بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اصول و مبانی مداحی, ابوالفضل هادى منش   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MADAHI01 -
     MADAHI02 -
     MADAHI03 -
     MADAHI04 -
     MADAHI05 -
     MADAHI06 -
     MADAHI07 -
     MADAHI08 -
     MADAHI09 -
     MADAHI10 -
     MADAHI11 -
     MADAHI12 -
     MADAHI13 -
     MADAHI14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اهميت مراسم عزادارى از زبان ولايت 
عظمت و ابعاد واقعه عاشورا  
((نقطه برجسته اى كه در زندگى حسين بن علىمثل قله اى همه دامنه ها را تحت الشعاع خود قرار مى دهد، واقعه عاشورا است . در زندگىامام حسين آن قدر حوادث و مطالب و تاريخ و گفته ها و حديث وجود دارد كه اگر حادثهكربلا نمى بود، زندگى آن بزرگوار هم مثل زندگى هر يك از ائمه ديگر منبع حكم ،آثار، روايات و احاديث بود. اما قضيه عاشورا آن قدر مهم است و غلبه دارد كه شما اززندگى آن بزرگوار كمتر چيز و نشانه ديگرى را به خاطر مى آوريد. اين قضيهعاشورا آن قدر مهم است كه در زيارت و يا دعايى كه در روز سوم شعبان و درباره حسينبن على وارد است ، آمده است كه ؛ حسين هنوز پا به اين جهان نگذارده ، آسمان و زمينگريستند. قضيه اين قدر حائز اهميت است ! ماجراى عاشورا و شهادت بزرگى كه درتاريخ بى نظير است و در آن روز اتفاق افتاد، جريانى بود كه چشمها به او بود. اينقضيه اى بود كه از پيش تقدير هم شده بود. حسين بن علىقبل از اينكه چهره بنمايد با شهادت ناميده و خوانده مى شد. به نظر مى رسد كه رازى دراينجا وجود دارد و براى ما آموزنده هم هست . البته در باب شهادت حسين بن على بسيارحرف هاى خوب و درست زده شده است و هر كس به قدر فهم خوداز اين ماجرا چيزى فهميدهاست . بعضى او را به طلب حكومت محدود كرده اند. بعضى ديگر او را در قالب چيزهاىديگر كوچك كرده اند. بعضى هم ابعاد بزرگترى از او شناختند و فهميدند و گفته اند ونوشته اند. آنها را نمى خواهم عرض بكنم . آن چيزى كه اين جا وجود دارد اين است كه دراسلام به عنوان يك پديده عزيز، از قبل از پديد آمدنش و يا از آغاز پديد آمدنش از طرفپروردگار، پيش بينى خطراتى كه آن را تهديد مى كند، شده است و وسيله مقابله با آنخطرات هم در اسلام ، ملاحظه و در اين مجموعه كار گذاشته شده است .مثل يك بدن سالم كه خداى متعال ، قدرت دفاعيش را در خود او كار گذاشته است .مثل يك دستگاه يا ماشين سالم كه وسيله تعميرش را مهندس و سازنده آن با خود آن همراهكرده است . اسلام يك پديده است و مثل همه پديده ها خطراتى آن را تهديد مى كند و وسيلهاى براى مقابله لازم دارد. اين وسيله را خدا متعال در خود اسلام گذاشته است . دو خطر عمدهاسلام را تهديد مى كند. يكى خطر دشمنان خارجى و ديگرى خطراضمحلال داخلى است . دشمن خارجى يعنى آنكه از بيرون مرزها با انواع سلاح ، موجوديتيك نظام را با فكرش و دستگاه زيربنايى عقيدتى اش و قوانينش ‍ و همه چيزش هدفقرار مى دهد. شما در مورد جمهورى اسلامى اين را به چشم ديديد كه گفتند ما مى خواهيمنظام جمهورى اسلامى را از بين ببريم . دشمنانى از بيرون نظام بودند و تصميمگرفتند كه آن را از بين ببرند. از بيرون يعنى چه ؟ از بيرون كشور نه ، بلكه ازبيرون نظام ، ولو در داخل كشور.
دشمنانى هستند كه خود را از نظام بيگانه مى دانند و مخالف با يك نظام هستند. اينهابيرون از نظام و غريبه هستند. اينها با شمشير، با سلاح آتشين ، مدرن ترين سلاح هاىمادى ، تبليغات ، پول و هر چه كه در اختيارشان باشد تلاش مى كنند، براى اينكه يكنظامى را نابود كنند. اين يك جور دشمنى است .
دشمنى دوم و آفت دوم آفت اضمحلال درونى است . كه اين مخصوص غريبه ها نيست . بلكهمخصوص خودى ها و در درون نظام است . در يك نظامى ممكن است خودى ها بر اثر خستگى ،اشتباه در فهم راه درست ، مغلوب احساسات نفسانى شدن و نگاه كردن به جلوه هاى مادى وآنها را بزرگ انگاشتن ، ناگهان در درون ، دچار آفت زدگى بشوند.
