صراط مستقيم كدام است ؟ كلمه ((صراط)) كه بيش از 40 مرتبه در قرآن آمده است ، به معنى راه هموار، روشن ووسيع است . در زندگى انسان راههاى متعددى وجود دارد كه او بايد يكى از آنها را انتخابكند: راه هوس هاى خود، راه هوس هاى مردم ، راه طاغوت ها، راه نياكان و پيشينيان به جهت تعصّبهاى قومى و نژادى ، راه وسوسه هاى شيطانى ، راههاى تجربه نشده و بالاخره راه خدا واولياى خدا. طبيعى است كه انسان معتقد به خدا از ميان اين همه راه تنها راه خدا و اولياى او را انتخابمى كند، زيرا اين راه امتيازاتى دارد كه ديگر راهها ندارند: راه مستقيم ، كوتاه ترين راه ميان دو نقطه است ، لذا اين راه نزديكترين راه براى رسيدنبه مقصود است . راه الهى ثابت است ، برخلاف راههاى ديگر كه طبق هوسهاى خود يا ديگران هر روزتغيير مى كند. يك راه بيشتر نيست ، زيرا ميان دو نقطه تنها يك خط مستقيم وجود دارد. اما راههاى ديگرمتعدد است . راهى مطمئن و بى خطر است ، برخلاف راههاى ديگر كه انسان همواره در معرض خطرسقوط قرار دارد. راهى كه انسان را به مقصد، يعنى رضاى خدا مى رساند و در آن شكست و باخت وجودندارد. راه مستقيم ، راه خداست : (اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم )(215) راه مستقيم ، همان راه انبياست : (اِنَّك لَمِنَ الْمُرْسَلينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)(216) راه مستقيم ، راه بندگى خداست : (وَ اَنِ اعْبُدُوانى ه ذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ)(217) راه مستقيم ، توكّل و تكيه بر خداست : (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِرا طٍمُسْتَقيمٍ)(218) انسان بايد هم در انتخاب راه از خداوند كمك بگيرد و هم در ادامه دادن و بودن در راه . مانندلامپى كه براى روشن ماندن بايد هر لحظه از منبع اصلى برق دريافت كند. لذا نه تنهامردم عادى بلكه پيامبر خدا و ائمه معصومين عليهم السلام بايد در هر نماز از خدا بخواهندكه آنان را بر صراط مستقيم پايدار بدارد. نه فقط درحال نماز بلكه در همه حال و در هر كارى ، چه انتخابشغل و چه انتخاب دوست ، چه در ازدواج و چه درتحصيل ، بايد همواره از خدا بخواهد كه او را در مسير مستقيم قرار دهد. زيرا چه بسا انساندر عقايد صحيح فكر مى كند اما در عمل دچار لغزش مى شود و گاهى به عكس . راه مستقيم ، راه اعتدال و ميانه روى است . على عليه السلام مى فرمايد: ((اَلْيَمينُ وَ الشِّمالُمَضَلَّة وَالطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الجادَّة )(219) چپ و راست انحراف است و طريق سعادتهمان راه وسط است . راه مستقيم ، يعنى دورى از هرگونه افراط و تفريط، نه انكار حق و نه غلوّ در حقّ، نه جبرو نه تفويض ، نه فردگرايى و نه جامعه گرايى ، نه ذهن گرايى و نهعمل زدگى ، نه دنياگرايى و نه آخرت زدگى ، نه غفلت از حقّ و نه غفلت از خلق ، نهعقل زدگى و نه عاطفه گرايى ، نه تحريم طيّبات و نه غوطه در شهوات ، نهبُخل و نه اسراف ، نه حسادت و نه تملّق ، نه ترس و نه تهوّر، نه و نه و نه . بلكه چه در عقايد و افكار و چه در اعمال و رفتار، همواره راه ميانه واعتدال را پيش بگيريم . براى حركت در صراط مستقيم بايد همواره از خدا كمك بگيريم زيرا اين صراط از موباريكتر و از شمشير تيزتر است و هر لحظه خطر سقوط وجود دارد. كسى از صراطِ قيامتعبور مى كند كه توانسته باشد در دنيا از صراط مستقيم الهى منحرف نشود، چهانحرافاتِ فكرى و چه انحرافاتِ عملى و اخلاقى . يكى قائل به جبر مى شود و همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گويا كه انسان درسرنوشت خود تاءثيرى ندارد و بى اراده و اختيار است ، و ديگرى خود را همه كاره وفعّال مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى بيند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردم عادى مى داند و ديگرى آنها را در حدّ خدايى بالا مىبرد و مسيح را فرزند خدا و بلكه خود خدا مى شمرد! يكى زيارت و توسّل به اولياى خدا را شرك مى داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوارمتوسّل مى شود! يكى از روى غيرت نابجا، اجازه نمى دهد همسرش از خانه خارج شود وديگرى از روى بى غيرتى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى فرستد. اينها همه انحراف از مسير مستقيم الهى است كه خداوند مى فرمايد: دين پابرجا و استوار منبر صراط مستقيم است : (قُلْ اِنَّنى هَدينى رَبّى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيَماً)(220) و در جاى ديگر مى فرمايد: امّت اسلام را امّتى ميانه قرار دادم تا اسوه و الگوى ديگرانباشند: (وَ كَذلِك جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاس )(221) در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مى