امام دهم
على هادى(ع)
امام هادى(ع)پس از شهادت پدر بزرگوار،در محيطى بسيار سختو در وضع بسيار دشوار مىزيست و معاصر حكومت«متوكل»بود كه به دشمنىبا امام(ع)و تعقيب ياران وى و در هم شكستن پايگاههاى او زبانزد بود وهر روز درين دژ خوئىها پيشتر مىرفت و در دستگاه حاكم نيز اين بد رفتاريهاگسترش مىيافت تا آنجا كه متوكل خطر بحران حكومتخويش را احساسكرد و بر آن شد تا با دو روش توامان در يك اقدام،از بحرانىتر شدن وضعجلوگيرىكند.
1-حمله بردن به ياران امام(ع)و پايگاههاى او و آزردن آنان واز ميان برداشتن آثار شيعيان تا بيش از پيش دچار وحشت گردند و آنان راخوار گرداند.او به اين اعمال دست زد و به اندازهاى از زشتكارى پيش رفتكه قبر حضرت امام حسين(ع)را ويران ساخت و آثار آنرا از ميان برد (1) .
2-امام(ع)را از پايگاههاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختنو پراكندن پايگاههاى او باشد، و سازمانشان را از بين ببرد و آنان را از پيروزى نا اميد گرداند.متوكل دريافت كه اگر امام هادى(ع)از مراقبت اودور باشد يعنى در مدينه بگذراند،دولت او را خطرى خواهد بود. پسدستور داد تا آن بزرگوار را به سامره آورند و زير نظر بدارند تا دور ازپايگاههاى خود درحركات و سكنات وى نظارت كند.
متوكل به امام(ع)نامهاى نوشت و او را دعوت كرد كه با هر كس ازخانواده و دوستان خود كه بخواهد به سامره آيد.متوكل به نحوى به ايناقدام دست زد كه امت بر او نشورد.اين روش همان بود كه خليفگان پيشاز او نيز عمل كردند.مامون با حضرت رضا(ع)همچنين كرد و با حضرتجواد(ع)نيز به اين روش اقدام نمود و كوشيده بود كه آنان در محيط دستگاهدولت بهسر برند تا زير نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوكل بوسيله يحيى بن هرثمه،يكى از فرماندهان ارتش خود،نامهاىبه امام فرستاد و گروهى سپاهى با يحيى همراه كرد تا به مدينه روند و فرمانداد تا خانه امام را بازرسى كنند و در پى مدركى باشند كه امام را محكوم بهتوطئه و اقدام عليه دولت او كند،سپس او را بهسامره آوردند.
وقتى مردم مدينه از موضوع آگاه شدند،سر و صدا راه افتاد و عمل«ابن هرئمه»را محكوم داشتند تا جائيكه ابن هرثمه كوشيد آنان را خاموشسازد و نزد آنان سوگند ياد كرد كهدستورى كه متضمن آسيب رسانيدن بهامام(ع)باشد ندهد (2) .
اين امر دليل آگاهى مردم مدينه از سوء نيتحكمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه»گويد:«سپس سراى او را بازرسى كردم و در آن جز قرآنهاو دعاها و كتب علمىچيزى نيافتم (3) .
امام هادى(ع)همراه فرزند خود«عسكرى»نوجوان،با ابن هرثمه، مدينه را به سوى سامره ترك كرد.يكروز پس از رسيدن به سامره،متوكل،امام(ع)را دعوت كرد و ياران متوكل به استقبال او رفتند و متوكل نيزشرايط تعظيم و تكريم بجاى آورد و احترامات خود را بهامام(ع)مرعى داشتسپس او را به منزلى فرستاد كه پيشاپيش براى وى آماده كرده بود.
متوكل با اين روش مزورانه،خواست برنامه سياسى و دشمنى ديرينهخود را با امام(ع)زير پوشش قرار دهد.متوكل با احضار امام(ع)وى رابه اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زير مراقبتشديد كاخ زندگانىكند.بارى همه حركات و سكنات امام(ع)با دقت تمام زير نظرقرار گرفت.
امام(ع)زير نظر و مراقبت
در صفحات پيش ديديم كه هدف متوكل از احضار يا دعوت امام(ع)
به سامره نزد خود و نزد ياران خود،محو كردن او در حاشيه دربار خلافتبود تا حتى الامكانگوش و چشم او را بپايد و هيچ نكته زندگانى او چه صادر،چه وارد،از نظر دور نمايد.
امام با خويشتندارى در برابر آنان تظاهر به اين ميكرد كه آنچه دربارهوى عمل مىكنند مورد قبول اوست و بهر حال با سياست دولت عباسيانموافق است.دعوت به ضيافت را ازطرف آنان مىپذيرفت و بر خوانشانمىنشست و در مجالس و مراسم آنان شركت مىجست (4)
اين موضع امام(ع)در برابر دولت،مسامحه يا چشم پوشى يا فروتنىنبود.زيرا چنين چيزى باشخصيتى مانند شخصيت امام(ع)مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنى امام(ع)در برابر دستگاه به اين معنى بود كه بر ضد مصالحعالى اسلام رفتار كرده است.اگر دولت احساس ميكرد كه امام(ع)از مواضع خود چشم پوشيده است،بالاترين مقام و موقعيت و جاه و جلال را تقديموى ميكرد،بى آنكه وى را وادار به اقامت اجبارى ومراقبتشديد كند.
امام(ع)توجه داشت كه سياستستمگرانه آنان نسبت به او روز بروزتندتر و بيشتر مىشود تا جائيكه متوكل در پايان حكومتخود به علتسعايتهاو خبرچينىها بر ضد امام(ع)،او را زندانى كرد.آن اخبار،متوكل را هوشيارميكرد و شك را در او بيدار مىساخت و وادارش مىنمود تا خانه امام(ع)را در مراقبتشديد قرار دهد تا آگاه گردد كه آن اخبار درست استياخير.
افتراها و خبر چينىها با شكست روبرو گرديد
1-همه خبرها و افتراها هميشه با شكست روبرو ميگرديد،بى آنكهاز نظر كشف اطلاعاتدرباره حقيقت كار و فعاليتهاى امام(ع)به نتيجه برسد.
جاسوسان خليفه،هميشه وقتى باز ميگشتند تاكيد ميكردند كه در سراى آنبزرگوار(ع)، چيزى كه مايه شك باشد وجود نداشته است. (5) اين خبر بهمتوكل آرامش ميداد و نسبت بهحضرت امام(ع)،قدردانى و احترام خاصىابراز ميداشت.
امام هادى(ع)،هر بار كه خانهاش مورد بازديد قرار ميگرفت،موفقمىشد آنچه را كه مشكوك بود پنهان سازد زيرا پولها و نوشتههائى به حضرتشفرستاده مىشد كه لازم بود از نظر دولت پنهان ماند.هر گاه ميخواست كارىرا كه آشكار شدن آن از نظر دولت براى او(ع)،محظورىداشت،پنهان دارد،روش رمز به كار مىبرد (6) .
2-هر وقتسراى امام(ع)مورد بازرسى قرار ميگرفت،با نهايتآرامش و سكون،خود را به بى اعتنائى مىزد و طورى وانمود مىفرمود كهاز بيگناهى خود اطمينان دارد.به پاسبانانى كه براى تجسس مىآمدند كمكميكرد تا ماموريتخود را انجام دهند.براى آنان چراغ مىافروخت و اطاق،هاى خانه را به آنان نشان ميداد تا براى دولتيان ايجاد شبهه نشود كه اوفعاليتغير عادى دارد.
اگر امام(ع)جز اين موضعى اتخاذ مىفرمود،با رفتار خود شكحكمرانان را در مورد فعاليتهاى خويش بر مىانگيخت.بارها خانه امام رابازرسى ميكردند و آن در اثر سخن چينيهاى«بطحانى»نزد متوكل بود كه مىگفت امام داراى پول و اسلحه مىباشد و متوكل بيدرنگ به«سعيد»حاجب،فرمان ميداد به خانه امام(ع)حمله برد و هر چه پول و اسلحهبدست مىآوردنزد او آورد.
يك بار«سعيد»بوسيله نردبانى از خيابان وارد پشت بام خانه امام(ع)گرديد و در تاريكى از نردبان پائين آمد و نمىدانست چگونه وارد اتاقها شود.امام(ع)با كمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعيد بر جاىباش تا شمعى برايت بياورم».سعيد گفت:بر جاى ماندم تا شمعآوردند.
در نور شمع پائين رفتم.او را ديدم،عبائى پشمين بر تن و كلاهى از همان جنسبر سر داشت وسجاده او به حصيرى در برابرش گسترده،روى به قبله دارد.
پس مرا گفت:«اينك خانهها-يعنى اطاقها-»وارد آن غرفهها شدمو بازرسى كردم و چيزىنيافتم».
سعيد كوشيد از امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اماامام(ع)اين آيه راتلاوت كرد:
و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
(زود است كه ستمگران بدانند به چه گرفتارى دچار خواهند گشت.) (7)
در رويدادى ديگر به متوكل خبر رسيد كه از شهر قم كه يكى از مراكزطرفداران امام(ع)بود، اموالى به حضرت او فرستادهاند.متوكل به وزيرخود«فتح بن خاقان»دستور داد كه مراقب اوضاع باشد و نتيجه را به او خبردهد.وزير گماشته خود را كه ابو موسى نام داشت بر اينگماشت تا جريان رازير نظر گيرد و به او خبر آورد (8) .
نقش امام(ع)و موضع وى در حوادث
امام در سامره زير نظر جاسوسان متوكل شب و روز مورد مراقبت بودو ميكوشيد طبق آن وضع دشوار رفتار كند و كارهاى خود را در آن محيط سختانجام دهد.فعاليتهاى او(ع)در آن دايره پر تشويش محدود ميشد و حتى الامكانميكوشيد بر خوردى روى ندهد.او(ع)با توجهبه فشار و مراقبتشديدى كهمتوجه او ياران او بود،حركتخود را در دو زمينه آغاز كرد:
1-آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخگفتن به شبههها و جواب به پرسشهائى كه خليفه از او ميكرد،تا آن امام رادر تنگنا قرار دهد و نتواند از عهده حل آن برآيد.مثلا متوكل از«ابن سكيت»
خواست مسالهاى پيچيده و دشوار در حضور او مطرح كند و از امام(ع)جوابآنرا بخواهد. «ابن سكيت»،برخى مسائل را كه سخت دشوار ميدانست ازامام پرسيد و امام در آن مبارزه ومباحثه پيروز گرديد.
«يحيى بن اكثم»،متوكل را گفت:«دوست ندارم پس از پرسشهاى منازين مرد چيزى پرسيدهشود زيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيانتقويت ميگردند» (9) .
امام(ع)پاسخ پرسندگان را ميداد و شبهههاى كفر آميز را كه در اجتماع او رايج بود رد ميكرد (10) .
2-پشتيبانى از پايگاههاى خود و توجه داشتن به آنها تا در خور امكان،نيازشان را برطرف سازد و كوشش در آموزش آنان و تقويت ايمانشان به شخصامام(ع)به عنوان اينكه در همهكارها فرمانده عالى آنان است.
امام با كوشش خستگى ناپذير و فراوان،هم خود را براى تجديد فعاليتپيروان خود مصروف ميداشت.هر وقت فرصت اين كارها دست ميداد و امكانفعاليت پيش مىآمد،پايگاههاى خود را با هر روشى كه امكان داشت تقويتميكرد تا در برابر مشكلات،نيروهاى پايدارى بدست آورند و مجهز و آمادهباشند.«براى امام هادى(ع)از راههاى پنهانى و آشكار،و در هر صورتممكن،پولهاى سرشار از قبيل خمس و زكات و خراج مىرسيد و آنها را درمصالح عمومى اسلام به مصرف مىرسانيد تا جنبش فرو ننشيند.اين فعاليتهاالبته دور از چشمحكمرانان و مركز حكومت عباسيان بود (11) .
موضع عباسيان در برنامه ريزى امام(ع)
اما حكمرانان عباسى براى بدست گرفتن كارهاى امام(ع)و عارىكردن برنامه امام از هرگونه تاثير و لگام زدن بر معارضه او،با روشهاى زيرعمل ميكردند:
1-صف آرايى در برابر امام(ع)و به مبارزه طلبيدن او(ع)از نظرعلمى.
درين مورد،نقشههاى آنها با شكست روبرو گرديد زيرا چنانكه گفتيم،امام(ع)پاسخ پرسشها واستفتائات آنان را ميداد.
2-كوشش در جلب امام و كشانيدن او بطرف خود و نزديك ساختن او به دربار تا افكار وى(ع) بى ثمر و بى تاثير گردد و از پايگاههاى تودهاى خوددور افتد.مىتوان موضع امام(ع)را درپذيرفتن و اظهار موافقت براى حضوريافتن در سامره و همراهى با آنان چنين تفسير كرد:
الف:حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پيش مىآمد و مخالفت وامتناع آشكار امام از حضور يافتن در مجلس متوكل به اين نتيجه مىرسيد كهحكومت را بر ضد خود تحريك كند و خارج شدن خود را از مدينه،صورتدشمنى با آنان دهد.چنان كارهائى،با سياست گام بگام و مرحلهبمرحلهاىكه امام در مقابل دولت ترسيم كرده بود وفق نميداد.
ب:امام(ع)ميخواست،سخن چينها و افتراهاى بعضى از جاسوسانرا كه خواستار گرفتارى و آزردن او بودند،بداند.عبد الله بن محمد كه درمدينه مسئول سپاه و نماز بود،متوكل را متوجه خطرى كرد كه از جانب اماماو را تهديد مىنمود.او معتقد بود كه فعاليتهاى امام(ع) در مدينه،عليه سلامتو امنيت دولت است.او با سخن چينى و نشر خبر،شايع كرد كه در خانهامام(ع)
اسلحه،نيز نامههائى وجود دارد.ازين رو بود كه امام(ع)مىخواست دربرابر حكام طورى حركت كند كه شك و بيمى در دلها برنينگيزد تا شايد بتواندفرصتى بدست آورد و درزمينههاى لازم به فعاليت پردازد و تحرك و كوشش رادوباره آغاز كند.
ج:امام(ع)شايد با زيستن در محيط طبقات حاكم و با نفوذ دولتمىخواست به اين امر توفيق يابد كه در ميان آنان سخن حق را رايج گرداند واز موضع عادلانه خود دفاع كند-اين احتمال درست نيست-زيرا آنان براىشخصيت امام احترام قايل بودند و علم و نسب و شرافت او را بزرگ ميداشتندو مىستودند.امام(ع)،به اين جهت مىتوانست در سطوح بالا،محبتواحترام و توجه آنان را بخود جلب كند.
د-امام در آن هنگام اين مساله را ميدانست كه طبيعتحكومت عباسى، سراپا بر اساس حسب و نسب مبتنى است و نسبتها و پيوندهاى خانوادگى ومصالح شخصى و واسطه انگيزى، پايه آن است.امام انديشيد كه مىتوان ازينواقعيت به سود اسلام بهره جست و كوشيد تا ازفشار و ستم نسبت به مردم خودبكاهد و خطرهائى را كه به آنجا متوجه است براند.
قيامهاى علويان و دعوت براى رضا از آل محمد(ص)
ديگر از نگرانيها و وحشت فرمانروايان،شورش علويان بود.ازين روبود كه عباسيان در برابر آن، موضعى قاطعانه ميگرفتند تا پيش از آنكه رشديابد و گسترش پيدا كند،آنرا در نطفه خفه كنند و بقاياى آنرا تعقيب نمايندتا از دست آن آشوبها رهائى يابند.بديهى است كه اين چارهگرى و جلوگيرى،با همه وسايل قهر آميز و سركوبى وحشيانه صورت ميگرفت.
درين نظرگاه كينه آميز نسبت به علويان،يعنى حركت ضد علوى،بينخليفه و فرمانده و وزير و ساير بندگان و تركان كه در آن اوقات در سامرهپايتخت عباسيان پر بودند،تفاوتى وجود نداشت.چنانكه طبقه ذينفع وبرخوردار از همه امتيازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان كه اعلامصلح و جنگ در دست آنان بود نيز در آن حركت ضد علوى مانندديگرانبودند.
در آن هنگام،دولت عباسيان به علتسياست ظالمانه خود دچار ناتوانىو پاشيدگى و گسيختگى شده بود و از اندك جنبش علويان به وحشت در مىافتادو از سايه آنان نيز بهراس گرفتار مىآمد.ازين روى،در مقابل آنان روشىخشن پيش مىگرفتند و شورشيان را به بدترينعقوبت مىآزردند.
شورشيان علوى اگر در خود احساس قدرتى ميكردند و پيروانى فراهممىآوردند،در مىيافتند كه بايد برنامهاى تهيه كنند و نقشهاى طرح نمايند تابر ضد حكمرانان فاسد و منحرف خروج كنند.بيشتر شورشها با شعار-«رضا از آل محمد»-مردم را فرا ميخواندند و منظورشان از آن شعار،بهترين شخصاز آل محمد(ص)بود و به اعتقاد آنان كسى بهتر ازحضرت امام هادى(ع)وجود نداشت.
شورشيان با آن شعار همه گير و گسترده،روش جنگى جالبى بكارمىبردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابيان شكستخوردند،امام در برابر دستگاه حاكم،در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگيرد.و خوبميدانستند كه امام(ع)زير نظر جاسوسان و خبر چينان دولتىقرار دارد و اگربر ضد حكومت،به ايجاد عصيان و تمرد متهم گردد ممكن است بقتل برسد.
بارها به اين حقيقت اشاره كردهايم و به تاكيد گفتهايم كه امامان(ع)،مبارزه مسلحانه و روياروئى مستقيم را با حكومت وقت به شورشيان علوىمحول ميكردند تا وجدان و اراده امت را بر انگيزند و آنان را بر ضد انحرافدولت به مقاومت آموخته كنند.آنان با فداكارى مستمر وپيوسته مىكوشيدندتا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند.
امامان(ع)،مخلصانو طرفداران خود را پشتيبانى ميكردند اما به صورت مستقيم يا از گذرگاهتعليماتى كه در دل افراد پايگاههاشان مؤثر واقع ميشد و آنان را وادار ميكردتا عليهدولت دست به عصيان مسلحانه زنند.
اما به جهت تنگى مجال و مقال نمىتوان وارد اين بحثشد كه همهشورشيان علوى بر اساس آگاهى اسلامى در تطبيق احكام اسلام و زير رهبرىامام معصوم دست به شورش مىزدند يانه.اما عقيده شايع اين بود كه هدفبيشتر آنان همان بوده است. (12)
پىنوشتها:
1- كامل-ج 5-ص 304.
2- مروج الذهب مسعودى ج 4 ص 84.
3- تذكره ابن جوزى و موسوعه ص 93.
4- تاريخ غيبت ص 142.
5- همان مدرك.
6- مدرك سابق.
7- سوره شعرا-227-ارشاد ص 310 و فصول مهمه ص 296.
8- مناقب ص 515.
9- مناقب ج 3 ص 507.
10- احتجاج ج 2 ص 251-260.
11- مناقب ج 3 ص 512.
12- براى تفصيل بيشتر به تاريخ غيبت،نوشته صدر به و مقاتل الطالبين مراجعه شود.