اين دشمن البته خطرش بيشتر از دشمن اولى است . براى هر نظام ، تشكيلات و پديده اىآفت برونى و آفت درونى دو نوع دشمن است . اسلام براى مقابله با هر دو آفت علاج معينكرده است و جهاد را گذاشته است . جهاد تنها مخصوص دشمنان خارجى نيست (( جاهِدالكُفَّارَ وَ المُنَافِقِينَ )) . منافق عمدتاً خودش را درون جامعه قرار مى دهد. با همه اينهابايستى جهاد كرد. اين جهاد براى دشمنى است كه مى خواهد از روى بى اعتقادى و دشمنىبا نظام ، به آن هجوم بياورد و براى مقابله با آن تفكك داخلى و از هم پاشيدگى درونىآن ، تعاليم بسيار با ارزشى است كه دنيا را به طور حقيقى به انسان مى شناساند ومى فهماند كه ؛ (( اِنَّمَا الدُّنيَا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَينكُم وَ تَكَاثُرٌ فِى الاموَالِ وَ الا ولادِ)) يا در روايات نشان مى دهد كه زر و زيور دنيا، جلوه هاى دنيا و لذتهاى دنيا، اگر چه براى شما لازم است و اگر چه كه شما ناچاريد از آن بهره ببريد وزندگى شما وابسته به آنهاست و در اين شكى نيست و بايد براى خودتان آن را فراهمبكنيد، اما بدانيد كه مطلق كردن آن ، چشم بسته بهدنبال اين نيازها حركت كردن و هدف ها را فراموش كردن ، چقدر خطرناك است . در روايات وخطب نهج البلاغه وقتى اميرالمؤ منين ، شير ميدان نبردهاى با دشمن ، سخن مى گويدانسان انتظار دارد كه نصف بيشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانى و قهرمانىباشد ولى نصف بيشتر سخنان اميرالمؤ منين راجع به زهد، تقوى ، اخلاق ، نفى دنيا،تحقير دنيا و ارزش گذارى بر روى ارزش هاى معنوى و والاى بشرى انسان است .
ماجراى امام حسين تلفيق اين دو بخش است . يعنى آنجايى كه جهاد با دشمن و جهاد با نفسدر اعلى مرتبه آن تجلى پيدا كرده است ، ماجراى عاشورا است ، يعنى خداوندمتعال مى داند كه اين حادثه پيش مى آيد و يك نمونه اعلايى بايد ارائه شود و آن نمونهاعلى الگو بشود. مثل قهرمان هايى كه در كشورها در يك رشته اى مطرح مى شوند و مشوقديگران به اين حركت و ورزش هستند. البته اين يكمثال كوچك براى تقريب به ذهن است .
ماجراى عاشورا عبارت از يك حركت عظيم مجاهدت آميزى در هر دو جبهه است . هم در جبههمبارزه با دشمن خارجى و برونى كه همان دستگاه خلافت فاسد و آن دنياطلبانى بود كهبه اين دستگاه قدرت اسلامى چسبيده بودند و قدرتى را كه پيغمبر براى نجات انسان هاآورده بود، استخدام و استثمار كرده بودند و در عكس مسيرى كه اسلام و نبى مكرم اسلامخواسته بودند و اراده كرده بودند حركت مى كردند و هم در جبهه درونى آن روز، كه جامعهبه طور عموم به سمت همان فساد درونى حركت كرده بود. اين نكته به نظر من مهمتر است. يعنى برهه اى از زمان گذشته بود، دوران سختى ،اول كار طى شده بود، فتوحاتى پيدا شده بود، غنائمى به دست آمده بود، دايره كشوروسيع تر شده بود، دشمنان خارجى در اين جا و آن جا سركوب شده بودند، غنائمفراوانى در داخل كشور به راه افتاده بود، عده اىپول دار شده بودند، عده اى در طبقه اشراف قرار گرفته بودند، بعد از آنكه اسلام ،اشرافيت را به كلى قلع و قمع كرده بود، طبقه اشراف جديدى در دنياى اسلام به وجودآمده بود، عناصرى با نام اسلام و با سِمت ها و عناوين اسلامى در كارهاى ناشايست ونامناسب افتاده بودند كه بعضى از آنها اسمهاى شان در تاريخ معين است . كسانى پيداشدند كه براى مهريه دخترهاى شان به جاى مهرالسنه 480 درهمى كه پيغمبر اكرم واميرالمؤ منين و مسلمانان صدر اسلام مطرح مى كردند، يك مليون دينار (يك مليونمثقال طلاى خالص ) براى مهريه زنهاى شان قرار دادند چه كسانى ؟ پسر صحابى هاىبزرگ مثلاً مصعب بن زبير و... از اين قبيل . وقتى مى گوييم دستگاهى از درون فاسدبشود، يعنى اين ! يعنى افرادى در جامعه پيدا بشوند كه به تدريج ، اين بيمارىاخلاقى را(چون بيمارى اخلاقى هم متاءسفانه هم مهلك است و هم مسرىّ)، اين دنيازدگى را،اين شهوت زدگى را، در داخل جامعه منتقل كنند. در چنين وضعيتى مگر كسىدل و جراءت و يا حوصله پيدا مى كرد كه به سراغ مخالفت با دستگاه يزيد بن معاويهبرود. مگر چنين چيزى اتفاق مى افتاد؟
چه كسى به اين فكر بود كه با دستگاه ظلم و فساد آن روز يزيدى مبارزه كند؟ در چنينزمينه اى بود كه اين قيام عظيم به وجود آمد و هم با دشمن مبارزه كرد و هم با روحيه راحتطلبى فسادپذير رو به تباهى ميان مسلمان عادى و معمولى مبارزه كرد. اين مهم است !يعنى حسين بن على كارى كرد كه وجدان مردم بيدار شد. از اين روست كه شما مى بينيدبعد از شهادت امام حسين قيام هاى اسلامى يكى پس از ديگرى به وجود آمد. البته بعضىاز آنها سركوب هم شد. اين مهم نيست كه حركتى از طرف دشمن سركوب بشود. البته اينحادثه بد و تلخ است . اما تلخ ‌تر از آن اين است كه يك جامعه به جايى برسد كهحال عكس العمل نشان دادن را در مقابل دشمن را پيدا نكند. اين خطر بزرگى است .
