بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب با جوانان در ساحل خوشبختی, سید حمید فتاحى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     19430001 -
     19430002 -
     19430003 -
     19430004 -
     19430005 -
     19430006 -
     19430007 -
     19430008 -
     19430009 -
     19430010 -
     19430011 -
     19430012 -
     19430013 -
     19430014 -
     19430015 -
     19430016 -
     19430017 -
     19430018 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اگر كسى توفيق آن را داشته باشد كه بتواند زندگى گذشتگان را مطالعه كند بطوريقين عمر زيادى را براى خود ذخيره كرده است بجهت اينكه اين تجاربحاصل زحمتهاى طاقت فرساى گذشتگان است كه بدون زحمت و تلاش و صرف عمر، نصيبما مى شود و زمينه هاى رشد و آگاهى نسل جديد را در كسب موفقيت فراهم مى سازد حتىپيدا كردن بعضى از علل و عواملى كه در عصر گذشتگان روشن نبوده ، بسرعت نصيبجوانان باشد مثلاً براى پيدا نمودن عوامل موفقيت در هر عصرى ، تلاش ها شده و انسانهاىموجود در آن زمان اغلب آنها را بررسى كرده و نتائج زحمات خودشان را به نسلهاى بعدىتحويل مى دهد تا اينكه جوانان با ملاحظه نتايج آنان ، بررسيها را شروع كنند تا باسرعت زياد بتوانند آمار معلومات را بالا ببرند، در اين صورت عظمت و اهميت تجربهخودبخود روشن مى شود.
چنانكه حضرت على صلوات الله و سلامه عليه در ادامه وصيت مى فرمايد:
اَى بُنَّى ، انى وَ اِن لَم اَكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلى ، فَقَد نَظَرتُ فى اَعمالِهِم وَفَكَّرتُ فى اَخبارِهِمِ، وَسِرتُ فى آثارِهِم ، حَتى عُدتُ كَاءحَدِهِم ،بل كَانِّى بِما اَنتَهى اِلىَّ مِن اُمُورِهِم قَدعُمِّرتُ مَعَ اَوَّلِهِم اِلى اَخرهِمِ، فَعَرفتُ صِفوَ ذلِكَ مِنكَدَرِه ، و نَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ، فَاَستَخلَصتُ لَكَ مِنكُل اَمرٍ نَخيلَهُ و تَوخَّيتُ لَكَ جميلَهُ، و صَرَفتُ عَنكَ مَجهُولَهُ .... .
پسرم ، درست است كه من به اندازه كسانى كه پيش از من مى زيسته اند عمر نكرده ام ليكندرباره كردار آنها نظر افكندم و در مورد اخبارشان تفكر نمودم و در آثار باقيمانده آنهابه سير و سياحت پرداختم تا اينكه همانند يكى از آنها گشتم بلكه گويا در اثر آنچهاز تاريخ آنها به من رسيده با همه آنان از اول تا آخر بوده ام ، در اينحال قسمت زلال و مصفاى زندگى آنها را از بخش كدر و تاريك شناختم و برنامه هاىسودمند را از زيانها تشخيص دادم از مجموع آنها قسمت هاى مهم را برگزيده و برايتخلاصه كردم ، از بين آنها مطالب زيبا را براى تو انتخاب نمودم و كارهاىمجهول و ناشناخته را از تو دور داشتم و لذا مانند يك پدر مهربان و دلسوز كه نيكى هارا براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم كه ترا بدين صورت تربيت كنم و براين كار همت خود را بكار گرفتم براى اينكه عمر تو رو به پيش و روزگارت روبجلواست و چون داراى نيت سالم و قلبى با صفا هستى ، مصلحت را در اين ديدم ، كه در آغازمسئوليت خويش ، تو را با كتاب خدا همراه با تفسيرش و قوانين اسلام و احكامش ، وحلال و حرام الهى آشنا كنم و از اين مسير نمى خواهم جدا شوم آنگاه از اين ترسيدم هرآنچه براى مردم در اثر پيروى از هواى نفس و عقايد منحرف وباطل ، مشتبه شده و موجب اختلاف گرديده است براى تو هم مشتبه گردد، بهمين خاطرروشن ساختن اين بخش و محكم نمودن پايگاه عقيدتى تو، براى من بهتر است از اينكه تورا تسليم جرياناتى سازم كه از هلاكتت ايمن نباشم و اميدوارم خداوند تو را در مسير رشدو صلاحت توفيق دهد و به مقصد و هدفت هدايت كند ...
نكات مهم اين بخش :
1 - مطالعه تاريخ گذشتگان ، هم چون آئينه صاف زندگى را با تمام خصوصياتشبراى انسان تفسير و تعريف مى كند و راه پيدا كردن سعادت و موفقيت و هم چنين تشخيصعوامل خوشبختى و بدبختى را، بطور كامل نشان مى دهد چون تشابه انسانها در طى مسيرسعادت يا گمراهى و نابودى ، عمده ترين عامل قطعى بودن پيام تاريخ است تا اينكهانسان در هر عصر و زمانى قرار بگيرد هيچ شك و ترديدى در مورد تاءثيرعوامل موجود در تاريخ گذشتگان ، نداشته باشد و بعبارت ديگر: تحولات روزگار هيچنقشى در مورد، علل و عوامل خير و سعادت انسانها، يا ذلت و بدبختى آنها ندارد مثلاً پنجهزار سال قبل از اين غرور و تكبر، ظلم ، خيانت ،مال و غذاى حرام خوردن و و .... هر تاءثيرى در نابودى انسان داشته در عصر حاضر هم ،همان نتيجه را با خود دارد يا تقوا و ايمان بخداوند، پاكدامنى ، تواضع و فروتنى ،عدالت و احسان و و .... در گذشتگان هر نوع آثار مفيد و مثبتى داشته در تمام زمانها، همهمان اثر را با خود دارد، بنابراين ملاحظه تاريخ در اثر شباهت امورات انسانها، نقشبسزائى را در آگاهى آنها ايفاء مى كند تا نسل جوان بفهمد زيربار غرور و تكبر رفتنسرنوشت ناگوارى را براى او رقم مى زند و اطاعت از خدا و والدين و سخنان كارشناسانالهى ، سرنوشت زيبا و شيرينى را براى او به ارمغان مى آورد.
2 - شيوه مطالعه تاريخ اين است در اعمال و كردار گذشتگان و هم چنين اخبار وگزارشاتى كه از آنها رسيده و آثار باقيمانده آنان را بطوركامل بررسى نمودن ، براى اينكه هر كدام پيام ويژه اى را با خود دارد تا هر كس بتواندخويشتن را مانند آنها بيانديشد چون درسى كه از آنان مى گيرد بهنسل هاى بعد از خودش منتقل خواهد شد، يعنى روزى هم ، گروهى وارد زندگى مى شوند وتاريخ او را مطالعه خواهند كرد در اين صورت كيفيت دريافت او، از حوادث تاريخ ، وبكار بستن آن ، مورد توجه آينده گان واقع مى گردد مبنى براينكه او بعد از ديدنتاريخ و نتيجه اعمال آنها چه تصميمى در مورد زندگى خويش گرفته است آيا اشتباهآنان را تكرار نموده ، يا شيوه مناسبى را در گرفتار نشدن به بدبختيهاى موجود درتاريخ گذشتگان اتخاذ كرده است ؟
بهر حال در شيوه بررسى تاريخ بايد به جزئيات زندگى آنها توجه نمود تا درمورد هر كار جزئى خود نيز همان نتيجه را مد نظر قرار دهد.
