|
|
|
|
|
|
6- ركوع چون برسى به ركوع ، تجديد كن در دلت ذكر كبرياى الهى و عظمت او را و خساستكل ما سوى الله را و ياد كن از بين رفتن و فانى شدن آنها را و بردار دستهايترا و بگو: الله اكبر در حالى كه پناه برنده باشى به عفو الهى از عذاب خدا، ودر حالى كه متابعت كننده باشى از سنت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) پس تجديدكن رقت و تواضع و فروتنى خود را به ركوعت ، و جهد كن در رقت قلب و تجديد خشوع ومستعشر شو به عزت و توانائى مولايت و ببين پستى خود را در جنب برترىپروردگارت پس استعانت بجوى بر تقرير و برجا داشتن اينها در دلت ، در همانحال كه به زبان جارى مى شود پس مكرر كن ذكر ركوع را، و تسبيح نما پروردگارت راو تنزيه كن و شهادت ده براى او به عظمت و كبريا و به اينكه او سبحانه ، عظيم تراست از عظيمى به گفتن سبحان ربى العظيم و بحمده منزه و پاك مى دانمپروردگار بزرگوار خود را با ياد كردن من ستايش او را و تكرار كن اين كلمات مباركهرا به زبانت ، تا مؤكد و برقرار شود اين معنا در دلت ، به سبب تكرار آن و مقررگردد در ذات تو به سبب تذكار و ياد كردن آن ، و هرچند بسيار بگوئى ذكر ركوع رازياد مى شود خشوع تو و رفعت تو در نزد مولاى خود پس بردار سرت را از ركوع درحالى كه اميدوار به رحمت او باشى و مؤكد و ثابت گردان اميدوارى را در دلت به گفتن: سمع الله لمن حمده اجابت مى كند خدا آن كسى را كه ، حمد كند او و شكر اوبگويد پس بعد از گفتن اين حمد، بگو شكرى را كه مقتضى زيادت نعمت است يعنى بگو:الحمدلله رب العالمين و در اين حالت ، غايت خضوع و نهايتتذلل است ، هرگاه رعايت كنى حق رعايتش را. حضرت صادق صلوات الله عليه فرموده است : لايرجع عبد ركوعا علىالحقيقة الا زينه الله بنور بهائه ، و اظله فىظلال كبريائه ، و كساه اصفيائه هيچ بنده اى نيست كه حقيقت ركوع را بجابياورد، مگر آنكه خداى تعالى زيور مى دهد او را به نور تابنده خود و سايه مى اندازدبر سر او، به سايه كبرياء خود و مى پوشاند او را لباس برگزيدگان خود. بدان كه ركوع در مرتبه اول و سجود در مرتبه ثانى است . پس هر كس ايتان كند اولىرا و كامل كند آن را، صلاحيت مى رساند براى دومى . و در سجده ، ادب است و كسى كه ادبندارد، صلاحيت قرب ندارد. پس ركوع كن مثل ركوع كسى كه خاضع ومتذلل باشد مر خداى را، و فرود آى در تحت سلطنت و پادشاهى او و محافظت كن جوارحاعضاى خود را مثل حفظ كردن ترسنده محزونى كه فوت شده باشد از او فائده راكعين . حكايت كرده اند از ربيع بن خثيم كه تمام شب را در يك ركعت نماز به صبح مىرسانيد، چون صبح مى شد، ناله ميكرد و مى گفت : آه كه پيشى گرفتند مخلصان . و تمام كن ركوع خود را به راست كردن پشت خود و خم كردن در قيام خدمت ، پشت خود را بهعون الهى ، و بگريزان دلت را از وساوس شيطان و خدعها و كيدهاى او. بدرستى كه خداى تعالى بلند مى گرداند مرتبه بندگان خود را، به قدر تواضع وفروتنى ايشان ، نسبت به پروردگار خود، جل جلاله و هدايت ميكند ايشان را بهاصول خضوع و خشوع ، به قدر تابيدن نور عظمت الهى بر باطنشان . 7- سجود سجده بزرگترين مراتب خضوع و نيكوترين درجات خشوع است ، و اعلا مواقع تضرع وزارى و سزاوارترين مراتب طلب اجابت و مستوجب شدننيل به قرب اليه ، و تلقى نمودن به انواع رحمت و معاطفت كرم او سبحانه مىباشد. چنانچه آگاهانيده است خدا بر اين معنى در كتاب كريم ، پيغمبر خود را (صلى اللهعليه وآله ) كه فرموده : و اسجد و اقترب امر فرموده به سجده كردن و وعده دادهبر اين سجده كردن ، درك مقام قرب را. چون ارده سجده كردى ، در دل خود در آور عظمت خداى را زياده بر آنچه در ركوع درآوردى .و تكبير بگو در حالتى كه بلند كرده باشى دستهايت را درحال ايستادن و بيفت به سجده ، و بگذار عزيزترين اعضايت را كه آن صورت است ، برذليل ترين چيزى كه آن خاك است . اگر ممكن باشد چنان كن كه حايلى نباشد ميانه خاك وصورت تو، پس سجده كن بر زمين ، بدرستى كه اين نزديكتر است به خشوع ، و دلالتكننده تر است بر مذلت و خضوع ، و اين است سر آنچه وارد شده است در شريعت ، از منعسجده به ماءكول و ملبوس از جهت آن كه اينها متاع زندگانى دنياى فانى مى باشند وكسانى كه مغرور شده اند به نياى فانى و اعتماد كرده اند به طلا و ساير زينتهاى آن ،و آرام دل خود ساخته اند آنها را، لاجرم مى سپارد غرور و فريب دنيا، ايشان را به محلهاىهلاك . همانطور كه سيدالساجدين در مناجات خمسة عشر در مناجات زاهدين ، دنيا رااينچنين تعريف فرموده اند: المهلكة طلابها دنيا هلاك كننده جوينده خود است پسچون پست كردى نفس خود را در آن موضع و گردانيدى فرع را به سوىاصل خويش ، چه آنكه اصل تو از خاك بوده و به سوى آن نيز بازگشت خواهى كرد وديگر بار از آن بيرون مى آئى . بياور بخاطر، خود، روز پاداش و حشر و نشر را، ايناست علت تكرار سجده ، چنانچه ناطق است قول الهى بر آن : و منها خلقناكم وفيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى سوره طه آيه 55 ما شما را دربدو امر، از خاك آفريديم و به خاك نيز شما را خواهيم برگردانيد و از خاك ديگر بارشما را بيرون مى آوريم . در حالت سجده تجديد كن عظمت و جلالت خداوندمتعال را و بگو: سبحان ربى الاعلى و بحمده تنزيه و مبرا مى كنم پروردگاربزرگوار خود را با اظهار سپاس او و مؤكد گردان آن را به تكرار، به جهت آنكه يكبارگفتن اثرش در دل ضعيف است پس وقتى كه مكرر گردانى باعث زيادتى ثبوت ذكر مىشود در قلب . چون اثر رقت قلب ظاهر شد، تصديق كن در دلت به رحمت پروردگارخود، بدرستى كه رحمت او هر آينه بر اذلاء و ضعفا است ، نه بر متكبران و خود خواهان وخود پسندان . پس بردار سرت را در حالتى مرتكب تكبير گفتن باشى ، و سؤال كننده باشى از پروردگار خود حاجت خو را، و طلب مغفرت كننده از گناهانت بعد از آنموكد گردان فروتنى را به تكرار سجده ، و اعاده كن آن را به سجده ثانيه ، و بهزياد كردن ذكر آن ، زيرا كه تكرار آن موجب زيادتى قرب است ، و به تكرار آن موكد مىگردد سوانح الهيه و ظاهر مى شود لوامع غيبيه او، هرگاه بيندازى خود را با صورتخود به خاك ، در كمال لذت و فروتنى . حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: خسروا الله من اتى بحقيقة السجود، و لوكان فى العمر مرة واحدة و ما افلح من خلا بربه فى ذلكالحال شبيها بمخادع نفسه ، غافلا لاهيا عما عدالله للساجدين من انسالعاجل ، و راحة الاجل ، و لا بعد عن الله ابدا من احسن تقربه فى السجود، و لا قرب اليهابدا من اساء ادبه ، وضيع حرمته بتعلق قلبه بسواه فىحال سجوده زيان نبرده است به خدا قسم ، كسى كه از روى حقيقت سجده بياورد،اگر چه در عمر خود يك مرتبه باشد، و رستگار نخواهد شد كسى كه خلوت كند با خداىخود در آن حال ، مثل كسى كه بخواهد خود را فريب دهد به طورى كهغافل و بى خبر باشد از آنچه خداوند متعال براى سجده كنندگان مهيا فرموده ، ازقبيل انس در آن حال و راحتى هنگام مردن و در دار آخرت و دور نخواهد بود از خدا هرگز آنكسى كه نيكو كند تقرب خود را به خداى خود درحال سجده ، و نزديك نخواهد شد به خدا هرگز آن كسى كه زشت كند ادب خود را درحال سجده و ضايع كند حرمت آن را به طورى كهمشغول سازد دل خود را به كار ديگر در حالت سجده خود. پس سجده كن از روى تواضع و ذلت براى خداى تعالى ،مثل سجده كسى كه مى داند كه خلق كرده شده است از خاكى كه پا مى گذارند خلق بر آن، و آفريده شده است از نطفه اى كه استكراه مى نمايد از آن همه كس . پس كسى كه نزديكشد به خدا، دور مى شود از غير خدا، آيا نمى بينى در ظاهر كه درست و بجا آورده نمىشود سجود، مگر به پنهان شدن از همه چيزها و پوشيده شدن از هرچه چشم ببيند آن راپس همچنين است امر باطنى سجود، پس كسى كه متعلق باشد دلش در نماز به چيزى غيراز خدا، او نزديك خواهد بود به آن چيز و دور خواهد بود از حقيقت آنچه اراده كرده است خدا ازاو در نمازش چون فرموده است خداى تعالى : ماجعل الله لرجل من قلبين فى جوفه سوره احزاب آيه 4 خدا در درون وباطن يك نفر، دو دل قرار نداده است . و فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) قال الله تعالى : لا اطلع على قلب عند فاعلم فيه حب الاخلاص لطاعتى لوجهى ، وابتغاء مرضاتى ، الا توليت تقويمه و سياسته و مناشتغل بغيرى فهو من المستهزئين بنفسه ، و مكتوب فى ديوان الخاسرين فرموده است خداى تعالى : مطلع نمى شوم بردل بنده اى آنگاه كه بدانم در دلش دوستى اخلاص براى فرمان من باشد و بخواهدخشنودى مرا بدست بياورد مگر آنكه كارش را راست مى آورم و سياست و حفظ امور او رامتصدى مى شوم و كسى كه مشغول باشد به غير من ، همانا او خودش را مسخره و استهزاءكرده و نوشته شود نام او در ديوان زيانكاران . 8- تشهد هرگاه بنشينى به تشهد خواندن بعد از اين افعال دقيقه و اسرار عميقه كهمشتمل بود بر خطرهاى عظيمه و هولهاى بسيار بزرگ ، پس دردل خود درآور نهايت خوف و ترس و حيا و بيمناكى را، از آنكه مبادا جميعافعال گذشته تو، بر وجه غير صواب صادر شده باشد، و آنچه وظيفه و آداب هر كداماست بجا نياورده باشى ، و بترس از آنكه مبادا ننوشته باشند نمازت را در ديوان مقبولاندرگاه ، به طورى كه برگردانند دستت را خالى از فوائد نماز، مگر آنكه تداركفرمايد حق تعالى به رحمت خود و قبول كند عمل ناقص تو را. بارى رجوع كن به اصل دين و ابتداى كار و تمسك بجوى به كلمه توحيد و درآى در حصنحصين الهى كه آن كلمه توحيد است چه آنكه هركسداخل شود در آن ، از جمله با ايمانان است ، اگر چهحاصل نشود در دست به غير از اين كلمه . پس شهادت ده به وحدانيت الهى ، حاضر گرداندر دلت رسول كريم و نبى عظيم او را، و شهادت ده از براى او به بندگى و رسالت وصلوات بفرست بر آن حضرت و بر آل او، و تجديد عهد كن با خدا به اعاده كلمهشهادتين و بگو شهادتين را دوباره به جهت تاءكيد مراتب سعادت ، به درستى كهشهادتين ، اول وسيله و اساس فضايل است و جامعفواضل . در حالى كه مترصد و مترقب باشى اجابت آن حضرت ، صلوات تو را به دهصلوات به شرطى كه قيام نموده باشى به حق صلوات بر آن حضرت كه اگر فرضابرسد به تو يكى از صلواتهاى آن حضرت ، فلاح ابدى خواهد يافت چون فرموده استرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) من صلى على مرة صليت عليه عشرا و من صلىعلى عشرا صليت عليه ماءة و من صلى على ماءة عليه الفا هركس يك مرتبه برمن صلوات بفرستد، من در برابر ده مرتبه بر او صلوات مى فرستم و كسى كه دهمرتبه بر من صلوات بفرستد من در برابر، صد مرتبه بر او صلوات مى فرستم ، واگر كسى صد مرتبه بر من صلوات بفرستد، من در برابر آن هزار مرتبه بر اوصلوات خواهم فرستاد بارى اگر تو قيام نمائى و اداء كنى حق صلوات او را، پس اگربرسد به تو يكى از صلواتهاى آن حضرت ، فيروزى و سعادت هميشگى خواهى يافت . و فرموده است حضرت صادق (عليه السلام ) التشهد ثناء على الله تعالى ،فكن عبدالله فى السر، خاضعا له فى الفعل ، كما انك عبد لهبالقول و الدعوى تشهد نمودن ، تمجيدى است براى خداوندمتعال ، لاجرم بوده باشد بنده و در پنهانى و خضوعكن براى او درعمل همچنان كه تو بنده او هستى در گفتار و ادعا خود ومتصل نما گفتار خود را به صفاى دلت بدرستى كه خداى تعالى خلق كرده است تو را وامر نموده است كه عبادت كنى او را به دل و زبان و جوارحت ، و چون محقق و ثابت شدبندگى تو او را و پروردگارى او تو را و دانستى كه موى پيشانى همه خلق بدستقدرت اوست و نيست ايشان را قدرت يك نفس كشيدن و نه ياراى يك چشم ملاحظه كردن ، الابه مشيت او، و ايشان عاجزند از ارتكاب كمتر چيزى در مملكت او، مگر به اذن و اراده او. قال الله تعالى : و ربك يخلق ما يشاء و يختار، ما كان لهم الخيرة ، سبحان الله عمايشركون سوره قصص ، آيه 68، پروردگار تو مى آفريند آنچه راكه بخواهد، و او نيز اختيار مى نمايد، نمى باشد براى آنها اختيارى دركار خدا، منزه استخداوند از آنچه شريك مى آورند. پس باش بنده ذاكر به گفتار و كردار، و برسان صدق زبانت را به صفاى ، دلتبدرستى كه او سبحانه تو را خلق كرده است ، و عزيز وجليل تر است او سبحانه ، از آنكه بوده باشد اراده و مشيت كسى سابق بر اراده و مشيتالهى و به كار دار بندگى را در رضا دادن به حكمت و قضاى او و اداى اوامر و نواهى او،به تحقيق كه امر كرده است تو را به صلوات بر پيغبمر را به ذكر الله تعالى ، وطاعت او را به طاعت خدا و شهادت او را به شهادت خدا و مواظب باش كه فوت نكنىبركتهاى شناختن حرمت او را از خود، تا محروم نشوى از فائده صلوات بر او و از ماءموربودن او از جانب خدا به استغفار براى تو، و از شفاعت آن حضرت تو را به شرطى كهبجاى آوردى نماز واجب را با شرائط آن و بجاى آورى اوامر و نواهى و سنن و آداب آن را، وبدانى مرتبه بزرگوارى او را نزد خداى عزوجل . 9- سلام هرگاه فارغ شدى از تشهد بگذران ، در دلت حضور سيد المرسلين و ملائكه مقربين را،كه نگهدارندگان اعمال تواند و محبت اهل بيت نبوت و ولايت مولاى متقيان را كه بدون محبتاهل بيت نبوت و ولايت مولاى متقيان هيچ عملى مو.ردقبول نيست چون : على حبه حبة قسيم النار و الجنة محبت مولاى متقيانفقط باعث رهائى از آتش جهنم است در روز قيامت تقسيم كننده و جدا كنندهاهل جهنم و اهل بهشت مولاى متقيان امير مؤمنان على بن ابيطالب (عليه السلام ) است و بس وبگو: السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته ، السلام على على اميرالمؤمنين ، السلام على ائمة المعصومين ، السلام على جميع انبياء الله و المرسلين ، السلام علىجميع ملائكة الله و المقربين ، السلام جميع اهل الطاعة فى السموات و الارضين درود بر تو اى پيامبر خدا و رحمت خدا و بركتهاى او بر تو باد پس حاضر گردان دردلت حضرت امير (عليه السلام ) و ائمه معصومين (عليهم السلام و باقى پيغمبرانو بندگان صالح را، و فرشتگان خدا، مخصوصا فرشتگان مقرب را در سلام دادن وجارى بگردان زبانت را به صيغه خطاب به گفتن السلام علينا و على عباداللهالصالحين سلام و درود بر ما و بندگان شايسته خدا و در پايان ، مجددا و به طورجمع سلام كن به همه آنها و بگو: اسلام عليكم و رحمة الله و بركاته سلام ودرون بر همگى شماها و رحمت خدا و بركتهاى او بر شما باد. در هنگام سلام ، قصد كن حضور مخاطب را در ذهنت تا نباشى از عبث كاران و لغو گويان ، وچگونه مى توانى بشنوانى خطاب خود را به كسى كه حاضر نگردانده اى آن را در ذهنتاگر فضل و رحمت خدا شامل حالت نمى بود در كافى بودن آن نماز ازاصل واجب ، با آنكه بدون قصد و شعور از تو صادر مى شود چه چاره اى مى كردى ؟اگر چه اكنون هم دور است اين نماز كه بدون قصد و شعور از تو صادر شده از درجاتقبول و فرو افتاده است از قرب وصول . و اگر پيش نماز بوده باشى قومى را، قصد كن به سلام خود ايشان را، و ايشان نيزقصد كنند رد سلام را بر تو، پس اگر به اين نحو كه مذكور شد سلام نمودى ، بهتحقيق ادا كرده اى وظيفه سلام را و استحقاق بهم رسانيده اى از خدايتعالى زيادتى سلامرا، و اصل سلام مشترك است ميانه تحيت خاصه ، و ميانه اسم مقدس از اسماء خداى تعالى ،و در اينجا سلام به معناى اول كه تحيت باشد ظاهراست و به معناى ثانى مستعاراست در ميان خلق به دستور خداى تعالى ، به واسطهتفاءل به سلامتى و امان از عذاب ، جهت كسانى كه اقامت به حدود الهى نموده اند. حضرت صادق صلوات الله عليه فرموده است السلام فى دبركل صلاة ، الامان سلام در آخر هر نمازى باعث امان است يعنى : هر كس ادا كنداوامر خداى تعالى و سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را امان خواهد بود از بلاهاى دنيابراى او، و برائت است از عذاب آخرت و سلام اسمى است از اسماء الهى كه به امانت دادهاست آن را خداى تعالى به خلق ، تا استعمال كنند معناى آن را در معاملات و امانات وانصافات خود و تا تصديق كننده باشد مصاحبتشان و صحت معاشرتشان را و اگر خواهىكه بگذرى سلام را در موضع خود و بجاى آورى معناى آن را، پس بپرهيز از خدا و سالمدار دينت را، و پاك دار دلت را و عقلت را و آلوده مساز آنها را به تيرگى عصيان و بايدكه سالم بدارى حفظه اعمال خود را از اينكه مبادا با ايشان ابرام كنى وملال رسانى به ايشان ، يا به وحشت اندازى ايشان را از بد معاملگى خود، بعد از انبايد سالم بدارى دوستان خود را، و بعد از آن سالم بدار دشمن را. پس هرگاه سالم نمانند حفظه اعمال تو كه ايشان نزديكترند به تو و معاند نيستند دورتران كه دوست و دشمن تواند به طريق اولى سالم نخواهند ماند و كسى كه وضع نكندسلام را به اين وجه كه ذكر شد در محل خود، هيچكس از دست او سالم نخواهد بود و مىباشد او كاذب در سلام خود، هرچند افشاء كند سلام را در ميان خلق . تتمه وقتى كه نماز كردى به وصفى كه مذكور شد پس ختم كن آن را به خضوع و خشوع وترس از بازگرداندن و رد شدن آن و نا اميدى و حرمان از رحمت خدا، و شكر كن خداى رابر توفيق دادن او به اتمام طاعت و گمان كن كه گويا اين نماز، نماز وداع تو است وبسا باشد كه ديگر به اندازه فرصت نماز، از عمرت باقى نمانده باشد. چنانكه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرموده است :صل صلاة مودع نماز بخوان مثل نماز شخصى كه بخواهد وداع كند يعنى :مثل نماز كسى كه اين را آخرين نماز خود بداند پس درآور در دلت حياء را از جهت تقصير درنماز و خوف را از جهت آنكه مبادا بپيچند نماز را و بزنند آن را به صورت تو پس وقتىكه چنين كردى ، اميدوار مى شوى كه بوده باشى از خاشعان كه محافظان اوقات نمازخودند، و از آن هائى كه دائما در نمازند و عرضه بدار و بجاى آور نمازت را بر اينوصف . و به قدر آنچه ميسر شده تو را از چنين نمازى ، سزاوار است كه شاد شوى و اميدوارباشى ، و بر آنچه فوت شده از آداب نماز، حسرت برى و جهد كن در مداواىدل خود، بدرستى كه نماز غافلان ، چراگاه ابليس لعين است . نسئل الله تعالى ان يغمرنا برحمته ، و يتغمدنا بمغفرته اذلا وسيلة لنا الاالاعتراف بالعجز عن القيام بوظائف طاعته ماسوال مى كنيم از خداى تعالى كه فراگيرد ما را به رحمت خود، و بپوشاند ما را بهآمرزش خود، زيرا ما وسيله اى نداريم مگر تصدق و اعتراف كردن به عجز و قصور خودنسبت به وظائف طاعت و فرمان حضرت او جل جلاله پس بعد از اتمام نماز، خود را به تعقيب نمازمشغول دار، از قبيل مبالغه در ذكر مخصوصا تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها و ازاخلاص و انقطاع از خلق و زارى به خداى تعالى در خواستن آمرزش گناهان و قبولىنمازت ، تا آنكه بردارد طاعت تو را بدست رحمت خود، بدرستى كهفضل او عميم و كرم او جسيم و رحمت او واسع وجود او فايض است و دانسته باش كه اينمحل قبولى است يعنى : اين وقت اجابت دعا مى باشد. خلاصه وظائف نماز و غير نماز آن است كه حضرت صادق صلوات الله عليه فرموده : احفظ ادب الدعاء فانظر من تدعو، و كيف تدعو و لماتدعو نگهدار ادب دعا خواندن را، پس ببين چه كسى را مى خوانى و چگونه مى خوانى و براىچه مى خوانى و محقق و ثابت گردان نزد خود، عظمت و كبرياى پروردگارت را و بهمعاينه ببين به چشم دلت عالم بودن او را به ما فى الضمير تو و به آنچه مكنون استدر دل تو، از حق و باطل و بشناس راه هلاك و نجات خود را تا مبداء دعا كنى و بطلبى ازخدا چيزى را كه هلاك تو در آن است در حالى كه تو گمان مى برى كه نجات تو در آنمى باشد. قال الله تعالى : و يدعوالانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا سوره اسراء آيه 11 مى خواند و طلب مى كند انسان چيز بد را،مثل آنكه چيز نيك را طلب كند و مى باشد انسان در كار خود شتابان . بارى فكر كن كه چه چيز مى خواهى و چه سوال مى كنى و ضمنا بدان كه حقيقت دعا،استجابت و اطاعت نمودن همه اعضاء و جوارح است از براى حق ، و به مشقت انداختن نفس استدر مشاهده پروردگار و ترك اختيار خود است جميعا و تسليم همگى امور است ظاهرا و باطنابه سوى خدا تعالى پس اگر بجا نياوردى دعا را به شروط خود، منتظر اجابت مباش ،بدرستى كه خدا عالم السر و الخفيات است بسا باشد كه دعا كنى به چيزى ومى داند كه خداى تعالى كه نيت تو غير آن است گفتند: بعضى از صحابه حضرترسول (صلى الله عليه وآله ) بعضى ديگر را كه شما انتظار باران مى كشيد به دعاىخود، ولى من انتظار سنگ مى كشم كه ببارد. و بدان كه اگر بدون فرموده و دستور الهى ما دعا كنيم از روى اخلاص ، خداى تعالىمستجاب مى گرداند به تفضل خود دعاى ما را، پس چگونه مستجاب نمى گرداند دعاى ما راو حال آنكه البته ضامن شده است استجابت كسى را كه بجا آورد شرائط آن را و سؤال كردند از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) از اسم اعظم فرمود كه : هر اسمى ازاسماء خدا اعظم است ، تو خالى كن دلت را از ماسوى الله و بخوان خداى را بههر اسمى كه خواسته باشى ، و در حقيقت نيست خداى تعالى را اسمى پست از سم ديگر،بلكه او خداى يگانه قهار است و فرموده پيغمبر خدا (صلى الله عليه وآله ) انالله لايستجيب الدعاء من قلبه لاه خدا مستجاب نمى كند دعائى را كه ازدل بازى كن بيرون آيد. و از جمله شرائط دعا آن است كه : خالص گردانى باطنت را لوجه الله فقط براىخدا پس آن وقت ، بشارت باد تو را به يكى از سه چيز، يا آنهمتعجيل مى كند براى تو آنچه را سوال كرده اى ، يا آنكه ذخيره مى فرمايد آن را بهبزرگتر از آن و يا آنكه برمى گرداند از تو بلاهاى گوناگون را به سبب دعاى تو،كه اگر بفرستد آن بلاها را به تو، هر آينه هلاك مى شوى . و فرموده رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه حق تعالى فرموده است : من شغلهذكرى عن مسئلتى ، اعطيه افضل ما اعطى السائلين كسى كهمشغول بگرداند او را ذكر من ، به طورى كه حاجت خود را فراموش كند من در عوض مى دهمبه او بهتر از آن را كه به حاجت طلب كنندگان مى دهم يعنى : اگر بنده عوض آنكه ازخدا حاجت بخواهد ذكر و تمجيد خداى را بگويد ومشغول گردد به ذكر خدا، بهتر از آنچه طلب مى كرد به او خواهد داد. حضرت صادق صلوات الله عليه فرموده : لقد دعوت الله مرةفاستجاب لى و نسيت الحاجة لان استجابته باقباله على عبده عنده دعوته اعظم واجل مما يريد منه العبد، و لو كانت الجنة و نعيمها الابدت ولكنلايعقل ذلك الا العاملون العارفون الفائزون صفوة الله و خواصه يك روزحاجتى داشتم و خدا را ياد كردم و ذكر او را گفتم ولى نام حاجت خود را نبردم ، با اينوجود، خدا حاجت مرا برآورد، به واسطه آنكه استجابت و روى كردن خدا به بنده خود هنگامدعاء خواندن ، بهتر و برتر است از حاجتى كه بنده دردل خود دارد (يعنى : حالت شوق و جذبه خداوند كه هنگام دعا،شامل حال دعا كنندگان مخلص مى شود و لذت اين جذبه چنان دلپذير است كه همه چيز رااز ذهن انسان خارج مى كند، حتى حاجت خود را هم فراموش مى كند) اگر چه آن حاجت بهشت وهمه نعمتهاى دائمى آن باشد، ولى اين معنا را نمى يابند مگر كسانى كه در اين راه كاركرده باشند و دوستدار و شناسا و بهره مند و برگزيده خدا و از بندگان خاص اوباشند و همين قدر كافى است در وظيفه دعا. و اگر در بعد از دعا بخوانى چيزى از قرآن را، سزاوار آن است كه تدبر كنى بعضى ازوظايف قرائت را، تا آنكه قيام كرده باشى به شروط آن وامتثال رسوم و حدود آن را نموده باشى چنانچه سزاوار است و آنچه وارد شده است در ثوابقرائت قرآن و ترغيب بر آن ، ما ذكر مى كنيم ملخص وظائف آن را و آن امرى چند است . وظايف قرائت قرآن 1- حضور قلب اول : حضور قلب است و ترك سخن گفتن با مردم و با نفس خود است و مفسرين در تفسيرقول خداى عزوجل كه فرموده : يا يحيى خذالكتاب بقوة سوره مريمآيه 12 چنين گفته اند كه : فراگير به جد و اجتهاد يعنى : به جد و جهد تمام ومجرد شو در نزد قرائت قرآن ، به برطرف كردن شغلها و مهمات خود. 2- تدبّر دوم : تدبر كردن در معانى قرآن و اين قسمتى است وراء حضور قلب ، به درستى كهانسان گاه باشد كه فكر او به غير از قران به يزى ديگر تعلق نگرفته باشد، آن وقت دل حاضر است اما تدبر در قرآن و آنچه در آناست از مواعظ و نصايح و زواجر نمى كند و مقصود از تلاوت قرآن تدبر در آن استچنانچه خداى تعالى فرمود: افلا يتدبرون القران ام على قلوب اقفالها آيا اين مردم تاءمل نمى كنند در قرآن يا آنكه بر دلهاى ايشان قفلهائى مى باشد.سوره محمد (صلى الله عليه وآله ) آيه 24 افلا يتدبرون القرآن ولوكان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا سوره نساء، آيه 82آيا تاءمل نمى كنند در قرآن ، چه اگر اين قرآن از نزد كسى غير از خدا مى بود هر آينهاختلافهاى زيادى در آن مى يافتند باز خداوند مى فرمايد: ورتل القرآن ترتيلا سوره مزمل آيه 4 ملايم بخوان قرآن را ملايمبخوانى از جهت آنكه ترتيل (يعنى : تاءنى و ملايمت متمكن مى گرداند آدمى را بهتدبر باطنى و فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): لاخير فى عبادة لافقهلها، و لاخير فى قرائة لاتدبر فيها خيرى نيست در آن عبادتى كه فهم در آننباشد و خيرى نيست در قرائتى كه تاءمل در آن نباشد. بارى هرگاه ممكن نشود تدبر مگر به مكرر خواندن مكرر خوانده شود و روايت كرده استابوذر رضى الله تعالى عنه كه : شب برخاسترسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و مشغول شد به عبادت و در اثناى قرائت ، مكرر مىنمود اين آيه كريمه را ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم فانك انت العزيزالحكيم سوره مائده آيه 118 اگر عذاب بفرمائى اين مردم را ايشانبندگان تو مى باشند و اگر ببخشائى آنها را، همانا تو خداوند غالب و دانا هستى . 3- تفهّم سوم : تفهم است و آن چنان است كه روشن و واضح سازى از هر آيه ، آنچه را كه لايق بهآن آيه مى باشد. زيرا قرآن مشتمل است بر ذكر صفات الهى وافعال او و احوال انبياء (عليهم السلام ) و تكذيب كنندگان ايشان واحوال ملائكه مقربين و ذكر اوامر و نواهى و ذكر بهشت و دوزخ و وعد و وعيد پس تاءمل كن در معانى اسماء و صفات تا منكشف شود بر تو اسرار آنها و منكشف گردد بهواسطه اسرار، دقائق و كنوز حقائق آن . گفت ابن مسعود: من اراد علم الاولين والاخرين فعليه بالقرآن هركس علم اولين و آخرين را خواسته باشد بر او بادخواندن قرآن و تاءمل تفهم در معانى آن چنانچه خداوند فرموده است :قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد الحبرقبل ان تنفد كلمات ربى و لوجئنا بمثله مددا سوره كهف آيه 109 بگواى محمد (صلى الله عليه وآله ) اگر درياها مركب باشند، براى اينكه تفسير كلمات خداىمرا شرح دهند، البته دريا تمام خواهد شد پيش ازآنكه كلمات پروردگار من تمام گردد،اگر چه به همين اندازه درياهاى ديگر هم كمك بياوريم . و فرمود مولاى متقيان حضرت على (عليه السلام ): لوشئت لاوقرت سبعين بعيرا منتفسير فاتحة الكتاب اگر بخواهيم پر از بار مى كنم هفتاد شتر را از كتاب ،در تفسير سوره حمد پس هر كه نفهمد معانى قرآن را در تلاوت خود، يا در گوش كردن آن، اگر چه در پست ترين مرتبه فهميدن باشد،داخل خواهد بود در قول الله تعالى : اولئك الذين طبع الله على قلوبهم وسمعهمو ابصارهم و اولئك هم الغافلون سورهنحل ، آيه 108 ايشانند كسانى كه مهر زده است خدا بر دلهايشان و گوشهايشان وديدگانشان ، در حقيقت آنان نا آگاهند. 4- خالى ساختن قلب از موانع چهارم : خالى ساختن خود است از اسباب منع تفهم بدرستى كه اكثر مردم را مانع است ازفهميدن اسرار قرآنى حجابهايى كه گذارده شده بر دلهايشان ، چنانچه محجوب مىگرداند ايشان را شياطين از فهم عجايب قرآن ، و برخى به سبب تفكر درشواغل جسمانى ، همچنان كه در نماز ذكر آن گذشت ،غافل مى باشند. چنانچه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرموده : لو لا انالشياطين يحومون على قلوب بين آدم ، لنظروا الى الملكوت اگر نبود كه شياطيندور مى زدند بر دلهاى بنى آدم ، هر آينه نظر مى افكندند ايشان به جانب ملكوت بنى آدم، هر آينه نظر مى افكندند ايشان به جانب ملكوت آسمانها. (يعنى ، طورى مى شدند كهمى توانستند ببينند ملكوت آسمانها را). و البته معانى قرآن و اسرار آن ، از جمله عجايبملكوتيه است ، و از جمله حجب و موانع آن اشتغال آناشتغال به تحقيق حروف و اخراج آنها است از مخارجش ، و لجاجت كردن در كلمات آن است ،بدون تفكر و تدبر و ملاحظه معناى آن . و بعضى گفته اند: اين كار شيطان است كهموكل است بر قراء، تا باز دارد ايشان را از فهم معناى كلام الهى . پس پيوسته وامى دارد ايشان را به مكرر كردن حروف و كلمات ، و بهخيال ايشان مى اندازد كه اين حروف را از مخرج خود ادا نكردى ، پس مى باشد همت اينقارى مقصور و مصرف بر اداى مخارج حروف . پس چگونه منكشف مى شود از براى اومعانى قرآن . و اين بزرگترين مضحكه شيطان است ، از براى كسى كه مطيع تلبيسشيطان گردد و بعضى ديگر آن است كه مبتلا است از دنيا به خواهش نفسانى ، به طورى كه مفتون استنفس او بر دنيا، پس بدرستى كه اين سبب قساوت و تيرگى او شود. و آن تيره گىمانع مى شود كه حق در دل او تجلى كند. و آن تيره گى مانع مى شود كه حق دردل او تجلى كند. و آن نيز از اعاظم حجابهاى قلب است ، و به همين واسطه محجوب مىگردند. بسيارى از مردمان . و هر چند شهوتهاى نفس و خواهشهاى دنيا، بيشتر بر روى هم مى ريزد،تيرگى دل زيادتر مى شود و بعد آدمى از اسرار الهى بيشتر مى گردد. و از اينجا استكه فرموده است رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): الدنيا و الاخرة ضرتان ، بقدر ماتقرب من احديهما تبعد من الاخرى دنيا و آخرت مانند دو هوو هستند كه هر قدرنزديكى بجوئى به خشنودى يكى ، از خشنودى ديگرى محروم و دور خواهى بود. 5- مخصوص گردانيدن نفس پنجم : مخصوص گردانيدن نفس خود است به هر خطابى كه در قران است ، از امر و نهىو وعد وعيد. و تقدير كردن اينكه مقصود و مورد خطاب در آيات ، همه مسلمانهاى روى زمين درهر زمان است كه يكى از مسلمانها خودش مى باشد و همه جا خطابات را راجع به نفس خودداند. و همچنين است چون بشنود قصه هاى اولين و انبياء (عليه السلام ) را. لاجرم آگاه باش كه مجرد قصه مقصود نيست ، بلكه مقصود اعتبار گرفتن مسلمانها از اخبارگذشتگان است . و اعتقاد مكن كه هر خطابى كه خاص قومى است در قرآن ، مراد به آن قومخصوص باشد. مثلا خداوند در سوره مباركه طه آيه 80 و 81 خطاب بهقوم بنى اسرائيل مى فرمايد: خطاب به قوم بنى اسرائيل مى فرمايد: يا بنىاسرائيل قد انجيناكم من عدوكم و واعدناكم جانب الطور الايمن و نزلنا عليكم المن والسوى كلو من الطيبات ما رزقناكم ولاتطغوا فيحل عليكم غضبى و منيحلل عليه غضبى فقد هوى اى بنىاسرائيل ما شما را از دست دشمن بى رحم نجات داديم و با شما وعده گذاشتيم در وادى ايمنو كوه طور، تا به مناجات موسى ، كلام حق را بشنويد و براى شما هنگام سرگردانى دربيابان ، من و سلوى فرستاديم حالا كه نجات پيدا كرديد و دشمن شما را بينرفت ، هوشيار باشيد كه از روزى حلال ، و طيب ، بخوريد، و مبادا در خوردن روزىحلال اسراف و زياده روى و طغيان كنيد، زيرا نتيجه اسراف و زياده روى در خوردن ، غضبخداست و هر قوم و يا هركس ، مشمول غضب من گردد، البته خوار و هلاك خواهد شد اين دوآيه مورد خطاب به بنى اسرائيل بود، در زمان حضرت موسى (عليه السلام ) اما در حقيقتدستور اكيد است براى همه انسانها در طول تاريخ ، كه درخوردن اسراف و طغيان نكنند،وگرنه البته مورد غضب خدا واقع شده و خوار وذليل و هلاك خواهند شد و تاريخ پر است از نابودى اقوام و افرادى كه در خوردن اسرافكردند و هلاك شدند ولى متاءسفانه در هر دوره و زمان ، چشم عبرت بين ، خيلى كم است . بدرستى كه قرآن وسائر خطابهاى شرعيه كه وارده است از باب اياك اعنى و اسمعىيا جاره مى باشد. (يعنى : به در مى گويم تا ديوار بشنود) و همه آنها نور وهدايت و رحمت است مر عالميان را و از اين جهت است كه امر نموده خداى تعالى كافه خلق رابه شكرانه نعمت كتاب خود. لذا فرموده است : و اذكروا نعمة الله عليكم و ماانزل عليكم من الكتاب و الحكمة يعظكم به سوره بقره ، آيه 231 يادآوريد نعمت خداوند متعال را بر شما، و آنچه را كه بر شما فرو فرستاده ازقبيل كتاب و حكمت ، خدا مى خواهد شما را به آن وسيله اندرز فرمايد آنگاه با هوشيارىتقدير كند در دل خود كه مقصود از قرآن ، منحصر درس و خواندن آن نيست بلكهمثل خواندن بنده است نوشته آقاى خودش را، كه نوشته باشد به او تدبر نما در اينكاغذ و به مقتضاى فرموده آقاى خود عمل كن . حكيمى گفته است كه اين قرآن ، آورده است براى ما از نزد پروردگار ما عهدهاى او را، تاما تدبر كنيم آن ها را در نماز خود، و مطلع شويم بر آنها در خلوتها، و بشماريم ، آنهارا جزء فرمانهاى خدا، بر وجهى كه سنتهاى پيرو شده راامتثال نمائيم . 6- تاثّر ششم : تاءثر است و آن چنان است كه شخص متاءثر شود به آثار مختلفه آن ، به حسباختلاف آيات پس به هم رسد از براى او به حسب فهميدن معانى مختلفه ، حالتى كهمتوجه شود نفس او به همان حالت كه فهميده است مثلا اگر آيه خوف را بفهمد، نفس اوخائف گردد و يا آيات وعده و نعمتهاى بهشتى را بفهمد، شادمان گردد. و على هذاالقياس ساير آيات هم بر اين قياس باشد پس استعداد، اين تاءثر را بهم مىرساند، و نفس او متاءثر و منفعل مى گردد، وحاصل مى شود او را خشيت و تاءثر، و هر قدر غالب گردد شناختن او، آن شخص غالب ترمى گردد، به درستى كه تنگ گرفتن دل در اكثر اوقات ، غالب است بر عارفان . پس ذكر مغفرت و رحمت ، مقرون است به شروطى چندت كه قاصر است عارف از رسيدن وادراك آن ، و خداى تعالى فرموده : و انى لغفار لمن تاب و امن وعمل صالحا ثم اهتدى سوره طه آيه 82 به درستى كه من بسيارآمرزنده هستم نسبت به كسى كه توبه كند و ايمان داشته باشد و كار شايسته بنمايد وسپس راه به سوى مرا نيز يافته باشد خداوندمتعال ، مقرون گردانيده مغفرت خود را به چهار شرط: توبه ، ايمان ،عمل صالح ، و هدايت . و همچنين است قول خداى تعالى : و العصر ان الانسان لفى خسر الا الذين امنوا وعملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر سوگند به عصرهمانا همه انسان ها در زيانكارى ، مى باشند مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايستهو نيك كنند، و سفارش به راستى و درستى و سفارش به شكيبائى نمايند. بيرون بودناز زيان نيز به شروط اربعه مى باشد: ايمان ،عمل صالح ، وصيت به حق و وصيت به صبر. و در جاى ديگر مختصر اشارتى فرموده به شرط واحدى ، كه جامع همه شروط مذكورههست ان الله قريب من المحسنين سوره اعراف آيه 56 بدرستىكه رحمت خداى تعالى نزديك است به نيكوكاران چه آن كه احسان ، جامعكل شرائط است و تاءثر بنده به تلاوت قرآن آن است كه بگردد و متاءثر و منقلب شودبه صف آيه اى كه تلاوت مى نمايد به طورى كه در نزد خواندن آيه وعيد و عذاب ،ضعيف و نحيف شود از خوف الهى و از ترس شدت عذاب و در نزد خواندن آيه وعد و رحمت ،شكفته شود و اميدوار و خوشحال گردد به رحمت الهى و در نزد ذكر اسم خدا سر فرودآورد از راه تواضع و خضوع مر جلال خدا را. و نزد ذكر كفار و آن چه كفر است كه نسبتبه خداى تعالى داده اند: مثل نسبت دادن زن و فرزند به او، از روى حيا از قبحاقبال و اقوال كفار تكبير و تقديس الهى بگويد كه سبحانه و تعالى عمايقولون علوا كبيرا سوره اسراء، آيه 43 پاك و منزه است خداى تعالىاز آن چه مى گويند، برترى شايانى و در نزد ذكر جنت ، برانگيزد از باطن خود شوقبه سوى آن را و در نزد دوزخ به لرزه در آيد اندامش از خوف آن . فرمود حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) به ابن مسعود كه : بخوان بر من قرآن راابن مسعود گفت : پس گشودم سوره نساء را و چون رسيدم به آيه : فكيف اذا جئنا منكل امة بشهيد و جئناك على هولاء شهيدا سوره نساء آيه 41 پس چگونهبود وقتى كه از هر طايفه اى گواهى را بياوريم و بياوريم تو را بر ايشان براىگواه بودن آنگاه ديدم كه پر شد چشمهاى مبارك آن حضرت از اشك ، پس گفت به من كه :بس است حالا. اين گريه از جهت استغراق اين حالت است در دل آن حضرت و قرآن جز اين نيست كهخواسته شده است براى تحصيل اين احوال و طلب جلوه نمودن ايناقوال به دل و عمل كردن به آن . و فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): اقرء و القرآن ما ائتلفت عليه قلوبكم ، ولانت جلودكم ، فاذا اختلفتم فلستم تقرؤ انه بخوانيد قرآن را هر مقدارى كه الفت بگيرد بر آن دلهاى شما، و نرم شودپوستهاى شما چه آنكه هرگاه پراكنده خاطر شويد، نتوانيد خواند ان را. قال الله تعالى : انما المؤمنين الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهماياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون سورهانفال آيه 2 مؤمنين آنانند كه هرگاه ياد كرده شود خداى تعالى به ترس افتددلهاى ايشان ، و هر وقت خوانده شود بر ايشان آيتهاى او، افزوده گردد ايشان را ايمان ودر همه حال بر پروردگار خود توكل مى كنند، والا مشقت حركت دادن زبانقابل تحمل و سهل است . و روايت شده كه آمد مردى نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) تا قرآن ياد گيرد پسچون رسيد به قول خداى تعالى : فمنيعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره سورهزلزال آيه 7 و 8 لاجرم هر كه بكند به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك را، مى يابدآن را و هركه بكند به اندازه سنگينى ذره اى كار ناشايسته اى را، مى يابد آن را. پس آنمرد گفت : همين مرا بس است آنگاه رفت پس گفترسول خدا (صلى الله عليه وآله ): انصرفالرجل و هو فقيه رفت اين مرد در حالى كه فقيه گرديد. و اما تلاوت كننده به زبان ، كه معرض از عمل باشد، سزاوار است بهقول حق تعالى كه فرموده : ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يومالقيمة اعمى سوره طه ، آيه 124 هر كه روى گرداند از ذكر و ياد من، لاجرم زندگانى او تنگ و درهم خواهد بود و ما محشور مى كنيم آن را در روز قيامت بهحال كورى . و جز اين نيست كه نصيب زبان ، تصحيح حروف است وترتيل آنها، و نصيب عقل ، تفسير معنا است ، و نصيبدل ، پند گرفتن و تاءثير امر و نهى است در آن . 7- ترقّى هفتم : ترقى است و آن توجه قلب و عقل است به سوى قبله حقيقى و شنيدن سخن خداىتعالى است از خود حضرت عزت ، نه از خود. و قرائت كننده قرآن را سه درجه مى باشد، كمتر درجه اش آن است كه تقدير و فرض كندكه گويا آن را بر خداى تعالى مى خواند و ايستاده در برابرش و او نگاه مى كند بهسوى او و گوش مى نمايد به او، پس مى باشدحال او نزد اين تقدير حال سوال و تضرع وابتهال . درجه دوم آنكه شهادت دهد به دلش كه گويا حضرت حق تعالى خطاب مى فرمايد با اوبه لطف و راز مى گويد به او به انعام و احسان خود، و اين بنده در مقام حياء و تعظيماست نسبت به احسان او و در مقام گوش دادن است به گفتار او و در مقام فهميدن راز او است . درجه سوم آن است كه ببيند در كلام ، متكلم را و در كلمات صفات الهى را ملاحظه كند ونظر كند به دلش و به قرائتش و نه به سوى تعلق انعام ، از آن حيثيت كه او منعم استبر او، بلكه همت خود را مقصور گرداند به متكلم و باز دارد فكرش را بر او و مستغرقشود در مشاهده آن ، و اين درجه مقربان است و از اين مرتبه خبر داده است حضرت صادقصلوات الله عليه به قول خود: لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه ،ولكنهم لايبصرون همانا به راستى كه خداوندمتعال ، بروز كرده است براى مخلوق خود، در سخن خود، وليكن مردم درك نمى كنند و چونسوال كردند از آن حضرت نسبت به حالتى كه در نماز هنگام تكرار اياك نعبد و اياكنستعين لاحق احوال آن حضرت مى شد به طورى كه مى افتاد و غش مى كرد پس چونفاقت حاصل شد، از آن حضرت سوال كردند نسبت به آنحال فرمودند كه : پيوسته مكرر مى خواندم آيه را بردل خود، تا آنكه شنيدم آن را از متكلم اصلى آن ، پس برپا نماندم از قدرت او.
|
|
|
|
|
|
|
|