بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اسرار نماز, حکیم ملا محسن فیض کاشانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ASRAR_01 -
     ASRAR_02 -
     ASRAR_03 -
     ASRAR_04 -
     ASRAR_05 -
     ASRAR_06 -
     ASRAR_07 -
     ASRAR_08 -
     ASRAR_09 -
     ASRAR_10 -
     ASRAR_11 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
مقدمه
پنج نامه بسيار مهم از عارف كامل كيميا نظر مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى
نامه اول از حضرت حاج شيخ قدس سره به يكى از سالكان وادى طلب
نامه دوم از حضرت شيخ قدس سره در پاسخ كسى كه طالب علم كيميابود:
نامه سوم از حضرت حاج شيخ قدس سره به يكى از ساداتعلماى دزفول :
نامه چهارم از حضرت حاج شيخ قدس سره به يكى از ساداتعلماى دزفول :
نامه پنجم از حضرت حاج شيخ قدس سره در پاسخ نامه يكى از ارادتمندانخويش :
سخن ناشر
مختصرى از زندگى علامه فيض كاشانى
مقدمه
درِ اول : اذان و اقامه
درِ دوم : ادعيه افتتاحيه ، تكبيرات هفتگانه
درِ سوم : تفسير سوره حمد
درِ چهارم : سوره قدر وتوحيد
درِ پنجم : ركوع
درِ ششم : سجود
درِ هفتم : قنوت
درِ هشتم : تشهد
تسليم
خاتمه
اسرار نماز
مختصرى از زندگانى حاج شيخ
سفر آدمى به سوى خدا
نماز ستون دين
اهميت و اسرار نماز
اسرار سوره حمد
چشمه آب حيات
اعتقاد اهل سنت
نظريه حاج شيخ درباره صراط مستقيم
اسرار نماز، تاءليف : عالم ربانى شهيد ثانى
مختصرى از زندگى شهيد ثانى ره
مقدمه مترجم
مقدمه مؤلف
حاصل ترجمه
مقدمه : شامل سه مطلب
اسباب تفرقه باطن
فصل اول : در مقدمات نماز
1 - طهارت
2- ازاله نجاست
3- ستر عورت
4- لباس ظاهرنماز گزار
5- مكان نماز گزار
6- وقت نماز
7- قبله
فصل دوم : مقارنات نماز
1- قيام
2- دوام بقيام
3- نيت
4- تكبيرة الاحرام
5- قرائت
6- ركوع
7- سجود
8- تشهد
9- سلام
وظايف قرائت قرآن
1- حضور قلب
2- تدبّر
3- تفهّم
4- خالى ساختن قلب از موانع
5- مخصوص گردانيدن نفس
6- تاثّر
7- ترقّى
8- تبرّى
فصل سوم : منافيات نماز
1- منافيات اقبال دل
2- منافيات صحت نماز
3- ريا
4- عجب
خاتمه
نماز جمعه
نماز عيد
نماز آيات
نماز طواف
نماز جنازه
نماز نذر و عهد و...
نكته مهم در اسرار باطنى نماز
شعر
ضميمه
تعقيبات
اذكار مهم
چند نكته مهم براى اهل ذكر
چند دستور ختم
مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذين جعل الصلوة طريقا لذكره ، و معراجا لعباده ، و عمودا لدينه والصلوة و السلام على خير خلقه محمدا صلى الله عليه و اله ، و على وصيه و روحه علىبن ابى طالب صلوات الله و سلامه عليه و على ساير اوصيائه المعصومين ، سيما حجةبن الحسن العسكرى ، القائم بامره ، عجل الله فرجه الشريف
در اين مجموعه ، سخن از نماز است سخن از پيوند انسان خاكى با خالق يكتا و يگانه عالمو نماز راه اين عروج روحانى است نماز نردبان انسان در سيرتكامل است نماز تسبيح انسان و حركت به سوى نور مطلق است نماز ذكر است و ياد تنهايگانه مطلق ، معبود رحيم و لطيف و بى نياز. نماز خاكسارى انسان حقير است در برابرذات بى انتهاى حق تعالى است .
لازم به ذكر است كه قبل از نشر اين اثر، به چاپ كتاب شريف نشان از بىنشانها همت گمارديم كه با سعى و اهتمام حقير به زيور آراسته شد و در اين راه عدهزيادى متحول شده و در پى اصلاح اعمال خويش و توجه و عنايت بيشتر نسبت به نمازبرآمدند.
مرحوم پدرم كرارا به همه علاقمندان سفارش مى فرمودند: كه طريقه حقير طريقتى استكه تمام مطالب شرع مقدس را نهايت اهتمام دارد خصوصا نماز، كه هرچه زحمت و توجهاست به نماز معطوف داريد تا مورد رحمت الهى واقع شويد.
لذا در اين راستا، گامى ديگر برداشته و تصميم به نگارش كتاب اسرار نمازنمودند كه اميد است مورد عنايت درگاه حق واقع شود و مؤمنين و مؤمنات از مطالب آن بهرهمند گردند. لازم به تذكر است كه مجموعه حاضر الحق والانصاف راجع به اسرار نمازيكى از بهترين مجموعه هاست و مشتمل بر سه قسم است : يك قسم آن به قلم مرحوم پدرم ،و دو قسم ديگر به قلم عالم ربانى ملا محسن فيض كاشانى و شهيد ثانى ، رضوان اللهعليهما به رشته تحرير درآمده است . مطالعه اين كتاب سبب تجمع خاطر و اصلاحنواقصات نماز مى شود و براى كسانى است كه بخواهند با اخلاصكامل به درگاه الهى بشتابند و اميد است با مدد الهى وتوسل به مقام معنوى اين سه بزرگوار، توفيق درك و فهم معانى باطنى نماز را كسبنمايند.
چنانكه خداوند فرموده است : و استعينوا بالصبر و الصلوة در همهامور، انسان بايد از صبر و نماز كمك گيرد، و اين مقام در صورتىحاصل مى شود كه نماز با حضور قلب انجام شود. حضرت صادق - عليه السلام -فرمودند: هركسى نماز بخواند و معصيت كند، بداند كه نمازش ‍ نماز نيست . چنانكهخداوند فرموده است : ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر و درحديثى ديگر روايت شده كه از نماز، آن مقدار موردقبول و اجابت قرار ميگيرد كه توجه انسان به معانى باطنى آن باشد.
از پيغمبر خدا -صلى الله عليه وآله - روايت شده است : لايزال الشيطان ذعرا عن المؤمن ما حافظ على الصلوات الخمس ، فاذا ضيعهن تجراءعليه و اوقعه فى العظام يعنى : هميشه شيطان ترسان است از مؤمن مادامى كهمحافظت مى نمايد بر نمازهاى پنجگانه ، پس هرگاه ضايع نمايد نماز را به ترك آدابو ترك كند شيطان بر او جرى مى شود و او را در گناهان بزرگ مى اندازد.
لذا جناب آقاى رضا مرندى گرد آورنده اين مجموعه كه از مريدان واقعى مرحوم پدرم مىباشند از جمله كسانى هستند كه نهايت بهره را از كتاب نشان از بى نشانها بردهاند و در گرد آوردند اين مجموعه ، اهتمام كامل نموده اند. اميد است عندالله ماءجور باشند.
در پايان همه مؤمنين و مؤمنات به اين نكته توجه داشته باشند كه روح همه عبادات اعماز نماز و ذكر و... ولايت ولى الله اعظم ، مولاى متقيان على بن ابى طالب صلوات اللهو سلامه عليه است و بقول ملاى رومى (قدس ‍ سره ).

اينهمه گفتيم ليك اندر بسيج
بى عنايات خدا، هيچيم و هيچ
بى عنايات حق و خاصان (1) حق
گر ملك باشد سياهستش ورق
در خاتمه از برادر ارجمند جناب آقاى شمس فراهانى مديريت انتشارات فراهانى كه ازپيروان مولاى متقيان و از علاقمندان مرحوم پدرم مى باشند وبا عشق و اخلاص در نشر وطبع اين اثر همت گمارده اند، تشكر نموده ، و توفيق ايشان را از خداوند منان خواستارم .(سوى ذى الحجة الحرام ، 1418). العبد الفانى نجم الدين على مقدادى اصفهانى .
پنج نامه بسيار مهم از عارف كامل كيميا نظر مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى 
نامه اول از حضرت حاج شيخ قدس سره به يكى از سالكان وادى طلب
به عرض عالى مى رساند اميد است به الطاف الهى سرگشتگان وادى طلب به مقصدبرسند. و لنعم ما قال :
دست از طلب مدار كه در طى اين طرق
از پا فتادنى كه به منزل رسيدن است
و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد رفع اجرهعلى الله و ان الله غفورا رحيما . (سوره نساء آيه 100).
بارى ! اولا كه امروزه در بسته است و آن طرق سابق تماما مسدود است ولى آنچه كه امروزتكليف است : نخست نماز اول وقت است ، دوم اهتمام در حضور قلب در وقت نماز و اين كارمثل خوشنويسى است و به يك روز و دو روز درست نمى شود وطول زمان لازم دارد از او كه گذشت بيدارى پيش ‍ از صبح است :
هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ
از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود
بين الطلوعين را به چهار قسمت تقسيم كنيد: يكى اذكار و تسبيح ديگرى ادعيه سوم قرائتقرآن ، و بالاخره فكرى در اعمال روزه گذشته اگر موفق به طاعتى بوده ايد شكر كنيدو اگر خداى ناكرده ابتلاء به معصيتى يافته ايد، استغفار كنيد ديگر آنكه هر روزصدقه دهيد، ولو به وجه مختصر شبها، قدرى در بى اعتبارى دنيا و انقلاب آن فكرنمائيد و ملاحظه كنيد كه دنيا با اهل دنيا چگونه سلوك مى كند.
نامه دوم از حضرت شيخ قدس سره در پاسخ كسى كه طالب علم كيميابود:
اى طلب راه خدا و اى سالك طريق هدى !
جستن گوگرد احمر، عمر ضايع كردن است
روى بر خاك سيه آور كه يكسر كيمياست
و شيخ بهائى عليه الرحمه مى فرمايد:
گيرم كه نحاس را تو زر كردى
زر كن مس خويشتن اگر مردى
اى برادر يقين دان كه قنطار طلاى احمر، براى كسى كه از اين عالمداخل آن عالم شد، به قدر ذره اى نفع و اثر ندارد.
چنان فرض كن كه انسان عمرى را صرف نمود و آن علم را پيدا كرد؛ بعد امر بهانتقال به آن عالم شد، از اينجا كه رفته در آنجا هم ذره اى نفع ندارد پس ‍ اكسيرىحاصل كن كه براى آن عالم بدرد خورد و آن اكسير را حضرت حق توسط پيغمبر بر حق ،حضرت محمد بن عبدالله عليه الاف التحية و الثناء براى شما آورده است و هو: و استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لكبيرة الا على الخاشعين انسانبايد ابتدا مقدمه آن را كه خشوع است پيدا كرده و سپس درصدد ساختن آن اكسير برآيد، كههركس داراى آن مقام شد، يقينا رستگار شده است ولى همين قدر بدانيد كه همچنانكه اگركسى بخواهد خوشنويس شود، به آسانى ممكن نيست و بايد زحمت بكشد و مواظبت نمايد، تادرست شود و از همان اول مرتبه ممكن نيست ، همچنين حضور قلب ، براى انسان از ابتدا،مشكل است . بايد مقيد شد كه نماز در اول وقت گزارده شود و براى انجام نمازها دراول وقت بايد، از هر كارى دست كشيد، سپس لازم است كه معانى كلمات نماز را درك كرد،آنگاه نكات و مزاياى ديگر بارى سعى كنيد كه معانى نماز را خوب بفهميد و در هنگامقرائت ، به معانى مزبور توجه نمائيد، و در طريقه حقيراصل همه كارها، توجه به معانى نماز است ، بعد چيزها ديگر
.
