بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از مصایب امام علی علیه السلام, عباس عزیزى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     400DAS01 -
     400DAS02 -
     400DAS03 -
     400DAS04 -
     400DAS05 -
     400DAS06 -
     400DAS07 -
     400DAS08 -
     400DAS09 -
     400DAS10 -
     400DAS11 -
     400DAS12 -
     400DAS13 -
     400DAS14 -
     400DAS15 -
     400DAS16 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

290 مصيبت شهادت مالك  

مالك مردى بود كه اميرالمؤ منين (ع ) وقتى خبر مرگ او را شنيد، درباره اش فرمود:
(رحم الله مالكا و لقد كان لى كما كنت لرسول الله (ص ))
(خدا رحمت كند مالك را كه او براى من همان گونه بود كه من براىرسول خدا(ص ) بودم (343)
و نيز وقتى خبر آن ضايعه هولناك را به آن بزرگوار دادند با حسرت و تاءسف بسيارفرمود:
(خدا به مالك خير دهد، مالك و چه مالكى ؟ كه اگر از كوه بود كوهى بزرگ و اگر ازسنگ بود سنگى بسيار سخت بود، هان به خدا سوگند كه مرگ تو جهانى را لرزاند وجهانى را خرسند كرد و بر مانند مالكى بايد گريه كنندگان بگريند و آيا مانند مالكوجود دارد؟)


بخش چهارم : كشيدن نقشه قتل على (ع ) 

291 بقاى حق آل على (ع ) 

در جريان شهادت امام على (ع ) سه نفر از خوارج در كنار كعبه هم سوگند شدند، كه يكىاز آنها به نام (ابن ملجم ) حضرت على (ع ) را در كوفه بكشد، دومى به نام (بركبن عبدالله ) معاويه را در شام به هلاكت رساند، و سومى به نام (عمرو بن بكر)عمروعاص را در مصر به قتل رساند، توطئه اين سه نفر اين بود كه سحر گاه 19رمضان سال 40 هجرى ، در يك وقت ، تصميم خود را اجرا سازند.
ابن ملجم به كوفه آمد و سرانجام در سحر 19 رمضان ، در مسجد هنگام نماز به امام على(ع ) حمله كرد و شمشير بر فرق مقدس او زد كه همين ضربت منجر به شهادت آن حضرتگرديد.
عمرو بن بكر به مصر رفت ، و در مسجد مصر در وقت سحر منتظر ورود عمرو عاص باقىماند، آن شب عمرو عاص بيمار بود و به جاى او خارجة بن حنيفه براى نماز آمد، عمرو ازروى اشتباه به او حمله كرد و او را كشت ، عمرو را دستگير كردند و سپس به دستور عمروعاص ‍ كشتند.
برك بن عبدالله در مسجد شام در كمين معاويه قرار گرفت وقتى كه معاويه به مسجد آمد،به او حمله كرد ولى شمشيرش بر ران معاويه وارد شد، او را دستگير كردند، معاويهبسترى گرديد، طبيبى به بالين او آوردند، طبيب پس از معاينه به معاويه گفت : شمشيربه زهر آلوده بوده است ، اكنون يا بايد با دارو درمان گردى ، در اين صورتنسل تو قطع مى گردد، ديگر داراى فرزند نمى شوى ، و يا بايد آهنى را با آتشگداخته سرخ كنم و سر زخم ران تو بگذارم و از اين طريق مداوا كنم ، در اين صورتنسل تو قطع نخواهد شد.
معاويه گفت : من طاقت طريق دوم را ندارم ، همان طريقاول را دنبال مى كنم ، همين دو پسرى كه دارم به نام يزيد و عبدالله براى من كافى است .
برك بن عبدالله تروريست ياغى را نزد معاويه آوردند كه حكم اعدامش ‍ را صادر كند اوبه معاويه گفت : من مژده اى براى تو دارم .
معاويه گفت : آن چيست ؟
برك گفت : بنا است همين امشب على (ع ) كشته شود، مرا نزد خود نگهدار، اگر او كشته شدكه هر گونه خواستى با من رفتار كن ، و اگر كشته نشد، من با تو عهده محكم مى بندمكه مرا آزاد سازى تا بروم و على (ع ) را بكشم و سپس نزد تو آيم .
معاويه او را نزد خود نگه داشت ، وقتى كه خبر شهادت على (ع ) به معاويه رسيد، او آنتروريست را به خاطر مژده اين خبر، آزاد ساخت .(344)


292 مهريه قطام  

چون ابن ملجم به كوفه آمد، آن راز را به كسى اظهار نكرد و روزى به خانه مردى ازقبيله تيم الرباب رفت و قطامه ملعونه را در آن خانه ديد، حضرت اميرالمؤ منين (ع ) درجنگ خوارج پدر و برادر او را كشته بود و آن ملعونه در نهايت حسن وجمال بود. چون ابن ملجم آن ملعونه را ديد، آتش محبتش در سينه اومشتعل گرديد و به او پيشنهاد ازدواج داد، آن ملعونه گفت كه : مهر من سه هزار درهم است وغلامى و كنيزكى و كشتن على بن ابيطالب ابن ملجم ملعون براى مصلحت گفت : آنچه گفتىقبول كردم به غير از قتل على بن ابيطالب كه من قدرت آن را ندارم .
قطام ملعونه گفت : او را غافل كن و بكش ، اگر از كشتن رهايى يابى با من عيش خواهىكرد، و اگر كشته شوى ثواب آخرت از براى تو بهتر از زندگانى دنياست .
چون ابن ملجم ملعون دانست كه قطام ملعونه در مذهب با او موافقت دارد، گفت : به خداسوگند من نيز به اين شهر نيامده ام مگر براى انجام اين كار.
قطام ملعونه گفت : من از قبيله خود جمعى را با تو همراه مى كنم كه تو را در اين امر يارىنمايند، پس آن ملعونه وردان بن مجالد را از قبيله خود ياور او كرد، و ابن ملجم ملعون ،شبيب بن بجره را ديد و گفت : اى شبيب نمى خواهى تو را به كارى دعوت كنم كه باعثشرف دنيا و آخرت تو باشد؟
شبيب گفت : آن كار چيست ؟
گفت : اين كه مرا بر كشتن على بن ابيطالب يارى دهى .
شبيب نيز از جمله خوارج بود، پس گفت : اى ابن ملجم كارى بزرگ در پيش رو دارى و كشتنعلى آسان نيست .
ابن ملجم گفت : در مسجد پنهان مى شويم ، زمانى كه براى نماز بيرون مى آيد كار خودرا انجام مى دهيم .
پس آن ملعون را نيز با خود همراه كرد، و در شب نوزدهم ماه رمضان آن سه ملعون به ايننيت به مسجد آمدند و قطامه ملعونه در مسجد مشغول اعتكاف بود، در آن شب آن ملعونين درخيمه او به سر بردند و آن ملعونه جامه هاى حرير بر سينه هاى ايشان بست و شمشيربه دستشان داد و آنها را بيرون فرستاد.
سپس آن سه ملعون آمدند و نزديك آن درى كه حضرت اميرالمؤ منين (ع )داخل مسجد مى شد نشستند، و قبل از آن راز خود را با اشعث بن قيس ‍ خارجى گفته بودند واو نيز با ايشان در اين امير متفق شده بود و به يارى ايشان به مسجد آمده بود، و در آنشب حجر بن عدى در مسجد بود، ناگاه شنيد كه اشعث مى گويد: اى ابن ملجم زود باش وحاجت خود را برآور كه چون صبح طالع شود و رسوا مى شوى . چون حجر اين سخن راشنيد؛ غرض ايشان را فهميد و به اشعث لعين گفت : اى اعور ملعون اراده كشتن على دارى ؟ وبه جانب خانه آن حضرت دويد كه آن حضرت را خبر كند، قضا را آن حضرت از راه ديگررفته بود، چون به مسجد برگشت شنيد كه مردم مى گويند: اميرالمؤ منين كشتهشد.(345)


بخش پنجم : وقايع شب نوزدهم و ضربت خوردن آن حضرت  

293 تفكر على (ع ) در شب نوزدهم  

به گفته جرج جرداق امام (ع ) در شب شهادت ساعتى زانوها را دربغل گرفت و لحظاتى به فكر فرو رفت . گذشته زندگى خود را از روزگاران دوربه نظر آورد، به ياد آورد:
روزگار كودكى و حيات خود را در خانه پيامبر(ص ) كه سايه او را بر سر داشت و دستپر مهر او را در بازوگيرى از او.
روزگار قبول اسلام و رنج ها و مرارت هاى را كه در دورانقبل از هجرت متحمل شده و شايد زجرها و شكنجه هاى ياران و مؤ منان اوليه بود.
شب هجرت و ساعات پر هراس شب را كه به اتكاى پروردگار در بستررسول خدا (ص ) خوابيد تا او جان سالم به در برد و در خدمت رشد بشريت باشد.
دوران پس از هجرت تا زمان فوت رسول خدا(ص ) كه سراسر آن به جنگ و درگيرى باجاهلان و مشركان گذشت و در فاصله 10 سال 84 غزوه و يا كمتر را پشت سر گذاردهبود.
دوران سقيفه و پايه گذارى ها و صدمات و لطمات ناشى از آن غصب خلافتى كه سبب شداو 25 سال از دوران عمر خود را به دور از اعمال قدرت اسلامى بگذراند.
ياران و دوستان و وفاداران كه هر كدام يا در ميدان به شهادت رسيدند و يا ترور شدندو يا با مرگ طبيعى رخ به نقاب خاك كشيدند.(346)


294 حالات على (ع ) در شب نوزدهم  

از آن همه زنج ها و افسردگى دلش گرفت ، به ويژه از آن بابت كه خود را تنها يافتبا قلبى پر از تاءثر آماده مرگ شد. به خصوص از آن بابت كه او زحمات پيامبر ومجاهدان و شهداى اسلام را در معرض هدر و تلف مى ديد.
على متاءثر است از اينكه دوستان وفادارى چون مالك اشتر، محمد بن ابى بكر، سلمانفارسى ، ابوذر، عبدالله خباب و... را از دست داده و برخى از اينان به حيله و نيرنگكشته شده اند و يا با رنج و تاءسف از دار دنيا رفته اند.
او در ذهن خود خيانتكاران و خائنان را به محاكمه مى كشد و بدكاران را نمى بخشد، بهويژه آنها كه لطماتى بر پيكر اسلام وارد آورده و زحماترسول خدا(ص ) را ناديده گرفته اند. در پيشگاه خدا به شكايت مى پردازد و...


295 كمربند شهادت محكم  

در شب شهادت حضرت على (ع ) وصفش چنان بود كه گويى مرگ را انتظار مى كشد. مرتببه آسمان و ستاره ها مى نگريست و مى فرمود: به خدا قسم ، دروغ نگفته ام ورسول خدا(ص ) به من دروغ نگفت . كمربند خود را محكم بست و به شعرى بدين گونهتمثل جست :
اشدد حياريمك للموت اى على كمر خود را براى مرگ محكم ببند.
فان الموت لاقيكا زيرا كه مرگ ترا ملاقات خواهد كرد.
ولا تجزع من الموت از مرگ آه و ناله سرمده .
اذا حل بواديكا زيرا مرگ تو را به سر منزل مقصود مى رساند.(و به سراى تو واردشد).


296 شب ضربت  

ابوصالح حنفى گويد: از على (ع ) شنيدم مى فرمود:رسول خدا را در خواب ديده از پيش آمدها و ناراحتى هايى كه از مردم ديده بودم به حضرتشكايت كردم ، فرمود: يا على گريه مكن . آن گاه فرمود: توجه كن ! چون توجه كردم دومردى را ديدم كه به زنجير آويخته و سنگ پاره هايى بر سر آنها زده مى شودابوصالح گويد: فردا به عادت همه روز براى ديدار اميرالمؤ منين رفتم در بازارقصاب ها خبر شهادت على (ع ) را شنيدم .(347)


297 نايل آمدن به وصال محبوب  

حسن بصرى روايت كرده كه : على (ع ) در شب نوزدهم بيدار و آن شب را بر خلاف عادتبه مسجد نرفت ، دخترش ام كلثوم پرسيد: چرا امشب را بيدار مانده اى ؟
فرمود: براى آن كه اگر بامداد ظاهر شود كشته خواهم شد. ابن نباح در آن هنگام آمده وحضرت را به نماز دعوت كرد، على (ع ) اندكى رفت و برگشت ، ام كلثوم عرض كرد:جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند. حضرت فرمود: آرى بگوييد او با مردم نمازبخواند آن گاه دقتى كرده فرمود: نه چاره از مرگ نيست و نمى توان از چنگ آن فراركرد.
على (ع ) در همان وقت به مسجد وارد شد و ابن ملجم كه تمام شب را بيدار مانده و منتظرورود على (ع ) بود از نسيم سحرى خوابش برده بود؛ على (ع ) با پاى خود او را بيداركرده فرمود: بر خيز موقع نماز رسيده او هم از جا برخاست و كار على را تمام كرد.


298 كمر بند از بهر مرگ اى على  

در حديث آمده على (ع ) در شب نوزدهم بيدار بود و مكرر از اطاق خود بيرون مى آمد و بهطرف آسمان متوجه مى شد و مى فرمود: سوگند به خدا تا بهحال دروغ نگفته ام و دروغ هم به من اطلاع نداده اند، امشب همان شبى است كه بايد بهوصال محبوب نايل گردم آن گاه ، به خوابگاه خود برگشت ، چون بامداد دميد كمر بندخود را بر بست و مى فرمود:

كمر بند از بهر مرگ اى امير
كه مرگ آيد اكنون به ديدار تو
مكن خوف از مرگ و آماده باش
چو مرگ آيد اى جان خريدار تو
چون به صحن خانه رسيد؛ مرغابيان چندى جلوى راه حضرت را گرفتند و فرياد مىزدند، خواستند آنها را آرام كنند و از جلو حضرت دور سازند فرمود: آنها را واگذاريد كهنوحه جدايى مى كنند. سپس از خانه بيرون رفت و رسيد به او آن چه زبان قلم ازنگارشش لال است .(348)

299 علت كم غذا خوردن  

حضرت على (ع ) در آن ماه رمضان كه شب نوزده آن ضربت خورد، شبى در نزد فرزندشحسن (ع ) بود، و شبى در نزد فرزندش حسين (ع ) بود، و شبى در نزد دامادش عبدالله بنجعفر افطار مى كرد، و بيش از سه لقمه غذاتناول نمى كرد، يكى از فرزندانش پرسيد: چرا غذا كم مى خورى ؟ در پاسخ فرمود: يا بنى ياءتى امر الله و انا خميص ، انما هى ليلة او ليلتان
(اى پسرم ، امر خدا (مرگ ) خواهد آمد و من (مى خواهم در آنحال ) شكمم تهى باشد، يك شب يا دو شب بيشتر از عمرم باقى نمانده است).(349)


300 اولين نوحه كنندگان على (ع ) 

حضرت على (ع ) در همان شب آخر عمرش ، از خانه به سوى مسجد حركت كرد، مرغابى هاسر راه آن جناب فرياد مى كردند، و مردم آنها را از او دور مى نمودند، فرمود:
اتركوهن فانهن نوايح .
(آنها را واگذاريد زيرا آنها نوحه گرانند)
و گاهى فرمود:
و الله لتخضبن هذه من هذه
(سوگند به خدا اين از اين و دست بر سر و محاسنش گذاشت خضاب خواهدشد).(350)


301 ديدن پيامبر در خواب  

امام حسن (ع ) روز نوزدهم رمضان كه سحر آن به فرق مقدس على (ع ) ضربت زدند،فرمود: شب گذشته در همين مسجد (كوفه ) پدرم به من فرمود: پسرم ! من نماز شب راخواندم و سپس خوابيدم ، رسول خدا(ص ) را در خواب ديدم و از وضع خودم و سستىاصحاب در امر جهاد شكايت كردم ، آن حضرت به من فرمود:
ادع الله ان يريحك منهم فدعوت الله
(دعا كن و از خدا بخواه تا تو را از دست آنها راحت كند، من همين دعا را كردم.)(351)


302 غذاى امام در شب ضربت خوردن  

در بعضى از كتب معتبره روايت كرده اند كه ام كلثوم گفت : در شب نوزدهم ماه مبارك رمضانبراى افطار حضرت اميرالمؤ منين (ع ) طبقى نزد او گذاشتم ، دو قرص نان جو در آنبود، و كاسه اى از شير نزد آن حضرت آوردم ، و نمك ساييده حاضر كردم ، چون حضرتاز نماز فارغ شد، به آن طعام نگاه كرده و گريست و فرمود: اى دختر! دو نوع خورشبراى من در يك طبق حاضر كردى ؟ مگر نمى دانى كه من متابعت برادر و پسر عموى خودرسول خدا(ص ) را مى كنم ، تا از دنيا رفت دو طعام از براى او حاضر نكردند.
اى دختر! هر كه خوردنى و آشاميدنى و پوشش او در دنيا خوب باشد، ايستادن او در روزقيامت نزد حق تعالى بيشتر است ، اى دختر درحلال دنيا حساب است و در حرام او عذاب . و خبر داد مرا حبيب منرسول خدا(ص ) كه جبرييل از براى او كليدهاى زمين را آورد و گفت : يا محمد خداوند تو راسلام مى رساند و مى فرمايد كه : اگر خواهى تمام كوه هاى تهامه را براى تو طلا مىكنم و به راه مى اندازم ، بگير اين ها را كه كليد گنج هاى زمين است و از ثواب آخرت توچيزى كم نمى شود، حضرت فرمود: بعد از آن چه خواهد بود؟ گفت : مرگ .
آن جناب فرمود: هر گاه چنين است ، مرا به دنيا احتياج نيست ، بگذار مرا كه روزى گرسنهباشم و يك روز سير، تا آنكه در روزى كه گرسنه باشم دعا كنم پروردگار خود را واز او سؤ ال كنم ، و در روزى كه سير باشم پروردگار خود را حمد گويم .
جبرييل گفت : توفيق هر چيزى يافته اى اى محمد.
فرمود: اى دختر اين دنيا خانه فريب است و خانه مذلت و خوارى است هر كه چيزى بهآخرت پيش مى فرستد به او مى رسد.
اى دخترم ! به خدا سوگند چيزى نمى خورم تا يكى از خورش ها را بردارى ، پس شير رابر داشتم ، و اندكى از نان جو با نمك تناول نمود و حمد و ثناى حق تعالى به جاىآورد.(352)


303 نگاه كردن به آسمان  

امام در شب نوزدهم پيوسته مشغول ركوع و سجود بود و تضرع و زارى به سوى حقتعالى مى نمود، بسيار از خانه بيرون مى رفت وداخل مى شد، به اطراف آسمان نظر مى كرد و اضطراب مى نمود و تضرع مى كرد و مىگريست ، پس سوره يس را تا آخر تلاوت نمود، پس اندكى خوابيده ترسان بيدار شدهجامه خود را بر روى مبارك خود كشيد و بر پا ايستاد و گفت : خداوندا مرا به ديدن خودبركت ده . و كلمه لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بسيار گفت .(353)


304 گريه فرزندان  

امام در شب نوزدهم رمضان نماز خواند تا بسيارى از شب گذشت ، و در تعقيب نشسته بودكه آن حضرت را خواب ربود، باز ترسان از خواب بيدار شد، زنان و فرزندان خود راطلبيد و فرمود: در اين ماه از ميان شما خواهم رفت ، در اين شب خوابى هولناك ديدم وبراى شما نقل مى كنم ، در اين ساعت حضرت رسالت (ص ) را در خواب ديدم مى فرمود:اى ابوالحسن به زودى نزد ما خواهى آمد، و نزد تو خواهد آمد شقى ترين امت و محاسن تورا از خون سرت خضاب خواهد كرد، و من بسيار مشتاقم به لقاى تو، و تو در دهه آخر اينماه به نزد ما خواهى آمد، زود بيا نزد ما كه آنچه نزد ماست بهتر است و باقى تر است ازبراى تو.
چون اهل و اولاد آن حضرت اين سخنان جانسوز را شنيدند، صدا به گريه بلند كردند،پس قسم داد ايشان را كه ساكت شويد، چون ساكت شدند، وصيت كرد ايشان را به نيكى هاو نهى كرد ايشان را از بدى ها. چون از وصيت فارغ گرديد، بازمشغول عبادت شد، پيوسته در ركوع و سجود و تضرع و زارى بود، و هر ساعت از خانهبيرون مى رفت به اطراف آسمان نظر مى كرد، نظر در ستاره ها مى كرد و مى فرمود:به خدا سوگند كه دروغ نشنيده ام از رسول خدا، اين شبى است كه مرا وعده داده است . پس ‍برگشت به جاى نماز خود و مى گفت : اللهم بارك لى فى الموت ، يعنى : خداوندا مباركگردان براى من مرگ را، و بسيار مى گفت : انا لله و انا اليه راجعون و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ، پس بسيار صلوات مى فرستاد بر محمد وآل محمد (ص ) و استغفار بسيار مى كرد.(354)


305 نزديكى اجل  

ام كلثوم گفت : چون در شب شهادت ، قلق و اضطراب آن حضرت را ديدم ، مرا خواب نبردگفتم : اى پدر چرا امشب خواب بر تو حرام گرديده و استراحت نمى فرمايى ؟
گفت : اى دختر من با شجاعان بسيار جنگ كرده ام و خود را بهاهوال عظيمه افكنده ام ، هرگز رعبى و ترسى در دلم به هم نرسيده است ، امشب بسيارترسانم ؛ پس فرمود: انا لله و انا اليه راجعون ، ام كلثوم گفت : اى پدر چرا در تماماين شب خبر مرگ خود را به ما مى دهى ؟
فرمود: اى دختر اجل نزديك گرديده و آرزوها قطع شده است . ام كلثوم چون اين خبر شنيدبسيار گريست ، حضرت فرمود: گريه مكن ، من نگفتم اين خبر را مگر به آنچه عهد كردهاست به سوى من رسول خدا(ص )(355)


306 مناجات در شب ضربت  

على (ع ) در شب نوزدهم ، اندكى به خواب رفت و بيدار شد فرمود: دخترم ! چون نزديكوقت اذان شود، مرا خبر كن و مشغول تضرع و زارى و عبادت شد، چون نزديك وقت نماز شد،ام كلثوم مى گويد، آب نزد آن حضرت آوردم ، برخاست و تجديد وضو كرد و جامه هاىخود را پوشيد و به جانب مسجد رفت . چون به صحن خانه رسيد، مرغابى هايى كهبراى برادرم حسن هديه آورده بودند بر سر راه او آمدهبال ها گشودند فرياد كردند، و قبل از آن شب صداى ايشان در نمى آمد، حضرت فرمود:لا اله الا الله فرياد كننده چندند كه از عقبشان نوحه كنندگان خواهند بود، فردا بامدادقضاى الهى ظاهر شود.(356)


307 شب ضربت به فكر غذاى مرغابيان  

ام كلثوم گفت : اى پدر چرا فال بد مى زنى ؟
فرمود: هيچ يك از ما اهل بيت فال بد نزدند و فال بد در ايشان اثر نمى كند، وليكن سخنحقى بود كه بر زبانم جارى شد، دخترم به حق خودم تو را سوگند مى دهم كه اينمرغابيان را رها كنى كه حيواناتى بى زبانند كه حبس كرده اى ايشان را آب و دانه بدهچون گرسنه و تشنه شوند، يا رها كن آنها را كه از گياه هاى زمين بخورند.(357)


308 كمر مرگ بستن  

هنگامى كه على (ع ) به در خانه رسيد و خواست كه در را بگشايد قلاب در به كمر آنحضرت بند شد و از كمرش باز شد و افتاد، پس آن را از زمين برداشت به كمر بست وشعرى چند خواند كه مضمون آنها اين است كه : كمر خود را براى مرگ ببند. به درستىكه مرگ تو را ملاقات مى كند، و جزع مكن از مرگ وقتى كه به محله تو مى آيد، مغرورمشو به دنيا هر چند موافقت نمايد، چنانچه دهر كه تو را خندان گردانيده است باز تو رابه گريه خواهد آورد، پس فرمود: خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، و مبارك گردانبراى من لقاى خود را.
ام كلثوم گفت : چون اين اخبار رنج آور را شنيدم گفتم : واغوثاه وا اءبتاه ، در تمام اين شبخبر مرگ به ما مى گويى .
فرمود: اى دختر اينها دلالت ها و علامت هاى مرگ است كه از پى يكديگر ظاهر مى شود.پس در را گشوده بيرون رفت ، ام كلثوم گفت : من برگشتم و آنچه از آن حضرت ديده وشنيده بودم به حضرت امام حسن نقل كردم .(358)


309 نگرانى زينب (س ) 

اضطراب سراسر وجود زينب را گرفته و نگران است . به نزد پدر مى آيد كه بابا،امشب تو به مسجد مرو، كه دلم نگران است . بگذار ديگرى به جاى تو رود. فرمود: لا مقرمن القدر، گريز از قدر و قضاى خدا ممكن نيست . اگر بلاى زمينى باشد بر رفع آنقادرم اگر بلاى آسمانى (مرگ ) باشد كه بايد جارى گردد.(359)


310 درد دل آخر با امام حسن (ع ) 

حضرت امام حسن (ع ) برخاست و از پى پدر بزرگوار خود به مسجد رفت ، پيش از آنكهداخل مسجد شود به آن حضرت رسيد و گفت : اى پدر بزرگوار چرا در اين وقت شب ازخانه بيرون آمده اى ؟ گفت : اى نور ديده من ، خوابى وحشتناكى ديدم .
جناب امام حسن (ع ) گفت : اى پدر خواب خود را براى من بيان كن .
فرمود: ديدم جبرييل بر كوه ابوقبيس فرود آمد و دو سنگ از آن كوه برگرفت و به سوىكعبه رفت ، و بر بام كعبه ايستاد و آن سنگ ها را بر هم زد كه ريزه ريزه شدند، پسبادى وزيد و آن ريزه هاى سنگ را پراكنده كرد، هيچ خانه در مكه و مدينه نماند مگر آنكهريزه اى از آن سنگ در آن داخل شد.
حضرت امام حسن (ع ) پرسيد: پدر اين خواب را چگونه تعبير كردى ؟
فرمود: اين خواب دلالت مى كند بر آنكه پدر تو شهيد شود، و هيچ خانه در مكه و مدينهباقى نمى ماند مگر آنكه اندوهى از مصيبت او در آن خانهداخل شود.
حضرت امام حسن (ع ) فرمود: آيا مى دانى كه اين واقعه وحشتناكى خواهد بود؟
فرمود: حبيب من رسول خدا (ص ) خبر داده است كه اين واقعه هاى كه خواهد بود. پيامبر بهمن فرمود: كه در دهه آخر ماه مبارك رمضان شهيد خواهم شد به ضربت شمشير ابن ملجممرادى .
امام حسن (ع ) فرمود: اى پدر هر گاه مى دانى كه اوقاتل تو خواهد بود او را به قتل برسان .
حضرت فرمود: اى فرزند گرامى ! قصاص پيش از جنايت نمايم ؟
فرمود: اى فرزند به رختخواب خود برگرد.
امام حسن (ع ) گفت : اى پدر مى خواهم با تو بيايم .
فرمود: تو را سوگند مى دهم كه برگردى ، پس امام حسن (ع ) به خانه برگشت و با امكلثوم محزون و غمگين نشستند، بر سخنان و حالات آن حضرت مى گريستند.(360)


311 آخرين رمضان على (ع ) 

آخرين ماه مبارك رمضان كه بر على گذشت ماه مبارك ديگرى بود براى او يك صفاىديگرى داشت و براى خاندان على (ع ) از همان روزاول ماه رمضان تواءم با يك دلهره و اضطراب بود چون آن ماه رمضان ، روش ‍ على (ع ) باهمه ماه رمضانهاى ديگر تفاوت داشت يكى از آن خدمت هاى قهرمانى اش را به عنوان نمونهذكر مى كنيم على (ع ) مى فرمايد:
اين آيه شريفه نازل شد، الم ، احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لايفتنون ولقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين (361) كهخطاب به مسلمين است به مؤ منين كه خيال كرده اند كه ما آزمايش براى آنها پيش نخواهيمآورد خير پيش مى آوريم على (ع ) مى فرمايد: تا اين آيهنازل شد فهميدم كه بعد از پيغمبر فتنه ها و آزمايش هاى بزرگى براى اين ملت پيش مىآيد عرض كردم : يا رسول الله ! مقصود از آنچه كه در دين آيه آمده چيست ؟
فرمود: (يا على ان امتى سيفتنون من بعدى )(362) بعد از من امت من مورد امتحان وآزمايش قرار مى گيرند بعد در آنجا مى فرمايد: به پيغمبر عرض كردم : يارسول الله ! آن گروهى كه در احد شهيد شدند 70 نفر بودند كه در راءس آنها حمزة بنعبدالمطلب بود، آنها قهرمان هاى احد بودند و من از اين فيض محروم ماندم و شهادت از مندور شد خيلى ناراحت شدم كه چرا من به اين فيضنايل نشدم .
من به ايشان عرض كردم : چرا اين فيض از من گرفته شد؟
فرمود: در اينجا شهيد نشدى اما عاقبت امر، تو در راه خدا شهيد خواهى شد، در حالتى كهدر احد يك جوان 25 ساله است ، تازه با زهراء سلام الله عليها ازدواج كرده است يكفرزند بيشتر نداشت ، امام مجتبى (ع ) يك خانواده جوان همه آرزوهاى شان اين است كهزندگى شان كم كم پيش ‍ برود على (ع ) را ببينيد تنها آرزوى بزرگش اين است كه درراه خدا شهيد بشود! پيغمبر (ص ) فرمودند: على تو شهيد مى شوى ، بعد فرمود: كيفصبرك ، در حين شهادت صبر تو چگونه خواهد بود؟
على عرض كرد: يا رسول الله ليس هذا من مواطن الصبربل من مواطن الشكر، نفرماييد چگونه صبر مى كنى بفرماييد چگونه سپاسگزار هستى ؟
فرزندان على (ع ) آمدند جلوى اميرالمؤ منين (ع ) را گرفتند و گفتند: پدر جان نمىگذاريم شما به مسجد برويد، و حتما بايستى يك نفر ديگر را به نيابت بفرستى .
اولفرمودند: خواهرزاده ام (جعده بن جبيره ) را بگوييد برود نماز جماعت را با مردمبخواند. بعد خودشان نقض كردند، فرمودند: نه خودم مى روم .
عرض كردند: اجازه بدهيد كسى شما را همراهى كند.
فرمود: خير نمى خواهم كسى مرا همراهى كند ولى براى او شب با صفايى است اين تعبيرمال خود ايشان است كه فرموده اند: و ما كنت الا كقارب ورد، و طالب وجد(363) بعد ازاين كه در بستر افتاده است اين جمله ها را مى فرمايد؛ به خدا قسم اين ضربت كه برفوق من وارد شد مثل من مثل عاشقى بود كه به معشوق خودش رسيد،مثل آن كسى بود كه در شب ظلمانى دنبال چاه آبى مى گردد تا خيمه و خرگاهش را برداردو يه آنجا برود، اگر در آن تاريكى آن چاه آب را پيدا كند چقدرخوشحال مى شود مثل من هم مثل همان شخص است . حافظ مى گويد:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
و حافظ هم اشاره به همين معنى دارد.
فرمودند: من خودم مى روم . خدا مى داند كه او چه هيجانى داشت ، البته خودش مى فرمايد:من خيلى كوشش كردم كه راز آن مطلب را كشف كنم ، يعنى خصوصيات آن را بعضى گفتهاند ولى اجمالا مى داند به اين كه يك حادثه بزرگى براى او اتفاق مى افتد از نهجالبلاغه اين طور استفاده مى شود: خيلى كوشش كردم كه سر و باطن اين كار را به دستبياورم ، ولى خدا اباء كرد، جز اينكه اين سر را اخفاء بكند، آمد و آمد خودش اذان صبح رامى گفت : با آن سپيده دم خداحافظى كرد و گفت : اى صبح ، اى سپيده دم اى فجر از روزىكه على به اين دنيا چشم گشاده است آيا روزى بوده است كه تو از فخر بدمى و چشمعلى خواب باشد يعنى اى سپيده دم بعد از اين چشم على براى هميشه به خواب خواهد رفتدر وقتى كه دارد از ماءذنه پايين مى آيد، مى فرمايد:
خلوا سبيل المؤ من المجاهد
فى الله لا يعبد غير الواحد
و يوقظ الناس الى المساجد(364)
راه مؤ من مجاهد را باز كنيد، باز خودش را به عنوان يك مؤ من مجاهد توصيف مى كند، دلهرهها، اضطراب ها هست ، على گفته بود: پشت سر اين ضجه ها، نوحه هايى هست يك وقت يكفرياد همه را متوجه كرد صدايى شنيدند كه در همه جا پيجيده است :
(تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى ،قتل ابن عم المصطفى ، قتل الوصى المجتبى ،قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقياء)
به خدا سوگند ستون هاى هدايت در هم شكست و نشانه هاى تقوى محو شد و دستاويزمحكمى كه ميان خالق و مخلوق بود گسيخته گرديد پسر عموى مصطفى (ص ) كشته شد،على مرتضى به شهادت رسيد و بدبخت ترين اشقيا او را شهيد نمود.(365)

312 نفرين على (ع ) 

شب جمعه و شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت ، آخرين شب عمر امام على (ع ) بود، امامحسن (ع ) مى گويد: همراه پدرم على (ع ) به سوى مسجد رهسپار شديم . پدرم به منفرمود: (پسرم ! امشب لحظه اى چرت مرا فرا گرفت ، در همان لحظهرسول خدا (ص ) را ديدم ، عرض ‍ كردم : (اىرسول خدا، چيست اين مصائبى كه از ناحيه امت تو به من رسيده است ؟ كه آنها به راهعداوت و انحراف افتاده اند).
رسول اكرم (ص ) به من فرمود: ادع عليهم : (آنها را نفرين افتاده اند).
من امشب در مورد اين امت (منحرف ) چنين نفرين كردم .
اللهم ابدلنى بهم خيرا منهم و ابدلهم بى من هو شر منى
(خدايا به عوض آنها، ديدار و هم نشينى با خوبان را نصيب من گردان ، و به عوض من ،بدان را بر آنها مسلط كن ).(366)
سحرگاه همان شب نفرين امام على (ع ) به استجابت رسيد.


بخش ششم : ضربت خوردن على (ع ) در مسجد 

313 ضربتى بر جاى ضربت ملعون ديگر 

شيخ مفيد به سند معتبر از امام زين العابدين (ع ) روايت كرده است ؛ كه چون ابن ملجم قصدقتل حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را كرد، ديگرى را با خود آورده بود و ضربت آن ملعونديگر به ديوار مسجد خورد. چون حضرت نزديك محراب آمد ومشغول نماز شد و به سجده رفت ، ابن ملجم ضربتى بر سر آن حضرت زد، بر جاى آنضربتى آمد كه عمرو بن عبدود بر سر آن حضرت زده بود چون صداى مردم بلند شد،حضرت امام حسن و امام حسين (ع ) به مسجد دويدند ابن ملجم را گرفته در بند كردند، وپدر بزرگوار خود را برداشته به خانه بردند.
سپس لبابه به نزديك سر آن حضرت نشست و ام كلثوم نزد پاى او نشست و صداىشيون از خانه آن حضرت بلند شد، پس آن حضرت ديده هاى مبارك خود را گشود و بهسوى حسن و حسين (ع ) نظر كرد و فرمود كه : رفيق اعلا و صحبت انبياء و اوصياء بهتراست براى دوستان خدا از دنياى بى بقا، اگر من از اين ضربت كشته شوم ، آن ملعون رايك ضربت بيشتر نزنيد، اين را فرمود و ساعتى مدهوش شد، چون به هوش باز آمدفرمود: در اين وقت رسول خدا(ص ) را ديدم كه مرا تكليف رفتن مى كند و فرمود كه :فردا شب نزد ما خواهى بود.(367)


314 آخرين اذان على (ع ) 

سحرگاه شب 19 رمضان حضرت على (ع ) داخل مسجد شدند،قنديل ها خاموش شده بود و مسجد تاريك بود، حضرت چند ركعت نماز ادا كرد، ساعتىمشغول تعقيب بود، سپس برخاست و دو ركعت نماز خواند و بر بام مسجد رفت ، دست هاىمبارك را بر گوش هاى خود گذاشت و اذان گفت . وقتى آن حضرت اذان مى گفت ، هيچ خانهدر كوفه نمى ماند مگر آنكه صداى او را مى شنيدند. ابن ملجم ملعون در تمام شب بيداربود و در آن امر عظيم كه اراده كرده بود تفكر مى كرد، و در ميان شب قطامه به نزد او آمدگفت : كسى كه چنين اراده اى دارد. خواب بر او حرام است ، برخيز و على را بهقتل برسان و برگرد و مراد خود را از من حاصل گردان ، آن ملعون گفت : على را مى كشم ومى دانم كه به مراد خود نمى رسم پس در آن وقت صداى اذان حضرت را شنيدند، آنملعونه گفت : زود برو كه فرصت از دست مى رود.(368)


315 بيدار كردن قاتل خود 

در تمام آن شب ، ابن ملجم ملعون با شبيب و وردان در مسجد بودند و انتظار آن حضرت مىبردند چون حضرت از اذان فارغ شد و پايين آمد ومشغول تسبيح و تقديس حق تعالى بود و صلوات بر محمد وآل محمد مى فرستاد، به صحن مسجد آمد و افراد خواب را براى نماز بيدار مى كرد، تاآنكه به ابن ملجم رسيد، ديد كه او بر رو خوابيده است فرمود: برخيز از خواب براىنماز و چنين مخواب كه اين خواب شيطان است ، بلكه بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است ، و بر پشت خوابيدن خواب پيغمبران است پس حضرت فرمود كه : قصدى درخاطر خود دارى كه نزديك است از آن آسمانها از هم بپاشد و زمين شق شود و كوه هاسرنگون گردد، و اگر بخواهم مى توانم خبر بدهم كه در زير جامه چه دارى ؛ و از آندر گذشت به نزد محراب رفت و مشغول نماز شد، و ركوع و سجود را بسيارطول داد چنانچه عادت او بود.(369)


316 ضربت در سجده اول  

پس آن ملعون به نزد آن ستون كه حضرت نماز مى كرد ايستاد، چون حضرت سر از سجدهاول برداشت آن ملعون ضربتى بر سر آن حضرت زد درست در جاى ضربت عمرو بنعبدود آمد و پيشانى او را شكافت ، پس حضرت فرمود: بسم الله و بالله و على ملةرسول الله ، و گفت : برب الكعبه ، يعنى فايز و رستگار شدم به حق پروردگاركعبه . چون اهل مسجد صداى حضرت را شنيدند همه به سوى محراب دويدند، چون آنشمشير را به زهر آب داده بودند، زهر در سر و بدن مقدسش دويد. چون مردم به نزديك آنحضرت رسيدند، ديدند در محراب افتاده است و خاك برمى گيرد و بر جراحت خود مىريزد و اين آيه را مى خواند:(منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى )يعنى : از زمين خلق كرده ام شما را، و به زمين بر مى گردانم شما را، و از زمين بيرون مىآوردم شما را بار ديگر، سپس فرمود: آمد امر خدا، و راست شد گفتهرسول خدا.(370)


317 لرزيدن زمين  

قبل از ضربت ابن ملجم ، شبيب ضربتى حواله آن حضرت كرد و بر طاق مسجد آمد، چونضربت ابن ملجم به سر مبارك آن حضرت رسيد، زمين لرزيد و درياها طوفانى شد،درهاى مسجد به هم خورد، چون حضرت را برداشتند، رداى مباركش را بر سرش بستند،حضرت خون سر خود را بر محاسن مباركش كشيد و فرمود: اين همان وعده اى است كه خدا ورسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا ورسول .
پس از ضربت بر فرق على (ع ) خروش از ملايكه آسمانها و زمين ها بلند شد، و بادسياه تندى وزيد كه هوا را تيره كرد. و جبرييل در ميان آسمان و زمين صدا زد:
به خدا سوگند كه درهم شكست اركان هدايت ، و تاريك شد ستاره هاى علم نبوت ، و برطرف شد نشانه هاى پرهيزگارى ، و گسيخته شد عروة الوثقاى الهى ، و كشته شدپسر عموى محمد مصطفى وصى و برگزيده مجتبى ، و شهيد شد سيد اوصياء علىمرتضى ، او را شهيد كرد بدبخت ترين اشقياء.(371)


318 دويدن فرزندان به سمت مسجد 

زمانى كه ام كلثوم جبرييل را شنيد، سيلى به صورت خود زد و گريبان چاك كرد،فرياد وااءبتاه ، واعلياه ، وا محمداه و واسيداه برآورد، پس ‍ حضرت امام حسن و امام حسين (ع) از خانه به سوى مسجد دويدند، ديدند كه مردم نوحه و فرياد مى كنند و مى گويند:وااماماه و وااميرالمؤ منيناه ، به خدا سوگند كه شهيد شد امام عابد مجاهد كه هرگز براىبت سجده نكرده بود، و شبيه ترين مردم بود بهرسول خدا (ص ).
چون آن دو مظلوم داخل مسجد شدند، فرياد واابتاه و واعلياه بر آوردند مى گفتند: كاش ما رامرگ در مى يافت و اين روز را نمى ديديم . چون به نزديك محراب آمدند، پدر بزرگوارخود را ديدند كه در ميان محراب افتاده است ، و ابوجعده با جماعتى مى خواهند او را بلندكنند كه با مردم نماز بخواند، اما نمى تواند. حضرت اميرالمؤ منين (ع ) امام حسن (ع ) رابه جاى خود گذاشت كه با مردم نماز گزارد، و خود نشسته نماز را به اشاره ادا كرد،خون خود را بر روى خود مى ماليد و هر ساعتى به طرفى مى افتاد.(372)


319 سر على (ع ) در دامن امام حسن (ع ) 

چون حضرت امام حسن (ع ) از نماز فارغ شد، سر مبارك پدر بزرگوار خود را در دامنگذاشت و گفت : اى پدر بزرگوار پشت ما را شكستى ، چگونه تو را به اينحال ببينيم پس حضرت ديده مبارك خود را گشود فرمود: اى فرزند گرامى بعد از امروزبر پدر تو غمى و المى و جزعى نيست ، اينك جد تو محمد (ص ) وجده تو خديجه و مادرتفاطمه زهرا (ع ) و حوريان جنة المارى بر دور پدر تو بر آمده اند و انتظار رفتن او مىكشند، پس شاد باش دست از گريه بازدار كه گريه تو ملايكه آسمانها را به گريهآورده است .(373)


320 تمام شدن اندوه على (ع ) 

چون صداى وحشت انگيز شهادت على (ع ) در كوفه منتشر شد، مردان و زنان از خانه ها بهسوى مسجد دويدند، چون به مسجد رسيدند ديدند كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) سرش دردامان امام حسن (ع ) است ، با آنكه جاى ضربت را محكم بسته اند خون مى ريزد و گلگونهمباركش از زردى به سفيدى مايل شده است ، به اطراف آسمان نظر مى كند و زبانش بهتسبيح و تقديس الهى مشغول است ، و مى گويد: پروردگارا از تو رفاقت انبياء واوصياء و اعلاى درجات جنة الماءوى را مى خواهم .(374)


321 گريه امام حسن (ع ) 

حضرت على (ع ) ساعتى مدهوش شد و قطرات اشك از ديده هاى نور ديده مصطفى حسنمجتبى (ع ) مى ريخت ، چون آب ديده آن حضرت بر روى پدر بزرگوارش ريخت چشمگشود فرمود: چرا گريه مى كنى فرزندم ، بعد از اين روز بر پدر تو ترسى ووهمى نيست ، اينك جد تو محمد مصطفى (ع ) و خديجه كبرى و فاطمه زهرا و حوريان بهشت، نزد پدر تو حاضر شده اند و انتظار قدوم او را مى كشند، و ملايكه آسمان ها به درگاهحق تعالى صداها بلند كرده اند. اى فرزند گرامى بر پدر خود ناله مى كنى و تو بعداز پدر خود به زهر ستم شهيد خواهى شد، و برادرت حسين به تيغ ستم دشمنان شهيدخواهد شد، و با اين حال به جد و پدر و مادر خود ملحق خواهيد شد.
پس حضرت امام حسن (ع ) گفت : اى پدر آيا نمى گويى كه اين معامله با تو كه كرد؟فرمود: فرزند يهوديه عبدالرحمن بن ملجم مرا ضربت زد، والحال از باب كنده داخل مسجد خواهد شد، پيوسته زهر شمشير آن ملعون بر سر و بدن آنحضرت اثر مى كرد و مدهوش مى گرديد، و مردم مى گريستند، خاك مسجد را بر سر مىريختند.(375)


322 دستگيرى قاتل على (ع ) 

ناگاه صدايى از در مسجد بلند شد و ابن ملجم را دست بسته از در مسجد به درون مىآوردند، و مردم او را لعنت مى كردند و آب دهان بر روى نحسش مى انداختند و گوشش را بهدندان مى جويدند و مى گفتند: اى دشمن خدا چه كردى ؟ امت محمد را هلاك كردى ، و بهترينمردم را شهيد كردى .
آن ملعون ساكت بود و سخن نمى گفت ، حذيفه نخعى شمشير برهنه در دست داشت در پيشروى آن ملعون مى آمد و مردم را مى شكافت تا آنكه او را به نزديك حضرت آورد، چون نظرامام حسن (ع ) بر او افتاد، فرمود: اى ملعون تو كشتى اميرمؤ منان و امام مسلمانان را، آياجزاى او از تو اين بود كه تو را پناه داد و بر ديگران اختيار كرد و به تو عطاهافرمود، اى بدبخت ترين امت ، سر به زير افكند و جواب نگفت (376)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation