بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از مصایب امام علی علیه السلام, عباس عزیزى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     400DAS01 -
     400DAS02 -
     400DAS03 -
     400DAS04 -
     400DAS05 -
     400DAS06 -
     400DAS07 -
     400DAS08 -
     400DAS09 -
     400DAS10 -
     400DAS11 -
     400DAS12 -
     400DAS13 -
     400DAS14 -
     400DAS15 -
     400DAS16 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

390 گريه ام كلثوم  

ابوحمزه ثمالى از عمرو بن حمزه نقل مى كند: هنگامى كه على (ع ) در مسجد كوفه ضربتخورد بر او وارد شدم و گفتم : نترس ، اين فقط يك خراش است ! فرمود: قسم به جانم ازشما جدا مى شوم . و تا هفتاد سال بلا مى آيد.
پرسيدم : آيا بعد از بلا نعمت نازل مى شود.
امام جواب نداد و از هوش رفت و ام كلثوم گريه مى كرد وقتى كه به هوش ‍ آمد فرمود:اى ام كلثوم چرا مرا اذيت مى كنى ؟ آنچه را كه من مى بينم ، اگر تو ببينى گريه نمىكنى ! ملايكه در آسمانهاى هفت گانه پشت سر هم ايستاده اند و پيامبران نيز همان طور بهمن مى گويند يا على بيا، چيزى كه در پيش رو دارى بهتر از چيزى است كه اكنون در آنبه سر مى برى .(460)


391 گفتگوى ام كلثوم با ابن ملجم  

شيخ مفيد و ديگران روايت كرده اند كه : چون ابن ملجم ملعون را به حبس ‍ بردند ام كلثومگفت : اى دشمن خدا اميرالمؤ منين (ع ) را كشتى ، آن ملعون گفت : اميرالمؤ منين را نكشته امپدر تو را كشته ام ، ام كلثوم گفت : اميد دارم كه او از اين ضربت شفا يابد و حق تعالىتو را در دنيا و آخرت به عذاب خود معذب گرداند، آن ملعون گفت كه : آن شمشير را بههزار درهم خريده ام و هزار درهم ديگر داده ام كه آن را به زهر آب داده اند، ضربتى بر اوزده ام كه اگر ميان اهل زمين آن ضربت را قسمت كنند هر آينه همه را هلاك كند.(461)


بخش پانزدهم : خون گريستن 


392 علايم شهادت على (ع ) 

امام باقر (ع ) فرمودند: در آن شبى كه اميرمؤ منان على (ع ) كشته شد هر سنگى را كه اززمين بلند مى كردند زير آن خون تازه بود چنان چه در شبى كه هارون برادر موسى (ع )كشته شد و شبى كه در آن يوشع بن نون مقتول واقع شد و شبى كه در آن حضرت عيسىبن مريم به آسمان رفت و شبى كه در آن شمعون بن حمون صفا بهقتل رسيد چنين بود و همچنين شبى كه در آن حسين بن على (ع ) شهيد گرديد زير هر سنگىكه برداشته مى شد خون تازه ديده مى شد.(462)


393 علايم شهادت  

عبدالملك مروان از زهرى سئوال كرد وقتى كه على (ع ) كشته شد چه علامتى در زمين ظاهرشد؟ زهرى گفت : كه در بيت المقدس هر سنگ ريزه اى كه بر مى داشتند از زيرش خونتازه مى جوشيد چون آن حضرت از دنيا رفت شنيدند هاتفى در خانه آن حضرت آواز داد:(افمن تلقى فى النار خير اءمن ياتى آمنا يوم القيمة ) پس هاتفى ديگر آواز داد كهرسول خدا مرد و پدر شما مرد.(463)


394 خون گريستن جمادات در قتل على (ع ) 

ابن شهاب زهرى مى گويد: در زمان عبدالملك بن مروان در هنگامى كه نيت جنگ داشتم در بينراه وارد دمشق شدم تا بر او سلام كنم .
عبدالملك را در قبه اى نزديكى قائم يافتم كه در روى فرشى گسترده و در زير او دوقاليچه بود. من بر او سلام كردم و پس از آن در نزد او نشستم .
گفت : اى پسر شهاب ! چاشتگاه روزى كه على بن ابى طالب (ع ) كشته شد، آيا مى دانىكه در بيت المقدس چه اتفاق افتاده بود؟ گفتم : آرى ! گفت : برخيز با من بيا!
من برخاستم و از پشت مردم مى رفتم تا اينكه به پشت قبه رسيدم ، عبدالملك در حالى كهاز روى مهر و عطوفت ، صورت خود را به طرف من نموده بود، گفت : بگو ببينم چهواقعه اى حادث شده بود؟ من گفتم : هيچ سنگى را از زمين بيت المقدس بر نمى داشتند مگرآن كه در زير آن خون بود.
او به من گفت : از افرادى كه از اين واقعه خبر دارند غير از من و تو كسى باقى نماندهاست ؛ ديگر از اين پس نبايد كسى اين قضيه را از تو بشنود.
من نيز اين داستان را تا وقتى كه عبدالملك زنده بود براى كسىنقل نكردم .(464)


395 علايم شهادت على (ع ) 

هشام ابن عبدالملك از حضرت امام محمد باقر(ع ) سؤال كرد كه : مرا خبر ده شبى كه على بن ابى طالب (ع ) در آن شب كشته شد، مردمى كه درغير شهر كوفه بودند به چه علامت دانستند كه آن حضرت كشته شده است ؟ آن حضرتفرمود كه : در آن شب تا طلوع صبح در هر جاى زمين كه سنگى بر مى داشتند از زير آنسنگ خون تازه مى جوشيد، همين علامت ظاهر شد در شبى كه هارون برادر موسى (ع ) وفاتيافت ، و در شبى كه يوشع بن نون شهيد شد، و در شبى كه عيسى به آسمان رفت ، ودر شبى كه امام حسين (ع ) شهيد شده بود.(465)


396 خطبه امام حسن (ع ) در مسجد 

زمانى كه اميرالمؤ منين (ع ) از دنيا رفت ، امام حسن (ع ) بر منبر رفت و خطبه اى در نهايتفصاحت و بلاغت ادا نمود و فرمود: از ميان شما مفارقت كرده است مردى كه سبقت نگرفتهاند بر او در كمالات پيشينيان .(466)
به روايت ديگر: فرمود: ايها الناس در اين شب قرآننازل شد، در اين شب عيسى به آسمان بالا رفت ، در اين شب يوشع بن نون شهيد شد، دراين شب پدرم اميرالمؤ منين (ع ) شهيد شد، به خدا سوگند كه سبقت نخواهد گرفت بر اوبه سوى بهشت احدى از اوصياء كه پيش از او بوده اند و بعد از او خواهند بود، بهدرستى كه حضرت رسالت (ص ) چون او را به جنگى مى فرستاد، علم خود را به دست اومى داد، جبرييل از جانب راست او مى رفت و ميكاييل از جانب چپ او، بر نمى گشت تا حقتعالى فتح را بر دست او جارى مى كرد، طلا و نقره به ميراث نگذاشته است مگر هفتصددرهم كه از عطاهاى او زياده آمده بود، مى خواست كنيزى از براىاهل خود بخرد.(467)
به روايت ديگر: از براى ام كلثوم بخرد، به درستى كه در مصيبت اواهل مشرق و مغرب صاحب تعزيه اند، از خدا مى طلبند مزد صبر خود را، پس ‍ گريه بر آنحضرت غالب شد، و نتواست سخن بگويد، اهل مسجد خروش بر آوردند، پس فرمود: هر كهمرا شناسد شناسد، و هر كه نشناسد منم حسن پسر محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله وسلم )، منم پسر بشير، منم پسر نذير، منم پسر داعى به سوى خدا، منم پسر سراج منير،منم پسر آن كسى كه حق تعالى او را براى رحمت عالميان فرستاد، منم ازاهل بيتى كه حق تعالى رجس را از ايشان دفع كرده و از گناهان پاك كرده است ايشان راپاك كردنى ، منم از اهل بيتى كه جبرييل بر ايشاننازل مى شد، منم از اهل بيتى كه حق تعالى مودت و ولايت ايشان را واجب گردانيده است چنانچه فرموده : قل لا اءساءلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنه نزدله فيها حسنا (468) اين حسنه مودت مااهل بيت است .(469)
پس فرمود كه : خبر داد مرا جدم رسول خدا كه بعد از او دوازده امام ازاهل بيت و برگزيدگان او خواهند بود كه همه شهيد خواهند شد به شمشير يا به زهر،پس آن حضرت از منبر فرود آمد، مردم با او بيعت نمودند و وفا به بيعت خودنكردند.(470)


397 حضور شهيدان در نماز بر امام (ع ) 

از اخبار الطالبيين روايت كرده است كه لشكر فرنگ جماعتى از مسلمانان را اسير كردند،ايشان را به نزد پادشاه خود بردند، كفر را بر ايشان عرضه كردند و ايشان اباكردند، پس امر كرد روغن زيتى را به جوش آوردند و ايشان را در ميان آن انداختند تا هلاكشدند، يكى از ايشان را رها كرد كه خبر ايشان را به مسلمانان برساند، در اثناى راه كهبر مى گشت ناگاه در ميان بيابان صداى سم اسبان شنيد، چون نظر كرد رفيقان خود راديد كه ايشان را در زيت انداخته بودند، گفت : شما را در حضور من در زيت انداختند تامضمحل شديد، اكنون شما را بر اين حال مشاهده مى كنم ، گفتند: ما در نعيم الهى بوديم ،ناگاه صداى منادى را شنيديم كه از آسمان ندا كرد كه : اى شهيدان صحرا و دريا در اينشب سيد شهدا على بن ابى طالب شهيد شده است همه حاضر شويد بر او نماز كنيد، ماالحال از نماز او بر مى گرديم و به قبرهاى خود مى رويم .(471)


398 از آسمان خون باريدن  

ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده است كه حضرت رسالت (ص ) فرمود: چون مؤ منبميرد آسمان و زمين چهل صباح بر او گريه مى كنند، چون عالمى بميردچهل ماه گريه مى كنند، چون امام بميرد چهلسال گريه مى كنند پس فرمود كه : يا على چون تو شهيد شوى ، آسمان و زمين بر توچهل سال خواهند گريست . پس ابن عباس گفت : چون حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در كوفهشهيد شد، تا سه روز آسمان خون باريد، هر سنگ را كه از زمين بر مى داشتند از زيرشخون تازه مى جوشيد.(472)
از كتب مخالفان روايت كرده است كه عبدالملك بن مروان از زهرى سؤال كرد كه : در زمين چه علامت ظاهر شد در روزى كه كشته شد على ؟ زهرى گفت كه : دربيت المقدس هر سنگ ريزه اى كه بر مى داشتند از زيرش ‍ خون تازه مى جوشيد، چون آنحضرت از دنيا رفت شنيدند هاتفى در خانه آن حضرت آواز داد: اءفمن يلقى فىالنّار خير اءم من ياءتى آمنا يوم القيامة (473) پس هاتفى ديگر آواز داد كه :رسول خدا مرد و پدر شما مرد.(474)


399 گريه ملايكه و جن براى على (ع ) 

از صفوان جمال روايت است كه مى گويد: در خدمت حضرت صادق (ع ) به حج مشرف شديمدر ميان راه ، حضرت در يك شب بسيار متاءثر بود و با ناراحتى شب را گذارند.
از علت اين اندوه پرسش كردم ؛ فرمودند: مگر مؤ من مى تواند ببيند و غمگين نشود! بهخدا قسم اگر آنچه را كه من ديدم تو هم مى ديدى ، متاءثر مى شدى ! عرض كردم :بفرماييد: علت تاءثر شما چه بوده و واقعه اى را كه مشاهده كرده اى چيست ؟
حضرت فرمودند: ديشب قضيه اى را ديدم كه خواب را از من ربود، ديدم كه تمامفرشتگان پروردگار به عرش خدا ملتجى شده ، و مى گويند: خدايا عذاب قاتلاناميرالمؤ منين و قاتلان حسين را زياد كن ؛ و تمام ملايك و طوايف جن در آن جا براى مصيبت جدماميرالمؤ منين ، و مصيبت جدم حسين گريه مى كردند.
آدم مگر مى تواند اين مناظر را ببيند و خواب راحت كند، و فكر طعام و آشاميدنىباشد(475)


400 حزن حنانه در فراق على (ع ) 

ابن مسكان از حضرت صادق (ع ) پرسيد: از علت خم شدن عمارتى كه در سر راه نجفاشرف واقع است كه اكنون آن را (حنانه )مى گويند چيست ؟ حضرت فرمود: چون جنازهحضرت اميرالمؤ منين (ع ) را از مقابل آن جا رد كردند، منحنى شد براى تاءسف و حزن برآن حضرت منحنى شد.(476)


fehrest page

back page