در مسير هماهنگى جنبش دگرگونساز پيشوايان(ع)
در مسير هماهنگى جنبش دگرگونساز پيشوايان(ع)
با خط احكام اسلامى كه بيان كرديم:
تا اينجا توانستيم بيان كنيم كه امامان اهل بيت تا چه اندازه در التزام به خطاحكام اسلامى كه مبتنى بر عمل اجتماعى بود موفق گرديدند.اين مطلب امرىاست كه به ما رخصت ميدهد تا اگر به ديده اعتبار به آن بنگريم راه ما راهموار سازد،و مىبينيم كه پيشوايان(ع)در آگاهى ما،ترجمه آئين زندهسراسر شريعت اسلامى و خطوط و تفصيلات آن را مجسم ميسازند و همانا كهنصوص اسلامى،حقيقت اين آگاهى تازه را تا درجه التزام و دلبستگى اماماناهل بيت به مطالب شريعت با روشهاى گوناگون و با اسلوبهاى مختلف بر ماعيان ميسازد.مطالب متنوع كه درباره آنان گفته شده است نشان ميدهدكه خاندان نبوت تا چه حدى بر شريعت اسلامى پاى بندند.منجمله گاهى گفتهاندآنان پيشوايان امت (1) و«باب حطة» (2) مىباشند.
جاى ديگر گفتهاند كه آنان پاكيزه گانند از هر گونه پليدى و كسانى هستند كهخدا آلودگى و ناپاكى را از آنان دور گردانيده است.باز گفتند:آنان كشتىنوحاند،هر كس سوار شود رستهاست و هر كس تخلف ورزد غرقه شده (3)
هنگاميكه پيشوايان،طرح هماهنگى جاويد مكتب اسلامى را مسجم مىساختند، ناچار بودهاند كه شرايط و اوضاع پيچيده را در جهان افراد و جوامع را،آن سان كه مفهوم آيات و حكمت قرآن فريضه كرده است،مراعات كنند وخط اسلامى را كه بر فعاليت اجتماعى بنا شدهبود و ما به آن قبلا اشارتكرديم،تجسم دهند.
درستى اين سخن وقتى معلوم مىگردد كه از زاويه و نظر عقيدتى و مسلكىبه پيشوايان نظرافكنيم.
اما در سطح تطبيقى مسائل با يكديگر،اين مساله بسى جدىتر و روشنترو در صورتى حاد نمايان مىگردد.كسى كه در حيات اسلامى در پى خط امامتباشد،و اين خط را پيروى كند، مىبيند كه خط مزبور نزد پيشوايان ازدو قاعده ناشى مىگردد:يكى از آندو قاعده اين است كه مو به مو و حرفبه حرف به مكتب اسلامى ملتزم باشند و در هيچ يك از مسائل آن بهطوراطلاق تفريط نكنند.
قاعده دوم آن است كه از لحاظ سياسى و اجتماعى و عقلى اوضاعى رارعايت كنند كه در محيط امت برپاست و طريقهاى برپاى سازند كه بتوان درپرتو آن متكفل خدمت مكتب و امت بود و از مصلحت عالى اسلامى به هيچوجهتجاوز نكرد و در مقابل سياست روز و واقع،چه ازدور و چه از نزديك طوقاطاعت به گردن نينداخت.
اين دو قاعده كه از خط امامتسرچشمه مىگيرد،هر دو در يك خط و در يكعرض قرار دارند. بنابراين،تمسك حرفى و مو به مو به مكتب بايد به نحوىباشد كه با كار مثبت همراه باشد و آن كار مثبت،شكل و حدود و زمينه فكرىو روانى و اجتماعى را كه انسان در كنار آنها زيستمىكند مشخص سازد.
يكى از مثالهاى روشنى كه درين زمينه يعنى در تاريخ روشن پيشوايان(ع)
وجود دارد اين است:
زان پس كه امت در جوى منحرف به زندگانى ادامه داد،منحرفان و اشخاصبىلياقت اداره كارهاى امت را در امور ادارى و قضائى بدست گرفتند و درمساله عطا،يعنى بخشش از بيت المال در جامعه اسلامى بجاى عدالت وبرابرى،بين اشخاص،تفاوت گذاشتند و روح عشيرتي و قبيلهاى را جايگزينمفهوم اسلامى تقوى كردند،و بالجمله بازى با نصوص اسلامى وتشريعمعمول گرديد.
زان پس كه امت با همه اين انحرافها زيست و از خط مكتبى كه رسول(ص)
آغاز فرموده بود منحرف گرديد،امام على(ع)تحت فشار شديد و اصرارملت و خواست مردمى كه مىخواستند اداره وضع سياسى و اجتماعى را كه با پيچيدگىها و دشوارىهاى بسيار درآميخته بود اصلاح كنند،خلافت را پذيرفتتا به آن نابسامانىها سامان بخشد.
وقتى توده مردم به على(ع)فشار آوردند كه خلافت را بپذيرد مسلم بود كهآن بزرگوار ابعاد پر اهميت و خطير كارى را كه به او پيشنهاد مىكردندمىدانست.ازينرو خطاب به جمهور ملت فرمود:مرا واگذاريد و ديگرىرا براى اين كار برگزينيد.ما به پيشواز كارى مىرويم كه داراى چهرهها ورنگهاى گوناگون است.نه دلها براى آن مىطپد و نه خردها آن را استوارمىبيند.آفاق را ابر فرو پوشيده است و حجت را نمىپذيرند (4) .
ليكن مردم پيرامون امام را رها نكردند و به او فشار آوردند و آن بزرگواررا وا داشتند تادرخواستشان را اجابت فرمايد.
او تقاضاى آنان را پذيرفت اما با شرايطى تا از خلال آن،امور را بررسىكند.مردم كه اين همه فشار آوردند تا امام خلافت را بپذيرد به علتسابقهاىبود كه از صلاحيت آن بزرگوار داشتند و مىدانستند كه او بر همه امور احاطهدارد و همه تباينها و تناقضهاى مكتب را مىشناسد. بارى وقتى كار به اينجاكشيد،امام براى رعايت كار كسانى كه او را نامزد خلافت كرده بودندگفت:
بدانيد كه اگر من درخواستشما را بپذيرم،آنچه را كه خود بدانم به كارخواهم بست و بهگفته هيچ كس اعتنا نمىكنم و به گله هيچكس گوش فرانمىدهم (5) .
زان پس كه مردم از دل و جان با وى بيعت كردند،در رهبرى امت،مسئوليتهاىتاريخى خود را و وظيفه مكتبى را كه در برگيرنده خط امامت بود بر عهده گرفتو ملتزم گرديد كه خواستههاى مكتب را همراه با عمل دگرگون سازى اجتماع،به طورى كه با دنياى مردم متناسب باشد،با شدت به جاى آورد و آن وظايف رابه نحو حقيقى و آنطور كه روح اسلام ومقتضيات اجتماع منطبق باشد شكلبخشد.
به عبارت ديگر وظايفى را كه برعهده داشت نصب العين قرار داد تا تغييراتىرا كه دنياى مردم به آن نياز داشت تثبيت كند و تمركز دهد و وسايل و شرايطريشهدار و ذاتى آندگرگونيها را در ميان امت بشناساند.
وقتى درين امر نظر مىافكنيم مىبينيم على عليه السلام درين عرصه گامهاىبلند و قاطع برداشت.او در زمينه اقتصادى مفهوم مساوات از بخشش را بهصورت عملى و واقعى بازگردانيد و بر عهده گرفت كه همه اموالى را كه عثمانبدون حساب و كتاب و بى هيچ مجوزبه خواص و دار و دسته خود داده بود
بازپس بگيرد.و از نظر شرعى بازگردانيدن اموال بسيارى را كه عثمانبدون وجه مشروع به خواص خود بخشيده بود يا به هديه داده بودبازگردانيد.و در سطح سياسى اين روش را برگزيد كه همه واليان و افرادادارى را كه از نظر تقوى و تجربه عملى از حيث اداره كشور،شرايط ادارهكردن اجتماع اسلامى را نداشتند از كار بركنار كند.اما اين روش و اين برنامه اصلاحى كه امام(ع)اتخاذ فرمود در سطح كشورو اجتماع از طرف گروههائى كه عادت كرده بودند از همه برتر باشند و بهزندگانى طبقاتى خوگر شده بودند و در استفاده از بيت المال به مساواتعادت نداشتند،با واكنشى بس شديد روبرو گرديد.زيرا احساس كردند كهمنافع و مصالحشان از نظر اجراى سياست اسلامى اصيل در خطر است وناچارندهرچه زودتر،با حركتى،وضع خود را تدارك كنند.
از اين روى طلحه و زبير بيعت را شكستند و بصره را مركز شورش خود قراردادند تا بر ضد رهبرى و فرماندهى اسلامى قيام كنند و عايشه ام المؤمنين درآن كار پشتيبان آنان بود ودرين انشعاب بزرگ سمت رهبرى داشت.
بعلاوه معاويه فرزند ابوسفيان كه از روزگار خلافت عمر فرمانرواى شامبود براى هرگونهپيشامدى خود را آماده ساخته بود.
آرى خرد،امام را واداشت تا گرفتاريهائى را كه كشورش از آن رنج مىبردبررسى كند و پس از بررسيها به اين نتيجه قطعى رسيد كه آن حركت انشعابىرا در درون اردوى خود سركوب كند و آن جنبش انحرافى را كه در شام روىداده بود،چون در مرحله فعلى آنرا قابل اهميتنميدانست رها سازد.
ازين روى،در درون جبهه داخلى براى بازگشت بوحدت اعلام جنگ كردو پس از آنرصتيافت تا به حركت انحرافى كه در شام بر پاى شده حمله برد.
اما هر چند امام موفق نگرديد انشعاب مزبور را سر و سامانى بخشد،نيز اگرچه نتوانست بهتفرقه داخلى پيروز گردد اما به مردمى كه زير لواى اسلاممىزيستند درسى روشن داد.
زان پس كه درين دو مرحله توفيقى نيافت به همه كسانى كه زير لواى اسلاممىزيستند درسها داد و از بارزترين اين دروس تاريخى و سودمندترين آن اينبود كه اسلام را تسليم سياست روز نكند و آن را از نظر دينى نگاه دارد.يعنىاسلام همان دين راستين باقى بماند و زير بار سياست نرود و بهيچ قيمت نگذارداسلام زير بار زور و سياست برود.او در زمينه اجتماعى به خاطر اسلامچيزى را كه بسيار اهميت داشت ترجيح داد يعنى اهم را بر مهم برترى نهادو مقدم داشت. اما مثال ديگر جنبش دگرگون سازى در عهد امام صادق(ع)است. در عهدآن امام وقتى اوضاع اجتماعى و مسائل مربوط به آن،با شرايط و وضع اجتماعىنسبىپيشوايان سلف او(ع)قرين گرديد،تحول ريشهاى و اساسى يافت.
سبب استوار و علت قاطع در راهيابى امام صادق(ع)اين بود كه در عملاجتماعى،اسلوبىخاص اتخاذ فرمود و آن روش با اسلوبهاى سابق پيشوايانمرحله نخستين شباهتى نداشت.
پس از سقوط حكومت منحرف و فاسد امويان،عباسيان تسلط يافتند و مرحلهانتقال قدرت پيش آمد.در سطح فكرى،آن زمان فعاليت زنديقان و غاليانمحسوس شده بود و در سطح تشريعى مكتب راى پديد آمد كه شريعت اسلاماز آن مكتب به ستوه آمده بود.حدود شريعت و اساس آن در آن مكتب منحلگرديد و مىخواست اساس آن را از ميان بردارد.اما از جهت امت،ضميراسلامى به نقطهاى عميق از جمود و غفلت رسيده بود.
اين مظاهر و ساير امور در وضع اجتماعى عناصرى آشكار بود كه امام صادقدر آن وضع زندگانى مىكرد.در آن محيط،طبيعت عمل دگرگون سازى ولوازم آن ظاهر گرديد و شايسته چنان بود كه امام(ع)در واقعيتى نظير آنبه شكلى سلوك كند كه مكتب رسالت را از هر گونه معامله و تفريط حفظ كندو به اين طريق امام راهى يافت كه به شرح زير داراى خطوطمتوازن بود:
1-عمل به آگاه ساختن همه امت،تا امت در شكلى منظم و پيوسته به آنآگاهى تماس يابد.
2-بر پاى داشتن مدرسهاى براى اقامه و عرضه داشت فكر اصيل اسلامى تاآن فكر اصيل را در آن سرزمين ارائه دهد و فقيهان و راويان و محدثان رابراى رهبرى فارغ التحصيل كند تا عقلامت و مرجع فكرى او باشند و بتوانندرهبرى را عهدهدار گردند.
3-رد كردن شبههها و تكذيب ادعاهاى الحادى و كفر آميز كه زنديقان و جماعتىكه جعلحديث مىكردند،آن را انتشار مىدادند (6) .
همانا كه امام درين ميدان پيروزىهاى درخشان به دست آورد موفقيتهايىرا صورت حقيقت بخشيد.چنانكه عده بسيارى از علماء كه حوزه علمىاو را گذرانيده و از آنجا فارغ التحصيل شدند گواه اين مطلباند.علاوهبر اين،مجموع مناقشات فكرى كه ميان او وزنديقان و جماعت اهل«راى»
در عراق و محلهاى ديگر بروز كرد،حاكى ازين مدعاست.اما مرحله انتقالقدرت به پايان رسيده و پايههاى حكومت از امام صادق(ع)و فعاليتهاىگسترده آن بزرگوار احساس خطر مىكردند.احساس خطرى بزرگ كه هستىحكومت عباسى را تهديد مىكرد.فرمانروايان متوجه امام(ع)شدند،چندان كه او و پيروانش با شديدترين نوع رنج و آزار و شكنجه روبرو گرديدندو او(ع)با نرمى بسيار با امور برخورد مىفرمود و خود را در حد امكان ازلطمه حوادث كنار مىكشيد مبادا با حكومت درگيرى روى دهد و حادثهاىپيش آيد كه به خير و صلاح امت نباشد.بعلاوه امام(ع)به اين نكته توجهداشت كه جنبش آگاهى دهنده كه رهبرى آن را بر عهده گرفته بود هنوز به درجهاىنرسيده بود كه اگر كشمكش و درگيرى ميان آنان و حكومت به وجود آيدبتوان آن را تحمل كرد و مسئوليت مبارزه علنى با حكومت را پذيرفت. اينچنين او(ع)در فعاليت اجتماعى،در برنامهاى نو،روشى نو برگزيد كه دردو مورد خلاصهمىشود:
1-برنامه و روش پنهانكارى،و آن روشى بود كه در منطق اسلامى به«تقيه»
معروف است.
روش مزبور در ايجاد گروهى منظم از نسل پيشتاز كوشا بود كه امام(ع)درحركت اجتماعى،رهبرى آن را به عهده داشت.
2-تاييد جنبشهاى انقلابى كه انقلابيون علوى آن را رهبرى مىكردند تاوجدان و ضمير اسلامى اسلاميان را برانگيزند و قدرت«نه»گفتن و ايستادگىامت را در برابر انحرافات تقويتكنند.از جمله آن انقلابها،انقلاب«محمد نفس زكيه»و برادرش در حجاز و بصره بود.
امام صادق(ع)،روشى نو برگزيد و آنرا برنامه خود قرار داد و در آنپيروز گرديد.اين پيروزى در جهت تحقق بخشيدن هدفهائى بود كه وقتى باجنبش دلخواه اسلامى در ميان امتشگفت و در مجموعه فقيهان و راويانحديث و غيره كه در حمايتشريعت و ما ترك جاويد اسلامى،داراى فضيلتشده بودند مجسم گرديد،بيمانند بود.
سياستحكيمانه در عمل اجتماعى و در خط امامت اين چنين تجلى كرد.
بعلاوه ما به عرضه اين دو مثال يعنى،جنبش دگرگون سازى در عهد امامعلى بن ابى طالب(ع)و جعفر بن محمد الصادق(ع)اكتفا مىكنيم.چه،نويسندگان در زندگى نامه ساير پيشوايان(ع)به بيان مطالبى غير از مظاهرتنوع در اسلوبهاى عمل اجتماعى،و بنا به آنچه خرد و حكمت مقتضى بودهاست و بنابر دگرگونىهايى كه زندگانى انسان در ساير آنمىگذردپرداختهاند.
اما راهنمائىهاى عملى كه از خلال راه و روش خط امامت در عمل،به سببمكتب اسلامى از آن الهام مىگيريم در نكتههاى زير مندرج است: 1-مكتب اسلام با گوناگونىهاى فراوان در فكر و عمل،داراى يك شكلتمدن ثابت بود كه بهيچ وجه براى سازش آمادگى نداشت و درمقابل تغييراتدر دنياى انسان سر فرود نمىآورد.
2-بايد ميان آنچه انديشه عمل اسلامى امت،با آنچه فقط روشى از روشهاىكارى بود كه نبى اكرم(ص)يا پس از او هر يك از پيشوايان اتخاذ كردند،تفاوت گذاشت.چه،اين رنگ از تفاوت به ما كمك مىكند كه از پديده جمودحرفى و عدم تحرك در بعضى از مواضع كه در هنگام خود، روشى نمونه دروجود يافتن مسائل،سهيم بوده است رها شويم.خلاصه آن كه مفيد بودهاستاما فعلا بدرد نمىخورد.
3-عميقا درك كنيم كه اسلوبهاى عملى كه بايد بر عهده گيريم بنا به مواردزير قابل تبديلو تغيير باشد:
-طبق وضع عقلانى و فكرى و روانى.
-بنا به دورى و نزديكى امت از مكتب اسلام.
-نسبت به دورى و نزديكى امت از قدرت زمان.
4-ادراك تغييرات و پيشرفتهاى سريع در زندگانى مردم،و آگاه شدن ازنيازهاى فورى آنان،وبرگزيدن روشى علمى كه نسبت به نفوس و اذهانمردم نزديكترين روش باشد.
همانا كه بر حسب شرايط هر زمان و مكان،نحوه عمل بايد متفاوت باشد.
در بعضى از شرايط،وعظ و ارشاد،جامعه و مردم را اصلاح مىكند درصورتى كه در همانهنگام و در شرايطى ديگر،عمل سياسى در پرتو اسلامثمربخش است.
در جامعهاى معين و در شرايطى خاص،حوزههاى دينى و مكاتب آن ثمربخشاستحال آنكهدر مجتمعى ديگر،اين اسلوب ثمربخش نيست...بالجملهتحت هر شرايطى،روشى ديگر بايد.
5-كمك گرفتن تدريجى از جنبش دگرگون سازى خط امامت با حد و مرزىكه شرايط انساندر مرحله دشوار به آن كمك مىكند و بر عهده دارد و به آنمتمسك مىگردد.
6-بر گرفتن تجربههاى ديگران در عمل اجتماعى خواه اسلامى و خواه غيراسلامى،به اينمنظور كه تجربه خود را در عمل دگرگون سازى به اينوسيله غنىتر گردانيم.
روش ما در بحث و توضيح روشهاى عملى پيشوايان(ع)
گفتيم كه تاريخ زندگانى پيشوايان(ع)عبارت است از امتداد خط مكتب رسالت به اين منظوركه ادامه رهبرى اسلام را در بناى امت مجسم سازد.
پس،از گذرگاه اين حقيقت،عمل پيشوايان را مطالعه مىكنيم كه پس ازوفات پيامبربزرگوار(ص)پشتيبانى از آينده دعوت را صورت تحقق بخشيدند.
رسول اكرم(ص)در برنامه عملى خود براى دگرگون سازى اجتماع در مدتىكوتاه،گامهاى شگفت انگيز برداشت و برنامه چنين بود كه پس از درگذشتآن بزرگوار،پيشوايان مىبايست راه درازى را كه براى تحقق بخشيدنبه برنامه او ضرورت داشت مىپيمودند.چه،راه دگرگون كردن اجتماعبه طورى كه همه جا را فرا گيرد،كارى نبود كه در مدتى كوتاه و به آسانىصورتپذيرد بلكه راهى بود دراز و فاصلههاى عظيم و معنوى ميان جاهليتو اسلام برقرار بود.
از اين رو بود كه عمل پيشوايان(ع)براى كامل كردن طريق مزبور صورتگرفت تا هدفهاى اسلام كه پيغمبر(ص)در پى آن بود تحقق پذيرد و درنتيجه همه آثار گذشته را كه از جاهليت بر جاى مانده بود از ميان ببرد وريشههاى آن از بن بركنده شود و بناى يك امت جديد در سطح ضرورياتدعوت و مسئوليتهاى آن،پىريزى شود.به زودى بحث ما،روشهاىعملى گوناگون را كه پيشوايان(ع)به آن دست زدند روشن مىسازد و اينكار با تحقيق زندگانى همه پيشوايان(ع)و تاريخ آنان صورت خواهد گرفتو بايد اين كار بر اساس توجه كلى عملى گردد نه با نظر جزئى.به اين توضيحكه بايد پيشوايان را به منزله كل پيوسته و مرتبط با يكديگر درنظر گيريم.
در بررسى اين مجموعه با كشف مظاهر عمومى و هدفهاى مشترك و تركيباصيل آن،پيوند بين خطوط آنها را به دست مىآوريم و مىفهميم كه بينگامهاى آنان چه رابطهاى موجود بوده است و در پايان،نقشى را بدستمىآوريم كه آنان همه از زندگانى مسلمانان بر عهده گرفته بودهاند.به طورى كهپيشوايان همه در مجموع يك واحد را تشكيل مىدادهاند.واحدى كه اجزاىآن به يكديگر پيوسته بوده است و هر جزء از اين واحد با جزء ديگر در يكنقش و مكمل آن است.بى آنكه در بررسى اجزاء و در تجزيه كار هر يكبررسى كنيم مىبينيم كه در مرحله نخستين در سلوك و رفتار امامان(ع)تباينوجود دارد و از جنبه شكل كار در ميان دورانهائى كه پيشوايان در آن كوششىكردهاند و نقشى بر عهده داشتهاند تناقض به نظرمىرسد.
خلاصه اگر در تاريخ هر يك جداگانه نظر بيفكنيم بلكه همه را با نظرى كلىمشاهده كنيم، مىبينيم همه آنان كلا مجموعهاى به هم پيوستهاند و همه مجموعايك واحد را تشكيل ميدهند كه همه اجزاى آن دقيقا با يكديگر مرتبط استو نقش هر يك،نقش آن ديگرى را تكميل ميكند.خلاصه اگر چه ظاهر آيينروشن آنان تباين و تضاد وجود دارد،اما همه يك نقش را ايفا كردهاند.به عبارت ديگر وقتى بكوشيم خصوصيات عمومى و وظيفه مشترك آنان را به عنوانكل بدست آوريم،همه تناقضات و اختلافات حل ميشود.چه همه خصوصياتو دورانهاى مشترك در اين سطح تعبيرهاى گوناگون است كه از يك حقيقتبه عمل آمده است و اختلاف تعبير متوقف بر اختلاف شرايط و اوضاع اجتماعىاست كه هر امام در آن شرايط و اوضاع بسر مىبرده است و قضيه اسلام در عصراو جريان داشته است و طبعا با شرايط واوضاعى كه مكتب در عهد امام ديگربا آن مواجه بوده است تفاوت داشته است.
به عقيده ما نقش مشتركى كه پيشوايان(ع)همه در آن عهد ايفاى آنرا بعهدهداشتند،فرضيه صرف و كار فردى نيست كه از علل و اسباب تاريخى آن بحثكنيم و علل موجود شدن آن را بيابيم.بلكه چيزى است كه نفس عقيده و فكرامامت آن را فريضه ميسازد.چه،امامت در همه احوال و در مجموع ازحيث مسئوليت و شرايط آن يكى است.پس بايد در سلوك پيشوايان و وظايفدورانهاى آنان با همه اختلاف رنگهاى ظاهرى به سبب شرايط و اوضاع واحوال،انعكاس واحدى داشته باشد (7) .
پس،چنانكه گفتيم،اختلاف روش نزد پيشوايان به معناى امور شخصى يا مصلحتىنبود تا تابع هوا و هوس و تمايلات آنان بوده باشد.بلكه آن تعبيرى ازعمل به شرايط حكيمانه بوده است كه حكمت و درايت چنان ايجاب ميكرد تاوضع آنروزگار را در نظر بگيرند و خصوصيات اجتماع را طبق زمان و مكانو استعداد و آمادگى عمل مورد توجه قرار دهند و بسنجند ومعلوم كنند كدام كاررا در كدام زمان معين برگزينند.
لذا مىبينيم در ابعاد زمان و مكان،روشى خاص را ترجيح ميدادند تا امردعوت صحيحا انجامو صورت واقعيت گيرد و آن روش مفيد و معقول افتد.
اما در شرايط ديگر،همان روش،كارى بىاثر و بىمعنى بود.چه تحتآن شرايط بسا كه دشواريهايى وجود ميداشت و شرايط و اوضاع ايجاب ميكردكه براى دگرگون ساختن اجتماع و نظم دادن به آن و آگاهى عملى براىتغيير جامعه مشكلهاى متفاوت و گوناگون ديگر را درنظر گيرند.
از اينجا اهميتى كه شامل عهده دار شدن نقش پيشوايان(ع)در زندگانىاسلامى است آشكار ميگردد.اهميتى كه خصوصيت آشكار آن،نشان دادنارزش و مقام حقيقى نقش بزرگ آنان در حيات اسلامى است.و نشان دادن اندازههماهنگى و روش هر پيشوا با پيشواى ديگر است. روشهائى كه از خلال اوضاعو احوال وضع اجتماعى به وجود مىآيد و به عمل دگرگونسازى و فورى نيازدارد كه مشروط به شرايط زمانى و مكانى باشد.ما كه تاريخ اين پيشوايانرا مطالعه و بررسى ميكنيم ناچاريم به نصوص تاريخى صحيح اعتماد ورزيمتا براى شناسائى خصوصيات كار آنان(ع)و خصوصيات مراحل تاريخى كه درآن مرحلهها مىزيستند بكار آيد كه مبادا به وراى فكر مذهبى سابق كشيدهشويم و مبادا بكوشيم كه آن فكر مذهبى را بر تاريخشان تحميل كنيم.مثلآن كه به تاريخ آنان رنگ شرعى و تقديس زنيم يا روشهائى راپيش گيريمكه نسبت به كار گذشته و آينده از اسلوبهاى برنامه ريزى و تبليغ فراگيرندهباشد..
اگر اين طريق را عمل كنيم بيش از آنچه به تاريخ آنان سود رسانيم به آنزيان وارد كردهايم..
ازينرو براى فهميدن تاريخ جنبش آنان(ع)بايد تاريخ درست آنان،دليل وراهنماى ما باشد ونصوص مسلم تاريخى را ملاك تحقيق خود قرار دهيم.
پىنوشتها:
1- حاكم در مستدرك از ابن عباس(ج 3 ص 149)نقل كند كه امام فرمود،اهل بيت من ازاختلاف در دين،پناهگاه امت مناند.
2- طبرانى از قول آن حضرت نقل ميكند كه:همانا مثل اهل بيت من در ميانشما بمانندباب حطه در بنى اسرائيل است كه هر كس بر آن وارد شود آمرزيدهاست.
يهود پس از سرگردانيهاى بسيار به سرزمين قدس(فلسطين)رسيد و حضرتموسى به آنان فرمان داد كه وقتى وارد ارض اقدس شويد توبه كنيد كه ديگرمرتكب مناهى نشويد و با گفتن كلمه«حطه»كه بمعنى تقاضاى آمرزش وريختن گناهان است وارد آن سرزمين شويد.بعدها دروازهاى كه از آن واردشدند«باب حطه»ناميدند.بهمين مناسبت محبتحضرت على اميرالمؤمنين(ع)را نيز باب حطه گويند زيرا موجب آمرزش گناهان است،
3- حاكم در مستدرك(ج 3 ص 151)از قول امام(ع)نقل كند كه:«هان،مثل اهل بيت من در ميان شما همانند كشتى نوح است.هر كس بر آن نشست رستو آن كس كه از آن روىگردانيد غرقه شد.
4- نهج البلاغه-شرح محمد عبده-ص 178 چاپ 1963.
5- نهج البلاغه-شرح محمد عبده-ص 179.
6- مراجعه شود به رساله ما تحت عنوان:جماعت علما در عهد امام صادق.
7- «دوران پيشوايان در حيات اسلامى»مقالهاى از محمد باقر صدر.دائرةالمعارف اسلامىشيعه جلد 2 ص 94.