و اگر كسى بخواهد حوادث تاريخ را بفرزندان يا جوانان تعريف كند بايد زيبائى هاىآن را از زشتيهايش جدا كند منافع و زيانها را بصورت روشن توضيح دهد و از مجموعهآنها فرمولهاى زيبا و كاملى در اختيار نونهالان قرار دهد، چون قلب پاك و نيت خالص وسالم جوان نيازمند لطف و محبت خاصى است و تنها والدين و كارشناسان الهى مى توانند ازعهده آن برآيند.
3 - تعليمات جوانان را چگونه شروع كنيم تا بدون مانع به سرمنزل مقصود، يعنى رشد و كمال نائل شوند؟
قرآن مجيد بعنوان يك كتاب آسمانى ، حاوى قوانين و دستورات الهى است و رمز موفقيت وخوشبختى انسان ها را با خود دارد اين كتاب شريف و مقدس از آيات و اسرار بزرگخداوندى است كه ببركت قابليت و كمال نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) در ميان انسانهاظاهر شده است و لذا هر نوع استفاده از آن را، بايد از طريق امامان معصوم عليهم السلام يادگرفت چون سخن خدا كه همان قرآن است معصوم مى باشد و كلام معصوم بايد از زبانمعصوم تفسير شود تا دستورات ارزشمند و حائز اهميت آن در تمام زمينه هاى زندگى نصيبانسانها بشود.
در مورد تعليم كتاب خدا بجوانان ، حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: 1 آموزشخواندن قرآن . 2 - تاءويل و تفسير نمودن آيات ، يعنى شكافتن الفاظ قرآن ، و مغزشرين و لطيفش را در اختيار فرزندان گذاشتن ، چون اگر كسى در قرائت قرآن آموزشهابه بيند ولى از معانى و حقايق آن بى خبر باشد بطور يقين از قرآن استفاده مطلوب رانخواهد داشت .
3 - در چهار چوب تفسير قرآن ، قوانين و دستورات دين مبين اسلام براى او گفته شود تامانند يك سرباز آموزش يافته ، خود را براى مبارزه با نفس و شيطان آماده سازد زيرااگر قارى قرآن تنها به صوت و صداى زيبا، يا رعايت قواعد تجويد، بسنده كند و هيچآموزشى را در زمينه حلال و حرام ، و حق و باطل ، تقواى و پرهيزكارى و و .... فرا نگيردنمى تواند آيات آسمانى را در وجودش با روشنائى بخشيدن بتمام جريانات زندگيشمشاهده كند.
پس اين همه تاكيد براى فراگرفتن يا قرائت و حفظ، قرآن ، بخاطر اين است كه آياتالهى به روح انسان نفوذ كند و او را بيك روشنائىكامل موفق سازد تا اينكه ، در اثر پرهيزكارى و اطاعت از خدا، خود از آيات الهى بشمارآيد.
4 - محيط اعتقادى انسانها بيك مراقبت هاى ويژه اى نيازمند مى باشد خصوصا در موردجوانان دقت بيشترى بايد انجام داده شود تا آنها به عقائد انحرافى و يااعمال شبهه انگيزى كه موجب گمراهى و هلاكت آنها مى شود گرفتار نباشند در اغلبجوامع اسلامى اختلافات فرقه اى وجود دارد و اكثر شركت كنندگانشان جوانان هستند و ايناز بزرگترين سياستهاى استعمارى است كه در هر عصر زماننسل فرداى جامعه اسلامى را با طرق شبهناك و التقاطى ، از مسير حق منحرف ساخته وبجان همديگر مى اندازند تا نيروهاى جوان از حمايت حق محروم شده و در نتيجه به تحققمنافع دشمنانشان استخدام گردند ولى اين وظيفه والدين و مسئولين جامعه است كهنسل جوان را با الگوهاى واقعى آشنا سازند و حريم عقايد سالم را به آنها توضيحبدهند تا اينكه در مقابل هر نوع ، راه فريبنده اى بتوانند از حريم اعتقادات مسلمانىخودشان دفاع نموده و لقمه لذيذى بر دشمنان قرآن نباشند.
يك آشپزى دقيق و سالم ، در مورد غذاى روحى جوانان بايد صورت پذيرد وقتى كه لذتعقيده سالم بكام آنها برسد، هيچ شبهه اى نمى تواند آنان را از مسير حق منحرف سازدليكن سياست شيطانى كه بدست استعمارگران اجراء مى شود.
در طول تاريخ حوادث تلخى را ببار آورده است ولى خداىمتعال براى مبارزه كامل با دشمن ، الگو و معيارهائى را، مانند چراغهاى كنار خيابان ، درمسير راه مردم روشن ساخته تا اينكه آنان در ادامه مسير حق با هيچ مانعى مواجهه نشوند واين معيار يا الگو براى مسلمان قرآن و امامت است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) در اواخر عمر شريفشان به مردم فرمودند اين دو معيار الهى از هم جدا شدنى نيستند، چونقرآن بدون امام معصوم عليهم السلام هيچ وقت مفيد واقع نمى شود زيرا كارشناس الهى مىتواند مغز شيرين آيات خدا را در اختيار علاقمندان قرار دهد [ اگر كتابى را كه در زمينهسعادت انسان بزبان خاصى نوشته شده بدست كسانى كه هيچ نوع آگاهى از آن ندارندبدهند مطمئنا از همين كتاب سعادتبخش در اثر عدم آگاهى ، دنيائى ذلت بار براى انسانهابوجود مى آورند] قرآن بردوش امامت در هر عصر زمان ، هم چون آفتاب مى درخشد وشيفتگان خود را از شبهات و انحراف وگمراهى ها نجات مى دهد.
اگر تمامى مسلمانان از پيامبر خود اطاعت مى كردند امروز مانند پروانه با عشق و علاقهكامل ، بدور شمع وجود امام عصر عجل الله تعالى له الفرج ، حلقه مى زدند و ازروشنائى آن براى هميشه استفاده مى نمودند و هيچ وقت طعمه لذيدى براى شياطين واستعمارگران در طول تاريخ نمى شدند.
و چون روزگار بسوى تعدى و تجاوز بحريم مقدس اعتقاد حقه مسلمانان پيش مى رودبرتمام والدين لازم است كه جوانان را با اين دو الگوى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) بيشتر آشنا كنند و مقام امامت را در اجراى سياست الهى ، در روى زمين بر آنان توضيحدهند اگر جوانان قرآن را با امامت حضرت على و يازده فرزند معصومش صلوات الله عليهماجمعين شناختند اگر جوانان دين و دستوراتش ‍ را از اين خاندان فرا گرفتند،
اگر جوانان ارزشها و ضد ارزشها را از كلاس درس امامت آموختند، اگر جوانان حرمتبزرگان دين و والدين و اطاعت از آنان را در دانشگاه امامت فرا گرفته باشند.
اگر جوانان حق و باطل را بوسيله معيارهاى الهى شناخته باشند، .... در هيچ موقعيتى خدارا فراموش نخواهند كرد و هميشه در حزب خدا كه از طريق امامت تفسير مى شود انجام وظيفهمى نمايند.
بهر حال شياطين در گمراه ساختن افكار جوانان ، توطئه ها دارند و هميشه از طريق حق ،تفكر باطل خودشان را وارد صحنه زندگى مى كنند براى اينكهباطل و عقائد انحرافى تحت هر شرائطى جاذبه ندارد و هر انسان بطور فطرى از آننفرت دارد ليكن دشمنان حق هميشه تلاش مى كنند تا از مسير حق ، وارد صحنه بشوندحضرت امام سجاد صلوات الله عليه در اين زمينه مى فرمايد:
فَلَولا اَنَّ الشَّيطانَ يَختَدِعُهُم عَن طاعَتِكَ ماعَصاكَ عاصٍ، وَلَولا اَنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُالباطِلَ فى مِثالِ الحَقِّ ما ضَلَّ عَنِ طَريقِكَ ضالُّ ... .(49)
خدايا پس اگر شيطان با خدعه و نيرنگ ، مردم را از اطاعت تو باز نمى داشت هيچ كسمرتكب عصيان نمى شد و هم چنين اگر او باطل را در لباس حق نشان نمى داد هيچ انسانى ازراه تو منحرف نمى گشت .
