن چه باد از آن تكان دهد، و در نمازرنگش ‍ تغيير مى كرد و سر از سجده بر نمى داشت تا آن كه عرق پيشانى او را تركند ومى فرمود: قسم به خداوند كه على بن الحسين كسى را كه در مقابلش مى ايستد، مىشناسد. (271)
و نمازى بخوانيد همچون على بن ابى طالب (ع ) كه درحال نماز تير از پاى مباركش بيرون آورده مى شود و متوجه نمى گردد. نمازى بخوانيدبا كمال توجه و اقبال ، با خضوع و خشوع ، باطمانينه ، و طولانى .
چشم : من يك روايتى را در خصوص ترك نماز ديده ام خيلى تكان دهنده است .
گوش : بفرمائيد.
چشم : از رسول گرامى اسلام (ص ) روايت شده : كسى كه در نماز خود سستى نمايد،خداوند او را به پانزده خصلت مبتلا سازد: از عمر و روزيش بركت را بردارد، و از روى اوسيماى افراد شايسته را محو نمايد، و هر كارى كه مى كند پاداش داده نشده و دعايش بهآسمان بالا برده نمى شود، و براى او در دعاى افراد صالح بهره اى نبوده و خوار وگرسنه و تشنه مى ميرد، و خداوند بر او فرشته اى مامور سازد كه او را در قبرششكنجه دهد، و بر او قبرش تنگ شده و گورش تاريك گشته و پروردگار فرشته اى رامامور ساخته تا او را بصورت بكشد در حالى كه خلايق بسوى او نظر كنند و در حساببه او سخت مى گيرند، و خداوند به جانب او نظر نينداخته و او را پاك نساخته و براىاوست عذابى دردناك . (272)
گوش : مرحبا!حديث بسيار جالبى بود.
ترك زكات 
زبان : خواهش مى كنم چنان كه ترك نماز را به من نسبت داديد، در خصوص ترك زكات همكه توسط دوست ما (دست ) تحقق مى يابد بحث كنيد.
چشم : تذكر بسيار خوبى داديد؛ گر چه مى توان گناه آن را به عهدهدل گذاشت ، چنان كه گناه ترك نماز را هم مى توان از او دانست ، زيرا تصميم گيرى ازآن جاست ، و اوست كه بايد معتقد به زكات و نماز باشد.
قلب : گناه ترك نماز را مستقيما به گردن زبان گذاشتيد، جرم ترك زكات را هم بايددر عهده دست بگذاريد.
زبان : آفرين !مطلب همين است كه جنابعالى فرموديد.
چشم : بنده هم اعتراض شما را پذيرفتم ، گرچه خود شما هم در آن دخالت داريد.
دست : البته دادن زكات توسط من انجام مى گيرد ولى ندادن آن ديگر به من مربوط نيستبلكه مربوط به دل است .
چشم : شما كه قبول داريد دادن زكات از مختصات شماست ، چرا آن را پرداخت نمى كنى تامشمول عذاب ترك زكات نشوى ؟
دست : حالا فرض كنيد كه مربوط به من باشد، در ندادن زكات چه زيانى عايد انسان مىشود؟
چشم : مگر شما روايات متعددى كه درباره گناهان بزرگ وارد شده مطالعه نكرده ايد كهيكى از آنها ترك زكات مى باشد؟
دست : چرا ديده ام !ولى خواستم بيشتر بفهمم .
چشم : آيات بسيارى در قرآن در لزوم دادن زكات مى باشد، تعداد آنها بيش از بيست و هفتآيه است ، ولى آياتى كه مربوط به بحث ماست ، يعنى حرمت ترك زكات ، از چهار پنجآيه بيشتر نيست كه بعنوان نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
زبان : اگر زحمت نباشد همه را بيان فرمائيد.
چشم : خود دست بايد راضى باين كار باشد نه شما.
دست : بفرمائيد استفاده مى كنيم .
چشم : يكى از آن آيات اينست كه خداوند مى فرمايد: كسانى كه نسبت به آن چه خداوند ازفضل و كرمش به آنها داده ، بخل مى ورزند، مى پندارند كه آنبخل برايشان خوب است . بلكه برايشان شر است . و به زودى در روز قيامت آن چه كهبخل ورزيده اند زنجير گردنشان خواهد شد و ميراث آسمانها و زمين از آن خداوند است وخداوند نسبت به آن چه مى كنيد آگاه است (273)
دست : اين آيه مربوط به بدى بخل است نه زكات !
چشم : اولا مربوط به باب زكات است ، و لذا در كتاب معانى الاخبار صدوق از حضرتصادق (ع ) نقل كرده ، كه آن حضرت فرمود: نيست هيچ صاحب طلا و نقره اى كه منع زكاتكند، جز اين كه خداوند عزوجل او را روز قيامت در زمين هموارى حبس نموده و بر او اژدهاىبى موئى را مسلط مى كند (كه به علت زيادى سم ، موهايش ريخته !) اژدها به طرف اوحمله مى كند و او از دستش فرار مى كند پس وقتى ديد كه نمى تواند از آن خلاصى يابد،دست خود را نزديكش آورده پس آن را بجود، چنان كه شتر نر مى جود، آن گاه طوقى مىشود و در گردنش ، و اين گفتار خداى عزوجل است : و به زودى در روز قيامت ، آن چهكه بخل ورزيده اند طوق گردنشان خواهد شد.(274)
و ثانيا اگر در باب زكات هم نباشد، لااقل در باببخل از صدقه است كه آنهم مربوط به شماست و چنين عذابى با صدق مستحبى توافقندارد، پس بايد آن صدقه واجب باشد كه به هر طريق گريبان شما را مى گيرد.
گوش : به آيات ديگر بپردازيد.
چشم : آيه ديگرى كه در قرآن ذكر شده ، همان آيه ايست كه در باب نماز بيان شد كهاهل بهشت از دوزخيان مى پرسند: چه عاملى شما را به دوزخ كشانيد؟ گويند: ما ازنمازگزاران نبوده و زكات مالمان را نمى داديم .
(275)
آيه اى ديگر كه بر حرمت ترك زكات دلالت دارد اين آيه است كه مى فرمايد: و آنان كهطلا و نقره را ذخيره كرده و آنها را در راه خدا انفاق نمى نمايند، پس آنها را به عذابدردناك بشارت بده ، روزى كه حرارت داده مى شود به آن مالها و در آتش جهنم سرخكرده مى شود، پس پيشانيها و پهلوها و پشت هايشان به آن داغ مى گردد و به آنهاگويند: اين همان مالهائى است كه براى خود ذخيره كرده ايد پس بچشيد وبال گنجهائى را كه اندوخته ايد!(276)
و نيز در سوره ديگر چنين مى فرمايد: و واى بر مشركين !كسانى كه زكات نمى دهند وحال آن كه به آخرت كافرند. (277)
روايات هم كه خيلى بيش از آيات وارد شده است ، يك دسته آنها رواياتى استمشتمل بر تعداد گناهان كبيره كه ترك زكات در آنها، يكى از گناهان بزرگ به حسابآمده ، و ديگر رواياتى است كه مربوط به وجوب دادن زكات و حرمت منع از آن و عقابتارك آن وارد گشته است . گوش : ممكن است همه آنها را بيان كنيد؟
چشم : بحث ما بطول مى انجامد، ولى به يارى خدا تا اندازه اى حق آن ادا خواهد شد تارفيق عزيز ما (دست ) بداند چه تكليف مهمى را دارد و با ترك وظيفه چه زيانى را بهانسان وارد مى كند.
دست : هر چه به نظرتان مى آيد بفرمائيد، اگر حق باشد پذيرفته مى شود.
چشم : از امام صادق (ع ) روايت شده كه بر هر جزئى از اجزاى تو زكاتى براى خداىعزوجل مى باشد- تا به اينجا مى رسد كه مى فرمايد- و زكات دست بخشش و سخاوت ودادن ، از آن نعمتهائى است كه خداوند به تو داده است . (278)
روايات فراوانى از معصومين وارد شده كه آناموال (ثروتهائى كه زكاتشان پرداخت نشده اژدهائى شود كه صاحبمال را بگزد و از گوشت او بكند و در قيامت بوسيله هماناموال داغ شده و يا آن اموال ، طوق گشته و به گردنش در افتند. (279)
رواياتى وارد شده كه بنابراين روايات ، دزدان سه دسته اند: يك دسته از آنان كسىاست كه زكات نمى دهد. (280)
و در بعضى ديگر آمده : روز قيامت آتش جهنم با سه دسته صحبت مى كند يك دسته از آنانثروتمنديست كه حقوق واجبه خود را نپرداخته است . (281)
و همچنين رواياتى به اين مضمون وارد گشته كه هرگاه زكات داده نشود، چهار پايان مىميرند. (282)
و نيز آمده كه : خداوند نماز و ذكر چند دسته را نمى پذيرد كه از آنها است ، مانع الزكاة .(283)
و رواياتى هم بدين مضمون به ما رسيده : ده طائفه نسبت به خداوند كافر شدند كهيكى از آنها مانع الزكاة است . (284)
و در بعضى روايات دارد: كه اولين كسانى كه در آتش وارد مى شوند چند نفرند: كهيكى از آنها كسى است كه زكات مال خويش را نمى پردازد. مانع الزكاة . (285)
و رواياتى وارد شده كه : هر گاه زكات داده نشود، زمين تمام بركت خود را از زراعتها، ميوهها و معدنها، منع مى نمايد (286)
در ندادن زكات حال ثروتمند و فقير هر دو به بدى خواهد گرائيد، اگر مانع الزكاةبميرد، به دين يهوديت يا نصرانيت مرده . ترك زكات سبب تلفاموال مى گردد، مانع الزكاة مانند ربا خوار است و ملعون خواهد بود. (287)
دست : زكات به چه چيز تعلق مى گيرد و چقدر بايد داد؟
چشم : زكات نه چيز واجب است كه آنها عبارتند از: شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره ، گندم، جو، خرما و كشمش و زكات غير اينها، مستحب مى باشد.
دست : من شنيده ام كه در زمان پيغمبر زكات به نه چيز تعلق گرفته و پيغمبر اكرم طبقولايتى كه دارد اين ماليات را گذاشت و از غير آنها ماليات را برداشت ولى امكان دارد درزمان ما ماليات واجب زكات در غير آنها هم مانند كارخانجات و كشتى ها و مانند آن تعلقگيرد؟
چشم : نه عزيزم !چنين نيست ؛ زيرا پيامبر اكرم آنچه كرده طبق دستورى است كه ازپروردگار حكيم دانا به او رسيده بعلاوه طبق روايتى صحيح ، عبدالله بن سنان گويد:وقتى آيه زكات در ماه رمضان نازل شد: خذ من اموالهم صدقة ...رسول خدا (ص ) فرمان داد كه منادى او ندا در دهد كه خداوند تبارك و تعالى بر شمازكات را واجب كرده ، چنان كه نماز را واجب نموده است ، پس خداوند بر شما زكات طلا ونقره و شتر و گاو و گوسفند و گندم و جو و خرما و كشمش را واجب كرده و زكات غير آنهارا عفو نموده . (288)
ولى چون حكم براى كسى كه مجتهد نيست تقليدى است هر مقلدى بايد از مرجع خود احكام آنرا ياد گيرد كه يكى از راههاى بدست آوردن فتواى مجتهد رساله اوست .
دست : چنين حكمى در خصوص دوست ما (پا) در اسلام نيست ؟
پا: شما به من چه كار دارى ؟ اگر مى توانى از خود دفاع كن !چون زيان ديگرى كهمتوجه شما مى شود، ترك خمس است .
ترك خمس 
چشم : اشكال بجائى دوست ما (پا) كردند بد نيست كه بطور اختصار در اين زمينه همگفتگويى شود.
دست : بفرمائيد.
چشم : اولا ملاك در خمس همان ملاك در زكات است يعنى زيانهاى ترك زكات در اينجا هممتصور است و ثانيا آيات و رواياتى در نكوهش كسانى كه در دادن خمس سستى كرده ، واردشده كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
از آياتى كه استدلال بر آن شده همان آيه سوره مدثر است كه از زباناهل جهنم مى گويد: ما اطعام مسكين نمى كرديم كه در تفسير قمى است حقوقآل محمد (ص ) از قبيل خمس كه براى ذوى القربى ، و ايتام ، و مساكين ، و ابنسبيل بوده ، و آنها آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين مى باشند.
و در روايات از امام باقر (ع ) مى پرسند: كمترين چيزى كه بنده به سبب آن در آتشداخل مى شود چيست ؟ مى فرمايد: كسى كه در- همى ازمال يتيم بخورد، و ما هستيم يتيم . (289)
روايات ديگرى دارد هر كه تصرف در اموال ما كن (خمس ) و يا در همى ازمال ما را بخورد، ملعون است . (290)
علماى بزرگ هم در رساله هاى عمليه خود نوشته اند: انسان تا خمسمال را ندهد نمى تواند در آن مال تصرف كند، اگر چه قصد دادن خمس را هم داشته باشد.و اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد، چنان چه حاكم شرع معامله پنج يك آن رااجازه بدهد معامله صحيح است ، و اگر اجازه ندهد معامله آن مقدارباطل است .
اگر چيزى كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند، پنج يك آن چيزمال او نمى شود. و اگر بخواهد پول حرام يا پولى كه خمس آن را نداده به حمامى بدهدغسل او باطل است . (291)
دست : پس تكليف خيلى مشكل است .
چشم : هم مشكل است و هم آسان
دست : چطور؟
چشم : مشكل است اگر حساب سال نداشته باشد و خمس را كاملا ادا نكند، و آسان است ، اگراز اول حساب سال داشته باشد و مرتب خمس دهد.
دست : واضح تر بفرمائيد.
چشم : مردم خيال مى كنند مساله تعيين سال چيز مشكلى است ، در صورتى كه امكان دارد اغلبمردم مشمول اين قانون نگردند، چون خمس بر كسى واجب مى شود كه در آمدش ‍ از مخارجشبيشتر باشد، ولى ممكن است افرادى گر چه ثروتمند باشند، ولى چون خرج و دخلشمساوى است ، و يا دخل كمتر از خرج است قانون خمس او را نگيرد.
دست : راه فهميدن آن چگونه است .
چشم : راه به دست آوردن آن رفتن پيش مجتهد و مرجع ياوكيل اوست ، و اكثر خيال مى كنند مشكل است ، ولى وقتى نزد مرجع ياوكيل او رفتند، پشيمان مى شوند كه چرا زودتر نرفته اند، زيرا چنان كه عرض كردماغلب برى الذمه مى شوند، يا چيزى به آنها تعلق نمى گيرد و يا اگر تعلق گرفتمختصرى تعلق خواهد گرفت .
آرى كسى كه خداوند به او مرحمت كرده و ثروتقابل توجهى به او داده يا آن كه پروردگار در مالش بركت داده ، در آمدش بيش ازمخارجش مى باشد، چه اشكال دارد كه مشمول قانون خمس گردد، و بدينوسيله به امام زمان(ع ) و خط آن بزرگوار كمك كرده ، حوزه هاى علميه را داير نموده ، دستگاه الهى را تقويتنمايد، و شكر خدا كند كه پروردگار او را براى اين كار برگزيده و وى را مستحق وبيچاره و محتاج ديگران نكرده است .
دست : خمس به چه تعلق مى گيرد و چه مقدار است ؟
چشم : خمس به هفت چيز تعلق مى گيرد كه در رساله ها نوشته شده .
دست : ممكن است بگوييد خمس يعنى چه ؟
چشم : خمس يعنى دادن يك پنجم از مال به مجتهد.
