بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای عارفانه, عباس عزیزى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AMOLI001 -
     AMOLI002 -
     AMOLI003 -
     AMOLI004 -
     AMOLI005 -
     AMOLI006 -
     AMOLI007 -
     AMOLI008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

گربه در حال نماز

گويند: عالمى گربه اى داشت ، در اثر تكرار عبادت و نماز، هر موقع كه او به نمازمى ايستاد، گربه هم ركوع و سجود مى كرد، بعد گفتند: كرامت اين عابد همين است.(51)


رفع مشكل با نماز

ابن خلّكان در شرح حال شيخ رييس نقل كرده است كه : ((هرگاه مساءله اى بر وى دشوارمى شد، وضو مى گرفت و به مسجد جامع مى رفت و نماز مى گزارد و خداى عزّوجلّ را مىخواند كه آن را بر وى آسان گرداند و آن در بسته را به روى او بگشايد.))(52)


بى هوشى امام صادق عليه السلام در حال نماز

((عارف ربانى ، عبدالرزاق قاسانى در تاءيلاتش گفته است : امام صادق عليه السلامدر نماز بود كه ناگهان بى هوش بر زمين افتاد. علت آن را از حضرت پرسيدند.
فرمود: پيوسته آيه را تكرار مى كردم تا اين كه از گوينده اش ، آن را شنيدم . سپس ‍مى گويد: فاضل ميبدى در شرح ديوان ، از شيخ سهروردىنقل كرده است : زبان امام عليه السلام در اين وقت مانند درخت موسى شده بود كه گفت : انى اءنا الله . اين حكايت در الاحياء فى تلاوة القرآن موجود است)).(53)


علّت محروميّت از نماز شب

((شخصى نزد امير مؤ منان عليه السلام آمد و گفت : اى اميرمؤ منان ! از نماز شب محرومشده ام .
حضرت فرمود: گناهانت تو را مقيّد كره و دست و پايت را بسته اند)).
كلينى قدس سره در باب ذنوب از كتاب ايمان و كفر،نقل مى نمايد كه امام صادق عليه السلام فرمود: ((چون مرد گناه كند، از نماز شب محرومگردد و عمل زشت ، از چاقويى كه در گوشت فرو رود، سريعتر در كسى كه مرتكب آنشده ، فرو مى رود)).(54) (55)


محروم از نماز شب

((شخصى نزد سلمان فارسى آمد گفت : اى اباعبدالله ! من توان آن ندارم كه در شب نمازبه جاى آورم . سلمان گفت : در روز گناه مكن !))(56)


- اوصاف اولياء الله

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ((هر كس خدا و عظمت او را بشناسد، دهانشرا از سخن ، و شكمش را از طعام ، باز دارد و خود را به نماز و روزهمشغول سازد)).
پس مردم گفتند: پدر و مادرمان به فدايت ! اىرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! آيا اين گونه اشخاص ، از اولياى خدايند؟
فرمود: ((اولياى خدا سكوت كنند، و سكوتشان تفكر باشد، و سخن گويند و سخنشانذكر باشد، و نظرشان عبرت است ، و نطق كنند نطقشان حكمت باشد. راه رفتنشان ميان مردمبركت است . اگر خداى براى آنان اجلى مقرّر نفرموده بود، از ترس عذاب و شوق بهثواب ، ارواحشان در اجسادشان نمى گنجيد)).(57)


- نماز توبه

انس بن مالك گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، روز يكشنبه ماه ذى القعده ،خطاب به مردم فرمود:
اى مردم ! كداميك از شما خواهد كه توبه كند؟
مردم گفتند: همه خواهيم توبه كنيم اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم !
فرمود: غسل كنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز به جاى آريد و در هر ركعت ، سورهحمد را يك مرتبه و قل هو الله را سه مرتبه و معوذتين را يك مرتبه ، تلاوت كنيد! سپسهفتاد مرتبه ، استغفرالله بگوييد و با لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم آن را به پايان بريد. آن گاه بگوييد: يا عزيز يا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جميع المؤ منين و المؤ منات فانه لا يغفر الذنوبالا انت .
سپس فرمود: هر كس از امت من چنين كند، از آسمان ندا آيد كه عملت را دوباره از سر گير!كه خدا توبه ات را پذيرفته و گناهانت را بخشيده است . و ملكى زير عرش ندا سر دهدكه : اى بنده ! بر تو و خاندان و ذريه ات بركت باد! ملكى ديگرى ندا دهد: اى بنده !دشمنانت را روز قيامت راضى خواهى كرد! منادى ديگر گويد: اى بنده مؤ من ! خواهى مرد ودينت از تو سلب نخواهد شد و قبرت وسيع شود و منّور گردد.
ملكى ديگر ندا سر دهد كه : پدر و مادرت از تو راضى شوند؛ گرچه از تو در غضبباشند. آنان و ذريه ات بخشيده شوند و تو در دنيا و آخرت در فراخى و گشايش روزىخواهى بود.
جبرييل ندا كند: من همراه ملك الموت شوم ، تا با تو مدارا كند و مرگ ، تو را آزار ندهد وروح از بدنت به سلامت بيرون آيد.
مردم گفتند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اگر كسى غير ماه ذى القعده اينعبادت را انجام دهد، چگونه است ؟
فرمود: تفاوتى نكند و همان طور خواهد شد كه بيان نمودم ، اين كلمات راجبرئيل در معراج به من آموخته است .(58)


