بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 12, استاد حسین انصاریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد12
     02 - عرفان اسلامي جلد12
     03 - عرفان اسلامي جلد12
     04 - عرفان اسلامي جلد12
     05 - عرفان اسلامي جلد12
     06 - عرفان اسلامي جلد12
     07 - عرفان اسلامي جلد12
     08 - عرفان اسلامي جلد12
     09 - عرفان اسلامي جلد12
     10 - عرفان اسلامي جلد12
     11 - عرفان اسلامي جلد12
     12 - عرفان اسلامي جلد12
     13 - عرفان اسلامي جلد12
     14 - عرفان اسلامي جلد12
     15 - عرفان اسلامي جلد12
     16 - عرفان اسلامي جلد12
     FEHREST - عرفان اسلام جلد 12
 

 

 
 

باب هفتاد و سوّم در وصيت است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَفْضَلُ الْوَصايا وَأَلْزَمُها اَنْ لا تَنْسى رَبَّكَ وَاَنْ تَذْكُرَهُ دائِماً وَلا تُعْصِيَهُ وَتَعْبُدَهُ قاعِداً وَقائِماً وَلا تَغْتَرَّ بِنِعْمَتِهِ وَاشْكُرْهُ اَبَداً وَلا تَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ آثارِ عَظَمَتِهِ وَجَلالِهِ فَتَضِلَّ وَتَقَعَ فى مَيَدانِ الْهَلاكِ وَاِنْ مَسَّكَ الْبَلاءُ وَالضَّرّاءُ وَاَحْرَقَكَ بِنيرانِ الْمِحَنِ .

وَاعْلَمْ اَنَّ بَلاياهُ مَحْشُوَّةٌ بِكَراماتِهِ الاَْبَديَّةِ وَمِحَنَهُ مورِثَةُ رِضاهُ وَقُرْبِهِ وَلَوْ بَعْدَ حين فَيالَها مِنْ اَنْعُم لِمَنْ عَلِمَ وَوُفِّقَ لِذلِكَ .

رُوِىَ اَنَّ رَجُلاً اِسْتَوْصى رَسولَ اللهِ (صلى الله عليه وآله) فَقالَ : لا تَغْضَبْ اَبَداً فَاِنَّ فيهِ مُنازَعَةَ رَبِّكَ . فَقالَ : زِدْنى فَقالَ : اِيّاكَ وَما تَعْتَذِرُ مِنْهُ فَاِنَّ فيهِ الشِّرْكَ الْخَفِىَّ فَقالَ : زِدْنى فَقالَ : صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّع فَاِنَّ فيهَا الْوَصْلَةَ وَالْقُرْبى . فَقالَ زِدْنى فَقالَ : اِسْتَحْىِ مِنَ اللهِ تَعالى اسْتِحْياءَكَ مِنْ صالِحِ جيرانِكَ فَاِنَّ فيهِ زِيادَةَ الْيَقينِ .

وَقَدْ جَمَعَ اللهُ تَعالى ما يَتَواصى بِهِ الْمُتَواصونَ مِنَ الاَْوَّلينََ وَالاْخِرينَ فى خَصْلَة واحِدَةً وَهِىَ التَّقْوى يَقولُ اللهُ تَعالى : ( وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللهَ )(7) .

وَفيهِ جِماعُ كُلِّ عِبادَة صالِحَة وَبِهِ وَصَلَ مَنْ وَصَلَ اِلَى الدَّرَجاتِ الْعُلى وَالرُّتَبِ الْقُصْوى وَبِهِ عاشَ مَنْ عاشَ مَعَ اللهِ بِالْحَياةِ الطَّيِّبَةِ وَالاُْنْسِ الدّائِمِ . قالَ اللهُ تَعالى :

( إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات وَنَهَر * فِي مَقْعَدِ صِدْق عِندَ مَلِيك مُقْتَدِر )(8) .

بهترين و با ارزش ترين سفارشات

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَفْضَلُ الْوَصايا وَأَلْزَمُها اَنْ لا تَنْسى رَبَّكَ وَاَنْ تَذْكُرَهُ دائِماً وَلا تُعْصِيَهُ وَتَعْبُدَهُ قاعِداً وَقائِماً . . .

در اين فصل امام صادق (عليه السلام) بهترين سفارشات و وصيّت ها را به مردم دارند و ظاهراً مى خواهند به سفارش كنندگان تعليم دهند كه هرگاه خواستند سفارش كنند و وصيت نمايند ، به بهترين برنامه و برترين واقعيّت ها سفارش كنند كه از طريق اينگونه وصايا و سفارشات مردم با حقايق آشنا شده و دل و قلبشان از تيرگى نجات يافته و به فضائل و كمالات آراسته مى شوند ، و از آنجا كه تمام ابواب كتاب با اهمّيت « مصباح الشريعه » وصاياى امام صادق (عليه السلام) به عباد خداست از اينجهت به ترجمه مختصر اين باب اكتفا كرده و مفصل آن را احاله به ابواب گذشته و بر عهده فصول بعد كه از معنوى ترين بخش هاى مصباح است وامى گذارم .

حضرت مى فرمايد :

بالاترين و باارزشترين و مهم ترين و لازم ترين سفارشات اين است كه خدا را در هيچ حال فراموش نكنى و هميشه و در هر لحظه بياد جناب او باشى ، آن وجود مقدّسى كه ترا به انواع نعمت ها آراسته و در هيچ برنامه اى ترا از ياد نمى برد .

هرگز اوامر و نواهى حضرت او را مخالفت مكن ، و در تمام حالات ذرّه اى از اطاعت و بندگى او فرو مگذار ، كه او شايسته عبوديّت و اطاعت و تو ولايق خدمت و بندگى او هستى .

