بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب با جوانان در ساحل خوشبختی, سید حمید فتاحى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     19430001 -
     19430002 -
     19430003 -
     19430004 -
     19430005 -
     19430006 -
     19430007 -
     19430008 -
     19430009 -
     19430010 -
     19430011 -
     19430012 -
     19430013 -
     19430014 -
     19430015 -
     19430016 -
     19430017 -
     19430018 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بنابراين حريم و مرز غيرت ، رعايت حلال و حرام الهى است و اين مسئله تحت عنوان يك حقيقتدينى در تمام زمينه ها، قابل استفاده مى باشد وقتى كه آقاى [راسل ] مى گويد كه غيرت از حسادت مردها، آغاز مى شود چون ننگ و عار مى دانند كه كسىبه زن او نزديك شود و ارتباط نامشروع ايجاد كند و بخاطر اين ننگ ، غيرتمند مىگردند.
بايد در پاسخ به او گفته شود:
1 - رعايت حريم چيزهائى كه از مشخصات انسان است يك امر فطرى است چون هر كسى دربرنامه هاى زندگى ، اختصاصاتى دارد و در هر شرائطى حاضر نمى شود. آن را درمعرض ديد عموم مردم قرار دهد زن اسرار مرد است و هيچكس راضى به افشا اسرار خويشنمى باشد.
2 - زن در فرهنگ دينى مانند مرد مسئوليت دارد و بوسيله ازدواج سلب اختيار نمى شود تابصورت كالا، در اختيار شوهرش باشد و او آن را بديگرانبذل كند. بلكه و حفظ حقوق زناشوئى مخالف چنين كار زشت است .
3 - وجود زن ، محيط پرورش و توليد نسل انسان است اگر مراقبت هاى ويژه اى در مورد آن، صورت نگيرد و او در اختيار عامه مردان قرار بگيرد. هيچ تضمينى بر سلامتىنسل هاى آينده نخواهد بود پس او در عين زن بودن مادر است براى حفظ شئونات مادرى ،غيرت لازم است تا موجبات طهارت نسل بشر را با رعايت نظم زندگى انسان كه همانمراعات دستورات الهى است فراهم كند.
4 - انسان بعنوان يك موجود مسئول آفريده شده است و هيچ كس منكر آن نمى باشد آيارعايت نكردن مسئوليتها، عقوبتى ندارد؟ پس چرا زنان فداى شهو ترانى مردان بى بندبار شوند آيا راه درست و متناسب با مسئوليت آنان وجود ندارد؟
بهر حال مشكلات روحى عده اى نبايد با سخنان مسمومشان ، وارد جامعه و افكار جوانانباشد و آن ها را در موقعيت حساس و لغزنده ، گرفتار امواج خروشان فتنه و فسادهاسازد.
حجاب و پوشش زن از ديدگاه اسلام
علل و عواملى كه در مسئله پوشش و حجاب زن عنوان شده بود بطور اختصار مطرح كرديمو معلوم شد كه اين دعاوى براى قانونِ مهم ومعقول و منطقى حجاب ، نمى تواند دليل واقعى باشد و انسانها بايد اعتراف كنند كه ازدرك كاملِ حكمت و مصالح دستورات الهى عاجز و ناتوان هستند و نبايد عصاره فكر وانديشه محدود خويش را علت و يا عامل يك قانون ارزشمندى بدانيم كه مى تواند وجود زنرا به لياقت و شايستگى هاى لازم و فوق تصورنائل سازد.
و آنچه در مقام تحقيق و بررسى موضوعات و فهم درست آنها، ضرورت دارد اينكه انسانبايد ابتداء نظر و عقيده كارشناسان مسئله را به بيند و سپس برداشت هاى خويش را بامعيارهاى واقعى و معصوم تطبيق دهد تا اينكه بتواند در مقام اظهار نظر، راهمعقول و مقبولى را انتخاب كند.
در اين بحث دو موضوع بايد بخوبى تعريف شود: 1 - زن 2 - حجاب .
زن به عنوان يك انسان چه خصوصياتى دارد و چرا بايد از مرد متفاوت باشد ، آيا مگر هر دو انسان نيستند ؟
ج هيچ كس در اينكه زن و مرد از نوع انسان هستند و در آئين آسمانى مكلف مى باشندشكىندارد و قرآن هم در اغلب موارد هر دو را عنوان مى كند[مَنعَمِل صالِحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى ...] و از نظر اسلام كلمه انسان در لسان آيات واحاديث به هردو شامل مى شود وقتى كه مى فرمايد: [اِنَّ الانسانَ لَفى خُسرٍ ...] مرادمرد و زن است پسمعلوم شد كه زن در مقام انسان بودن هيچ چيز از مرد كم ندارد ولىتفاوتهاى فاحشى كهدر ميان آنان وجود دارد نشان دهنده اهداف عاليهخالقمتعال است كه بدينوسيله بركات و عنايات خويش را نصيب بندگان خود مىنمايد و لازمبذكر است اين تفاوتها ملاك ارزش و امتياز نيست كه كسى ادعا كندشما چون زن هستيدارزش و امتيازتان پائين است و شما چون مرد هستيد امتيازتانبيشتر است و اسلام از ابتداىورود به جهان بشريت ملاك و معيار سنجش ارزش وامتياز را در ميان نوع بشر [اعم از زن ومرد] تقوا و پاكدامنى آنها تعيين فرموده استپس معلوم شد كه وجود تفاوت در ميان زن ومرد، مقتضاى طبيعت وجودى آنهاست نهاينكه مرد و يا زن بودن ملاك ارزش آنانست .
وقتى كه پذيرفتيم سيستيم وجود مرد، با سيستيم وجود زن فرق دارد بنابراين لازم استهر كدام متناسب با خود آئين نامه اى داشته باشد مثلاً : در محيط زندگى هر كسى درخت وگل كارى وجود دارد ولى برخورد ما با آنها متناسب با وضع واحوال آنهاست اگر چه همه آنها در عنوان كلمه [نباتات ] مشتركند ليكن تفاوتهاى موجود،نيازمندى آنها را روشن مى سازد.
مثلاً: در بعضى از فصول سال گلها را از باغچه به اطاقمنتقل مى كنيد ولى به درختان موجود در حياط دست نمى زنيد اگر به شما اعتراض كنند چرااين گُل ها را تحت پوشش و حجاب اطاق قرار مى دهى ؟ خواهيد گفت حجاب و پوشش نياز واحتياج او بوده است اگر اينكار را نمى كردم نابود مى گشت .
نكته دوم از نظر دينى حجاب بعنوان نياز و احتياج قطعى زنان مطرح است وقتىكهبراى رشد و پرورش استعدادهاى زنان ، برنامه ريزى مى شود ابتداءبايد بهاحتياجات قطعى و ضرورى او توجه كرد شما گُلدان رادرمقابل شدت حرارت آفتاب يا سردى هوا و و ..... به محيطاَمنمنتقل مى نمائيد تا مانعى بر سر راه رشد و كمالات آن ايجاد نگردد حجاب نيازو احتياجقطعى جنس زن است چون بدون آن از رشد و تعالى و شكوفائىاستعدادهايش محروم مىشود.
شارع مقدس شرائط پوشش و حجاب را بيان مى فرمايد مبنى براينكه زن نبايد خود رادر تيررس شياطين قرار دهد همانطورى كه سرو صورت و بدنش بايد پوشش داشتهباشد صدا و راه رفتن ، طرز برخورد و و .... همه و همه بايد حجاب داشته باشند يعنىزن نبايد در اندرونش چنان آسيب پذير باشد كه ابزار شياطين و منشاء وسوسه ها، و مانعتكامل و رشد ارزشهايش قرار گيرد خداوند در قرآن مى فرمايد:
قُل لِلمُؤ مِنِينَ يَغُضُّوا مِن اَبصارِهِم وَيَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِكَ اءَزكى لَهُم اِنَّ اللهَخَبِيرٌ بِما يَصنَعُونَ # وَ قُل لِلمُؤ مِناتِ يَغضُضنَ مِن اَبَصارِهِنَّ و يَحفَظنَ فُرُوجَهُنَّولايُبدِينَ زِينَتَهُنَّ اِلا ما ظَهَرَ مِنها وَليَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ ولايُبدِينَ زِينَتَهُنَّاِلا لِبُعُولَتِهِنَّ اءوابَآئِهِنَّ اءَو ابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ اءواءَبنَآئِهِنَّ اءواءبنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ اَواِخوانِهِنَّ اَوبَنى اِخوانِهِنَّ اَوبَنى اَخَواتِهِنَّ اونِسائِهِنَّ اءومَا مَلَكَت اءيمانُهُنَّ اءَوِالتَّابِعينَغَيرَ اُولىِ الا ربَةِ مِنَ الرِّجالِ اَوالطِّفلِ الَّذينَ لَم يَظهَرُوا عَلَى عَورا تِ النِّسآءِ وَلايَضرِبنَ بِاءرجُلِهِنَّ لِيُعلَمَ مَا يُخفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ و تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعا اءَيُّهَ المُؤمِنُونَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ .(187)
به مردان مؤ من بگو، چشمان خود را از نگاه كردن به نامحرم باز دارند و دامن خويش را ازآلوده شدن به گناه محافظت نمايند اين عمل براى آنان پاكيزه تر است و خداوند بههركارى كه انجام مى دهند آگاه است .
در آيه بعد مى فرمايد: به زنان مؤ منه بگو، چشمان خود را از نگاه كردن به نامحرمباز دارند عفت و پاكدامنى خويش را حفظ نمايند و زينت هاى خود را آشكار نسازند مگر آنچه خود پيداست و بايد روسرى [هر نوع پارچه اى كه مى تواند سر و موهاى يشان راتحت پوشش قرار دهد] خود را بشكلى قرار دهند تا اينكه سر و اطراف گردن كه بخشىاز سينه را نيز شامل مى شود آشكار نباشد زينت هايشان را ظاهر نكنند جز براى شوهرانخود، و پدرانشان و يا پدر شوهرانشان و يا بفرزندانشان و يا فرزند شوهرانشان [كهاز زنان ديگر است ] و يا به برادرانشان و پسران آنها، و يا به پسر خواهرانشان ، و يابراى زنانشان يا مملوكاتشان ، يا مردان خدمتكارى كه در اثر ضعفعقل متوجه مسائل امورات زنان نمى شوند [مسائل جنسى را درك نمى كنند] و يا كودكانى كههنوز از مسائل عزائز جنسى آگاهى ندارند، زنها نبايد در هنگام راه رفتن پاهاى خود راطورى حركت بدهند كه زيورهاى موجود در آن [مانندخلخال و و ...] بر نامحرمان آشكار گردد اى مؤ منين همگى درمقابل خطاهايتان بدرگاه خدا توبه كنيد تا اينكه در هر دو سرا خوشبخت شويد.
نكاتى كه در آيات مطرح است :
1 - نگاه كردن بنامحرم بر مرد و زن حرام است نبايد زن بيك مرد بيگانه با چشم شهوتنگاه كند و هم چنين براى مرد، نيز حرام است كه به زن اجنبى ، با نگاه شهوت بنگردبنابراين حكم حرمتِ نگاه كردن منحصر به مرد نيست بلكه زن هم مانند مرد در اين حكمشريك است ام سلمه كه يكى از زنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) استنقل مى كند كه بعد از نزول آيه حجاب ، من و ميمونه (188) نزدرسول خدا بوديم ناگاه ابن مكتوم كه يك مرد نابينا بود واردمنزل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به ما دستور داد خودتان را مخفى كنيد وقتى كهما به خدمتش عرضه داشتيم كه او نابيناست و ما را نمى بيند حضرت فرمود: آيا شما او رانمى بينيد؟(189)
2 - نگاه كردن با ديدن تفاوت دارد آنچه از نظر اسلام حرام است نگاه كردن است چون بااراده و اختيار انجام مى گيرد اما [ديدن ] بدون اراده محقق مى شود اگر كسى بگويد من زنىرا ديدم يعنى يكى لحظه چشمم به او افتاد اما وقتى كه مى گويد من به او نگاه كردم ،يعنى با اختيار و قصد خاصى به او نگاه نمودم ،
3 - مراد از زينت در آيه شريفه محل آن است چون نگاه به گردن بند و يا نشان دادن آنحرام نيست بلكه مراد از اينكه زنان زينت خودشان را آشكار نسازند يعنىمحل زينت را به نامحرم نشا ن ندهند مانند گردن و سينه ، مچ دستان يا لباسهائى كه برتن دارند.
و اما مواردى كه اجازه شرعى دارد و زن مى تواند آن را آشكار نمايد، صورت و دست ها ازمچ به پائين است و اگر به روايات اهل بيت عليهم السلام در تفسير اين آيات مراجعهشود مى فرمايند: باز و آشكار بودن صورت و دستان زن شرائطى دارد چه اگر موردتوجه مردان اجنبى و يا موجب وسوسه و گرايش به فساد باشد بايد در پوشش آنها هم، بقدر امكان تلاش كنند.
دختر: در اينجا لازم مى دانم ازدواج و سنگين بودن مسئوليت آن را برايم توضيح دهيد تابهتر بتوانم قدرت و توان خود را در تصميم گرفتن به اين امر مهم ، ازريابى كنم ؟ واصلاً ازدواج يعنى چه ؟
پسر: در آيات قرآن مسئله ازدواج مرد و زن وقتى عنوان مى شود نكات ظريفى را در كنارشمورد توجه همگان قرار مى دهد و مى فرمايد:
خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجَا لِتَسكُنُوا اِليها و جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً اِنَّ فىذلِكَ لاَ ياتٍ لِقومٍ يَتَفَكَّرُونَ .(190)
خداوند متعال براى شما [مردان ] از جنس خودتان زنانى آفريد تا بوسيله آنها آرامبگيريد و در ميانتان محبت هاى قلبى و عفو و گذشت قرار داد و در اين كار نشانه هائى ازخدا بر متفكران وجود دارد.
مسئله اول مسئله اسكان يافتن و آرام گرفتن توسط زنانيكه از طريق ازدواجبعنوانعيال مطرح مى شوند از نتائج اين وصلت است .
نكته دوم تحقق مودة و مهربانى و گذشت در ميان دو انسانيكه از طريق ازدواج باهمآشنا گرديده اند از نشانه هاى توحيد است ودرطول بحث بشرح آنها اشاره خواهد شد يكى از موفقيتهاى انساندرمسائل زندگى توجه به اين سؤال است به جهت اينكه اساستشكيل خانواده بر مسئله ازدواج مبتنى است وهر كس به هر اندازه در آن دقت كند بهآسايشهاى آينده خود كمك كرده استمسئله ازدواج با اينكه در ظاهر بهمسائل جنسى و شهوانى نسبت داده مى شود ويك فرد در هنگام نياز براى ارضاء غرائز،بسوى آن كشانده مى شود ليكن درمقام دقت از طريق ازدواج ، مسئوليت سنگينى بردوشانسان گذاشته مى شود وپيوسته او را به مشكلات و گرفتاريهاىبزرگىمشغول مى سازد. اگر از راه صحيح به معنا و مفهوم ، ازدواج توجه شود آنرا يك مسئوليتسنگين پيدا مى كنيم و از اولين روزهاى زندگىِ مشتركِ زناشوئى ،اين حقيقت به چشم مىخورد. در اين صورت بر همگان لازم است كه درموردمسائل ازدواج به حقائقى ، دور از هواى عشق و غرائز جنسى ، مطالعه نمايد و درتحقق چنينعلاقه طبيعى كه كوهى از مسئوليت را بردوش ‍ آدمى مى گذارد بهنكات قرآنى يعنىآرامش و محبت هاى قلبى در ميان زن و شوهر توجه نمايند تاروزى بعد از آرام شدننيازهاى شهوانى به آتش سوزناك انتخاب نادرست خودگرفتار نشوند.
قالَ رَسُول الله صَلَّ الله عَلَيه و آله :
النِّكاحُ رِقُّ فَليَنظُر اَحَدُكُم اَينَ يَضَعُ كَرِيمَتَهُ .(191)
ازدواج نوعى تسليم است پس هر يك از شماها بايد دقت كنيد كه خود را به چه كسىتسليم مى نمائيد يا با چه كسى در يك جايگاه قرار مى گيريد. از ديدگاه اسلام ،ازدواج پذيرفتن يك مسئوليت است هر انسانى اعم از دختر يا پسر، به چنينعمل وقتى علاقه پيدا مى كند، ابتداء بايد آمادگى هاى خود را در اجراء اين مسئوليت مهممورد مطالعه قرار دهد مبنى براينكه :
1 - آيا او مى تواند با يك فردى ماءنوس شده و اين مسئوليت سنگين را بطور اشتراكىانجام دهند؟
2 - آيا در برابر بدرفتاريهاى شريك زندگيش مى تواندتحمل كرده و از راه مناسب پاسخ دهد.
3 - در روزهاى سخت زندگى تا چه حد مى تواند از لغزشهاى فكرى خود را نگهدارى كندو با آرامش كامل به فكر پيدا كردن راه نجات باشد؟
4 - از معناى ازدواج چه تصويرى در ذهنشان ترسيم شده است آيا به آن بعنوان يكمسئوليت مى نگرند يا اينكه ازدواج را فقط ارضاء شهوت مى دانند؟
5 - هدف عمده اى كه شما را بسوى ازدواج كشانده است چيست ؟
اگر به اين چند سؤ ال جواب قانع كننده اى داشته باشند مى توانند از ميان پاسخهاتصميم خود را روشن كنند و از آمادگى و عدم آن ، آگاه شوند و از آن جائى كه بار سنگينازدواج بردوش دو جوان نورس و تازه به دوران رسيده گذاشته مى شود بايد با رعايتتمامى احتياطهاى لازم و نگاه عميق به مضمون اين سؤ الات و پاسخهاى آن ، و مشورت باانسانهاى آگاه و روشن ، و خود آزمائيها براى پيدا كردن اعتماد بيشتر، بر آمادگى وپذيرفتن مسئوليت ازدواج ، به سوى معيارهاى واقعى و انتخاب شريك زندگى حركتكنند.
معيارهاى ازدواج در اسلام
براى هر كارى متناسب با خودش ، معيار و الگوئى وجود دارد و در انجام هر كارى ، توجهبه الگوهاى آن ، ضرورى است چون بدون معيار، نمى توان كارى را انجام داد و از آناستفاده هاى سالم و مطلوبى بدست آورد و اين يك امرمعقول و منطقى مى باشد و احساسات را در اين مورد نمى توان پايه و اساس كار خودقرار داد زيرا در مسائل زندگى ، كاربُرد احساسات دائره مخصوصى دارد و نبايد بر آنمنكر شد و يا بطور كلى محكومش كرد مبنى بر اينكه احساسات كار را خراب مى كند و برهر فرد عاقلى سزاوار نيست ، كارهاى خود را با احساسات انجام دهد بلكه بايدعقل خويش را بر آن حاكم سازد به جهت اينكه خود احساس از نعمتهاى بزرگ الهى است واكثر كارهاى آدمى را در زندگى همين احساس پرورش مى دهد و اگر احساسى در كار نباشدهيچ فردى علاقمند به فعاليت و كنجكاوى درمسائل زندگى خود نمى شود و اين احساس است كه در آدمى شور و شوق و هيجانقابل وصفى ايجاد مى كند و عضلات بدن را به حركت در مى آورد اگر احساسات را دروجود آدمى محكوم و ريشه كن سازند هيچ فردى به سوى علم و دانش ، كار و تجارت ومسائل زندگى ، حتى عبادات و مانند اينها علاقه اى نخواهد داشت و ازدواج از كارهاى مهم ومسئوليت انگيز است و هر فردى بر آن ، علاقه نشان مى دهد و تمام اين علاقه ها از راهاحساس است . ولى بايد، با تعقل بيشتر احساسات را به سوى صلاح خويش هدايت كرد.
بنابراين مسئله احساس در وجود انسان از بزرگترين نعمتهاى خداونديست كه براى حيات وزندگى بشر ضرورت دارد و بندگان كامل خداوند انبياء و امامان معصوم عليهم السلام ازاين نعمت بزرگ الهى برخوردار بودند و هيچ اقدامى را در نابود كردن احساسات وغرائز، جائز نمى دانند و آنكه در آيين الهى آمده ،تعديل غرائز و احساسات است انسانى كه احساس نداشته باشد و از معناى عشق و علائقدست كشيده به گياهان پژمرده اى مى ماند كه هيچ زمينه اى براى رشد و ترقى او، وجودندارد، احساسات بشر در تمام مراحل زندگى داراى ارزش است مشروط بر اينكه در چهارچوب قوانين الهى واقع شود.
دختر: معيار و الگوهاى دينى را در انتخاب همسر بيان كنيد تا در تصميم گيرىگرفتار برنامه هاى تجملاتى نشويم ؟
معيارهاى انتخاب همسر
پسر: ضمن تشكر از دقتى كه در بيان مطالب داريد بايد بگويم عمده ترينمعيارهائى كه مى تواند در اين مورد مشكلات راحل كند عبارتند:
1 - ايمان بخدا ، 2 - هماهنگى در افكار و انديشه ، 3 - داشتن انصاف ، 4 - تعهد وامانتدارى ، 5 - كُفو و هم شاءن بودن .
در اينجا لازم است بتوضيح و تفسير الگوهاى دينى بپردازيم تا هر كدام از ما بتوانيمبه معناى واقعى آنها، كه در تشكيل زندگى زناشوئى نقش عمده اى را ايفاء مى كنند دستپيدا كنيم .
معيار اول :
دختر: اولين معيارى كه در شخصيت شناسى به كار گرفته مى شود داشتن ايمانبخداوند است حالا از شما مى خواهم مسئله ايمان را تعريف كنيد تا به نكته هاى سؤ الىپاسخ مناسبى باشد؟
پسر: [ايمان ] همانطوريكه در آيات و احاديث آمده است بداشتن يقين و معرفت به خداىمتعال دلالت دارد و در جايگاه خاصى از وجود انسان بنام قلبشكل مى گيرد و داراى مراتبى است كه هر مرتبه آن ، به اندازه معرفت انسان به خداوندمتعال تعيين مى گردد و در واقع ايمان يعنى باور كردن به وجود خالق هستى و به آنتمسك نمودن ، چه اگر كسى خدا را باور كند و در مقامعمل به باور خويش پايبند شود يعنى اطاعت و پيروىكامل از امامت حضرت على (عليه السلام ) را داشته باشد مؤ من است چون محك و الگوىايمان تسليم شدن و اطاعت نمودن امامان معصوم عليهم السلام از قرآن مى فرمايد:
1 فَاَما الَّذينَ آمَنُوا بِاللهِ وَاعتَصَمُوا بِهِ فَسَيُد خِلُهُم فِى رَحمَةٍ مِنهُ وَ فَضلٍوَيَهدِيهِم إِلَيهِ صِراطا مُستَقِيما .(192)
آنانكه بخدا ايمان آورده و بدان تمسك كرده اند پس بزودىداخل رحمت و تفضل الهى ، در دنيا وآخرت خواهند شد و آنها را به صراط مستقيم هدايت مىكنيم .
صراط مستقيم در آيات قرآن مطابق تصريح روايات ،قبول ولايت حضرت على (عليه السلام ) است .(193)
چون با پذيرفتن ولايت آن حضرت ، حقايق ايمان به پروردگارمتعال در اخلاق و رفتار و شخصيت انسان آشكار مى گردد.
2 يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصادِقينَ... .(194)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و تقواى او را رعايت كنيد و هميشه باصادقين باشيد.
تمامى مفسران خاصه و عامه ، معتقدند كه مراد از [صادقين ] امام معصوم (عليه السلام ) استفخر رازى در تفسير كبير مى گويد: مراد از [كونوا مع الصادقين ] امام معصوم (عليهالسلام ) است اگر در مورد ايمان مطالعه شود روشن خواهد شد كه ايمان يعنى باور ويقين داشتن بخدا و نشان دادن صبر و تحمل در برابر حوادث و خواسته هاى نفسانى وشيطانى مى باشد.
اين حقيقت الگو و معيارى لازم دارد يعنى رعايت تقواى الهى و اجراء كردن خواسته هاىايمان جز با تبعيت از امام معصوم (عليه السلام ) كه حجت و كارشناس خداىمتعال است معنى پيدا نمى كند با امامت بودن يعنى خود را با او تطبيق دادن كه در هر عصرو زمان نشان دهنده رشد ايمان است و احاديث فراوان در تفسير اين آيه آمده است كه باصراحت ، تبعيت كامل از امام معصوم (عليه السلام ) را در هر عصر و زمان شرط اصلى ايمانمعرفى مى كنند.
مؤ منين مى توانند ايمان و اخلاق و شخصيت و تمام جريانات زندگى خودشان را اعم ازنكاح ، انتخاب دوست و رفيق و و .... از طريق راهنمائى حجت الهى بدست آورند و اينبعنوان يك امر الهى در آيه شريفه آمده است [كُونُوا مع الصادقين ] يك فرد مسلمان تنها درسايه اطاعت از امام معصوم (عليه السلام ) مى تواند تمامىاعمال خود را مورد خوشنودى خالق متعال قرار دهد در غير اين صورت هيچ عملى از اوپذيرفته نخواهد شد چون رضا و خوشنودى خداى سبحان از بندگانش هنگامى محقق مىشود كه آنها اطاعت كامل خود را تواءم با مودت قلبى پيشوايان معصوم صلوات اللهعليهم اجمعين به مرحله ظهور برسانند عده اى خدمترسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيدند و عرضه داشتند كه ما خدا را دوست مى داريمولى به شما علاقمند نيستيم خالق متعال فرمود:
قُل اِن كُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونى يُحبِبكُمُ اللهُ .(195)
اى پيامبر، به آنها بگو، اگر در ادعاى دوستى خداوند صادق هستيد پس از من [پيامبر]پيروى كنيد تا اينكه محبوب خدا واقع شويد.
محبوبيت انسان در پيشگاه الهى وابسته به تبعيتكامل از حجت خداوندى است چه اگر كسى از اين مسير وارد نشود با هيچ عملى نمى تواندخود را محبوب پروردگار قرار دهد.
بنابراين عمده ترين تفسير براى حقيقت ايمان انسان بخداىمتعال اين است كه تمام كارهايش را با اطاعت كامل از امامان معصوم عليهم السلام انجام بدهديعنى در اخلاق ، رفتار، زندگى ، عبادات ، ازدواج ، انتخاب همسر يا دوست و در كليهبرنامه هايش با عشق و مودت قلبى ، مطيع اولياء خدا باشد.
و حضرت امام زين العابدين صلوات الله عليه مى فرمايد:
وَاجعَلنا لَهُم سامِعينَ و مُطيعينَ كَما اَمَرتَ .(196)
پروردگارا : توفيقى برايم عنايت فرما تا با تمام وجودم شنونده سخنان آنها [محمد وآل محمد صلواتك عليهم اجمعين ] بشوم و از تمامى دستوراتشان اطاعت كننده كاملى باشمهمانطورى كه خودت ما را به اين كار ماءمور كرده اى .
يك مسلمان در چهار چوب مودت و محبت و اطاعت كامل از حضرت على و يازده فرزندان معصومش[صلوات الله عليهم اجمعين ] مى تواند به نور ايمان مزين باشد چون در چنين شرائطهدايت وى به صراط مستقيم الهى ثابت مى شود.
اگر كسى به صراط مستقيم كه تمام زيبائى هاى واقعى را با خود دارد هدايت پيدا كندبه شخصيت واقعى نائل گرديده است و الگو قرار دادن آن ، در انتخاب همسر، موفقيت هاىبزرگى را نصيب آنان مى سازد.
دختر: آيا معناى شخصيت انسان خلاصه و عصاره ايمان اوست ؟
پسر: آنچه از مجموع آيات و روايات استفاده مى شود شخصيت هر كس در ايمان اوخلاصه مى شود و افرادى كه از مفهوم ايمان برخوردار نيستند يعنى از داشتن شخصيتواقعى كه مورد احترام خالق متعال و بندگانش و حتى ساير مخلوقات است محروم هستند،دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارند لازم است شخصيت و يا ايمان يكديگر را، مورد مطالعهقرار دهند براى اينكه عمده ترين ابزار زندگى سالم ، همان شخصيت آنهاست .
وقتى كه ازدواج آنها با ثابت شدن ايمانشانشكل بگيرد بطور يقين ، تمام خواسته هاى معقول و شرعى آنها محقق خواهد شد و طرفين بااطمينان و اعتماد خاصى به يكديگر، سرنوشت جديدى را شروع خواهند نمود و به لذت وشيرينى و آسايشهاى لازم زندگى ، كه مولود ايمان استنائل مى شوند. و در آيات قرآن به ويژگيهاى مؤ منين اشاره شده است .
دختر: ضمن تشكر از شما مى خواهم به خصوصيات مؤ من و يا آثار و لوازم ايماناشاره كنيد تا اينكه به اهميت آن پى ببريم و از بركاتش استفاده هاى شايان توجهى رابدست آوريم ؟
پسر: خداى سبحان در اين زمينه مى فرمايد:
قَد اَفلَحَ المُؤ مِنُونَ، اَلَّذينَهُم فى صَلاتِهِم خاشِعُونَ، وَاَلَّذينَهُم عَنِ اَللَّغوِ مُعرِضُونَ،وَاَلَّذينَهُم لِلزَّكوةِ فاعِلُون ، وَاَلَّذينَهُم لِفُروُجِهِم حافِظُونَ .... وَالَّذينَهُم لاَِماناتِهِم و عَهدِهِمراعُونَ، وَالَّذينَهُم عَلى صَلَواتِهِم يُحافِظُونَ .(197)
البته كه مؤ منين رستگار شده اند آنانيكه در نماز خود [براى عظمت خدا] خشوع و فروتنىمى كنند و از كارهاى بيهوده و لغو اعراض و پرهيز دارند، زكوة و انفاق را انجام مى دهند،از ناموس و حيثيت خويش پاسدارى مى كنند... وظائف خود را در حفظ امانتها و تعهداتشانبطور كامل رعايت مى نمايند و نمازهاى خود را با حفظ تمام شرائط لازم بجا مى آورند.
اين آيات شريفه شناسنامه مؤ منين است زيرا ويژگيهاى او را بيان مى كند، پس اگر ازطريق معلول ، به وجود علت پى ببريم تمامى خصوصيات كه در آيات آمده ، منحصر بهآن كسانى است كه به نور ايمان مزين گرديده اند و به عبارت ديگر: اين صفاتكماليه ، از ايمان انسان مايه مى گيرد بنابراين بادليل لِمى و اِنى مسئله مذكور قابل اثبات است . يعنى شخصيت مؤ من با اين دو برهانقابل اثبات مى باشد. يعنى اگر از طريق علت اين صفات را بررسى كنيم كه يك فردمؤ من داراى اين كمالات است آن را [لِمى ] گويند و اگر ازمعلول پى به علت بيريم آن را [اِنى ] گويند. كه اين خصوصيات به مؤ منين مربوط مىشود.
در اينجا به شرح كوتاهى از اين صفات كماليه اكتفاء مى كنيم :
1 - خشوع در نماز، يكى بزرگترين نشانه هاى ايمان است كه با معرفت انسان به خداىمتعال شكل مى گيرد چون خويشتن را در مقابل عظمت الهى مى بيند و با تمام وجودش تعظيممى كند.
2 - از اعمال لغو و باطل اعراض نمودن ، انسانهاى مؤ من هميشهدنبال كارهائى هستند كه مورد رضا و خوشنودى پروردگارمتعال باشد و از هر عملى كه موجبات خشم و غضب او را فراهم مى كند اجتناب مى ورزند.
لغو و باطل در مواردى گناه و معصيت را معنا مى دهد مانند: گوش دادن به موسيقى يا نگاهكردن به فيلم هائى كه ، انحراف از دستورات دينى رابدنبال دارد يا شركت در مجالس لهو و لعب ، كه بوسيله افراد فاسد و فاسق صورتمى گيرد و و .... و گاهى معناى لغو، اين است كه اوقات گرانقدر خويش را به چيزهائىكه هيچ عايد و نتيجه مثبتى در برندارد از دست بدهد مانند نشستن در پاى تلويزيون ونگاه كردن به فيلم و يا برنامه اى كه ، بجز اتلاف وقت ، نتيجه ديگرى براى وىندارد، چنانچه در زندگى مردم عصر اَتُم اين مسئله به اوج خود رسيده و اوقات پر قيمت وارزشمند انسان ها بدون كمترين سود، با سرعت از دست آنها گرفته مى شود، اگرنسل جوان لحظات عمر خويش را، در سرمايه گذارى هائى كه فردا، و فرداها به آننيازمند است شركت ندهد، مى توان آينده آنان را، پيش بينى كرد.
در هر صورت مؤ من معتقد است از لحظه و دقايق عمر، سؤال خواهد شد كه در كجا آن را صرف نمودى و چرا؟
و به همين جهت از لغو و كارهاى بيهوده گريزان است .
3 - پرداخت زكوة ،
زكوة در اين آيه به معناى مطلق انفاق و احسان است .
چون اين سوره در مكه نازل شده ، ولى زكاتاموال در مدينه واجب گرديد و مراد از زكوة در اين آيه انفاق و احسان است به هر نوع انفاقو احسان اعم از مادى يا فرهنگى و يا هر عمل خيرى راشامل مى شود كه در حديث آمده زكات علم انتشار و تعليم دادن آن است ، يك انسان مؤ منبراى حل مشكلات ديگران با تمام امكاناتش تواءم با عشق و علاقه قلبى ، خدمت وفداكاريها انجام مى دهد و از تمام نعمتهاى الهى كه در اختيار دارد بديگران احسان مى كندو همين عمل زكات و بجاى آوردن شكر نعمتهاى خداىمتعال است .
4 - در مسئله حفظ نواميس خيلى دقت مى كند و معناى حفظ فروج اين است فرد مؤ من زن يا مرد،بايد پايبندى خويش را به قوانين حياتبخش الهى ابراز كنند تا چشمان نامحرم با هرنوع حيله و نيرنگ قصد اهانت به او را نداشته باشند و مرد مؤ من بايد زن و دخترانش را دراثر مديريت دينى چنان تربيت نمايد تا كمترين زمينه اى براى انحرافات فكرى ياعملى آنها ايجاد نشود و زنان مؤ منه بايد در اثر معرفت دينى به يك بصيرت قوىنائل شوند تا قبل از توجه به لذتهاى جنسى از طريق گناه و معصيت ، به لذتهاىمعنوى توجه كنند و با اخلاق و كردار خدا پسندانه مُشت محكمى بر دهان قواى شيطانبزنند و با حجاب و وقار و عدم توجه به تجملات ويرانگر، ايمانشان را به نمايشبگذارند تا هر بيننده اى را، مجذوب برنامه توحيدى سازند در اينجا بايد گفت كهايمان به خدا هيچ وقت ، مانع لذتهاى جنسى و يا خواسته هاى انسانى نمى باشد بلكه اورا به چنين برنامه ها تشويق مى كند ليكن با ارائهفرمول و راه سالم ، مانع حركتهاى انحرافى او مى شود تا اينكه باميل به علاقه هاى طبيعى خود، از آلودگيهاى ذلت بار نجات يابد در اينجا به بخشى ازآيات و احاديث در اهميت ازدواج اشاره مى كنيم :
1 - قالَ رَسولُ الله صَلَّ الله عَلَيهِ و آله :
مَن تَزَوَجَّ اَحرَزَ نِصفَ دينهِ فَليَتَّقِ اللهَ فِى النِّصفِ الا خَرِ .(198)
هر كس ازدواج كند نصف ايمان خويش را [از شر وسوسه هاى شيطانى ] نجات داده است پسدر نصف ديگر هم تقواى الهى را مد نظر قرار دهد،
2 - قال الله تعالى :
وَانكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَاِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُاللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَليمٌ .(199)
[اَيامى ] جمع اَيم به معناى كسى كه ازدواج نكرده است و مغلوب اَيايم استمثل [يَتامى ] كه مغلوب [يَتايم ] است [ياء به جاى ميم ] و سپس قلب به الف شده [اَيامى] گرديد و عباد جمع عبد، يعنى غلام و اِماءِ جمع اَمَةَ يعنى كنيز مى باشد، معناى آيه چنيناست زمينه ازدواج افراد مجرد را فراهم كنيد و هم چنين افراد صالح و شايسته اى كه تحتعنوان [عبد و كنيز] پيش شما هستند يعنى غلامان و كنيزهاى نيكوكار را به نكاح وادار كنيدچه اگر فقير هستند خداوند از فضل خويش آنها را غنى خواهد ساخت و خداوند روزى دهندهآگاه است .
بنابراين مسئله ازدواج يك امر لازم و ضرورى است و مؤ منين بايدقبل از ديگران به آن اهميت قائل شوند اگر چه ازفعل امر [فَانكُحِوا] وجوب آن استفاده مى شود ولى ادعاى استحباب مؤ كد به وسيله قرائنموجود استبعاد ندارد در هر صورت تشويق و ترغيب به مسئله نكاح در آيات و احاديث ، ازمحبوبيت آن در پيشگاه الهى خبر مى دهد.
زن و مرد لباس يك ديگرند: قرآن مى فرمايد: هُنَّ لِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌلَهُنَّ (200) زنان لباس براى شما [مردان ] و شما لباس براى آنها هستيد درآيه ديگر مى فرمايد: خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجَا لِتَسكُنُوا اِليها ....(201)
براى شما [مردان ] از جنس خودتان زنانى آفريد تا بوسيله آنها اسكان و آرامش پيدا كنيددر يك نگاه به تعابير قرآن ، فلسفه زناشوئى با جملات كوتاه و زيبا روشن مىگردد مسئله اسكان و لباس يك ديگر بودن ، نكات مهمى را براى انسانها توضيح مىدهد، چون زن و مرد از ديدگاه ، قرآن ، بايد مانند لباس ، موجب زينت ، و آرامش و حافظجان يك ديگر باشند مرد و زنى كه در فرهنگ دينى ، بعنوان لباس يك ديگر معرفى مىشوند در اين صورت براى جوانان لازم است در مورد، رنگ و جنس ، و مقاومت و خصوصيات ،اين لباس ‍ دائمى ، دقت نموده و بعد از مشورت ، انتخاب كنند، همانطورى كه در خريد يكلباس چند روزه دقت زياد مى شود پس براى لباس ‍ دائمى بايد نهايت دقت انجام دادهشود.
مثلاً: اگر رنگ زن و شوهر، رنگ خدائى باشد يعنى ويژه گيهاى يك فرد مؤ من در اومشاهده شود، اسكان يافتن و لباس بودن آنان به يك ديگر، قطعى خواهد بود اما اگرمانند بعضى از پارچه ها، رنگ ثابتى نداشته باشد بلكه با يك فشار يا تماس با آب، رنگ عوض ‍ كند در اين حال ، ازدواج چندان ارزشى بر آنان نخواهد داشت پس بايد تلاشكنيم كه در ازدواج ها به نكات مهم ، قرآن اهميت بدهيم .
دختر: وقتيكه ازدواج در فرهنگ دينى با تشويق و ترغيب زيادى مورد توجه واقعشده چرا اغلب جوانان با ترس و نگرانى بدان نگاه كرده و از آن فرار مى كنند؟
پسر: سؤ ال مناسبى را مطرح نموده ايد غالب جوانان در اثرتحليل هاى غير معقول و غير منطقى از ازدواج ، فاصله گرفته و به برنامه هاىنادرستى گرايش پيدا مى كنند و حالا به ريشه هاى آن ها مى پردازيم .
يكى از علل فرار جوانان از نكاح ، مسائلى است كه در اجتماع واقع مى شود چون عده اى رامى بيند كه از طريق ازدواج به وضع ناگوارى گرفتار شده زندگى و شخصيت و حتىاموال خودشان را از دست داده و در يك جهنم سوزان قرار گرفته اند و لذا از نكاح تفسيردردناكى دارند و تا مى توانند از آن فاصله مى گيرند، اما آنچه در اينجا لازم است اينكهبايد ريشه بدبختيها را پيدا كرد، آيا خود ازدواج موجب شكست و بدبختى انسان مى شود؟در اينصورت چرا همه ازدواجها چنين نيستند؟ بلكه ازدواج موجبات موفقيت عده اى را فراهمساخته است ، بنابراين ازدواج عامل بدبختيها نيست بلكه انتخاب نادرست است كه زندگىانسانها را به نابودى مى كشاند.
يعنى هر كس ، بدون توجه به معيارهاى واقعى ، كه از طريق پيشوايان معصوم به مارسيده است اگر وارد مسئله نكاح نشود خسارتهاى جبران ناپذيرى رابدنبال خواهد داشت همانطوريكه در عصر حاضر شاهد آن هستيم ، وقتيكه اغلب جوانان وخانواده هايشان بدون توجه به شخصيت و ايمان كسى ، وى را شريك زندگى خويش و يافرزندان خود انتخاب مى كنند در اينصورت هر عاقلى بايد اين واقعيت را بپذيرد كهازدواج با افرادى بى ايمان و فاقد شخصيت سالم ، ورود به جهنم سوزان است .
دومين عامل فرار از نكاح اين است كه به مسئله ازدواج ، با عينك ايمان نگاه نمى كنند تافرمولهاى اساسى را مورد استفاده قرار دهند بلكه در اثر تقليد از رسومات غلط ونادرست ، مسئله ازدواج بر ايشان مشكل آفرين و ناراحت كننده تفسير مى شود، مثلاً: بههزينه هاى سرسام آور و مهريه هاى سنگين و به وجود زن و خواسته هايش و فرزندانزياد در آينده و تاءمين خواسته هاى آنها و و .... مى انديشند و چون تحليلهاى اين عده ازمسير ايمان فاصله گرفته است و لذا مسئله نكاح برايشانمشكل آفرين خواهد بود. اما اگر از طريق ايمان به خداىمتعال وارد اين مسئله بشوند تمامى برنامه ها بدون كمترينمشكل پياده خواهد شد براى اينكه دو جوان مؤ من وقتى كه قرار الفت و دوستى را زير چترقانون زناشوئى امضاء مى كنند و بدون تقليد از رسومات جامعه ، رضايت و عنايت وتفضل خداى متعال را مد نظر قرار مى دهند و چون تمامى برنامه ها در شعاع ايمان انجام مىگيرد و لذا بدون ترس و نگرانى بلكه با خوشحالى و سرور واقعى ، مراسم ازدواجخود را آغاز مى كنند همانطوريكه در آيه آمده است :
اِن يَكُونُوا فُقَراءِ يُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ ... .(202)
اگر [جوانان ] در امر ازدواجشان كمبودهاى مالى داشته باشند خداوند ازفضل خويش آنها را غنى خواهد كرد.
به هر حال عمده ترين عامل فرار و ترس جوانان از مسئله ازدواج ، ضعف ايمان ، و نداشتنيقين به رحمت و تفضلات خداوندى است و در احاديث آمده اگر كسى از ترس مشكلات مالىيا تاءمين زندگى خانواده ، ازدواج را ترك كند از مسير ايمان منحرف شده است و در اينزمينه به چند حديث شريف توجه كنيم :
1 - قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العيلَةِ فَقَد اَساءَ ظَنَّهُ بِاللهِ، اِنَّ اللهَ عزَّوَجَلَّيَقُول : اِن يُكُونُوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ واللهُ واسِعٌ عَليمٌ .(203)
اگر كسى بخاطر ترس از وجود اهل و عيالازدواج را ترك كند پس به خدا بدگمان گرديده است زيرا پروردگارمتعال مى فرمايد: اگر آنها فقير باشند خداوند ازفضل خويش آنان را غنى خواهد كرد وخداوند گشايش دهنده آگاه است .
2 - قالَ رسول الله صَلَّى الله عليه و آله :
مَن تَرَكَ التَزويجَ مَخافَةَ العيلةِ فَلَيسَ مِنا. (204)
((هر كس به خاطر ترس از داشتن اهل و عيال ازدواج را ترك كند از ما نيست .
بنابراين سوء ظن يا بدگمانى بخداوند از نشانه هاى ضعف ايمان است كه اگر اصلاحنشود به نابودى پايه هاى عمده اعتقاد، وى منجر خواهد شد و اغلب نگرانيهاى مردم در هرمورد خصوصا در مسائل اقتصادى و مالى ، از عدم ايمان و يقين بخالق هستى مايه مى گيرددر اين حال براى هر كس لازم است روح و روان خويش را به حقايق ايمان و داشتن باوربخداى قادر آماده كند تا از آسايشهاى واقعى برخوردار شود در اين زمينه به يك داستانتوجه كنيم :
جوانى به خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) رسيد و از فقر مالى شكايت نمود.
حضرت به او فرمود: تُزَوِّج ، فَتَزَّوجَ فَوَسَّعَ عَلَيهِ. (205)
ازدواج كن ، او هم ازدواج كرد و به گشايشهايى در زندگىنائل گشت .
وَ عَن الصادِق (عليه السلام ) قالَالرَّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعَيالِ .(206)
روزى و رزق انسان با وجود زن و فرزندان افزايش پيدا مى كند.
بشر وقتى كه از دايره ايمان خارج مى شود زندگى را در چهار چوب تحليلهاى مادىتفسير مى كند چه اگر تعدادى در سود و در آمد وى سهيم باشند بتدريج از سرمايه اشكاسته مى شود غافل از اينكه رزق و روزى از راهى تاءمين مى گردد كه بهخيال انسان نمى رسد و در مواردى مخارج و صرف هزينه هاى متعارف براى فقراء درميهمانيهاى خداپسندانه ، موجب كثرت رزق و روزى او مى شود و هيچ كس نمى تواند در اينگونه برنامه ها اظهار نظر نمايد چون قرآن مى فرمايد:
وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجَا و يَرزُقهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِبُ .(207)
هر كس تقواى الهى را رعايت كند براى او اسباب نجات از محاصره مشكلات و گرفتاريهاقرار داده مى شود و از طريقى كه به خيالش ‍ نمى رسيد برايش رزق و روزى داده مىشود.
و در همين سوره مى فرمايد: وَ مَن يَتَوكَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ ... .(208)
و هر كس بخدا توكل و اعتماد كند پس او به تمام خواسته هايش كفايت مى كند،
بنابراين فرار از ازدواج بخاطر كمبودهاى مالى و يا تحليهائى نادرست ، از ضعف ايمانو كمبود يقين بخداى متعال خبر مى دهد چون اگر كسى در زمان مناسب با رعايت شرائط ومعيارهاى دينى وارد زندگى زناشوئى بشود بطور يقين از عملكرد خود احساس لذت وشادمانى خواهد كرد چون ازدواج از عوامل موفقيت و خوشبختى انسانهاست بخاطر اين كه دونفر جوان ، در اثر مودت و علاقه هاى قلبى دست بدست هم داده و هدف واحدى را تعقيب مىكنند در اين صورت يار و ياور و غم خوار هم خواهند بود و مانند يك نيروى قوى و محكمنيازهاى روحى و جسمى و اقتصادى يك ديگر را تاءمين مى نمايند.
ولى آنچه موجب فرار عده اى از ازدواج مى شود و تصويرمشكل آفرين در روح و روان جوانان از وصلت پديد مى آورد آن ازدواجهائى است كه مطابقدستورات الهى صورت نگرفته بلكه از طريق هواهاى نفسانى و شيطانى و بدونكمترين فكر ومطالعه در شخصيت همديگر شكل گرفته در نتيجه به جهنم سوزانىمبدل شده و خانواده ها را به غم و اندوه گرفتار ساخته است .
معيار دوم :
هماهنگى فكرى :
دختر: از شما مى خواهم در مورد هماهنگى دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارندتوضيح بدهيد تا روشن شود آنانى كه قصد نكاح دارند در كدام زمينه ها بايد هماهنگباشند تا بتوانند زندگى زناشوئى را بسوى موفقيت و آسايشكامل و تحويل فرزندان صالح هدايت نمايند؟
پسر: هماهنگى در ميان انسانها هنگامى ثابت مى شود كه فكر و انديشه طرفين ازرشد خاصى بر خوردار باشند تا بتوانند هم ديگر را درك وتحمل كنند يعنى اگر دو نفر در تمام ابعاد زندگى از هم فاصله داشته باشند ولى ازجهت فكرى و دنياى باطن هماهنگى پيدا كنند براى هميشه مى توانند حامى و رفيق سالمىبراى يك ديگر باشند چون اين هماهنگى انگيزه و هدف و احدى را در ميان آنها مطرح مىسازد در نتيجه بينش و معرفت آنان به كسانى كه در فكر و انديشه با آنها نزديك هستنديك نگاه محبت آميز و كاملاً دوستانه خواهد بود بخاطر اينكه در ميان خود و كسانى كه باآنها هماهنگى فكرى دارند فاصله و يادوئيت نمى بينند بلكه آنها را بطوركامل از خودشان مى دانند.
در مسئله ازدواج هم اگر در ما بين طرفين هماهنگى هاى فكرى وجود داشته باشد يعنى زن وشوهر هدف واحدى را در اندرون خود تعقيب كنند در اينحال هيچ مشكلى زندگى آنان را تهديد نخواهد كرد بلكه در اثر همين هماهنگى ، از وجودمشكلات نردبان ترقى براى خود تهيه خواهند كرد اما اگر در ميان آنها هماهنگى فكرىنباشد هيچ وقت زندگى آنها محيط آرامش لازم ، نخواهد بود اگر چه در علم ومال و و ... هماهنگ باشند چون علم و تخصص يامال و ثروت و و .... نمى تواند افكار زن و شوهر را بهم نزديك نمايد در اين جا بهمسئله اى كه حائز اهميت است اشاره مى كنيم .
و آن اين است :
آيا اين دو نفر در تمامى مسائل زندگى طرز تفكر واحدى دارند يا تفكر آنها از يكديگرفاصله ها دارد؟ بعنوان مثال : طرز تفكر دختر بر اين است كه تمام امكانات دنيوى وسيلهاى است كه انسان را به سوى كمالات و ارزشها سوق دهد و نبايد به آنها وابستگى پيداكرد.
پسرى كه با او قصد ازدواج دارد آيا از چنين طرز تفكرى حمايت مى كند يا نه ؟ اگر هردو را هدف اين باشد كه بنده خدا باشند در اينصورت هماهنگى مطلوبى را پيدا خواهندكرد زيرا در مسير بنده گى خداى متعال فقط يك راه وجود دارد كه به صراط مستقيممعروف است در چنين صورت هيچ مشكل و مانعى بر سر راه زندگى اين دو جوان ، ايجادنخواهد شد زيرا داشتن هدف مقدس ‍ موجب هماهنگى و تعاون و درك ارزشها مى شود و انسانهارا از گرفتار شدن به نفاق و بدبختى و حركات منفى باز مى دارد.
اما اگر دختر و پسر در وابستگى نفسانى يا دنيوى هماهنگى داشته باشند يعنى طرزتفكر آنها بر اين است كه ارزش انسان به ثروت و علم ومقام او، وابسته است آيا با چنينطرز تفكر، هماهنگيهاى معقول ومطلوبى كه از نيازهاى عمده زندگى است بوجود خواهد آمديا نه ؟
جواب ممكن است در مواردى از برنامه هاى زندگى ، هماهنگى هاى مقطعى وكوتاهمدت پيدا كنند ولى اين يك واقعيت است داشتن هدف واحددرمسائل مادى نمى تواند هماهنگيهاى لازم را، در ميان انسانها ايجاد كند زيرا هر كسبه فكرترجيح دادن راه و روش و برنامه هاى خويش است و نمى خواهد تسليمانتخاب ديگرىباشد نكته ديگر اين است كه وابستگى هاى مادى طرق زيادى دارد وبشر نمى تواند درتمام اين برنامه ها بيك هماهنگى مطلوب دست پيدا كند بنابراينهماهنگى در اين بخش مفيدزندگى نمى شود اما اگر هماهنگى آنها در مسيرمعنويت باشد با هيچ مشكلى روبرونخواهند شد چون كه هدف معنوى موجب وحدت وهماهنگى فكرى مى شود و تاريخ بشر مؤيد اين واقعيت است .
و به عبارت ديگر: هماهنگى فكرى دو جوان يعنى معرفت و بصيرت آنها از جهان هستى وارزشهاى انسانى به همديگر نزديك باشد يعنى دختر و پسر جوانيكه قصد ازدواج دارنددر تشخيص ارزشها تا چه اندازه با هم هستند آيا اين دو جوان ارزشها را در شكستن غرور وعدم اطاعت از هواى نفس مى دانند؟ اگر معرفت آنها در يك حد مناسبى قرين هم باشد بههماهنگى و سعادت مهم زندگى نائل مى شوند چون هدف واحدى را تعقيب مى كنند.
و اين موضوع براى مؤ منين يك مسئله روشن وقابل لمس است زيرا آنها با انتخاب همسر مؤ من ، صراط مستقيم الهى را هدف خودشان قرارداده اند و در اين حركت معنوى فاصله هاى زمان و مكان و عناوين ديگرى ، مانند: علم و ثروتو مقام و و .... نمى تواند موجب تفرقه و جدائى در ميان آنان باشد آنان در مقام دعا وخلوتبا پروردگار متعال با خير خواهى قلبى به فكر مؤ فقيت مؤ منين بوده و از آنها با عشقو علاقه كامل حمايت مى كنند بنابراين در ازدواج دختر و پسر با ايمان هيچ مشكلى احساسنمى شود.
اما اگر ازدواج كنندگان در هدف و طرز تفكر و تشخيص ارزشها باهم مخالفت داشتهباشند هيچ اميدى به هماهنگى آنها وجود نخواهد داشت .
و در مورد هماهنگى فكرى مؤ منين و راه وصول به آن به آياتى بطور اختصار اشاره مىكنيم :
2 1 - اِنَّ الذينَ آمنُوا و عَمِلُوا الصالِحاتِ سَيَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدا .(209)
كسانيكه بخدا ايمان آورده و كارهاى خداپسندانه از خود نشان مى دهند خداى رحمان محبت آنهارا در دلها قرار مى دهد.
2 وَ مَن يَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِىَ اِلى صِراطٍ مُستَقيمٍ .(210)
هر كس به خدا تمسك كند بطور يقين به صراط مستقيم هدايت يافته است .
مؤ من تمام علائق و خواسته هايش را اعم از مسائل مادى و يا معنوى در وجود كسى كه از نعمتايمان برخوردار است پيدا مى كند و از صميم قلب به يك ديگر عشق و محبت مى ورزند و درآيه شريفه بدان اشاره شده است ، [سَيَجعَل لَهُم الرحمنُ وُدا] وَد از نظر معنا به محبتهاىقلبى شامل مى شود و كلمه [مودت ] در قرآن ناظر به همين معناست كه پيامبر اسلام (صلىالله عليه و آله ) از مسلمانان خواست مودت و محبتاهل بيت عليهم السلام را فراموش نكنند زيرا داشتن ايمان خالص به خداىمتعال قلبها را به يكديگر رئوف و مهربان مى كند و تنهاعامل هماهنگى در ميان زن و شوهر و يا انسانها، و يا در ميان مردم و امامان معصوم عليهمالسلام همين محبت قلبى است . كه مولود ايمان بخداست وقتى كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ، اجرت خدمات ارزشمند رسالت خويش را مطرح نمىكند ليكن از تمام مسلمانان مى خواهد به حضرت على و فاطمه و يازده فرزندانمعصومشان صلوات الله عليهم اجمعين مودت و محبت قلبى داشته باشند براى اينكه محبتقلبى موجب هماهنگى مردم با پيشوايان معصوم عليهم السلام مى شود وقتيكه بين انسان وامام زمان (عليه السلام ) هماهنگى محقق بشود در حقيقت به تمام سعادت و خوشبختيهانائل شده است . بنابراين مودت موجب هماهنگى مى شود پس وقتى كه در زندگىزناشوئى ، هماهنگى در ميان زن و شوهر، يك امر لازم و قطعى مى باشد براى جوانانقبل از اجراى برنامه هاى ازدواج توجه به اين معيار ضرورى است تا از خوشبختى وسعادت زندگى محروم نشوند.
دختر: وقتى كه مسئله هماهنگى در امر ازدواج لازم و ضرورى است و جوانان ، دختر ياپسر بايد بعد از تشخيص امكان هماهنگى ، وارد برنامه هاى ازدواج بشوند در اينصورت با كدام معيار و يا فرمول مى توان به اين حقيقت پنهان دست پيدا كرد، و بطوركلى راه تشخيص سالم در اين مورد چيست ؟
پسر: هماهنگى در ميان انسانها، با امضاء قرار داد يا گفتن بعضى از مطالب ايجادنمى شود و به عبارت روشنتر، در مورد هماهنگى انسانهامسائل مادى يا بُعد جسمانى آنها نقشى ندارد بلكه جايگاه عمده هماهنگى روح و روانانسانهاست اگر درباره فرهنگ و اخلاق و معاشرت و سيستم زندگى كسى مطالعه كنيمبه اين نتيجه مى رسيم آنچه يك انسان بعنوان اخلاق از خود نشان مى دهد همه از دنياىدرونى يا وضع روحى وى حكايت مى كند و از ميان علاقه و خواسته هاى او كه در رفتار وشيوه زندگيش آشكار مى شود مى توان بوضع روحى وى آگاه شد براى اينكه كيفيتاخلاق و فرهنگ خانوادگى ، هدف و انگيزه هاى هركس از چگونگى دنياى اندرون او پردهبر مى دارد.
و خداى متعال در اين زمينه مى فرمايد:
تِلكَ الدارُ الا خِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوا فِى الاَرضِ وَلا فَسادا وَالعاقِبَةُلِلمُتَّقينَ. (211)
سعادت جهان آخرت را بر كسانى قرار داده ايم كه در دنيا اراده خودپسندى و برترىطلبى ندارند و در روى زمين فساد نمى كنند و سرانجام خوشبختى و سعادت مخصوصپرهيزگاران است .
آنچه از آيه شريفه استفاده مى شود:
اعمالى مانند، خود بزرگ بينى و يا برترى طلبى ، بوسيله علم ، ثروت ، مقام ، لباس، ساختمان ، اتومبيل و و ... از روح و روان بيمار و آشفته خبر مى دهد كه در اثر احساسحقارت و كمبودهاى درونى ، به اين گونه اخلاق ناپسند روى مى آورد تا اينكه بتواند درميان مردم ، نقص و كسالت هاى روحى خويش را مخفى نگهدارد و آنچه از كلمه [لايُريدُونَ] درآيه ، بدست مى آيد: اراده كردن و يا تصميم گرفتن به انجام كارى است زيرا اراده كردن، به علو و يا خود بزرگ بينى فضاى آلوده قلب را نشان مى دهد و عقوبت بزرگى راكه به منزله جراحى مهم است بدنبال خواهد داشت و قرآن مجيد در ادامه آيه به آن تصريحمى كند، انسانهاى مبتلا به برترى طلبى ، شايستگى ورود به فردوس برين را ندارندچون بهشت جاودان متعلق به كسانى است كه اراده عُلو و هم چنين فساد، در روى زمين راندارند.
پاسخ سؤ ال از اين توضيح ، خود بخود روشن مى گردد چوناعمال و اخلاق هر انسانى وضع روحى و فضاى درونى او را به نمايش ‍ مى گذارد،

next page

fehrest page

back page