دو ركعت نماز حاجت

در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامعآمل سرگرم به صرف ايام در اسم و فعل و حرف بودم و محو فراگرفتن صرف و نحو،در سحر خيزى و تهجد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم . در رؤ ياى مبارك سحرى ، بهارض اقدس ‍ رضوى تشرف حاصل كرده ام و به زيارتجمال دل آراى ولى الله اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه آلافالتحية والثناء - نايل شدم . در آن ليله مباركهقبل از آن كه به حضور باهرالنور امام عليه السلام مشرف شوم ، مرا به مسجدى بردندكه در آن مزار حبيبى از احباءالله بود و به من فرمودند: در كنار اين تربت دو ركعت نمازحاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده است . من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به علمداشتم ، نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم .
سپس به پيشگاه والاى امام هشتم سلطان دين رضا - روحى لتربته الفداء، و خاك درشتاج سرم - رسيدم و عرض ادب نمودم . بدون اين كه سخنى بگويم امام كه آگاه به سرّمن بود و اشتياق و التهاب و تشنگى مرا براىتحصيل آب حيات علم مى دانست ، فرمود: نزديك بيا، نزديك رفتم و چشم به روى امامگشودم ديدم آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش امامخم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويى خواستم لبهاى امام رابخورم ، از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در همانحال به قلبم خطور كرد كه اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود: پيغمبر اكرم صلىالله عليه و آله و سلم آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه هزار علم و از هردرى هزار در ديگرى بر روى من گشوده شد.
پس از آن امام عليه السلام طى الارض را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشين شيرينكه از هزاران سال بيدارى من بهتر بود، به در آمدم . به آن نويد سحرگاهى اميدوارم كهروز به گفتار حافظ شيرين سخن به ترنم آيم كه :

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند(59)


نماز كسوف

روزى كه ابراهيم فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وفات كرده بود سهسنّت جارى شده است ، يكى اين كه آفتاب منكسف شد، مردم گفتند: چون فرزندرسول خدا وفات كرده است آفتاب منكسف شده است .رسول خدا به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم آفتاب وماه دو آيت الهىاند كه به امر او سير مى كنند و مطيع فرمان اويند، به ممات و حيات كسى منكسف نمىشوند. پس هرگاه انكساف ماه يا آفتاب روى داد نماز بخوانيد، سپس از منبر فرود آمد وبا مردم صلاة كسوف به جاى آورد.
منطق شريعت اين گونه است كه متن علم و صرف حقيقت است . يك حرف گزاف در دين الهىراه ندارد. و نفى كسوف شمس و قمر به موت و حيات كسى خود از اعظم آيات نبوّت ودليل صدق آن حضرت است .
آن سه سنّت كه در حديث آمده است ، در مرآة العقول گويد: احدى السنن وجوب الصلوةللكسوف ، و الثانية عدم وجوب الصلوة و لا رجحانها علىالطفل قبل اءن يصلّى ، و الثالثة عدم نزول الوالد فى قبر الولد يعنى يكى از آنسه سنت وجوب صلاة كسوف است . و دوم عدم وجوب و رجحان صلاة كسوف بر طفلى كههنوز نماز بر او واجب نشده است . و سوم عدم نزول والد در قبر والد (كه كراهت دارد پدرفرزندش را به خاك بسپارد).(60)


نشانه يقين

كلينى به اسنادش از اسحاق بن عمّار نقل مى كند:(61) از امام صادق عليه السلام شنيدمكه فرمود: رسول خدا در مسجد، نماز صبح را با مردم خواند. جوانى را ديد كه كم خوابىاز چهره و حركاتش پديدار بود. رنگش به زردى گراييده و چشمش ‍ نحيف گشته وچشمانش در گودى فرو رفته بود. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بدو فرمود: اىفلانى ! شبت را چگونه سپرى كرده اى ؟
جوان گفت : در حال يقين ، رسول خدا از سخن او به شگفت آمد و فرمود: هر يقينى را، حقيقتىو نشانى است . حقيقت و نشانه يقين تو چيست ؟
گفت : اى رسول خدا! حقيقت يقين من آن است كه مرا به حزن آورده و خوابم را ربوده و روزمرا تشنه نموده است . پس از دنيا و مافيها دورى جسته ام ؛ گويى به عرش خدايم مى نگرم، و مى بينم كه حساب و حشر خلايق برپاست و من در آنانم .اهل بهشت در بهشتند و به تعارف و معارفه مشغولند و بر بالش و تخت خود، تكيه دادهاند. و گويى اهل دوزخ را مى بينم كه در حال شكنجه و عذابند و كمك مى طلبند و زفيرآتش را مى شنوم و در گوش خود، حسّ مى نمايم . (چون سخن جوان به اين جا رسيد) پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم روى به اصحابش ‍ نمود و فرمود: اين بنده اى است كهخداوند دلش را به ايمان نورانى فرموده است . سپس رو به آن جوان كرد و بدو فرمود:خود را بر همين حال حفظ كن !
جوان عرض كرد: اى رسول خدا! من استدعا دارم كه از خداوند طلب نماييد، تا در ركاب شمابه شهادت رسم .
پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواسته او را اجابت نمود و از خداوند، شهادتاو را طلبيد. بدين ترتيب ، آن جوان مدتى بعد در يكى از غزواترسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از نه نفر شهيد به شهادت رسيد، كه اوشهيد دهمين بود.(62) (63)


اثر سجده طولانى

على عليه السلام فرمود: اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هرگاه ذكر خداوند سبحان به ميان مى آمد،از ترس عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمانشان جارى مى گشت ، بهطورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روز وزيدن تندبادمى لرزد.(64)


تفسير صمد

ابن وهب قرشى نقل مى كند، كه از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((گروهى ازفلسطين نزد امام باقر عليه السلام آمدند و از آن حضرت درباره مسايلى پرسش نمودندو حضرت به آنها پاسخ فرمود. سپس درباره الصمد پرسش ‍ نمودند. آن حضرتفرمود: تفسير صمد در خود كلمه الصّمد است . اءلف ،دليل بر انيّت خداست كه فرموده شهد الله انه لا اله الا هو، و اين اشاره استبه اين كه او از آن كه حواس بتوانند به ادراكش آورند، غايب است . لام ،دليل بر الهيت اوست به اين كه او از آن كه حواس بتوانند به ادراكش آورند، غايب است .لام ، دليل بر الهيت اوست به اين كه او خداست ... چه ، تفسير اله اين است كه كسى كهمردم را از درك ماهيت و چگونه گى اش با حس وخيال باز مى دارد و آنان را حيران مى كند)). تا اين كه فرمود: ((هر وقت شخصى در ماهيتبارى تعالى و كيفيت او فكر كند، درمانده شده ، متحيّر مى گردد...))
انيت از انّ مشتق است . چنان كه از فرمايش امام باقر عليه السلام كه نيكو فرموده است ،به دست مى آيد كه انيّت همان قول خداى عزّوجلّ: شهد الله اءنه لا اله الا هو استو تعبير از وجود به انيت و از حدود به ماهيت يا مائيت در سخنان و زباناهل الله كم نيست .
ظهور تمام ماهيات به وسيله وجود است و به خودى خود نورانيتى ندارند و بلكه در ذاتخود نيستى محض و تاريكى محض مى باشند و نور خود را از غير خود، يعنى وجود كسبكرده اند؛ چون خداوند متعال حدّ و نهايتى ندارد، ماهيتى نيز در مورد او متصور نيست . ووالاتر و بالاتر از اين است كه هم جنس ‍ مخلوقاتش باشد. در حديث آمده است كه :((پروردگار ما، به ذات خود نورانى است . حىّ الذات ، قادر الذات و عالم الذات است .هر كس بگويد: او قادر به قدرتى و عالم به علمى و حىّ به حياتى است ، در كنارخداوند متعال ، خداى ديگرى را شريك گرفته است و بر ولايت ما نيست )).(65)


ديدن خداوند هنگام عبادت

كلينى در كافى به اسنادش از امام صادق عليه السلامنقل مى كند: حبرى (عالم يهودى ) خدمت امير مؤ منان رسيد و پرسيد: اى امير مؤ منان ! آياهنگام عبادت ، پروردگارت را ديدى ؟
حضرت فرمود: واى بر تو! چشمان با مشاهده ديدگان او را نمى بينند؛ ولى قلبها باحقايق ايمان او را مى بينند.(66)


محب واقعى

شيخ صدوق در امالى ، از مفضل نقل مى كند كه گفت : ((از امام صادق عليه السلام شنيدمكه فرمود: از جمله سخنان خداوند با موسى عليه السلام اين بود كه خطاب به اوفرمود: اى پسر عمران ! دروغگوست كسى كه بگويد: مرا دوست دارد ولى چون شب فرارسد، در خواب باشد. آيا محبّ، مايل نيست كه با محبوبش خلوت كند؟! اى پسر عمران ! مندوستانم را مى شناسم وقتى كه شب فرا رسد، ديده آنان ، از قلبشانمتحوّل شود و عقوبتم برابر چشمانشان مجسّم گردد. از روى مشاهده مرا خطاب نمايند. و ازروى حضور با من تكلّم كنند. اى پسر عمران ! از قلبت مرا خشوع ده و از بدنت خضوع و ازچشمت ، در ظلمات شب ، اشك ! مرا بخوان كه قريب و محبيم خواهى يافت !)).(67)


- خدايى را كه نبينم نمى پرستم

امير مؤ منان در مسجد كوفه ، بالاى منبر خطبه مى خواند. مردى برخاست كه به او ذعلبمى گفتند، داراى زبانى بليغ در خطبه و قلبى شجاع بود. گفت : اى امير مؤ منان ! آياپروردگارت را ديده اى ؟
حضرت فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! من خدايى را كه نبينم ، نمى پرستم .
پرسيد: اى امير مؤ منان ! پس چگونه او را ديده اى ؟
فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! ديدگان با مشاهده او را نمى بينند، ولى قلبها با حقايقايمان او را مى بينند. واى بر تو اى ذعلب ! خداى من چنان لطيف است كه لطفش ‍ به وصفدر نمى آيد و چنان عظيم است كه با عظمت وصف نمى گردد و چنان بزرگ كبرياست كه بابزرگى وصف نمى شود. در جلالت چنان جليل است كه با غلظت وصف نمى شود.قبل از هر چيز است و نمى شود گفت : پيش از چيزى است . بعد از هر چيز است و نمى شودبه او بعد گفت . اشياء را خواسته ، اما نه با همت . درك كرده است ، اما نه با خدعه . درهمه اشياست ، اما با آنها مخلوط نيست و از آنها هم جدا نيست . ظاهر است ، نه بهشكل مباشرت . متجلّى است ، نه با ديدن . دور است ، نه با مسافت . قريب است نه بانزديك شدن ، لطيف است ، نه با جسم داشتن . موجود است ، نه بعد از عدم .فاعل است ، نه به اضطرار. صاحب تقدير است ، نه با حركت . زياد مى شود، نه بااضافه . شنواست ، نه با آلتى . بيناست ، نه با اءداتى . اماكن حاوى او نمى شوند واوقات او را شامل نمى گردند صفات او را محدود نمى كنند و خواب او را نمى گيرد. هستىاو از اوقات سبقت جسته ، وجودش از عدم و ازلش از ابتدا پيشى گرفته است . با خلقمشاعر فهميده مى شود كه كسى براى او مشاعر قرار نداده و با تجهيز جواهر فهميده مىشود كه جوهر ندارد و با ضد قرار دادن ميان اشيا فهميده مى شود كه او ضد ندارد و باخلق تقارن ميان اشيا فهميده مى شود كه او قرين ندارد. نور را ضد ظلمت قرار داده است وخشكى را ضد ترى و زبر را ضد نرمى ، و سردى را ضد گرمى متباين ها را با هم جمعكرده و ميان چيزهاى نزديك ، دورى افكنده است كه با تفريق ، بر مفرّق و با تاءليف ،بر مؤ لف دلالت مى كند. و اين سخن خداى تعالى است : ((و منكل شى ء خلقنا زوجين لعلّكم تذكرون )).(68)
ميان قبل و بعد، فاصله انداخت تا معلوم شود كه اوقبل و بعدى ندارد و موجودات با غرايزشان گواهند كه آفريننده غريزه آنها، غريزهندارد و با موقّت بودنشان اعلام مى كنند كه براى قرار دهنده وقت آنها وقتى نيست . ميانموجودات حجاب و مانع قرار داده تا معلوم شود ميان او و خلقش حجابى نيست . پروردگاراست ، بدون اين كه خود پروردگارى داشته باشد و اله است ، بدون اين كه خود الهىداشته باشد. عالم است ، بدون اين كه معلوم باشد. سميع است ، بدون اين كه مسموعباشد)).(69)