بنابراين علاقمندى انسان بسوى خداى متعال و اطاعت از دستوراتش ، در نهاد و فطرت وىآفريده شده است و اگر روزى به گمراهى و يا عقائدباطل گرويد بطور يقين از كانال پوششهاى حق و خداشناسى ، كه بر روى عقائد منحرفانجام داده شده ، زمينه گمراهى وى عملى گرديده است چون طبيعت پاك و سالم انسان ، ازپذيرش باطل نفرت دارد.
در اين جا سخن حضرت على صلوات الله عليه مفهوم پيدا مى كند، مبنى بر اينكه محكمكارى در عقائد جوانان ، و آشنا ساختن آنان با معيارهاى الهى ، زمينه انحراف را از قلبآنها مى زدايد.
وقتى كه به اهميت سرمايه گذارى صحيح در قلب جوانان آگاه شديم لازم است به كيفيتاين حركت مهم و حساس نيز شناخت پيدا كنيم زيرا انجام دادن هركارى در جاى مناسب خود، مىتواند نتيجه معقول و مطلوبى را بدنبال داشته باشد و چون انسان از تشخيص ‍ آن عاجزاست بنابراين بايد به اهل فن و كارشناس واقعى رجوع كند همانطورى كه در استفادهكردن از دارو، بپزشك احتياج داريم و او بايد زمان استفاده آنها را تعيين كند در مسير رشدو كمال و تقويت عقائد هم بايد از پيشوايان معصوم عليهم السلام سؤال كرد زيرا آنها پاسدار دين و قرآن و كارشناس جهان هستى مى باشند و نقشه ساختمانعقايد مردم ، بايد توسط آنان ، تنظيم و پياده شود.
جريانات تاريخ را با درك و فهم بررسى كنيم
حضرت على صلوات الله و سلامه عليه مى فرمايد:
و اَعلَم يا بُنَّىَ اَنَّ اَحَبَّ ما اَنتَ آخِذٌ بِهِ اِلىَّ مِن وَصيَّتى ، تَقوَى الله ، والا قتِصارعَلى ما فَرَضَهُ اللهُ عَلَيك ، والا خذُ بِما مَضى عَليه الاَوَّلُونَ مِن آبائِكَ والصالِحُونَ مِناَهلِ بَيتِكَ، فَانِّهَم لَم يَدَعُوا اَن نَظَرُوا لاِ نفُسِهِم كما اَنتَ ناظِرٌ و فَكَّرُوا كَما اَنتَ مُفَكِّرٌ ....فَليَكُن طَلَبُكَ ذلِكَ بِتَفَّهُمٍ وَ تَعَلُّمٍ، لابِتَوَرِّطُ الشُّبَهاتِ وَ عُلَقِ الخُصُوماتِ.... .
پسرم ، بدان آن چيزهائيكه از ميان سفارشاتم پيش من محبوبتر و ثمربخش تر است و توبايد به آنها تمسك كنى ، تقوا و پرهيزكارى است آنچه خداوند برايت واجب كرده كفايتكنى ، و نيز از راهى كه پدرانت و شايستگان و صالحان خاندانت آن طريق را پيموده اندحركت نمائى ، زيرا همانگونه كه تو درباره خويش ميانديشى ، آنها نيز در مورد خودشانچنين نظرى داشتند و چنانكه تو به صلاح خود فكر مى كنى آنها نيز مى انديشيدند.
آنها پس از فكر و مطالعه و دقت به اين نتيجه رسيدند هر آنچه را كه بخوبى شناختهاند انتخاب كنند و چيزى را كه مكلف نيستند رها سازند.
اگر روح و روان تو از قبول اين مطالب دلخوش نيست و مى خواهى همانند گذشتگانت بعداز شناخت كامل چيزى را انتخاب كنى مى بايست از راه درستى وارد شوى تا اينكه بعد ازدرك و فهم كامل مطلبى را بپذيرى ، نه اينكه خود را به شبهات بيافكنى و يابدشمنيها تمسك جوئى .
فرمولهاى رشد و كمال
1 - تقوا و پرهيزكارى . هر انسانى بايد براى ساختن يك شخصيت واقعى از فرمولهاىمناسب و دربرگيرنده ارزشهاى زندگى استفاده كند تا بتواند در برابر انواع حوادثروزگار خودش را نگهدارد چون بدون خيمگاه محكم ومتحمل نمى توان در مقابل هجوم باد و طوفان بلا و آزمايشات زندگى سلامتى خويش راحفظ كرد و چون حوادث در دو چهره ظاهر مى شوند گاهى بصورت تلخ ، مانند مصيبت وفقرمالى ، ناگواريهاى زندگى ، و و .... و گاهى بصورت شيرين مانند عافيت دورانجوانى ، مقام و ثروت ، امكانات بيشتر داشتن ، و و ... خودش را نشان مى دهد انسانى كهبتواند در اين موقعيت ، مالك نفس باشد و كمترين وابستگى بحوادث روزگار نداشتهباشد و با صبر و تحمل تمام جريانات را در مسير خوشنودى الهى قرار دهد بطور يقينبيك پاپگاه محكمى نيازمند است تا او را در چنين مرحله حساس و لغزنده ، از گرفتاريهانجات دهد.
اولين پايه و ستونى كه در اين جا توسط كارشناسان الهى تعيين شده است تهذيب نفسو پرهيزكارى است بجهت اينكه روح و روان انسان ، با رعايت تقواى الهى ، قابليت وشايستگى هاى خاصى را در خود ايجاد مى كند تا جائى كه مى تواند ارزشهاى بزرگمعنوى را درك كند.
اخلاقى كه انسان در مقابل حوادث تلخ و يا شيرين روزگار از خود نشان مى دهد و آنها رادر جهت خواستهاى الهى هدايت مى كند همگى از طهارت نفس مايه مى گيرد چون ثمره پاكىنفس عدم وابستگى بجريانات زندگى است وكسى كه خود را بوسيله تقوا بخدا نزديكسازد بدون ترديد در تمام جهات زندگى موفق خواهد بود چون معناى موفقيت در پيشاهل تقوا اين است كه كارهاى خويش ‍ را از نيت قلب ، تا مرحله اجراى آنها، مطابق دستوراتپروردگارش انجام بدهد زيرا تكاليف خود را در همين مطابقت مى بيند، اگر جوانان را بافرمولهاى رشد و كمال آشنا كنيم تا اينكه خودشان در مقام قضاوت ، بپذيرند كه رعايتتقوا و پاكدامنى مهمترين فرمول رشد آنهاست و اگر بخواهند درمقابل سيل هجوم حوادث روزگار در امان باشند و روح و روانشان در آرامشكامل قرار بگيرد بايد تلاش خود را در طهارت و تهذيب نفس بيشتر كنند تا آن را ازوابستگى هاى دنيوى نجات دهند.
2 - به واجبات الهى پاى بند شدن ، يعنى انجام دادن فرائض الهى يك تكليف است و هركس بايد بتكاليف خود عمل كند چون بساط زندگى انسان به رعايت دستورات خداوندىنيازمند است ولى بيشتر از واجبات الهى را نبايد براى خودتحميل نمود زيرا اگر هدف از زياد كردن آنها رسيدن به مقام قرب الهى است خداىمتعال در تكاليف واجبه آن را مَد نظر گرفته است بنابراين واجبات را بايد در حدى كهپروردگار متعال تعيين فرموده انجام داد.
