بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب با جوانان در ساحل خوشبختی, سید حمید فتاحى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     19430001 -
     19430002 -
     19430003 -
     19430004 -
     19430005 -
     19430006 -
     19430007 -
     19430008 -
     19430009 -
     19430010 -
     19430011 -
     19430012 -
     19430013 -
     19430014 -
     19430015 -
     19430016 -
     19430017 -
     19430018 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ج - آنچه از آيات و احاديث در مورد فطرى بودن خداشناسى وتمايل به حق و و ... استفاده مى شود اينكه خداوندمتعال ، وجود انسان را با اين ويژگيها آفريده كه او بدون آموزگار وجود خدا را دركنمايد همانطورى كه او در ادامه حياتش به هوا واكيسژن نيازمند است و بدون آنها زندگىبراى او غير ممكن مى باشد توجه و يا نيازمنديش به خدا از هوا و اكيسژن هم ضرورى تراست چرا كه وى چند لحظه و يا دقيقه بدون آب و هوا مى تواند زندگى كند ولى يك آن ،بدون خدا زندگى برايش ممكن نخواهد بود ادله فطرت از ساختار و بافت وجود انسانخبر مى دهد كه يك چنين موجودى داراى اين ويژگيهاست هم چنانكه روشنائى روز براى اومعلوم و آشكار است و مى داند كه علت آن وجود آفتاب است ولى خصوصيات خورشيدبرايش مجهول است او نمى داند در كُره خورشيد با حرارت و روشنائى كه دارد چهواقعياتى هست حرارتش چندين مرحله دارد، نور او، در چه شرائطى مفيد و يا مضر است و و....
در اين صورت تعارضى در ميان آيات و احاديث بچشم نمى خورد چون هر كدام بخشى رامورد توجه قرار داده اند و در بخشى از آيات مى فرمايد:
وَ عَسى اَن تَكرَهُوا شَيئا و هُوَ خَيرٌ لَّكُم وَ عَسى ان تُحِبُّوا شَيئا و هُوَ شَرُّ لَكُموَاللهُ يَعلَمُ و اَنتُم لاتَعلَمُونَ .(59)
خيلى از چيزهائى كه مورد علاقه شما نيست در حاليكه بسودتان است چه بسيار چيزهائىرا شما دوست مى داريد در حاليكه به ضررتان است و تنها حقايق را خدا مى داند و شما ازآن آگاه نيستيد بنابراين محدوده نادانى انسان بقدرى وسيع است كه هيچ وقت نمى تواندبا كسب معلومات محدود خود را از محاصره آن نجات دهد.
در جهان امروز پيشرفتهاى بزرگى كه انسان در علم و دانش بدست آورده و افكار عمومىرا بسوى خويش جذب نموده است همه آنها چون قطره ايست كه درمقابل اقيانوس مجهولاتش قرار گرفته است يا مانند چراغ قوه اى كه در شب تاريك وظلمانى بدست گرفته است بهر حال آيه .... وَ ما اُو تيتُم مِنَ العِلمِ اِلاقَليلاً
(60) و آنچه از علم به شما داده شده بسيار اندك است [يعنى حقيقت هرچيزى را با اين علم جزئى خود در نمى يابيد] مؤ يد همين معناست .
اين همه دلايل روشن و مورد اعتماد، حقيقت انسان را بخودش گزارش مى دهد زيرا خالق وجود،تنها كسى است كه تمام واقعيات از علم او عبور مى كند و سخنان قرآن يا پيشوايان معصومعليهم السلام در مورد انسان و يا هر چيز ديگر، به همان علم الهى مستند مى باشند و درمورد معلومات بشر مى فرمايند اگر او بتواند در هر موردى با اعتراف بهجهل و نادانى ، پاى به عرصه زندگى بگذارد به صلاح و مصلحت خويش حركت نمودهاست ، بعد از اين دلايل واضح و مورد وثوق خود انسان هم ، از تهدل ، قبول دارد كه آمار معلوماتش چندان رقمى را در برابر مجهولات بخود اختصاص ندادهاست .
از علل محدوديت علم و دانش بشرى ، اين است كه او در ظرف زمان و مكان واقع شده است ونمى تواند از آنها عبور كرده تا آمار معلوماتش را بالا ببرد، و خاصيت موجود مادى هميناست واگر در موجودات مجرد مانند ملائكه و يا فرشته و اجنة و روح بيانديشم مى بينمآمار معلومات آنها رقم بالائى را به خودشان اختصاص داده است وقابل مقايسه با موجودات مادى نيستند در هر صورت شناسنامه انسان از طرفپروردگارش اين چنين تنظيم گرديده و گفتن [نمى دانم ] براى او در هر موردى عنوانواقعيت بخود گرفته است يعنى همانطوريكه او بوجود خدا و حقايق دينى اقرار مى كندبايد به ندانستن و محدود بودن معلوماتش نيز اعتراف نمايد.
اغلب انسانها هر زمان خصوصا در دوران جوانىتحمل اين معنا را ندارند مانند اينكه جملاتى ازقبيل [نمى دانم ، نمى توانم ، يا بلد و آشنا نيستم و و ...] شكست بزرگى براى آنهاستدر صورتيكه اين جمله ها واقعيتى را از انسان نشان مى دهد كه دربافت وجودش قرارگرفته است يعنى اگر بگويد [كاملاً مى دانم و مى توانم و و .... ] بايد ترديد كردچون بر خلاف واقعيتش ادعاء كرده است .
در اين جا ممكن است سؤ الى در اذهان عمومى پديد آيد، چرا انسان از پذيرفتن اين واقعيتبزرگ امتناع مى ورزد، علت اصلى قبول نكردن واقعيتى كه خودشقبل از ديگران آن را مى داند چيست ؟
ج - مهمترين عامل سعادت و موفقيت انسان بدست آوردن آرامش و يااعتدال روحى است چنانكه توضيح داديم اين آرامش با ياد خدا و بهداشت روانى ميسر مىشود وقتى كه بشر در آرامش روانى و يا روحى قرار گرفت هيچ مشكلى را بين خود وقبول واقعيات نمى بيند بلكه پذيرفتن را در چنين مواردى از رشد و آگاهى خويش مىداند چون هر تكاملى كه در مورد انسانها در طول تاريخ واقع شده است از اعتراف بهنادانى و جهل شروع گرديده ، بخاطر اينكه يكفردمعتدل مى داند كه نمى داند و هميشه تلاش مى كند تا از دانايان و آگاهان بپرسد و اينمسير را تا آخر زندگى ادامه مى دهد و به پيروزى بزرگىنائل مى شود بهر حال آرامش روحى مجال درست انديشيدن را به او مى دهد و موجب تفكرسالم در مغز انسان مى گردد كه بطور يقين مسير حق را انتخاب خواهد كرد اگر چه بهزيانش باشد.
اما اگر روح در نگرانى و اضطراب باشد و آرامشى در آن احساس نشود اين حالت ، موجبناراحتى و افسرده گى و غرور بى جا و و ... مى گردد و هيچ مجالى ، براى درستانديشيدن به وى نمى دهد مثلاً: اگر از او بپرسند، از علم پزشكى ، مهندسى ، تفسيرقرآن و حديث و و .... آگاهى دارى ، مى گويد بلى ، با اينكه هيچ دليلى به راست بودنادعايش وجود ندارد ليكن در اثر اضطراب هاى روحى از گفتن كلمه [نمى دانم يا نمىتوانم ] ناراحت مى شود ولى براى همگان لازم است حد و مرز خود را بشناسيم و مطابقشيوه بزرگان دين با خودمان رفتار كنيم و چون وجود بشر درمقابل مجهولات زيادى قرار گرفته است نبايد مدعى علم و آگاهىكامل باشد، زيرا خالق او با [لا تَعلَمُونَ شَيئا ...] ثابت مى كند كه او نبايد دعوى علم وآگاهى داشته باشد زيرا هر علمى كه او پيدا مى كند هزارانمجهول در اطرافش ظاهر مى شوند سيستيم زندگى ، و كيفيت انتخاب برنامه هايش كه باخسارتهاى بزرگى روبروست مهمترين دليل بر عدم آگاهى اوست .