رحمت واسعه خداوند

در حديث است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درحال نماز بود كه مردى باديه نشين در نماز خود چنين مى گفت : ((خداوندا! من و محمد رامشمول رحمت خويش قرار ده و نه كسى ديگر را!))
پس چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نماز را سلام گفت ، خطاب به باديه نشينفرمود: ((رحمت واسعه الهى را تنگ كردى (محدود و سنگچين نموده اى ) (70)


انس با نماز شب

از حكيم متاءله آقا ميرزا ابراهيم زنجانى در شرحاحوال ميرزاى جلوه نقل شده است :
((وى پيوسته به نيم شب برخاستى و دوگانه بدرگاه يگانه گذاشتى و تا فجربرآيد به حجره اندرون به ورزش تن گذراندى . آنگاه نماز صبح كردى و از پىنوافل و تعقيبات ، سپس به تدريس نشستى تا دو ساعت مانده به ظهر و گاه مى شدى كهناصرالدين شاه به ديدن او مى آمد و او مى فرمودى كه مرا حالى نيست و او برمى گشتى!)).(71)


نماز بر جنازه سعد بن معاذ

ديلمى در آخر باب بيست و يكم ارشاد القلوب از امام صادق عليه السلامنقل كرده است كه پيامبر بر جنازه سعد بن معاذ نماز خواند و فرمود: ((نود هزار فرشتهكه در ميانشان جبرئيل حاضر بود در نماز او شركت جستند. ازجبرئيل پرسيدم : به چه علت استحقاق يافته است كه شما بر او نماز گذاريد.
گفت : او سوره قل هو الله را دايم ، چه ايستاده و چه نشسته و چه پياده و چه سواره و درحال رفتن و آمدن مى خواند)).(72)


اهميت ذكر
نجات حضرت يونس

يونس از پيامبران بود چون به آن كشتى پر از مردم گريخت قرعه زدند و او در قرعهمغلوب شد و ماهى بلعيدش و او در خور سرزنش بود، پس اگر نه از تسبيح گويان مىبود تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند، پس او را كه بيمار بود به خشكى افكنديم وبر فراز سرش بوته كدو رويانديم و او را بر رسالت صد هزار كس فرستاديم آنهاايمان آوردند و تا زنده بودند برخورداريشان داديم .(73)


ذكر يونسى

شخصى يهودى ، اميرالمؤ منين عليه السلام را راجع به زندانى كه زندانيش را بهاطراف زمين گردانيد، مورد سؤ ال قرار داد. پس آنگاه حضرت فرمود: اى يهودى ! زندانىكه زندانيش را به اطراف زمين سير داد عبارت است از ماهى معروفى كه يونس عليهالسلام در شكمش محبوس گشته بود تا اين كه يونس عليه السلام دردل تاريكى ها ندا در داد و گفت : لا اله الا انت سبحانك انّى كنت من الظالمين كه دراين هنگام خداوند دعايش را اجابت كرد و به ماهى فرمان داد تا او را از شكم خود بيرونافكند. سپس ماهى وى را بر ساحل دريا انداخت .(74)


خواندن اسم اعظم در جنگ

امير مؤ منان عليه السلام فرمود: حضرت خضر را شب پيش از جنگ بدر، در خواب ديدم وبه او گفتم : چيزى به من بياموز تا بر دشمنان خود فايق آيم ! او گفت : اين را برزبان جارى ساز: يا هو يا من لا هو الا هو!
پس چون صبح شد، خوابم را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بازگفتم .ايشان فرمود: اى على ! تو اسم اعظم را آموخته اى ، پس در روز جنگ بدر همين جمله برزبانم جارى بود.(75)