پا: پس هنوز دوست ما (دست ) از شكست بحثى فارغ نشده مى خواست براى من جرم تراشىكند.
چشم : اشكال ندارد، غرض از اين گرد هم آئى روشن شدن وظايف است ، كه هر يك از مابدانيم چه وظيفه اى داريم و جدا بعد از پى بردن به زيانهاى خود در ترك آن كوشاباشيم و هدف شكست يكديگر نيست .
پا: آخر من زيان ديگرى ندارم كه ايشان تذكر دادند.
چشم : بى زيان هم نيستى ؟
پا: بفرمائيد زيان ديگر من چيست ؟
حرمت ترك حج 
چشم : عامل ترك حج كيست ؟
پا: ترك حج عوامل زيادى دارد كه يكى از آنها منم .
چشم : بلكه بفرمائيد: عامل عمده آنها منم زيرا حج بوسيله شما انجام مى گيرد.
پا: يعنى شما مى فرمائيد كسى كه پا ندارد نمى تواند حج كند؟
چشم : جنابعالى يك نفر بى پا را حساب مى كنى و مى بينى كه ديگران او را به حجبرده و كمكش مى كنند ولى اگر در اصل وجود پاتامل كنى ، خواهى ديد كه اگر پا نباشد، احدى موفق به زيارت نمى شود و كسى قدرتندارد از جا حركت كند.
پا: اگر چنين حساب مى كنى مى پذيرم ، حال بفرمائيد مگر ترك حج چيست ، مگر كسى كهبه زيارت خانه خدا نرود چه زيانى دارد، مگر با انجام اينعمل چه مفاسدى مترتب مى گردد؟
چشم : حج از اركان دين بوده ، و بر كسى كه مستطيع گردد (به اين معنى كه قدرت مالىباندازه رفت و برگشت داشته باشد و صحت بدن ، و باز بودن راه نيز تحقق پيدا كند)در تمام عمر يكبار واجب مى شود و ترك آن از گناهان بزرگ و وجوب آن فورى است ،يعنى كسى كه داراى شرايط حج گرديد نمى تواند حتى يكسال هم تاخير بيندازد، و اگر تاخير انداخت گناه كرده و بر او لازم است كهسال آينده حج كنيد.
پا: اين كه بد شد، چون بسيارى از مردم هستند كه مستطيعند، ولى حج خود را تاخير مىاندازند و نمى فهمند بمجرد اين كه مستطيع شدند بايد به مكه بروند، با خود فكر مىكنند يك سالى خواهند رفت ، و متوجه گناه تاخير آن نيستند.
چشم : آرى بسيار ديه مى شود كه از چنين مساله اى بى خبرند.
پا: آيا وجوب حج و حرمت ترك آن مدرك قرآنى هم دارد؟
چشم : آرى !حج از ضروريات دين بوده كه منكرش كافر خواهد بود و در قرآن بر وجوبآن آياتى دلالت دارد، كه از باب نمونه به يك آيه از آن مى پردازيم .
خداوند مى فرمايد: و براى خداست بر مردم قصد خانه كعبه هر كه توانائى رفتن بهسوى آن را دارد و هر كه كفران ورزد و ترك حج كند، پس براستى كه خداوند بى نياز ازتمام جهانيان است . (292)
روايت شده كه از على (ع ) از معناى اين آيه پرسيدند؟
فرمودن آيه در حق كسى است كه قدرت بر حج دارد و ترك حج مى نمايد. (293)
در تفسير على بن ابراهيم همى از معاوية بن عمارنقل كرده ، كه از امام صادق (ع ) پرسيدم : كسى كه داراىمال است و هرگز حج نكرده چگونه است ؟ فرمود: او از كسانى است كه خداوند فرموده : وما او را در روز قيامت كور محشور خواهيم كرد. (294)
معاويه گويد: سبحان الله كور است ؟ حضرت فرمود: او را از راه بهشت نابينا خواهد كرد.(295) و نظير همين روايت از ابو بصير نقل شده كه از امام صادق (ع ) از آيه شريفه :هر كه در دنيا كور باشد، در آخرت نيز كور و گمراه است ، پرسيدم فرمود:آن كسى است كه در رفتن به حج ، امسال وسال ديگر مى كند، تا آن كه مرگ او را دريابد (296)
در وصيت پيامبر بزرگوار اسلام به على (ع ) دارد كه فرمود: يا على ! از اين امت دهدسته به خداى بزرگ كافر شوند: دهمى آنها كسى است كه وسعت مالى داشته و مرده وحج ننموده است . (297)
ابو بصير گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: بيدار باشيد! اگر مدرم حج اينخانه را ترك كنند، عذاب بر آنها فرود آيد، و مهلت داده نشوند. (298)
و از آن حضرت نيز نقل گرديده : كسى كه بميرد و حجة الاسلام را انجام ندهد و حاجتى كهبر او مشقت داشته باشد (يعنى زاد و توشه براى او فراهم نگردد) يا مرضى كه حج باآن امكان نداشته باشد يا اجازه ندادن سلطان ، او را مانع نشود، بايد يا يهودى بميرد ويا نصرانى (299)
پا: ممكن است شرائط و مسائل و فوائد آن را بيان كنيد؟
چشم : مسائل مربوط به حج در رساله هاى عمليه و مناسك ذكر شده ذكرمسائل آن نياز بوقت بسيارى دارد.
و اما فوائد آن بسيار است كه از جمله آنها اين است : 1- شخص حج كننده بر ميزبان واقعىخود، پروردگار با عظمت وارد مى شود، و در حقيقت مهمان خداست ، و لذا بايد خود را آمادهتشرف كرده ، آلودگى هاى روحى و جسمى را از خود دور ساخته ، محبت غير خدا را ازدل بيرون كرده ، همه را پشت سر اندازد.
2- حج باعث آشنائى مسلمين دنيا با يكديگر مى شود. 3- بدست آمدن سودهائى كه مسلمين ازيكديگر توسط تجارتها و مسافرتها كسب مى كنند. 4- ملتها به آثاررسول خدا (ص ) پى مى برند و با ياد آورىاعمال و مراسم حج ؛ ياد رسول خدا و ذكر خدا براى هميشه باقى مى ماند. 5- آمرزشگناهان . 6- به دست آوردن نعمتهاى بيشتر از خدا.
7- كشيدن رياضتهاى گوناگون از قبيل زحمت بدن و رنج سفر و دورى از اله و اولاد، ودروى از لذات جنسى و چشيدن گرما و سرما و صرفاموال كه نتيجه همه اينها خود سازى و تكامل روحى انسان است .
8- بر آوردن حاجات مومنين . 9- ياد گرفتن احكام اسلام 10- رساندن اخبار ائمه (عليهمالسلام ) به اكثر نواحى و شهرها. 11- وسعت روزى ، 12- صحت بدن 13- اصلاح ايمان14- بركت در روزى 15- وصول منافع به مردم 16- رسيدن به بهشت 17- محفوظ ماندناهل و مال 18- بى نيازى از خلق 19- حج ، جهاد افرادى است كه توانائى جهاد را ندارند.20- حج انسان را به ياد مردن و قيامت مى اندازد 21- حجعامل آبادى و عمران ممالك است .
و بطور خلاصه بايد دانست كه بالاترين فائده آن قيام مسلمين در آن بوده - چنان كهحضرت صادق (ع ) فرموده : خداوند اين خانه را قيام براى مردم قرار داده است - (300)كه تمام مسلمين در آن جا از تمام ممالك اجتماع كرده ، ازحال يكديگر مطلع گشته ، و مشكلات را بر طرف ساخته ، طاغوتها راذليل و خوار كرده ، به قرآن و دين مقدس اسلام عظمت داده و صداى اسلام را بتمام نقاط دنيابرسانند و در آن جا سرنوشت مسلمين مشخص شده ، به داد مستضعفين جهان برسند، احكامخدا از آن جا پخش شده ، پشت ابر قدرتها را با گرد هم آئى خود و كنفرانسهاى مذهبى خودبلرزانند و با اجتماع خود نقشه هاى شوم دشمنان را نقش بر آب ساخته ، قدرتهاى آنها رااز بين برده ، مانع تقويت آنان شوند و نگذارند حتى براى يكبار قدرت حركت داشته آنهارا فلج ساخته ، ديوانه و سرگردان نمايند و قدرت تفكر را از آنها بگيرند.
پا: راستى حج خيلى مهم است و نقش بزرگى را در امر دين دارا مى باشد!
چشم : آرى چنين است ، و لذا در خصوص پر بودن خانه خدا از مسلمين وتعطيل نشدن آن ، سفارشات فراوانى از ائمه دين (عليهم السلام ) شده ، كه از جمله آنهااست وصيت مولى الموحدين اميرالمومنين (ع ) كه فرمود: حج خانه پروردگارتان را تركننمائيد كه (اگر حج را ترك كنيد) هلاك مى شويد. (301)
و نيز در آخرين لحظات عمر به فرزندانش سفارش كرد: شما را به پرهيز از مخالفتپروردگار سفارش مى كنم تا به آنجا كه فرمود:- خدا را خدا را در مراعات خانهپروردگارتان در نظر بگيريد، تا مادامى كه زنده هستيد آن را خالى نگذاريد زيرا اگرمتروك بماند، مهلت داده نشويد. (302)
و به همين جهت است كه بزرگان دين فتوى داده اند كه اگر زمانى خانه خدا از جمعيتخالى باشد، وظيفه رهبر اسلام است كه مردم را به رفتن حج مجبور سازد و اگر پولىنبود از بيت المال مسلمين مخارج آنها را بدهد، و بر اين معنى رواياتى است كه به عنواننمونه به يكى از آنها مى پردازم .
معاوية بن عمار از امام صادق (ع ) نقل مى نمايد كه فرمود: اگر مردم حج را ترك كردند،بر والى (زمامدار) لازم است آنان را بر حج و بر ماندن در نزد خانه مجبور سازد، و اگرزيارت پيامبر اكرم (ص ) را ترك نمودند، بر والى لازم است كه آنها را بر زيارت وماندن در نزد او مجبور سازد، پس اگر مالهائى براى آنها نبود بر آنها از بيتالمال مسلمين انفاق نمايد. (303)
پا: آيا كسى كه اين فريضه بزرگ را انجام نداده و مرده است راستى يهودى يا نصرانىاست ؟
چشم : شكى نيست در اين كه اگر از جهت انكار بوده - و علنا مى گفته : رفتن به حجعمل درستى نيست ، چرا انسان برود پول خود را به عرب ها بدهد، من آن را درمحل خود، صرف فقرا كنم بهتر است - مسلم در زمان حيات كافر بوده ، زيرا منكر ضرورىدين شده ؛ ولى اگر ترك حج از جهت تنبلى و سستى بوده ، البته ممكن است يهودى يانصرانى مرده باشد، ولى علاجش اينست كه وارثهايش براى او حج نيابتى بخرند او اورا از اين دين نجات دهند، اميد است خداوند بخشنده و مهربان از او در گذرد.
پا: آيا انفاق به فقراء جاى آن را نمى گيرد؟
چشم : نه عزيزم ! از حضرت صادق (ع ) روايت شده : اگر براى يكى از شما مانند كوهابوقبيس طلا باشد و آن را در راه خدا انفاق نمايد، جاى حج را نخواهد گرفت . و همانا يكدرهمى كه حاجى انفاق مى كند، معادل است با دو هزار هزار درهم در راه خدا. (304)
پس برادر!شما بايد قدر خود را بدانى ، چون مى توانى بانجام اين فريضهبالاترين خدمت را به انسانها بكنى و آنها را به بهترين پاداش برسانى !و بر شمالازم است كه در وظيفه خود كوتاهى نكرده ، مبادا با ترك حج انسان را بدبخت نموده او رانابود ساخته و سرانجام كافرش نمائيد!
بايد بكوشى هر فريضه اى كه مربوط به توست . با قدرت تمام بطوركامل ، آنطور كه مورد رضاى خداست انجام دهى ، بايد دركمال و اتمام آن سعى وافر نمائى ، بايد بدانى كه حج از اهم تكاليف الهى بوده و ازاعظم اركان دين و سخت ترين عبادات بدنيه است ، وبقول علماى اخلاق عمده ترين چيزى است كه آدمى را به حضرت ربوبى نزديك مى سازدبه سفرى مى روى كه تنها قصدت در آن ، قرب به خدا، و تنها هدفتوصول به حق ، و تنها آرزويت ، گرفتن رنگ خدائى ، و قبولىاعمال همه عمر باشد.
زبان : اعمال خودشان از من بمراتب بالاتر است پيوسته به بدگوئيهاى من مىپردازند.
چشم : چه كسى فعلا از شما بد گوئى كرده .
زبان من كه نمى گويم الان بد گوئى كرده ايد.
پا: زبان كارش اينست او نمى تواند آرام بگيرد.
زبان : من كه نمى توانم تصور كنم . خوب !مثل اين كه ديگر نمى خواهيد از من بدگوئى كنيد؟
چشم : جناب دست !به هر حال ما سراغ هر صفت بدى كه برويم مى بينيم كه به نحوىبا جنابعالى مرتبط است !
زبان : مثلا؟!
چشم : براى مثال ، همين گناه نفاق و دورويى كه در واقع كار دوستمان آقاى قلب است ،ولى خوب ، قلب بيچاره تا شما نباشيد نمى تواند برنامه هاى منافقانه خويش را اجراكند!
قلب : راست گفتى !
زبان : مگر نفاق چه ضررى دارد؟ اصلا اول برايم بگوييد نفاق چيست و منافق كيست ؟
چشم : اگر كسى مى خواهد نفاق و منافقين را بشناسد بايد نظرى به قرآن و رواياتاهلبيت عصمت و طهارت نمايد تا بداند كه چه چيزهاى مضرى هستند؟
زبان : ممكن است ما را روشن سازيد؟
ضرر منافقين 
چشم : اگر شما با قرآن رفيق بوده و قرآن مونس شما بود به چنين آياتى برخورد مىكرديد: دشمنان اراده كرده كه نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند در صورتى كهخداوند نور خويش را تمام كننده است گر چه كفار از آن كراهت داشته باشند و ناراحتكردند. (305)
آقاى زبان !شما دقت كنيد كه منافقين و كفار با زبان قصد چه كارى را دارند؟ به گمانخود تصميم مى گيرند كه نور خدا را با كنفرانس ها و گردهمائى ها و جلسات پى درپى خاموش ‍ كنند، دور هم جمع مى شوند، و با زبان نقشه طرح كرده شور و مشورتدارند، بايد ديد كه اين زبان چه فسادى را داراست . و چه مى كند و ضرر و زيان آن تاچه حد است ؟
وصيت اكثم حكيم : 
چشم : شما حالات اكثم اسدى . حكيم عرب را مطالعه كرده اى ؟
زبان : مقصودت را بيان كن .
چشم : ايشان از كسانى است كه سيصد و سىسال عمر كرده ، و اسلام را درك نموده و به پيامبر گرامى اسلام ايمان آورده ، و براىزيارت آن حضرت حركت كرده ، ولى قبل از آن كه آن بزرگوار را ملاقات كند وفاتنمود، از جمله وصايايش قبل از مرگ اين است : زبانهاى خود را نگهداريد، زيرا مكان كشتهشدن آدمى ميان دو فك اوست . (306)
و همچنين حالات كثير بن عبدالرحمن ، در وقتى كه بر عبدالملك يا برادرش وارد شد و آنهااز روى سرزنش به او گفتند: سرت را بخوابان كه بسقف نخورد (چون قد او از سه وجببيشتر نبود) در جواب گفت : خويشتن دار باشيد، زيرا جز اين نيست كه انسانيت انسانوابسته به و كوچكترين خويش است : قلب و زبان اگر سخن بگويد با زبان سخنگويد، و اگر بجنگد با دل مى جنگد. (307)
زبان : خواهش مى كنم اگر مدرك ديگرى دارى بياور.
چشم : اگر به قرآن مراجعه كنيد، خواهيد ديد خداوند چگونه آنها را سرزنش كرده ؛ آن جاكه مى فرمايد: و بعضى از مردم هستند كه مى گويند: ما به خدا و روز قيامت ايمان آورده ،در صورتيكه مومن نمى باشند، خدا و مومنين را خدعه نموده ، فريب مى دهند، در حالى كهكسى جز خودشان را فريب نمى دهند و آنها از شعور بى بهره اند.(308)
در آيه ديگر فرموده : وقتى به آنها گفته مى شود در زمين فساد نكنيد گويند: هماناما مصلحيم آگاه باشيد كه منافقين مفسدند وليكن شعور ندارند.(309)
و در آيه اى چنين مى فرمايد: و چون مومنين را ملاقات كنند گويند: ما مومنيم (خود را ازافراد با ايمان و هم سنگر با آنها قلمداد مى نمايند) و هنگامى كه نزد شياطين خود روندگويند: براستى ما با شما و ما فقط ايشان را مسخره مى كنيم ! (310)
از اين قبيل آيات در قرآن فراوان است كه اگر شما دقت كنيد بزرگى زيان خود را مشاهدهخواهيد كرد.
زبان : آيا از اين آيات استفاده مى شود كه دو چهره بودن و دو نوع سخن گفتن آدمى رامنافق مى كند؟ بر فرض كه چنين باشد مگر چه ضررى دارد؟
گوش : با اجازه برادرمان بنده جواب شما را بگويم .
زبان : براى من تفاوتى ندارد.
گوش : شما با نهج البلاغه چطورى ؟
زبان : مقصودت چيست ؟
گوش : نظرم اين است كه اگر شما حالات منافقين را از نهج البلاغه ديده باشيد نمىگوئيد: چه ضررى دارد؟ من شما را به يك خطبه آشنا كرده تا بدانيد ضرر شما در اينقسمت چيست ؟
على (ع ) منافقين را چنين معرفى مى كند: بندگان خدا!من شما را به تقواى خداوند واستحكام در دين سفارش كرده و از كيد اهل نفاق بر حذر مى دارم ، چون آنها گمراهان وگمراه كنندگان و خطاكاران و لغزانندگانند، خود را به رنگها و حالات گوناگون درمى آورند. و شما را براى هر امر مهمى قصد كرده و در هر كمينگاهى منتظر و مترصد بوده ،لحظه اى از شما غافل نمى باشند، دلهاى آنها فاسد. و ظاهرشان آراسته و پاك درپنهانى حركت كرده ، و در ضربه زدن دشمن خود را غافلگير مى كنند خود را به عنواندواء توصيف كرده و گفتارشان را شفاء مى دانند. در صورتى كهعمل آنها درد بى علاج مى باشد (يعنى كردارشان بر خلاف گفتارشان است ) رشگبراناهل رفاهند، و گرفتاريها را تشديد كننده ، و اميدها را به نوميدى مى كشانند آنها مزاحم هرراهى هستند و نزد هر ولى وسيله اى دارند (با هر كسى مطابقميل او سخن مى گويند) و براى هر اندوهى چشم گريانى نشان داده ، ثناى خود را قرضدهند، و منتظر پاداش ثناء و مدحند اگر در خواستى كنند بر آن اصرار مى كنند. و اگرسرزنش نمايند پرده درى كرده و اگر حكمى از آنها صادر شود اسراف نمايند، و در حقيقتبراى هر حقى باطلى را، و براى هر امر راست و صحيحى كجى را، و براى هر زندهقاتلى را، و براى هر در، كليدى را و براى هر شب ، چراغى را آماده ساخته اند (يعنى بههر حيله اى كه دست يابند چنگ زده ، و متوسل خواهند شد) نوميدى و بى علاقگى (ظاهرى بهدنيا) را وسيله ريدن به طمع خود مى كنند. (يعنى در ظاهر خود را بى علاقه به دنيانشان مى دهند تا بدينوسيله مردم را بفريبند) تا به كمك آن بازار خود را رونق بخشيدهمتاع خود را رواج دهند، سخن مى گويند و مردم را در اشتباه مى اندازند، تعريف و توصيفمى نمايند و آن را به صورت حق جلوه مى دهند، در حقيقت راه را آسان گردانيده (تا صيدكنند) و راه تنگ را كج كرده (تا بتوانند فرار كنند) پس آنان ياران شيطان و چشمه آتشند(چنان كه قرآن مى فرمايد:) آنها حزب شيطانند، آگاه باشيد كه حزب شيطان زيانكاراست !(311)
زبان : جدا كلمات على (ع ) زيبا و تكان دهنده است !چشم : اگر چنين است پس چرا خودت راحفظ نمى كنى ؟
زبان : حقا ايراد شما بجاست ، ولى مى خواهم بپرسمحال كه من چنين بدبختم ، شما چرا خود را نگهدارى نمى كنيد؟
دست : ما زا چه ديگر خود را نگهدارى كنيم ؟
زبان : از شما زيانهاى فراوانى نصيب افراد بشر مى شود.
دست : بفرمائيد چه ضررهائى ؟
زبان : از شما خيلى تعجب است !چون عضو فعال مملكت بدن هستيد!جريمه ها نوعا توسطشما انجام گرفته و بشر از طريق جناب عالى به هلاكت مى رسد بوسيله شما روزهخوارى ، رباخوارى ، جنايات ، جراحات ، آدمكشى ها، تضييع حقوق ها و صدها معصيت ديگرانجام مى گيرد، شما قرآنى كه دوستمان به آن اشاره كردند تلاوت نمى كنيد؟
آدم كشى 
دست : چرا براى چه ؟
زبان : براى اين كه درباره هيچ گناهى خداوند چنين قضاوتى نفرموده : هر كه انسانى رابكشد بى آن كه نفسى را كشته يا در زمين فسادى كرده باشد، پس چنانست كه همه مردم راكشته است . (312)
و در آيه قصاص فرموده : و ما بر آنها در تورات نوشته و چنين حكم كرديم كه به جاىيكنفر كه كشته گردد يك نفر كشته شود و درمقابل چشمى بچشمى و بينى به بينى و گوشى بگوشى و دندانى بد ندانى و جراحت هارا قصاص كنند. (313)
و در سوره اى چنين مى فرمايد: و هر كه مومنى را عمدا بكشد، پاداش او جهنم هميشگى است وخداوند بر او غضب كرده و او را لعن نمايد و برايش عذابى بزرگ آماده سازد. (314)
و درباره عظمت قتل نفس ، از پيامبر اكرم (ص )نقل شده كه فرمود: 09 هر آينه زوال دنيا بر خدا از كشتن مومن آسان تر است ، و فرموداگر اهل آسمانهاى هفتگانه و اهل زمينهاى هفت گانه در خون مومنى شريك شوند، خداوند همهآنها را به رو در آتش خواهد انداخت و سپس فرمود: نخستين چيزى كه روز قيامت به آن حكممى شود خونهاست . (315)
اينها كيفرهائى است كه از قرآن و روايات استفاده مى شود و حكم شرعى و فقهى آن در كتبفقهاء و رساله هاى عمليه نوشته شده كه بر هر فرد مسلمان لازم است آنها را مطالعهكرده ، مبادا روزى دست به جنايت زده ، خداى نخواسته كسى را بكشد و انسان بايد سعىكند كه از اين جنايت و جنايات ديگرى مانند: قطع كردن دست و پا و مجروح كردن افرادبيگناه خوددارى كند و حتى از كتك زدن و سرخ و يا كبود ساختن افراد. گر چه در تاديبفرزند و شاگرد باشد- نيز بپرهيزد كه هر يك جداگانه قصاص و يا ديه دارد بهطورى كه اگر كسى مرتكب يكى از اين امور شود و نتواند در دنيا آن را با توبه و ياپرداخت ديه و يا راههاى ديگر، جبران نمايد، فرداى قيامت دچار بدبختى بزرگى خواهدشد.
اينجاست كه بايد بگويم (آقاى دست ) جرم شما اينهاست و ضرر شما در جامعه چنين است ،باز هم مى توانيد بگوئيد از ما چه زيانى متصور خواهد گرديد؟
دست : من خيال نمى كنم هر كدام از اينها را كه عنوان كرديد بدون دخالت شما انجام گيرد،زيرا ابتداء از شما شروع مى شود، تا جنابعالى دعوا را راه نيندازى و تا شما آزادانهدخالت نكنى و تا شما لجام گسيخته نگردى ، اينهمه كارهاى حرام صورت نمى گيرد،آيا فراموش كردى گفتار رسول گرامى (ص ) را كه در خصوص زبان فرمود:
از تو كلمه اى بيرون آيد و به مشارق و مغارب زمين مى رسد، پس بوسيله آن ، خون حرامريخته مى شود و مال حرام به غارت رفته و ناموس حرام به باد مى رود. (316)
بنابراين ، مقدمات همه اين جرائم را تو فراهم كرده و تو بزرگترينعامل اين كارها شناخته مى شوى و اگر تو زمام امور خود را در دست گيرى اين اندازه درجامعه گناه انجام نمى گيرد. شاعرى در اين باره گفته :
هيچ يك از افراد از زبانهاى مردم سالم نماند گرچه پيامبر پاك و پاكيزه باشد، اگرپيشگام بوده او را سبك و شتابكار قلمداد كنند، و اگر بسيار بخشنده باشد او رااسرافكار گويند، و اگر بسيار ساكت است او رالال ، و اگر سخنور است او را بسيار بيهوده گونامند، اگر بسيار روزه گير و شب زندهدار بوده به او نسبت ريا و دغل مى دهند. بنابراين توجهى به حرفهاى مردم نكن !و از غيرخدا مترس زيرا كه خدا از هر چيزى بزرگتر است . (317)
نصيحت لقمان بفرزند خود 
حضرت لقمان نيز در سفارش به فرزند خود چيزى فرموده كه خلاصه اش اين است :فرزندم !دل خود را به خشنودى مردم خوش مدار، زيرا چنين كارى عملى نمى شودآن گاه براى اثبات مطلب خود از خانه بيرون آمده و فرزندش را همراه خود ساخت و مركبسوارى خويش را هم بيرون آورد، نخست خود بر آن سوار شد، فرزند را سوار نكرد، مردمگفتند: عجب پيرمرد بى رحمى است ، خودش سوار شده و پسرش پياده مى رود!لقمان پيادهشد و فرزندش را سوار كرد و بر عده ديگرى عبور كرد، آنان گفتند: عجب پدر وفرزندى بدى هستند! چون پدر،، فرزند خوبى تربيت نكرده و پسر نيز پدر را ارج واحترام نگذارده !هر دو با هم سوار شدند، دسته ديگر گفتند: چه آدمهاى بى رحمى !باسوار شدن خود كمر حيوان را شكسته و بيش از طاقت بارش نموده اند!هر دو از مركب پيادهشدند، حيوان را جلو انداخته ، به دنبالش راه افتادند. جماعتى گفتند: جاى شگفت است هردو آنها پياده رفته مركب آنها خالى حركت مى كند!حضرت به فرزندش گفت : آيا چاره اىدر تحصيل خوشنودى مردم دارى ؟ پس به آنها توجهى نكن و بكوش تا خوشنودى خدا رابه دست آورى !(318)
زبان : بر فرض ، من مطلب شما را تصديق كنم ، ولى وقتى كه تو مرتكب جرم سرقتمى شوى من چه دخالتى دارم ؟
سرقت و دزدى 
دست : مگر سرقت چيست ؟
زبان : خيلى تعجب است كه شما هنوز بزرگى گناه سرقت را نفهميده ايد، مگر با قرآنآشنائى نداريد؟ مگر به اين آيه نرسيده ايد كه خداوند مى فرمايد: دستهاى مرد و زندزد را به پاداش عملشان ببريد كه عوبتى است از خدا. و خداوند عزيز و حكيم است .(319)
آقاى دست !تا به حال به رساله هاى مجتهدين مراجعه نكردى تا حكم سرقت را بدانى ؟آيا نديدى كه نوشته اند: كسى كه مكلف و عاقل است اگر به اندازه قيمت چهار نخود ونيم طلاى سكه دار با شرائطش بدزدد، در دفعهاول بايد چهار انگشت دست راست او را از بيخ ببرند و كف دست و شست او را بگذارند، و دردفعه دوم پاى او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم او را حبس كنند تا بميرد، و اگردر زندان هم دزدى كند بايد او را بكشند.
دست : راستى حكم بسيار سختى است ، من نمى دانستم جرمم است اندازه زياد است .
زبان : معلوم نيست خودت با جرائمت آشنا باشى و گرنه اين قدر به من نمى تاختى واين اندازه در نكوهش من نمى كوشيدى .
غضب 
دست : مگر باز هم در من زيانى متصور است ؟
زبان : گفتم زيان تو بسيار است ، آيا زمينهائى كه غصب مى شود توسط چه كسى انجاممى گيرد؟ آيا همه ما بوسيله تو معذب نخواهيم شد؟ آيا به روايت پيامبر اكرم (ص )برخورد نكردى كه فرمود: هر كه يك وجب از زمينى را غصب نمايد، خداوند آن را از زمين هاىهفتگانه طوق كرده و در روز قيامت بگردن او اندازد. (320)
چيزهايى كه با ستم گرفته شده ، اموالى كه با ظلم از دست مى روند، حقوقى كهبوسيله زور غصب مى شود، آيا بجز از راه تو تصور مى گردد؟
دست : بسيارى از اينها را- بيان داشتى قابلقبول است ؛ ولى غصب حق اصلا مربوط به من نيست ، آيا كسانى كه خلافت را عصب كرده ويا افرادى كه لياقت منصب زعامت و زمامدارى و رهبرى ملت را ندارند و در جاى اهلش نشستهو حق آنها را غصب كرده اند چه ربطى به من دارند؟
زبان : تا زور و قلدرى تو نباشد، تا قلم و نوشتن تو تصور نگردد، تا حركات توصورت نگيرد. كجا حق غصب خواهد گرديد؟
دست : اتفاقا شما اگر از عقلاء قضاوت بخواهيد، همه عليه تو حكم خواهند كرد، زيراغصب حقوق را از تو مى دانند، توئى كه به سخن در مى آئى ، با حكم تو اينعمل صورت مى گيرد، تو قضاوت به نا حق مى كنى ، تو خشك وتر را به هم مى بافى، توئى كه مى گوئى (مثلا) على (ع ) جوان است ، نمى تواند از عهده خلافت بر آيد،ولى ديگران ، چون پيرمرد و با تجربه اند، براى زمامدارى بهترند، و بدينوسيله حقثابت منجز الهى را با اين تصور و تصديق پوچ خود ضايع مى كنى ، توئى كهزمامداران نالايق و فاسد را در سر تا سر جهان هستى روى كار آورده و علماى ارزنده وخلفاى رسول خدا و جانشينان آن حضرت و نمايندگان خاص و عام او را خانه نشين مىنمائى ، توئى كه كنفرانسها در ممالك متعددهتشكيل مى دهى و سازمانهاى سياه و ظلمانى كفر را بر سازمان نور و رياست حقه الهىترجيح مى دهى و بطور خلاصه توئى كه حقوق رسمى الهى را غصب نموده و چنين ظلم وستمى را بر جامعه روا مى دارى .
زبان : شما اگر دقت داشته باشى نسبت غصب را به من نمى دهى ، چون من وسيله اى بيشنيستم . ولى تو هستى كه با بازوان پر توانت شيران را به زانو در آورده و روباهصفتان را روى كار مى آورى ؛ با كودتا با كشت و كشتار و بازور و شكنجهاهل حق را ذليل كرده و طاغوتيان را بر مسند حكومت مى نشانى .
رباخوارى 
توئى كه ربا خوارى را در ميان اجتماع رواج مى دهى و توئى كه مردم را بدينوسيله بهبدبختى ها و بلاهاى خانمانسوز دچار نموده ، مسلمين را از رحمت خدا دور ساخته و به زحمتمى اندازى ، توئى كه بندگان الهى را به جنگ پروردگارشان بسيج مى نمائى وجامعه را به فساد كشيده به چنين گناه بزرگى آلوده مى سازى .
دست : خواهش مى كنم غليظش نكن ، مگر رباخوارى جنگ با خداست و يا آن كه ربا از گناهانكبيره است ؟
زبان : چه عرض كنم ؟ مگر شما با قرآن آشنائى نداريد؟ مگر اين آيه را نخوانده ايد:اى سكانى كه ايمان آورده ايد!تقواى الهى را پيشه خود سازيد و از ربا آن چه باقيماندهواگذاريد، اگر مومن هستيد كه اگر ترك نكنيد پس آماده جنگ با خدا ورسول باشيد. (321)
مگر روايات مربوط به ربا را مطالعه نكرده اى كه از امام صادق (ع )نقل شده يك درهم ربا در نزد خدا بالاتر از بيست ، سى ، هفتاد زنا است كه همه آنها بامحرم ها (مانند مادر خواهر، عمه ، خاله ، دختر...) باشد. (322)
و همچنين از رسول خدا (ص ) روايت گرديده كه آن حضرت ، ربا و خورنده ربا، وموكل و فروشنده ، و خريدار و نويسنده و دو گواه ربا را لعن نموده است . (323)
دست : مگر ربا در معامله تصور مى شود؟
زبان : آرى ، اگر رساله ها را مطالعه كنيد، خواهيد ديد: كسى كه جنسى را با وزن وپيمانه مى فروشد، اگر به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك منو نيم گندم ، يا جنس معيوب را به جنس سالم بفروشد و يا مثلا طلاى ساخته را به طلاىنساخته بيشتر بفروشد، علما آن را ربا دانسته و همان عذاب را دارد.
بنابراين ، جناب آقاى دست !همه اين معاصى توسط تو انجام مى گيرد، و اگر تو دراين كار دخالت نكنى كدام عضو مى تواند ربا بگيرد و يا ربا بدهد، تو هستى كه ما رابه چنين عذابى مبتلا مى گردانى ، و ما را از درگاه خدا ساقط مى كنى .
دست : ايراد شما را مى پذيرم ، ولى همانطورى كه قبلا گفتم هيچ يك از اين جنايات وخيانتهاى ويرانگر بدون دخالت شما انجام نمى گيرد، شما هستى كه وام همراه ربا راجور مى كنى ، شما هستى كه فروشنده و خريدار را به اين معاملهباطل مى رسانى ، شما هستى كه اين اجناس را در وبدل مى كنى و شما هستى كه نويسنده و شاهد ووكيل و موكل را در خارج انتخاب مى كنى ، پس سر منشا جرم تو مى باشى .
زبان : حرف شما قابلقبول نيست ؛ زيرا امكان دارد بدون مكالمه معامله شود و ربا تحقق يابد، فرضا چنينباشد، پس چرا تو اقدام مى كنى ، اگر تو سالم هستى و ريگى به كفش ‍ ندارى با اينكه مى دانى معامله ربوى است چرا انجامش مى دهى ؟
پا: خواهش مى كنم زيان مرا تذكر دهيد!
زبان : من هنوز همه جرم هاى دست را بيان نكرده ام !
زيانهاى ديگر دست 
دست : اگر جرمى دارم بفرمائيد؟
زبان : جرم شما بسيار است ، بايد يك مقدار خود راكنترل كرده خدا را در نظر آورى ، بايد به ياد قيامت باشى بايد پيوسته به ياد مرگو عذاب قبر و حساب و كتاب روز جزا بوده ، سرانجام كار خود را در نظر آورى .
دست : چرا كلى گوئى مى كنى جرم مرا روشن تر بيان كن .
زبان : شما هستى كه سويچ راديو و تلويزيونهاى نامشروع و ضد اخلاق و اسلام وانسانيت را باز كرده ، فيلمهاى جنائى و ترانه ها و موسيقى ها و اخبار دروغ را مى گيرى ،و بدينوسيله چشم و گوش را به گناهان معتاد مى كنى و در نتيجه همه ما را بنده معصيتكار خدا مى نمائى ، توئى كه دكمه هواپيما را مى زنى و بمب هاى آتش زا و خراب كنندهرا بر سر بندگان خدا- و... مى ريزى شما هستى كه توپها و مسلسلها و رگبارها وصدها وسيله ضد خدائى و انسانى را به روى مسلمين مى گشائى و همه را از طريق حق ووظيفه الهيه شان باز مى دارى .
شما هستى كه قلم را برداشت و روى كاغذ، حكمهاى ناروا صادر مى نمائى و يا بيتالمال مسلمين را به راحتى در اختيار دشمنان قرار مى گذارى و يا افراد ناصالح ونااهل را بر سر كار آورده ، بدينوسيله حقوق مسلم مستضعفين راپامال مى سازى .
تو هستى كه قلم در اختيار گرفته ، مقاله هاى گمراه كننده نوشته و يا كتاب هاى ضددين و مذهب تاءليف نموده و يا پوسترها و يا اعلاميه هاى زيان آور را به نفع طاغوت مىنويسى و ابدا خيال نمى كنى كه روزى را بايد جواب آن ها را بدهى و هر چه مى نويسىدر حق تو نوشته مى شود چنانچه از على (عليه السلام ) اين بيتنقل شده :


ايها الكاتب ماتكتب مكتوى عليك


فاجعل المكتوب خيرا فهو مردود اليك


اى نويسنده !هر چه را كه مى نويسى عليه تو نوشته مى شود پس نوشته را خير قرارده كه آن بسوى تو بر مى گردد.
و خلاصه توئى كه اغلب جرمها چنان كه گذشت بوسيله تو انجام مى گيرد.
پا: خواهش مى كنم ادعاى خود را در حق من ثابت كن !
زيان پا 
زبان : من خيال مى كنم ضرر شما كمتر از رفيقت (دست ) نباشد، زيرا اغلب كارهاى خلافشرع و ضد اسلامى و انسانى آقاى دست به كمك شما انجام مى گيرد، چون هنگامى كهآقاى دست مى خواهد ملتى را به خاك سياه بنشاند و تصميم بمباران يك منطقه اى را داشتهو يا اراده گذاشتن بمب در يك موسسه و يا يك چهار راه و ميدان و خيابان و كوچه و خانه اىرا دارد و با اين عمل بسيارى از محرومان و مستضعفين و بيچارگان و بى گناهان را بههلاكت مى رساند، و يا در صدد كشتن فردى با اسلحه سرد و گرم بر مخى آيد و يا بهفكر نوشتن مقاله و اعلاميه و كتاب گمراه كننده اى و صدهاعمل نامشروع ديگر مى افتد، تا تو از جا حركت ننمائى و همكارى و همبستگى با او را نشانندهى ، هرگز او نمى تواند عملى را انجام دهد، و يا اگر بتواند، به صد يك كارهاتوانائى ندارد و توفيق حاصل نمى كند، بعلاوه زيانهاى ويژه اى در وجود تو متصوراست كه بدينوسيله از دوست عزيزت ممتاز مى گردى .