هر دلى كز عشق او آگاه نيست *** گو برو كو مرد اين درگاه نيست
هر كه را خوش نيست با اندوه او *** جان او از ذوق عشق آگاه نيست
عاشقان چون حلقه بر در مانده اند *** زانكه نزديك تو كس را راه نيست
گيرد برگيرد دلم از درد تو *** خون گرفت و زهره ى يك آه نيست
اى دل ار مرد رهى مردانه باش *** زانكه اندر عاشقى اكراه نيست
بر سر آى از قعر چاه نفس از آنك *** يوسف مصرى سزاى چاه نيست
چند جوئى آب و جاه از عاشقى *** عاشقى اندر بند و جاه نيست
زاد راه مرد عاشق نيستى است *** نيست شو در راه آن دلخواه نيست
درده اى عطار تن در نيستى *** زانك آنجا مرد هستى شاه نيست

به نعمت هائى كه از جانب حضرت او بر اثر لطف و محبّتش به تو عنايت مى شود فريفته و مغرور مشو .

آنان كه به مال مغرور شدند اخلاق قارونى به آنان دست داد ، و آنان كه به قدرت فريفته شدند ، فرعون از آب درآمدند ، و آنان كه به علم و دانش خود مغرور گشتند بلعم باعورا شدند ، و هر سه طايفه به عذاب دنيا و آخرت دچار گشته و به ننگ ابدى رسيدند .

آنان كه بيدارى و بينائى خود را حفظ كردند ، و جانب تقوا و طاعت را مراعات نمودند مال خود را بعد از برداشت سهم خود ، در راه خدا به ايتام و ذوى القربى ، و فقرا و مساكين و دردمندان و جبهه ى حق عليه باطل و در راه نشر معارف الهى واگذاشتند و از اين طريق به كسب رضاى حق موفق شدند .

آنان كه از مقام و جاه و شهرت و عنوان خود براى خدمت به بندگان خدا استفاده كردند به عنايت حق و لطف خاص حضرت دوست دست يافتند ، و آنان كه از دانش خود در راه نشر معارف و هدايت بندگان خدا بهره جستند به كرامت و محبّت ابدى حق پيوستند .

فريفته شدن به ظواهر دنيا و نعمت هاى مادى و معنوى عين حماقت و محض نادانى و دورى از تقوا و طاعت حق است .

در برابر نعمت هاى دوست سپاس گزار و شاكر باش و شكر و سپاس حق به اين است كه نعمت هاى حضرت او را بجا و در راهى كه او دستور داده مصرف كنى .

از زير سايه رحمت و عظمت و جلال او بوسيله عصيان و گناه بيرون مرو كه به گمراهى افتاده و چنگال خطرناك هلاكت گريبانت را خواهد گرفت و در اين صورت دچار سوء عاقبت شده و به غضب الهى گرفتار خواهى شد .

البته به اين معنا توجه داشته باش كه استقامت و صبر در راه دين ، و قرار داشتن در مدار شكر و بندگى همراه با انواع ابتلائات و سختى هاست ، گرچه در راه خدا دچار ناراحتى و گرفتارى و ابتلاء و سختى شوى با آن سختى ها و رنج ها بساز و بدان كه ابتلائات و رنج ها و مصائبى كه ساخته تو نبوده و از جانب حق بتو مى رسد قرين با كرامت و موجب قرب و نورانيّت و جلب رضا و خوشنودى حق است گرچه بين بلاها و عنايات فاصله باشد ، آه كه تا چه اندازه اين مشكلات و سختى هاى در راه خدا موجبات توفيق و سعادت انسان را فراهم مى نمايد ! !

آنان كه از طريق معرفت به او ، قلبشان به نور عشق منوّر شد ، در راه رسيدن به قرب و وصال او از هيچ حادثه اى نهراسيدند ، و در برابر هيچ مصيبتى كمر خم نكردند ، و از برخورد با مشكلات و ابتلائات و سختى ها خسته نشدند ، عشق تا رساندن آنان به معشوق محرك و مربى شان بود .

آنجاست كه عشق پرتوافكن *** گو تيره شود آفتاب روشن
از آتش عشق گرم و جاريست *** خونى كه مراست مركب تن
از عمر چه حاصل است آن را *** كش عشق نسوخته است خرمن
گويند حصار زندگانى *** محكم ز اميد گشت و متقن
آرى جلو حوادث عمر *** اميد بود يگانه جوشن
ليكن اميد زاده ى چيست *** پرورده چه قوّه اش به دامن
عشق است اميد را محرّك *** از عشق اميد راند توسن
زو كوشش و كار يافت توليد *** چون گوهر شايگان به معدن
آنجاست كجا كه طاير عشق *** نگرفته فراز آن نشيمن
لبخند بهار و لحن بلبل *** طنازى گل هواى گلشن
اين سرخى دلربا كه بينى *** هرشب به رخ سپهراد كن
خون دل كشتگان عشق است *** كافلاك شود از آن مزيّن
پاينده دلى كه عشق و عفت *** بگرفته در آن هماره مسكن
اى عشق تو مشرق صفائى *** دل ها مگذار ثار و ريمن
از تو دل من شكفته بادا *** چون گل ز بهار و حسن ازدن

مردى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مشرّف شد و عرضه داشت مرا موعظت فرما ، حضرت فرمودند : هرگز عصبانى مشو ، زيرا خشم و عصبانيّت نزاع كردن با خداست . عرض كرد : زيادتر مرا موعظه كن . فرمود : از آنچه كه موجب عذرخواهى مى شود بپرهيز ، زيرا در آن شرك نهانى است ، استدعا كرد بيشتر به من سفارش كن . فرمود : نماز بخوان اما نماز شخصى كه آخرين نماز اوست ، زيرا در چنين نمازى قرب و وصل حق است ، عرضه داشت زيادتر از اين مرا پند بده . فرمود : از جناب حق چنانچه از همسايه و دوستت حيا مى كنى حيا كن زيرا اين حقيقت موجب ازدياد معرفت و يقين است .