ذكر على عليه السلام در صفين

روزى امير مؤ منان قل هوالله احد را قرائت فرمود و چون از آن فارغ شد فرمود: يا هومن لا هو الا هو اغفرلى و انصرنى على القوم الكافرين .
ايشان در روز جنگ صفين همين را مى خواند و حمله مى برد.
عمار ياسر پرسيد:
اى امير مؤ منان ! اين كنايات چيست كه مى گويى ؟
فرمود: اسم اعظم و پايه توحيد خداست . آن گاه قرائت كرده است شهد الله انه لا الهالا هو و نيز آخر سوره حشر را، سپس از مركب خود پياده شد و چهار ركعت نماز،قبل از زوال ظهر خواند)).(76)


- ذكر در شب

علاء بن كامل گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام (در حالى كه به فرموده خداونددر آخر سوره اعراف نظر داشت ) مى فرمود: شب هنگام ، باحال زارى و بيم ، بدون آنكه آوايت را آشكار كنى ، پروردگارت را در ضميرت ياد كن (وبگو): لا اله الا الله وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيى و يميت و يحيى و هوعلى كل شى ء قدير علاء بن كامل گويد: من به حضور شريف امام عرضه داشتم كهجمله ((بيده الخير)) را در اين ذكر نياورديد. (چطور است اين را هم بر آن بيافزائيم ؟)آنگاه حضرت فرمودند: گرچه خير بدست خداست . ولى تو آنچه را كه گفتم ، همانطور(بدون آنكه چيزى بر آن بيافزايى ) ده بار بگو. و نيز هنگام برآمدن آفتاب و هنگامفرو شدن آن ده بار بگو: اعوذ بالله السميع العليم .(77)


خواندن ذكر يونسى

مرحوم استاد علامه طباطبايى فرمودند كه مرحوم قاضى (استاد آن جناب عارف عظيم وسالك مستقيم حضرت آيت الله حاج سيد على قاضى تبريزى )اول دستورى كه مى دادند ذكر يونسى بود ( لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين - انبياء 88) كه در مدت يك سال در وقت خاص به حالت سجده ت بار خواندهشود.(78)


ياد خداوند در دل

و نيز روايت فرموده است كه : قال الله عزّوجلّ لعيسى عليه السلام : يا عيسىاذكرنى فى نفسك اذكرك فى نفسى ، و اذكرنى فى ملاك اذكرك فى ملاء خير من ملا الادميّين . يا عيسى اءلن لى قلبك و اءكثر ذكرى فى الخوات . و اعلم اءن سرورى اءنتبصبص الى ، و كن فى ذلك حيا و لا تكن ميتا.
خداوند عزّوجلّ به عيسى عليه السلام چنين فرمود: اى عيسى مرا در ضميرت ياد كن تا ترادر ضميرم ياد كنم . مرا در ميان پيروانت ياد كن تا ترا در گروهى بهتر از گروه آدميانياد كنم . اى عيسى دلت را برايم رام ساز و در خلوت ها زياد به ياد من باش و بدانخشنودى من در اين است كه به من روى آرى و از خود، شكستگى نشان دهى و (مواظب باش )تا در اين عمل زنده باشى (و صادقانه پيش آيى ) نه آنكه مرده وارعمل كنى (و حركاتت همچون جسدى فاقد روح باشد).(79)


خوشا به حال آنان

ثقة الاسلام كلينى در كتاب دعاى اصول كافى از امام صادق عليه السلامنقل مى نمايد كه جبرئيل به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفت : ((خوشا بهحال كسى از امت تو كه بگويد: لا اله الا الله وحده وحده وحده شيخ صدوق نيزاين روايت را در باب ثواب موحدان و عارفان ، در كتاب توحيد از امام باقر عليه السلامنقل كرده است . (80) (81)


علت صلوات فرستادن

از مناظرات علامه حلى باسيد موصلى كه پرسيد چرا صلوات برآل محمد مى فرستيد؟ فرمود: الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انالله و انا اليهراجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة . سيد گفت : چه مصيبتى برآل محمد وارد شد؟ فرمود: وجود مانند تو فرزند، بدترين مصيبهاست .(82)


باغ هاى بهشت

در زبان و قلب و در همه حال به ياد خدا بودن .
نقل است كه پيامبر اكرم فرمود: ((در باغهاى بهشتبخراميد!))
پرسيدند: ((باغهاى بهشت چيست ؟))
فرمود: ((ذكر خدا در صبح و شب . پس به ياد و ذكر خدا باشيد. هر كس كه خواهد بداند،چه قدر و منزلتى نزد خداى دارد، بنگرد كه قدر و منزلت خداى نزد او چقدر است ؟ چونخداوند بنده اش را همان اندازه قدر مى نهد، كه بنده او را. بدانيد كه بهترين و پاكيزهترين و والاترين اعمالتان نزد خداوند، و بهتر از هر چيزى كه خورشيد بر آن تابيدهاست ، ذكر و ياد خداوند سبحان است . خداى تعالى فرموده است : من همنشين كسى هستم كهبه ذكر و ياد من باشد، و چه منزلت و ارزشى بالاتر از همنشينى با خداى سبحان؟!)).(83) (84)


پناه به ذكر الهى

در تاءثير اين ذكر شريف يعنى لا اله الا انت سبحانك انّى كنت من الظالمين بهسه جمله فاستجبنا له ، و نجيناه من الغّم ، و كذلك ننجى المؤ منين دقت به سزااعمال گردد، به خصوص به جمله اخير كه مفاد آن عام است كه وعده فرموده استشامل همه مؤ منين مى باشد، و با جمع محلى به الف و لام وفعل مضارع كه دال بر تجدد زمان و حصول تدريجى آن براى ابد است تعبير فرمودهاست ، فتبصّر.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در شگفتم براى كسى كه از چهار چيز بيم دارد،چگونه به چهار چيز پناه نمى برد؟
در شگفتم براى كسى كه ترس بر او غلبه كرده ، چگونه به ذكر حسبنا الله و نعمالوكيل پناه نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوندعزوجل به دنبال ذكر ياد شده فرمود: پس (آن كسانى كه به عزم جهاد خارج گشتند وتخويف شياطين در آنها اثر نكرد و به ذكر فوق تمسك جستند) همراه با نعمتى از جانبخداوند (عافيت ) و چيزى زائد بر آن (سود در تجارت ) بازگشتند و هيچگونه بدى بهآنان نرسيد.
و در شگفتم براى كسى كه اندوهگين است ، چگونه به ذكر لا اله الا انت سبحانك انّىكنت من الظالمين پناه نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوندعزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود: پس ما (يونس را در اثر تمسك به ذكر ياد شده ) ازاندوه نجات داديم و همين گونه مؤ منين را نجات مى بخشيم .
و در شگفتم براى كسى كه مورد مكر و حيله واقع شده ، چگونه به ذكر اءفوض ‍امرى الى الله ان الله بصير بالعباد پناه نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كهخداوند عزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود: پس خداوند (موسى را در اثر ذكر ياد شده ) ازشر و مكر فرعونيان مصون داشت .
و در شگفتم براى كسى كه طالب دنيا و زيبايى هاى دنياست ، چگونه به ذكر ((ماشاءالله لا قوة الا بالله )) پناه نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوندعزوجل بعد از ذكر ياد شده (از زبان مردى كه فاقد نعمتهاى دنيوى بود، خطاب به مردىكه از آن نعمتها بهره مند بود) فرمود: اگر تو مرا بهمال و فرزند، كمتر از خود مى دانى پس اميد است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد...


دعا(85)
دعاى موسى عليه السلام

در حكايت شانزدهم باب سوم گلستان سعدى آمده است :
موسى (على نبينا و عليه السلام ) درويشى را ديد كه از برهنگى به ريگ اندر شده ،گفت : يا موسى دعايى كن تا حق تعالى مرا كفافى دهد كه از بى طاقتى به جان آمده ام .
موسى دعا كرد و برفت ، پس از چند روز كه از مناجات بازآمد مر او را ديد گرفتار وخلقى انبوه بر او گرد آمده ، گفت : چه حالتست ؟
گفتند: خمر خورده و عربده كرده و كسى را كشته و اكنون به قصاصگاهش ‍ مى برند...(86)


عام بودن دعا

جناب استاد علامه حسن زاده آملى فرمودند: رساله اى در امامت نوشتم چون به پايان رسيدآن را به حضور شريف استاد علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان رضوان الله تعالىعليه ارايه دادم ، مدتى در نزد او بود و لطف فرمودند و يك دوره تمام آن را مطالعهفرمودند. در يك جاى آن رساله دعاى شخصى درباره خودم كرده بودم كه بار خدايا مرابه فهم خطاب محمدى صلى الله عليه و آله و سلم اعتلاء ده . در هنگام رد رساله به اينجانب فرمود: آقا! تا من خودم را شناختم دعاى شخصى در حق خودم نكردم بلكه دعايم عاماست .(87)


دعاى ندبه

برادر مهدى در محضر علامه حسن زاده شروع به صحبت كردند و گفتند: دوستان مابحمدالله چندين سال است جلسه دعاى ندبه اى دارند و صبحهاى جمعه دور هم جمع مىشوند و دعاى ندبه مى خوانند ولى آن چنان حالى كه بايد داشته باشيم ، نداريم ، چهكنيم كه يك حال و انقلاب درونى در ما ايجاد شود كه اقلا دعاها را با سوز و گدازبيشترى بخوانيم ؟ شما بفرماييد چه كنيم ؟
استاد با لبخند خاصى فرمودند: آقا جان دعاى ندبه بخوانيد، بله بايد دعاى ندبهخواند!! راه همين است آقا، البته استقامت داشته باشيد،ول نكنيد، خسته نشويد، استقامت و مداومت را در حد وجوب داشته باشيد، راه رسيدن به حقيقتمجاز است . شما مجاز را قنطره حقيقت بگيريد، من در يكغزل - البته به دروغ ! گفته ام : ((به حقيقت برسيدم ولى از راه مجاز)). سعى كنيدعملا كار كنيد، رفتارتان را پاك كنيد: كونوا لنا زينا و لاتكونوا لناشينا.(88)


دعاى كميل

كميل مى گويد: با مولايم اميرالمؤ منين در مسجد بصره نشسته بودم و اصحابش با اوبودند، به بعضى از آنان گفت : معنى قول خداى عزّوجلّ فيها يفرقكل امر حكيم چيست ؟
امام فرمود: شب نيمه شعبان است ، سوگند به كسى كه جان على در دست او است هيچ بندهاى نيست مگر اين كه جميع خير و شر براى او در اين شب تا همان شب آينده مقسوم است ، و هربنده اى كه اين شب را احياء كند و دعاى خضر عليه السلام را بخواند دعاى او به اجابتمى رسد، پس چون حضرت منصرف شد و مراجعت فرمود، شب به خدمت او رفتم همينكه مراديد پرسيد كه اى كميل چه مى خواهى و چه چيز سبب آمدن تو شده است ؟ گفتم : يا اميرالمؤمنين عليه السلام به طلب دعاى خضر آمده ام . فرمود: بنشين اىكميل چون اين دعا را حفظ كردى در هر شب جمعه يا در هر ماه يك بار و يا درسال يك بار و يا در عمر يك بار بخوان تا از بدى ها بازداشته شوى و يارى شده وروزى داده شوى و هرگز از آمرزش محروم نمانى ، اىكميل طول صحبت تو با ما موجب شد كه چنين نعمت و عطايى را به تو ببخشم .
چقدر كميل همّت و عزم داشت ، چقدر عشق و شوق داشت ، چقدر تشنه و طالب بود كه تا چيزىسراغ گرفت در راه تحصيل آن شد، و شب به خدمت امام رسيد و دعاى خضر را از آن جنابطلب كرد و از آن حسن طلبش و صفاى سريره و هدف مقدسش چنين سفره پربركت دعاىخضر عليه السلام را براى همه اهل حال و دعا و مردم صاحبدل گسترده است و چنين اثر قيم و قويم را از خود به يادگار گذاشته است و دعاى خضررا دعاى كميل كرده است ، آرى بايد گدايى كرد كه جواد گدا مى خواهد.

بانگ مى آيد كه اى طالب بيا
جود محتاج گدايان چون گدا
جود محتاج است و خواهد طالبى
هم چنان كه توبه خواهد تايبى
جود مى جويد گدايان و ضعاف
هم چو خوبان كاينه جويند صاف
روى خوبان ز آينه زيبا شود
روى احسان از گدا پيدا شود
و امام عليه السلام به كميل فرمود: طول صحبت تو با ما موجب احسان چنين عطايى شده استپس پيدا است كه كميل خيلى ملازم آن حضرت بود.(89)

پيرزن به بهشت نمى رود!

مروى است صفيّه بنت عبدالمطلب كه عمه حضرترسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است ، روزى نزد حضرت آمد در حالى كه پيرشده بود، گفت : يا رسول الله دعا كن تا من به بهشت روم .
حضرت بر سبيل طيب فرمود كه : زنان پير به بهشت نخواهند رفت .
صفيه از مجلس حضرت برگشت و مى گريست . حضرت تبسم فرمود و گفت : او را خبردهيد كه اول پيرزنان جوان شوند، آن گاه به بهشت روند و اين آيت بخواند: اناانشاءنا هنّ انشاء فجعلنا هن ابكارا. (90)
يعنى به درستى كه ما بيافريديم زنان را در دنيا آفريدنى پس خواهيم گردانيد ايشانرا دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت در آريم .(91)


دعاى ابوذر

چنان كه ابن بابويه - عليه الرحمة - از امام صادق عليه السلام به سند معتبر روايتكرده است كه روزى ابوذر - سلام الله عليه - بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلمگذشت ، جبرييل به صورت دحيه كلبى در خدمت آن حضرت به خلوت نشسته و سخنى درميان داشت ؛ ابوذر گمان كرد كه دحيه كلبى است و با حضرت حرف نهانى دارد، بگذشت.
جبرييل گفت : يا رسول الله ابوذر بر ما گذشت و سلام نكرد؛ اگر سلام مى كرد، ما اورا جواب سلام مى گفتيم ، به درستى كه او را دعايى هست كه در مياناهل آسمانها معروف است ؛ و چون من عروج كنم ، از وى سؤال كن .
چون جبرييل برفت ، ابوذر بيامد. حضرت فرمود كه اى ابوذر، چرا بر ما سلام نكردى ؟
ابوذر گفت : چنين يافتم كه دحيه كلبى در حضورت بود و براى امرى او را به خلوتطلبيده اى ، نخواستم كلام شما را قطع كنم .
حضرت فرمود كه جبرييل بود و چنين گفت ، ابوذر بسيار نادم شد. حضرت فرمود: چهدعاست كه خدا را به آن مى خوانى كه جبرييل خبر داد كه در آسمانها معروف است ؟
گفت اين دعا را مى خوانم : اللّهم انّى اساءلك الايمان بك و التصديق بنبيك والعافية من جميع البلاء والشّكر على العافية و الغنى عن شرار النّاس .(92)


اجابت دعاى حضرت يونس عليه السلام

از امام باقر عليه السلام روايت شده كه حضرت فرمود: يونس عليه السلام سه روز درشكم ماهى درنگ كرد و در تاريكى هاى سه گانه - تاريكى شكم ماهى ، تاريكى شب ،تاريكى دريا - ندا در داد و گفت : لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ،آنگاه خداوند دعايش را اجابت كرد و سپس ماهى وى را برساحل افكند.(93)


قرآن
على عليه السلام آيات نازل شده را مى نوشت

حديثى كه ثقة الاسلام آن را در باب اختلاف الحديث ازاصول كافى به سند خودش از سليم بن قيس هلالى در حديثى طولانى از اميرالمومنينعليه السلام نقل كرده كه آن حضرت در پاسخ او مفصلا مطالبى بيان نموده تا اينكهفرمود: و بر پيغمبر خدا عليه السلام هيچ آيه قرآنىنازل نمى شد جز آن كه برايم مى خواند و بر من ديكته مى نمود، و من به خطّ خود مىنوشتم و تاءويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاصّ و عام آن را به منآموخت و از خدا خواست كه به من نيروى به خاطر سپردن آن را عطا كند، از آن زمان كه آندعا را درباره من كرد هر آيه اى از كتاب خدا را كه به من آموخت ، و هر عملى را كه به منديكته نمود و من نوشتم فراموش نكردم ، و آنچه را خدا به او آموخت ازحلال و حرام و امر و نهى كه بوده يا خواهد بود، و هيچ كتابى كه بر پيغمبرىقبل از او نازل شده بود درباره طاعت و معصيت نماند الا آن كه به من ياد داد. و من حفظشكردم و يك حرف آن از خاطرم محو نشد، آنگاه دست خود را بر سينه من نهاد و از پروردگارخواست كه قلبم را از علم و فهم و حكمت و نور پر كند.
من گفتم : اى رسول خدا پدر و مادرم فدايت ، از آن هنگام كه آن درخواست را از خدا درباره مننمودى چيزى از ياد نبرم ، و آنچه را هم ننوشتم از دستم نرفته است ، آيا پس از اينترس فراموشى برايم دارى .
فرمود: نه ، من از فراموشى و نادانى نسبت به تو بيمناك نيستم .(94) (95)


اولين گرد آورنده قرآن

على عليه السلام نخستين جمع آورى كننده قرآن است .
ابن المنادى گويد: حسن العباسى به من حديث كرد، گفت خبر داده شدم از عبدالرحمان بنابى حمّاد، از حكم بن ظهير سد و سى ، از عبد خير، از على عليه السلام كه هنگام درگذشتپيغمبر آن حضرت مشاهده كرد، مردم سست و مضطرب شده اند وفال بد مى زدند، پس سوگند خورد كه تا قرآن را جمع نكند رداء خود را بر دوشنگيرد، لذا سه روز از خانه بيرون نيامد تا قرآن را جمع كرد، و آن نخستين مصحفى استكه در آن قرآن از صفحه دل على عليه السلام به صفحات كاغذمنتقل شده و در آن جمع گرديده است .(96)


تكرار آيات قرآن در نماز

سيد بن طاووس در ((فلاح السّائل )) مى گويد: ((امام صادق عليه السلام در نمازبود كه از هوش رفت . چون به هوش آمد پرسيدند كه سبب آنحال چه بود؟
سخنى به اين مضمون فرمود: آيات قرآن را تكرار مى كردم تا به حالى رسيدم كهگويى آنها را از زبان آن كسى كه آيات را به كشف و عياننازل فرموده است ، شنيدم . پس قوّه بشرى ،تحمّل مكاشفه جلالت و شكوه الهى را نياورد.(97)


تجلّى آيه و سوره در قيامت

يعقوب احمر گفت : به امام صادق عليه السلام عرض كردم كه دين زيادى بر عهده دارم ،و اين سبب شد كه قرآن از من سلب شد و آن را از دست داده ام . امام فرمود: قرآن ، قرآن ؛همانا كه آيه و سوره اى از آن در قيامت مى آيد كه هزار درجه در بهشت صعود مى نمايد ومى گويد اگر مرا حفظ مى نمودى ترا بدينجا مى رساندم .(98)


شكايت سوره هاى قرآن در قيامت

يعقوب احمر گفت به امام صادق عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم ، اندوه ها وچيزهايى مرا رسيده است كه هيچ خيرى برايم نمانده است مگر اينكه طايفه اى از آن را ازدست داده ام ، حتى قرآن هم طايفه اى از آن را از دست داده ام . يعقوب گفت تا قرآن را آنچنانياد نمودم ، امام در آن هنگام بيتاب شد و فرمود: همانا كه مرد سوره اى از قرآن رافراموش مى كند، پس آن سوره روز قيامت در نزد آن مرد آيد تا از درجه اى از بعض درجاتبر او مشرف شود و بدو سلام گويد، و مرد جواب سلام دهد، پرسد تو كيستى ؟ گويد:من آن سوره اى هستم كه مرا تباه كردى و رها نمودى ؛ آگاه باش اگر به من تمسك مىنمودى ، تو را به اين درجه مى رسانم .(99)


معنى قرآن ز قرآن پرس و بس

ابوالقاسم كوفى در كتاب ((تبديل )) گفته است ((اسحاق كندى در زمان خود فيلسوفعراق بود. در خانه خود نشست و عزلت اختيار كرد و شروع كرد به نوشتن تناقضاتقرآن . روزى يكى از شاگردان او خدمت امام ابومحمد صلى الله عليه و آله و سلم رسيد.حضرت به او فرمود: آيا در ميان شما مرد رشيدى نيست كه استادتان كندى را از اشتغالىكه درباره قرآن شروع كرده ، باز دارد؟
شاگرد گفت : ما شاگرد او هستيم ؛ چگونه مى توانيم در اين مساءله و يا غير آن به اواعتراض كنيم ؟
حضرت فرمود: مى توانى آن چه را مى گويم به او برسانى ؟
گفت : آرى .
آنگاه حضرت فرمود: نزد او برو و با او نرمى كن و انس بگير و در هدفش ‍ يارى اش كن .وقتى ميانتان انس برقرار شد، بگو: مساءله اى براى من پيش آمده كه مى خواهم از توبپرسم . او از تو خواهد خواست كه بپرسى در اين هنگام بگو: اگر گوينده قرآن نزدتو آيد، آيا جايز است كه مرادش از آن غير اين معانى باشد كه تو اراده كرده اى ؟ اوخواهد گفت : آرى ، شخص مى تواند وقتى كه چيزى را شنيد، از آن معنايى را بفهمد وقتىكه به تو جواب مثبت داد، بگو: از كجا معلوم ؟ شايد (از قرآن ) جز آن چيزى كه تو ارادهكرده اى قصد كند و به غير معانى خود وضع نمايد.
آن شخص نزد كندى رفت و با او الفت گرفت تا اين كه اين مساءله را به او القا كرد.
كندى گفت : اين مطلب را دوباره تكرار كن ! و او تكرار كرد پس كندى فكر نمود و ديدآرى ، اين مساءله در لغت احتمال دارد و ممكن است )).(100)


next page

fehrest page

back page