پا: مثلا؟
زبان : آيا شما به رواياتى كه گناهان كبيره را بيان داشته مراجعه كرده و آنها رامطالعه فرموده اى ؟
پا: بفرمائيد چه مناسبتى با زيان من دارد؟
زبان : مناسبت آن با شما، گناهانى است كه توسط تو انجام مى گيرد.
پا: ممكن است به آنها اشاره كنيد؟ بلكه بهتر است كه همه گناهانى كبيره را متعرضشويد؟
زبان : پيشنهاد بسيار خوبى است ، زيرا هم با گناهان كبيره آشنائى پيدا مى كنيم و هممواردى كه مربوط به شماست روشن مى گردد.
گناهان كبيره 
پا: پس بفرمائيد.
زبان : تعداد كبائر در روايات مختلف است در بعضى از روايات تعداد آن هفت عدد، و دربعضى ديگر بيش از سى عدد ذكر گرديده ، ولى روى هم رفته از مجموع آنها اينموضوعات استفاده مى شود:
1- شرك بخدا 2- قتل نفس 3- زنا 4- لواط 5- دزدى 6- شرب خمر 7- عقوق والدين 8-فرار از جنگ 9- خوردن مال يتيم از روى ظلم 10- ربا 11- خوردن حرام 12- خوردن مردار وخون و گوشت خوك و آن چه نام خدا بر آن برده نشده و ذبح گريده (در غير ضرورت )13- قمار 14- كم فروشى 15- قذف محصنه (نسبت ناروا به زنى دادن ) 16- ياس ازرحمت خدا 17- ايمنى از مكر خدا 18- كمك به ستمكاران 19- تكيه زدن به ستمكاران 20-سوگند غليظ 21- حبس حقوق ديگران 22- دروغ 23- تكبر 24- اسراف و تبذير 25-خيانت 26- استخفاف 27- ترك نماز 28- منع زكاة 29- ترك چيزى از واجبات 30- محاربه با اولياء خدا 31- اشتغال بملاهى (324)32- اصرار بر گناهان 33- شهادت زور34- كتمان شهادت 35- پيمان شكنى و نقض عهد 36- غنا و موسيقى 37- سحر 38-غلول (كينه و عدوات )و بعضى ديگر (325)
پا: لطفا بفرمائيد ما از چه راهى مى توانيم گناهان صغيره را از گناهان كبيره تميز دهيم؟
گناهان كبيره ، گناهانى است كه خداوند متعال درمقابل انجام دادنش وعده عذاب داده است ، گرچه افرادى مانند مرحوم طبرسى و صدوق (ره )فرموده اند: هر گناهى نسبت به پائين تر از خود كبيره و نسبت به بالاترش ، صغيرهمى باشد.
فرار از جنگ 
و اما گناهانى كه مربوط به شماست : يكى از آنها فرار از جنگ است كه علت آن از نامه وپاسخ حضرت ثامن الحجج (ع ) به محمد بن سنان روشن مى شود.
حضرت فرموده : خداوند فرار از جنگ را حارم دانسته زيرا ترك جنگ باعث امورى مى شوداز قبيل : سستى در دين ، استخفاف پيغمبران و پيشوايانعادل و ترك يارى آنها بر دشمنان و عقوبت بر آنها بر انكار آن چه بسوى آن دعوتكرده اند از اقرار به ربوبيت و اظهار عدل و ترك ستم و ميراندن آن و تباهى . و براى آنچه در آنست از دليرى و بيباكى دشمن بر مسلمين و آن چه در آن مى باشد از اسيرى و كشتن، و ابطال حق خداى تعالى و غير آن از فساد. (326)
جدا بايد در عبارت آن بزرگوار دقت نمودن چگونه فرار از جبهه كه توسط تو انجاممى گيرد، زيانهاى زيادى را در برداشته و با اينعمل چطور مسلمين به خاك سياه نشسته و با چه ذلت و خوارى و سرافكندگى وشرمساريى رو برو شده و با چه وضع نكبت بارى اسلام بزرگ را كه حد اعلاى ارزش واهميت است ، بى ارزش كرده و آبروى ديرينه آئين مقدس ‍ الهى را- كه انبياء و ائمه هدى (چ) آن را حفظ و حراست نموده و خونهاى پاك خود و يارانشان را در راه عظمت و عزت و اعتلاءآن ريخته اند- مى برى كفر و شرك و نفاق را تقويت كرده طاغوتيان را بر مسلمين ومستضعفين مسلط مى نمائى .
آقاى عزيز! اين يك جرم توست كه تمام ما بوسيله آن معذب خواهيم شد، و علاوه بر آنجرمهاى ديگرى نيز دارى كه هر يك آنها خانمانسوز و كوبنده انسانها خواهد بود.
تعرب بعد الهجرة 
پا: چه جرمى ؟
زبان : تعرب بعد الهجرة كه يكى از گناهان كبيره و از معصيتهاى بزرگ است بوسيلهتو انجام مى گيرد.
پا: معصيت بودن آن از چه راهى است ؟
زبان : علت حرمت آن را حضرت رضا (ع ) چنين بيان مى فرمايد:
و خداوند تعرب بعد الهجرة را حرام نموده ، چون چنين عملى برگشت از دين و ترك معاونتانبياء و حجت ها (عليهم افضل الصلوات ) را در بر دارد و براى آن چه در آنست از فساد، وابطال حق هرذى حقى (327)
اين مطلب روشن است كه : شرف و كمال هر انسانى به علم و تقوى است ، در هر كجا كهآنها باشند كمال حاصل خواهد شد و هر كجا كه فاقد آن عاملهاى سعادت وكمال باشد، آن جا مركز حيوانات مى باشد و از انسانيت و ترقى و تعالى دور خواهد بودو لذا روايتى از امام باقر (ع ) نقل شده كه آن حضرت در تفسير گفتار خدا: اىبندگانم كه ايمان آورده ايد براستى كه زمين پهناور است ، و خداوند مى فرمايد: در كجابوديد گويند: ما در زمين مستضعف بوديم ، پس خداوند فرمايد: آيا زمين من پهناور نبودپس در آن هجرت كنيد. (328)(329)
بنابراين وظيفه هر فردى است : هر كجا كه دانش و تربيت دينى موجود است ، براىزندگانى خود برگزيده و از محلى كه فاقد آن بوده و دينش در خطر است احتراز نمايد واين مطلب خيلى روشن است ؛ جائى كه در آن جا عالم و مربى نباشد، ساكنين آن جا از اخلاق، تمدن ، و انسانيت دور بوده و خيلى زندگانى آنان با حيوانات شباهت داشته بلكه باجرات مى توان گفت : زندگانى حيوانات بر آنها برترى دارد، چون حيوانات طبقالهامات الهى زندگانى منظمى داشته ، بيش از آن ، از آنها انتظار نمى رود، ولى تمدن وزندگانى انسانى كمتر با وحى والهامات صورت مى گيرد بلكهكمال زندگانى بشر به وجود رهبر ظاهرى و باطنى و علم و تربيت بستگى دارد وهنگامى كه جامعه اى از آن محروم باشد، از تمدن انسانى دور بوده و زندگانى پائين تراز زندگانى حيوانى پديدار خواهد گشت ، پس اگر كسى از چنين محلى خارج گرديد تابتواند از رهنمودهاى علماء و بزرگان استفاده برد، و در مركز علم و تربيت قرار گرفتو سپس از كانون علم و تربيت به مركز اصلى خود كه فاقد علم و تربيت است هجرتنمود، چنين كسى گناه كبيره انجام داده ، چنين عملى توسط شما (پا) انجام خواهد گرفت .پا: شما هر چه از زيانهاى من بگوئيد يك هزارم زيانهاى شما نخواهد بود.
زبان : مگر زيان ديگرى در من تصور است ؟

next page

fehrest page

back page