تمام سفارشات و وصايائى كه از اوّلين و آخرين رسيده است ، خداوند بزرگ در يك كلمه جمع كرده است در سوره ى نساء آيه 132 مى فرمايد :

به آنان كه كتاب عنايت شده از پيشينيان و شما سفارش مى كنيم تقوا را مراعات كنيد .

شرح تقوا در باب هشتاد و دوم به توفيق الهى خواهد آمد .

تقوا مجموعه هر عبادت شايسته ايست ، هركس به آن آراسته شود ، و بدست آوردن آن را توفيق يابد ، به درجات بلند و مرتبه هاى عالى رسيده ، و هركس به حيات طيّبه زندگى كرده به كمك تقوا زندگى كرده ، بوسيله تقوا انس هميشگى با حضرت حق و حقايق الهيه و فيوضات ربانيه ميسّر است .

خداوند بزرگ در سوره ى قمر آيه ى 56 مى فرمايد :

تقوا داران در بهشت ها كه چشمه ها در آن جارى است زندگى مى كنند و در جايگاه صدق و راستى و نزد سلطان توانا ! الهى به ما فقيران كويت توفيق فهم سفارشات خود و انبياء و ائمه و اولياء را عنايت فرما ، سپس در راه اجراى آن سفارشات ما را توفيق ده ، از شربت عشقى كه به عاشقان و محبانت چشاندى و از پى چشاندن آن شربت تمام امراض فكرى و قلبى و روحى آنان را شفا دادى قطره اى هم بما نيازمندان كويت بچشان كه ما با تمام وجود و از هر جهت فقير و گداى توايم ، گذشته ما را ببخش و نسبت به آينده دست ما دردمندان را بگير و خود چراغ راه ما شو .

اى بى نياز آمده ام بر در تو باز *** بر درگه قبول تو آورده ام نياز
اميدوار بر در لطفت فتاده ام *** اميد كز درت نشوم نااميد باز
دل زان تست بر سر كويت فكنده ام *** زيرا به دل توئى كه تو دانيش جمله راز
گر يك نظر كنى به دل سوخته جگر *** بازش رهائى از تف هجران جانگداز
از كارسازى دل خود عاجز آمدم *** از لطف خويش كار دل خسته ام بساز
خوارش مكن به ذلّ حجاب خود اى عزيز *** زيرا كه از نخست بپرورده اى به ناز
چون بر در تو بار بود دوستانت را *** اى دوست در بروى طفيلى مكن فراز
بخشاى بر عراقى مسكينت اى كريم *** از لطف شاد كن دل غمگينش اى رحيم

باب هفتاد و چهارم در صدق است

قالَ الصادِقُ (عليه السلام) : اَلصِّدْقُ نُورٌ مُتََعْشِعٌ فى عَالَمِهِ ، كَالشَّمْسِ يَسْتَضىءُ بِها كُلُّ شَىْء بِمَعْناهُ مِنْ غَيْرِ نُقْصان يَقَعُ عَلى مَعْناهُ .

وَالصّادِقُ حَقّاً هُوَ الَّذى يُصَدِّقُ كُلَّ كاذِب بِحَقيقَةِ صِدْقِ ما لَدَيْهِ وَهُوَ الْمَعْنَى الَّذى لا يُسْمَعُ مَعَهُ سِواهُ اَوْ ضِدُّهُ مِثْلُ آدَمَ (عليه السلام) صَدَّقَ اِبْليسَ فى كِذْبِهِ حينَ اَقْسَمَ لَهُ كاذِبا لِعَدَمِ ما بِهِ مِنَ الْكِذْبِ فى آدَمَ (عليه السلام) قالَ اللهُ تَعالى : ( وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً )(9) .

وَلاَِنَّ اِبْليسَ اَبْدَعَ شَيْئاً كانَ اَوَّلَ مَنْ اَبْدَعَهُ وَهُوَ غَيْرُ مَعْهود ظاهِراً وَباطِناً فَخَسِرَ هُوَ بِكِذْبِهِ عَلى مَعْنى لَمْ يَنْتَفِعْ مِنْ صِدْقِ آدَمَ (عليه السلام) عَلى بَقاءِ الاَْبَدِ .

وَاَفادَ آدَمَ (عليه السلام) بِتَصْديقِهِ كِذْبَهُ بِشَهادَةِ الْمَلائِكَةِ بِنَفْىِ عَزْمِهِ عَمّا يُضادُّ عَهْدَهُ فِى الْحَقيقَةِ عَلى مَعْنى لَمْ يَنْتَقِضْ مِنِ اصْطِفائِهِ بِكِذْبِهِ شَيْئاً .