3 - توجه كامل به مسير انتخابى گذشتگان صالح خود، از مهمترين فرمولهاى رشد وكمال است زيرا يك انسان جوان وقتى كه بخاندان خود مى نگرد مى بيند افراد شايستهاى در ميانشان وجود دارد در اين صورت براى او لازم است درنيل به مقصود خويش ‍ روش بزرگان خود را كه از صالحان مى باشند مورد مطالعه قراردهد تا اينكه بتواند رمز موفقيت آنان را پيدا كند حضرت على (عليه السلام ) بفرزندجوانش توصيه مى كند اى پسرم يكى از فرمولهاى موفقيت تو در رشد وكمال اين است كه به شايستگان از خانواده خود توجه نمائى تا اينكه از غربت زندگىنجات پيدا كنى و عوامل سعادت خود را بدست آورى چون آنها هم مانند تو درمسائل زندگى و معيارهايش فكر كرده اند و مانند تو بصلاح و خوشبختى خودشان مىانديشيدند، بهر حال ملاحظه حال آنان بهترين ياور تو، در رسيدن به موفقيت هاست چونعمده ترين نكته اى كه از بررسى حال خاندان صالح نصيبت مى شود مسئله شناخت ومعرفت است براى اينكه آنان در مورد هر چيزى كه انتخاب مى نمودند آگاهى هاى لازم راوسيله پذيرش قرار مى دادند يعنى بعد از بررسىكامل و دقت كافى ، چيزى را انتخاب مى كردند.
بنابراين بر همگان ، مخصوصا نسل جوان لازم است در مورد هر كار و يا شيوه اى كهبراى خودشان در مسير زندگى ، انتخاب مى كنند شناختكامل را داشته باشند.
براى اينكه انسان يك موجود الگو پذير و انتخابگر است و كارهايش را غالبا مطابقالگو و معيارهائى كه مورد قبولش واقع مى شود انجام مى دهد ولى آنچه در اين موردحائز اهميت است معيارهاى انتخابى را با نيروى عقلانى و امكانات زيادى كه در اختيار داردسنجش و ارزيابى نمايد تا اينكه بتواند با شناختكامل الگوهاى مناسبى را انتخاب كند در غير اين صورت جز ندامت و پشيمانى هيچ نتيجه اىنصيب وى نخواهد شد.
در يك نگاه كوتاه بوضع انتخابات مردم در صحنه زندگى ، اعم از اعتقادى و اخلاقى ورفتارى يا رفيق و دوست يا همسر و يا در امورات سياسى و اجتماعى و و .... مى بينيماغلب آنها هيچ اعتنائى به ارزشهاى انسانى خود ندارند و از راه هواهاى نفسانى و بدونكمترين شناخت و آگاهى از وضعيت معيارهاى انتخابى خويش ، وارد زندگى مى شوند و هرنوع راه و روشى را كه مطابق ميل و علاقه هايشان باشد انتخاب مى كنند و در نتيجه بيكروزگار سياه و پر آشوب گرفتار مى گردند.
غافل از اينكه او نبايد بدون آگاهى و شناختكامل ازمسائل زندگى ، تصميم بگيرد و خود را در اسارتاميال نفسانى قرار دهد.
حوادثى كه بعد از رحلت نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) اتفاق افتاد و مسلمانان ، ازطريق هوا و هوس ، نيروى عقلانى را تضعيف كرده و سخنان حيات بخش پيامبر خدا (صلىالله عليه و آله ) را از ياد برده و با انتخاب غلط و نادرست ، و اطاعت كور كورانه ازمعيارهائى كه جز نابودى ارزش هاى انسانى عايدى نداشت ، صحنه زندگى را به جهنمسوزان تبديل نمودند و در آتش بى اعتنائى خود سوختند، تا اينكه بهترين انسانها را،كه مانند چراغ فروزان در شب ظلمانى مى درخشيدند از دست دادند بلكه به كشتن ونابودكردن آنان ، افتخار نموده و جايزه مى گرفتند.
نتيجه بحث :
در اين جا لازم است اين نكته را توضيح دهيم كه انبياء و امامان معصوم صلوات الله عليهماجمعين با ارائه فرمول و شيوه هائى مانند تقوا و پرهيزكارى و احترام به ارزشهاىانسانى و توجه به انتخاب صالحان در نسلهاى گذشته ، و مطالعه دقيق تاريخ بشر،مى خواهند انسان را به مقام ارزشمندى كه با درك و فهم هر چيزى را انتخاب مى كنندنائل ساخته و از حركتهاى جاهلانه و تقليدهاى كوركورانه اى كه ننگ و يا ذلت بزرگىبراى اوست اجتناب نمايد.
اين همه تبليغات نادرستى كه برعليه كارشناسان و آئين آسمانى در هر عصر و زمانصورت مى گيرد و تصوير نامناسبى را از دين برجامعه بشرى عرضه مى كنند تا مردمنسبت به آن بدبينى پيدا كند اين سياست استعمارى و شيطانى هنگامى موفق خواهد شد كهمردم از دين و قرآن و امامت در الگو پذيرى و معيار شناسى بى خبر باشند اما وقتى كهانسانهاى مؤ من ، از دين و رهبرانش آگاهى هاى كافى را در اختيار دارند تحت هر شرائطىنمى توان در ميان آنان و اعتقاداتشان جدائى انداخت براى اينكه اولين قدمى كه دين اسلامو رهبرانش ، در تربيت و پرورش نسل بشر برداشته بيدارى و آگاهى آنهاست و باتاءكيد زيادى فرموده كثرت و زيادى اعمال امتيازى در بر ندارد بلكه به كيفيت آنهاتوجه كنيد چون معيار قبولى اعمال است يعنى پرستش و عبادات و هرعمل خير را بايد با آگاهى انجام داد چون بدون داشتن درك و فهم درست از خدا ودستوراتش ، اعمال انسان مطلوبيت و يا محبوبيت بخود نمى گيرد بنابراين عمده ترينهدف كارشناسان الهى ، آگاه ساختن انسان است و حتى با اطاعت ناآگانه گروهى از مردم ،در هر عصر و زمان مخالفت مى ورزيدند چون چنين اطاعت ارزشى را در بر ندارد نمونهزيادى در اين زمينه در روايات و تواريخ آمده است .
در جنگ صفين كسى خدمت حضرت على (عليه السلام ) رسيد و عرضكرد شما را در اين سمتلشكر مى بينم و مى گويم اين گروه حقند و معاويه را در آن جهت مى بينم و مى گويم آنطرف باطل است آيا اين تشخيص درست است ؟
حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: اِنكَ لَمَلبُوسٌ عَلَيكَ اَلحَقُّ، اِنَّ الحَقَّ والباطِلَلايُعرَفانِ بِاَقدارِ الرِّجالِ اِعرِفِ الحَقَّ تَعرِفُ اَهلَهُ، واِعرِف الباطِلَ تَعرِفُ اَهلَهُ.
(50)
حق براى تو مشتبهه شده است براى اينكه حق وباطل با شخصيت مردان قابل تشخيص و تعريف نيستنداول بايد حق را بشناسى و سپس اهل حق را مى توانى تشخيص بدهى و در موردباطل هم ابتداء باطل را بشناس سپس اهل باطل را بخوبى خواهى شناخت ] و اگر از هدفعمده خلقت انسان هم سؤ ال شود قرآن مجيد بندگى خداىمتعال را كه از معرفت و شناخت او مايه مى گيرد هدف آفرينش وى قرار داده است .