حسين بن على كارى كرد كه در همه دوران هاى حكومت طواغيت ، كسانى پيدا شدند كه علىرغم اينكه از دوران صدر اسلام دورتر بودند ولى اراده آنها از دوران امام حسن مجتبىبراى مبارزه با دستگاه ظلم و فساد بيشتر بود. همه هم سركوب شدند. از قضيه مردممدينه كه معروف به ((حرّه )) است شروع كنيد تا قضاياى بعدى ((توابين ))، ((مختار)) وغيره تا دوران اواخر بنى اميه و بنى عباس كه مرتب درداخل ملت ها قيام به وجود آمد. اين حركت ها را كه كرد؟ حسين بن على كرد. اگر امام حسينقيام نمى كردند آن روحيه مسئوليت پذيرى كهقبل از اين قيام در مردم به كلى مرده بود و يا نيمه جان شده بود، ديگر ترميم شدنىنبود. چرا مى گوئيم اين روحيه مرده بود؟ بهدليل اينكه وقتى امام حسين از مدينه به مكه آمدند، مدينه مركز بزرگ زادگان اسلامهمچون فرزند عباس ، فرزند زبير، فرزند عمر و فرزند خلفاى صدر اسلام بود. همهاينها در مدينه جمع بودند، ولى هيچ كس حاضر نشد به امام حسين در آن قيام خونين وتاريخى كمك بكند. پس تا قبل از قيام امام حسين خواص هم حاضر نبودند اين كار را بكنند.اما بعد از قيام امام حسين روحيه مسئوليت پذيرى زنده شد. اين آن درس بزرگى است كهدر ماجراى عاشورا در كنار درس هاى ديگر ما بايستى بدانيم . عظمت اين ماجرا اين است .اين كه از قبل از ولادت آن بزرگوار آفرينش ، حسين بن على را در اين عزاى بزرگ موردتوجه قرار دادند و عزاى او را گرامى داشتند و به تعبير اين دعا يا زيارت بر اوگريه كردند. اين به خاطر اين مسئله است . لذاست كه امروز وقتى شما نگاه مى كنيد،اسلام را زنده شده حسين بن على مى دانيد))(49) .
علت عظمت قيام اباعبدالله عليه السّلام 
((مساءله عاشورا يك مساءله تمام نشدنى و هميشگى است . چرا اين حادثه ، در تاريخاسلام اين قدر تاءثيرات بزرگى داشته است ؟ به نظر بنده ، مساءله عاشورا از اينجهت ، كمال اهميت را دارد كه فداكارى و از خود گذشتگى كه در اين قضيه انجام گرفت ،يك فداكارى و از خود گذشتگى استثنايى بود. جنگ ها، شهادت ها و گذشت ها ازاول تاريخ اسلام تا امروز، هميشه بوده است و ما هم در زمان خودمان مردم زيادى را ديده ايمكه مجاهدت و از خودگذشتگى كرده اند و شرايط سختى رامتحمل شده اند. اين همه شهدا، جانبازان ، اسرا، آزادگان ، خانواده هاى آنها و بقيه كسانىكه در سال هاى اول انقلاب و سال هاى بعد، از خود فداكارى كردند، جلوى چشم ما هستند.در گذشته هم حوادثى بوده است كه در تاريخ ما خوانده ايد اما هيچ كدام از اين حوادثحتى شهادت شهداى بدر و احد و جنگ هاى صدر اسلام با حادثه عاشوراقابل مقايسه نيست . وقتى انسان تدبر مى كند، مى فهمد كه چرا از زبان بعضى از ائمهما (عليهم السلام ) نقل شده است كه خطاب به سيدالشهدا فرموده اند: (( لا يَومَ كَيَومِكَيَااَباعَبدِاللّه )) يعنى هيچ حادثه اى مثل حادثه تو و هيچ روزىمثل روز تو نيست . چرا؟ چون حادثه عاشورا يك واقعه استثنايى بود.
