امام يازدهم
حسن عسكرى(ع)
امام عسگرى(ع)همراه پدر،امام هادى(ع)ناراحتيهاى بسيار تحملكرد و بيشتر زندگانى را در پايتخت عباسيان سپرى ساخت.او همه رنجها وگرفتاريهايى را كه پدر بزرگوارش با آنروبرو بود احساس كرده بود وامامت را پس از پدر بعهده گرفت،حالى كه بيست و دو ساله بود.
كارها و مواضع او(ع)به عنوان مرجع فكرى و روحى اصحاب،وپايگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقيدتى و اجتماعى آنان رامراعات ميكرد.علاوه بر آنچه گفته شد.برنامه ريزى و مقدمه چينى و آمادگىبراى غيبت فرزندش حجة بن الحسن،مهدى(ع)نيز از وظايف وى بود. درعصر امام(ع)،دشواريها و گرفتاريها پيش آمد و از قدرت عباسيان كاستتا آنجا كه موالى وتركان بر حكومت دستيافتند.
در آن محيط و جوى كه حكومت ناتوان شده بود،اين انتظار ميرفت كهفشار و شكنجه و آزار به امام(ع)و يارانش تخفيف يافته باشد.اما چنيننشد و بلكه موج سختگيرى و فشار و آزار بالا گرفت و با دستخليفه معتمد،به اوج خود رسيد. بيم و وحشت از فعاليت امام و حركت او تنها منحصر به خليفه نبودبلكه در خط عمومى اجتماعى نمودار گرديد كه خليفه جز يكى از آنافراد نبود.
آن خط اجتماعى،همه گير و پيوسته،در مقابل خط امام و برنامه فكرىو سياسى او بود و با طرح حاكم كه درين خط اجتماعى عام و طبقه ذينفعمنحرف نمودار ميگرديد متمايز و متناقض بود.از اينجا بود كه پيوسته ميانآن دو خط متناقض،كشمكش وجود داشت و كوششهاى حاكم براى دور داشتنطرح و برنامه امام(ع)و رهبرى او از صحنه اجتماعى و سياسى و بازخواستاز او در هر عمل فعالانه و يا هر حركت دخالت مىكرد.حتى براى كوچكترينفعاليت و تحرك يا سخن چينى بى معنى،يا خبرى بى اهميت،قدرت حاكمبهدست و پا مىافتاد.
متوكل او را بزندان انداخت بى آنكه سبب آن كار را بگويد و ترديدنيست كه سبب،همانا دشمنى و حسد و قبول افتراى سخن چينان بود.هم آنسانكه بين پدران بزرگوار امام(ع)با متوكل جريان داشت و آنان پيوسته گرفتاردر بدرى و حبس و قتل و انواع آزارها و شكنجهها مىبودند.چنين روايتكردهاند كه حضرتش(ع)به دست معتمد مسموم گرديد و به شهادترسيد (1) .
ازين رو بود كه توقع تحفيف و فشار،و فرو نشستن موج وحشت به مرورايام نميرفت،بلكه بهحكايت تاريخ بر آن شدتها و رنجها مىافزود.
اين كينه روز افزون در جنگ با امام(ع)سبب اصلى و موجب فهمواقعه«غيبت»گرديد و انشاءالله بزودى آن را توضيح خواهيم داد.
روش امام در روياروئى با حوادث
مواضع امام(ع)و برنامههايش را در برابر حوادث مىتوان چنين تقسيم كرد:
موضع نخستين
موضع او در برابر حكومت و حكمرانان است.سياست عباسيان روياروىپيشوايان(ع)از عهد حضرت امام رضا(ع)روشن و آشكار بود و درين نكتهخلاصه مىگرديد كه عباسيان،كوشش شديدى داشتند تا امام و اهل بيت را دردستگاه حكومت وارد كنند و او را در آن محيط منحل نمايند و پيوسته مراقبباشند و امام را زير نظر بدارند تا وى را از پايگاههاى خود و از ياران وپيروانش دور سازند.اين سياست مزورانه درباره حضرت امام حسن عسگرى(ع)اجرا شد وحكومت توانست از آن،امتيازات فراوان بدست آورد.