طهارت نفس موجب پذيرفتن مى شود
حضرت امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد:
.... و طِيَّب بِقَضائِكَ نَفسى وَ وَسِّع بِمَواقِعِ حُكمِكَ صَدرى وَهَب لى اَلثِّقَةَ لاُِقِرَّمَعَها بِاَنَّ قَضائَكَ لَم يَجرِ اِلا بِالخَيرَةِ، وَاجعَل شُكرى لَكَ عَلى ما زَوَيتَ عَنى اَوفَرَ مِنشُكرى اِياكَ عَلى ما خَوَّلتَنى ... .
(61)
پروردگارا، نفس مرا براى قبول قضا و سياسبت خود پاكسازى كن و حوصله و آماده گيمرا بيشتر بنما تا اينكه مواقع حكم و خواسته هايت راتحمل كنم ، و در روح و روانم قابليت هاى لازم را ايجاد كن تا اينكه از صميم قلب باوركنم كه تمام خواسته هاى تو به صلاح و خير من مى باشد و برايم بينش و بصيرتىعطا فرما، تا در مقابل چيزهائى كه از دستم رفته ، بيشتر از آنچه بدستم مى رسد تورا شاكر و قدردان باشم .
امام زين العابدين (عليه السلام ) به نكات ظريف اشاره مى كند و آن اينكه بهداشت وطهارت نفس تنها راه قبول واقعيات است اگر انسان بدان توفيقحاصل كند از طرق زيبا و ارزشمند، وارد زندگى مى گردد يعنى ضمن پذيرفتنناتوانى خود از درك واقعيات ، تلاش ‍ خود را در زمينهتحمل آن بكار مى گيرد و از خدا مى خواهد كه باورش را به قدرى بالا ببرد تا اينكهاطاعت از دستورات الهى را در تمام مراحل زندگى به صلاح و سعادت خودش بداند وتحولات روزگار را تحت هر شرائطى اعم از سود يا زيان و خسارت يا مصائب و و .... درجهت مصلحت خويش تفسير نمايد.
نكته مهمى كه حضرت سجاد (عليه السلام ) به آن اشاره مى كنند آشتى و سازش باحوادث روزگار است يعنى در روانشناسى اسلامى ،قبول واقعيات و يا سازش با مشكلات اولين قدم بسوى پيروزى و موفقيت است چونبزرگى و يا سنگينى حوادثِ زندگى با پذيرفتن آن ، كوچك و سبك مى شود روح وروان انسان در اين صورت بزرگى و عظمت خودش را بالا مى برد و با سرعت ، راهحل مناسبى را پيدا مى كند.
اما اگر او در اثر قبول نكردن واقعيات ، جنگ و مخالفت را شروع كند خسارت جبرانناپذيرى را براى خود تدارك ديده است زيرا هر مشكلى با پذيرفتنش چون كوه ، كاه مىشود اما يك ناراحتى كوچك در اثر نادانى انسان كه مانعقبول آن مى گردد. بيك كوه بزرگى تبديل مى شود و او بتدريج جز فرار راه ديگرىندارد در نتيجه بشكست انسان مى انجامد.
يارى و مددت خواستن از خداى مهربان ، توان انسان را براىقبول واقعيات بيشتر مى كند تا اينكه بتواند مشكلات زندگى را نردبان موفقيت خويشقرار دهد و بجاى مخالفت و يا فرار از آن ، به استقبالش رود.
و در دعاى ديگرى ، عرضه مى دارد:
حَبِّب اِلَينا ما نَكرَهُ مِن قَضائِكَ وَسَهِّل عَلَينا ما نَستَصعِبُ مِن حُكمِكَ، و اَلهِمنااِلانقِيادَ لِما اَورَدتَ عَلَينا مِن مَشِيَّتِكَ حَتى لانُحِبَّ تَاَخيرَ ما عَجَّلتَ وَلاتَعجيلَ ما اَخَّرتَوَلانَكرَهَ ما اَحبَبتَ وَلانَتَخَيَّرَ ماكَرِهتَ .
(62)
پروردگارا .... توفيقى برايم مرحمت فرما تا بتوانم بقضا و تقدير تو راضى شدهو سرنوشت خود را دوست بدارم و فرمان تو را هر چند كه دشوار و كمرشكن هم باشدمشتاقانه اطاعت نمايم و از صعوبت مقدرات تو وحشت نكنم .
خدايا، قلب و روح مرا را در شعاع الهامات خود، آن چنان مهيا و آماده ساز، و در پذيرفتناراده و مشيت تو، تسليم كامل ، نشان بدهم تا جائى كه دوستدار تاءخير و ياتعجيل هر آنچه تو براى مان در نظر گرفته اى نباشيم بلكه هر سر نوشتى را درحال حاضر و يا آينده با هر حوادثى كه دارد بپذيريم و آن چنان قلبمان را بيدارش كنتا از خواسته هايت ناراضى نباشد و بر خلاف اراده توتمايل نكند.
در سخنان حضرت امام سجاد (عليه السلام ) كلماتى مانند [نَكرَهُ، نَستَصعَبُ و و ...]نشاندهنده عدم آگاهى انسان از خاصيت هاى واقعى دستورات الهى است چون از عظمت و رحمتپروردگار بى خبر است و نمى داند كه صلاحديد او به خير و مصلحت و عافيتش مىباشد در نتيجه با ناراحتى كامل و احساس سنگينى و صعوبت ، بدستورات دينى مى نگردو آماده تسليم و اطاعت ، با شوق و علاقه قلبى ، از خواسته هاى خالقمتعال نمى باشد بلكه اگر اطاعت هم بكند مانند يك كار تحميلى بدونميل و رغبت قلبى آن را انجام مى دهد، يا آرزوهائى را مطرح مى كند كه اصلاً به مصلحتشنمى باشد در هر صورت امام (عليه السلام ) از راه دعا به ما آموزش ‍ مى دهد كه انسانقادر بدرك اسرار و حكمت دستورات و سياستها و يا قضا و قدرهاى الهى نيست و هميشه باتلخى و ناراحتى از آنها ياد مى كند و نمى تواند آن نكات ظريفى كه در خواسته هاىخداوندى ، براى صحت و عافيت و موفقيت او در نظر گرفته شده است درك نمايد و بهمينجهت كه نادانى و جهالتها را براى هميشه با خود دارد و لذا نمى تواند با شوق و علاقهقلبى ، خود را تسليم سياسيت و تدبيرهاى خالق سبحان قرار دهد با اينكه خواست و ياتدبير الهى به خوشنودى كسى متعلق نيست ليكن اظهار علاقه قلبى ، افسرده گى واضطراب و نگرانيهاى روانى را شفا مى دهد، وقتى كه امام عليه السلام با كلمه [حَبِّبِالينا ....] مطلب را شروع مى كند يعنى خدايا، هر چيزى كه از قضا و قدر تو، بر ايمانناخوش باشد آن را بر ما دوست داشتنى قرار بده ، اگر چه ما از حكمت و اسراركامل آن آگاه نمى شويم ، ليكن عظمت و محبت تو در راءس تمامى اين برنامه ها، ما رادلخوش مى سازد مبنى بر اينكه خداى حكيم وعادل و رحمن ، هميشه مصلحت و خير بندگانش در نظر دارد امام سجاد (عليه السلام ) مىگويد در قلبم باور و اعتمادى براى خودت ايجاد فرما، تا با قدرت و شهامت در كنارتدبير و خواستهاى تو، بگويم كه قضا و تدبيرت هميشه به خير و صلاح من است .