لُب و جوهر حادثه عاشورا اين است كه در يك دنيايى كه همه جاى آن را ظلمت و فساد وستم فرا گرفته بود، حسين بن على براى نجات اسلام قيام كرد و هيچ كس در اين دنياىبزرگ به او كمك نكرد. حتى دوستان آن بزرگوار و كسانى كه هر كدام مى توانستندجمعيتى را به مبارزه با يزيد بكشانند، هم به او كمك نكردند و هر كدام به يك عنوان ازميدان خارج شدند و گريختند. ابن عباس ، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن زبير و بزرگانباقيمانده از صحابه و تابعين ، هر كدام به يك نحو ميدان را خالى كردند. شخصيت هاىمعروف و نام و نشان دارى كه مى توانستند تاءثير بگذارند و ميدان مبارزه را گرم كنند،از ميدان خارج شدند در حالى كه هنگام حرف زدن همه حرف مى زدند، همه شعار دفاع ازاسلام را سر مى دادند، اما وقتى كه نوبت بهعمل رسيد و ديدند كه دستگاه يزيد دستگاه خشنى است و رحم نمى كند و تصميم بر شدتعمل دارد، هر كدام از يك گوشه اى فرار كردند و امام حسين را در صحنه تنها گذاشتند.حتى براى اين كه كار خود را توجيه كنند آمدند خدمت حسين بن على و به آن بزرگواراصرار كردند كه آقا شما هم قيام نكنيد و به جنگ با يزيد نرويد! اين در تاريخ ، يكدرس عبرت عجيبى است ! آنجا كه بزرگان مى ترسند و دشمن چهره بسيار خشنى از خودنشان مى دهد و همه احساس ‍ مى كنند كه اگر وارد ميدان بشوند وضعيت غريبانه اى آنها رادر بر خواهد گرفت ، جوهرها و باطن افراد شناخته مى شود. معلوم شد كه در تمام دنياىاسلامى آن روز كه دنياى بزرگى هم بوده و كشورهاى اسلامى زيادى كه امروزمستقل و جدا هستند با جمعيت بسيار زياد وجود داشته اند، آن كس كه اين تصميم و عزم وجراءت را داشت كه در مقابل دشمن بايستد، حسين بن على بود و بديهى بود كه وقتىكسى مثل امام حسين حركت و قيام كند، عده اى از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند،اگر چه وقتى معلوم شد كه كار چقدر سخت است و در آن شدتعمل وجود دارد، آنها هم يكى يكى از دور آن حضرت پراكنده شدند و در شب عاشورا از هزارو اندى كه با امام حسين از مكه راه افتاده بودند يا در بين راه به حضرت پيوسته بودند،تعداد خيلى كمى باقى ماندند كه با مجموع كسانى كه خودشان در روز عاشورا بهحضرت رساندند، هفتاد و دو نفر مى شدند و اين خيلى مظلوميت است . اين مظلوميت به معناىكوچكى و ذلت نيست . امام حسين عظيم ترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است . چون در چنينميدانى ايستاد و نترسيد و مجاهدت كرد اما اين انسان بزرگ ، به قدر عظمتش ، مظلوميت دارد.همان قدر كه بزرگ است ، مظلوم است كه با همين مظلوميت و غربت هم به شهادت رسيد.
فرق است بين آن سرباز فداكار و انسان پرشورى كه وقتى كه به ميدان مى رود، مردمبراى او شعار مى دهند و از او تمجيد مى كنند و مى داند كه در ميدان نبرد، انسان هاىپرشورى مثل خود او اطرافش را گرفته اند و اگر مجروح يا شهيد بشود، مردم باچگونه شورى با او برخورد خواهند كرد، با انسانى كه در آن چنان غربت و ظلمتى قراردارد و تنها و بدون ياور و هيچ گونه اميد كمكى از طرف مردم ، على رغم تبليغات وسيعدشمن مى ايستد و مبارزه مى كند و تن به قضاى الهى مى سپارد و آماده كشته شدن در راهخدا مى شود. عظمت شهداى كربلا در اين است .
آنها بر مبناى احساس تكليف كه همان جهاد در راه خدا و دين بود، از عظمت دشمن نترسيدند واز تنهايى خود، وحشت نكردند. آنها كم بودن عده خود را، مجوزى براى گريختن ازمقابل دشمن قرار ندادند. همين نترسيدن از عظمت پوشالى دشمن است كه به يك انسان ، يكرهبر و يك ملت عظمت مى بخشد.