فرمودند: راه مستقيم ما هستيم . يعنىنمونه عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در اين راه ، رهبرانآسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره تماممسائل زندگى از قبيل كار و تفريح و تحصيل ، انتقاد و انفاق ، اظهار علاقه و محبّت و قهرو صلح ، همواره ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند. كه اين سفارشات دربابى تحت عنوان ((الاقتصاد فى العبادات )) در كتاب شريفاصول كافى آمده است . ما در اينجا نمونه هايى از آيات و روايات را كه در آنها به جنبهاعتدال تاءكيد و از افراط و تفريط نهى شده است مى آوريم : (كُلُوا وَاشْرِبُوا وَ لا تُسْرِفُوا)(222) بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد. (لا تَجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِك وَلاتَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ)(223) در انفاق كردننه دست بسته باش و نه چنان گشاده دست كه بعد خود محتاج شوى . (اَلَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُروُا وَ كانَ بَيْنَ ذلِك قواماً)(224) مؤ منانكسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نهاهل بُخل بلكه ميانه رو هستند. (لا تَجْهَرْ بِصَلوتِك وَ لا تُخافِتُ بِها وابْتَغِ بَيْنَ ذلِك سَبيلاً)(225) نمازت رانه بسيار بلند بخوان و نه بسيار آهسته بلكه با صدائىمعتدل بخوان . (وَالَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاء عَلَى الْكُفّارِ رُحَماء بَيْنَهُمْ)(226) مؤ من هم دافعه دارد هم جاذبه .نسبت به كفّار شديد و نسبت به مؤ منان رحيم . (اَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكاةً)(227) هم ارتباط با خالق هم ارتباط با مخلوق . همنماز بخوانيد و هم زكات بدهيد. (اَلَّذينَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ)(228) هم ايمان و باور قلبى لازم است و هم رفتارو عمل صالح . گرچه قرآن مى فرمايد: (وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحْساناً)(229) نسبت به والدين احسان كنيداما در جاى ديگر مى فرمايد: اگر شما را از راه خدا بازدارند، اطاعت آنها جايز نيست : (فَلاتُطِعْهُما)(230) نه دوستى ها شما را از بيان حق بازدارد: (شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ)(231) ونه دشمنى ها شما را از رفتار عادلانه دور كند. (وَ لايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَا نُ قَوْمٍ عَلى اَنْ لاتَعْدِلُوا)(232) شب عاشورا، امام حسين عليه السلام هم مناجات مى كرد و هم شمشير تيز مى كرد! زائران خانه خدا روز عرفه و شب عيد قربان دعا مى خوانند، اما روز عيد بايد بهقربانگاه رفته و با خون آشنا شوند! و بالاخره اسلام دين يك بعدى نيست كه به جنبه اى توجه كند و جنبه اى را فراموشكند، بلكه به همه ابعاد وجود انسان در حدّ اعتدال و ميانه توجه كرده است . (صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَالضّالّينَ) به راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى هدايت كن ، نه راه كسانى كه بر آنانغضب كردى و نه گمراهان . نمازگزار بدنبال درخواست هدايت به راه مستقيم ، از خداوند مى خواهد كه او را به همانراهى هدايت كند كه نعمت يافتگان الهى در آن راه بوده اند. قرآن در آيات 68 سوره نساء و58 سوره مريم اين گروه را معرفى مى كند كه در اينجا توجه شمار را به آيه 68 نساءجلب مى كنيم : (وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ والرَّسُولَ فَاوُلئك مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبييّنَ وَالصِّدَيقينَوَالشُّهَداء وَالصّالِحينَ) كسانى كه پيروى خدا ورسول بنمايند، آنان با كسانى هستند كه خداوند آنها را نعمت بخشيده ، از پيامبران وراستگويان و شهدا و صالحان . بنابراين نمازگزار از خداوند مى خواهد او را در خطّ انبياو شهدا و صالحان قرار دهد. آرزوى پيمودن راه اين نيكان و پاكان ، انسان را از خطركجروى و بيراهه روى بازداشته و ياد و خاطره آنان را همواره در ذهن و خاطر نمازگزارزنده مى دارد. غضب شدگان و گمراهان كيانند؟ در قرآن ، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هايى همچون قوم عاد و ثمود وبنى اسرائيل ، به عنوان غضب شدگان معرفى شده اند. ما در هر نماز از خدا مى خواهيمكه در اعتقاد و اخلاق و عمل همانند اين افراد و گروهها كه گرفتار قهر و غضب الهى شدهاند، نباشيم . بنى اسرائيل كه داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بيشتر آمده است ، زمانى بر تماممردم عصر خويش برترى داشتند كه خداوند در مورد آنها مى فرمايد: (فَضَّلْتُكُمْ عَلىَالعالَمينَ)(233) شما را بر جهانيان برترى دادم . امّا بعد از اين فضيلت و برترى ،به خاطر كردار و رفتار ناشايسته دچار قهر و غضب خداوند شدند كه قرآن در اين موردمى فرمايد: (وَ باؤُا بِغَضَبٍ مِنَاللّهِ)(234) اين تغيير سرنوشت به علت تغيير دررفتار آنان بوده است . دانشمندانِ يهود، دستورات آسمانى تورات را تحريف كردند: (يُحَرِّفُونَ الْكَلِم )(235)تجّار و ثروتمندان آنها به رباخوارى و حرام خوارى روى آوردند: (وَاَخْذِهِمُالرِّبا)(236) و توده مردم در برابر دعوت به جهاد و مبارزه ، به علّت تن پرورى ويا ترس ، از رفتن به جبهه نبرد سرباز زدند و به موسى گفتند: تو و خدايت به جنگبرويد ما همين جا نشسته ايم ! (فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّك فَقاتِلا اِنّا هيهُنا قاعِدوُنَ)(237) همين انحرافات فكرى و عملى باعث شد كه خداوند آنان را از اوج عزتّ به قعر ذلت وسرافكندگى مبتلا ساخت . پس در هر نماز از خدا مى خواهيم كه نه اهل تحريف كتاب خدا باشيم ، نهاهل رباخوارى و نه اهل فرار از جنگ و جهاد. همچنين از گمراهان نباشيم ، آنانكه همچونافراد گمشده دچار حيرت و سرگردانى اند و هر لحظه بدون آنكه هدفى داشته باشندبه سويى مى روند. نان را به نرخ روز مى خورند و از خود اراده و اختيارى ندارند. ((ضالّين )) نه همچون ((اَنعمتَ عَليهم )) در خط انبيا و صالحان آمده اند و نه همچون((المغضوب عليهم )) در مقابل دين خدا، جبهه گيرى و مبارزه طلبى مى كنند، بلكه افرادىبى تفاوت ، بى درد و رفاه طلب هستند كه همچون چهارپايان تنها در فكر شكم وشهوت اند و كارى به حقّ و باطل ندارند. براى آنها فرقى نمى كند كه پيامبران حاكمباشند يا طاغوت ها، مهم آنست كه آنها در رفاه و آسايشِ مادى باشند هر كس كه مى خواهدحكومت كند. اين گروه گمراهند زير راه مشخصى را براى خود برنگزيده اند. اين آيه مصداق كامل تولّى و تبرىّ است . نمازگزار در پايان سوره حمد، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحانابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ تبرّى و برائت مى جويد. و همين ابرازتنفّر از مغضوبان و گمراهان در هر نماز، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنانپايدار و مقاوم مى سازد. قرآن سفارش مى كند: (لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ)(238) هرگز سرپرستى گروه غضب شدگانِ الهى را نپذيريد. سوره توحيد اهميّت سوره توحيد در نماز بعد از سوره حمد، بايد يكى ديگر از سوره هاى قرآن خوانده شود كه نمازگزارمى تواند هر سوره اى را انتخاب كند، البتّه به غير از چهار سوره اى كه سجده واجبدارند. اما در ميان سوره ها، سوره توحيد ترجيح دارد ولذا در روايات به ما سفارش شدهاست در هر شبانه روز لااقل در يكى از ركعت هاى نمازتان اين سوره را بخوانيد تا ازنمازگزاران واقعى باشيد.(239) اين سوره در اهميت ، به اندازه يك سوّم قرآن ، بلكه يك سوّم تورات وانجيل و زبور است . نه تنها در نماز، بلكه اگر بعد از نماز هم اين سوره به عنوانتعقيب نماز خوانده شود، خداوند خير دنيا و آخرت را به انسان مرحمت مى كند. گرچه اين سوره كوچك است اما محتواى آن بسيار بالاست ، چنانكه امام سجّاد عليه السلامفرمود: خداوند چون مى دانست در آينده افراد دقيق وعميقى پيدا مى شوند، اين سوره وهمچنين آيات اوّل سوره حديد را نازل كرد. قرائت اين سوره نه تنها در نماز سفارش شده ، بلكه تلاوت مكرّر آن ، شرّ افراد ظالمرا كوتاه و خانه انسان را از حوادث و خطرات بيمه مى كند. سعدبن معاذ يكى از ياران وسرداران لشگرِ رسول خدا بود كه در قبرستان بقيع مدينهمدفون است . در تشييع جنازه او پيامبر پابرهنه شركت كرد و فرمود: نودهزار فرشته ازآسمان براى تشييع سعد آمده اند. پيامبر از جبرئيل پرسيدند:دليل نزول تو و اين همه فرشته براى تشييع جنازه سعدبن معاذ چيست ؟جبرئيل فرمود: او در هر حال چه ايستاده چه نشسته چه سواره و چه پياده ، سوره ((قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ)) را مى خواند. در سبب نزول اين سوره مى خوانيم : يهوديان و مسيحيان و مشركان از پيامبر درباره خداوندسؤ ال مى كردند كه خدايت را براى ما معرّفى كن . پيامبر در جواب آنها اين سوره راقرائت فرمود. اين سوره به منزله شناسنامه خداوند است . (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) بگو: او خداى يكتاست . توحيد، اساسى ترين اصلِ همه اديان آسمانى است و انبيا آمده اند تا آثار شرك و كفر وبت پرستى را از ميان بردارند و مردم را بسوى خداى يگانه دعوت كنند. توحيد، روح و جان همه تعاليم انبياست . نه فقط اعتقادات كه احكام و اخلاق نيز بر محورتوحيد استوار است . توحيد، مرز ميان ايمان و كفر است و ورود به قلعه ايمان بدون پذيرش توحيد ممكن نيست :((قُولُوا لا اِلهَ اِلا اللّهُ تُفْلِحُوا))(240) و ((لا اِله اِلا اللّه حِصنى فَمَن دَخَلَ حِصنى اَمِنَمِنْ عَذابى ))(241) اين سوره شامل خالص ترين عقايد توحيدى است ، لذا آنرا سوره اخلاص نيز ناميده اند.اين سوره ، هم عقيده مسيحيت را در مورد تثليت رد مى كند، هم شرك يهود را و هم عقيده عربجاهلى ، كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند. توحيد، يعنى خالص كردن فكر و عمل از هرگونه شريك و همتايى براى خدا. نه شركِنظرى و نه رياى عملى . بلكه هم انگيزه و هدف تنها خدا باشد، و هم نفس كار، خدايى والهى . ((قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ)) او يكتايى است كه دوّمى ندارد، شبيه ومثل ندارد، جزء و عضو ندارد. ((قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ)) او معبودى است كه در همه چيز فرد است ، لذا بشر از فهم و دركِ ذات اوعاجز. دليل يكتايى او اينكه اگر خداى ديگرى هم بود، او نيز بايد پيامبرانى مى فرستاد تامردم او را بشناسند و اطاعتش كنند! دليل يكتايى او اينكه همه انسانها در موقع خطر، تنها به يك نقطه متوجه مى شوند ودل آنها گواهى مى دهد كه تنها يك نقطه است كه در سختى ها به انسان اميد مى دهد. دليل يكتايى او، هماهنگى ميان زمين وآسمان ، هستى وانسان و ارتباطى دقيق و منظم ميان همهآفريده هاست . اگر شما به چند نقاش سفارش تصويرى بدهيد، مثلاً به يكى بگوييد:سر خروس بكشد و ديگرى بدن آن را رسم كند و نقاش سوّمى دُم و پاى خروس را بكشد،وقتى سه نقاشى را كنار هم بگذاريد، ميان سر و تن و پا هماهنگى نيست ، يكى بزرگاست و يكى كوچك ، يكى خوش رنگ و يكى بدرنگ . آرى هماهنگى ميان خورشيد و ماه و زمين ، آب و باد و خاك ، كوه و دشت و دريا و همه اينها بانيازهاى انسان ، نشان دهنده يكتايى خالق است . انسان اكسيژن مى گيرد و كربن پس مىدهد و گياهان كربن مى گيرند و اكسيژن مى سازند تا نياز انسان و ديگر موجودات زندهرا برطرف كنند و اين هماهنگى رمز حياتِ انسان و گياه است . نيازهاى طفل را با محبت والدين جبران مى كند و خستگى روز را با خواب شب برطرف مىسازد. آب چشم را شور و آب دهان را شيرين آفريده ، تا يكى چشم را كه از پى ساختهشده با آب نمك شستشو دهد و يكى غذا را آماده جويدن و هضم كند. به نوزاد، بجاى فوت كردن ، مكيدن ياد داده وقبل از تولّد شير را به سينه مادر آورده است . غذاىِ پرنده آسمان را در لابلاى دندانِ نهنگدريا قرار داده و روزى همه جانداران را به نحو مطلوب مقدّر كرده است . در جنگ جمل يك عرب بيابانى از حضرت على عليه السلام معناى توحيد را پرسيد،رزمندگان به او اعتراض كردند كه اكنون وقت اين سؤ الات نيست . اما حضرت در همانبحبوحه جنگ ، توحيد را براى او معنى و تفسير كرد و آنگاه فرمود: ما براى همين معنى بامخالفين مى جنگيم .(242) آرى مبارزه پيروان حق در طول تاريخ بخاطر برافراشتن پرچم توحيد بوده است . (اَللّهُ الصَّمَدُ) او خداى بى نياز است . ((صَمَد)) يعنى نفوذناپذير، خلل ناپذير و تغييرناپذير. او ((صَمَد)) است ، پس نه مادّه است و نه مادّى ، زيرا همه امور مادى درطول زمان دچار تغيير و خلل مى شوند. لذا او نه جسم دارد كه با چشم ديده شود و نههمچون نيروى جاذبه است كه گرچه ديده نمى شود، امّا خواص مادّى دارد. او ((صَمَد)) است ، قدرتى نفوذناپذير كه اراده اش در همه چيز نافذ و جارى است . او ((صَمَد)) است ، عزيزى خلل ناپذير كه همه عزّت ها از اوست و هركس هر عزّت و قدرتىدارد از اوست . او به هيچكس و هيچ چيز نياز ندارد ولى همه چيز نيازمند اوست . او ((صمد)) است ، وجود تامّ كامل ، بلكه اتمِّاكمل ، كه همه كمالات را در اوج كمال داراست و همه موجودات براى رسيدن بهكمال نيازمند نظر لطف اويند، ولى او به هيچ موجودى نياز ندارد. همواره بوده و خواهدبود. فرمانش فوق همه دستورات و اراده اش حاكم بر همه اراده هاست . نه نيازى بهخواب دارد و نه در انجام كارهايش به همكار و شريك محتاج است . او ((صمد)) است و در يك كلام : خداى بى نياز مورد نياز. (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ) او نه چيزى را زائيده و نه از هر چيزى زاده شده است . او خالق موجودات است ، نه زاينده آنها. كار او توليد نيست كه مثلِ خود را بوجود آورد،بلكه آوردن از نيستى به هستى است . مادرى كه فرزند را مى زايد نوزاد از جنس او ومثل خود او يعنى انسان است ، امّا براى خدا مثل و شبيهى امكان ندارد كه خدا او را بزايد يا ازاو زاده شود. (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَئْ)(243) اين جمله در مقابل عقيده مسيحيان است كه عيسى را فرزند خدا مى پندارند و براى او همانندخداوند، خدائى قائلند. همچنين اين آيه اعتقاد مشركان ، كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند نفى مى كند و مى گويد: خداوند فرزندى نزائيده است چه پسر و چه دختر! از چيزى زاده نشده است تا زاينده مقدّم بر او و برتر از او باشد. وجود او مثل خروج ميوه از گل ، يا درخت از هسته نيست .مثل خروج آب از ابر، يا آتش از چوب نيست . مثل خروج كلام از دهان ، يا نوشته از قلم نيست. مثل خروج بو از گل ، يا طعم از غذا نيست . مثل خروج فكر ازعقل ، يا درك از دل نيست . مثل خروج گرما از آتش ، يا سرما از برف نيست . او هست اما شبيههيچ چيز و هيچكس نيست . نه آو در چيزى است و نه چيزى درون او. رابطه او با اشيا،رابطه والد و مولود نيست ، بلكه رابطه خالق و مخلوق است . (وَ لَمْ يَكُنْ لُهُ كُفُواً اَحَدٌ) و هرگز براى او همتا و همانندى نبوده است . او نه در وجود همانند دارد، نه در كمال و نه درافعال . او احد است و احدى كفو او نيست . او تنهاست و همسر و فرزندى ندارد! او همانندى ندارد تاهمكار و شريك او باشد. چگونه انسان جرئت مى كند مخلوق او را شريك او بداند و اين ظلم بزرگ را در حقّ اومرتكب شود: (اِنَّ الشِّرْك لَظُلْمٌ عَظيمٌ)(244) اى نمازگزار! نه در نعمت هايى كه از جانب خدا به تو مى رسد ديگران رادخيل و شريك بدان و نه در كارهايى كه انجام مى دهى ، احدى بجز خدا را منظور بدار.چرا در فكرِ جلب نظر كسانى هستى كه مثل تو هستند، ضعيف و محتاج ،بدنبال جلب نظر خدائى باش كه نه مثلى دارد، نه ضعفى و نه احتياجى . در پايان سوره اشاره اى گذرا به محتواى بلند آن داريم : ((قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ)) او يكتاست هم در ذات هم در صفات ، پس در شايستگى معبود بودن نيزيكتا و يگانه است . ((اَللّهُ الصَّمَد)) او بى نياز وهمه چيز به او نيازمند و در بى نيازى يكتاست . ((لَمْ يَلِدْ)) توليد مثل نمى كند تا شبيه و نظيرى داشته باشد. ((وَ لَمْ يُولَد)) او ازلى و ابدى است ، نه حادث كه از چيزى پيدا شده باشد. ((وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفواً اَحَدٌ)) نه همتا دارد نه همسر، نه شبيه ونه شريك . اين سوره تمام رگه هاى شرك ، خرافات ، اوهام و عقايد انحرافى را از ساحت مقدس خدانفى مى كند وتوحيد خالص ناب را به ما عرضه مى دارد. طبق روايات آيات اين سوره ، تفسير يكديگرند(245) و گويا اين سوره در معرّفىخداوند مرحله به مرحله پيش مى رود: مرحله اوّل : (قُلْ هُوَ) بگو خداى من اوست . او كه از دسترسعقل و فكر بشر بدور واز ديده ها غائب و پنهان است . در اين مرحله تمام توجه به ذات خداست نه صفات او. خود ذات به تنهايى براى محبوببودن ومعبود واقع شدن كافى است . حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((وَ كَمالُالاِْخْلاصِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْه ))(246) اخلاصكامل آنست كه بدون توجّه به صفات به خدا رو كنى . خدا را بخاطر خودش عبادت كنى نهبه جهت نعمتهايى كه به تو ارزانى داشته است . مرحله دوّم : (هُوَ اللّه )، او اللّه است . معبودى كه همه كمالات را داراست . در اين مرحله ، ذات و صفات همراه آمده است . ((اللّه )) ذاتى است كه همه صفات نيكو رادربر دارد و لذا شايسته عبادت و پرستش است . چنانچه قرآن مى فرمايد: (وَ لِلّهِ الاَْسْماءُالْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها)(247) تمام صفات و اسماى نيكو براى اوست ، پس او را بداننامها بخوانيد. شناخت خدا از طريق صفات ، مرحله دوّم است كه ((اللّه )) كلمه جامع تمام آن صفات است .توجه به خدا به واسطه صفات ، طريقى است كه در دعاها خصوصاً دعاى جوشن كبيرجلوه مى كند كه خداوند را با هزار وصف مى خوانيم . مرحله سوّم : (اَحَدٌ) او يكتاست و در يكتايى يگانه . در اين مرحله ، توحيد مطرح مى شود، توحيد ذات و صفات . هم ذاتش يگانه است ، همصفاتش يگانه و بى نظير، و هم وجودِ ذات و صفات او يكى است ، نه آنكه صفاتشوجودى زائد بر ذات داشته باشند. او يكتايى است كه دوّمى و سوّمى ندارد. ميان ((واحِد)) و ((اَحَد)) تفاوت است . اگر گفتيم :احدى نيامد، يعنى هيچ كس نيامد و اگر گفتيم : واحدى نيامد، ممكن است دو نفر يا بيشتر آمدهباشند. قرآن مى فرمايد: خداوند ((اَحَد)) است و نمى فرمايد: ((واحد)). او ((يكتا)) است نه ((يكى )) كه ممكن باشد دوّمى و سوّمى هم داشته باشد. مرحله چهارم : (اَللّهُ الصَّمَدُ) خدا بى نياز است . در اين مرحله ، بى نيازى كه محور ذات و صفات الهى است به عنوان يكى از مهمتريناوصاف الهى مطرح مى شود. آنهم نه به شكل خبر كه بفرمايد: ((اَللّه صَمَدٌ))، بلكه بهصورت وصفِ ثابت براى ((اللّه )) و لذا لفظ ((اللّه )) تكرار مى شود: ((اللّه الصَّمَد)) او يكتاست ، امّا بى نياز. غير او بسيارند، امّا سراسر نياز، و نظر همه نيازمندان تنها بهسوى آن بى نياز! مرحله پنجم : (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ) اين مرحله طبق روايات ، تفسيرِ ((اَلصَّمَد)) است . او بى نياز است ، نه به فرزند نيازدارد كه بزايد، نه محتاج پدر و مادر است كه زاده شود و نه همسر و همكار و همانندىبخواهد كه در كارها به او كمك كند. اگر متولّد شود ازلى نيست و اگر متولّد كند ابدى نيست ، زيرا رو به كاهش واضمحلال مى رود. و اگر مثل و مانندى داشته باشد بى رقيب نيست . و خداوند از همه اينامور منزّه و مبرّاست . (سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ)(248) ركوع و سجود ركوع يكى از اركان نماز ركوع است كه با كم و زياد شدن آن ، خواه عمدى يا سهوى ، نمازباطل مى شود. كلمه ركعت كه در شمارش بخش هاى نماز بكار مى رود از همين واژه ركوعاست . قبيله بنى ثقيف از پيامبراكرم درخواست كردند، در نماز ركوع و سجود نداشتهباشند و مى گفتند: خم شدن براى ما عار است . آيهنازل شد: (وَ اِذا قيلَ لَهُمْ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ)(249) هرگاه فرمان ركوع به آنان دادهشود ركوع نمى كنند.(250) ديگران در برابر انسان هايى مثل خود خم مى شوند و تعظيم مى كنند، امّا شما تنها دربرابر خالق خود خم شويد و تعظيم كنيد. وقتى آيه (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّك الْعَظيمِ)(251)نازل شد، پيامبر دستور دادند در ركوع خداوند را تعظيم كنيد و اين ذكر را در ركوعبگوييد: ((سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ))(252) در روايات مى خوانيم : ركوع نشانهادب است و سجود نشانه قرب به خدا، و تا ادب را خوب انجام ندهيد آماده قرب نمىشويد.(253) ركوع ، راهى براى توبه و استغفار و عذرخواهى به درگاه خداوند است : (فَاسْتَغْفَرَرَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ اَنابَ)(254) آثار ركوع امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كسى كه ركوع خود راكامل انجام دهد از وحشت قبر در امان است .(255) هرچه در برابر خداوند بيشتر خم شويم ، قدرت برخورد با شيطان و شيطان صفتان رابيشتر خواهيم داشت . امام صادق عليه السلام مى فرمود: ركوع و سجود طولانى ، ابليسرا عصبانى كرده و مى گويد: واى بر من ! اين مردم با اينگونه بندگى ، ديگر مرا اطاعتنمى كنند.(256) خداوند به فرشتگان مى گويد: ببينيد بندگان من چگونه مرا تعظيم مى كنند و درمقابل من ركوع مى كنند، من نيز آنان را بزرگ خواهم كرد و به آنان عزت و عظمت مى بخشم.(257) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ركوع و سجود طولانى در طولانى شدن عمر مؤ ثراست .(258) آداب ركوع در روايات مى خوانيم كه رسول خدا عليه السلام در ركوع چنان كمر مباركش را كشيده وصاف مى نمود كه اگر قطره آبى روى كمرش مى ريخت وسط كمر مى ماند و به سمتىجارى نمى شد.(259) سفارش شده است در ركوع گردن خود را بكشيد تا رمز اين باشد كه من ايمان آورده امگرچه گردنم در راه او برود.(260) از ديگر آداب ركوع آنست كه مردان آرنج ها را همچونبال پرندگان به بيرون دهند، نه آنكه به پهلوها بچسبانند. كف دست را به زانوهابگذاريم و انگشتان دست را باز كنيم . پاها در يك خط، نه جلو و نه عقب ، و ميان دو پا بهمقدار يك وجب فاصله باشد. به هنگام ركوع نگاه به ميان دو قدم باشد و پس از ذكر ركوع ، در همانحال ركوع بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستيم . البتّه تكرار ذكر ركوعحداقل سه مرتبه مورد سفارش و عنايت است .(261) ركوع اولياى خدا امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت على عليه السلام به قدرى ركوع خود راطول مى داد كه عرق از ساق مباركش جارى مى شد.(262) خود آن حضرت در اوّلين خطبه نهج البلاغه مى فرمايد: خداوند فرشتگانى دارد كههمواره در حال ركوعند و هرگز قيام نمى كنند. البتّه در فرشته خستگى وگرسنگى مطرح نيست ، لذا انسان هاى عارف و عاشق كه چنينركوع هاى طولانى انجام مى دهند، فرشتگان را به تمجيد خود وادار مى كنند. اين حالتاولياى خداست ، امّا حال ما چطور؟ پيامبر اكرم در مسجد نشسته بودند، مردى وارد شد و بهنماز ايستاد، اما ركوع و سجودش را ناقص و سريع انجام داد. پيامبر صلّى اللّه عليه وآله فرمودند: او همچون كلاغ نوكى زد ورفت ، اگر او با اين نماز از دنيا برود بر دينمن نمرده است .(263) سجود تاريخ سجده پس از آنكه خداوند آدم را آفريد به فرشتگان فرمان داد تا براى او سجدهكنند،(264) همه سجده كردن جز ابليس و خداوند او را بخاطر همين نافرمانى از درگاهخود راند. اين ماجرا را قرآن بارها تكرار مى كند و مى دانيم كه تكرارهاى قرآن بىدليل نيست . گويا مى خواهد بگويد: اى انسانى كه همه فرشتگان بخاطر تو به سجدهافتادند! چرا تو در برابر خداوند خالق سجده نمى كنى ؟ اى انسان ، ابليس بخاطرترك سجده تو رانده شد، آنوقت تو كه سجده بر خداوند را ترك مى كنى چه انتظارىدارى ؟ ابليس كه بر تو سجده نكرد، مى گفت : من از انسان برترم ، آيا تو مى توانىبگويى : من از خداوند برترم ؟ تو كه زمانى هيچ بودى و وقتى هم بدنيا آمدى سراسروجودت را ضعف و عجز فرا گرفته بود و در نهايت هم ، عاجزانه از دنيا مى روى ،چگونه در برابر آفريدگار هستى تكبر مى كنى ؟ به هرحال اولين فرمان خداوند پس از خلقت بشر، فرمان سجده بود. اهميّت سجده سجده ، بهترين حالات انسان در برابر خداست . سجده ، بهترين راه براى نزديكى به خداست . (وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ)(265) نشانه ياران باوفاى پيامبر آن است كه آثار سجده در سيماى آنان ديده مى شود. (سيماهُمْفى وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السَّجُودِ)(266) سجده ، انسان را همگام و هماهنگ با كلّ هستى مى سازد، زيرا همه موجودات آسمان و زمين ، ازستاره و سبزه به درگاه الهى ساجد و خاضع اند. (وَ لِلّهِ يَسْجُدُ ما فِى السَّمواتِ وَ مافِى الاَْرْضِ)(267)، (وَالنَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ)(268) سجده ، هماهنگى با فرشتگان الهى است . حضرت على عليه السلام مى فرمايد: هيچ طبقهاى از طبقات آسمان نيست مگر آنكه گروهى از فرشتگان درحال سجده اند.(269) سجده ، عالى ترين درجه عبوديت و بندگى است ، زيرا انسان بالاترين نقطه بدن خود،يعنى پيشانى را بر خاك مى سايد و اظهار ذلّت و عجز به درگاه عزيز قادر مى برد. سجده ، عالى ترين مقام براى والاترين مردان و زنان عالم است . خداوند پيامبرش رافرمان به سجده مى دهد، آنهم نه فقط در روز كه بهنگام شب : (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلاً طَويلاً)(270) و خطاب به حضرت مريم ، آن زن پاك و عابد مى فرمايد:(يا مَرْيَمُ اقْنُتى لِرَبِّك وَاسْجُدى )(271) سجده ، كه بدنبال ركوع مى آيد مرحله اى كامل تر و بالاتر از آنست و نمازگزار را بهاوج خضوع مى رساند، لذا در قرآن معمولاً اين دو در كنار يكديگر آمده است : (يا اَيُّهَا الَّذينَآمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا)(272)، (تَريهُم رُكَّعاً سُجّداً)(273) سجده ، رمز ايمان به آيات الهى است : (اِنَّما يُؤْمِنُ بِاياتِنا الَّذينَ اِذا ذُكِّروُا بِها خَرُّواسُجَّداً)(274) سجده هاى شبانه ، يكى از نشانه هاى بندگان صالح خداست : (عِبادُ الرَّحْمنِ... وَالَّذينَيَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً)(275) سجده ، زينت نماز است پس آنرا نيكو بجاى آوريم . امام صادق عليه السلام مى فرمود:هرگاه نماز مى خوانيد ركوع و سجود آنرا نيكو انجام دهيد كه خداوند پاداشى هفتصدبرابر بلكه بيشتر عنايت مى فرمايد.(276) سجده ، مايه مباهات خداوند بر فرشتگان است و لذا عنايت الهى رابدنبال دارد، تا آنجا كه در هر سجده يكى از گناهان انسان محو و پاداشى بزرگ براىاو ثبت مى شود.(277) حضرت على عليه السلام مى فرمود: اگر انسان بداند بهنگامسجده چه رحمتى او را فرا گرفته است هرگز سر از سجده برنمى دارد.(278) سجده ، روح خودخواهى و غرور را از ميان برده و انسان را از تكبّر نجات مى دهد.(279) پيامبر مى فرمود: من در قيامت امّت خود را از آثار سجده كه بر پيشانى دارند مى شناسم.(280) و آن گوشه از زمين كه بر آن سجده شده است ، در قيامت گواه عبادت انسان مىگردد(281) و در دنيا نيز از آن نقطه نورى به آسمانها مى رود.(282) همانند ركوع ، سجود طولانى نيز سبب بقاى نعمت ها وطول عمر مى شود.(283) سجده به قدرى مهم است كه خداوند به پيامبر عظيم الشاءنى همچون حضرت ابراهيمفرمان مى دهد كه مسجدالحرام را براى طواف كنندگان و قائمين و راكعين و ساجدينتطهير نمايد.(284) حكمت هاى سجده از اميرالمؤ منين على عليه السلام درباره حكمت هاى سجده پرسيدند، حضرت فرمود: سجدهاوّل ، يعنى آنكه در ابتدا خاك بودم و چون سر از سجده برمى دارى يعنى از خاك به دنياآمدم . سجده دوم يعنى دوباره به خاك بازمى گردم و سر برداشتن از آن ، يعنى در قيامتاز قبر برمى خيزم و محشور مى شوم .(285) امام صادق عليه السلام مى فرمايند: چون سجده براى خداست پس نبايد بر خوردنى ها وپوشيدنى ها كه مورد توجه اهل دنياست ، سجده كرد. سجده بايد انسان را متوجه خدا سازدنه شكم و لباس و مادّيات .(286) در حديث مى خوانيم : دليل سجده سهو براى هر كم و زيادى سهو و يا كلام و قيام و قعودنابجا، آن است كه ابليس تو را گرفتار حواس پرتى كرد و در نماز تو خللى ايجادنمود، پس تو بعد از نماز دو سجده بجاى آور تا بينى او به خاك ماليده شود و بداندهر لغزشى ايجاد كند تو دوباره در برابر خداوند به سجده مى افتى .(287) حضرت على عليه السلام فرمودند: ظاهر سجده ، صورت گذاردن بر خاك از روىاخلاص وخشوع است ، اما باطن آن دل كندن از همه امور فانى ودل بستن به سراى باقى ورهايى از تكبر، تعصّب و تمام وابستگى هاى دنيوى است.(288) آداب سجده در اينجا به گوشه اى از آداب سجده كه در روايات آمده است ، اشاره مى كنيم :(289) پس از ركوع براى آمدن به سجده ، دستها قبل از زانوها به زمين برسد. به هنگام سجدهدستها در برابر گوش قرار گيرد، در مردان ، آرنج به زمين نچسبد و از دو طرف همچوندو بال باز باشد. نه فقط پيشانى بلكه بينى نيز بر خاك نهاده شود. هنگامى كهنمازگزار بين دو سجده مى نشيند، روىِ پاى راست را بر پشت پاى چپ بيندازد، بطورىكه سنگينى بدن روى سمت چپ بيفتد، زيرا كه چپ رمزباطل است و راست رمز حق . در سجده ، علاوه بر ذكر واجب صلوات بفرستد، دعا كند و از خوف خدا اشك بريزد. هنگامبرخاستن از سجده ، تكبير بگويد و بهنگام تكبير دستها را بالا بياورد. خاك كربلا گرچه سجده بر هر خاكى ، بلكه هر سنگ و چوب پاكى جايز و صحيح است اما تربتامام حسين عليه السلام امتيازاتى دارد، كه امام صادق عليه السلام جز بر خاك كربلاسجده نمى كرد. سجده بر خاك كربلا حجاب هاى هفتگانه را پاره مى كند. هم نماز را بالا برده و بهقبولى مى رساند، هم نمازگزار را از قعر مادّيات بيرون كشيده و او را با جهاد و خون وشهادت آشنا مى سازد. سجده بر خاك حسين ، يعنى نماز همراه ولايت . سجده بر خاك حسين ، يعنى نماز همراه شهادت . سجده بر خاك حسين ، يعنى بزرگداشت خاطره آنان كه براى نماز و در راه نماز خوندادند. سجده بر خاك حسين ، يعنى هر روز عاشوراست و هر زمين كربلا. سجده بر خاك حسين ، يعنى در راه مبارزه با ظلم ، سر و جان بده ، امّا تن به ذلّت نده . آرى مزار حسين ، باغى از باغهاى بهشت و درى از درهاى آن است . دعا تحت قبّه آن حضرت ،مستجاب و نماز در آن مكان محبوب ومقبول خداست . تسبيحى كه از آن خاك درست شود، اگر در دست بچرخد، براى صاحبش پاداش ((سبحاناللّه )) دارد، گرچه او ساكت باشد و اگر ذكر خدا بگويد و تسبيح را بچرخاند براىهر ذكرى 70 برابر پاداش مى گيرد. مخفى نماند اهميتى كه براى خاك كربلا نقل شد تا چهارميل از اطراف قبر امام حسين را در بر مى گيرد.(290) سجده شكر سجده مخصوص نماز نيست ، بلكه در موارد ديگرى نيز مطرح است و حتى گاهى واجب مىشود، مانند تلاوت يكى از چهار آيه اى كه سبب سجده مى گردد. يكى از موارد شكر، سجده شكر است كه به آن سفارش بسيار شده است . سجده شكر، يعنى تشكر از نعمت هاى بى پايان الهى كه بر ما و خانواده مانازل شده است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه ياد نعمتى افتادى ، صورتخود را براى تشكر بر زمين بگذار و اگر ديدى كه مردم ترا مى بينند به احترام آن نعمتكمى خم شو.(291) پيامبر اكرم را ديدند كه از شتر پياده شد و پنج سجده كرد و فرمود:جبرئيل بر من نازل شد و پنج بشارت به من داد و من براى هر بشارتى يك سجده كردم.(292) حضرت على عليه السلام گاه در سجده شكر بيهوش مى شد(293) و از امام زمان عليهالسلام نقل شده كه لازم ترين سنّت ها، سجده شكر است .(294) در سجده شكر هرگونه ذكر و دعايى جائز است ، امّا گفتن ((شُكْرا لِلّه )) و ((اَلْحَمْدُ لِلّهِ))و ياد نعمت بزرگ ولايت اهل بيت عليهم السلام سفارش شده است .(295) خداوند مىفرمايد: پاداش كسى كه سجده شكر كند آن است كه من هم از او تشكر مى كنم .(296) گرچه سجده شكر زمان و مكان بخصوص ندارد، اما بهترين زمان آن پس از هر نماز و بهعنوان يكى از تعقيبات نماز است . بركات سجده شكر در روايات ، آثار و بركات فراوانى براى سجده شكر بيان شده است كه ما بطوراختصار فهرست آنها را ذكر مى كنيم : اگر در نماز نقصى بوده كه با نوافل هم برطرف نشده ، سجده شكر آنرا جبران مى كند.رضايت پروردگار را به دنبال دارد و فاصله ميان انسان و فرشتگان را برطرف مىكند. دعاى در سجده مستجاب مى شود و ثواب ده صلوات دارد و ده گناه بزرگ را محو مىكند. در قدر و منزلت سجده شكر همين بس كه خداوند با آن بر فرشتگان مباهات مىكند.(297) سجده هاى اولياى خدا امام صادق عليه السلام مى فرمايد: دليل آنكه حضرت ابراهيم به مقامخليل اللّهى رسيد، سجده هاى زياد او بر خاك بود.(298) شبى كه بنا شد حضرت على در جاى پيامبراكرم بخوابد تا آن حضرت از تيغ دشمناندر امان بماند، از رسول خدا پرسيد: اگر من اينكار را بكنم جان شما به سلامت خواهدبود؟ وقتى پيامبر جواب مثبت داد، حضرت على لبخندى زد و به شكرانه اين توفيق سجدهشكر كرد.(299) وقتى سر بريده ابوجهل ، رهبر مشركان را به نزد پيامبر آوردند، حضرت سجده شكركردند.(300) امام سجّاد عليه السلام در پايان هر نماز به شكرانه انجام آن سجده شكر مى كرد وهرگاه بلائى از او دور مى شد و يا ميان دو مسلمان را اصلاح مى كرد به شكرانه آنسجده مى كرد. آن حضرت سجده خود را به قدرىطول مى داد كه غرق در عرق مى شد.(301)
|