دفتر حكايات جهلونادانى انسان به اين جا ختم نمى شود تا بگوئيم بعد از اين معلومات اوافزايش مىيابد بلكه جهان خلقت به تعداد عوالم و مخلوقات و و ... مجهولاتى هستند كهدرمقابل انسان قرار گرفته است و او بايد به كمى معلومات و كثرت مجهولاتش اعترافكند.
گاهى انسان بدون قبول واقعيت خويش تصميم مى گيرد و واردعمل مى شود و در اولين قدم به بن بست مى رسد و با تعجب بسيار از تصوراتى كه درمورد خودش داشته صحنه را ترك مى كند و اين شكست بزرگ با يك اعتراف كوچك و ياقبول واقعيت تبديل به پيروزى مى شود يعنى انسان باقبول نقايص و معايبش و يا اعتراف به جهل و نادانى خود بسوى رشد وكمال حركت مى كند.
مثال بيمار وقتى كه وارد مطب پزشك مى شود و در حضورش به تمام بيمارى وكسالتهااعتراف مى كند، و از اين راه پزشك را براى پيدا كردن راه درست ، درمعالجه خويش يارىمى كند و عافيت را بوجودش باز مى گرداند اما اگر او معايب وناتوانى را كه در وجودش، يك واقعيت هستندقبول نكند قطعا معالجه اى در حق او مؤ ثر نخواهد شد.
وقتى كه دكتر، دارو و يا آمپول و يا هر چيزى كه تلخى و اذيت با خود دارد براى مريضتجويز كند شيرينىِ سلامتى و عافيت ، تلخى نسخه پزشك را از ياد مى برد و او دوستندارد مخالف ميل طبيب رفتار كند.
درباره اوامر و نواهى الهى يا سياست و تدبيرهاى او هم در زندگى انسان ، بايد چنينتفكر وانديشه اى داشته باشيم تا بتوانيم تلخى مصائب و فشارهاى روزگار خود را، بالذت و شيرينى سعادت و موفقيت و قبول رضا و خوشنودى الهىتحمل كنيم .
به سخنان حضرت على صلوات الله عليه بر مى گرديم ، تا به بينيم ايشان در اينمورد چه توصيه هائى دارند.
... فَتَفَّهَم يا بُنَّى وَصَيَّتى ، و اَعلَم اَنَّ مالِكَ المَوتِ هُوَ مالِكُ الحَياةِ، و اَنَّ الخالِقَهُوَ المُمِيتُ، و اَنَّ المُفنِىَ هُوَ المُعِيدُ، و اَنَّ المُبتَلِىَ هُوَ المُعافِى ، و اَنَّ الدُّنيا لَم تَكُنلِتَستَقَّرَ اِلا عَلى ما جَعَلهَا اللهُ عَليهِ مِنَ النَّعمَآء والاِبتِلاءِ، واَلجَزاء فِى المَعادِ، اَوماشاءَمِما لاتَعلَمُ، فَاِن اَشكَلَ عَلَيكَ شَى ءٌ مِن ذلِكَ فَاَحمِلهُ عَلى جَهالَتِكَ، فَاِنَّكَ، اَوَّلُ ما خُلِقتَبِهِ جاهِلاً ثُمَّ عُلِّمتَ، وَ ما اَكَثَر ما تَجهَلُ مِنَ الا مرِ و يَتَحَيَّرُ فيهِ راءيُكَ وَ يَضِّلُ فِيهِبَصَرُكَ ثُمَّ تُبصِرُهُ بَعدَ ذلِكَ ... .
(63)
با شناخت مالك واقعى اخلاق بشر تنظيم مى شود
اى پسرم ، با دقت كامل وصيت مرا مورد توجه قرار بده ، و آگاه باش مالك مرگ همانمالك حيات و زندگى است ، و آفريننده همان كسى است كه مى ميراند، وفانى كننده همانكسى است كه جهان هستى را از نو بنا نهاده است آنكه بيمارى مى دهد خود شفا دهنده است وبدان كه دنيا پا بر جا نمى ماند مگر بر طبق قانونيكه خداىمتعال قرار داده است گاهى نعمت ها و گاهى ابتلاءات روى آورند و بخشى با پاداش ورسيدگى در روز قيامت ، ظاهر مى شود يا آنطور كه او بخواهد با شرائطى كه ، تونمى دانى دنيا را اداره مى كند اگر در مورد جهان و حوادث ها و يا برنامه هائى كه اتفاقمى افتد نتوانستى تحليل درستى داشته باشى و يا هضمعلل آن برايت مشكل گرديد در اين حال آن را بر نادانى وجهل خويش حمل كن ، زيرا در هنگام تولدت جاهل ونادان آفريده شده ، و سپس در اثرتحصيل و تعليم ، عالم و آگاه گرديده اى ، و چه بسيار است از امورات زندگى ، كه تواز آنها آگاه نيستى و فكرت در آنها، سرگردان ، و چشمت در آن گمراه مى گردد و نمىتوانى بطور كامل در مورد آنها، آگاهى حاصل كنى ، اما پس از مدتى بتدريج زمينه لازمدر درست ديدن پيدا مى شود و تو آنها را مى بينى .
نكات مهم

1 - مالكيت واقعى بر عالم هستى منحصر بخالق اوست و تمامى جريانات اعم از حيات ومرگ سعادت و خوشبختى ، عزت و ذلت ، شكست و پيروزى ، بيمارى و شفاى آن و و .... درزير قدرت نامحدود خالق ذوالجلال است و هر مالكيتى درمقابل او اعتبارى و قراردادى است حتى خود انسان با تمام تملكاتش ، در تصرف و تسلطپروردگار خويش مى باشد.
بنابراين بر همگان مخصوصا نسل جوان ، لازم است كه از حريم خود تجاوز نكند و خود رادر رسيدن به تمام خواسته هايش ، تسليم خداوند سبحان قرار دهد چون همه چيز در مالكيتاوست پس بايد در پيشگاهش مقام بندگى را احراز كرده تا سزاوار بخششهايش ‍ باشيم ،
چنانكه در سخنان قبلى آن حضرت ، با صراحت آمده است [واَخلِص فى المَساءلِة لِرَبكَفَاِنَّ بِيَدِهِ العَطاء والحِرمانَ ...] اى فرزندم در هنگام دعا به درگاه پروردگارت نيتخويش را خالص گردان و تنها او را قيوم خواسته هايت بدان ، براى اينكه بخشش ومحروميت يا پيروزى و شكست در زير قدرت اوست ، و هيچ كس صلاحيت چنين كارها را جز خداندارد، پس تلاش كن تا دوران جوانى را با مقام بندگى خداىمتعال آغاز كنى بخاطر اينكه موفقيت و پيروزى ها بدست اوست ، و شما بوسيله اطاعت ازدستورات مالك مطلق شايستگى وصول و حصولِ عطايا و بخششها را، در خود ظاهر كرده وبه آن نائل مى شويد.
2 - اعتراف به جهل و نادانى از درك حقايق موجود در جهان هستى ، اولين قدم ، در مسيركمال است براى اينكه جهل انسان ، از مسائلى كه در اطرافش قرار گرفته اند، يك واقعيتاست و با انكار آن ، هيچ فايده اى ، جز ذلت و بدبختى نصيب وى نخواهد شد اما اگربتواند خود را قانع كند كه او خيلى از چيزها را نمى داند به مصلحت و صلاح خود حركتنموده است چرا كه ساختمان وجودش ‍ همان را اقتضاء مى كند و نبايد تصور نادرستى را،در قبول واقعيات برخويشتن ، تحميل كند مبنى براينكه اعتراف بهجهل و ناتوانى ، از عظمت او مى كاهد بلكه در اين راه ، پذيرفتن معايب قدماول ، در رسيدن به رشد و كمال است .
وقتى كه خداى متعال در قرآن مجيد به اين واقعيت اشاره مى كند و در احاديث زيادى هم بهآن اشاره شده است چرا پذيرفتن اين حقيقت براى خود انسان تلخ و ناگوار است آيا او غيراز اين معنا را درك مى كند؟ در حاليكه خالق وجود با تفسير درستى كه از قدرت و ظرفيتاو خبر مى دهد مانع تصورات غلط و بى محتوائى مى گردد كه در ذهن بعضى از انسانهاپيدا مى شود،
بنابراين براى همگان لازم است در برابر واقعيات ، تسليم شده و راه اصلى را بااعتدال روح و روان خود بدست آوريم چنانكه در قرآن به آن اشاره شده است .
اعتراف به جهل اولين قدم در مسير كمال است
و حضرت على (عليه السلام ) به جهل انسان در هنگام ولادت اشاره مى كند و مى فرمايد:
... فَاِنَّكَ اَوَّلُ ما خُلِقَت جاهِلاً ثُمَّ عُلِّمتَ وَ ما اءكثَرَ ما تَجهَلُ مِنَ الاَمرِ، وَ يَتَحَّيَرُ فيهِرَاءيُكَ، وَيَضِّلُ فيهِ بَصَرُكَ، ثُمَّ تُبصِرُهُ بَعدَ ذلِكَ ... .
بنابراين تو [اى فرزندم ] در ابتداء ولادت چيزى نمى دانستى ، سپس علم و آگاهيهاىلازم را فراگرفتى و چه بسيار است جهل و نادانى انسان از امورات جهان خلقت ، كه فكرو انديشه تو در فهم و آگاه شدن به آنها، دچار حيرت ، و چشم با نگاهش به تشخيصكامل آن نائل نمى شود و سپس بعد از طى مراحلى آگاهىحاصل مى شود.
نكات مهمى كه در فرمايشات آن حضرت به چشم مى خورد فراوان است و جهان امروز بااين امكانات وسيعى كه در اختيار دارد نتوانسته است به گوشه اى از اين حقائق دست يابدو هر مقدار به علم و آگاهيهاى او افزون مى شود چندين برابر آن مجهولات تظاهر مى كنندو انسان نمى تواند تمامى مجهولاتش را به معلومتبديل كند و خود را از محاصره جهالت برهاند پس او با اعتراف به عجز وناتوانيش ازدرك و آگاهى يافتن به حقايق جهان خلقت باتمام اسرارى كه دارد بايد آموزش هاى لازمرا از معلمان وحى بپذيرد تا از آمار مجهولاتش بكاهد در اين جا ضرورت وجود پيشوايانمعصوم عليهم السلام بر هر عاقلى ثابت مى شود كه در هر عصر و زمانى ، تماممخلوقات خصوصا انسان نمى تواند از كارشناسان آسمانى بى نياز گردد بلكه باترقى علم و تكنولوژى و قدم گذاشتن انسان به ماه و ستارگان ، احتياج او به وجود اماممعصوم بطور كامل احساس مى شود بدليل اينكه با اين پيشرفتها، آمار مجهولات به ارقامغير قابل تصورى مى رسد و انسان با ناتوانىكامل دست نياز بسوى رهبران آسمانى باز مى كند تا او را در رسيدن به آگاهى و معرفتكامل مساعدت نمايند و در ميان انبياء عظام وجود چهارده ، اختر تابناك ، حضرت محمد وجانشينان او يعنى حضرت على و حضرت فاطمه با يازده فرزندان معصومش كه آخرينآنها حضرت مهدى عجل الله تعالى له الفرج مى باشد [درود و سلام خدا و ملائك بر آنهاباد]، در متن كارشناسان الهى مثل آفتاب مى درخشند.
بعنوان مثال : حضرت على (عليه السلام ) در بالاى منبر فرمود:
سَلُونى قَبلَ اَن تَفقِدُونى ، سَلُونى عَن طُرُقِ السَّماَّءِ فَاِنى اءَعرَفُ بِها من طُرُقالارض سَلُونى عَن كِتابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ و ... .(64)
تا از ميان شما نرفته ام هر چه مى خواهيد از من بپرسيد از راههاى آسمان سؤال كنيد من راههاى آسمانى را بهتر از راههاى زمين مى شناسم . از قرآن و آياتش سؤال كنيد كه به تمام حقايق آن آگاهم ... .
اگر جهان بشريت از عظمت پيشوايان معصوم عليهم السلام آگاهى پيدا مى نمودند بطوريقين تمدن و پيشرفتهاى خيلى با ارزشى را نصيب خود مى ساختند چون لياقت وشايستگيهاى مهمى كه خداى متعال در نهاد بشر آفريده است در شعاع ولايت و پيروى ازخاندان پيامبر اسلام صلوات الله عليهم اجمعين زنده مى شود و آنان را به رشد و كمالاتغير قابل تصور نائل مى سازد.
بنابراين تعليم و تربيت براى انسان امرى لازم و ضرورى است زيرا وى از هنگام ولادتقابليت و زمينه ها را با خود دارد ولى بايد با تلاش و كوششهاى زياد، از كلاس درسآموزگاران وحى فرمولهاى لازم را براى كسب آگاهى و بصيرت فراگيرد تا پيچيدهگيهائى كه در وجودش قرار گرفته است به مرحله تجلى رحمت الهى سوق پيدا كند.
در اينجا لازم است به وجود مشكلى از مشكلات بشر اشاره كنيم تا راه درمان و معالجه آن رااز فرمايشات آن حضرت بدست آوريم .
انسان از لحظه ايكه در خود احساس شخصيت مى كند به فكر موفقيت و پيشرفت خويش استو در اين ميان مشكلات و موانع بزرگى را در سر راه خود مى بيند كه موجب نگرانى وناراحتى بزرگى ، قبل از رسيدن به خواسته و آرزوهايش ، در روح و روان وى مى گرددتا جائى كه خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار مى دهد و همين بيمارى خيالى و ياتوهمى ، آثار سمى خود را در اخلاق و رفتار و معاشرت وتحصيل و تجارت و يا كار و تلاش و و .... او آشكار مى سازد مانند اينكه در يك فضاىتنگ و بسته اى قرار گرفته است كه حتى براى نفس كشيدن هم ، اميدى ندارد بهرحال اين وضع خطرناكى كه در اغلب انسانها به وجود مى آيد مولود ضعف ايمان بقدرت ورحمت خالق يكتاست .
اگر به آيات و روايات مراجعه كنيم خواهيم ديد چنينتحليل و يا طرز تفكر، مولود بى ايمانى انسان است كه را در يك محيط تنگ و بسته قرارمى دهد و در حل مشكلاتش تنها خود را مى بيند. يك موجود ضعيف ، مانند انسان وقتى كه درمقابل چنين تحليلى قرار مى گيرد خود را در محاصره مشكلات مى يابد و با يقين به عدمتوانائى وكثرت مشكلات ، در روح و روان او نگرانى عميقىشكل مى گيرد و جز فرار راه ديگرى را نمى بيند ولى محاصره ناراحتيها چنان برايشتنگ مى شود كه اميد فرار را هم از دست مى دهد در نتيجه به ياءسكامل و انتحار روى مى آورد. بعد از اين تحليل سؤ الى را مطرح مى كنيم :
انسان چگونه مى تواند روح و روان خود را از نگرانى هاى آينده نجات دهد و با اميدوارىكامل برنامه هاى خود را در تمام زمينه هاى زندگى آغاز كند؟
جواب : حضرت على (عليه السلام ) در اين موردفرمول و نسخه شفابخشى را مطرح مى سازد و انسانها را براى بكار گرفتن آن دعوتمى كند
چگونه آرامش روحى پيدا كنيم ؟
فَاَعتَصِم بِالَّذى خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ و سَوَّاكَ، وَليَكُن لَهُ تَعَبُّدُكَ، وَاَليِه رَغبَتُكَ و مِنهُشَفَقَتُكَ ... .
(65)
به خالق و رازق خود و آنكه وجود منظم با اعضاى حساب شده بتو بخشيده است تمسك واعتماد كن و بايد تنها او را بندگى نموده و به سويشميل وعلاقه قلبى نشان داده و از او خوف و ترس لازم را داشته باشى .
توضيح نكات مهم :
نكته اول : نكاتى كه در اين نسخه آمده خيلى دقيق و روشن است وبراى هر انسانعاقل با مختصر ملاحظه قابل درك و هضم مى باشد زيرا هر كس به مخلوق بودن خويشبدون ترديد ايمان و يقين دارد.
نكته دوم : مرزوق بودن خود را بدون هيچ نوع شك و شبهه اىقبول دارد چون خالقش قبل از ولادت وى ، در پستان مادرش ‍ غذاى سالم و مورد نياز او راآماده ساخته تا بدون كمترين فاصله زمانى و با هيچ زحمتى ، احتياجاتش تاءمين گردد.
نكته سوم : هر عضوى از اعضاى انسان در جاى مناسب خود با تدبير و سياست قوىو محكم قرار گرفته چه اگر چنين نبود زندگى كردن براى او غير ممكن مى شد مثلاً اگرتمام انگشتان دستش يك اندازه بودند هيچ نوع استفاده از آنها ميسر نبود بنابراين هرانگشتى با آن وضع موجودش از اسرار بزرگ الهى حكايت مى كند كه درك تمام حكمتهاىآن از عهده انسان خارج است حتى در مورد خطوط سرانگشتان ، محاسبات خيلى دقيق صورتگرفته است كه در انگشت نگارى روشن مى شود وحاصل كلام اينكه خطوط سرانگشتان هركس منحصر به خود اوست ، دراينحال او به عظمت و قدرت خالق متعال ايمان پيدا مى كند و مى فهمد كه تحت سياست وتدبير دقيق و ظريفى اداره مى شود.
توضيح مطلب : با اين سه نكته مهم ، آماده گيهاى قطعى براى آسايش و آرامشخاطر در انسان به وجود مى آيد چون داروهاى نسخه پزشكان الهى مانند داروهاى شيميائىنيست كه بيمار و بلكه خود پزشك هم در تاءثير آن شك و ترديد داشته باشد و نتواندبصورت قطعى اظهار نظر نمايد تا اينكه بعد از چندين آزمايش روى مريض و داروها بازهم از رسيدن به يك نتيجه قطعى و قابل درك ناتوان است ولى سخنان خدا داروهائى هستندهم پزشك و هم بيماران بدون هيچ مانعى به درك و آثار سودمندش يقين و ايمان دارند و ازطريق همين يقين و ايمان ، به پالايش روح و روان خود از وجود ميكروبهاى بى ايمانى وياءس ونوميدى ، مى پردازند و در يك مدت زمان خيلى كوتاه كه شايد يك لحظه باشدبه تمام نگرانى واضطراب و دلهره هايش پايان مى دهد حالا به چگونگى تاءثير ايننكات بپردازيم :
بعنوان مثال : در روانكاوى توجه دادن انسان به ريشه هاىمسائل و مشاكل لازم و ضرورى است زيرا او در اكثر موارد از ريشه ناراحتيهايش بى خبراستو در اثر همين عدم آگاهى به استرس و فشارهاى روحى او افزوده مى شود يك فرد آگاهبه مسائل روانى ، اولين قدم را در معالجات يا نصايح خود، براى آگاهى دادن و شكافتنعقده و گره هائى كه بصورت يك غده خطرناك در روح و روان بيمارشكل گرفته و او را مى آزارد انجام مى دهد تا بتواند از همين راه براى ريشه كن ساختنبيمارى ، از خود بيمار كمك و يارى بگيرد وقتى كه مريض از راه آگاهيهاى يك كارشناسبه ناراحتيهاى خود اطلاع حاصل كند وضع وى به يك حالت خاصىمبدل مى شود چه شايد نياز به دارو خوردن هم نداشته باشد، چنين شيوه را در تمام موارداعم از بيمارى ، تربيت ، آموزش ، ايجاد اعتماد به نفس ، بايد به كار گرفت و شخصمورد نظر را در هر موردى بايد دخالت داد تا هم مقام انسانى او، مورد احترام واقع شود وهم نيروهاى موجودش ‍ را در كنار آموزشهاى كارشناس برعليه جبهه دشمنِ عافيت و سلامت وآرامش روانى خود بسيج نمايد تا زودتر از موعد مقرر بتواند پرچم موفقيت و پيروزى رادر سرتاسرِ كشورِ وجودش به اهتزاز در آورد.
وقتى كه به سخنان حضرت على (عليه السلام ) توجه مى كنيم :
حضرت براى ايجاد يك روان آرام ، مطالبى را مطرح مى نمايد كه براى هر كسقابل قبول است و هيچ فردى اعم از عالم ، جاهل ، بيسواد، با سواد، كوچك و بزرگ و و ...در هضم و درك آن با هيچ نوع مانع و مشكلى رو برو نيستند زيرا نكات مذكور، واقعياتىهستند كه هر انسانى آنها را قبول دارد و نمى تواند منكر آن ها باشد مثلاً خلقت و زندگىوى در دنياى رحم مادر، و رسيدگيهاى كامل با سيستمهاى خيلى پيشرفته در آن محيط، يكقانون قطعى است و بعد از اتمام مدت زمان زندگى ، به دنياى جديدى وارد مى شود كهبا دنياى رحم مادر خيلى متفاوت است و همچنين آماده ساختن ارزاق وى دراشكال گوناگون كه متناسب بار شد و نيازهاى وجودش ‍ مى باشد حكايت از يك حمايت وكفايت آگاهانه و دلسوزانه مى كند كه بدون اعلام نياز، به نيازهايش توجه مى شود وقبل از گرسنگى و تشنگى و يا هر نياز ديگرى كه دارد به تمام آنها عنايت شده است ومتناسب با هر زمان برنامه تغذيه او را تغيير مى دهد مثلاً در شكم مادر از طريق نافتغذيه مى كند ولى در خارج از آن بوسيله شربت سفيد رنگى كه در پستان مادر قرار دادهاز ايشان پذيرائى مى شود به هر حال تمامى اين موارد بدون كمترين چشم داشت در اختيارانسان قرار مى گيرد، پس با در نظر گرفتن اين حقايق روشن و مطالعه منصفانه در كيفيترسيدگى و مراعات حال وى در تمام شرائط زندگى ، براى هر فردعاقل ، لازم است در مورد برنامه هاى انتخابى خود، در هر عصر و زمان يك انديشه مطلوب ومطمئن ، داشته باشد، براى اينكه عمده ترين نگرانى و يامشكل او، در هر زمان ، ترس و وحشتى است كه از اوضاع مبهم و نامعلوم آينده اش در روح وروان خود، احساس مى كند و با پندارهاى غلط و نادرستى ، يك دوران تلخ و ناگوارى را،در ذهنش پديد مى آورد و خود را در ميان آتش سوزان توهمات قرار مى دهد تا جائى كه بيكنتيجه نگران كننده در برنامه هاى زندگيش منتقل مى شود.
اگر انسان بتواند باستناد واقعياتى كه خودقبول دارد مبنى براينكه در دوران جنين و بعد از ولادتش چه كسى ، ضامن ومتكفل نيازهايش ‍ بوده است ، تصوير سالمى را براى آينده اش تنظيم كند بطوركامل از مسير نگرانى و وحشت ، كه حاصل بى توجهى به واقعيات موردقبول خويش است ، به آينده نگاه نخواهد كرد بلكه با همان اميدوارى به توجهات خالقمتعال كه در مراحل اوليه حياتش نصيب او نموده ، آينده اش را مدنظر قرار مى دهد چنانكهحضرت على (عليه السلام ) در توصيه اش بدان اشاره فرموده است .
قضاوت صحيح نگرانى ها را بر طرف مى سازد

سوال : وقتى كه انسان به واقعيات مذكور يقين دارد و بدون ترديد به آن اعتراف مى كنددر اين جا لازم است به خصوصيات يك قاضى اشاره كنيم چون مسئله قضاوت تنهابهمورد اختلاف دو نفر، منحصر نمى شود بلكه هر نوع صدور حكم و يارسيدگى بهپرونده ، قاضى واجدالشرائط ، لازم دارد.
مثلاً گاهى مسئله قضاوت در ميان دو نفر كه با هم نزاع دارند صورت مى گيرد و يك نفرقاضى براى حل اختلاف به دعاوى آنها رسيدگى مى كند و سپس حكم ، صادر مى كند، وگاهى قضاوت در مورد خود انسان مطرح است ، يعنى او خودش را مورد رسيدگى قرار مىدهد و درباره خويشتن حكم صادر مى كند.
بهر حال از خصوصيات مهمى كه درباب قضاء براى قاضى عنوان شده است ايمان وعدالت اوست ، در غير اين صورت احكام صادره اعتبار نخواهد داشت و هيچ تفاوتى در موردرسيدگى به پرونده دو نفر متخاصمين ، يا پرونده خويش ، وجود ندارد چون مرحلهقضاوت تحت هر شرائطى كه باشد بايد بوسيله قاضى واجد شرائط، انجام پذيرد،
پس وقتى كه ايمان و عدالت از مهمترين خصوصيات قاضى به شمار مى آيد بخاطراينكه وى در اثر همين دو صفت كمالى خواهد توانست رسيدگى و صدور حكم را مطابق باواقع انجام بدهد و از هجوم وسوسه هاى شيطانى واميال نفسانى در امان باشد و براى هميشه در مسير حق ثابت و استوار بماند.
اما سخت ترين و يا مشكل ترين قضاوتها براى قاضى آن است كه به پرونده خويشرسيدگى كند وقتى كه انسان وارد اين مرحله مى شود واقعيات بزرگى را، بعنوان بينهقطعى در سر راه صدور حكم خود مى بيند اگر نتواند احكام خويش را به آن واقعياتبسنده كند و يا قضاوت منصفانه اى را انجام بدهد در اينحال بطور يقين پايگاه ايمانش ضعف شديد دارد چون نتوانستهاميال نفسانى خود را تعديل كرده و قضاوت عادلانه اى را بانجام برساند و چون اغلبانسانها در جهت هوسها و بينشهاى مادى انديشيده بهمين سبب خود را بيك حالت ترس و وحشتزياد از آينده روزگارش گرفتار ساخته است به جهت اينكه نتوانسته به عناياتخداوندى كه از دوران نطفه و جنين شامل حال وى بوده است مؤ من باشد و حكم اميدوارىبخالق رئوف و مهربان را در فضاى روحى خويش صادر كند در نتيجه با قضاوتنادرست ، خود را در ياءس و نوميدى و فشارهاى روحى قرار داده است .
لازم بذكر است كه عده اى از انسانها در مورد ديگران قضاوت درستى انجام مى دهند وسخنان پندآموز و نصايح ارزشمندى را مطرح مى سازند اما وقتى كه نوبت بخودشان مىرسد چندان لطفى را بكار نمى گيرند و از بكار بستن اندرزهاى مفيد و در برگيرنده خيرو سعادت عاجز مى شوند و نمى توانند قبل از ديگران ، خود را به انجام دادن وظائفانسانى واطاعت كامل از دستورات الهى پاى بند سازند با اينكه به بهره هاى سودمند آنآگاهى دارند.
اما اگر ايمان و عدالت در دلها تقويت گردد پرونده دوران زندگيش را بطرز زيبا،بررسى مى كند چون ايمان به پروردگار متعال ، روح و روان را از اضطراب و نگرانىنجات مى دهد و اميدواريها را در قلب انسان پديد مى آورد.
در اين جا به قرآن مراجعه مى كنيم تا ريشه ناراحتى هاى روحى را پيدا كنيم ، خداىمتعال مى فرمايد:
فَمَن يُرِدِ اللهُ اَن يَهديَهُ يَشرَح صَدرَهُ لِلا سلامِ وَ مَن يُرِد اَن يُضِلَّهُ يَجعَلُ صَدرَهُضَيِّقا حَرَجَا كَاَنَّما يَصَّعَدُ فى السَّمآءِ كَذلِكَ يَجعَلُ اللهُ الرِّجسَ عَلَى الَّذِينَلايُومِنُونَ .(66)
كسى كه خداوند اراده بر هدايتش نموده آماده گى و حوصله او را براى تسليم گسترده مىكند و كسى كه اراده بر گمراهى او شده باشد سينه اش [روح و روانش ] را چنان تنگقرار مى دهد [كه هيچ اميدى بر حق شناسى و قبول واقعيات باقى نمى ماند فشار واضطراب بى ايمانى بخدا و قدرت لايزالش در روان وى آن چنان شديد است ] گويا درآسمان رو ببالا مى رود و هم چنين خداوند شك و ترديد را دردل كسانى كه ايمان نيآورده اند قرار مى دهد. بايد بدانيم كه اراده خداىمتعال از طريق اعمال انسان صورت مى گيرد، يعنى پروردگارمتعال هر اراده اى بكند متناسب با انتخاب و قضاوتهاى انسان مى باشد آنانكه در طريقايمان ، اطاعت از دستورات خدا را بر خود لازم مى دانند و در انجام وظائف و تكاليفشان هيچنوع تعلل ويا مانعى را ايجاد نمى كنند و روح خويش را براى تسليم محض ‍ آماده مىسازند در اين حال توفيق الهى نصيبشان مى شود و آنها را با پذيرشكامل از سياست و تدبير خالق هستى ، مزين ساخته ، تا اينكه زندگيشان را با اميدوارىبخداوند ادامه مى دهند اما اگر مسير انتخابى او در وابستگى هاى نفسانى و مادى واقعشود و با بى اعتنائى كامل بدستورات دينى وارد زندگى شود خود را از عنايات الهىمحروم كرده و در گرداب بدبختى و شكنجه ها هميشگى روانى قرار مى گيرند در يكمثال روشن : كسانى كه بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) امامت حضرتعلى صلوات الل ه عليه را به عنوان الگو ومعيار دين و ايمانشان انتخاب نمودند آمادگىكامل براى شرح صدر و درك حقايق دينى پيدا كردند چون انتخاب سالم و صحيح ، هميشهتوفيق الهى را بدنبال دارد و آنانى كه خصومت و عداوت آن حضرت را دردل داشتند و خود را در اطاعتِ افراد گمراه و ستمگر، قرار دادند گرفتار تنگى عروق دركو معرفت گشتند تا جائى كه در آتش بدبختى و ضلالت انتخاب نادرست خودشان براىهميشه سوختند. بنابراين اراده الهى براى سعادت و يا گمراهى انسان ، از مياناعمال او، عبور مى كند.
خلاصه سخن :
براى ايجاد يك روان آرام و رسيدن به موفقيتهاى زندگى راهى جز تمسك به خداىمتعال وجود ندارد كه با هر توجه انسان ، آب خنكى برروى شعله هاى سوزان ناراحتيهايشريخته مى شود و هر ياد كننده اى در همان حال ، آن را احساس مى كندبدليل اينكه وجود انسان تجلى قدرت و فيض رحمت حضرت بارى است و با [نَفَختُ فيهمِن رُوحى ... ]
(67) كه حكايت از اوج ارتباط واتصال دارد زمينه تحقق تقرب او را بخالق متعال در رسيدن به يك آرامش حقيقى فراهم مىسازد و آنچه در اين ميان حائز اهميت است اينكه ياد خدا موجب آرامش خاطر انسان مى شود و اينچه نوع ارتباطى را نشان مى دهد؟ و چگونه درمقابل هر فشار و ناراحتى با يك توجه كوتاه آتش نمرودى به گلستانتبديل مى شود؟ ذكر [اِنا لِله و اِنا اِلَيهِ راجِعُونِ](68) در هر لحظه خطرناك چرا اينقدرآرامش ‍ مى دهد؟ آيا با تحقق علاقه وآرزوهاى انسان نيروى جديدى پا به ميدان مى گذارد ويا اينكه او را از وابستگيهاى دردآور به يك وابستگىدل گرم كننده منتقل مى سازد؟
در پاسخ به تمام اين سؤ الات و نظائر آنها بايد گفت موجودى به نام [انسان ] جايگاهويژه اى در پيشگاه خداى سبحان دارد و در سيستم وجودش آنتن هاى خاصى براى دريافترحمت و عنايت الهى قرار داده شده است كه به وسيله همين ذكر و يادآوريها، ارتباط برقرارمى شود و آرامشهاى مطلوبى را در تمام وجودش ايجاد مى كند.
و حضرت على (عليه السلام ) مى خواهد افكار انسان را به اين مهم توجه دهد تا او بايادآورى نكات روشن و مورد قبولش ، از شر ناراحتيهاى روحى رهائى يابد لكن راه جذبو يا دريافت رحمت الهى بوسيله خاصى به نام مقام بندگى ميسر مى شود براى اينكهاحراز اين مقام به منزله نصب ماهواره هاى خيلى دقيق بر ساختمان شخصيت انسان مى باشدكه او را در هر لحظه به دريافت الطاف و رحمت الهى موفق مى سازد و از حقائق پشتپرده وى را آگاهى مى بخشد تا وى بدينوسيله از عظمت الهى تصوير صحيحى بدستآورد كه با تمام وجودش از هر حركت انحرافى اجتناب ورزد و در ذائقه روحانى وى جز يادخدا، هيچ لذت و شيرينى احساس ‍ نشود.
حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) مى گويد:
.... و اَعِزَّنى وَلا تَبتَلِيَنى بِالكِبرِ، و عَبِّدنى لَكَ
(69) ... .پروردگارا، راه عزت نفس را برايم بشناسان و از تكبّر نجاتم ده ، و مرا براى بندگىخودت قبول كن ، تا فقط تو را بندگى كنم .
اگر توفيق بندگى شاملحال انسان بشود او خود را در مقابل خداوند ذليل مى كند و راه تسليم را در مسير زندگىپيش مى گيرد، در اين صورت آرامش كامل را در روح و روانش احساس خواهد كرد.
فصل سوم : موضوع روانشناسى دينى چيست ؟

وقتى كه در مسئوليت كارشناسان الهى مطالعه مى شود و حقيقت عمده ايكه در اهداف آنانجلب توجه مى نمايد ايجاد باور در قلب انسانهاست چون رشد و تعالى و يا موفقيت او ازهمين راه بدست مى آيد آنها پزشكان واقعى جامعه انسانى مى باشند كه از طريق سالموارد معالجه مى شوند تا بتوانند در انجام وظائف خود، به نتايج مطلوبىنائل شده و در مدت زمان كوتاه ثمره فعاليتهاى خويش را مشاهده كنند.
در مسئله تربيت و پرورش انسان ، مربيان دينى ، تنها كسانى هستند كه به موفقيتهاىچشم گيرى نائل گرديده اند و علت آن اين است چون از وجود وى و رمز موفقيت او بدونهيچ مشكل و مانعى آگاهى و شناخت كامل دارند و با روانشناسى و يا روانكاوى دقيق وارددنياى درون انسان ها شده و او را تا رسيدن به باور و يقين در زير چتر رحمت و محبت خودقرار مى دهند و سپس با همكارى او به پاكسازى و پالايش روح و روان وى اقدام مى كنندچون بدون مساعدت و همكارى بيمار، هيچ توفيقى نصيب پزشك نمى شود و مريض زمانىكه به باور و يقين برسد، مبنى براينكه او مى تواند به عافيتكامل نائل آيد، دست هميارى به پزشك مى دهد و با هماهنگى هاى لازم موانع را از سر راهسعادت خود بر مى دارد و به رشد و آگاهى و عافيت خويش توفيقحاصل مى كنند.
مثال : پزشكانى كه در متن جامعه براى نجات بيماران تلاش مى كنند زمانى موفقهستند كه بيماران در طبابت آنان ، مساعدت و هماهنگى لازم را بكارگيرند زيرا محيط اجراىتخصص دكتر، وجود بيمار است اگر او در اجراى برنامه پزشك همكارى ننمايد هيچمتخصصى نمى تواند در معالجات بيماران توفيقىحاصل كند.
در جهان امروز روانكاوى و روانشناسى اين حقيقت را وسيله عمده خود قرار داده است مبنى براينكه يك كارشناس تربيتى يا پزشك يا كسى كه مى خواهد انسانهاى بيمار را اعم ازروحى يا جسمى معالجه نمايد زمانى موفق خواهد بود كه بتواند با مساعدت خود بيمار،اندرون وى را مطالعه كند، و در اين زمينه طرح و نقشه هاى مناسبى را تصويب كرده ومريض را به اهميت و ارزش آن مؤ من سازد تا در مقام اجراى طرح هيچ ترديدى براى بيماروجود نداشته باشد.
در مقام قضاوت اگر انصاف را وظيفه خود قرار دهيم خواهيم گفت انبياء و پيشوايان دينىدر هر عصر و زمان كارشناسانى هستند كه در تمام رشته هاى علوم ، از تخصص كاملى كهبراى انسان غير قابل تصور است بر خوردار مى باشند در مورد روانشناسى و روانكاوىاولين پزشكان جامعه هستند كه از ابتداى خلقت انسان همواره در ساختن روان سالم و مطمئنبراى او تلاش مى كنند. در اين رابطه به يك موضوع مهم اشاره مى كنيم .
((سلامت روان در بندگى خداست ))
هر كسى درباره سلامت روح و روان بشر مى انديشد و با روشهاى خاصى آن را ارزيابىمى كند و متناسب با همان سنجش ، فرمولهائى را براى او در نظر مى گيرد تا اينكهبتواند وى را با بكار گرفتن توصيه هاى لازم ، به سلامت رواننائل سازد چنانكه در جهان امروز از طريق كتاب و جرائد و ميزگردهاى تلويزيونى و و ...اين برنامه ها صورت مى گيرد تا جائيكه جديدترين علم يعنى [روانپزشكى ] همانچيزهائى را تعليم مى دهد كه پيامبران به مردم مى آموختند چرا؟ براى اينكه پزشكانروانى دريافته اند كه دعا و نماز و داشتن ايمان محكم به خدا، نگرانى ، تشويش ، هيجانو ترس را بر طرف مى سازد.
يكى از روانپزشكان مى گويد كسى كه حقيقتا معتقد به مذهب است هرگز گرفتار امراضعصبى نخواهد شد.
دكتر ويليام جيمز استاد فلسفه در دانشگاه ((هاروارد)) مى گويد:
مؤ ثرترين داروى شفابخش نگرانى ، همان ايمان و اعتقاد مذهبى است .(70)
در روانشناسى دينى چنانكه از مفاد آيات قرآنى استفاده مى شود عمده ترين مسئله جهت دادنانسان بسوى بندگى خداست زيرا تنها راهوصول به سلامت روان و ايجاد آرامش كامل از اين طريق ممكن خواهد بود و اگر به ارزش واهميت تسليم و بندگى انسان در مقابل پروردگارمتعال بيانديشيم ، بايد به قرآن مراجعه كنيم كه مى فرمايد: ما خَلَقتُ الجنَّ والاِْنْسَاِلا لِيَعْبُدُونْ .
(71)
ما انسان و جن را نيافريديم مگر اينكه خدا را بندگى كنند.
در آفرينش انسان بندگى هدف قرار گرفته است و تمامى امكانات مادى و معنوى از ناحيهخداوند براى تحقق اين هدف در اختيارش ‍ واقع شده است كه عمده ترين آنها وجودپيشوايان معصوم عليهم السلام است چون بدون آنها هيچ زمينه اى براى تحقق اين هدفبزرگ ايجاد نمى شود و در قرآن به عنوان سرمايه حيات بشر مطرح شده اند.
يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ستَجيبُوا لِلهِ وَ لِلَّرَسُولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ... .
(72)
اى گروه مؤ منان خدا و پيامبر را اجابت كنيد وقتى كه شما را به چيزى كه موجب حياتشماست دعوت مى كنند.
بنابراين وجود كارشناسان الهى در مقام رسالت و نبوت و امامت سرمايه حيات انسانهاهستند چون زنده بودن بشر به غذا خوردن و خوابيدن و و .... نيست بلكه با درك و معرفتو بندگى خداى سبحان ، كه بوسيله ، پيشوايان دينى محقق مى گردد حيات او ثابت مىشود در اين جا لازم مى دانم به كيفيت رهبرى و روانشناسى پيشوايان معصوم عليهم السلاماشاره كنيم تا ضمن الگو قرار دادن روش آنان ، از حقايق بسيار ارزشمندى كه در اندرونانسان ها آفريده شده است با خبر شويم .
شيوه پيشوايان دينى در آگاه ساختن انسان
مطالعه در روش و يا سيستيم تربيتى و روانكاوى ، كارشناسان الهى ، ما را بر آن مىدارد قبل از ورود به بررسى موضوع عنوان شده نكاتى را مطرح سازيم .
1 - پيشوايان معصوم (عليه السلام ) به اذن پروردگارمتعال ، از شناخت و آگاهى كامل برخوردار هستند و به همين جهت مسئوليت خودشان را درتربيت و پرورش انسان به طرز زيبا و نتيجه بخش انجام مى دهند و هيچ مانع و مشكلى دراين زمينه ، جز بى توجهى خود انسان ندارند بخاطر اينكه پزشك هر اندازه حاذق و يا ازتخصص بالائى برخوددار باشد با استفاده كامل بيمار از دارو و دستوراتش مى تواندصحت و عافيت او را تاءمين كند.
پيشوايان معصوم (عليه السلام ) با شناخت كامل از وجود انسان ، و نيازهاى واقعى او، واردصحنه زندگى مى شوند تا او را با قبول و حمايت خويش ، از چنگ بيمارى و كسالت هاىروحى نجاتش دهند اگر انسان از مربيان خود حمايت نكند و دستوراتشان را اجراء نه نمايدهيچ پيشرفتى در برنامه هاى آنان حاصل نخواهد شد، چون رشد و تربيت بشر وقتى كههدف انبياء عليهم السلام واقع شده است بايد از طريق خود انسان تحقق يابد بخاطراينكه اجبار و الزامى در ميان نيست بلكه او با آگاهى و اختيار خود، بايد در اين مسير قدمبردارد زيرا اگر هدف اين بود كه انسان با اجبار، در بنده گى خدا واقع شود براىخالق متعال مشكلى نبود كه او را مطيع و بنده خود مى آفريد اما وقتى كه هزاران انبياء وكارشناس را با كتاب و دلايل قوى بسوى آنان اعزام مى دارد روشن مى شود كه هدف ايناست انسان با اختيار خود، بنده گى خداى سبحان را انتخاب نمايد.
2 - كاملترين انسانهاى هر عصر و زمان را مسئول تربيت آنها تعيين نموده است . چون اگرآنان با تخصص تنها وارد صحنه تربيت مى شدند نمى توانستند به موفقيتهاىدرخشانى نائل شوند بلكه كمال آنان در به ثمر نشاندن تخصصهايشان نقش عمده اى راايفاء مى كرد مبنى براينكه دلسوزى و علاقه خود را در زمينه تربيت و يا معالجه انسانهابه بالاترين سطح رسانده و بيشتر از خود او براى عافيتش علاقه مندى نشان مى دادند،
و اما روش و يا شيوه انبياء ....
1 - روانكاوى را بطور گسترده در مورد انسانها، انجام مى دادند براى اينكه عمده ترينمحيط اجراى مسئوليت آنان روح و روان بشر است و تا در اين زمينه پيشرفتىحاصل نشود هيچ آموزشى مفيد واقع نخواهد شد چنانكه در آيات قرآن اولين برنامه انبياءعليهم السلام با [يُزَكيهم ]
(73) آمده است يعنى ابتداء به تزكيه و پاكسازى روح مىپرداختند و بعد از آنكه از سلامتى روان آنها مطمئن شدند آموزشهاى لازم را بكار مىگرفتند [و يُعلِّمهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ].
در مورد روانكاوى ، مساعدت و همكارى خود انسان لازم است چون بدون آمادگى او، هيچتوفيقى نصيب روانكاو، نخواهد شد.
انبياء عليهم السلام با كاوش هاى دقيقى كه از طريق خود انسانها در روح و روان آنهاانجام مى دادند، مى توانستند در بدست آوردن نتائج درست ، آنان را هم راءى خويش قراربدهند چون اگر با همكارى صاحب خانه ، به بارزسىمنزل وى پرداخته شود در كمترين زمان ممكن ، نتائج مورد نظر، بدست خواهد آمدكارشناسان الهى با شناخت كاملى كه از وضعيت روحى انسانها داشتند با هماهنگى آنها،مشكلات روانى را بررسى مى كردند تا اينكه بتوانند پذيرفتن واقعيات را براى وىسهل و آسان نمايند.
مثال وقتى كه عده اى را در ستايش ماه و خورشيد، يا سنگ و چوب و و .... يا اينكهدرمقابل انسانى چون فرعونها در اطاعت مى ديدند و يا برنامه هائى ازاينقبيل را وقتى مشاهده مى كردند ابتداء آنان را به نكات روشن وغيرقابل انكار، در مورد اعمال نادرستى كه انجام مى دادند راهنمائى مىكردند تا اينكهخودشان را به روانكاوى وادار نمايند مبنى بر اينكه چرا بهموجوداتِ بى حس ‍ ياناتوان و و .... دلبستگى يافته اند، آيا اين معبودهاقدرتحل مشكلات و يا خواسته هايشان را دارند؟
وقتى كه آنان را با چنين شيوه اى ، به روانكاوى در مورد كارهاى نادرست خودشان وادارمى ساختند بتدريج نتائج مطلوب و مقبول را دريافت مى كردند.
2 - صبر و تحمل كافى را بكار مى گرفتند، براى اينكه در مورد رشد و تربيت هرموجودى مخصوصا انسان ، حوصله و تحمل زياد ضرورت دارد پيشوايان معصوم عليهمالسلام نهايت صبر و بردبارى را در انجام دادن مسئوليت هاى خود بكار مى گرفتند و ازخداى متعال توفيق بيشترى را در اين راه تقاضا مى كردند چنانكه قرآن ازقول حضرت موسى (عليه السلام ) مى فرمايد:
رَب اشرَح لى صَدرى وَيَسِّرلى اَمرى و اَحلُل عُقدَةً مِن لِسانى يَفقَهُوا قَولى... .
(74)
پروردگارا، سينه ام را براى انجام دادن وظائفم گسترده فرما، و امورات را برايم آسانكن ، گره سخنانم را بگشا، تا شنونده گان حرفهايم را بفهمند.

next page

fehrest page

back page