حضرت امام عسگرى(ع)نيز مانند پدر ناچار شد در سامره اقامت كندو مجبور بود به درباربرود و هر دوشنبه و پنجشنبه در بارگاه خليفه حضور يابد. (2)
اما موضع و برخورد او در مقابل حكمرانان مانند موضع پدر بزرگوارش(ع)در ارتباط با حكومت،محتاطانه بود بى آنكه توجهى را جلب كند يا در دستگاهحكومت وارد شود،بلكه رابطه او به پيروى از خط پدرانش در برابر قدرتو دولت عباسى،رابطهاى بود ظاهرى و به شكل روابط روز.موضع منفىامام(ع)در برابر حكومت،احترام و منزلتى رفيع براى وى فراهم آورد،اينمسئله را از علاقه وزيران زمانش به او مشاهده مىكنيم و مىبينيم كه امامچگونه شخصيت و جلال خود را حتى بر كسى كه از حيث كينه به اهل بيت و ازنظر انحراف، شديدترين مردم بود،يعنى«عبد الله بن يحيى بن خاقان»،تحميلكرد.عبد الله ميگفت:هيچ مردى از علويان مانند حسن بن على بن محمد بنعلى الرضا(ع)»در سامرا از حيث آرامش و سكون و عفاف و پاكى و شرف وبزرگى نزد خاندانش و نزد همه بنى هاشم كه او را بر همهسالخوردگان قومخود برترى و سيادت دادند،نديدم و نشناختم (3) .
از گفتار وزير مزبور،اندازه احترام و تقديس او در مورد امام(ع)ملاحظه ميگردد.امام يكبار به ديدار او رفت و در جلسهاى كوتاه با او روبروگرديد و خواست به آنان بفهماند كه ايستادن او در كنار وزير و همراه شدنشبا او به جهت انتقاد از ستمگرى و انحراف و فسادى است كه دستگاه دولت رادر برگرفته است.به اين منظور است كه هر كجا حق و حقيقتى وجود داشتهباشد امام آنرا تاييد ميكند.زيرا نزد او مساله امت و مكتب بالاتر و برتر ازدشمنى و عداوتهاى شخصى و اختلافات است.شايد هم ميخواست آنان رابه اشتباه در اندازد تا نپندارند كه او بر ضد سياست آنان است و آنان رامحكوم ميكند.شايد هم علت اين بود كه حاكم را وادار سازد تا از فشاروتعقيبى كه ياران امام از طرف حكومت دچار آن بودند بكاهد.
امام(ع)ميخواست در ملاء عام يا در محل عمومى با وزير ملاقات كند!
وقتى وزير در جاى خود نشسته بود حاجب اطلاع داد كه«ابو محمد بن الرضا»در آستان در اطاق است.اين خبر،توجه و احترام وزير را جلب كرد.احمدفرزند او گفت:«از چيزى كه از آنان شنيدم تعجب كردم و از گستاخى شان بهشگفت دچار شدم كه چطور جرئت كردهاند در محضر پدرم آيند كه جز خليفهيا وليعهد،ديگرى در آن محضر راه نداشت.او مىافزايد:«مردى خوشقامت و زيباروى،با اندامى متناسب،جوان،با جلالت و هيبت دلنشينوارد شد.پدرم به او نظر كرد.برخاست و چند گام به سوى او رفت.او رادر آغوش كشيد و روى او را بوسيد و بر سينهاش بوسه داد و او را بر بالاىمجلس در محل نماز خود نشاند و در كنار او نشست و روىبه او آغاز سخن كردو مدح او گفت».
«احمد بن عبيد الله»همچنان در كار و رفتار پدر با امام شگفتزده باقىماند.از پدر خصتخواست كه ازو پرسشى كند و گفت:«اى پدر مردى كهصبح با جلال و عزت و احترام با او برخورد كردى كيست؟»گفت:اى فرزند،امام رافضيان«حسن بن على»است.آنگاه خاموش گرديد.من نيز خاموششدم.گفت:«اى فرزند اگر امامت از دستخلفاى ما بنى عباس بدر رود، هيچكس از بنى هاشم جر او به جهت فضل و عفاف و زهد و عبادت و اخلاقنيكو،شايستهخلافت نيست» (4)
اين مطلب بر اين دلالت دارد كه براى امام،از حيث محبت و عظمت و ادراكعدالت وشايستگى براى در دست گرفتن حكومت چه عقيدهاى وجود داشت.
امام عسگرى(ع)درباره بعضى از حوادث سكوت اختيار ميكرد بى آنكهبطور مثبتيا منفى، در مورد آن نظرى ابراز فرمايد،همانگونه كه با رهبرشورش«زنگ»كه مدعى بود به امامعلى(ع)منسوب است،رفتار كرد.
شورش او برخاسته از برنامه و خط مشى اهل بيت نبود.كشتار مردمىبسيار و مصادره اموالو آتش زدن شهرها و به اسارت بردن زنان،هيچيكاز آن كارها،حساب يا انگيزه دينى نداشت.
موضع امام(ع)درباره رفتار شورشيان به علت كارهاى خلاف احكاماسلامى كه مرتكب شده بودند قطعا موضع مخالف و محكوم كننده بود.امام،سكوت را ترجيح داد،از روش آنانعيبجوئى نكرد به تفاصيل آنهم توجه نفرمود.
اگر چنين كرده بود اين كار تاييد ضمنى دولت به شمار مىرفت.چرا كه شورش«زنگ»،با توجه به نقطه ضعفهاى فراوان و منفى آن،در نهايت،براى ضعيفكردن حكومت عباسيان و درهم شكستن قدرت و نفوذشان با هدفهاى امام(ع)
تطبيق ميكرد و آن امرى بود كه شايستگى داشت كه امام(ع)براى مصالحنهضت و عاليتخود از آن استفاده كند.چه،هر چند بين معارضان اختلافباشد اما بالنتيجه همگى درمخالفت با دشمن واحد،اشتراك منافع دارند.
چنين بود وضع حاكم.
امام(ع)از نتايج جنبش«زنگ»استفاده مىبرد،زيرا دولت،ناتوانميگشت و نمىتوانست در دوجبهه بجنگد و يا نيازهاى سنگين خود را در دوجبهه تامين كند.
شايد آن شورش سبب ميشد كه تا حدى از فشار بر جبهه امام بكاهد،هر چند دولت مىديد كه فعاليت امام(ع)خطرناكتر از خطر شورش«زنگ»استو اثر آن در دراز مدت بيشتر ازجنبش«زنگ»است كه بزودى از ميان مىرفت.
موضع دوم
موضع امام(ع)از نظرحركت و جنبش علمى و آموزش عقيدتى مواضع علمى او(ع)در پاسخهاى قاطع و استوار در مورد شبههها وافكار كفرآميز و بيان كردن حق،با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشههاو بحثهاى علمى،و همزمان با آن فعاليتها،كوششهاى ديگر ازقبيل صادر كردنبيانيههاى علمى و تاليف كتاب و مانندهاى آن را بر عهده داشت.
با اين مجاهدتها،از طرفى امت مؤمن را به شخصيت مكتبى و فكرى خودمجهز ميكرد،و از طرف ديگر پايدارى و ايستادگىشان را در برابر جريانهاىفكرى كه عليه مكتب،خطرى را تشكيل ميداد،تضمين مىفرمود،و آنرا در نطفهخفه مىنمود.امام(ع)با دانش گستردهاى كه درباره محيط داشت توانا بودكه آغاز آن مسايل را احساس كند و اهميت و اثر آن را بسنجدسپس براىاز بين بردن آن،برنامه ريزى نمايد.
از اينرو،موضع امام عسگرى(ع)هنگام اقامت در مدينه با اهميت دادناو به تهيه برنامه شكل پيدا كرد.كندى(ابو يوسف يعقوب بن اسحاق)فيلسوفعراقى در زمان امام(ع)،پيرامون متناقضات قرآن،كتابى تدوين كرد.امام بوسيله بعضى از منسوبان به حوزه علمى او،با او تماس گرفت و كوشش او رابا شكست روبرو كرد و كندى را قانع فرمود كه در اشتباه بودهاست. (5) كندىتوبه كرد و اوراق خود را سوزانيد (6)
براى ابو هاشمجعفرى ايراد فرمود و (7) بياناتى ارزشمند در باب تفسير قرآن دارد. (8)
موضع سوم
موضع امام(ع)در اين زمينه،نظارت بر پايگاههاى مردمى خود و پشتيبانىاز آن پايگاهها و بالا بردن درجه آگاهى آنها و مجهز كردن آن با همه اسلوبهاو روشهاى پايدارى و بالا بردن بهسطح پيشتازان متعهد بود.
امام(ع)،غالبا آنان را هشدار ميداد تا در دام عباسيان نيفتند و درمصائب روزگار از نظر اقتصادى و اجتماعى به علت بدبختيها و رفتاربيرحمانه حكام كه با آن روبرو ميشدند،به آنان كمك مىرسانيد.امام(ع)براى«محمد بن على سمرى»از ياران خاص خود و نائب چهارمفرزندش(ع)
«حجة المهدى»(ع)در غيبت صغرى،براى پرهيز از فتنه نوشت:«فتنهاى استكه شما را گمراهميكند...پس آماده و هشيار باشيد. (9) »
به ياران خود فرمان ميداد كه خاموشى اختيار كنند و از فعاليتخود دارىنمايند تا كارها درمجراى خود افتد و حوادث روبراه شود.
امام(ع)حتى وقتى يارانش در بند و زندان بودند،آنان را از شكوه و تظلم باز ميداشت.يك بار گروهى از اصحاب او را به زندان انداختندو آنان را زير نظر«صالح بن وصيف»قرار دادند.ياران امام عبارت بودنداز:ابو هاشم جعفرى،داود بن قاسم،حسن بن محمد عقيقى،محمد بن ابراهيمالعمرى و ديگران.امام(ع)آنان را آگاه كرد كه از كسى كه در زندان مدعىاست كه علوى مىباشد بر حذر باشند كه او از آنان نيست.و در جامه او نوشتهاىوجود دارد كه براى سلطان نوشته است تا به او گزارش كند كه از او چه ميگويندپس يكى از آن گروه،جامه او رابازرسى كرد و هم آن سان كه امام فرمودهبود،نوشته را يافت. (10)
ديگر از مواضع امام،برخورد او با يارانش بود كه آنان را در اوقاتمورد لزوم با ارسال پول موردنياز يارى ميداد.
براى امام،از مناطق گوناگون اسلامى كه پايگاههاى تودهاى او آنجابود،بوسيله نمايندگان اوكه در آن مناطق پراكنده بودند اموال بسيار مىبردند.
و امام(ع)با دقت بسيار و با روشهاى گوناگون مىكوشيد تا آن امر را كاملااز چشم دولتيان بپوشاند و به نحوى پنهانى عمل كند.مىتوان ديد كه امام،كه تحت نظر و در زير فشار بود، چگونه پولها را تحويل ميگرفت و بطورىكه صلاح ميدانست به مصرف مىرسانيد بى آنكه دولت از آن فعاليتها چيزىدرك كند.بلكه ناتوان و دست بسته در مقابل امام به سر مىبرد،و با وجودكوشش بسيار،از كشف مساله ناتوان بود و اگر گاهى برخى از اموال را دولتكشف ميكرد به اين علت بود كه بعضى از اطرافيان امام(ع)در اتخاذ روشصحيح سهل انگارىميكردند. (11)
دولت عباسى در برابر ياران امام(ع)و در پايگاههائى كه پشتيبان اوبودند،قاطعانه و بيرحمانه ايستادگى ميكرد و براى از ميان برداشتن خط مشى و برنامه امام و پراكندن و اداره كردن ياران او كوششهاى فراوان به عمل آوردو با مال بيحساب بسيار و عيش بى دغدغه اشرافىدست به خريدارى وجدانها زد.
موضع امام در مقابل آن كوششها،پندگوئى بود كه به ياران دلدارىميداد و مىفرمود: «تهيدست و با ما بودن،بهتر كه توانگر بودن و با غير مابودن.كشته شدن با ما،بهتر كه زنده بودن با دشمن ما.ما براى هر كس كهبه ما پناه آورد،پناهگاهيم و براى آن كس كه بخواهد به وسيله ما ببيند،نوريم،و آن كس را كه به ما پناه آورد،عصمتيم و هر كس كه ما را دوست بدارد،بحقيقت در بزرگى و مقام با ما است و هر كس كه از ما منحرف گردد،جاىاو در آتش است».
موضع چهارم: موضع امام(ع) در آماده كردن مساله غيبت
امام عسگرى(ع)كه بوضوح مىديد كه اراده الهى براى ايجاد دولت«الله»بر روى زمين،و در بر گرفتن همه جهان انسانيت و گرفتن دست مستضعفاندر زمين-تا خوف آنان به امنيتخاطر تبديل گردد،و خداى را عبادت كنند،و هيچ چيز را شريك او نگيرند...-بر اين تعلق گرفتهاست كه فرزندش غيبت كند.
او ميدانست كه هموار كردن راه غيبت فرزندش بر عهده اوست و اينكار ازين روست كه بشر به ادراك و معرفتحسى عادت كرده است و براىاين انسان كه فقط چنين مىانديشد،دشواراست كه به تفكر وسيع دست زند.
محيط امام(ع)كه محيطى فاسد و منحرف بود و سطح روحى آن پائينآمده بود،نمىتوانست تا ژرفاى اين ايمان،بالائى گيرد و به بلنداى اين تفكردستيابد.بخصوص كه غيبت امام رويدادى بود كه در تاريخ امت،مانندى نداشت.سخنان معجزه آساى پيشين و نصوص فراوان و پياپى،به آمدن مهدى(ع)بشارت مىداد و درين مورد روايات متواتر و صحيح از حضرت نبىاكرم(ص)موجود است و مؤلفان صحاح كه معاصران آن زمان بودهاند ياپيش از آن زمانمىزيستهاند،اين سخنان را روايت كردهاند.بخارى و مسلمو احمد بن حنبل...از آن جملهاند.
اينك مىگوئيم اگر چه همه اين نصوص و تبليغات بطور كلى اثرى بزرگو عميق در رسوخ فكر«انتظار مهدى(ع)»در نفوس مسلمانان داشت و ايمانآنان به اين معنى،با عمق ايمان فرد و وسعت تفكر و اعتقاد مذهبى او در اسلاممتناسب بود،اما آن نصوص،بيش ازين نبود كه از يك طرف به امام كمككند تا مردم را به ايمان بر غيبت قانع سازد و از طرف ديگر براىمردم ثابتكند كه غيبت در مورد فرزندش مهدى(ع)صورت ميگيرد.
دشوارترين كارى كه امام عسكرى(ع)بعنوان پدر مهدى(ع)متحمل آنبود و مسئوليت آنرا بر عهده داشت،اين بود كه مردم را قانع سازد كه زمانغيبت فرا رسيده است و تنفيذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى(ع)صورتگرفته است.اين معنى بالنسبة به فردى عادى،امرىدشوار بود،چه،امكانداشت آن فرد،ناگهان ايمانش متزلزل گردد.
درباره غيبت،در منطق ايمان فرد عادى به شكل مؤجل تفاوت زيادىوجود دارد.فرد نمىتواند اثر آن را در زندگانى و بين ايمان به غيبت و اعتقادبه تنفيذ آن در زمان معاصر،حسكند.بررسى و ملاحظه آن معنى در فرضيهتوضيحى زير وجود دارد.
اگر شخصى كه در صدق گفتارش ترديد نداريم به ما خبر دهد كه به زودىرستاخيز بر پا ميشود،يا به زودى اجل ما فرا مىرسد،چنين خبرى به ايمان مابه او صدمه مىزند و در آن خدشه وارد ميكند.زيرا ايمان به قبول وقوعچنين امرى به نيروى مضاعف ايمان و اراده نياز دارد و بايد همه قدرت ايمانى و روحى خود را بسيج كنيم تا بدينوسيله به اين امر غيبى مؤمن شويم.اين حقيقتروانى و مشكلات آن،امام را به اين راه كشانيد كه همه كوشش خود را بذلفرمايد تا صدمه كمترى به افكار مردم وارد شود و اذهان مردم را بدون رد و انكار،براى استقبال از آن آماده سازد و ياران و پايگاههاى خود را به ملزم بودنبه آن دعوت كند.بخصوص نسلى آگاه بپروراند كه هسته اصلى براى تربيتنسلهائى كه با فعاليتخود تاريخ دو غيبتصغرى و كبرى را پايه گذارى كردند،تشكيل دهند.
بايد آن شرايط و اوضاع دشوارى را كه امام و اصحابش از طرف دولتتحمل كردند و ضرورت عمل و تبليغ انديشه انقلابى مهدى(ع)را كه در منطقحكام براى هستى شان و بيرون رفتناز محيط قدرتشان و تمرد و مخالفت بادولتشان امرى خطرناك بود،بر اين بيفزائيم.
از اينجا با كمال وضوح،دقت برنامه ريزى را كه بر عهده امام(ع)
نهاده شده بود و دشوارى موضع او را كه دعوت و تبليغ براى فرزندش مهدى(ع)بود،احساسميكنيم.
امام(ع)راه غيبت فرزندش مهدى(ع)را هموار ميسازد
فعاليت امام عسكرى(ع)و برنامه ريزى او در تحقق بخشيدن هدف مزبوربه دو كار مقدماتىنياز داشت:
1-مخفى كردن مهدى(ع)از چشم مردم و نشان دادن وى(ع)فقط بهبعضى از خواص.
2-آنكه به هر ترتيب،فكر غيبت را در اذهان و افكار رسوخ دهد و بهمردم بفهماند كه اينمسئوليت اسلامى را بايد تحمل كنند و مردم را به اين انديشهو متفرعات آن عادت دهند.
درين باب مشاهده ميكنيم كه اعلاميهها و بيانيههاى امام عسكرى(ع) در واقع بدنبال همان احاديث و نصوصى بود كه از ناحيه پيامبر اكرم و ائمهپس از ايشان متواليا درين معنى صادرشده بود.
بيانيههاى امام عسكرى سه شكل داشت:
الف-اعلاميهها يا بيانيههاى كلى و عمومى درباره صفات مهدى(ع)
پس از ظهور و قيامش در دولت جهانى كه تشكيل ميدهد.چنانكه در پاسخ بهپرسش يكى از ياران خود راجع به قيام مهدى(ع)چنين فرمود:«وقتى قيام كند،در ميان مردم با علم خودداورى خواهد كرد مانند داورى داود كه از بينه ودليل پرسشى نمىكرد» (12) .
ب-توجيه نقد سياسى در مورد اوضاع موجود،و مقرون كردن آنبه انديشه وجود مهدى(ع)و ضرورت ايجاد دگرگونيها از سوى او.و ازينقبيل است:«وقتى قائم خروج كند به ويران كردن منابر و جايگاههاى خصوصىدر مساجد فرمان خواهد داد.اين جايگاهها به منظور امنيت ومحافظتخليفهاز تعدى،و براى افزودن هيبت او در دل ديگران بنا شده است (13) ».
ج-اعلاميههاى كلى براى پايگاهها و اصحابش كه در آن،ابعاد انديشهغيبت براى آنان و ضرورت آمادگى و عمل به آن از ناحيه روانى و اجتماعىتوضيح داده شده بود،تا غيبت امام(ع)و جدائى او را از آنان بپذيرند.
از جمله،امام(ع)به اين بابويه نامهاى نوشت و در آن فرمود:«بر تو بادبردبارى و انتظار گشايش.پيمبر فرمود:برتر عمل امت من انتظار كشيدنگشايش است و شيعه ما پيوسته دراندوه است تا فرزندم ظهور كند.
پيامبر اكرم مژده داده است كه او زمين را از قسط و عدل پر ميسازد،آن سانكه از جور و ستم آكنده شده است.اى شيخ من،شكيبا باش.اى ابو الحسنعلى،همه شيعيان مرا به شكيبائى فرمان ده كه زمين از آن خدا است و آن را بهر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث وا ميگذاردو پايان فرخنده،مر پرهيزكاران راست (14) .
3-امام عسگرى(ع)موضعى ديگر نيز برگزيد كه وقتى فرزندش از چشممردم دور شود،وضع را براى قبول غيبت آماده كرده باشد.در آنوقت فقطبه خواص اصحاب نمودار مىگرديد و وظيفه تبليغ تعليمات و فرمانهاى خودرا بواسطه چند تن از خاصان خود اجرا ميكرد و اين امر را با مكاتبه و توقيععمل مىفرمود و به اين ترتيب،براى آنچه كه فرزندش،مهدى(ع)در غيبتصغراى خود بايستى،عمل ميكرد،ايجاد آمادگى مىنمود حال آنكه بايستىاز مردمپنهان مىماند و بوسيله تعليمات خود با آنان رابطه برقرار مىكرد.
اگر اين مساله بدون مقدمه و آمادگى قبلى برقرار مىماند،براى مردمامرى شگفت آور و حيرت بخش و غافلگير كننده بود.از اينجا بود كهامام عسكرى(ع)اين اسلوب را عمل كرد و آن،برنامهاى ويژه براى آمادهكردن ذهنيات امت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذيرند و بدون حيرتو شگفتى نمودن و همراه داشتن عواقب ناخوشايند و نا محمود،آن را حفظ كنند.
اين روش،بگونهاى بسيط و ساده در دوره امام هادى(ع)آغاز شد كهاو(ع)بواسطه جور و ظلم حكام،از انظار پنهان شد و از راه توقعيات ونامهها براى پيروان خود پيام مىفرستاد و با آنان تماس ميگرفت تا شيعيان،به تدريج به اين معنى عادت كنند و اين روش با فهم و درك مردمبيشتر سازشداشت (15) .
دوستان و طرفداران او عادت كردند كه بوسيله مكاتبه و مراسله با او تماسگيرند و از او(ع)پرسش كنند (16) .
همچنين نظام و روش وكالتى و وساطتى كه امام عسكرى(ع)باپايگاههاى مردمى خودبرگزيد،روشى ديگر از روشهايى بود كه براى آن،مساله غيبت آماده شده بود.
شيعيان وقتى اموالى را از حقوق شرعى كه بر آنان واجب بود،براىامام(ع)مىبردند ابتدا به«عثمان بن سعيد عمرى السمان»وارد ميشدند و اوبراى سرپوش گذاشتن بر فعاليتهاى امام(ع)و براى مصلحت او،تجارتروغن ميكرد.پولهائى را كه تحويل ميگرفت در خيكهاى روغن ميگذاشتو دور از چشم حكام،براى امام(ع)مىفرستاد.زيرا اگر بر قضيه واقفميشدندهمه آنرا مصادره ميكردند (17) .
در بحث آينده خواهيم ديد كه نظام«پنهان شدن و بوسيله نواب،مطالب خود را ابلاغ كردن در غيبت صغراى امام(ع)معمول بود و اجرامىشد زان پس كه مردم به مسلك امامين عسكريين عليهما السلام به آن خوگرشدند،خاصه در زمان امام حسن عسكرى(ع)به آن خو گرفتند،روشى بودكه در غيبت صغراى امام معمول گرديد و انشاء الله در مبحث آينده آنراتوضيحخواهيم داد.
پىنوشتها:
1- الموسوعة ص 94.
2- المناقب ج 3 ص 533.
3- ارشاد ص 318 و اعلام الورى ص 357.
4- ارشاد ص 318.
5- دور الائمه از صدر.
6- مناقب-ج 3 ص 526.
7- مدرك سابق.
8- احتجاج-ج 2 ص 250.
9- كشف الغمه.ج 3 ص 407.
10- مدرك سابق و نيز اعلام الورى ص 354.
11- به تاريخ غيبت نوشته صدر ص 206 مراجعه شود.
12- ارشاد ص 323.
13- مناقب ج 3 ص 536.
14- مدرك سابق ص 527.
15- اثبات الوصية ص 262.
16- ارشاد ص 323 و كشف الغمة ج 3 ص 207.
17- غيبت.از شيخ طوسى ص 215-219.