سيدالشهدا مى دانست كه دشمن بعد از شهادت او تمام فضاى جامعه و دنياى آن روز را ازتبليغات عليه او پر خواهد كرد. امام حسين كسى نبود كه زمان و دشمن را نشناسد و مىدانست كه دشمن چه جنايت هايى خواهد كرد، در عينحال اين ايمان و اميد را داشت كه همين حركت مظلومانه و غريبانه او بالاخره دشمن را شكستخواهد داد، هم در كوتاه مدت و هم در بلندمدت . و همين طور هم شد. خطاست اگر كسىخيال كند كه امام حسين شكست خورد. كشته شدن ، شكست خوردن نيست . كسى كه در جبهه جنگكشته مى شود، شكست نخورده است . كسى كه به هدف خود نمى رسد، شكست خورده است .هدف دشمنان امام حسين اين بود كه اسلام و يادگارهاى نبوت را از زمين بر اندازند اماشكست خوردند. چون اين طور نشد.
هدف امام حسين اين بود كه در ترتيبات يكپارچه دشمنان اسلام كه همه جا را به رنگدلخواه خودشان در آورده بودند، رخنه ايجاد بشود و نداى مظلوميت و حقانيت اسلام در همه جاسر داده بشود. و در نهايت دشمن اسلام مغلوب بشود و همه اينها محقق شد. امام حسين ، هم دركوتاه مدت و هم در بلندمدت پيروز شد. پيروزى كوتاه مدت به اين ترتيب بود كهقيام امام حسين و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حكومت بنى اميه رامتزلزل كرد. بعد از همين حادثه بود كه حوادث پى در پى در دنياى اسلام و در مدينه ومكه پيش آمد و بالاخره منجر به نابودى سلسلهآل ابوسفيان شد. آل ابوسفيان به فاصله چندسال به كلى از بين رفتند. آيا كسى خيال مى كرد، دشمنى كه امام حسين را مظلومانه دركربلا به شهادت رسانده است ، اين جور مغلوب انعكاس فرياد امام حسين بشود آن هم درسه يا چهار سال ؟ چه كسى چنين چيزى را خيال مى كرد؟ اما اين طور شد. در درازمدت هم امامحسين پيروز شد))(50) .
فلسفه قيام امام حسين عليه السّلام  
((هنگامى كه ظلمت و نفاق و جهل بر دنياى اسلام مستولى بود، حسين فرزند گرامى پيامبر،حركتى را شروع كرد كه در طول تاريخ بشريت ، يك حركت بى نظير و بى همانندىبود. عاشورا روز بى مانندى است كه حضرت امام حسن خطاب به حضرت حسين گفت هيچروزى مثل روز تو نيست .
درباره اين حركت دو نظر گفته اند، يكى اين كه حسين به خاطر گرفتن حكومت از مدينهبه سوى كربلا رفت و نظر ديگر اين است كه حسين به خاطر شهادت ، حركت خود را آغازكرد ولى به نظر من اين دو نظريه مجموعه يك واقعيت است در واقع مى توان گفت حسين نهبراى حكومت و نه براى شهادت خود، حركت را آغاز كرد بلكه كشته شدن و به حكومترسيدن دو نتيجه اى بودند كه بر حركت حسين مترتب مى شد ولى اين دو هدف نبودند. حسينيك هدف داشت و آن انجام يك واجب بزرگ اسلامى بود كه پيامبر آن را به عهده فردى چوناو قرار داده بود. و اين وظيفه عبارت از دفاع از اسلام در موقعيتى است كه اسلام در خطرانحراف و يا از بين رفتن باشد و كارگزاران حكومت به نام اسلام درمقابل اسلام و مسلمين ايستاده باشند و احكام خدا را عملاً و علناً ناديده گيرند و حسين در چنينشرايطى اين وظيفه مهم اسلامى را انجام داد.
اسلام داراى احكام فردى اجتماعى در تمام زمينه ها مى باشد كهرسول خدا هم آنها را ابلاغ كرد و خود به يكايك آنهاعمل كرد مثل نماز، روزه ، جهاد، نهى از منكر و غيره و فقط حكم لزوم مبارزه و قيام عليهحكامى كه به نام اسلام فساد به بار مى آوردند بود كه خود بدانعمل نكرد چون در زمان او نمى توانست فسادى در قدرت حاكمه وجود داشته باشد و اگراين فساد در زمان حضرت على بود، او چنين مى كرد و لذا اين شرايط در زمان امام حسين بهوجود آمد كه او نيز به آن عمل كرد.
امام حسين به هنگام خروج از مدينه وصيت نامه اى براى برادرش محمد بن حنيفه نوشت كهاولين مطلب آن شهادتين است و مى نويسد: ((من براى رياكارى و فخرفروشى از مدينهخارج نشده ام من مى خواهم امر به معروف را عملاً با حركت انجام دهم . مى خواهم جامعه اىاسلامى به وجود آورم كه هم به امر به عمل معروف و نهى از منكرعمل كنند)).
