|
|
|
|
|
|
1-آرى شخصيت انسان هر چه بزرگتر و بالاتر باشد: مسؤ ليت او بيشتر است ،سلطان ميباشد سايه حق بوده و رعيت در سايه دادگسترى و حقيقت خواهى او زندگانى كنند،و هرگونه ظلم و گمراهى و بيدادگرى كه در مملكت ديده شود؛ مسؤ ليت آن فقط باشخص سلطان است . زيرا مردم هميشه از افكار و رفتار و روش بزرگ خودشان پيروى مىكنند.
اگر زباغ رعيت ملك خورد سيبى
|
برآورند غلامان او درخت از بيخ
| در نهج البلاغه ميفرمايد: بدترين مردم آن رئيس و پيشواى جائرى است كه : خود منحرف وديگران بوسيله او گمره ميشوند، آنكسيكه از سلوك حق و طريقه درست مانع شده ، وراههاى باطل را در ميان مردم رواج بدهد. 2- براى حرمت تراش ريش و شارب گذاشتن اگر تنها هميننقل طبرى و ديگران باشد: براى تشخيص متدين و پابند باسلام صد در صد كافى است. 3- (خزائن نراقى ) 4- (كشكول شيخ ) 5-(ابن خلّكان ) 6-(ابن خلكان ) 7- (قاموس الاءعلام ) 8-(قاموس الاعلام ) 9-(قاموس الاعلام ) 10-(كشكول شيخ ) 11-(كشكول شيخ ) 12-(كشكول شيخ ) 13-(كشكول شيخ ) 14-(كشكول شيخ ) 15-(كشكول بحرانى ) 16-(ابن خلكان ) 17-در باب نكاح وسائل الشيعه ، رواياتىنقل ميكند كه : صلاح نباشد از شير زنهائيكه صالحه نباشند بچه را شير بدهند. مانندزنيكه منسوب به زناء است يا يهوديه و نصرانيه و مجوسيه است يا از خوردن محرماتباشد و يا از جهت صورت بد منظر باشد. حضرت اميرالمؤ منين (ع ) ميفرمايد: زنيكه احمقاست بچه هاى شما شير ندهد زيرا كه شير طبيعت انسانرا عوض خواهد كرد. 18-(روضات الجنات ) 19- (جلد اول مروج الذهب ) 20- (ابن خلدون ) 21- (الامامة والسياسة ) 22- (روضات الجنات ) 23- (روضات الجنات ) 24- در جلد چهارم تاريخ طبرى مطبوعه مصر سنه 1358 صفحه 208 مينويسد: حسنبصرى ميگفت - چهار عمل را معاويه مرتكب شد كه هر يكى از آنها براى هلاكت وى كافىبود. 1 - مردم سفيه و بيخرد را بر ملت مسلمان حاكم و امير قرار داد با اينكه اشخاص بزرگو برجسته و محترم در ميان صحابه بودند. 2 - پسر خود يزيد را كه پيوسته شرب خمر كرده و لباس حرير پوشيده و دف وطنبور ميزد خليفه مسلمين كرد. 3 - زياد را براى خود برادر خواند در صورتيكه پدر معاويه با مادر زياد زنا كرده بودو رسول اكرم فرموده است بواسطه زناء نسب درست نميشود. 4 - كشتن او حجر بن عدى و اصحاب حجر را كه از پرهيزكاران مسلمين بود، واى باد او رااز اين عمل . 25- ما اين قضيه را از كتاب (الامامة و السياسة لابن قتيبة المتوفى فى سنة 270)نقل كرديم ، و در كتابهاى ديگر (مانند ناسخ التواريخ جلد امام حسن و عاشر بحارالانوارو غير آنها) اين قضيه را محتلف نقل كرده اند. و در نتيجه معلوم ميشود كهاصل قضيه مسلم و معلوم است ، و آيا آن زن ارينب يا هند دخترسهيل بوده ، و آن مرد عبدالله بن سلام يا ابن عامر بوده ، و آن دو نفر ابوهريره وابوالدرداء يا كس ديگر بودند، و آيا طرف حضرت امام حسين (ع ) يا امام حسن (ع ) بود:مورد اختلاف است و اينجا مقتضى تحقيق و مقامتفضيل نيست . 26-(امتاع الاسماع ) 27- (الفخرى ابن طقطقى ) 28-مجالس المؤ منين 29- (مجالس المؤ منين ) 30- (تنقيح المقال ) 31- (الامة و السياسة لا بن قتيبه ) 32- (النور المبين للجزايرى ) 33- (رجال كشى ) 34- (دوم محاضرات راغب ) 35- (اول محاضرات راغب ) 36- در سفينة البحار نقل ميكند: زاذان در يكى از جنگها در محضر اميرالمؤ منين (ع )بشهادت رسيد، و اولاد او بشهر قزوين منتقل شدند، و زاذانيه نام قبيله ايست در قزوين . 37- (رجالابوعلى ) 38- (از فهرست ابن النديم ) از اين مناظره و پرسش ابوحنيفه معلوم ميشود: كه اعتقاد برجعت از جمله عقايد مخصوصه ومشهوره در ميان حضرات ائمه سلام الله عليهم و اصحاب ايشان بوده . و اما اينكه حقيقترجعت و خصوصيات آن چيست البته يك مبحث ديگرى است و هيچگونه مربوطباصل موضوع ندارد. 39- (از فهرست ابن النديم ) از اين اعتراض و پاسخ معلوم ميشود. ابوحنيفه در ميان اصحاب مخصوص حضرت صادق(ع ) و دانشمندان آن زمان بتقوى و صلاح معروف نبوده ، بلكه از جمله مخالفيناهل بيت رسول الله بشمار ميرفت . 40-(رجال ابوعلى ) 41- (تدكرة الاولياء حضرت صادق ) 42- (راحة الصدور از ص 75) 43- چهار مقاله عروضى - طب - حكايت 11. 44- (ابن خلكان ج 1 - فضيل ) 45- (الفخرى ص 89 ط مصر) 46- (نفحات الانس ص 305) 47- (تاريخ الخلفاء - ص 146) 48- (الفرق بين الفرق ص 46 ط مصر) 49- (تذكرة الاولياء - حضرت صادق ) 50- (لطائف الطوائف - باب 2 فصل 2) 51- (تذكرة الاولياء - فضيل ) 52-(لطائف الوطوائف باب 4 فصل 1) 53-(تذكرة الاولياء با يزيد) 54-(راحة الصدور ص 70) 55- (تذكرة الاولياء- حاتم اصم ) 56-(الفرج بعدالشدة ص 24) 57- (ابن خلكان ج 1 جعفر) 58- (كنزالفوائد كراجكى ص 177) 59- محمد بن زيد بن اسمعيل بن حسن بن زيد بن الامام الحسن بن على بن ابيطالب (ع) كه پشر ششم حضرت مجتبى (ع ) و برادر حسن بن زيد داعى كبير است ، و داعى كبير درسال (250) در طبرستان خروج كرده و بيست سال مدت سلطنت او شد، و چون درسال (270) وفات كرد: برادرش محمد داعى جانشين او شده و تا هفدهسال و هفت ماه حكومت طبرستان بر وى استقرار يافت . و او در علم وفضل و شجاعت وجود مقام بلندى داشت . و چون از طرف خليفه المعتضد بالله حكومتخراسان و سيستان و مازندران و رى به اسمعيل سامانى تفويض شد: درسال (288) بدست نماينده او در گرگان مقتول گرديده و در كنار قبر محمد بن جعفر(ع )الديبا مدفون شد. 60- هشام بن عبدالملك بن مروان دهمين خليفه اموى كه درسال (105) بسلطنت رسيده و در سال (125) فوت كرد. مردى اعور وبخيل و زيركى بود، و زيد بن على (ع ) در كوفهسال (120) خروج كرده و شهيد شد. و پس از هشام چهار تن ديگر از بنى اميه سلطنت كردند، و درسال (132) حكومت به بنى عباس منتقل شده و سفاح بخلافت رسيد. و در سال (136) منصور دوانقى دومين خليفه بنى عباس بسلطنت رسيده و تاسال (158) حكومت داشت . و در اواخر سلطنت او بود كه : بزيارت مكه معظمه مشرف شد وشايد اين جريان در همين سفر اتفاق افتاده است . 61- (الفرج بعد الشدة ج 2 ص 2) 62-(ابن خلكان ج 1 - اححمد بن منير) 63- (اصول كافى - باب كفاف ) 64- (نفحات الانس جامى ص 98 ط طهران ) 65- (تذكرة الاولياء - ابوالعباس نهاوندى ) 66- (ابن خلكان ج 1 - بشر) 67- (اول كيمياى سعادت غزالى ص 280 ط طهران ) 68- (تذكرة الاولياء - ابوعلى دقاق ) 69- اول كيمياى سعادت غزالى ص 331 ط طهران ) 70- (لطائف الطوائف - باب 3 فصل 3) 71- (راحة الصدور ص 73) 72- (فيه ما فيه - فصل 58) 73- (رجال كشى - سلمان ) 74- (اول كيمياى سعادت غزالى ص 304 ط طهران ) 75- (اول كيمياى سعادت ص 404) 76- (رجال كشى ابوذر) 77-(تذكر الاولياء رابعه ) 78- اين جريان را در مجالس المؤ منين و تاريخ طبرى با اختلافات مختصرىنقل كرده اند. 79- اين روايت در رجال كبير و كتب ديگر نيزنقل شده است . 80-(مجالس المؤ منين على بن يقطين ) 81-(رجال كشى رشيد) 82- (رجال كشى احنف ) 83-در 18 محرم 1377 قمرى و در قبرستان نو قم مدفون است 84- حاج حسين آقا مدير كتابفروشى سروش تبريز در ماه ربيعالاول 1380 هجرى در طهران برحمت حق پيوستند. 85-(اسدالغابه ثعلبه ) 86- (رجال كشى محمد بن مسلم ). 87-(روضات ، كشف الغمه ص 123). 88- در روضات (ط دوم ص 271) اين طور است : لو وجدتكل يوم كيلجة باقلا مافارقتكم . 89-(روضات خليل ) 90-رحله ابن بطوله ص 46 ط 1377 91-تاريخ بيهق ص 176 ط 1317- شمسى 92-تجارب السلف ص 76 93-تجارب السلف ص 267 94-مفيد العلوم ص 186 95-نفحة اليمن ص 7 ط 1324 96- ظاهر امراد امامزاده عين على يا زين على باشد كه در جانب شرق تبريز در سركوهى واقع شده و جاى باصفائيست . 97- تجارب السلف ص 271 98- روضة الانوار محقق سبزوارى ص 104. 99- روضة الانوار ص 217 100- نفحة اليمن ص 7 101- نفحة اليمن ص 23 102- لوايح عين القضاة ص 8 103- حيوة الحيوان دميرى عقرب 104- كامل مبرد ج 2 ص 544 105- اخبار القضاة ج 1 ص 316) 106- فوات الوفيات ج 1 ص 244) 107- بحار الانوار ط اول ج 9 ص 510 108- (سير اعلام النبلاء ج 1 ص 156) 109- (مصباح الهدايه كاشانى ص 188) 110- هاشم پدر عبدالمطلب و او پدر عبد الله حضرترسول اكرم است . و اميه پدر حرب و او پدر ابى سفيان و او پدر معاويه است . و هاشمپسر عبد مناف است . واميه پسر عبد شمس بن عبد مناف است . 111- المعمرون للسجستانى ص 108 112-(سير اعلام النبلاء ص 398 ج 1) 113- (سير اعلام النبلاء ص 398 ج 1) 114-(جوامع الحكايات باب 15)
|
|
|
|
|
|
|
|