بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی, بنیاد مستضعفان و جانبازان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST-0 -
     30300001 -
     30300002 -
     30300003 -
     30300004 -
     30300005 -
     30300006 -
     30300007 -
     30300008 -
     30300009 -
     30300010 -
     30300011 -
     30300012 -
     30300013 -
     30300014 -
     30300015 -
     30300016 -
     30300017 -
     30300018 -
     30300019 -
     30300020 -
     30300021 -
     30300022 -
     30300023 -
     30300024 -
     30300025 -
     30300026 -
     30300027 -
     30300028 -
     30300029 -
     30300030 -
     30300031 -
     30300032 -
     30300033 -
     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page

من نمى دانم با چه بيانى از اين جوان هائى كه درطول اين مدت فداكارى كردند تشكر كنم . آنقدرى كه مى توانم عرض كنم اين است كه اينمطلب براى خداست و ما هم از خدا هستيم (انا لله ) و به سوى او هم مى رويم ، دير و زودخواهيم رفت و چه بهتر كه در اين راهى كه داريم قهرا به آن طرف مى رويم با يكتوشه باشد و آن توشه ، توشه توحيد است ، توشه خدمت به اسلام است . من نميتوانمبراى - خدمتگزارى - جوانى كه براى خدمتگزارى به اسلام شب تا صبح ، شب زنده دارىمى كند، در حال خطر واقع مى شود، مجاهده مى كند، ارزش براى اين ما نميتوانيم حساببكنيم كه - چه - ارزش اين چقدر است ، اجرت اين چقدر است . مگر غير از خدا مى تواند كسىبه اين اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبيعت و زينتهاى طبيعت پاداش يك موجودى است كه براىخدا قيام كرده است و براى خدا خودش را به خطر انداخته است ؟ آن چيزى كهدل ما را خوش مى كند اين است كه براى شما پيش خداى تبارك و تعالى يك حسابى بازاست و الا ما نمى توانيم از شماها تشكر كنيم يا خداى نخواسته به شما اجر بدهيم . ماهمچو قدرتى نداريم ، آنچه هست اين است شما از خدا هستيد، براى خدا هم خواهيد بود و خداهم اجر شما را مى دهد. اجرى كه خدا مى دهد، آن ارزش دارد، ارزشعمل شما آن است كه خدا به شما مى دهد، ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اءموالهمبان لهم الجنه جنت ، آن جنتة كه لقاء خداست ، جنتى كه لقاء دوستان خداست ، آن براىشما كافى است و از آن كه گذشت ، ديگر در عالم طبيعت نمى شود براى اعمالى كهبراى خداست يك چيزى قرار داد - او - هر چه مربوط به عالم طبيعت است مادون آن چيزى استكه براى خداست . 16
برادرى و رحمت
در اسلام و پيش من رهبرى مطرح نيست ، برادرى مطرح است
دانشجويان عزيزى كه پيشروان انقلاب بودند و انشاء الله كسانى هستند كه مقدراتكشور بعد از اين در دست آنهاست ، دانشجويان عزيزى كه در اين انقلاب همدوش تمامبرادران ، در راه اسلام قدم برداشتند، خوش آمدند.
عزيزان من ! در اسلام و پيش من رهبرى مطرح نيست ، برادرى مطرح است . خداى تبارك وتعالى در قرآن كريم ما را برادر خوانده است انما المؤ ومنون اخوه بزرگان اسلام ماهم در همين حالى كه رهبرانى معذور بودند، در عينحال اين موضوع نزد آنان به اين معنا مطرح نبوده است . اميدوارم اين چند روزى كه در ميانشما هستم در خدمت شما باشم . ما همه در صف واحد، در صف برادران دينى ، برادراناسلامى ، برادران ايمانى براى آرمان هاى بزرگ اسلام بايد كوشش كنيم و به پيشبرويم . اگر ما برادرى خودمان را حفظ كنيم و با حفظ برادرى واتكال به خداى تبارك و تعالى در صف واحد پيش برويم ، پيروزى نصيب ما خواهد بود.خداى تبارك و تعالى به مستضعفان وعده پيروزى داده است و نمونه هاى پيروزى نصيبمستضعفان يكى بعد از ديگرى پيدا مى شود. من اميدوارم اين نقطه عطفى از ايران به كليهممالك اسلامى و به همه مستضعفان جهان پرتو افكن شود و شما جوانان و عزيزان ببينيدكه دولت اسلامى مبنايش بر اساس برادرى و محبت ، اخوت و اينكه فردى بالا و پايين ويا طبقه اى فوق طبقه اى نباشد و نه بر اساس ‍ حاكم و محكوم را ادراك كنيد. اميد است بااين تحول و وضع روحى كه در جوان هاى عزيز ما ايجاد شده است و اين وحدت و توجهىكه قشرهاى ما به اسلام و احكام اسلام پيدا كرده اند ما به زودى پيروزى را ببينيم. 17
دو خاصيت بارز مؤ منين عبارت است از رحمت در ميان خودشان و شدت درمقابل اجانب
چقدر موجب افتخار است كه جوان هاى برومندى در مملكت ما، در خدمت اسلامند. چقدر من شادهستم از اينكه ما با هم در يك مجلس مجتمع هستيم و يك محيط محبت است .
ديروز هم من با يك دسته از آقايان كه آمده بودند (از ارتشى ها) اين مطلب را گفتم و حالاهم بايد عرض كنم - يك فرق بين - يكى از فرق هاى بين دولت هاى غير اسلامى ، دولتهاى طاغوتى و دولت اسلامى اين است و بايد هم اين باشد كه در دولت هاى اسلامى ،محيط محيط محبت است ، محيط برادرى است ، نه ارتش با مردم جدا هست و نه مردم با ارتش ،جدا نيستند و نه يك محيط رعب در كار هست . خداى تبارك و تعالى براى مومنين كه در خدمتاسلام هستند دو خاصيت نقل مى فرمايد يكى اينكه بين خودشان محيط محبت است رحماءبينهم با هم دوست هستند، رحيم هستند، همه به ديگرى محبت دارند، درمقابل غير، اشداء، در مقابل كفار و در مقابل اجانب شديد هستند، محكم ، بين خودشان دوست ورفيق هستند.
شما ملاحظه كنيد، بزرگتر مرد عالم كه بعد ازرسول الله (صلى الله عليه و آله ) حضرت امير (عليه السلام ) در حالى كه مملكت چندينمقابل مملكت ايران بوده است ، آنوقتى كه ايشان خلافت داشتند، از مصر و تمام عربستان وعراق و ايران و مقدارى از اروپا زير سلطه ايشان بوده است ، وقتى كه ما ملاحظه مى كنيمرفتار يك همچون سردار بزرگ ، يك همچو رئيس دولت با مردم خودش ، با اشخاصى كهبين خودشان هستند، ملاحظه مى كنيم كه چه جور ايشان رفتار مى كرده است ، زندگيشپائينتر مى خواسته باشد از همه افرادى كه در مملكتش زندگى مى كنند، مى فرمايدشايد در يمامه در سرحدات ، يك كسى باشد كه گرسنه باشد. آنوقت ايشان بهخودشان اينطور سختى مى دهند به طورى كه خانواده ايشان نگران بودند از اينطورزندگى كه ايشان مى كنند و ايشان ، همين رئيس ‍ دولت ، يك چيز غذاى زبرى كه داشتهاست ، توى يك ظرفى مى كرده است ، سر آن را مهر مى كرده است مبادا سر اين را بازبكنند و داخلش يك روغنى بكنند، يك چيزى بكنند، با مردم چه جورى بود؟ 18
دلسوزى و همدردى حضرت امير (ع ) براى مردم
شب ها به طورى كه نقل شده است ، دور مى گرديدند تنها و بر دوش مباركشان غذاحمل مى كردند دور خانه ها به اشخاصى كه يتيم بودند، فقير بودند - چه بودند -تقسيم مى كردند و اين معلوم نبود، الا بعد از اينكه فوت شدند - شهادتشان - شهيد شدندآنوقت معلوم شد. و در - طورى كه نقل كردند، در يكى ازمنازل كه رفتند، چند تا بچه كوچك در آن منزل بود، بعد از اينكه گريه مى كردند،بچه ها گرسنه بودند، بعد از اينكه رفتند و خودشان غذا دادند به آنها، بعد چهكردند، بعد حضرت شروع كرد براى آنها يك يك كارى كرد كه اينها را بخنداند، حتىمثل اينكه مثلا صداى شتر كرد، گفت من آمدم اينجا، اينها گريه مى كردند، دلم مى خواهدحالا كه مى روم ، اينها خندان باشند. در زندگى روزمره اش با مردم همچو بود كه شنيدهبود كه در يك لشگرى كه از معاويه ظاهرا آمده بود، در يك جائى ، يك خلخالى را از پاىيك زن يهودى در قلمرو امارت ايشان و خلافت ايشان - يك خلخالى را از پاى يك زن يهودى- بيرون آوردند، همچو ناراحت مى شود كه مى فرمايد كه اگر انسان (قريب به اين معنا)بميرد، اين كارش عيبى نيست ، نبايد اشكال گيرى كنند. بين خودشان رحيم ، دوست و رفيقبه طورى كه هيچ رعبى در آن محيط نبوده است ، اگر يك كسى وارد مى شد بر آن همچونبود كه حشمتى داشته باشد بترسد، ترس توى كار نبوده است ،عدل بوده است . در حكومت عدل ، هر كسى بايد از خودش - بايد - بترسد اينكه نبايدتخلف كند و الا از سرباز مملكت عدل ، از ارتش مملكتعدل ، از شهربانى مملكت عدل هيچ ترس نيست براى اينكه همه با محبت با مردم رفتار مىكنند.