آنچه ما بايد از قيام امام حسين بياموزيم اين است كه او براى خدا و جهت اجراى احكام اسلاممبارزه كرد و اين قيام دو نتيجه در پيش داشت ، يا شهادت يا رسيدن به پيروزى كه امامحسين براى رسيدن به هر دو نتيجه آماده بود ولى اين دو هدف نبودند))(51) .
آثار قيام عاشورا در تاريخ  
((از همان روز اولى كه اين حادثه اتفاق افتاد تاءثيرات بنيانى اين حادثه به تدريجمعلوم شد. از همان روزها عده اى احساس كردند كه وظايفى دارند. ماجراى توابين ،قضاياى مبارزات طولانى بنى هاشم و بنى الحسن (عليهم الصلواة و السلام ) پيش آمد.حتى نهضت بنى عباس كه عليه بنى اميه در اواسط قرن دوم هجرى به پا خواستند ودعاتى را به همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص به مناطق شرق ايران ، خراسان وغيره فرستادند و زمينه را براى ازاله حكومت مستكبر و نژادپرست اموى فراهم كردند. حتىنهضت عباسى ها هم كه بالاخره موفق شد، با نام حسين بن على شروع شد. تاريخ رامطالعه كنيد، مشاهده خواهيد كرد كه وقتى دعات بنى عباس در اطراف عالم اسلام مى رفتند،از خون حسين بن على و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پيغمبر و جگر گوشهفاطمه زهرا (عليها السلام ) مايه مى گرفتند، تا بتوانند تبليغات خود را به راهبياندازند. مردم هم قبول مى كردند. حتى لباس سياهى كه شعار و لباس ‍ رسمى حكومتپانصد ساله بنى عباس بود، به عنوان لباس عزاى امام حسين انتخاب شد))(52) .
انقلاب اسلامى و عاشورا  
((ملت عزيز ما در ايام محرم و صفر بايد روح حماسه ، روح عاشورايى ، روح نترسيدناز دشمن ، روح توكل به خدا و روح مجاهدت فداكارانه در راه خدا را در خود تقويت بكنند.از حسين مدد بگيرند. مجالس عزادارى براى اين است كه ملت هاى ما را به حسين بن على واهداف آن بزرگوار نزديك تر و آشناتر بكنند. در اين ايام ما بايد راه آنها را فرابگيريم . يك عده اى كج فهم نگويند كه امام حسين شكست خورد. يك عده اى كج فهم نگويندكه راه امام حسين اين است كه همه ملت ايران كشته بشوند. كدام انسان نادانى ممكن است چنينحرفى را بزند.
يك ملت بايد از حسين بن على درس بگيرد. يعنى از دشمن نترسند، به خود متكى باشد وبه خداى خود توكل بكند و بداند كه دشمن شوكت دارد، اما اين شوكت ناپايدار است .بداند اگر چه اين دشمن ، به ظاهر گسترده و قوى است اما توان واقعى آنها كم است .مگر نمى بينيد كه نزديك به چهارده سال است كه اين دشمنان خواسته اند جمهورىاسلامى را از بين ببرند و نتوانسته اند. آيا علت آن به غير از ضعف آنها و قدرت ماست ؟ما قوى هستيم و به بركت اسلام قدرت داريم . ما به خداى بزرگمتوكل و متكى هستيم . ما نيروى الهى را داريم و دنيا درمقابل چنين نيرويى نمى تواند بايستد))(53) .
بركات عزادارى  
((تحقيقاً يكى از مهم ترين امتيازات جامعه شيعه بر ديگر برادران مسلمان ، اين است كهجامعه شيعه از خاطره عاشورا برخوردار است . از همان روز كه مسئله ذكر مصيبت حسين بنعلى باب شد يك چشمه جوشانى از فيض و معنويت در اذهان ودل هاى معتقدين به اهل بيت و محبين اهل بيت جارى شد كه تا امروز نيز همچنان جريان داشتهاست و بعد از اين هم ان شاءالله جريان خواهد داشت . منشاء آن هم يادآورى خاطره عاشورااست . خاطره عاشورا فقط بيان يك خاطره نيست ، بلكه بيان حادثه اى است كه داراىابعاد بى شمار است . پس يادآورى اين خاطره در حقيقت خود يك مقوله اى است كه مى تواندبه بركات فراوان و بى شمارى منتهى بشود. لذا شما ملاحظه مى كنيد كه در زمان ائمه، قضيه گريستن و گرياندن براى امام حسين جايگاه ويژه اى داشته است . مبادا كسىخيال كند كه با وجود فكر، منطق و استدلال ديگر چه جايى براى گريه و بحث هاىقديمى است ؟ نه آقا اين اشتباه است . هر كدام از آنها جاى خود را دارد. هر كدام از آنهاسهمى در بناى شخصيت انسان دارد. عاطفه جاى خود و منطق واستدلال نيز جاى خود را دارد. خيلى از مشكلات است كه بايد آنها را با عاطفه و محبتحل كرد و منطق و استدلال كافى نيست . شما اگر ملاحظه بكنيد خواهيد ديد كه در نهضت هاىانبياء، وقتى كه پيغمبران مبعوث مى شدند، در وهلهاول عده اى دور آنها را مى گرفتند كه عامل اصلىاقبال آنها، منطق و استدلال نبود. شما در تاريخ پيغمبر اسلام كه يك تاريخ مدون وروشنى است ، سراغ نداريد كه آن حضرت مثلاً گروهى از كفار قريش را كه استعداد وقابليت دارند نشانده باشند مثلاً بگويند: به ايندليل خدا هست ، به اين دليل خدا واحد است . يا به ايندليل عقلانى بتها باطل اند. استدلال هاى پيامبر مربوط به بعد است .دلايل عقلانى مربوط به زمانى است كه نهضت پيش رفته است . در وهلهاول ، نهضت يك حركت احساسى و عاطفى است . در وهلهاول است كه پيامبر اسلام ناگهان فرياد مى زند: نگاه كنيد به اين بتها و ببينيد كهاينها ناتوانند. در همين مرحله است كه مى گويد: نگاه كنيد كه خداىمتعال واحد است ؛ (( قُولُوا لا اِلهَ اِلاّ اللّه تُفلِحوُا)) به چهدليل (( لا اِلهَ اِلا هُو)) موجب فلاح است ؟ كداماستدلال عقلانى و فلسفى اينجا وجود دارد؟ البته درخلال هر احساسى كه صادق باشد، يك برهان فلسفى خوابيده است اما بحث اين است كهنبى وقتى كه مى خواهد دعوت خود را شروع كند،استدلال فلسفى را مطرح نمى كند، احساس و عاطفه صادق مطرح مى كند. البته آن احساسصادق ، احساس بى منطق و غلط نيست . در درون خود يك استدلالى هم دارد. اين احساس درابتدا مردم را متوجه ظلمى كه در جامعه جارى است و اختلافات طبقاتى كه وجود دارد و نيزفشارى كه انداد الله از جنس بشر و شياطين و انس بر مردم وارد مى كنند، مى برد. سپسوقتى كه نهضت وارد جريان معقول و عادى خود شد، نوبت بهاستدلال منطقى هم مى رسد. كسانى كه داراىتحمل عقلى و پيشرفت فكرى هستند استدلال عادى را مى يابند، بعضى هم در همان درجاتابتدايى مى مانند. البته معلوم نيست آنهايى كه از لحاظاستدلال سطح بالاترى دارند، از لحاظ درجات معنوى هم حتماً سطح بالاترى داشتهباشند. گاهى كسانى كه سطح عقلى آنها پايين تر است ، جوشش عواطف شان ، ارتباط وعلقه شان با مبداء غيبى و با پيامبر بيشتر است و محبت شان ، جوشان تر است و همين ها همدرجات بالاترى را كسب مى كنند. قضيه اين جورى است . عاطفه سهم و جاى خود رادارد، نهعاطفه جاى استدلال را و نه استدلال جاى عاطفه را مى گيرد. حادثه عاشورا در ذات و طبيعتخود يك درياى خروشان عواطف صادق است . يك انسان والا، پاك منور و بدون ذره اى شائبهترديد در شخصيت ملكوتى والاى او، براى هدفى كه همه منصفين عالم در صحت اين هدفكه نجات جامعه از جنگ و ظلم و جور و عدوان است ، متفق هستند، قيام مى كند.
وقتى كه دو صف حق و باطل وجود دارند و كسىمثل پيغمبر و اميرالمؤ منين در راءس جبهه حق ايستاده است و مى گويند: چه كسى حاضر استبه ميدان برود؟ همه مى روند. پيامبر براى كسانى كه به ميدان مى روند دعا مى كند.دست بر سر آنها مى كشد و آنها را بدرقه مى كند. مسلمانان براى آنها دعا مى خوانند،بعد آنها به طرف ميدان مى روند، دعا مى كنند، جهاد مى كنند و به شهادت مى رسند. اينيك جور كشته شدن ، يك جور جهاد كردن است . يك جور جهاد كردن هم جهادى است كه وقتىانسان به سمت ميدان نبرد مى رود سرتاسر آن جامعه نسبت به او يا منكرند، يا غافلند،يا از او كناره مى جويند و يا در مقابل او هستند. آن كسانى كه قلباً او را تحسين مى كنند،تعداد كمى هستند و حتى جراءت هم نمى كنند زباناً هم او را تحسين كنند. يعنى در حادثهعاشوراى امام حسين حتى عبدالله بن عباس ها و عبدالله بن جعفرها كه خودشان جزو خاندانبنى هاشم و جزو همين شجره طيبه هستند جراءت نمى كنند بيايند، بايستند در مكه يا مدينهفرياد بزنند و به نام امام حسين شعار بدهند. اين مبارزه غريبانه است . سخت ترين مبارزهها اين مبارزه است ، همه با انسان دشمن هستند و همه از انسان روى گردانند حتى دوستان هماز او اعراض مى كنند، به طورى كه وقتى امام حسين به يكى مى گويد تو بيا به من كمككن ! او به جاى كمك ، اسب خودش را پيشنهاد مى كند كه : بيا از اين اسب من استفاده كن ! آياغربت از اين بالاتر و مبارزه از اين غريبانه تر مى شود؟ آن وقت در اين مبارزه ،عزيزترين عزيزانش در مقابل چشمش قربانى مى شوند. پسرانش ، برادر زاده هايش ،پسر عموهايش و گل هاى بنى هاشم در مقابل او پرپر مى شوند و روى زمين مى ريزند.حتى بچه شش ماهه اش كشته مى شود. علاوه بر همه اينها مى داند كه به مجرد اينكه جاناز جسم مطهرش خارج بشود، عيالات او كه اين جور بى پناه و بى دفاع هستند، موردتهاجم قرار خواهند گرفت . اين گرگ هاى گرسنه در اطراف اين دختر بچه هاى جوان مىريزند، دل هاى آنها را مى ترسانند، اموال آنها را غارت مى كنند، آنها را به اسارت مىگيرند، به آنها اهانت مى كنند و به دختر والاى اميرالمؤ منين ، زينب كبرى كه جزو شخصيتهاى بارز دنياى اسلام بوده است جسارت مى كنند! اباعبدالله همه اينها را مى داند. ببينيداين مبارزه چقدر سخت است .علاوه بر همه اينها خود واهل و عيالش تشنه اند، بچه هاى كوچك ، دختر بچه ها، پيرها و بچه شيرخواره ، همگىتشنه اند. حالا درست تصور مى كنيد كه اين مبارزه چقدر سخت است . آنچنان انسان والا،پاك ، مطهر، منور، انسانى كه ملائكه آسمان براى تماشاى جلوه او بر يكديگر سبقت مىگيرند كه حسين بن على را تماشا كنند و به او متبرك بشوند، انبياء و اولياء آرزوى مقاماو را مى كنند، در چنان مبارزه اى با آن شدت و محنت ، به شهادت مى رسد. كدام انسانىاست ، كه عاطفه اش از اين حادثه جريحه دار نشود و كدام انسانى است كه اين حادثه رابشناسد و بفهمد و نسبت به اين حادثه دلبسته نشود؟ اين چشمه جوشانى است كه از روزعاشورا شروع شد. از همان وقتى كه زينب كبرى طبق همان نقلى كه شده است ، رفت بالاى((تل زينبيه )) و خطاب به پيغمبر عرض كرد:
(( يَا رَسُولُ اللّهِ صَلَّى عَلَيكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ هَذَا حَسِينُكَ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاء مُقَطَّعُ الا عضَاءِمَصلُوبُ العِمَامَةَ وَ الرِّدَاءَ)) شروع كرد روضه امام حسين را خواندن و ماجرا را به صداىبلند گفتن ، ماجرايى كه مى خواستند مكتوم بماند او به صداى بلند گفت ، در كربلاگفت ، در كوفه گفت ، در شام گفت ، در مدينه گفت ، و اين چشمه شروع به جوشيدن كردكه تا امروز هم مى جوشد. اين حادثه عاشورا است ))(54) .
عزاى حسينى ، عزاى عمومى مسلمين  
((عزادارى براى امام حسين مخصوص شيعيان نبوده بلكه همواره همه مسلمانانى كه محبتخاندان پيامبر را در دل داشته اند براى مصائب آنها ناراحت و عزادار و غمگين بوده اند و اينعزادارى را به شكل هاى مختلف از جمله تشكيل مراسم مرثيه خوانى يا مراسم هيئت هاى مذهبىو دسته جات گوناگون عزادارى نشان مى دهند، در كشور ما، در پاكستان و هند، در عراق ودر همه مناطق كه شيعيان در آنجا حضور دارند حتى در برخى از كشورهائى كه فقطبرادران اهل تسنن زندگى مى كنند نيز اين مراسم هست و مراسم خوبى است ))(55) .
مخالفت با عزادارى عاشورا  
((عاشورا يك پديده اى است در تاريخ اسلام كه همواره به نفع مردم و به زيان ستمگرانو قدرت هاى استكبارى به كار رفته است ، امروز هم نقش ‍ عاشورا را قدرت هاى استكبارىدرست ارزيابى مى كنند كه با آن مخالفت مى نمايند. عاشورا يك حادثه بزرگ تاريخاسلام است و بزرگداشت خاطره محرم و شهادت حسين بن على و ياران و فرزندان آنحضرت يك وظيفه اسلامى است و تنها، كسانى با آن مخالفت مى كنند كه با حسين بن علىو بزرگان اسلام يا آشنايى ندارند و يا با آنها مخالفند و استكبار از عاشورا به شدتبيمناك است و لذا با آن مخالفت مى كنند))(56) .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation