بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اسرار نماز, حکیم ملا محسن فیض کاشانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ASRAR_01 -
     ASRAR_02 -
     ASRAR_03 -
     ASRAR_04 -
     ASRAR_05 -
     ASRAR_06 -
     ASRAR_07 -
     ASRAR_08 -
     ASRAR_09 -
     ASRAR_10 -
     ASRAR_11 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

8- تبرّى 
هشتم : تبرى است و مراد به اين ، آن است كه برى شود شخص ازحول وقوه خود و نگاه نكند به خود و به چشم رضا و پاك بودن از گناه پس چون آياتوعد را بخواند و مدح صالحان را ساقط گرداند نفس خود را از درجه اعتبار و به معاينهمشاهده و ملاحظه نميد صاحبان يقين و صديقان را و اظهار شوق ملاقات ايشان كند در نفسخود و استدعا كند كه حق سبحانه و تعالى ملحق گرداند او را به ايشان .
و چون بخواند آيات غضب و ذم مقصرين را، شهادت دهد به نفس خود كه او از ايشان است وچنان داند كه او است مخاطب از راه خوف و ترس و به اين مرتبه اشاره فرموده است حضرتاميرالمؤمنين و سيد الوصيين صلوات الله عليه در خطبه اى كه در آن وصف متقيانفرموده است به قول خود كه : اذا مروا باية فيها تخويف ، اصغوا اليها مسامعقلوبهم ، و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فىاصول اذانهم پرهيزكاران چنانند كه هرگاه بگذرند به آيه اى كه در آن ذكر بيمباشد، فرا ميدهند به آن گوشهاى دل خود و چنان مى پندارند كه آواز جهم و صداىزبانه آن در بيخ گوشهاى ايشان است و هركس ببيند نفس خود را در صورت مقصران هنگامخواندن قرآن همان سبب قرب او به درگاه الهى مى باشد و هركه مشاهده كند نفس خود رابه چشم رضا، پس آن كس محجوب خواهد بود از قرب درگاه الهى و اينقليل و اندكى بوده از وظايف قرائت و اسرار آن . وفقنا الله لتلقى الاسرار، والحقنا بعباده الابرار خدا توفيق دهد ما را براى برخوردارى به اسرار قرائتقرآن و ملحق سازد ما را به بندگان نيك خود.
بارى ، چون برسى به اين مقام ، پس سجده شكر الهى بجا بياور به جهت زيادگرديدن انعام و احسان او، چنانكه خداى تعالى در كلام مجيد خود فرموده : و اذتاءذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم ولان كفرتم ان عذابى لشديد سورهابراهيم آيه 7 آنگاه كه اعلام كرد پروردگارتان البته چنان است كه اگر شماشكرانه كنيد، من لاجرم افزونى مى دهم شما را و هرگاه ناسپاسى كرديد، البته عذاب منسخت دردناك است و حاضر گردان در دلت انعامات الهى را كه در نزد تو است و نعمتهائى را كه ثابت مى باشد در پيش تو، و در همهاحوال بگو شكرا شكرا و تا ممكن است زياد كن آن را، بدرستى كه تو هر چقدرشكر كنى ، باز مقصر مى باشى از آنچه واجب است بر تو از شكر و حمد الهى و نهايتآنچه واجب است ، آن است كه اعتراف كنى به عجز و تقصير خود نسبت به اداى حقوقشكرگزازى و استغفار كن از قليل و كثير گناهانت .
اللهم ارزقنا العمل بما كشفت لنا من الاسرار و الايات ، و زدنا فيضا و عرفانايكون لنا سلما الى نيل تلك الدرجات ، و اوقفنا، على درك الحق بالتوفيق ، وثبت اقدامناعلى مقامات الصدق و حقايق التحقيق ، بفضلك وجودك العميم ، انك انت الوهاب الكريم با پروردگارا، روزى كن ما را كهعمل كنيم به آنچه آموخته و مهيا نموده اى براى ما از اسرار و آيتهاى خود، و بيفزاى بر مارا از فيض و شناسائى خود، تا بوده باشد براى ما نردبان ترقى به سوى درجه هاىعاليه ، و مطلع و آگاه فرماى ما را به دريافت حقيقت حق ، به توفيق خود و پابرجا دارقدمهاى ما را بر روشهاى درستى و راستى ، بهفضل وجود و بخشش بى پايان خود، همانا توئى بخشنده بزرگوار.
فصل سوم : منافيات نماز 
1- منافيات اقبال دل 
منافى نماز يا آن است كه مبطل نماز مى باشد، يا آن كه نقص بهكمال نماز وارد مى آورد و آن منقسم مى شودبه منافيات صحت آن .
اما اول : آن چيزهايى است كه منافى توجه واقبال دل باشد، بجناب اقدس ‍ الهى ، از قبيل : خيالات داد و ستد و سود و معاملات ودوستى و دشمنى كردن و جواب دعاوى و گفتگوى با اعادى و هرچه از اين عالم دردل بگذرانى و متوجه شوى به امور دنيا، بلكه تفكر نمودن در آنچه متعلق به امور نمازنباشد اگر چه امور اخروى نيز نبوده باشد چه آن كه همين ، از كارها و كليدهاى شيطانمى باشد از جهت آنكه در نماز فقط قصد لله بايد كرد تا مستوجب ثواب گرديدو بايد متوجه شد در هر فعلى از افعال نماز، در حيناشتغال به آن فعل ، به آدابى كه در همان فعل روايت شده است از شارع مقدس و به همينمعنى اشارت شده در قول رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): انا لك من صلاتك مااقبلت عليه جز اين نيست كه براى تو خواهد بود از نمازت ، به مقدار آنچهاقبال و روى دل داشته اى به آن .
و داخل در اين قسم است آنچه را كه فقهاء شمرده اند از مكروهات :مثل مدافعه بول و غايط و چرت زدن و آب دماغ و آب دهان انداختن وفعل عبث (مثل دست به ريش ماليدن و غير اينها). پس بدرستى كه همه اينها مشتركند درضديت با اقبال ، به علت آنكه اينها همه منافيات خشوعند.
2- منافيات صحت نماز 
دوم : آنچه منافى صحت نماز است ، اعمالى است كه منافى اخلاص باشد، ازقبيل عظيم و بزرگ دانستن شخص ، طاعت خود را، وداخل است در تحت منافى اخلاص رياء با اقسام خود. وداخل است در آن نيز عجب و ما آنچه را كه اهم همه آنها است ، ذكر مى كنيم .
3- ريا 
بدان كه وعده هاى بيم انگيز خدا در اين دو آفت ، يعنى : رياء و عجب در كتاب وسنت بسيار و زياده از اندازه حصر است ، قال الله تعالى :فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراعون سوره ماعون ،آيه 4 تا 6 واى بر نماز گزارانى كه از نماز خود غفلت مى ورزند، آن كسانى كهدر نماز خود رياء مى كنند. و قال النبى (صلى الله عليه وآله ): ان النار و اهلهايعجون من اهل الرياء فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه : آتش دوزخ وكسان آن ، فرياد مى زنند از دست آدم ريا كار. پس گفتند: يارسول الله چگونه فرياد مى زند آتش ؟ فرمود: از حرارتى كه عذاب مى كند به آن ،اهل رياء را.
از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) منقول است كه فرمود: المر آئى ينادى يومالقيامه باربعه اسماء يا كافر، يا فاجر، يا غادر يا خاصر،ضل سعيك ، و بطل اجرك و لا خلاق لك ، التمس الاجر ممن كنتتعمكل له يا مخادع شخص ريا كار در روز قيامت خوانده مى شود به چهار اسم : اىكافر، اى گنهكار، اى بى وفا، اى زيانكار بيهوده بود جديت تو و ناچيز شدپاداش ‍ تو، نيست بهره اى مر تو را، طلب كن بهره و پاداش خود تو را از آن كسى كهبه توجه او كار مى كردى ، اى فريب دهنده .
از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: ان اللهيقول انا اغنى الاغنياء عن الشرك ، من عمل عملا فاشرك فيه غيرى فنصيبى له ، فانا لااقبل الا ما كان خالصا لى خداى تعالى مى فرمايد: من بى نيازترين بى نيازانهستم ، هر كس بكند كارى را و غير مرا شريك و انباز گرداند با من در آن كار، قسمت من نيزبراى آن شريك خواهد بود، چه آنكه من قبول نمى كنم كارى را مگر آنكه تنها براى منبوده باشد.
و نيز از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: ان الجنه تكلمت ، وقالت انى حرام على كل بخيل و مرا بدرستى كه روز قيامت بهشت سخن خواهد گفت وچنين اظهار خواهد كرد كه : من حرام مى باشم بر هر آدمبخيل و رياكار.
و از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) منقول است كه فرمود: اناول من يدعى يوم القيامه رجل تعلم القران ، ورجل كثير المال ، و رجل قاتل فى سبيل الله .فيقول الله عزو جل : للقارى الم اعلمك ما انزلت على رسولى ؟فيقول بلى يا رب ، فيقول : ما عملت فيما علمت ؟فيقول يا رب قراته فى اناء الليل و اطراف النهار.فيقول الله : كذبت و يقول الملائكه : كذبت ويقول الله تعالى : انما اردت ان يقال فلان قارى فقدقيل ذلك . و يوتى بصاحب المال ، فيقول الله تعالى : الم اوسع عليك حتى لم ادعكتحتاج الى احد، فيقول : بلى يا رب . فيقول : فماذا عملت فيما اتيتك ؟قال : كنت اصل الرحم و اتصدق ، فيقوله الله : كذبت ، ويقول الملائكه : كذبت . و يقول الله : بل اردت انيقال فلان جواد و قد قيل ذلك . و يوتى بالذىقتل فى سبيل الله ، فيقول الله : ما فعلت ؟فيقول : ارت بالجهاد فى سبيلك فقاتلت حتى قتلت .فيقول الله : كذبت . و يقول الملائكه : كذبت .فيقول الله : بل اردت ان يقال فلان جرى و شجاع ، فقدقيل ذلك . ثم قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): اولئك خلق الله تسعر بهم نارجهنم :
اول كسى كه خوانده مى شود در روز قيامت ، آدمى است كه قرآن را آموخته و فرا گرفتهباشد. دومى ، آدمى است كه مال فراوانى داشته باشد. سومى ، آدمى است كه جهاد كردهباشد در راه خدا تعالى .
نخست خداى تعالى به قارى قرآن مى گويد: آيا نياموختم به تو چيزى را كه فروفرستاده بودم بر پيغمبر خودم ؟ قارى قرآن عرض مى كند: آرى پروردگار. پس مىگويد خداى تعالى : چه كردى در آنچه آموختى ؟ پس ‍ عرض مى كند آن بنده : خواندم آنرا در ساعتهاى شب و طرفهاى روز. پس ‍ مى گويد خداى تعالى : دروغ مى گوئى . و مىگويند ملائكه : دروغ مى گوئى . پس مى گويد خدا به او كه : تو مى خواستى مردمبگويند كه فلانى قرائت كننده قرآن است و اين هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود صاحب مال ، خداى تعالى مى فرمايد به او: آيا من وسعت ندادم به تو،به طورى كه نگذارم تو را كه محتاج به كسى باشى ؟ عرض ‍ مى كند: آرى خداوندا.خداى تعالى مى فرمايد: پس چه كردى در آنچه من به تو دادم ؟ عرض مى كند: صله رحمكردم و صدقه دادم : خداى تعالى مى فرمايد: دروغ مى گوئى . ملائكه هم مى گويند:دروغ مى گوئى . آن وقت خداى تعالى مى فرمايد: تو مى خواستى مردم درباره توبگويند فلانى آدم بخشنده اى مى باشد و اين هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود كسى كه در راه خدا كشته شده ، پس خدا مى فرمايد: تو چه كردى ؟ عرضمى كند: دستور جهاد داشتم ، پس جهاد كردم در راه تو، تا آنكه كشته شدم . خدا مىفرمايد: دروغ مى گوئى . ملائكه هم مى گويند: دروغ مى گوئى . آن وقت خدا مىفرمايد: تو مى خواستى مردم نسبت به تو بگويند: فلانى آدم با جرات و شجاع مىباشد. و اين هم نسبت به تو گفته شد. بعدا حضرترسول (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اينها كسانى هستند كه خدا آفريده است آنها را كهافروخته شود به آنها آتش جهنم .
از حضرت صادق (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: اياك و الرياء، فانهمن عمل لغير الله ، كله الله الى من عمل له سخت مواظب باش ‍ ريا نكنى ، چه آنكه هركس كارى بكند براى غير خداى تعالى ، خدا او را واگذار مى كند به آن كسى كه برايشعمل كرده است .
از آن حضرت صلوات الله عليه درباره تفسير اين آيه شريفه : فمن كانيرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا
سوره كهفآيه 110 هركس كه اميدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را لاجرم بايد كارشايسته بكند و بايد انباز و شريك نياورد براى پروردگار خود در عبادت او، هيچ كس راروايت شده كه فرمود: الرجل يعمل شيئا من الثواب لايطلب به وجه الله ، انمايطلب تزكية النفس يشتهى ان يسمع به الناس فهدا الذى اشرك بعبادة ربه اتفاق مى افتد كه مردى كار خيرى مى كند و حال آن كه درخواست رضايت خدا را ندارد، جزاين نيست كه در خواست تزكيه نفس خود را دارد، به طورى كه مى خواهد مردم ذكر خير آن رابشنوند، پس اين شخص هم انباز آورده براى پروردگار خود در عبادت او.
پس حضرت فرمود: ما من عبد اسرخيرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهر الله له خيرا،و ما من عبد اسر شرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهرالله له شرا هيچ بنده اى نيستكه مخفى دارد كار خيرى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنكه خداى تعالىظاهر و آشكار مى كند اثر آن كار خير را، و هيچ بنده اى نيست كه مخفى دارد كار زشتى را،پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنكه خداى تعالى آشكار مى كند اثر آن كار زشترا.
قال الله تعالى : و يوم حنين اذا اعجبتكم كثرتمك فلم تغن عنكم و ضاقت عليكمالارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين سوره توبه آيه 25 ياد كنيد روزجنگ حنين را كه زيادتى تعداد شما، شما را به شگفت آورده بود و اين زيادتى لشگر،بى نياز نكرد از شما چيزى را، و با همه زيادى تعدادتان زمين براى شما با همهفراخيش ، تنگ شد و ناچار با ترس و لرز عقب نشينى كرديد و خداى تعالى اين معنا را ازروى توبيخ و انكار فرموده است تا حقيقت ما شاء الله ،لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم بر همگان آشكار گردد.
و قال الله تعالى : الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهميحسنون صنعا
سوره كهف آيه 104 زشتكاران كسانى هستند كه ضايعو تباه شده است سعى و كوشش آنها در زندگانى دنيا، به خاطر تبهكارى و ايشان گمانمى كنند كار نيك مى كنند و ذكر اين آيه نيز راجع است به عجب و خوش آمد بهاعمال خود.
و پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: ثلاث مهلكات : شح مطاع و هوى متبع واعجاب المرء بنفسه سه چيز است كه از مهلكات مى باشد: بخلى كه صاحبشپيروى از آن كند ديگر خواهش نفسى كه شخصدنبال كند آن را ديگر خوش آمدن شخص از خود.
و فرمود حضرت صادق (عليه السلام ): من دخله العجب هلك دل هر كس را كه عجب و خوش آيند از خود داخل شود، هلاك و ناچيز خواهد شد.
و نيز از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت شده است : العجب له درجات : منها انيزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا عجب مراتبىدارد از آن جمله است كه زنيت داده شود باى شخص ، بد عملى او، به طورى كه آنعمل بد خود را، عمل نيك بپندارد و خوش آيد او را و گمان كند كه كار نيك مى كند.
باز آن حضرت (عليه السلام ) مروى است كه فرمود: اتى عالم عابدا،فقال له كيف صلاتك ؟ فقال مثلى يسئل عن صلاته ! و انا منذ كذا و كذا ابكىقال كيف بكاؤ ك ؟ قال ابكى حتى يجرى دموعىفقال له العالم : فان ضحكك و انت خائف خير من بكائك و انتمبدل ؟ ان المدل لا يصعد من علمه شيى ء روزى آدم دانشمندى آمد نزد شخصپارسائى به او گفت : چطور است نماز تو؟ شخص پارسا گفت : آيا از نماز آدمىمثل من سؤ ال مى شود! من چنان كسى هستم كه چقدر در نماز گريه مى كنم . شخص ‍ دانشمندگفت : چگونه است گريه تو؟ گفت به اندازه اى است كه جارى مى گردد اشك من . پسدانشمند گفت : اگر بخندى و بيمناك باشى ، بهتر است از اينكه گريه كنى و ناز كنندهباشى ؟ بطورى كه ناز كننده راضى از خود، هيچ عملى از او پذيرفته نگردد.
و از يكى از صادقين (عليهماالسلام ) روايت شده كه : دخل المسجد رجلان ، احدهما عابد و الاخر فاسق ، فخرجنا من المسجد و الفاسق ، صديقو العابد فاسق و ذلك انه يدخل العابد مدلا بعبادتهفيدل بها فيكون فكرته فى ذلك ، و يكون فكرة الفاسق فى التندم على فسقه ، ويستغفرالله عزوجل مما الفاسق من الذنوب اتفاق مى افتد كه دو مرد كه يكى ازآنها عابد و ديگرى فاسق ، باشد داخل مسجد بشوند و در وقت بيرون رفتن آن مرد عابدفاسق بشود و مرد فاسق پارسا بگردد، به واسطه آنكه آن شخص ‍ پارسا، ناز وادلال مى كند به عبادت خود و همواره فكرش در نيكوئى كار خود مى باشد و شخص فاسقفكرش در بدحالى كه و پشيمانى از كارهاى زشت خود است و همواره از خطاى خويشبدرگاه خداى عزيز و بزرگوار استغفار ميكند.
و حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) فرمود: قال الله لداوود (عليه السلام ): يا داود بشر المذنبين و انذر الصديقين ،قال كيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين ؟ قال : يا داوود بشر المنذرين ايناقبل التوبة و اعفو عن الذنوب و انذر الصديقيبن الايعجبوا باعمالهم فانه ليس عبد يعجببالحسنات الا هلك فرمود خداى تعالى به حضرت داود، (عليه السلام ) كه :اى داود، بشارت و خبر خير بده به گنهكاران ، و خبر بيم بده به نيكوكاران عرض كرد:خدايا چگونه خبر خير به گنهكاران بدهم و خبر بيم به نيكوكاران ؟ خداى تعالىفرمود: خبر بده به گهنكاران كه من ، توبه و بازگشت آنها راقبول مى كنم و از گناهان درمى گذرم و خبر بده نيكوكاران را كه از كارهاى خود خشنودنشنوند و به كرده خويش عجب نكنند، همانا هر بنده اى كه عجب كند به كار نيك خود، البتههلاك و تباه خواهد شد.
بدان كه رياء بر دو قسم است : رياء محض و رياء مخلوط.
رياء محض آن است كه اراده كند شخص به عملش نفع دنيا را، و آن اعم است از آنكه برسدبه سبب آن رياء به حرام ، يا برسد به مباح ، يا از راه آنكه مردم به او از روى نقصنگاه نكنند و او را از مردمان خاص بشمارند.
رياء مخلوط آن است كه قصدش همين باشد و تقرب الهى را نيز خواهد.
اين دو قسم رياء هر دو مفسد عمل است بلكه رياءاول ساقط است از درجه اعتبار، و رياء دوم شرك است مر خداى را در عبادت ، چنانچه سابقاگذشت كه خداى تعالى وامى گذارد او را حواله ميكند اجر آن عبادت را، به شريك او و مىفرمايد مزد خود را از او بخواه و آن شرك خفى است . چنانچه اشاره كرده استرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به اينكه : شرك در ميان امت او زياد و فراوان خواهدبود و نيست مقصود ما در اينجا بحث از فعل فى نفسهباطل است و عارض نمى شود بر قلوب عارفان ، بلكه سخن ما در اينجا در عبادتى استكه ابتداء خالصا لوجه الله بجا آورد و اراده غير خدا را نكند، پس عارض شوداو را در آن چيزى كه منافى اخلاص ‍ است بر وجهى كه شايبه لطيفى است كه بايدآگاهانيد آن را در اين مقام و آن بر چند وجه است بعضى از آنها جلى است و بعضى خفى .
يكى از آنها آن است كه عقد نماز مى بندد از روى اخلاص محض و طاعت را بجا مى آورد ازروى توجه به جناب اقدس الهى و دلش خالى است از آنكه كسى او را ببيند، پس به حسباتفاق كسى نگاه كند بر افعال او و شيطان وسوسه كند كه زياد كن نمازت را تا ببيندآن نگاه كننده به تو از روى توقير و احترام و حقير نشمارد تو را و غيبت نكند تو را، پسخاشع مى شود جوارح او و ساكن مى گردد اعضاى او و نيكو مى گزارد نمازش را، و اينريائى است ظاهر كه عارض مى شود بر انسان و خالى نيست فى الجمله از آميزش باقرب و منافات با اخلاص .
دوم : آنكه خود شخص فهميده باشد اينگونه آفت را و مواظب احتراز و خوددارى از آن شخصباشد، پس گرديده باشد، طورى كه پيروى شيطان را نكند و ملتفت او نيز نشود وهمواره نماز خود را به جاى بياورد، ولى ناگاه شيطانى عارض او مى شود و به او الهاممى كند در معرض خير، و مى گويد كه : تو متبوع و مقتداى مردمى و منظور نظرهائى وآنچه تو مى كنى مردم پيروى مى نمايند، پس از براى تو است ثواباعمال ايشان ، بر وجهى كه اگر عمل نيك كنند، براى تو خواهد بود ثواب آن ، و اگر بدكردند براى تو است وزر آن . پس نيكو كن عملت را، بسا باشد كه اقتداء كنند به كارخير تو مردم در خشوع و حسن عبادت ، پس مى باشى ، شريك آن كسى كه اقتداء كرده استبه تو وهمچنين مى كشد به آن حديث مشهور من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر منيعمل بها الى يوم القيامة هركس قرار دهد كار خيرى را، لاجرم براى او خواهدبود پاداش خود، و پاداش هر كسى كه به آن كار خيرعمل كند تا روز رستخيز.
و بايد دانست كه اينگونه كيد شيطان بزرگتر از كيداول او است و باريكتر و خطرناكتر مى باشد و گاه باشدكه فريب دهد به اين كيد آنكسى را كه به كيد اول فريف او را نخورده ، و اين نيز عين رياء، ومبطل اخلاص است پس به درستى كه او اگر مى بيند خشوع و حسن عبادت را بر وجهى كهراضى نمى شود از براى غير خود تركش را، پس چگونه مى پسندد در خودش اين را درخلوت و ممكن نيست كه باشد نفس غير او عزيزترند از نفس خودش ، پس اين عين تلبيساست ، بلكه آن كس كه اقتداء مى كند به او، راست مى شود و روشن مى گردد دلش و نوراز انوار به غير او مى رسد و تنها براى آن جلوگيرى ثواب مى باشد وليكن كار خود اومحض نفاق و تلبيس بوده است . بلكه روز قيامت حساب آن تلبيس را از او مى طلبند و عقابمى كنند او را بر اظهارش در حالى كه متصف نيست به آن ، صفت اگر چه اقتداء كننده بهآن پاداش خواهد برد.
سوم : باريكتر و دقيق تر است از كيد پيشتر و آن چنان است كه متنبه شود بنده و بداندكه اعمال در ظاهر مردم ، محض ريا است و بداند كه اخلاص ‍ آن است كه بوده باشد نمازشدر خلوت ، مثل نماز در ملاء، و حيا كند از نفس و از پروردگارش از اينكه خشوع كند دربرابر خلق ، خشوعى زياده بر عادت خود پس درآورد نفس خود را در خلوت و نيكو بگزاردنمازش را بر وجهى كه ظاهر و پنهانش يكى باشد، و اين نيز از رياى غامض است از جهتآنكه حسن نمازش در خلوت از جهت حسن نمازى است كه در برابر مردم مى كند، پس التفاتخاطر او به خلق ، خواه در ظاهر و خواه در باطن از روى ريا است .
اما اخلاص آن است كه در ظاهر و باطن ، خواه در نظر خلق و خواه در نظر بهائم يكى باشدو نفسش به هيچ بيننده اى ملتفت و متوجه نباشد، مگر به حضرتى كه داناى همه غيبها استپس صاحب اين حال راضى نمى شود نفسش به فرقى در ميان اين دو نماز، و حيا مى كند ازنفس خود كه بوده باشد از جمله مرائيان . و اين شخص گمان مى كند كه به مساوى كردننماز در خلاء و ملاء، از رياء خلاص شده است هيهات ! بلكه ترك رياء آن است كه به هيچوجه متوجه و ملتفت نشود به خلق ، خواه در ملاء و خواه در ملاء و اين از كيدهاى مخفيه شيطاناست و به اين مرتبه اشاره فرموده است حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله ): لايكمل ايمان العبد حتى يكون الناس عنده بمنزلة الاباعر ايمان شخص ،كامل و تمام نمى شود تا آن كه مردم نزد او به منزله شترها باشند، به طوريكه درعبادت خود، هيچ اعتنايى به ايشان نداشته باشد.
چهارم : باريكتر و مخفى تر است از آن ها، و آنچنان ست كه نظر مى كند به سوى مردم وحال آنكه او در نماز است پس عاجز است شيطان از آنكه بگويد او را كه از جهت ايشانخشوع كن و مى داند كه اگر اين را بگويد او نمى شنود، پس شيطان مى گويد كه :تفكر كن در عظمت خدا و جلالت شاءن او و در اينكه او واقف است بر سرائر تو، لاجرم حياكن از اينكه نظر كند خداى تعالى به دل تو، در حالتى كه توغافل باشى از او، پس دلش را جمع ميكند و حاضر مى گرداند و جوارحش را به كار مىدارد، و گمان مى كند كه اين عين اخلاص است ، بلكه اين عين مكر و خدعه شيطان است ازآنكه اگر از حقيقت خشوع مى بود او را نسبت بهجلال و عظمت الهى هر آينه در دلش اين معنا هنگام خلوت نيز بايست بگذرد، و بايد نباشدمخصوص به حال او در حضور خلق ، بلكه درحال خلوت مى بايست به خاطر بياورد اخلاص را ، و بايد نبوده باشد اين به خاطرگذراندن در حضور مردم و علامت امن از اين افت آن است كه بوده باشد اين معنا دردل او و الفت داشته باشد با جناب اقدس الهى در خلوت ، همچنان كه الفت دارد با او درميان مردم ، و نبوده باشد حضور ديگران سبب توجه قلب و حضور اين معنا دردل او، همچنان كه در حضور بهائم هيچيك از اينها، شخص را به خاطر خطور نمى كند. پسبايد هميشه چنان باشد كه در نظرش توجه به خدا تفاوت نداشته باشد، خواه در خلوتو خواه در حضور پس مادامى كه در خاطرش مشاهده انسان با مشاهده بهائم تفاوت داشتهباشد، لاجرم دور خواهد بود از صفاى اخلاص و مكدر است باطنش به شرك خفى . واينگونه شرك ، مخفى تر است در دل بنى آدم از جنبش پاى مورچه سياه كه در شب تاريكبر روى سنگ سخت برود، همچنان كه در حديث وارد شده است .
و سالم نمى ماند از شر شيطان مگر كسى كه باريك بين باشد ديده است سعادت و هدايتيافته باشد به توفيق خداى متعال والا شيطان از ملازمت هر عبادت كننده اىغافل نمى شود هيچ لحظه اى ، تا آنكه بيندازد مردمان را در مهالك در هر حركتى ازحركات ، حتى در سرمه به چشم كردن و ناخن چيدن و بوى خوش به كار بردن در روزجمعه و در پوشيدن جامه پاكيزه . با وجود آنكه اينها از سنتهائى است كه در اوقاتمخصوصه به فعل بايد درآورد، ليكن نفس را در اينها حظ و بهره خفى مى باشد از جهتربط نظر خلق به آنها، پس داخل مى كند شيطان در هر يك از آنها علتى كه متيقظ نمىشود به آن ها مگر عالمان ربانى . لذا از اين جهت است كه گفته اند: دو ركعت نماز ازشخص عالم ، افضل و اشرف است از عبادت يكساله شخص ‍جاهل ، و اراده كرده اند به آن عالم ، عالم صاحب بصيرت و بينائى را نسبت به دقيقهاىآفات عبادت ، تا آنكه تخلص و رهائى جويد از آنها نه هر عالمى .
بدرستى كه مداخل و راههاى ورود شيطان بر بسيارى از علماء بيشتر ازمداخل و راه ورود بر جهلاء مى باشد.
پنجم : آن است كه تمام مى كند عبادت را به اخلاص محض و نيت صالح ، ليكن عارض مىشود بر نفسش بعد از فراغ از عبادت كه اظهار كند تاحاصل شود از براى او بعضى از اغراض دنيا و اين نيز از فريبهاى شيطان است نسبت بهاو و به خيال آوردن و دمدمه اينكه تمام گردانيده است اخلاص را و نوشته شده است درديوان مخلصان ، پس ضرر نمى رساند به او آنچه در خاطر او، مى گذرد، وليكن اين نيزبا عبادت و اخلاص در آن ، مناسبتى ندارد و اگر اينگونه اخطار پيش ازعمل باشد ضررش بيشتر خواهد بود و فى الجمله اين نيز مانند عجبى است كه بعد ازعمل خيرى عارض و طارى مى شود و داخل مى گرداند صاحبش را در زمره كسانى كه حقتعالى فرموده : قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذينضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا سوره آيه103 و 104 بگو اى پيغمبر به مردم كه : آيا خبر بدهيم از كسانى كه بدترينمردم هستند از جهت پيشه و كردار، همانا آن ها كسانى هستند كهباطل است روش آنها در زندگانى خود و ايشان مى پندارند كه كارشان نيكو مى باشد.
و روايت شده است كه مردى گفت به پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) كه : روزه گرفتم منهمه اوقات عمرم را يا رسول الله ، پيغمبر اكرم فرمود: ماصمت ولا افطرت نهروزها را روزه داشته اى و نه روزها چيزى خورده اى كنايه از آنكه : نه به ثواب روزهرسيده اى و نه به خوشى خوراك گذرانده اى .
روايت كرده اند از ابن مسعود كه او شنيد از مردى كهم مى گفت : خواندم ديشب سورةالبقرة را ابن مسعود را پاسخ گفت : همين بود نصيب او. يعنى : همين گفتن پاداشعمل او بود و ديگر اجرى بر عملش مترتب نمى شود.
و اگر چنانچه باقى باشد بر اخلاص خود و منظور تو از اين اظهار، ريا نباشد، هماناكم گردانيدى به سبب اين اظهار، از ثواب عمل خود، شصت و نه جزء از جمله هفتاد جزءپاداش عمل خود را بنابر آن حديثى كه از حضرات ائمه (عليهم السلام ) برترىعمل خيرى كه در خفاء بجا آورده شود، نسبت به پاداش عملى كه در آشكارا بجا آورده شود،هفتاد برابر مى باشد.
و از حضرت صادق (عليه السلام ) مروى است كه فرمود: منعمل حسنة سرا كتب له سرا، فان اقربها محيت و كتبت جهرا فاذا اقربها ثانية محيت و كتبترياءا هر كه كار شايسته اى بكند در خفاء و درونى ، نوشته مى شود براى اوثواب عمل مخفى و اگر اظهار كند آن را، آن عمل محو مى گردد و نوشته مى شود براى اوثواب عمل آشكار، و اگر در مرتبه دوم اظهار كند آن را، محو مى گردد و نوشته مى شودمانند عمل شخص ‍ رياكار.
بدان اى زاهد كه اين عجب كلمه شوم و مصيبت عظيمى است كه به سبب آن برطرف مى شودنصيب تو و ضايع مى گردد سعى تو وعمل تو، و با وجود برطرف شدنعمل ، سالم نمى مانى از وبال گناه آن ، به درستى كه آدم رياكار سالم نمى ماند.چنانچه قبلا دانستى از وعيدهاى بيم انگيزى كه در باب رياء داده شده است .
اينها كه ذكر شد در وقتى است كه غرض صحيح در افشاى آنعمل نباشد، اما در صورتى كه شخص ، غرض اخروى داشته باشد در افشاى آنعمل ، مثل آنكه اراده كند به اين اظهار كه سامع نيز نشاطى بهم رساند و رغبت كند بهاعمال خير، برقائل آن حرجى نخواهد بود، به شرط آنكه اين وثوق را بر نفس خودداشته باشد كه از اين اظهار، نفس او را نشاطى بهم نرسد، والا مخفى داشتن آن خيلى بهتراست .
روايت كرده است محمد بن مسلم از حضرت صلوات الله عليه كه : لاباءس انتحدث اخاك اذا رجوت ان تنفعه و تحثه باكى نيست بر اينكه اظهارعمل كنى پيش برادر ايمانى ات ، در وقتى كه اميدوار باشى به آن اظهار، كه نفعىبرسانى به آن و او را وادار كنى به آن كار خير و هرگاه بپرسند از تو كسى كه آيابرخواستى ديشب به نماز يا روزه بودى امروز؟ (اگر شب را برخاسته اى و روز را روزهداشته اى
مگو نه ، بلكه بگو بلى بخواست خدا روزه بودم يا به نماز برخواستمو انكار مكن ، زيرا انكار آن كذب و دروغ است و از اينجا است كه وارد شده افضليت صدقهجهرى ، تا آنكه مردم پيروى كنند و اجهار به نماز شب ، يعنى : بلند خواندن قرائت در آن، به اين خاطر است كه آگاه شوند مردم آن خانه و ديگران و پيروى كنند با او، وليكنهمه اينها موضع خطر است .
و واجب است احتراز و احتراس و هشيار و بيدار بودن و مراعاتحال قلب نمودن زيرا كه در اظهار عمل ، مظنه رياء و مخاطره شيطان مى باشد، چه آنكه دراخفاء عمل نيز شيطان را مدخلهائى مى باشد.
از جمله خدعه هاى شياطين : يكى آن است كه امر مى كند اين كس را به تركعمل ، از ترس آنكه مبادا به رياء منجر شود و اين از جمله خدعه هاى شيطان است چه آنكهدر ترك عمل ، غرض اصلى شيطان به عمل مى آيد، از جهت آنكه غرض اصلى او تركعمل است لذا از اين جهت قصد رياء را به خاطر تو مى اندازد، و چون نتواندمشغول و منصرف و بى رغبت گرداند تو را ازعمل ، ناچار با تو چنين مى كند پس هرگاه تو ترك كنىعمل را پس به تحقيق كه حاصل ساخته اى غرض اصلى شيطان را و او را راحت ساخته اىمثل كسى كه آقايش به او گندمى بدهد و به او دستور بدهد كه پاك كن آن را و خاك آن راجدا كن و او اصلا پاك نكند و بگويد: ترسيدم مبادا خوب پاك نكنم واصل عمل را ترك كند و اين است غرض اصلى ابليس و نهايت مقصد او پس به تحقيقحاصل كرده اى تو آرزوى او را و به راحت انداخته اى او را در افسادعمل خود، و جز اين نيست كه راه خلاصى تو آن است كه جهد كنى در خالص گردانيدنعمل خود به دواهاى نافعه و تحصيل مراد مولاى خود، چنانچه حق تعالى فرموده است : ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحابالسعير سوره فاطر، آيه 6 بدرستى كه شيطان دشمن شما مى باشدلاجرم شما هم او را دشمن خود بدانيد براى اينكه تمام هم و غم شيطان اين است كه بخواندو دلالت كند ياران خود را، تا از اصحاب آتش ‍ سوزان جهنم باشند.
و بعضى ديگر از فريبهاى شيطان آن است كه دستور مى دهد و امر مى كند شخص را بهترك عمل خير نه از اين جهت ، بلكه به خيال آنكه مبادا مردم او را بگويند رياكار است پسعصيان خدا كنند به سبب اين خيال خود، و اين نيز با ما قبلش ، رياء خفى است و از مكائد ومصائد شيطان است از جهت آنكه ترك كردن عملى از خوف مردم ، عين رياء مى باشد، و اگرشخص ‍ تعريف و مدح ايشان را دوست نمى داشت و خوف مذمت ايشان را نمى داشت براى اوچه فرق مى كرد، بگويند او رياكار است يا بگويند كه او مخلص است و چه فرق مى كندميان آنكه ترك كند عمل را از خوف آنكه بگويند او مرائى است يا آنكه گويند او ايناعمال را خوب بجا آورده بلكه ترك بدتر مى باشد و در اين تركعمل ، با وجود اين همه بد مظنگى نسبت به مسلمان نيز هست و آن روا نيست و نيست از حقمسلمانان كه اين گمان را به ايشان برند پس چگونه طمع دارى كه خلاص شوى از مكرشيطان به واسطه ترك عمل خير، در صورتى كه نسبت به بندگان خدا گمان بد بردهاى ، و به تحقيق اطاعت كرده اى شيطان را در اين تركعمل ، لاجرم او هنوز (يعنى : در حالت ترك عمل هم ) دست از تو برنداشته است ، بلكه بهتو مى گويد كه حالا مردم مى گويند تو ترك كرده اىعمل را از جهت آنكه بگويند تو از مخلصهائى ، خواهش شهرت ندارى .
و همچنين امثال اينها كه همه از بازيهائى است كه با تو مى كند شيطان ، و خلاصى تو ازاينها به آن است كه لازم سازى به دلت ، معرفت آن را بردل خود، با آنكه اسمترار به عمل نيز داشته باشى ، و پروا نداشته باشى از هيچكس وناخوش داشته باشى رياء را بر دل خود، و ملازم دارى بردل خود حياء الهى را كه مبادا بخواند تو را نفست كهتبديل كنى حمد خدا را به حمد مخلوقين و حال آنكه خداى تعالى ، مطلع است بردل تو، و اگر فرضا خلق مطلع باشند بر دل تو و تو مدح ايشان را نكنى ، هر آينهغضب خواهند كرد به تو؛ و اگر قادر باشى بر آنكه زياد كنىعمل خود را از جهت حياء كردن از پروردگارت و از جهت عقوبت بر نفس خود، البته اين كاررا بكن .
و از جمله مكائد و مصائد شيطان اين است كه مى گويد ترك كنعمل را، تاگمان نبرند مردمان به تو خيز را و شهرت پيدا نكنى با آن ، تا آنكه دوستترين بندگان خدا باشى ، چه آنكه دوست ترين بندگان در نزد خدا متقيان مخفى اند كههرگاه ديده ميشوند شناخته نشوند. پس اگر معروف شوى در ميان مردمان به عبادت تو رانصيبى از اين صفت نخواهد بود و البته اين نيز از مكائد شيطان و دامهاى او مى باشد، چهآنكه آنچه بر تو لازم مى باشد آن است كه رعايت كنى قلب و درون خود را و اصلاحنمائى خود را پنهانى و چگونه مى توانى مخفى كنى بر مردمان ، هرگاه تو صالحباشى و حال آنكه حق تعالى مى فرمايد: عليك اخفائه و على اظهاره بر تو است مخفى داشتن آن عمل و بر من است آشكار كردن آن .
و نيز معصوم (عليه السلام ) فرموده : من اصلح سريرته ، اصلح الله علانيته هر كه درون خود را پاك و شايسته كند خداى تعالى ظاهر او را پاك و شايستهمى فرمايد و نيز بر تو باد كه مغرور عمل نكند تو را شيطان ، به طورى كه بگويدهرگاه ترك عمل نمى كنى پس بپوشان و مخفى دارعمل خود را به درستى كه خداى تعالى زود باشد كه ظاهر كند اثر عملت را، و اگر ظاهركنى ممكن است به رياء مبتلا شوى ، اين خود عين تلبيس و رياء مى باشد از جهت آن كهپوشانيدن تو عمل را به واسطه آن كه خدا ظاهر نمايد، عين ريا وعمل كردن براى مردمان مى باشد، و هرگاه عمل تو فقط براى رضاى خداى تعالىباشد، چه نقصان و ضررى دارد براى تو اظهار كردن آن يا مخفى داشتن آن ، اگر نباشدمنظور تو غير از رضاى خدا. و هرگاه دانستى اين را پس حذر كن از اينكه مبادا دقائقاخلاص و صعوبت آن ، حمل كند تو را بر كسالت و با زمانى از طاعت و نيز حذر كن ازاينكه مبادا در اثر آنچه در خود مى يابى از سرور و خوشحالى به طاعت و زيادتى فرحبه واسطه اطلاع مردمان به عبادت تو، از عبادت دور وكسل بمانى ، بلكه بر تو باد بر زياد كردن طاعت و بجا آوردن عبادت ، و جهد كن درقطع ماده فساد و مسدود كردن رهگذرهاى شيطان ، و تركعمل مكن .
خوشحال شدن به طاعت
اما سرور و خوشحال شدن به طاعت بر دو قسم است : قسمى از آن محمود و نيكو است وقسمى مذموم مى باشد.
آنچه محبوب مى باشد آن است كه بوده باشد قصد و داعيه تو، اخفاى طاعت و اخلاصعمل تو براى خدا باشد، و نباشى از آن كسانى كهعمل خود را بسيار مى دانند و ضمنا مسرور باشى از اين جهت كه خدا تو را توفيق داده برعمل كردن ، و بيرون آورده است تو را از ميان دسته باطلان و بيهوده كاران .
ولى مرسان خوشحالى را به سرحد عجب ، و اگر مردم اطلاع بهم رسانيدند از طرف تونباشد.
اگر در اين صورت خوشحال شوى به واسطه اطلاع ايشان ، نظر به آنكه حق تعالىايشان را مطلع گردانيده است به افعال نيك تو از كرم وفضل خود، تا عزيز و مكرم باشى ، در ميان مردم ، البته اين خوشحالى پسنديده و محمودخواهد بود.
و سرور مذموم آن است كه شاد شوى به واسطه بسيار كردن طاعت و عبادت و اعتماد داشتهباشى بر آن به جهت مطلع شدن مردم ، تا قدر و منزلت تو در نزد ايشان زياد گردد ومدح كنند تو را و به قضاى حوائج تو قيام نمايند و با تو، به اكرام ملاقات كنندوامثال اينها، كه رياء محض و باطل كننده اعمال مى باشد و آن ناشى است از محبت دنيا وفراموشى از نسيان نعمتهاى بى حد پروردگار در آخرت و در حقيقت آنچه نزد خداىتعالى مى باشد، البته بهتر است از دنيا و مافيها و در قرآن است كه جزا داده مى شوندبندگان متقى و محسن در روز قيامت از حور و قصور بيرون از حساب ، به اندازه اى كه درحديث قدسى آمده : ما لا عين رات ولاخطر على قلب بشر آن چيزهايى كهنه چشمى آن را ديده است و نه به دل كسى خطور نموده . نسئل الله من فضله ان لايعاملنا بعدله ، بل يسامحنا بعفوه ، و يستر زلاتنا بصفحه ،انه جواد كريم درخواست مى كنيم ازفضل خداى تعالى كه با ما با عدالت خود رفتار نكند، بلكه مسامحه بفرمايد به عفو ومغفرت خود و بپوشاند لغزشهاى ما را به گذشت و آمرزش خود، همانا او بخشندهبزرگوار است .
4- عجب  
اما عجب ، همانا آن بزرگ شمردن عمل است و خوشحال بون از آن ، به طورى كه ببيند،عمل كننده ، نفس خود را خارج از تقصير و اين از اعظم مهلكات است ، بلكهعمل شخص را از كفه حسنات به كفه سيئات مى آورد و از اعلى درجات بهاسفل دركات مى اندازد. چنانچه از اخبار سابق معلوم گرديد، و از اين روست كه حضرتعيسى على نبينا (عليه السلام ) فرمود: يا معشر الحواريين : كم من سراج قداطفاته الريح ، و كم من عابد افسده العجب اى گروه حواريين : چه بساچراغهاى نورانى روشن ، كه به بادى خاموش شده است ، و چه بسا عبادت كننده كه دراثر عجب و خوش آيند از عمل خود، اجر خود را فاسد و ناچيز كرده است .
سعيدبن ابى خلف از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: عليك بالجد و لاتخرجن نفسك من حد التقصير فى عبادة الله ، فان الله تعالى لايعبدحق عبادته بر تو باد به كوشش كردن و بيرون مدان خودت را از درجهتقصير در عبادت خدا، چه آنكه خداى تعالى هرگز حق عبادت خود را، عبادت نمى شود.يعنى : هيچكس ‍ نمى تواند كه عبادت كند خدا را حق عبادت او. و منشاء عجب كردن همانا غفلتاست از عيوب افعال و اعمال خود و از آفت عبادات . و از جمله نعمتهاى الهى همانا قدرت دادناو است بندگان خود را براى انجام عبادت و مسخر گرداندن او است اعضاء و جوارح شخصرا براى اداء طاعات و از اين قبيل .
پس نظر كن به نماز خود كه اكنون مرتكب شده اى كه آن ستون دين واول چيزى است كه در روز قيامت به آن نظر مى كنند، به نحوى كه اگر مردود باشد،باقى اعمال شخص مردود خواهد بود، پس تاءمل كن و ببين از روى آن چه ما از احاديثصحيحه نقل كرديم ، آيا مى توانى و اثق شوى از خودت ؟ و همچنين قياس كن سائراعمال و عبادات خود را پس از براى هر يك از وظايف واعمال ، دستورات و حدودى است كه نمى رسيم به آنها قيام نمائيم از غفلتى كه داريم ،با وجود آنكه اگر نماز قبول نشود، آن اعمال نيز پذيرفته نخواهد بود.
و فرمود حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ): اعلموا عبادالله ، ان المؤمن لايصبحو لايمسى الا و نفسه ظنون عنده ، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فكونوا كالسابقينقبلكم و الماظين امامكم ، قرضوا من الدنيا تقويضالراحل و طوؤ ها طى المنازل بدانيد اى بندگان خدا، كه بنده خوب خدا صبحنمى كند و شب نمى كند، مگر آنكه بد گمان مى باشد به نفس خودش ، لاجرم پيوسته عيبمى كند نفس خود را و از آن زيادتى مى طلبد، پس باشيد مانند پيشينيان خود و گذشتگان، به طورى كه خيمه برداريد از دنيا، مثل خيمه بركندن شخص مسافر و درگذريد ازدنيا؛ مثل درگذشتن از منزلها.
پس چگونه مى تواند انسان عجب كند به كرده خود، يا چگونه او را رسد كه نفس خود رااز قيام كنندگان به حقوق عبوديت و وظائف خدمت الهى بشمارد، و اگر به واسطه خوفاستيلاى غفلت نباشد، تنها نظر افكندن مؤمن به نفس خود و سرور او نيست به عبادت خود،نقصانى به او وارد نمى ساخت ، به طورى كه انسان حمد كند خدا را بر توفيقى كه دادهشده است بر او به عبادت و طلب زيادتى كند ازفضل خدا و مسئلت نمايد استكبال آن را، پس به تحقيق كه فرموده است حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ): من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤمن
او راكار زشت او، همانا او بنده مؤمن مى باشد. و نيز آن حضرت (عليه السلام ) فرموده : ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم ، فان عمل خيرا حمدالله و استزاده ، و انعمل شرا استغفرالله نيست از ما آن كسيكه در هر روز با نفس خود حسابى نداشتهباشد، به طورى كه اگر كار نيك كرده است سپاس كند خدا را و از او زيادتى بخواهد، واگر كار ناشايسته داشته ، استغفار كند از خداى تعالى .
پس اين بود آنچه مقتضى حال بود از تحقيق ذكر منافيات كه به رشته تحرير درآمد بارعايت اختصار، تا موافق مقصود ما بوده باشد، پس به درستى كه ذكر پاره اى ازمنافيات در اينجا بالعرض بود و الله الموفق .

next page

fehrest page

back page