فَالصِّدْقُ صِفَةُ الصّادِقِ ، وَحَقيقَةُ الصِّدْقِ ما يَقْتَضى تَزْكِيَةَ اللهِ لِعَبْدِهِ كَما ذَكَرَ عَنْ صِدْقِ عيسى (عليه السلام) فِى الْقِيامَةِ بِسَبَبِ ما اَشارَ اِلَيْهِ مِنْ صِدْقِهِ وَهُوَ مِرْآةٌ لِلصّادِقينَ من رجال امة محمد (صلى الله عليه وآله) ، فقال الله تعالى : ( هذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ )(10) وَقالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) :

اَلصِّدْقُ سَيْفُ اللهِ فى اَرْضِهِ وَسَمائِهِ اَيْنَما اَهْوى بِهِ نَفَذَ ، فَاِذا اَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ اَصادِقٌ اَنْتَ اَمْ كاذِبٌ فَانْظُرْ فى قَصْدِ مَعْناكَ وَغَوْرِ دَعْواكَ وَعَيِّرْهُما بِقِسْطاس مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ كَاَنَّكَ فِى الْقِيامَةِ . قالَ اللهُ تَعالى : ( وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ )(11) فاذا اعتدل معناك بدعواك ثبت لك الصدق .

حقيقت صدق

قالَ الصادِقُ (عليه السلام) :اَلصِّدْقُ نُورٌ مُتََعْشِعٌ فى عَالَمِهِ . . .

صدق واقعيّت بسيار مهمّى است ، كه شعاع نور آن بگستردگى آفرينش و به پهناى غيب و شهود گسترده است .

همانطور كه در جمله ى اوّل روايت امام صادق (عليه السلام) فرموده اند ، صدق نور و روشنائى است ، و ارزش اين حقيقت در ميان حسنات ارزش خاصّى است .

انسانى كه همراه صدق است ، منبع خير و جداى از شرّ و شرور است و مردم از بركت وجود او بهره ها مى برند .

قرآن مجيد براى صدق پايگاه عجيبى قائل است تا جائى كه به تمام مردم دستور واجب مى دهد تمام شئون زندگى را با صادقان هماهنگ و همراه كنيد .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ )(12) .

اى اهل ايمان تقواى الهى را مراعات كنيد و با اهل صدق همراه و هماهنگ شويد .

قرآن مجيد ارزش صدق و صداقت را آنقدر والا و بالا مى داند ، كه مى فرمايد : در قيامت صدق صادقين به آنان منفعت و بهره مى رساند .

( هذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ )(13) .

قرآن مجيد شعاع صدق را گسترده به اعتقاد و عمل و گفتار مى داند ، و نجات انسان را در دنيا و آخرت در گرو اعتقاد صادقانه و عمل صادقانه و قول صادقانه مى داند .

در اين زمينه لازم است مسئله بسيار بسيار با اهميّت صدق در سه مرحله ايمان و عمل و گفتار از طريق آيات قرآن مجيد بررسى شود تا معلوم گردد بنده حقيقى و عاشق واقعى و عارف وارسته كيست ، كه والله قسم راهى بحريم قرب حضرت او جز از مسير صدق در عقيده و عمل و قول نيست ، آنان كه بجائى رسيدند و منازل و مدارج كمال و عرفان را طى كردند ، از طريق صدق طى كردند ، آنان كه از رذائل پيراسته شدند و به حسنات آراسته گشتند ، و بجائى رسيدند كه جز محبوب نديدند و جز محجوب نگفتند و براى غير معشوق كار نكردند ، از راه صدق رسيدند ، و همينانند كه خداوند بزرگ بخاطر صدقى كه در همه جوانب حيات و در ظاهر و باطن خود و در ايمان و عمل و گفتار خويش داشتند ، در قرآن مجيد از آنان به عنوان صديق ياد فرموده است :

( وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً )(14) .

( وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً )(15) .

( مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ )(16) .

( وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللهَ وَرُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ )(17) .

( فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ )(18) .

كه منظور از صديقون و صديقين در دو آيه اخير انبياء و ائمه و كمّلين از اولياء و تربيت شدگان مدرسه حق و حقيقت اند ، و اين راهى است كه براى هر انسانى باز است ، و مقامى است كه كسب آن در خور تمام مكلّفين است ، كه با كمال تأسّف و تأثّر نود و چند درصد از مردم از تحصيل اين مقام با عظمت ملكوتى كوتاهى مى كنند !

اكثر مردم وقت خود را صرف جمع مال و نشست و برخاست با اهل گناه و خوض در باطل و لهو و لعب و خواب و خوراك و شهوت و شكم مى كنند ، و آنان را بهمين خاطر از نمد حقايق كلاهى نيست .

حكيم بزرگ سنائى غزنوى مى فرمايد :

در دل آن را كه روشنائى نيست *** در خراباتش آشنائى نيست
در خرابات خود به هيچ سبيل *** موضع مردم مَرائى نيست
اى خوشا مستيا و بيخوديا *** به از اين هر دو پادشائى نيست
چند گوئى كه چند و چون و چرا *** زين معانى ترا رهائى نيست
در مقام وجود و منزل كشف *** چونى و چندى و چرائى نيست
تو يكى گرد دل برآى و ببين *** در دل تو غم دوتائى نيست
تو خود از خويش كى رسى به خداى *** كه ترا خود ز خود جدائى نيست
چون بجائى رسى كه جز تو شوى *** بعد از آن حال جز خدائى نيست
تو مخوانم سنائى اى غافل *** كين سخنها بخود نمائى نيست

صدق در ايمان

قرآن مجيد ايمانى را كه همراه يقين و باور ، و عامل عشق انسان به حق ، و محرك آدمى به سوى اخلاق حسنه و عمل صالح است صادقانه مى داند و دارنده ى اين چنين ايمان را اهل صدق معرفى مى كند :

( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهَ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللهَ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ )(19) .

منحصراً مؤمنان حقيقى آنان هستند كه به خدا و رسول ايمان آوردند ، ايمانى كه با هيچ حادثه و خطر و طوفانى به آلودگى شك و ترديد و تزلزل دچار نمى شود ، و با مال و جان در راه خدا جهاد كردند ، اينان در ايمان و عقيده صادقند .

در آيه ى 177 سوره مباركه ى بقره اوصاف ايمانى و عملى و اخلاقى اهل ايمان را در پانزده مرحله بيان مى فرمايد و سپس در پايان آيه ى شريفه آراستگان به آن برنامه هاى پرارزش را اهل صدق معرفى مى كند :

( أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ )(20) .

صدق در ايمان سرمايه اى عجيب و مايه او سرمايه فوق العاده ايست ، شخصيّت هائى چون سليمان ، ابوذر ، مقداد ، رشيد ، حجر ، عمار ، بلال ، ميثم ، كميل و . . . بوسيله صدق به آن مقامات بلند ملكوتى رسيدند .

بسيارى از مردم به محضر رسول خدا مشرف شدند و اظهار ايمان كردند ، ولى خداوند متعال صريحاً در قرآن مجيد ادعاى آنان را در اظهار ايمان مردود دانست و از آنان به عنوان غير مؤمن يا منافق و يا دروغگو ياد كرد ، آيات كتاب را در اين زمينه بنگريد :

( قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ )(21) .

اعراب گفتند ايمان آورديم ، به آنان بگو ايمان نياورديد ، شما از نظر خدا مؤمن نيستيد زيرا ايمان عبارت از باور و يقين قلب است و اين باور و يقين در قلب شما وارد نشده !

( إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللهَ وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ )(22) .

زمانى كه منافقان نزد تو مى آيند ، گويند ما به حقيقت گواهى مى دهيم كه تو رسول خدا و فرستاده ى حضرت حقّى ، خدا مى داند كه تو رسول اوئى ولى خداوند گواهى مى دهد كه منافقان اين سخن را و اين اعلام ايمان را به مكر و خدعه و نيرنگ و دروغ مى گويند .

منافقين براى ريا و جلب منافع دنيا مبادرت به عبادت و كردار نيك مى نمايند ، ولى چون ايمان و اخلاص و عقيده ندارند ، آن عبادت و كردار قشرى در بارگاه حضرت حق پشيزى ارزش ندارد ، و در آخرت بارى از دوش آنان برنمى دارد ، عمل مردم مؤمن رحمت و كار منافق نقمت است .

نماز منافق در پى جنگ و ستيز با حق و از براى مكر و خدعه و نيرنگ ، و صلاة مؤمن براى رسيدن به مقام قرب و كسب نجات در يوم قيامت است .

آن منافق با موافق در نماز *** از پى استيزه آيد بى نياز
در نماز و روزه و حج و زكات *** با منافق مؤمنان در برد و باخت
مؤمنان را برد باشد عاقبت *** بر منافق مات اندر آخرت
گر چه هر دو بر سر يك بازى اند *** هر دو با هم مَروَزى ورازيند
هر يكى سوى مقام خود رود *** هر يكى بر وفق نام خود رود
مؤمنش خوانند جانش خوش شود *** ور منافق گوئى بر آتش شود
نام او محبوب از ذات و ليست *** نام اين مبغوض و آفات دنيست
ميم و واو و ميم و نون تشريف نيست *** لفظ مؤمن خوبى تعريف نيست
گر منافق خوانيش اين نام دون *** همچو كژدم مى خلد در اندرون
گرنه اين نام اشتقاق دوزخست *** پس چرا در وى مذاق دوزخست
زشتى آن نام بد از حرف نيست *** تلخى آن آب بحر از ظرف نيست
بحر تلخ و بحر شيرين در جهان *** در ميانشان برزخ لايبغيان
وانكه اين هر دو ز يك اصلى روان *** برگذر زين هر دو رو با اصل آن
زر قلب وزر نيكو در عيار *** به محك هرگز ندانى ز اعتبار
هركه را در جان خدا بنهد محك *** مَرْ يقين را باز دارد اوززنگ

صدق در عمل

هنگامى كه بر اثر معرفت ، نسبت به حقايق هستى و بخصوص وجود مقدّس حضرت او يقين حاصل شود ، و قلب به شئون حضرت دوست تسليم گردد ، و دل به زلف گره گير عشق محبوب پيوند بخورد ، و آدمى تحقق قيامت و روز حساب را كه وعده حضرت يار است با تمام وجود حس كند ، عمل و كار و كوشش بر مبناى اين حالات ملكوتى ، و واقعيّات ربّانى صورت مى گيرد ، و حركت و كار محض خوشنودى او از انسان صادر مى شود ، و نور ايمان به حق و قيامت و نبوت و ولايت در تمام حركات جلوه گر مى شود ، در اين وقت اين عمل را عمل صادقانه مى گويند .

صدق در عمل به اين معناست ، كه سراپاى عمل غرق در نور ايمان و اخلاص باشد ، و فعل انسان بدستور او و براى او انجام گيرد .

نظام عمل در وجود همه انسانها اگر بر اين مبنا باشد ، از شرّ و شرور و از خبائث و مفاسد اثرى برجا نخواهد ماند ، كه اين همه پليدى و آلودگى محصول عمل بى نور و كوشش براى غير خداست .

( وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْق وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْق وَاجْعَل لِي مِن لَدُنكَ سُلْطَاناً نَصِيراً )(23) .

در اين آيه ى كريمه ى دعاى عجيبى را به رسولش تعليم مى دهد :

اى رسول من به پيشگاه ربوبى من عرضه بدار ; خدايا مرا در كليه امور و شئون زندگى با قدم صدق داخل كن و با قدم صدق خارج نما و به من از جانب خود بصيرت و حجّت روشنى كه دايم مددكارم باشد عنايت فرما .

( مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً )(24) .

عده اى از مردم با ايمان بزرگ انسانهائى هستند ، كه به عهدى كه با خدا بستند كاملاً وفا كردند ، گروهى از آنان در راه وفاى به عهد به فيض شهادت رسيدند ، و گروه ديگر به انتظارند و بهيچ عنوان عهد خود را تغيير ندادند .

( لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأَمَوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهَ وَرِضْوَاناً وَيَنصُرُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ )(25) .

سهمى از غنائم براى فقراى مهاجرين است ، آنان كه به دست دشمن از اموال و خانه هاى خود بيرون شدند و به اميد رسيدن به فضل و رضوان خدا ترك وطن كردند و همواره خدا و رسولش را يارى مى دهند ، اينان همان اهل صدقند .

صدق چه دنياى لذّت بخش و چه شجره پر ثمريست ، صدق چه واقعيّت زيبا و چه نهال پربارى است ، صدق چه واقعيّت شيرين و حال پرقيمتى است ، اى كاش همه مردم ايمان و عمل و اخلاق و گفتار و كردار خود را بر پايه صدق استوار مى كردند ، تا معناى بهشت آخرت در همين دنيا هم تحقّق پيدا كند .

آن كس كه بدون ريا و تزوير و منهاى خدعه و فريب و جداى از مكر و حيله ، و به دور از تقلّب و كينه و همراه با صافى و پاكى و اخلاص و ايمان ، و آراسته به حسنات و پيراسته از رذائل زندگى مى كند و در زندگى خود هدفى جز جلب خوشنودى حضرت او ندارد اهل صدق است ، صادق كوشش و حركتش در راه محبوب است و وى را در اين راه از سرباختن و ريخته شدن خون باكى نيست .

اى ز عشق تو عاشقان رسوا *** اى بياد تو عاقلان شيدا
كشور دل به ياد تو ويران *** خانه ى دين به عشق تو يغما
در روانى و از نظر پنهان *** در دلى و به ديده ناپيدا
صبح وصلت به خرّمى نوروز *** شام هجرت به تيرگى يلدا
خنك آن دل كه سوخت در ره تو *** حاصل دين و مايه ى دنيا
خاك پاى گداى كوى تو هست *** تاج جمشيد و افسر دارا
چه مقاميست خاك درگه تو *** كاندر آنجا يكيست شاه و گدا
گردد عالم به قيمت تو دهند *** مايه اندك بود تو بيش بها
در بر غير روى خويش بپوش *** مده آئينه دست نابينا
با تو امروز هست عين قصور *** ياد فردوس و عشرت فردا
آخر اى كوكب همايون روز *** تيره تا چند روزگار هما
پرده بردار و رخ نمايان كن *** درد دل بين و چاره ى جان كن

صدق در گفتار

سخن راست را ارزشى است عظيم ، كه كسى را بر آن ارزش آگاهى نيست ، پرقدرترين كلام در تمام آفرينش كلام راست است ، اگر تمام دنيا بيكديگر راست بگويند ، مشكلى براى كسى پيش نخواهد آمد .

مايه و سرچشمه ى اوّليّه راستگوئى ايمان به خدا و سالم بودن قلب از شوائب شرك و رذائل اخلاقى است ، لسان صدق كه در آيات قرآن مجيد مطرح است جز با ايمان و اتّكال به خدا قابل تحصيل نيست .

دروغگو يا بى ايمان است ، يا ضعيف ، يا ترسو ، يا مزوّر و متقلّب و حيله گر .

راستى و راستگوئى صفت انبياء و مشخّصه اولياء الهى است ، اگر بخواهى در آن صف قرار بگيرى زبان به راستى آراسته كن و از سخن غير حق در تمام امور بپرهيز ، كه راستان و راستگويان محبوب حضرت دوست و معشوق حضرت يارند ، و مقامشان همچون مقام ملكوتيان ملكوتى است .

بيائيد به حضرت حق در همه ى امور و به تمام خلق در همه ى جهات راست بگوئيم و از اين باب نجات به هيچ صورت روى برنگردانيم .

راستى و راستگوئى سبب نورانيت دل ، و علت روشنائى جان و رساننده انسان به سرچشمه ى كمالات يعنى حضرت دوست است ، آنجا كه انسان جز تجلّى او نبيند و يك دل و يك جان جز اين حقايق به محضرش عرض نكند :

جان روشندلان كه مظهر تست *** پرتوى از جمال ازهر تست
مستى عاشقان شيدائى *** از لب لعل روح پرور تست
دل ما بيدالان سودائى *** خسته ى غمزه ى ستمگر تست
مست و مخمور از شراب توايم *** غم و شادى ما ز ساغر تست
باعث اختلاف ليل و نهار *** زلف مشكين و روى انور تست
سبب انقلاب بدر و هلال *** روى خوب و ميان لاغر تست
همه سرگشتگان كوى توايم *** همه را روى عجز بر در تست
هرچه در عالم كبير بود *** همه شرح كتاب اكبر تست
تو زمن حال دل چه مى پرسى *** من چه گويم زدل چو دل بر تست
لطف و رحمت زبنده باز نگير *** فيض از جان كمينه چاكر تست
( وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْق عَلِيّاً )(26) .

و آنان را از رحمت خود بهره مند ساختيم و از بهر ايشان زبان راست و رفيع القدر قرار داديم .

قرآن مجيد در آيات متعدّدى به آنان كه زبانشان با دل يكى نيست حملات سختى آورده و بر هويت وجودشان مارك نفاق زده است .

( يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ )(27) .

آنچه را كه به قلب اعتقاد ندارند به زبان جارى مى كنند !

مردمى كه داراى زبان راستگو هستند اهل ايمان و صفا و اخلاصند ، و از گفتار درست و راست آنان پيداست كه با حضرت دوست پيوندى عاشقانه دارند . از اين جهت ائمه بزرگوار در روايات و احاديثى كه از خود به يادگار گذاشته اند مردم را به معاشرت با انسانهاى امين و راستگو تشويق كرده اند ، زيرا امين و صادق القول منبع خير و سرچشمه بركت و مايه رحمت و لطف است .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :لا تَغْتَرُّوا بِصَلاتِهِمْ وَلا بِصِيامِهِمْ ، فَاِنَّ الرَّجُلَ رُبَّما لَهِجَ بِالصَّلاةِ وَالصَّوْمِ حَتّى لَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ وَلكِنْ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَديثِ وَاَداءِ الاَْمانَةِ(28) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

به نماز خواندن و روزه گرفتن آنها فريب نخوريد ، بسا كه مرد به نماز و روزه انس گيرد كه اگر آن را وانهد دچار هراس گردد ، مردم را به راستگوئى و امانت پردازى امتحان كنيد .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) :

مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكى عَمَلُهُ(29) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

هركس زبانش زبان صدق است كردارش پاك است .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ :

كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بَالْخَيْرِ بِغَيْرِ اَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الاِْجْتِهادَ وَالصِّدْقَ وَالْوَرَعَ(30) .

و نيز آن حضرت مى فرمايد :

مبلّغ مردم باشيد به كار خير نه تنها با زبان بلكه سعى كنيد از شما كوشش در راه خدا و راستى و پاكدامنى ببينند .

وَقالَ (عليه السلام) :

اَحْسَنُ مِنَ الصِّدْقِ قائِلُهُ وَخَيْرٌ مِنَ الْخَيْرِ فاعِلُهُ(31) .

و نيز آنجناب فرمود :

بهتر از صدق گوينده آن و برتر و بهتر از نيكى انجام دهنده ى آن است .

روى از عالم بگردان گر لقا مى بايدت *** بگسل از كونين گر زلف دوتا مى بايدت
روشنى چشم از جواهر سرمه مردم مدار *** خويش را درهم شكن گر توتيا مى بايدت
فقر را با نقشبندان تعلّق كار نيست *** هستى از تن پروران تا بوريا مى بايدت
شمع دل را از هواهاى مخالف پاس دار *** وقت رفتن گر چراغى پيش پا مى بايدت
از سعادتمندى ذاتى ندارى بهره اى *** تا برات از سايه ى بال هما مى بايدت
اين پريشان اختلاطيهاى گل بيگانگى است *** آشناى خود نه اى تا آشنا مى بايدت
خانه ى دربسته فانوس حضور خاطر است *** مهر زن بر لب اگر خاطر بجا مى بايدت
اى كه مى لرزى به شمع دولت بيدار خويش *** گرد خود فانوسى از رخت دعا مى بايدت
نى در اين بستان سرا تا برگ دارد بى نواست *** برگ را از خود بيفشان گر نوا مى بايدت
موج پروا را چه بال و پر گشايد در حباب *** صائب از گردون برون رو گر قضا مى بايدت

بعد از اين مقدّمات لازم است به ترجمه ى اصل روايت باب صدق اشاره شود :

صدق نوريست كه در عالم معنى مى درخشد و به تمام باطن و ظاهر انسان روشنائى مى بخشد ، مانند آفتاب كه هرچيزى كه سيطره ى آن است از او نور مى گيرد و اين نور دادن نقصان و ضعفى در آن منبع ايجاد نمى كند .

به حقيقت كسى كه آراسته به صدق است به مقتضاى صدقش كذب و تقلّب را در افراد كاذب نديده ، و ظاهر اعمال آنان را حمل به صحت و صدق نموده ، اظهارات آنان را تصديق مى نمايد ، آرى اين همان نور صدق و حقيقت معناست كه غير از اين از آن انتظارى نيست .

چنانكه حضرت آدم ابليس را در اظهار كذب او چون قسم خورد تصديق نمود و سخن او را باور كرد ، زيرا در وجود آدم اثرى از دروغ و تقلّب نبود .

حضرت حق در آيه ى 116 سوره ى طه مى فرمايد :

ما با آدم عهد كرده و او را توجه داديم ولى او فراموش كرد و ما براى او عزمى نيافتيم .

و ابليس در اولين مرتبه اين تقلّب و خلاف را بكار برد ، و پيش از او كسى را سابقه ى اين عمل در ظاهر و باطن نبوده است ، پس او بخاطر همين خيانتش دچار خسارت شد و از پاكى و صفا و صدق و درستى آدم در جهت اغوا كردنش نفعى نبرد و وى را از حالت صدق و روحانيت بسبب دروغى كه در جهت مخلّد شدنش در بهشت اظهار كرد بيرون نبرد .

صفت صدق حضرت آدم را سودبخش و مفيد واقع شد ، زيرا او بخاطر صفا و صدق خويش غير راستى بخود راه نداد ، و خيال دروغ درباره ى ابليس نكرد ، و كذب او را كه در ظاهر صدق مى نمود باور كرد .

اينست كه خداى تعالى فرمود : ما از آدم چيزى را كه خلاف پيمان و برنامه او بوده نديديم و هرگز او قصد نافرمانى نداشت و از اين لحاظ بود كه به سبب حيله و دروغ ابليس ، از مقام برگزيدگى او چيزى كم نشد .

صدق يكى از صفات عالى انسانى و ملكوتى است و اين حقيقت الهيّه در اثر تهذيب و تزكيه حاصل مى شود ، و همچنين حصول صدق موجب برائت و تزكيه انسان از سيّئات و قبائح اعمال مى شود ، چنانكه حضرت عيسى در نتيجه ظهور صدق از جانب پروردگار عالم تزكيه و تبرئه شد و مورد ستايش قرار گرفت .

و آن حضرت آئينه نشان دهنده صادقان از امت پيامبر اسلام است .

چنانكه در پايان آيات مربوط به حضرت عيسى بطور كلّى مى فرمايد : « در روز جزا صادقين از صدق خود بهره مى گيرند » . و صدق بهر اندازه كه در وجود آدمى برقرار و ثابت گردد ، به همان اندازه تزكيه و پاكى بيايد .

امير المؤمنين (عليه السلام) فرموده است :

صدق شمشير برنده اى است كه با عنايت حق در بندگان خاصش ظهور مى كند و اين شمشير بهر موردى كه فرود آيد از آسمان گرفته تا زمين نافذ و قاطع خواهد بود .

هرگاه بخواهى بدانى كه از صادقينى يا از كاذبين بايد با كمال دقّت در باطن و رفتار و كردار خود تحقيق و رسيدگى كنى و قلب و ظواهر خود را به ميزان عدل الهى كه قرآن و پيامبر و ائمه هستند بررسى نموده و بى طرفانه به قوانين الهى عرضه بدارى ، گوئى كه در پيشگاه عدل الهى حاضر شده اى در معرض سنجش يوم القيامه قرار گرفته اى ، خداوند متعال مى فرمايد :

مردم در روز جزا به ميزان حق سنجيده مى شوند ، پس هركس ميزان او سنگين تر باشد رستگار است .

چون برنامه ى معنوى تو از جهت افكار و عقايد و اخلاق روى عدالت و درستى و صحّت قرار داشته باشد و ادعاى تو طبق باطن و معنويّت صورت پيدا كند مقام صدق براى تو ثابت است ، و اين كمترين مرتبه صدق است كه بين زبان و قلب كمترين مخالفتى نباشد .

شخص صادق باين طريقى كه ذكر شد مانند آدم محتضر است ، و شخص محتضر خواه و ناخواه روى به عالم معنى كرده و از جهان ماده و صورت گذشته ، همچنين شخص صادق در همه احوال و اقوال و افكار خود صددرصد از صدق و درستى پيروى كرده و از تظاهرات و اختلافات و دعواها و هوسرانيهاى مردم گذشت خواهد كرد .

ره نوردانيكه چون خورشيد تنها مى روند *** از زمين پست بر اوج ثريّا مى روند
خانه بر دوشان مشرب از غريبى فارغند *** چون كمان در خانه ى خويشند هرجا مى روند
روح مجنون را ز تنهائى برون مى آورند *** عاشقان از شهر هر گاهى به صحرا مى روند
موج را سررشته مى گردد بدريا منتهى *** راه هاى مختلف آخر به يكجا مى روند
دامن مادر به آغوش پدر بگزيده اند *** طفل طبعانى كه از دنبال دريا مى روند
خانه پردازان چو سيلاب از جهان آب و گل *** بى توقّف راست تا آغوش دريا مى روند
رهروان را چشم شور صبح مى سازد خنك *** زين سبب اين راه را مردان به شبها مى روند
از گران جانان چو كوه قاف ايمن نيستند *** اهل وحشت گر بزير بال عنقا مى روند
فارغ از همراه گردد هركه خود را جمع ساخت *** مردم آشفته با همراه تنها مى روند
تن پرستانى كه صائب زا خودى نگريختند *** زير ديوارند اگر بيرون ز دنيا مى روند

ملا عبدالرزاق گيلانى كه احاديث « مصباح » را ترجمه كرده مى فرمايد : بايد دانست كه كمال صدق حاصل نمى شود در آدمى مگر بوجود چهار صدق :

اوّل : صدق زبان كه هرچه گويد و هر خبر كه دهد خواه با خدا و خواه با خلق و خواه از ماضى و خواه از مستقبل راست گويد و بهرچه گويد و خبر دهد صادق باشد ، پس بنابراين با وجود ميل به دنيا و رغبت به دنيا ، در گفتن :

( وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ ) .

و گفتن :

( إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ) .

و امثال اين ها از ادعيه و آيات كاذب خواهد بود .

دوّم : صدق نيّت است يعنى صدق حقيقى و راستى و ردستى و تحقيقى مقتضى آن است كه در نيت هر فعل طاعت و عبادت ، غير خدا ملحوظ نباشد و به تقرّب حضرت بارى غير او را دخيل نكند و الاّ در آن نيّت كاذب خواهد بود .

سيّم : صدق عزم است يعنى عزمش آن باشد كه اگر ولايت ناحيه به او رجوع شود عدالت كند و اگر صاحب ثروت و تموّل شود به ضعفا و اهل حاجت احسان نمايد ، و اگر در قضا و ولايت ناحيه و تدريس مدرسه اَوْلى از خود يابد ولايت و تدريس به او رجوع كند .

چهارم : صدق مقامات است يعنى در هر مقام از مقامات ست كه زهد است و محبّت و توكّل و خوف و رجاء و رضا ، حقيقت آن مقام را طلب كند و به مرتبه ضعيف آن راضى نشود و در هر مقام از مقامات مذكوره كامل باشد و اگر بخلاف آن باشد و به مرتبه ناقص اين مراتب راضى شود كاذب خواهد بود نه صادق .