نكته ديگرى كه در معرفت و درك انسان مطرح است اينكه امتيازات او در هر موردى بدرك وآگاهيش وابسته است و هم چنين احساس لذت و آرامش او از كارهائى كه انجام مى دهد از اين راهممكن خواهد بود زيرا اگر بدون فهم و آگاهى كارى را انجام بدهد مانند اين است كهمسئوليت وى را، فرد ديگرى بعهده گرفته است ليكن نتيجه بنام او مطرح مى شود در اينصورت هيچ امتيازى و يا احساس لذتى به ايشان نمى رسد.
در ميان موجودات ، وقتى كه به زندگى زنبورعسل نگاه مى كنيم نتيجه تلاشهايش همگان را به امتياز و ارزش و مدح آن وادار نموده استچون عسل شيرين و لذيذى كه در قرآن از آن به شفا دهنده ، براى ناراحتى مردم ياد شده ،تحويل جامعه مى دهد. بخاطر اينكه اين حيوان اسرار آميز، گرده گُلها را با لعابمخصوصى كه در خرطومش ترشح مى كند مخلوط كرده و از مجموع آن شربت لذيذ ومعالجه كننده تهيه مى كند.
اين حيوان بوسيله قوانين آفرينش خود، پاكيها را تعقيب مى كند و آنها را بطرز جالبىشناسائى كرده و با بهترين كيفيت كارهاى خويش ‍ را ادامه مى دهد. پس انسان هم بايد بعداز فرا گرفتن آموزشهاى دينى ، اعمال خود را آگاهانه انجام دهد تا به ثمر نشيند.
زنبور عسل درس اخلاق مى دهد:
در كلمات قصار حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آمده است :
كُن كَالِنحلةَ اِذا اَكَلَت ، اَكَلَت طَيِّبا وَ اِذا وَضَعَت ، وَضَعَت طَيّبا، وَاذا وَقَعَ عَلىعُوُدٍ لم تُكسِرهُ .
به انسان توصيه مى كند كه در دوران زندگى مانند زنبورعسل باش وقتى كه دنبال غذا مى رود تلاش مى كند تا هميشه از غذاهاى پاك و تميزاستفاده نمايد و در هنگام بهره دادن ، چيز پاك و سالمى را چونعسل مُصفا، در اختيار همگان قرار مى دهد و وقتى كه در ساقه گُلها مى نشيند آن را نمىشكند بنابراين انسان هم بايد بوسيله عقل و راهنمائى كارشناسان الهى تلاش خود رابسوى پاكيها متوجه سازد تا از عقائد سالم و غذاى تميز و پاكيزه وحلال و يا هر چيزى كه مرضى خدا است استفاده كند و نتائجاعمال خود را در چهار چوب آگاهى و درك سالم ، بصورت پاك و بدون آلوده گى بهبرنامه هاى غلط و نادرست ، تحويل دهد و هميشه منابع هدايت و آگاهيهايش را محترمبشمارد، و از آموزگاران و مربيان خيرخواه و مخصوصا از والدين خويش نهايت تشكروقدردانى را بعمل آورد.
حضرت على (عليه السلام ) در ادامه سخنانش مى فرمايد اگر نفس تو آماده نيست كه ازبرنامه هاى گذشتگان صالح خويش اطاعت كند و مى خواهى همانند آنها، تا آگاهى نيابى، به هيچ كارى اقدام نكنى مى بايست از طريق صحيح و سالم اين مسير را بپوئى نهاينكه خودت را به شبهات و جريانات لغزنده گرفتار سازى .
گاهى انسان علاقمند است كه تمام كارها را خودش انتخاب كند و بديگران وابستگى نشانندهد مخصوصا در نسل جوان ، كه از احساسات بيشترى برخوردار است چنين طرز فكرىپيدا مى شود در هر صورت بايد، آگاهى و درك خويش را آن چنان رشد دهد تا اينكهبتواند از كارهاى انتخابى ، نتائج مطلوب و خدا پسندانه اى را، بدست آورد.
آرامش روحى و نقش آن در زندگى
مهمترين موضوعى كه بحث و بررسى بيشترى در آن ضرورى است چگونگى آرامش روحىانسان است براى اينكه او در هر كارى كه انجام مى دهد ابتداء به آرامش وكنترل نفس نياز دارد و تا آن را آرام نسازد فعاليت هاى فيزيكى وى مفيد واقع نخواهد شدو در ميان انسانها هيچ تفاوتى در اين بخش وجود ندارد عالم و دانشمند يا دكتر، مهندس ،معمار و بنا، راننده و كارگر، زن و مرد، پير و جوان ، بهرحال هر كسى در كار خودش نيازمند آرامش روانى است و تا آن را رام نسازد هيچ نتيجه وثمره اى از كارهايش ، بدست نمى آيد.
مثال روح در وجود انسان مانند نوزاددربغل مادر است و اين كودك با گريه و ناله مادر را بخودش متوجه مىكند در اينحال ، وى تمام تلاش خود را براى آرام نمودن كودك ، بكار مىگيرد چون در چنينموقعيتى نمى تواند بكارهاى ديگرى رسيدگى كند كه بامهربانى و محبت لازم بهسراغ او مى آيد و با تمام وجودش آرامشكامل را در بيدارى و يا خواب ، با مراعاتبهداشت و نظافتكامل در وى عملى مى سازد سپس با اطمينان خاطر كارهاى بعدى را انجاممى دهد.
روح و روان انسان هم چون نوزاد در حال اضطراب است و نيازهايش را با زبان و صداىخاصى كه دارد گوشزد مى كند و هر انسانى بايدقبل از انجام هركارى ، با محبت و مهربانى ، به خواسته هاى اندرونش پاسخ مناسب بدهدتا آرامش كامل را در او پديد آورد.
عمده ترين نياز روح بشر تغذيه سالمى است كه با ياد خدا و استعانت از او تاءمين مىشود وقتى كه انسان روح و روان خويش را تسليم خدا كند مانند نوزاد دربغل مادر احساس آرامش و لذت و شادى مى نمايد و در جهت همين ارتباط و استعانت از خداىمتعال ، بهداشت و نظافت آن نيز لازم و ضرورى است چون آلودگى روح انسان به لكههاى گناه و معصيت و يا خوردن غذاى حرام ، مانند نجاست در بدن نوزاد است ، همانطوريكهشير مادر به تنهائى موجب آرامش كامل نمى شود و بايد آلودگيهاى موجود در بدنش نيزنظافت و پاكسازى شود، ياد خدا و استعانت از او هم بدون بهداشت روانى ، موجب و موجدآرامش كامل روح انسان نخواهد شد بنابراين با ياد و تمسك بخداى مهربان و حفظ نظافتروانى ، مى توان آرامش كامل روح را بدست آورد، در مورد آگاهى و درك ويا فهممسائل انتخابى هم بايد به اين نكته توجه داشت زيرا درك و فهم بدون آرامش روح هيچفايده اى را در بر ندارد به جهت اينكه گاهى انسان به مرحله يقين مى رسد ولى در مقامعمل با آن مخالفت مى كند يا منكر يقين خود مى شود اگرعلل و عوامل چنين حالات ويژه اى را، بررسى نمائيم خواهيم ديد يقين آنان وقتى كه موردانكار قولى يا مخالفت عملى خودشان قرار مى گيرد بخاطر اينكه از يك جايگاه روشنىكه حامل عنايت و توجهات خداوندى است مورد تاييد واقع نشده است در نتيجه درك و يقينمنتخب صالحى را در چنين شرائط ببار نمى آورد،
قرآن مجيد مى فرمايد:
وَجَحَدُوابِها وَاَستَيقَنَتها اَنفُسُهُم ظُلما وَعُلُوا، فَاَنظُر كَيفَ كانَ عاقِبَةُالمُفسدِينَ .
(51)
آيات الهى و حقايق دينى را انكار و تكذيب كردند در حاليكه نسبت به حقيقت آنها يقينداشتند و با انكار يقين خويش ، ظلم و تعدى بر نفس خودشان روا داشته ، و برترىطلبى و خودپسندى را در مقابل ايمان ، پيشه خود ساختند پس بنگر و ببين كه عاقبتافراد فاسد چگونه مى باشد)).
گاهى انسان در مسير درك و يقين واقع مى شود ولى توانقبول آن را ندارد يا تحمل پذيرش حق را ندارد چون ضعف ايمان بخداى يكتا و نداشتنآمادگى و قابليت لازم ، او را از تحمل واقعيات دينى محروم مى سازد.
و در مواردى تسلط هواى نفس مانع قبول حقايق مى گردد.
در بخش اول ، انكار و تكذيب از جهل و نادانى مايه مى گيرد اگر چه آگاهيهاى محدود ومختصرى هم داشته است مانند اينكه دانش ‍ آموز دوره راهنمائى ، مطالب دوره كارشناسىارشد را منكر مى شود يا تكذيب مى كند، غرور نفسانى كه از نادانى مايه مى گيرد شايدبعد از طى دورانى ، شكسته شود و انسان رابقبول واقعيات نائل كند.
ولى بخش دوم مربوط به تجاهل مى شود يعنى انسان با آگاهى و شناختكامل ، منكر واقعيات مى گردد و يا آن را تكذيب مى كند چنانكه اغلب انسانها درطول تاريخ به آن گرفتار شده و با يقين كامل از حق ، آن را تكذيب مى كردند بعنواننمونه بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) اكثر مسلمانان با داشتن يقينبه حقانيت خاندان عصمت و طهارت و چراغ فروزان آسمان ولايت و امامت ، يعنى حضرتاميرالمؤ منين على بن ابيطالب صلوات الله عليه ، آن را انكار نموده و بر خلاف يقينخودشان رفتار كردند با اينكه در كتابهاى مهم عامه ، احاديث بسيارى در مورد امامت وجانشينى آن حضرت ، از رسولخدا (صلى الله عليه و آله )نقل گرديده ولى در اثر سُلط هواهاى نفسانى مفاد رواياتى را كه خودشان نوشته اندمبنى براينكه حق با على (عليه السلام ) و على (عليه السلام ) با حق است و و .....قبول نكرده بلكه در مقام عمل منكر آن مى شوند، و كسانى كه اين حديث شريف و نظائر آنرا نقل كرده اند عبارتند: تاريخ بغداد 14/14، مستدرك حاكم 3/119 مجمع الزوائد7/235 كنزالعمال 6/157، صحيح ترمذى 2/298،ملل و نمل 1/103.
حتى فخر رازى در تفسيرش مى نويسد: هركس به على بن ابيطالب اقتداء كند و اطاعت اورا بر خود واجب بداند در حقيقت هدايت يافته است .
(52)
و نمونه هاى بسيارى در اين زمينه موجود است كه ما به اختصارنقل نموديم ،
در هر صورت آرامش روحى انسان در كنار هر كار و حركت و يا سخن گفتن ، و كتاب نوشتنو و .... ضرورى است زيرا بدون آن ، عمل خالص ، و يا سخن حق را نمى توان انجام دادپس بايد در ابتداى هر حركتى نيازهاى روحى را تاءمين كرد و سپس واردعمل شد و آن استعانت از پروردگار رئوف و رحيم و حفظ بهداشت و نظافت روح است وبهمين جهت مولاى متقيان على (عليه السلام ) در ادامه سخنانش مى فرمايد:
وَابدَاء قَبلَ نَظَرِكَ فى ذلِكَ بِالاِستِعانَةِ بِالهكَ والرَّغبَةِ اِلَيهِ فى تَوفِيقِكَ، وتَركِ كُلِّ شائِبَةٍ اَولَجَتكَ فى شُبهَةٍ اَو اَسلَمَتكَ الى ضَلالَةٍ، فَاِن اَيقَنتَ اَن قَد صَفاقَلبُكَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَاءيُكَ فَاجتَمَعَ، وَكانَ هَمُّكَ فى ذلِكَ هَمَّا واحِدا فَانظُرفيما فَسَّر تُلَكَ ..... .
اى پسرم : .... اما پيش از آنكه در مسير آگاهى در اين باره قدم بردارى از خداوند خويشاستعانت و يارى بجوى ، و براى موفقيت بيشتر در اين راه ، رغبت و علاقه نشان بده ، و هرگونه عاملى كه سبب اخلال در افكار و انديشه ات مى شود، يا تو را در ميان شُبهات مىافكند، و يا اينكه تو را به گمراهى و بدبختى تسليم نمايد، تمامى آنها را رها ساز، وخود را گرفتار مكن .
پس آن گاه كه مطمئن شدى قلبت صفا يافته و در برابر حق خضوح مى كند و آمادگىقبول آن را دارد، راءى ونظرت تكامل نموده ، و در جايگاه اراده و تصميم تو تمركز ووحدت نظر حاصل شده ، در اين حال هر آنچه برايت تفسير مى كنم [وفرمولهاى قطعى ومسلمى را در جهت موفقيت و سعادت تو مطرح مى سازم ] با آگاهىكامل مورد توجه قرار بده ، و انديشه ات را بكارگير، اگر در سخنان من هر آنچه مىخواهى و يا مورد علاقه توست اگر برايت فراهم نشد و نتوانستى با فراغتكامل وآسوده گى خاطر در مورد راهى كه مى خواهى انتخاب كنى ، بيانديشى ، و تمامجوانب آن را بررسى و مطالعه نمائى ، پس آگاه باش ، در اين شرائط از طريقى كهبرايت نا آشناست و از خطر سقوطش ايمن نيستى ، گام برداشته اى و دردل تاريكيها قدم مى زنى ،
[العَشواءِ] در مثال آن شترى را گويند كه جلو پايش را نبيند و در هنگام حركت پاهايش رابه هر چيزى مى زند كسى كه نتواند از اين راهنمائى هاى دقيق و روشن استفاده كند مانندكسى است كه سوار شتر نابينا شده است كه او را به باتلاقهاى تاريك نادانى وضلالت مى اندازد.
چون كسى كه در اشتباه يا در حال ترديد و تحير است نمى تواند طالب دين باشد و درچنين موقعى ، خوددارى و امساك از اين گونه مسيرها بهتر است .
فرمولهاى سعادت بخش :
1 - بشر با پوشيدن لباس خلقت براندامش ، فقر و نيازمندى را درطول زندگى با خود دارد و هيچ وقت از معناى غنى برخوردار نخواهد شد چون او در بقاء ودوام حياتش هر لحظه به عنايت خالق متعال محتاج است همانطورى كه نور لامپ در روشنائىخويش ‍ هر آن ، به نيروى الكتريسته وابسته است ، موجودات زنده ، مخصوصا انسان همدر هر لحظه بقدرت خداوندى نيازمند است و دوام حيات خود را در هرحال از او مى گيرد بنابراين پوشيدن لباس خلقت برتن ، مانع استغناى او مى باشد واين كلمه تنها در مورد پروردگار قادر و توانا صادق است و در قرآن مى فرمايد:
يا اَيُّهَا الناسُ اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلىَ اللهِ وَاللهُ هُوَ الغَنِىُّ الحَميدُ .
(53)
اى مردم شما هميشه بدرگاه خداوند محتاج و نيازمند هستيد در حاليكه خداوند، تنها، غنى وستوده مى باشد.