همين حضرت امير سلام الله عليه كه رفتارش با داخله اينطور بود ومثل يك نفر عمله گاهى كار مى كرد، خودش همان وقتى كه بيعت كردند با آن ، آن اسبابكارش را برداشت و رفت يك قناتى را داشت خودش مى كند، بعد هم كه آب داد، وقفش كرد.اين آدم كه وضعش اينطور بود، وقتى در مقابل دشمن مى ايستاد، فرياد كه مى كرد،دل ها را چه مى كرد، شمشير را كه مى كشيد از - اينور - وقتى (مى گويند كه ضرباتعلى يكى بوده )، از اينور كه مى زد دو نيم پاره مى شد، از اينور هم مى زد دو تا مىشدند، شدت داشتند در مقابل آنها. 19
در مملكت اسلامى رعب نيست
اين حال سرباز اسلامى است كه بين خودشان محبت ، محيط، محيط محبت ، همين طور كه الان ما،اين محيطى كه الان ما نشستيم ، يك محيط محبتى است ديگر،قبل از اين نه آقاى سرتيپ در يك همچون مجالس ، اينطور اجتماع با ما گاهى در پاريسمى آمدند - اما - نه ايشان در يك همچون مجالس و نه شما در اين مجالس بوديد، نه شما بااينها مجتمع ، همه را جورى كرده بودند كه همه را از هم جدا كرده بودند و بدبين كردهبودند، اگر يك نفر وارد بازار مى شد مردم مى ترسيدند، مردم را ترسانده بودند،چرا؟ - اين چرا، در محيط اسلام ، مملكت اسلامى ، رعب نيست و در محيط طاغوت رعب است براىاينكه محيط اسلامى نه شخص اولش و نه سردارهايش ، با مردم جورى نكردند كه از مردمبترسند، با مردم محبت كردند، مردم همه برادر او هستند، خدمتگزارش هستند، همان طورى كهاينها خدمت به مردم مى كنند، مردم همه خدمت به آنها مى كنند. در يك همچون محيطى كسىترس ندارد، لازم نيست كه ايجاد رعب بكنند اما در محيط طاغوتى از باب اينكه با مردمبدرفتارى مى كردند، مال مردم را خوردند، اذيت كردند به مردم ، از مردم مى ترسيدند،چطور بكنند كه از اين ترس نجات پيدا بكنند. و مبادا چه بكنند، ايجاد يك محيط رعب مىكنند، محيط را يك محيط وحشت آور درست مى كنند كه مبادا يك كسى ... 20
خدمت به مردم مايه آرامش قلبى و راحتى وجدان
دوگل وقتى آمده بود اينجا، ظاهرا دوگل بود كه با شاه با هم رفته بودند توى بازار،خوب ، شاه خيلى جرات نمى كرد بيرون بيايد، اين بيرون آمده بود رفته بود توىجمعيت ولى خوب ، نمى ترسيد از آنها مردم به او كارى نداشتند اما خود او مى ترسيد كه، چرا مى ترسيد؟ براى اينكه به مردم بد كرده ، وقتى آدم به كسى بد بكند، از آنها مىترسد بد بكنند به آن . اين يك مطلب كلى است ، يك سرمشق كلى است براى همه ما كهبايد با اهلى ، با رعيت مملكت با افراد مملكت رفتارمان رفتار برادرانه و رحمت آميز باشدرحماء بينهم 21 اينها هم تبادل رحمت مى كنند، اين رحمت به او، رحمت به اين ، اينمحبت به او و او محبت به او و همين جمعيت اگر درمقابل ديگران بايستند، خصم بايستند محكم و شديد هستند اشداء على الكفار 22 اين يك دستور كلى است كه اگر بخواهيد وقتىمنزل مى رويد با حال آرام بى دغدغه شب به روز بياوريد، با مردم خوبى كنيد، وقتىبا مردم خوبى كرديد، محبت كرديد، خدمتگزار مردم بوديد، وقتى كه برويد شبمنزل آرامش براى قلبتان هست ، وجدانتان ناراحت نيست .
اينهائى كه مردم را اذيت مى كنند وجدانشان ناراحت است ، اينطور نيست كه بروند راحت ، يكنفر را كشتند و راحت بروند، نخير ناراحتند منتها البته بعضى ها وقتى كم كم زياد شد،عادت مى كنند، اين ديگر يك درنده مى شود، اين ديگر آدم نيست . بخواهيد كه زندگىمرفه ، مرفه بودن زندگى به اين نيست كه پارك چند طبقه آدم داشته باشد، چه بسااشخاصى پارك هاى چند طبقه دارند لكن زندگيشان جهنم است . الان شما زندگى محمدرضا را چه جور مى بينيد؟ همه وسايل آسايش برايش هست لكن آسايش دارد؟ يك آن آسايشدارد؟ ندارد.
آسايش انسان به اين است كه روح انسان راحت باشد. روح انسان وقتى كه راحت شد اگريك ناهار، هر جورى باشد، اين با آن مى سازد و اصلا ناراحتى را ادراك نمى كند. راحتىانسان به اين است كه انسان وضع روحيش را جورى بكند كه با اين وضع روحى آسايشبرايش پيدا بشود و اين به اسلامى شدن است . 23
ايران را يك محيط محبت كنيد
اگر انسان اسلامى بشود، تربيت كند خودش را به تربيتهاى اسلامى ، ارتش تربيتكند خودش را به اينكه براى مردم خدمتگزار باشد، نه ايجاد رعب بكند، ايجاد رحمت بكندبه طورى كه همين طور كه حالا ما همه با هم هيچ كدام از هم نمى ترسيم ، نه من از ايشاننه ايشان از من ، هيچ كدام از هم ترسى نداريم ، اين محيط محبت است ، اين محيط محبت را حفظكنيد. ايران را يك محيط محبت كنيد، به دست شما پاسدارها، شما ارتش ، آن ژاندارمرى ، آنپاسبان ، همه و همه ، اگر همه با هم يك وضع اسلامى - انسانى پيدا بكند، محيط يكمحيط محبت مى شود، همه به هم خدمتگزار مى شوند. در اين نهضت شايد آنوقتى كه مردممشغول بودند به مخالفت ، خوب ، ديديد كه يك وضع انسانى پيدا شده ، يكتحول پيدا شده بود، يك تحول پيدا شده كه سرباز وقتى كه مى آمد توى كوچه ها،مردم گل به او مى ريختند، آن گريه مى كرد و به آنها اظهار محبت مى كرد.
