|
|
|
|
|
|
پزشك و تجارت از نظر اسلام ، پزشكى حرفه اى نيست كه به وسيله آن ثروت اندوزى كرد و بهخاكستر دنيا دست يافت . بلكه رسالتى است انسانى و مسؤ وليتى شرعى در درجهاوّل است ؛ چون هر حرفه اى كه صاحبش قصد دارد از آن بهپول برسد، مختار است كه با اين يا آن معامله كند، اگر قانع شود كه اين معامله اش او رابه پول قانع كننده اى مى رساند. و اگر دريافت كه اين معامله نمى تواند گرسنگى واحتياجش را برآورده سازد، مى تواند با او معامله نكند. قطعاً اينهاشامل حال پزشك نمى شود؛ چون كسى كه از درمان مجروحى دست بكشد - همانطور كه قبلاًذكر شد - قطعاً شريك زخم زننده است . و براى گرفتن مزد يا زيادى آن يا به هر علتىديگر، حق آن را ندارد كه در درمان تعلل كند. همچنين در درمان بيمار نمى تواندسهل انگارى يا سستى از خود نشان بدهد، همانطور كه بعداً خواهيم ديد . اجرت پزشك آنچه ذكر كرديم به معناى اين نيست كه پزشك اصلاً نبايد مزد خود را بگيرد؛ چون در اينصورت بيشتر پزشكان سربار ديگران خواهند بود و ديگر اينكه باعث مى شود بيشترمردم به فراگيرى اين علم روى نياورند. جداى از نبوغ و ابداع كه در آن به وجود نمىآورند، در نهايت انسانيت را از يك عنصرى مهم ، بلكه مى توان گفت از مهمترين عناصرآسايش و سعادتبخش انسانيت و پيش برنده آن به پله هاى مختلفكمال و عظمت ، محروم خواهد كرد. براى همين مى بينيم امام حسن عسكرى (عليه السلام ) بهپزشكى كه حضرت نزد او حجامت كرده بود، يك كمد لباس و پنجاه دينار مىدهد.(202) و بار دوّم - ظاهراً - به او سه دينار مى دهد (البته اين پزشك نصرانى بوده است).(203) و از امام على (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: ((مزد پزشك كمتر از ضخامتپوست سر كنايه از اينكه پزشك از بيمار خودحدّاقل اجرت را دريافت نمايد است )).(204) و از ابن عباس روايت شده است كه : ((رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) حجامت كردند ومزد حجّام را دادند)).(205) و روايات زيادى از مزد حجامت كردن نقل شده است كه در بسيارى از مصادر وجود دارند. مگراينكه روايت سماعه مخالف آن است ، لذا شيخ طوسى آن راحمل بر كراهت كرده است .(206) علاّمه در پايان افزوده : ((دادن مزد براى ختنه كردن مجاز است ، و پانسمان و قطع اجزا وگرفتن مزد آنها، مجاز است و خلافى در آن نمى بينيم ؛ چون كارى كه شرعاً مجاز است وشخص محتاج به آن است . و از انجام آن ناچار است پس مزد گرفتن در آن مانند سايركارهاى مباح ، مجاز است . همچنين عقد استيجار براى سرمه كردن چشم ، چه سرمه كردن ازطرف پزشك يا ديگر افراد باشد، مجاز است . بعضى ازاهل سنّت گفته اند شرط قرار دادن براى پزشك جايز نيست .(207) امّا نسبت به دوا، محمد بن مسلم از امام موسى كاظم (عليه السلام )نقل كرده است كه : (راوى گفت ): از امام در رابطه با مردى كه مردم را با دوا درمان مى كندو به جاى آن مزد مى گيرد، پرسيدم ؟ امام فرمودند : ((مانعى ندارد)).(208) پزشكى در دايره تجارت اگر هدف از آموختن پزشكى به دست آوردن مال ومنال باشد، در اين صورت ، دورى از احساس انسانى و عاطفه اى و مسؤ وليت هاى شرعى واخلاقى را به دنبال خواهد داشت و علاوه بر آن ممكن است اين علم و همچنين علوم بسيار ديگروبالى بر انسان و انسانيت شود و بناچار، نسبت ابداع و ژرف نگرى در آن جامعه با حجمعمل و عاملان آن در آنجا هماهنگ نيست در نتيجه براى جامعه و نسلهاى آينده از معارف دقيق ومهم چيزى باقى نمى ماند تا به آنان ارائه شود، و به روى جامعه آفاق جديدى در زمينههاى مختلف گشوده نخواهد شد. همچنين مؤ سسه هاى پزشكى ، حرفه هايى خشك خواهند شد كه به غارت ثروت ونابودى انسان اهميت بيشترى مى دهد تا به سعادت او كه در اين صورت بر گرفتارى ومصيبتهايش مى افزايد. بله در اين صورت شمارش معكوس رونق گيرى علوم پزشكىشروع خواهد شد و بيشتر آموزش يافتگان ، بدون درك به روخوانى خواهند پرداخت ،سپس به جهل و نادانى كه بيشتر، سستى و سهل انگارى را در پى دارد، خواهد انجاميد.به دنبال آن ، انسان اخلاق و انسانى بودنش را از دست مى دهد و به موجودى خسيس و خوارمبدّل مى شود و به گفته امام على (عليه السلام ) : ((چون چارپايى بسته مى شود كه همّو غمش علفش خواهد شد)). زندانى ساختن پزشكان نادان به خاطر آنچه گفته شد اسلام ، با قدرت و دورانديشى درمقابل اين مساءله ايستاده است . از امام على (عليه السلام )نقل شده است كه فرمودند: ((بر امام واجب است دانشمندان فاسد و پزشكان نادان رازندانى نمايد)).(209) بله واجب است ؛ زيرا اشتغال نادان در امر پزشكى ، بيشتر به افزايش درد و رنج هاىمريض منجر مى شود و آسايش و آينده اش را (اگر نگوييم زندگى بسيارى را) بهخطرات زيادى مى كشاند. و همان طور كه علماى فاسد، دين را به فساد مى كشانند،پزشكان نادان نيز بدن ها را فاسد مى كنند و آسايش و سعادت انسان را در دنيا مىربايند، پس جلوگيرى از آنان و ايستادگى درمقابل آنان با تمام قدرت ، واجب است . ضمانت پزشك نادان علاوه بر آنچه گفته شد، اگر نادانان به مداواى مريض بپردازند و آنچه را بايداصلاح كنند، فاسد نمايند؛ عقلاً، عرفاً و شرعاً مسؤ ولند (بنا برقاعده ضمانت بر هرتلف شده اى ) كه اگر اين كار منجر به مرگ شد، همانطور كه معلوم است ، بايد ديهخطا را ضمانت كرد. و اين امر بين فقها (بدون خلاف در آن )متداول است ، بلكه در تنقيح آمده است : ((پزشكى كه دانش كمى دارد، به اجماع فقهاضامن فساد در درمان خود است )).(210) در اين امر، علماى غير شيعهاهل بيت : نيز به طور اجماع بر آن متفق القولند.(211) و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه فرمودند: ((كسى كه بدوناطلاع كافى از علم طبّ، پزشك شود، ضامن است )).(212) و در نص ديگرى آمده است : ((اگر كسى خود را پزشك جا بزند وحال آنكه به طبابت شهرتى ندارد و جان انسانى را بگيرد يا به او زيان برساند،ضامن است )).(213) واژه ((تطبب )) نشانگر ورود به كارى است با سختى و مشقّت مانند واژه ((تشجّع )) و((تصبر)). ضمانت پزشك دانا اگر كسى به پزشكى آگاه باشد و در اداى كارى كه بر عهده اوست كوتاهى كند،افزون بر مسؤ وليت شرعى ، چه براءت از مريض يا وليش گرفته باشد يا نگرفتهباشد، ضامن است ؛ چنانچه از امام على (عليه السلام )نقل شده است كه حضرت ختنه كننده اى را در بريدن نوك آلت غلامى به علت كوتاهى درانجام وظيفه اش ، ضامن بشمار آورد.(214) ابن ادريس گفته : ((اين روايت صحيح است و هيچ خلافى در آن نيست ))(215) البته اينروايت را بر مورد ((تفريط)) حمل نموده است . و اگر پزشك در انجام وظيفه اش كوتاهى نكند و پزشك با هوش و ماهرى باشد و بهسبب او مريض تلف شود يا يكى از اعضاى بدنش از كار بيفتد، اگر مريض كوچك ياديوانه باشد و پزشك از ولى امرش اجازه گرفته باشد، يا مريض بالغ باشد وپزشك از او اجازه براءت از ضمانت گرفته باشد؛ در اين صورت او ضامن نيست . از ابى عبداللّه روايت شده است كه فرمودند : ((امير مؤ منان (عليه السلام ) فرمود : كسىكه به پزشكى يا دامپزشكى اشتغال يافت ، بايد از ولى اجازه بگيرد و گر نه اوضامن است )).(216) البته ضعف اين روايت به خاطرعمل مشهور، جبران شده است ، بلكه ادعاى اجماع بر اين روايت شده است (217) و اين بهمعناى براءت قبل از اثبات حق نيست ، بلكه اين به معناى اجازه گرفتن در چيزى تلقى مىشود كه اقتضا مى كند عدم اثبات حق را، علاوه براين كه اگر اجازه داده نشود، پزشك بهدرمان مريض اقدام نمى كند.(218) آيا اجازه مريض يا ولى اش در درمان بدون براءت از ضمانت ، كافى است ؟ شايد گفتهشود كه پزشك در اين صورت ضامن نيست ؛ چون ضمانت با اجازه ولى يا مريض ساقطمى شود. و اين كارى است كه شرعاً متداول است ، پس ضمانتى بهدنبال ندارد.(219) ولى اين حجت كافى نيست ؛ چون اگر شرعاً جايز باشد، به معناى ساقط شدن ضمانتنيست .(220) و آنچه جايز است معالجه كردن است نه تلف كردن كه به آن اجازه دادهنمى شود ... ولى از سخنش كه ((ضمانت با اجازه ساقط مى شود)) شايد تعبير ديگرىداشته باشد. و آن اينكه اگر بگوييم : اقدام مريض يا ولى اش برتحمّل نتايج كار پزشك و رضايت بر انجامعمل داده باشند، در اين صورت آن را از جمله براءتها به شمار مى آوريم . ولى ظاهر امراين است كه اجازه آنان دليل بر عدم خواستن ديه و ضمانت در صورت اتلاف مريض نيست ،آنان اجازه درمان را به اين علت مى دهند كه شارع ضمانت حقشان را در صورت اتلافمريض يا عضوى از بدنش توسط پزشك داده است . پس قاعده اى مى ماند و آن ، ضمانتاست بر آنچه تلف شود. بنابر اينكه اين امر در عرف پابرجاست مى بينيم اگر كسىپسرش را به پزشك ببرد و درمانش كند، ولى به علت درمان بميرد، از پزشك شكايتمى كند واو را در تلف كردن پسرش مسؤ ول مى داند. امّا در اينجا استدلال بر ضمانت به اجماع ، بى جاست ؛ چون ظاهر امر، يا لااقلّاحتمال مى رودكه اجماع برقاعده ضمانت برآنچه تلف شودباشد، درنتيجه حجت نيست . همچنين استدلال بر روايتى كه امام على (عليه السلام ) ختنه كننده اى را ضامن كرده است ،صحيح نيست ؛ چون اين قضيه به طور مطلق نيست و بهاحتمال زياد تضمين امام به اين علت بوده كه او در كارش بسيار كوتاهى كرده است ،همانطور كه قبلاً اشاره كرديم . و در جواهر نيز به آن اشاره شده است ، پس مراجعه كنيد . اگر پزشك ماهرى بر درمانى ، بدون كسب اجازه اقدام كند، بنابراينكه آن كار بر اوواجب باشد (و بنابراين روايتى كه گفت : كسى كه از درمان مجروحى دست بكشد، بدونشك شريك زخم زننده است كه مقدمه اى است بر حفاظت از نفس محترم )، اگر مريض تلفشود، در اين صورت نيز او ضامن خواهد بود، چون تلف شدن علتى است بر ضمانت . ازجمله مى توان از ادب كردن پسر يا غيره نام برد كه اينها نيز ضمانت دارد.(221) دو روايتى كه ربطى به ضمانت ندارند در روايتى ، راوى مى گويد : به امام صادق (عليه السلام ) گفتم : ما زخم را مى شكافيمو آن را با آتش مى سوزانيم ؟ امام فرمود : اشكالى ندارد. به حضرت گفتم : به او اين اسمحيقون و غاريقون را مى خورانيم . امام فرمودند : اشكالى ندارد. گفتم : شايد او بميرد. امام گفت : حتى اگر بميرد.(222) حمدان بن اسحاق گويد : پسرى داشتم كه به سنگ مثانه مبتلا بود، به من گفتند وىدرمانى ندارد، مگر اينكه او را عمل جراحى كنى . پس وى را جراحى نمودم كه جان باخت .شيعيان گفتند تو در خون پسرت شريك هستى . گفت : براى امام حسن عسكرى (عليه السلام ) جريان را نوشتم ، حضرت (عليه السلام )در پاسخ نوشتند: ((اى احمد! از كارى كه كردى هيچ بر تو نيست ، تو مى خواستى او رادرمان كنى ، اجل وى در همان كارى بوده كه انجام دادى )).(223) روايت اوّل ناظر بر ضمانت يا عدم ضمانت نيست ، بلكه ناظر بر اجازه اقدام برعمل يا عدم آن است ، حتى اگر منجر به مرگ مريض شود. و در روايت دوّمى ، كسى كه اقدام به شكافتن زخم كرد خود ولى بوده است . و اينكه امام(عليه السلام ) فرمود : تو خواستار درمان بودى و اجلش در كارى كه كردى ، بوده ، اينسخن اثبات عدم ضمانت نيست تا به عموم آن استدلال كنيم بلكه ناظر بر نفى عقاباخروى است ؛ چون شيعيان ، حمدان بن اسحاق را شريك خون پسرش مى دانستند. افزونبراين ، سند اين روايت نيز واضح و روشن نيست . خلاصه : بهتر است پزشك ماهر، اگر مى خواهد به عملى اقدام كند كهاحتمال مى دهد براى مريض خطرى در برداشته باشد، از ولى مريض اگر كودك ياديوانه باشد يا از خود مريض اگر بالغ وعاقل باشد، براءت بگيرد . * * * فصل دوّم : دانشجوى رشته پزشكى خصوصيات دانشجوى پزشكى مشخصات يك دانشجوى پزشكى ، ممكن است نيازى به توضيح نداشته باشد؛ زيرا اگرحقيقت نگرش اسلام به بيمار و جايگاه او نزد خداوند و اينكه چه پاداشى براى او درنظر گرفته شده ، روشن شود كه اين كار هم با مراجعه به روايات و احاديث بى شمار،صورت مى گيرد. و چنانچه مسؤ وليت پزشك و وظايف او در برابر بيمار، روشن گردد-كه ان شاء اللّه در فصل بعدى خواهد آمد - ديگر نيازى به شرح و توضيح نخواهدبود. در اينجا اجمالاً مى توانيم خصوصيات و مشخصات دانشجوى پزشكى را در يك كلمه بيانكنيم ، همانا بايد دانشجوى رشته پزشكى به تمام خصوصيات يك انسان مسلمان آراستهگردد كه آن عبارت است از دارا بودن اسلامى عميق و ژرف از لحاظ خلق و خوى و رفتار وگفتار كه در تمام زندگى با اهداف و تعاليم و ارزشهاى اسلامى ، گام بر دارد. قدما در گذشته ، برخى از خصوصيات دانشجوى پزشكى را ياد آور شده اند كه بدنيست به آنها اشاره شود؛ زيرا برخى از آنها با مقتضيات فطرت سليم ، هماهنگ و موافقهستند و دين اسلام دين فطرت است ، گر چه اين مشخصاتى كه بيان مى كنيمكامل نيستند. وصيت معروفى است منسوب به بقراط در باره پزشكى كه در آن آمده است : ((دانشجوىپزشكى بايد آزاده باشد(224) طبيعت ممتاز و سالمى داشته و سن زيادى نداشتهباشد. قامتى معتدل و متناسب در اندام داشته باشد. تيزهوش ، خوش گفتار و خوش سليقهدر مشورت باشد. با عفت و شجاع باشد . طرفدارمسايل مادى نباشد. در هنگام خشم ، خود دار و علاقه مند به حرفه پزشكى خود باشد.كودن نباشد. غمخوار بيماران و دلسوز آنان باشد. راز نگهدار بيمار باشد؛ چرا كهبسيارى از بيماران ما را از بيماريهاى خود، آگاه مى كنند، ولى دوست ندارند ديگران ازآن مطلع باشند . بايد خود را براى هر گونه ناسزاگويى از سوى بيمارانى كه دچار حالتهاى روانىهستند آماده سازد؛ زيرا احتمال اين ناسزاگوييها مى رود و بايد صبور و بردبار بود وبايد بدانيم كه علت آن ناسزاها همان بيمارى است و حالت طبيعى ندارند. آرايش موهاى سر بايد متعادل باشد، يعنى سر، نه بدون مو ونه بلند باشد. همچنينبايد ناخنهايش را كوتاه نگهدارد. لباسهايش بايد سفيد و پاكيزه باشد. در راه رفتنبا عجله و شتاب گام بر ندارد؛ زيرا اين موضوع دلالت بر جهالت مى كند و نه آهستهقدم بردارد، چون اين حالت ، دلالت بر تنبلى دارد . وقتى نزد بيمار حاضر شود، بايد چهار زانو بنشيند و با آرامى و تأ نى بدون هيچگونه نگرانى و اضطراب ، حال او را جويا شود)).(225) در كتاب ((كامل الصناعة الطبية الملكى ))(226) سفارشات خوبى در اين باره آمده استكه بعضى از آنها را به بقراط نسبت داده اند و اين افزون برآن است كه قبلاً از بقراطذكرگرديد: ((بر دانشجويان علم پزشكى لازم است كه اوامر خداوند سبحان را اطاعت نمايند. و اساتيدخود را احترام بگذارند و در خدمت آنان باشند و ايشان را به منزله والدين خود بدانند.همچنين به آنان نيكى كنند و آنان را شريك اموال خود قرار دهند. همانگونه كه بايدفرزند، معلم خود را برادر خود بداند و اين صنعت را بدون مزد به او ياد دهد. بايد اولاًخود و اولاد استادشان و تمام محصلين ديگر كه استحقاق آموختن اين صنعت را دارند به اينعلوم و سفارشها، آموزش دهند)) . پس از آنكه مواردى ديگر بيان مى كند؛ از جمله لزوم حفظ مطالب و عدم اعتماد به كتاب واينكه : بايد در دوران كودكى خود، اين مطالب را بياموزد، چون فراگيرى در ايام كودكىآسانتر از فراگيرى در زمان كهولت است . و همچنين بر دانشجوى علوم پزشكى اين استكه بايد در بيمارستانها در معيّت اساتيد و علماى حاذق اين صنعت به سر برد و اين علمرا در عمل ، پياده كند و بر بيماران و اوضاع واحوال آنان ، اشراف داشته باشد و از مصاحبت اساتيد خود و خدمت به بيماران و به طوركلى به طور تجربى و عملى ، بهره كامل ببرد و علم وعمل را با هم تطبيق كند.(227) دانشجو و تجارب پزشكى افزون بر آنچه گذشت در مى يابيم كه شارع مقدس به دانشجوى پزشكى اجازه نمىدهد خود را ميدان تجربه قرار دهد، مخصوصاً در مواردى كهاحتمال ضرر در آن داشته باشد، اگر چه احتمالاً به آنها ايمان و عقيده داشته باشد. ازامام صادق (عليه السلام ) نقل شده : ((ثلاثة لا ينبغى للمرء الحازم أ ن يقدم عليها :شرب السم للتجربة ، وان نجا منه وافشاء السر ...)).(228) ((فرد دور انديش نبايد به سه چيز اقدام كند : زهر را براى آزمودن خوردن ، گر چه ازآن نجات پيدا كند و فاش ساختن اسرار و ...)) . و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام )نقل شده : ((لا تذوقن بقلة ولا تشمها حتى تعلم ما هى ولا تشرب من سقاء حتى تعلم ما فيه)).(229) ((از هيچ نوع سبزى نخوريد و آن را بو نكنيد، مگر آنكه بدانيد كه چه چيز است . و از هيچگونه ظرفى ، آب ننوشيد مگر آنكه بدانيد داخل آن چيست )) . استفاده از معلومات غير مسلمانان به درستى كه حكمت و دانش ، گمشده شخص با ايمان است ، هر جا آن را بيابد آن را برمى گيرد. بنابراين چرا بايد مانع شد تا از غير مسلمانان ، مانند يهود و نصارا وديگران كسب علم شود ؟ پس اگر داراى خبره هستند، تنها به آموختن نزد آنان قناعت كنند و باعث نشوند كه آنان ازاين راه مسلمانان را به عقايد و مذاهب خود، دعوت نمايند و مسلمين نبايد از آنان تبليغ كنند وايشان نمى توانند در امور مسلمين دخالت نمايند و نبايد در امور مسلمين نفوذ نمايند، در اينصورت ، كسب علم از آنان هيچگونه مانعى ندارد؛ زيرا از امامان معصوم ما :نقل شده است كه فرموده اند : ((مطالب سودمند را از آنان بگيريد؛ زيرا دانش ، گمشده مؤ من است . پس آن را طلب كنيد،گر چه نزد مشرك باشد. چرا كه شما مستحق واهل آن هستيد نه آنان )) و روايات ديگر كه همين معنا را بيان مى كنند.(230) آرى ! شاهد اين هستيم كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) به اسراى مشركين بعد ازجنگ بدر، دستور مى دهد كه باسوادان ، هر كدام ده نفر از فرزندانخردسال مسلمانان را خواندن و نوشتن بياموزند و اين آموزش دادن موجب آزادى آنان ازاسارت مى باشد.(231) نيازى نمى بينم كه در اين باره شرح و تفصيل دهم ، چرا كه آفتاب آمددليل آفتاب و در صورت تمايل جهت اطلاع بيشتر، رجوع شود به كتاب ما : ((سيره نبوى، جلد2، صفحه 257 و 258)) . سوگند اسلامى براى پزشك پس از آنكه دانشجو، فارغ تحصيل شد و پزشكى حاذق گرديد، تصور مى كنيم كهبهتر است قبل از آنكه به او اجازه كار داده شود، سوگند زير را ياد كند: (بسم اللّه الرحمن الرحيم ) ((ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است . درود و سلام بر محمَّد و خاندان پاك او ونفرين بر تمام دشمنانشان تا روز قيامت ... به خداوند عظيم و تمام مقدساتم و به تمام كتابهاى آسمانى سوگند ياد مى كنم كهتمام كوشش و تلاش خود را در راه بهبودى و درمان بيماران ، به كار گيرم و فرقى ميانثروتمند و بى بضاعت نگذارم . آنان را مغبون نسازم و در راه درمان آنان كوتاهى ننمايم، با آنان با اخلاق پسنديده انسانى و اسلامى رفتار نمايم . موقع كار پايبند به احكامشرعى باشم و اين شغل را امانتى به عهده خود بدانم كه خداوند روز ملاقات از من درباره آن سؤ ال خواهد نمود. براى اداى اين امانت ، به بهترين وجهى انجام وظيفه نمايم . خداوند را بر اين قسم و سوگند شاهد و ناظر قرار مى دهم كه او بهترين شاهدان است )). * * * فصل سوّم : پزشك و درمان وظايف پزشك پرواضح است كه بيمار هرگز نمى تواند براى خواسته هايشدل به كسى ببندد. حتى به نزديكترين شخص مانند فرزند يا پدر و مادر؛ زيرا بهخوبى مى داند كه آنان كارى براى نجات اواز بيمارى نمى توانند انجام دهند و قادرنيستند درد او را كاهش دهند. و حال آنكه تمام خواسته ها و آرزوهايش را به طرف كسى مى برد كه خداوند به اودستور داده است در چنين حالاتى مراجعه نمايد كه او كسى نيست جز پزشك حاذق ؛ زيراتنها پزشك است كه مى تواند به بيمار كمكهاى گوناگون نمايد و درد او را كاهش دهد وبه ساحل نجات برساند . بديهى است كه مراجعه به پزشك و مداوا كردن باتوكل هيچگونه منافاتى ندارد همانگونه كه خوردن و آشاميدن جهت رفع گرسنگى وتشنگى با آن هيچ منافاتى ندارد.(232) بنابر اين ، پزشك بزرگترين و مهمترين مسؤ وليت را در اين زمينه به عهده دارد. چه بهلحاظ ارائه كمك مادى يعنى ارائه دارو و درمان مفيد و چه به لحاظ ارائه كمكهاى روحى وروانى ؛ چرا كه پزشك مى تواند روح اميد و سرور را در روان بيمار، بدمد و اعتماد او رابه زندگى و آينده زندگى ، باز گرداند . بنابر اين ، از ديدگاه اسلامى مى توان گفت كه مسؤ وليت و مشخصات پزشك در رابطهبا خود و بيماران خود، بسيار زياد و گوناگون است و ما در اينفصل ، ذيلاً آنها را به اجمال خواهيم آورد . سرعت در درمان پزشك مجاز نيست به علت عدم پرداخت ويزيت و يا كمى اجرت ، بيمار را رها سازد و او رامداوا نكند؛ چرا كه به طور مسلّم كسى كه مجروحى را مداوا نمى كند با كسى كه او رامجروح ساخته شريك است ؛ زيرا كسى كه زخم را پديد آورده ، بدى مجروح را خواسته وكسى كه او را درمان نكند گويى او نيز همين خواسته را دارد. بنابراين ، نبايد اجازه دادبيمارى بر بيمار مسلط شود و او را از پاى درآورد و زيانهاى جبران ناپذيرى به بارآورد . تسريع در درمان به عنوان واجب اخلاقى و انسانى و فطرى به شمار مى آيد كه باخشنودى انسانها و عواطف و سجاياى بزرگوارانه آنان ، آميختگى و انسجامكامل دارد. مداواى حكّام ستمگر مداواى حكّام ستمگر، جداى از اينكه باعث مى شود فرصت بيشترى فراهم آورند تا به ظلمو ستم خود ادامه دهند، اگر نگوييم كمكى به آنان شده تا به ظلم خود ادامه دهند. و در اينراستا امام حسين (عليه السلام ) مى فرمايد : ((هرگز براى پادشاه ، دارويى تجويزمنما؛ زيرا اگر برايش سودمند بود، تو را نمى ستايد و اگر برايش زيانبخش بود، تورا متهم مى كند)).(233) روشن است كه مراد آن حضرت ، پادشاهان جور و ستم است ؛ زيرا آنان هستند كه به اينصفت ناپسند آراسته اند. و اين مطلب معلوم و روشن است . فرق نگذاشتن پزشك بين ثروتمند و فقير اما در مورد اينكه لازم است پزشك بين غنى و فقير فرق نگذارد، ما گمان مى كنيم كهاحتياج به بيان و اقامه دليل نباشد؛ چون كه در وجوب شرعى كفايى يا عينى نبايد غنىملاحظه شود و فقير ملاحظه نشود. و به سفيد پوست توجه شود و امّا به سياه پوستتوجهى نشود . بلكه ممكن است گفته شود همانا اهميت اسلام به فقير بيشتر از اهميت اسلام به غنى است ،علاوه بر اين ، انسان ثروتمند براى رسيدن به هر چيزى كه بخواهد از طريق خرجكردن مالش قادر است ، اما فقير اين طور نيست ، پس همانا اوامرى كه حكم مى كند به اينكهقضاى حاجت مريض ، رجحان و برترى دارد و اهميت به امر مريض مى دهد و ثواب براينامور مترتب مى شود - در حالى كه متواتر مى باشد - اختصاص به غنى تنها و يا فقيرتنها ندارد و اختصاص به غير از فقير و غنى هم ندارد . و همين طور نسبت به رواياتى كه حكم مى كند به اينكه لازم است مبادرت به شفاى مجروحاز جراحت و زخمش بشود، بلكه جميع رواياتى كه مربوط به پزشكى است ، در حالىكه آن روايات صدها عدد هست ، ممكن نيست اينكه در آن روايات اثرى ظاهر شود براى اينكهظاهراً اين طور فرق گذاشته شده اگر چه حجم و نوع آن روايات هر چه مى خواهد باشد. و واجب نيست اينكه چشم پوشى كنيم از آن رواياتى كه سرزنش مى كند كسى را كه بهغنى احترام بگذارد و براى غنى از جهت غنا و ثروتش امتيازى قرار دهد و كفايت مى كنداينكه ذكر كنيم در اينجا آن روايتى را كه از امام رضا (عليه السلام )نقل شده كه فرمود: ((هركس فقير مسلمانى را ملاقات كند وسلام كند براو برخلاف سلامىكه بر غنى مى كند، خداوند را در روز قيامت ملاقات مى كند در حالى كه خدا بر او غضب مىكند)).(234) در اينجا حكايت مردى است كه قصرى را بنا كرد سپس طعامى را تهيه نمود و اغنيا را به آندعوت كرد و از فقرا دعوت نكرد. هنگامى كه فقيرى مى آمد، گفته مى شد اين طعام براىتو و امثال تو تهيه نشده ، پس دو فرشته در لباس فقرا آمدند، از غذا خوردن منعشدند، پس آن دو فرشته در لباس اغنيا آمدند، اين دو فرشته به راحتىداخل شدند، پس امر كرد خدا به ويران كردن شهر با هر كس كه در آن شهر بود.(235) و رواياتى كه در مدح فقرا و محبت خدا نسبت به فقرا و اينكه شايسته است اهميت بدهيم بهشأ ن و احوال آنان وارد شده ، بسيار زياد است . همانا عقل ، فطرت و اخلاق فاضله حكم مى كند كه بين غنى و فقير و بين كبير و صغيرفرقى وجود ندارد. اگر نگوييم كه همانا اكرام غنى به خاطر ثروتش ، اكرام انسان وانسانيت نيست ، بلكه اكرام غنى به خاطر ثروتش از رذالت و پستى در طبع انسان است واز خوارى در نفس است و يك نوع انحطاط اخلاقى خطرناك و ترسناك مى باشد . و هنگامى كه فقير در زمانهاى زياد از دردهاى روحى بيشتر از دردهاى جسمى رنج مى برد،به طورى كه فقير به عقده فقرى كه مبدل به كينه مى شود اشعار دارد و بخاطر عقدهترسى كه ممكن نيست براى او كمترين چيزى كه لازم است به دست بياورد - وقتى كهفقير چنين است پس همانا قربة الى اللّه كار كردن در مورد فقير در كمك كردن به اوبيشتر است و نتيجه اى كه مترتب مى شود بر اين مساعدت و كمك ، بزرگتر مى باشد . على بن عباس مى گويد : ((همانا لازم است بر پزشك اينكه در معالجه مريضها جديت وكوشش نمايد؛ بخصوص فقرايى كه مريض هستند و پزشك نبايد به فكر منافع مادى وگرفتن مزد از اين دسته (فقرا) باشد. بلكه اگر قدرت دارد كه از جيب خودش براىمداواى فقراى مريض خرج كند، بايد اين كار را بكند و اگر نمى تواند پس بايد شب وروز در معالجه مريضها جديت داشته باشد و بر معالجه مريضها در هر وقتىحاضرشود.(236) بله اين كارهايى كه پزشك انجام مى دهد، فقير نسبت به خودش و جامعه اش اميدوار و بهآينده اش مطمئن مى شود و بيشترين زندگى و نشاط را براى فقير قرار مى دهد و باعث مىشود كه با ساير گروههايى كه در جامعه كار مى كنند، او هم كار كند. همچنانكه در خودش دوستى و وفا و اميدوارى را مى روياند، كينه ، حسد و ساير صفاتپست را از روح و نفس خودش دور مى سازد و عقده حقارت ، خوارى و ترس را به وجودنمى آورد. اين مساءله روشن است و نياز به بررسى بيشترى ندارد. تخصّص پزشك هنگامى كه پزشك ، متخصص در بيماريهاى چشم است براى وى جايز نيست كه متصدىمعالجه در بيماريهاى ديگر مثل قلب شود و همينطور عكس اين مطلب ؛ زيرا اين پزشكان درآن رشته پزشكى آگاه و بصير نيستند و جاهل مى باشند، پس در اين جهت به پزشكانجاهل ملحق مى شوند كه بر امام و رئيس كشور واجب است آنان را حبس نمايد؛ زيرا در رشتهاى طبابت كرده اند كه نسبت به آن رشته آگاهىكامل نداشته اند . و همچنين طبابت كردن مرضى كه در آن تخصص ندارد ازقبيل گفتن چيزى است كه علم به آن ندارد؛ زيرا در آيات زيادى و روايات متواترى كه ازائمه معصومين : رسيده مهارت ، امانت و اعتماد از اين كار نهى شده است .(237) و اينموضوع واضح است پس احتياجى به توضيح بيشتر و اقامهدليل ندارد . و در قسمى كه منسوب به بقراط است آمده : ((در كار و انديشه ام طهارت و پاكى نفسم راحفظ مى كنم و در كارى كه نمى دانم خويشتن را به زحمت نمى اندازم و آن را به اهلش وامىگذارم )).(238) 1 - مهارت ، امانت و اعتماد 1 و 2 - پس طبيب حاذق كسى است كه بتواند وظيفه اش را به طرز بهتر و كاملتر ادا كندواين طبيب كسى است كه خطايش كمتر واستفاده مريض از آگاهيهاى او تمامتر است و منفعت اوبه مريض بيشتر است و چنين پزشكى بر حصول اطمينان مريض بيشتر قدرت داردومريض به اواعتماد مى كند و تسليم او مى شود. در اين صورت درمان بيمار آسان تراست چراكه اوبيشتر به دستورات پزشك توجه مى كند ودستوراتش را بهتر بكار مىبندد. بلكه بر طبيب لازم است كه سعى و كوشش نمايد تا اين اطمينان را در مريض به دستآورد. چنانكه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده : ((هر صاحب صنعتى ناچار است كهسه خصلت در او باشد تا اينكه كسب كننده آن صنعت به طرف او كشيده شود و آن سهخصلت عبارتند از: اوّلاً : در عمل و كارش حاذق باشد و ثانياً : امانت را در آن مسأ له ادا كند وثالثاً : در كسى كه مى خواهد آن را به كار ببندد، علاقه ايجاد كند.(239) و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) از ميان كسانى كه دعوت شده بودند براى طبابتبهترين و فاضلترين افراد را براى معالجه بعضى از اصحابش كه مجروح شده بودندبرگزيد. بله ، اين مسأ له چيزى است كه با فطرت هماهنگ و با حكمعقل سليم همراه است و خيرخواهى براى مسلمين مى باشد و چه كسى بر پيغمبر به اينمسايل و به غير اين مسايل از مكارم اخلاق اولويت دارد. و به تحقيق گفته شده كه همانا پزشكى ، معنايش حاذق بودن به اشياست اگر چه درغير معالجه مريض باشد و مرد طبيب يعنى كسى كه در كارى مهارت دارد.(240) 3 - امانت دارى در بحث پزشكى از ضرورى ترين كارهاست . چنانكه پيشتر گفته شدپزشكى مسؤ وليت شرعى ، عرفى ، اخلاقى ، انسانى و همچنين عقلى دارد و اين مطلب بهعلاوه سخنى است كه امام به آن اشاره كردند كه اداى امانت در صنعت ، موجب جلب شدن وكشيده شدن مردم به آن صنعت است ؛ چون كه مردم اطمينان و اعتماد به او پيدا مى كنند و بارضايت و اطمينانى بسوى او مى روند البته اين مسأ له واضحتر از آن است كه محتاج بيانباشد .
|
|
|
|
|
|
|
|