برهان وجوب و امكان در اصطلاح فلاسفه به همين معناست ممكنات كه بر تمام مخلوقاتصدق دارد فقير و نيازمندان درگاه واجب الوجود و يا غنى مطلق هستند.
غنى آن كس است كه ابزار را مى آفريند و به آن جان و حيات مى دهد و هر اراده اى داشتهباشد آن مى شود و به همين سبب ستوده و حميد است .
بهر حال بشر در هر شرائطى قرار به گيرد نمى تواند از فضاى فقر و نيازمندىخارج شود و تمامى محصولاتش اعم از علم و دانش و صنعت ، يا كارهاى فرهنگى و تربيتىو هدايتى همه و همه هيچ استقلالى در رساندن فايده از خود ندارند و اگر روزى بخشىاز برنامه هاى انسان مفيد واقع شده است بايد يقين داشت كه با جهان معنا ارتباطىبرقرار نموده است و خداوند به محصولات و تلاشهايش قدرت اثر داده است .
همانطوريكه وجود [لامپ ] هيچ فايده اى در برندارد مگر اينكه از طريق خاصى به جريانبرق متصل شود و نورافشانى كند،
علم و تربيت و تبليغات ، نصيحت و و .... بدون اراده و عنايت خداوند مؤ ثر واقع نمىشود و انسان نمى تواند به تلاشهاى خود در زمينه شناخت و آگاهى و پيدا كردن يقين و و.... بسنده كند و تصميمات لازم را اتخاذ نمايد بلكه او وظيفه دارد نهايت تلاش و دقت رابدست آوردن آگاهى و معرفت ، انجام دهد ولى در هنگام تصميم به قدرتلايزال الهى تكيه كرده و از او يارى و مددت جويد، چون اطلاعات انسان هر اندازه كهبيشتر باشد باز هم در برابر علم الهى ، قطره اى درمقابل اقيانوس ، هم نمى باشد پس براى او لازم است كه مجموع تلاشهايش را در شعاعاستعانت بخداوند متعال قرار دهد تا اينكه بتواند از موانع موجود در مسير راهش ، باسلامتى كامل عبور كند.
وقتى كه او با استعانت از خداى متعال روح و روانش را به جهان معنوىمتصل ساخت و مسئوليت سنگين ، بار زندگى را بخالق قادر واگذار كرد و خود را بهاجراى دستورات موظف نمود در اين صورت هيچ نوع اضطراب و نگرانى و و ... نخواهدداشت .
2 - دو مين مسئله ايكه در آرامش روح انسان نقش اساسى را ايفاء مى كند بهداشت و نظافتروانى است و معناى آن اين است كه از اعمال و اخلاق و تغذيه ايكه با حرام و گناه آلودهگى دارند اجتناب ورزد و تا اطمينان حاصل نكندبدنبال كارى و يا خوردن غذائى اقدام نكند.
وقتى كه دوران جوانى فرا مى رسد حالت خاصى در او بوجود مى آيد و با جرئت واردزندگى مى شود و از شيب و لغزندگيها در مسير راهش وحشت ندارد اما بعد از مدت كوتاهىخود را در گرداب بدبختيها مى بيند و از تصميم خويش نادم و پيشمان مى شود، براىهمگان خصوصا نسل جوان لازم است تحولات جسمى و احساسات شورانگيز را در جاى مناسبخود، مورد توجه قرار بدهند ولى نبايد در انتخاب راه سالم زندگى و اخلاق و رفتارمناسب ، و هم چنين در تقويت پايگاه اعتقادى احساسات جوانى را دخالت داد بلكه لازم استمطالعات خود را به افراد دلسوز و پر تجربه مانند والدين عرضه كند تا بوسيلهمشاركت آنان مسير سالمى را از اولين روزهاى زندگى انتخاب نمايد و از هجوم حوادث تلخو ناگوارى كه در اثر غرور و تكبر و يا تك روى ، زندگى آنان را براى هميشهبنابودى مى كشاند در امان باشد،
براى اينكه به گودال ذلت و بدبختى افتادن هيچ امتياز و با لذتى ندارد تا يك جواننيرومند به آن افتخار كند بلكه هميشه نفرت عمومى رابدنبال دارد چون ضعف عقل و عدم آگاهى وى پيش هركس فاش مى شود و از اعتماد ديگرانكه در ادامه زندگى براى هركس لازم است محروم مى گردد بهرحال بى توجهى به خاصيت كارهاى زشت و گناه و راههاى وسوسه انگيزى كه از مسيرفيلم هاى تلويزيونى ، يا سينما و ماهواره و و ... يا از طريق دوستان نالايق پيدا مى شودجز بدبختى و انحراف از طريق خوشبختى و سعادت ، عايد ديگرىبدنبال ندارد نسل جوان بايد از راه معقولى كه موردقبول كارشناسان الهى و خواسته هاى قلبى والدين ومربيان دلسوز و آگاه اوست استفادهكند تا نيروهاى بزرگ دوران جوانى را بطرز زيبا و ثمر بخش بكار گيرد.
بهداشت روانى و اجتناب از حرام و گناه ، در شعاع استعانت از خداىمتعال ، مى تواند آرامش كامل روح انسان را در هر شرائط تاءمين نمايد وقتى كه او به اينمرحله نائل شد اعتدال مطلوب ، كه در برگيرنده تمام ارزشها و زيبائيهاى معنوى است درتصميمات وى ظاهر مى شود و هميشه او را به انتخاب اصلح در تمام زمينه هاى زندگىوادار مى كند و در توصيه هاى كارشناسان الهى آمده است كه هركارى را با ياد خدا شروعكنيد چون در غير اين صورت نتيجه اى با خود نخواهد شد همانطوريكه خداىمتعال تمام سورهاى قرآن را جز سوره توبه با [بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ] آغاز كردهاست به بندگانش آموزش مى دهد تا كارهايشان را با نام خداى مهربان شروع كنند، و دراولين روز ابلاغ مسئوليت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به او چنين دستور داد.
اِقرَ؛ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذى خَلَقَ ...
(54) بخوان بنام پروردگارت آنكه تورا آفريده است . وقتى كه انسان بدينوسيله كارها را شروع مى كند يعنى اعتماد خود را دربه ثمر رساندن زحمت هايش بخالق قادر و توانا ابراز مى كند زيرا بدون عنايت وتوجهات الهى ، هيچ فايده و نتيجه اى از عملكرد وى بوجود نمى آيد.
اگر رشد و كمالات روحى انسان به عاليترين مرحلهنائل بشود تاجائى كه بتواند تمامى امورات خويش را به خداىمتعال واگذار كند هيچ نوع مشكل و يا ناراحتى در زندگى خود احساس نخواهد كرد و بااميدوارى كامل ، تواءم با آسايش و آرامش ، ارزشهاى مهمى را دريافت مى كند.
و در قرآن آمده است ... وَ اُفَوِضُّ اَمرى اِلىَ اللهِ اِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالعِبادِ.
(55)
امورات خود را بخدا واگذار مى كنم زيرا خداوند به مصالح بندگانش آگاه است .
ميوه هاى شيرين و زيباى ، آرامش روح
موضوع آرامش روانى را باستناد سخنان حضرت امير (عليه السلام ) توضيح داديم وگفتيم موفقيت در كنار هر كارى براى انسان هنگامىحاصل خواهد شد كه او بتواند آرامش و اعتدال را در روح و روان خود حفظ كند و راه ايجادچنين آرامش ، تكيه زدن بخداى متعال و رعايت بهداشت روانى است .
وقتى كه انسان باطاعت از سخنان كارشناس الهى ، توفيق يافت و فرمولهاى توصيهشده را بكار بست ميوه هاى لذيذ و زيبا از اين پيوند مبارك و پاك در وجود و اخلاق ورفتار و سيستم زندگى او، ظاهر مى شود و براى هميشه موفقيت و پيروزى بر مشكلات وغلبه بر خواسته هاى شيطانى را نصيب وى مى سازد حالا بطور اختصار به بخش مهمىاز اين نتائج اشاره مى كنيم :
1 - مالكيت واقعى را مخصوص خداى سبحان مى داند.
و در مقام عمل به آن اعتراف مى كند در اين جا لازم است كه مالكيت با اقسامى كه دارد تعريفشود تا هر انسانى حد و مرز خويش را در دوران زندگيش ، بشناسد و از تعدى و ظلم برحقوق ديگران ، دست نگهدارد مالكيت يعنى داشتن حاكميت و رياست و قدرت تصرف وتصاحب برچيزهائى كه تحت اختيار اوست تملُّك و تصاحب در ميان انسانها بر آشياء واملاك و حيوانات و و ... ناشى از وجود قوانين و شرائطى است كه در آيات و احاديث آمدهاست تا ديگرى مزاحم مالكيت او نباشد و در لساناهل فن به اين نوع مالكيتها، مالكيت اعتبارى و يا قراردادى گويند، چون با نوشتنقراردادى و يا تحقق معامله اى ، در تملكات تغييرات و يانقل و انتقالاتى حاصل مى شود گاهى فردى از طريق ظلم مى تواند تمام مالكيت واختيارات را از انسانها حذف كند در اين مالكيت ها فقط عنوان مالك مطرح است .
اما مالكيت واقعى آنست كه هر چيزى ملزم به اجراى سياست و دستور مالك باشد و هر نوعتصرفى را در تملكاتش اراده كند همان خواهد شد و شعاع مالكيتش تا بى نهايت است واين تعريف منحصر بخالق هستى است چون شايستگى اين معنا در اين جهان پهناور فقط بهكسى صادق است كه هستى و حيات را او آفريده است و همه مخلوقات را ملزم به اطاعت ازاراده خويش ساخته است وهر برنامه اى را كه بخواهد همان را بدون مانع و مزاحم اجراء مىكند نه اينكه از جهت قدرت موانع را نابود مى كند بلكه خود موانع و مزاحم هم در مالكيتاوست در قرآن آمده است .
1 -مالِكَ يَومِ الدينِ
(56) مالك روز جزا و قيامت ، [همان خداوند است ]
2 - قُلِ اَللهُمَّ مالِكَ المُلكِ تُؤ تىِ المُلكَ مَن تَشآءُ و تَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشآءُ و تُعِزُّمَنتَشآءُ و تُذِلُّ مَن تَشآءُ بِيَدِكَ الخَيرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ .
(57)
بگو، اى خدائى كه مالك ، تمام ملك و مالكيتها هستى ، بهر كسى كه بخواهى ملك عطا مىكنى و از هر كسى كه بخواهى ملك را پس ‍ مى گيرى ، هر كه را بخواهى عزت مى دهى وهر كه را كه بخواهى ذليل و نابودش مى كنى ، تمام خير و نيكيها بدست توست و توبر هر چيزى قادر و توانا هستى .
در اين آيه شريفه تصوير كلى از مالكيت واقعى عنوان شده تا هر انسانى بفهمد معناىمالكيت واقعى يعنى چه ، و كار بردش تا چه اندازه تعيين مى شود؟
وقتى كه خداى متعال مالكيت واقعى خود را در صحنه زندگى اجراء مى كند يا كسى راصاحب مقام و مسند، قرار مى دهد و يا از عده اى نعمت ها را مى گيرد بهرحال ، عزت و امتيازات و رسيدن به اوج ارزش ها، يا سقوط به ذلت و بدبختى ، و ازدست دادن تمام امكانات خوشبختى و و ... همه در اختيار خداست وهر چه را بخواهد همان خواهدشد، تمامى اين مسائل مالكيت واقعى را روشن مى سازد انسان اگر موفق به آرامش واعتدال روحى گردد مالكيت خداى متعال را بر كل عالم هستى حتى برخودش و قلبشقبول دارد، چون مالكيت حقيقى پروردگار بر مخلوقاتش از جمله انسان ، يك واقعيت است كهقابل انكار و تكذيب نيست ولى پذيرفتن هر واقعيتى محتاج آرامش واعتدال روح و روان است . و در ميان روانشناسان اين سخن مطرح است كهقبول واقعيات از سلامتى روان انسان خبر مى دهد و در اين مورد بحث هاى مبسوطى شده استاگر كسى ببركت سلامتى و آرامش روانى خود بتواند حريم مالكيت خالق خويش را بشناسدو به آن احترام قائل شود و بطور يقين رمز سعادت و خوشبختى را پيدا كرده است چون خودو تمام خواسته هايش را در مالكيت خدا مى داند و از تمام نگرانى و اضطراب وبرخوردهاى اخلاقى و رفتارى ، و و ... در امان مى باشد بخاطر اينكه اراده ، و خواستالهى را در هر كارى مؤ ثر مى داند در نتيجه تلاش مى كند تا شرائط لازم را در خودپديد آورد. و از اين عقيده منحرف نشود.
2 - جهل و نادانى خويش را پذيرفتن :
از بركات و ميوه هاى شيرين و لذيذ آرامش روحى ، اعتراف بهجهل و نادانى است چون انسان موجودى است كه از هنگام ولادتش باجهل و نادانى بدنيا آمده است و هر لحظه براىجهل زدائى و كشف معلومات خويش بايد تلاش كند وقتى كه توان وجودى او را ارزيابىمى كنيم مى بينيم اين موجود ضعيف و ناتوان در برابر آمار نامحدود مجهولات قرارگرفته است و نمى تواند از محاصره آنها نجاتحاصل كند.
در ميان دانشمندان اختلاف است مبنى براينكه آيا انسانقبل از تولد با طبيعت حالش به همه اشياء و حقايق علم داشته و در اثر فراموشى بهاستاد و معلم نيازمند است تا به او يادآورى كند؟ و يا اينكه او در هنگام ولادت هيچ چيزىنمى دانست و سپس در اثر پرورش و آموزش ها، عالم و آگاه مى شود؟
ج - آنچه از قرآن استفاده مى شود نكته دوم است چون مى فرمايد:
وَاللهُ اَخرَجُكُم مِن بُطُونِ اِمهاتِكُم لاتَعلَمُونَ شيئا وَ جَعَلَ لَكُم السَّمعَ و الا بصار وَالافئِدَةِ لَعَلَّكُم تَشكُروُنِ .
(58)
خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج ساخت كه هيچ چيز نمى دانستيد و برايتان گوش وچشم قلب قرار داد تا اينكه شكر اين نعمت ها را بجا مى آوريد.
و بيشتر از پانزده مورد كلمه [لاتَعلَمُونَ] در قرآن آمده است و همه مواردش به همين موضوعمربوط مى شود كه از حقايق آگاهى ندارد و درجهل و نادانى كامل بسر مى برد.
مسئوليت پيشوايان معصوم عليهم السلام در طول تاريخ اين است كه لباس نادانى را باتعليمات خودشان از تن انسان بيرون آورند و كلاسهاى درس آگاهى را در هر شرائطمهيا كنند تا نسل بشر با ثبت نام و اعتراف بنادانى خويش در اين جلسات شركت نمايند وآمار معلومات خود را بالا ببرند.
سوال : مسئله جهل و نادانى انسان ، چنانكه در آيات قرآن با صراحت از آن ياد شده است باادله فطرى بودن خداشناسى و گرايش به زيبائى ها وتمايل به حق كه در نهاد انسان آفريده شده است چگونهقابل جمع هستند و آيا تعارضى در ميان دليل ها وجود ندارد؟

next page

fehrest page

back page