اين تحول روحى است كه خداى تبارك و تعالى اينتحول را مرحمت فرموده بود، اين تحول روحى را حفظش بكنيد، اين محبت را بين خودتان واقشار ملت حفظ بكنيد ولى در مقابل مخالفين ، درمقابل اعداء، در مقابل مفسدين شديد باشيد، محكم ،مثل يك سدى در مقابل آنها، نرم در مقابل هموطن هاى خودتان ، درمقابل برادرهاى خودتان ، همين كه دستور اسلام است ، قرآن اين را مى فرمايد و همانطوركه رؤ ساى اسلام اينطور بودند. خود رسول الله (ص ) ايشان خودشان در جنگها،خودشان وارد ميدان نمى شدند كه آدم بكشند، وضع اينطور بوده است كه نبى رحمتبودند، حتى يك نفر را مى گويند كشته نشده است به دست ايشان لكن حضرت امير با آنوضعى كه در جنگ داشته است ، از آنها نقل كرده اند كه ما در شدائد پناه ميبرديم بهايشان ، يك همچو - كه - آن سردار بزرگ كه در دنيا نظير ندارد به حسبنقل - كرده اند - كه از ايشان مى شد، مى فرمايد كه شدائد وقتى جنگ شديد مى شد ماپناه مى برديم به رسول الله . يك همچو قوه اى بوده است ، قدرت الهى بوده . قدرتالهى بوده اين يك دستور كلى است كه آن زمان ، آنها كرده اند و به سعادت رسيدند و بهسعادت رسانده اند. 24
سعادت ما در دوستى و برادرى است
در اين زمان ما بخواهيم سعيد باشيم ، بخواهيم به سعادت برسيم بايدعمل بكنيم همه با هم دوست و رفيق ، سرباز با درجه دار، درجه دار با افسر، با ارشد،رفيق باشد لكن اطاعت بكنند، اطاعت مساءله اى ، رفاقت مساءله اى ديگر، بالائى هاپائينى را به چشم رحمت نگاه كنند، پائينى ها به بالائى ها اطاعت بكنند. اگر بخواهنديك مملكتى محفوظ بماند بايد ارتش روى ديسيپلينى كه دارد، محفوظ بماند، روى آن نظمىكه دارد روى نظم رفتار كند اگر بخواهد به هم بريزد (حتى حالا من آزاد شده ام ، نخيرزير بار كسى نمى روم ) نه ، اين خلاف آن آزادى است كه خدا مى خواهد. آزادى در حدودضوابط است . (من آزادم حالا، من آزادم سيلى بزنم به ايشان ) نه آزاد نيستى . (من آزادماطاعت از مثلا، از فرماندارم نكنم ) نه اين آزادى نيست . در حدود قواعد و قوانين آزادى هستيعنى شما ديگر از كسى الان اينجا كه نشسته ايد، ديگر نمى ترسيد، اگرقبل از اين بود، شما خوف اين را داشته ايد كه از اينجا پايتان ...، جمع نمى توانستيدبشويد اينجا، حالا اگر هم آمديد، خوف اين را داشتيد كه از اينجا رفتيد بيرون ، اينساواكى ها، اين بيرون نباشند، شما را بگيرند و ببرند و بودند و مى گرفتند و مىبردند. اين به اين معنا الحمدلله ما الان آزاديم الان لكن معناى آزادى اين نيست كه من هركارى دلم بخواهد، بكنم . اين را باز هم گفته ام كه خداى تبارك و تعالى ما را به اينآزادى امتحان مى كند، به اين نعمتى كه به ما داده است كه از همه نعمت ها بالاتر است ، الانما را امتحان مى كند كه ببيند با اين آزادى ، ما چه مى كنيم ، با آزادى رفتار مى كنيمخداپسند؟ يا سوء استفاده از آزادى مى كنيم ؟ اگر سوء استفاده از آزادى كرديم ، از امتحاندرست در نيامديم و اگر استفاده صحيح كرديم از آزادى ، مرضى خداست و انشاء اللهخداوند نعمتش را حفظ مى كند به ما.
برادرهاى من ! برادرهاى من ! توجه داشته باشيد، اين نعمتى را كه خدا به شما داده حفظشكنيد يك نعمتى به شما داده ، آن نعمت آزادى ، نعمتاستقلال ، اين نعمت را حفظش كنيد و آن به اين است كه همه با هم دوست و رفيق و همه با همبين خودتان رحيم و بر ديگران شديد. آنهائى را كه مى خواهند چپاولتان كنند، مشت تودهنشان مى زنيد، آنهائى كه با شما رفيقند، دست برادرى مى دهيد و صورت هم را مىبوسيد. 25
پياده كردن محتواى اسلام
جمهورى اسلامى بايد با محتوى باشد
حالا ما ببينيم وظيفه مان چيست . تا حالا انجام داديد وظايف اسلامى تان را خداوند به همهشما اجر عنايت كند. تا حالا همه با هم دست به هم داديد، جناح روحانى ، جناح دانشگاهى ،جناح بازارى ، جناح ادارى ، جناح ارتشى (يك قشرشان البته ) همه دست به هم دادند واين ديوار بلندى كه واقع شده بود بين ملت و آن چيزى كه بايد به آن برسد - و اسلام- آن را شكستيد. خداوند به شما اجر عنايت كند. اما حالا تمام شده ديگر قضيه ؟! ما حالاديگر آسوده هستيم و هر كدام بايد برويم سراغ كارهايمان ؟ يا خير آسوده نيستيم باز هم؟ باز هم بين راه هستيم . الان ما باز محتواى اسلام را، واقعيت اسلام را در ايران پيادهنكرديم . همه ما راى داديم به جمهورى اسلامى ، صحيح ، با راى تنها اسلام نمى آيد.به حسب رسميت ، رسميت مملكت ايران الان جمهورى اسلامى است به حسب راى همه مردم ، امامحتواى اسلام بايد در اين جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند. فقط ما بگوئيم جمهورىاسلامى و همه جهاتش غير اسلامى باشد اين اسلام نمى شود كه . آن هم سابق مى گفتاسلام ، معاويه هم داد مى كرد اسلام ، نماز جماعت هم مى رفت مى خواند، امام جماعت هم بود.خلفاء بنى العباس هم بعضى شان از فضلا و علما بودند و بعضى شان يا همه شان همنماز جماعت مى خواندند و آداب صورى را عمل مى كردند لكن محتواى اسلام را اينها، محتواىقرآن را اينها مى خواستند تهى كنند. اينها با اعمالشان مى خواستند كه يك اسلام منهاىمحتوا (مثل حالا اسلام منهاى روحانيت ، اسلام منهاى محتواست . محتواى اسلام را اينها دارنددرست مى كنند) باشد. اينها مى خواستند كه يك اسلامى ، (اسلام راقبول داريم ، بله اسلام )، اما الفاظ فقط، ديگر از حد لفظ نرود به محتوا. 26
دشمنان از محتواى اسلام مى ترسند
محمد رضا خان هم اسلام را مى گفت قبول داريم ، هيچ هم مضايقه نداشت از اينكه شمابرويد در مساجد نمازتان را بخوانيد ولو اينكه اين مضايقه اين هم داشت از ترس يك چيزديگر. انگليس ها كه آمده بودند عراق را گرفته بودند شنيدم كه آن سردارشان ديدهبود كه يك كسى دارد بالاى ماذنه يك چيزى مى گويد، اذان مى گفتند. گفته بود اينچيست ؟ گفته بودند اذان مى گويد. گفته بود كه به امپراطورى انگلستان هم ضرر دارداين ؟ گفته بودند نه گفت بگويد، هر چه مى خواهد بگويد. نماز و روزه ما بهامپراطورى انگلستان ضررى نداشت ، هيچ هم كارى نداشتند به تو، هر چه مى خواهيد نمازبخوانيد، هر چه مى خواهيد روزه بگيريد، آنى كه به امپراطورى همه ضرر داشت آن اسلامو محتواى واقعى اسلام بود كه مع الاسف بسياريش منسى واقع شده است . سياسات اسلامهمچو منسى شده است كه اصلا سياست يك ننگى بود در اينجا، مى گفتند فلان آخوندسياسى است وساسه العباد كه در زيارت جامعه مى خوانيم ، اگر به يك مقدس مآبى همگفتند، تعبيرش لابد مى كرد اگر جرات نمى كرد بگويد كه آن هم سياسى است ، اين يكچيز بود كه يك كسى در حكومت دخالت بكند كه اين حكومت بايد صحيح باشد جريانصحيح بايد باشد. اين از تبليغات همان شياطين بود كه مى خواستند قشر اسلام راصورتش را نگه دارند و ماها مشغول به همين صورت ها باشيم و محتوا نباشد در كاركارهايشان را انجام بدهند. محتواى اسلام كه مهمش اسلام قيام لله ، نهضت لله ، جلوگيرىاز ظلم ظالمين ، از ستم ستمكاران ، اجراى عدالت اسلامى ، اينها منسى باشد، برويم هرچه دلمان مى خواهد مساءله بگوئيم ، هر چه مى خواهيم نماز بخوانيم . مساءله گفته نشودكه بايد جلوگيرى از طاغوت كرد. اين را نگوئيد مساءله ، هر چه ديگر مى خواهيدبگوئيد اما اين نبايد گفته بشود. سينه بزنيد لكن هيچ صحبت از سياست نكنيد همان سينهبزنيد بى محتوا. بايد سينه زدن هم محتوا داشته باشدامسال بايد چراغان بكنيد با محتوا، نه صرف چراغان ، صرف چراغان خوب است اما آنفايده اى كه براى اسلام بايد داشته باشد خصوصا چراغان براى كسى كه قيام مىكند، چراغان براى قيام لله ، يك پرتوى باشد اين چراغان از قيام لله ، از جلوگيرى ازمفاسد، از ريشه كندن اين ريشه هاى مفاسدى كه الان بين مردم منتشر هستند باز، اين ريشههائى كه مى خواهند نگذارند اين نهضت پيش برود با هر صورت ، چراغان دركمال خوبى ، در كمال عظمت با محتوا، بايد امسال فرق كند با همهسال ها، شما امسال بايد جبران كنيد آن جهات سابق را. يك وقت به وقوف است ، يك وقتبه حمله . آن جهاد بود كه آن روز كرديد اين هم جهاد است كه امروز مى كنيد اما متوجهباشيد كه ان تقومو الله ، انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله 27 اينكهنهضت ، قيام براى خدا باشد، هر كارى مى كنيد براى خدا باشد نمايش نباشد براى خداباشد، پر نمايش (اما نه براى نمايش ، براى خدا) محتوايش را حفظ كنيد. گويندگانىبيايند در مجالس شما كه مسائل را درست بگويند برايتان . 28
صورت بدون محتوى
ما الان به آخر نرسيديم ما تا حالا جز يك الفاظى بيشتر نبوده ، البته كارهائى كردهاند اما آنى كه ما مى خواهيم تا حالا نشده است آنها، يك راءيى داديم به جمهورى اسلامى وآن رژيم رفت و يك رژيم ديگرى است لكن بايد همه چيز اسلامى بشود. آن روزى ما بهآخر مقصد رسيديم كه همه چيزمان اسلامى باشد، بازار يك بازار اسلامى باشد. بازارىكه يك متاعى را يك تومان مى خرد و سى تومان به اين فقرا و ضعفا مى دهد اين بازاراسلامى نيست بازارى كه قاچاق وارد مى كند و به قيمت هاى گزاف مى دهد و اقتصاد اسلامرا مى خواهد به هم بزند اين اسلامى نيست ، اين بازار اسلامى نيست اينها بايد اسلامىبشود، خودشان اسلاميش كنند بازارى كه به فكر ضعفا و فقرا نباشد، بازارى كهپهلويش ضعيف باشد و به فكر نباشد، اين بازار اسلامى نيست . ملتى كه اينجاقصرهاى روى هم روى هم درست كنند و آنجا زاغه نشين ها باشند (شما همه زاغه نشين راديديد چطورند لابد شماها ديديد من هم صورتش را ديدم ) يك مملكتى كه زاغه نشين هاآنطور باشند و مردم به فكر اينها نباشند اين مملكت ، مملكت اسلامى نيست صورت استمحتوا ندارد اين . حضرت امير مى فرمايد (به حسبنقل ) كه شايد در سر حد يك كسى گرسنه باشد، به خودش رنج مى دهد كه مبادا يككسى از او گرسنه تر باشد. آن امير ماست ، او آقاى ماست ، امام ماست . ما، هى بگوئيم امامو اقتدا نكنيم به او، در كارها هيچ اقتدا نباشد. امام معنايش اين است ، شيعه معنايش اين استكه مشايعت كند همانطورى كه تابوت را كه مى برند اگر همه از اين طرفدنبال تابوت رفتند تشييع كردند، اگر تابوت را از اين طرف مى برند يكى از اينطرف برود اين را تشييع نكردند. شيعه بايد اينطورى باشد مشايعت كن على را. البتهقدرت نداريم ما مثل او، هيچ كس قدرت ندارد، اما به زهد، به تقوا، به رسيدگى بهمظلوم ها، به رسيدگى به فقرا مشايعت كنيم از او نمى توانيممثل او زندگى بكنيم ، نمى توانيم كه مشى او را داشته باشيم ، قادر بر اين نيستيم . اويك موجودى بوده ، معجزه اى ، جمع ما بين تضاد، جمع بين همه ضدها را كرده بود. يك آدمدر قدرت آنطور كه به حسب نقل از اين طرف مى زد دو تا مى كرد، در جنگ مى زد مى كشتتمام كسانى كه بر ضد اسلام بودند از آن طرف يك آدم زاهد، يك آدم عابد تا صبحبنشيند نماز بخواند. آدم زاهد و عابد اهل جنگ نيست ، آدم جنگجو هم بيشترشاهل زهد و تقوا و امثال ذلك نيست ، جمع مى كرده او بين همه . ماها نمى توانيم اما مى توانيمكه اقتدا كنيم به او تا حدودى ، مى توانيم رسيدگى كنيم به فقراى مملكتمان ، بهضعفايمان . 29
حكومت بايد محتوى داشته باشد
اگر ما بخواهيم اسلام را حفظ كنيم و اينطورى كه بخواهيم يك نمونه در عالم نشان بدهيم، ايران را بگوييم يك نمونه است ، يك الگو هست ، با رفتن شاه درست نمى شود، بارفتن ظالم ها درست نمى شود. اگر بنا شد كه ظالم ها رفتند و ما يك دسته ديگر جايشاننشستيم همان كارها را به اندازه اى كه قدرت داريم بكنيم ، ما همه مان هستيم ، ما همه مانرژيم هستيم ، ما همه مان ظالم هستيم اين يك مطلبى است كه بايد همه بدانند و همه ملتبايد بدانند و در راس آنها اين است كه روحانيون و كسانى كه مرجع امورند در همه جاها،دولت اسلامى - عرض بكنم كه - ارتش اسلامى ، همه قواى انتظاميه اى كه حالا همه مىگويند ما اسلامى هستيم و از طاغوت بيرون آمديم و به اسلام گرايش پيدا كرديم ، مجردلفظ فايده ندارد، بايد محتوا داشته باشد، بايد شهربانى حالا وضعش با آنوقتتغيير بكند، نه لفظش تغيير بكند و وضعش همان باشد، بايد شهردارى ها همين طورباشند، ارتشى ها همين طور باشند، وزارتخانه ها همين طور باشند، ادارات همين طورباشند، بازار همين طور باشد، بازار بايد بازار اسلامى باشد، نه بازار چپاولگرى ،نه بازار قاچاق ، بازار اسلامى باشد به حال مردم رسيدگى بكنند، اين مردم دارند ازبى بضاعتى چه مى شوند، آنهائى كه فرصت طلبند حالا اجناس را چندمقابل بالا مى برند، اينها با وضع اسلام موافق نيست ، مخالف است - عرض بكنم كه -بنابراين الان بر عهده ما همه ، همه افراد ملت از صدر تاذيل ، چه در دستگاه هاى حكومتى باشند، چه نباشند، چه در دستگاه هايى باشد كه تمشيتامور را مى كنند چه نباشند، الان به عهده همه ما اين است كه ما كارهايمان را موافق اسلامقرار بدهيم و اسلام را حالا كه مى گوييم جمهورى اسلامى هست و حالا كه مى گوييم مملكتاسلامى است و حالا كه مى خواهيم عرضه كنيم به خارج كه اين ايران الگو باشد ازبراى ساير جاها، يك وقت جورى نباشد كه يك الگويى باشد الگوى شيطانى باشد وما غفلت از آن بكنيم . بايد يك الگوى اسلامى باشد و اين وظيفه بر عهده همه ماهاست. 30
در مملكت اسلامى بايد قوانين اسلامى تحقق پيدا كند
اسلام تاكنون (مگر يك چندى كه در صدر اسلام بوده است ) تاكنون وجود خارجى به آنمعنايى كه بايد پيدا بكند، پيدا نكرده . الان هم كه ما جمهورى اسلامى را مى خواهيم ،تاكنون كارى كه ما كرديم مانع را به طور عمده رفع كرديم . آنطورى كه ملت تاكنونعملكرده است ، موانع برقرارى جمهورى اسلامى را رفع كرده است كه آن رژيم سلطنتىبود. راى هم به جمهورى اسلامى همه داديد و الان مملكت ما رژيمش ، رژيم جمهورى است لكنبا راى به جمهورى اسلامى آرمانهاى اسلام تحقق پيدا نمى كند.دنبال اين راى عمل بايد باشد، بايد يك يكى احكام شرع در خارج تحقق پيدا بكند، بايددادگسترى ، دادگسترى اسلامى باشد، بايد فرهنگ ، فرهنگ اسلامى باشد، بايد بازار،بازار اسلامى باشد، مدارس ، مدارس اسلامى باشند، بايد همه قشرها اسلامى بشوند وهمه قوانين اسلام انشاء الله تحقق پيدا بكند. اگر چنانچه به اين آرمانى كه همه داريمانشاء الله برسيم ، يك مملكت نمونه خواهيد پيدا كرد.
شما گمان نكنيد كه غربى ها پيشرفت كرده اند، غربى ها در جهات مادى پيشرفت كردهاند لكن معنويات ندارند. اسلام و همين طور مكتب هاى توحيدى ، اينها انسان مى خواهند درستكنند و غرب از اين معنى بكلى بركنار است ، غرب مواد طبيعت را كشف كرده است و قواى طبيعترا كشف كرده است و آنهم بر ضد انسان اين قوا را به كار مى برد، براى هدم انسانيت ،براى هدم شهرهاى ممالك . چنانچه كه مى بينيد كه هر يك از اين كشورها كه به اصطلاحپيشرفته تر هستند بيشتر انسان ها را در فشار قرار مى دهند. ما يك مملكت پيشرفته بهاصطلاح خودشان كه عبارت از آمريكاست ، گرفتار آن بوديم و الان هم ممالك بسيارگرفتار همين مملكت پيشرفته هستند. آن چيزهايى كه آنها پيشبرد كردند، بر ضد مقصدانسانيت به كار مى برند و آدمخوارى را در عالم ترويج مى كنند، جنگ وجدال را در عالم ترويج مى كنند، پيشرفت ها براى پيشرفت جنگ و پيشرفت آدمكشى است .
لكن ممالكى كه اگر پيدا بشود، مملكتى است اسلامى كه هر چه بكند در خدمت معنوياتاست ، در خدمت انسان است ، براى انسان سازى است . اگر ما موفق بشويم به اينكهفرهنگمان ، يك فرهنگ اسلامى بشود، مدارسمان ، يك مدارس اسلامى بشود و آنوقتافرادى كه از آن تحقق پيدا مى كند و افرادى كه تربيت مى شود در آن فرهنگ و در آنمدارس ، انسان هستند. انسان امين است ، انسان رحيم است ، انسان رفتارش با برادرها وخواهرهاى خودش رفتار رحيمانه است ، با عطوفت است . 31
اگر محتوا اسلامى نباشد، حكومت اسلامى نيست
الان ما همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم . اگر بنا شدجمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامى نباشيم ، حكومت اسلام نيست ، اين جمهورىاسلامى نمى شود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبان هايش ‍ اسلامىنباشند خداى نخواسته ، دادگاه هايش اسلامى نباشد، وزارتخانه هايش اسلامى نباشد، اينحكومت طاغوتى است به اسم اسلام ، همان طاغوت است منتها اسمش را ما عوض كرديم . مانمى خواهيم اسم عوض بشود مى خواهيم محتوا درست بشود.
بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود امروز اسلام بسته بهاعمال شما است ، حكومت اسلامى اگر شما خوب رفتار كرديد، همه قشرهاى ايران خوبرفتار كردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است ، حكومتش اسلامى ، ملتش اسلامى .اگر همه وزارتخانه ها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، ارتش اسلامى شد وشهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است واگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك كسبى هستيم ، يك شغلى هستيم ماهاهم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم و الا الفاظ است و معنا ندارد، هى منبگويم اسلام و لكن عملم برخلاف او باشد، هى حاكم بگويد اسلامى و لكنعمل برخلاف او باشد، اين ، نه رژيم آنوقت اسلامى مى شود، نه ملت ، ملت اسلامى مىشود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى تبارك و تعالى من مىخواهم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تااين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند. 32
بايد عملا حق را پياده كنيم
ما بايد كوشش كنيم كه مفاد اين آيه شريفه را متحقق كنيم و همه ملت هاى اسلامى بايدكوشش كنند كه حق را در جامعه خودشان پياده كنند كه مصداق (جاء الحق ) 33 متحققبشود و اگر چنانچه حق آمد، باطل خود به خود ذاهق خواهد شد. ما بايد كوشش كنيم كه ازخودمان گرفته تا برادرهاى اسلامى و برادرهاى دينى خودمان در همه كشورهاى اسلامى ،به حق توجه كنيم و حق را پياده كنيم . مجرد حرف نباشد كه ما فقط يك شعارى بدهيم كهحق آمد و باطل رفت . آمدن حق شعار نيست ، آمدن حقعمل است . آمدن حق نشان دادن به حسب اعتقادات و اخلاق واعمال است ، پياده كردن همه احكام الهى است و اگر چنانكه احكام الهى در يك ملت پيادهبشود باطل از آن ملت كوچ مى كند و اگر در همه ملت هاى اسلامى ، احكام الهى ، اخلاقىكه سفارش شده است ، اخلاق انسانى ، عقايد ايمانى پياده بشود خود به خودباطل ذاهق مى شود. شما برادرانى كه در هند هستيد و حالا تشريف آورده ايد اينجا و سايربرادرهائى كه در ممالك ديگر هستند، چه ايرانى و چه غير ايرانى كه همه برادر هستند،بايد توجه داشته باشند كه مفاد اين آيه شريفه (جاء الحق ) را متحقق كنند تاباطل خود به خود از بين برود. 34
اگر محتواى اسلام پياده شود، حكومت اسلامى يك مكتب نمونه خواهد بود
اميدوارم كه اين راه را همه با هم طى كنيم و آن حكومتى را كه اسلام مى خواهد (حالا بازنشده است ، اول مطلب است ، يك نسيمى از اسلام آمده و الا الان باز نشده است ) آن حكومتى راكه اسلام مى خواهد و آن رژيمى را كه اسلام مى خواهد متحقق باشد، انشاء الله متحقق بشودبه طورى كه شما هر جا برويد، بازار برويد ببينيد بازار اسلامى است ، ديگر اجحافنمى شود، زياد فروشى بيجا نمى شود، كم فروشى نمى شود، ربا نمى شود،مفتخورى نيست ، در ارتش برويد ببينيد كه اسلامى هست ، همه شان توجه به اسلام دارند،نماز مى خوانند، روزه مى گيرند ماه رمضان و هكذا در مسجد برويد مى بينيد كه همه چيزدرست است ، در ارتش برويد مى بينيد كه مثل اين است كه توى مسجد رفته ايد و همه جاىمملكت ، وزارتخانه هايش ، اداراتش همه اسلامى بشود. اگر انشاء الله آنى كه خداىتبارك و تعالى فرموده است بشود، كه تحقق پيدا بكند، آنوقت يك نمونه اى است كه درعالم عرضه بشود به اينكه آنكه ما مى خواستيم اين است و الان هم كه تا اينجا رسيديد،كارى انجام گرفته است كه دنيا باورش نمى آيد، اين كار را اسلام كرد. 35
فصل اول : صفات مسئولين در نظام اسلامى
1 - تزكيه ، ايمان و تقوى
تزكيه عامل طاغوت زدايى
اول آيه اى كه به رسول اكرم به حسب روايات و تواريخ وارد شده است آيه اقراباسم ربك 36 است و اين آيه اولين آيه اى كه به حسبنقل ، جبرئيل بر رسول اكرم خوانده است و ازاول به قرائت و به تعلم دعوت شده است . اقرا باسم ربك الذى خلق و در همينسوره است كه ان الانسان ليطغى ان راه استغنى 37 اين سوره براى اولين موردوحى و در اولين نزول وحى اين آيه در اين سوره وارد شده است كه كلا ان الانسانليطغى ان راه استغنى معلوم مى شود كه طغيان و طاغوت بودن از امورى است كه درراس امور است و براى طاغوت زدائى بايد تعليم كتاب و حكمت و تعلم كتاب و حكمت كرد وتزكيه كرد. انسان اينطورى است ، وضع روحى همه انسان ها اينطور است كه تا يكاستغنائى پيدا مى كند طغيان پيدا مى كند. استغناى مالى پيدا مى كند. به حسب همان مقدارطغيان پيدا مى كند، استغناى علمى پيدا مى كند به همان مقدار طغيان پيدا مى كند، مقام پيدامى كند به مقدارى كه مقام پيدا كرده است طغيان مى كند. فرعون را خداى تبارك و تعالىطاغى مى گويد هست براى همين است كه مقام پيدا كرده بود و انگيزه الهى در او نبود و اينمقام او را به طغيان كشيده بود. كسانى كه چيزهائى كه مربوط به دنياست آنها را بدونتزكيه نفس پيدا مى كنند، اينها هر چه پيدا بكنند طغيانشان زيادتر خواهد شد ووبال اين مال و اين منال و اين مقام و اين جاه و اين مسند از چيزهائى است كه موجب گرفتارىهاى انسان است در اينجا و بيشتر در آنجا. انگيزه بعثت اين است كه ما را از اين طغيان هانجات دهد و ما تزكيه كنيم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا كنيم و نفوس خودمان را از اينظلمات نجات بدهيم . اگر اين توفيق براى همگانحاصل شد دنيا يك نورى مى شود نظير نور قرآن و جلوه نور حق . تمام اختلافاتى كهبين بشر هست ، اختلافاتى كه بين سلاطين هست ، اختلافاتى كه بين قدرتمندان هستريشه اش همان طغيانى است كه در نفس هست . ريشه اين است كه انسان ديده است كه خودشيك مقام دارد طغيان كرده است و چون قانع نمى شود به آن مقام ، اين طغيان اسباب تجاوزمى شود، تجاوز كه شد اختلاف حاصل مى شود و اين فرق نمى كند، از آن مرتبه نازلشطغيان است تا آن مرتبه عالى آن . از مرتبه نازلى كه در يك روستا بين افراد اختلافحاصل مى شود ريشه آن همين طغيان است تا مرتبه بالاتر و هر چه بالاتر برود طغيانزيادتر مى شود. اينهائى كه ، فرعونى كه طغيان كرد و انا ربّكم الاعلى گفت ،اين انگيزه در همه است فقط در فرعون نيست . اگر انسان را سر خود بگذارند انا ربكمالاعلى 38 خواهد گفت . انگيزه بعثت اين است كه اين نفوس سركش را و اين نفوسطاغى را و ياغى را از آن سركشى و از آن طغيان و از آن ياغيگرىكنترل كند و تزكيه كند نفوس را. همه اختلافاتى كه در بشر هست براى اين است كهتزكيه نشده است . غايت بعثت اين است كه تزكيه كند مردم را تا به واسطه تزكيه ، همتعلم حكمت كند و هم تعلم قرآن و كتاب و اگر چنانچه تزكيه بشوند طغيان پيش نمىآيد. كسى كه تزكيه كرد خود را هيچ گاه خودش را مستغنى نمى داند ان الانسان ليطغىان راه استغنى 39 وقتى كه خودش را مى بيند و براى خودش مقامقائل است و براى خودش عظمت قائل است اين خودبينى اسباب طغيان است . اختلافاتى كهبين همه بشر هست ، اختلافاتى كه سر دنيا بين همه بشر هست اين اختلافات ريشه اش اينطغيانى است كه در نفس هاست و اين گرفتاريى است كه انسان دارد و گرفتارى به خوددارد و به هواهاى نفسانيه . اگر انسان تزكيه بشود و نفس انسان تربيت بشود ايناختلافات برداشته مى شود. 40
تزكيه نفس ضرورت زمامدارى است

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page