نامه سوم از حضرت حاج شيخ قدس سره به يكى از ساداتعلماى دزفول :
تا آنجا كه مى توانيد در امر نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و تلاوت چند آيه ازقرآن با تدبر در معانى آن ، در سحرها مداومت نمائيد. نمى دانم چه دوره اى شده است كهوقت بودن سر كار به قدرى موانع داخلى و خارجى غلبه كرد كه بهكل از مقصد و مقصود باز مانده ايم . بعضى مطالب است كه به كتابت در نمى آيد. بارىدو مطلب را خاطر نشان سركار مى كنم :
اول : آنكه انسان بايد جد و جهد كند تا اطمينان نمايد كه طريقى را كه مى خواهد سلوككند طريق حق است . آنگاه كه حقيقت طريق معلوم شد اگر چند روزى فتح باب نشد، سالكنبايد دلتنگ شود نه آنكه انسان از اول بدون آگاهى وارد طريق شود و در آخر همچنانمشكوك باشد، كه آيا اين طريق حق است ؟ و يا اين راهنما راستگو است يا دروغگو و به خودبسته است ؟
دوم : آنگه اگر انسان به وظايف خود عمل كند، خداوند مطالب را در هر وقت و هرجا كهباشد به او مى رساند. و استعينوا بالصبر و الصلوة در باطن نماز تعمقنمائيد و رساله اسرار الصلوة را كه از شهيد ثانى است به دست آوريد و قدرىدر آن نظر نمائيد. همچنين در قرآن تاءمل كنيد، و از مناجات خمس عشره هر روز صبح يكى رابخوانيد، وقتى به اتمام رسيد از اول شروع كنيد آيه و من يتق الله ،يجعل له مخرجا، و يرزقه من حيث لايحتسب ، و منيتوكل على الله فهو حسبه ، ان الله بالغ امره ، قدجعل الله لكل شى ء قدرا . سوره طلاق آيه 3
را با تدبر در معانى آن مشغول باشيد، انشاء الله اميد است كه كارها اصلاح شود:
هله نوميد نباشى چو تو را يار براند
اگر امروز براند نه كه فردا بخواند
گربه روى تو ببندد همه درها و گذرها
در ديگر بگشايد كه كسى آن راه نداند
چون دم ميش نماند، زدم خودم كندش پر
تو ببين كين دم يزدان به كجاها رساند
نامه چهارم از حضرت حاج شيخ قدس سره به يكى از ساداتعلماى دزفول :
عرض مى شود به تمام احباء اظهار فرمائيد كه طريقه فلانى غير از طريقى است كهشنيده ايد همه بدانند كه طريقه حقير، طريقتى است كه تمام مطالب شرع را نهايت اهتمامدارد، خلاف باقى طرق كه به مطالب شرعيه خيلى بى اعتناء هستند.
مثل آقا سيد حسين مرتاض كه گفت : اگر معصوم هم بگويد صوم ايام البييض خوب است ، گوش به حرف او نمى كنم در طريقه حقير، خصوصا نماز خيلى مورد توجهاست كه هرچه زحمت و توجه است به نماز معطوف داريد.
و اعلموا رحمكم الله ان مدار الامر يدور على ثلاثة اشياء: السهر واكل الحلال ، و التوجه فى الصلوة و حضور القلب فيها
بدانيد و آگاه باشيد خداوند رحمت كند شما را براستى كه اساس طريقت حقير بر اينسه پايه ، محكم و استوار است : بيدارى سحرها، غذاىحلال و توجه به نماز و حضور قلب در هنگام نماز.
نامه پنجم از حضرت حاج شيخ قدس سره در پاسخ نامه يكى از ارادتمندانخويش :
بنام او كه شوكت و شاءنش بس ارجمند است اى برادر و رفيق و همراه و دوست مهربان من !نامه تو را خواندم و گفتارت را دريافتم و حال و بالت معلومم گرديد. به پاسخ نامهات با فقدان اسباب لازم كه موجب هماهنگى مرقومه و جوابش مى شود، مبادرت نمودم اينكبا استعانت از خداوند متعال معروض مى گردد: اى سواره بر اسب ابى عصام كه آن را ازمكارى كرايه كرده اى و آن همچون الاغى است كه به سبب لگام و دهانه اش از رفتنبازمانده است درباره ابتلاء و گرفتارى خود در چنگ مردمان پست و فرومايه ، بينديشپس بدون ترديد چنين ابتلائى به سبب كفران نعمتى است كه در مصاحبت اخيار و بزرگانكرده اى و به مكافات آن ، خداوند متعال تو را گرفتار فرومايگان نمود، تا شناساىقدر و ارزش مصاحبت عزيزان و بزرگواران باشى اينكه شفاى تو از بيمارى عطش دراستفاده از خيار است در آن اشارتى است تا بدانى كه حرارتى كه بر اثرمصاحبت با مردمان بد و شرور در مزاج آدمى پديد مى آيد، جز به وسيله سردى و برودتمصاحبت با نيكان و مردان صالح ، زائل نميگردد (توضيح آنكه كلمه خيار بهمعنى مردمان نيك نيز هست ) و اما سخن تو كه : اگر استخاره مساعدت و يارى نمايد...آيا نشنيدى سخن آن آزاده را كه گفت : در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست گفتهبودى كه : اختيار خوردن خيار كردم ؛ بدان كه اختيار، عين اضطرار است و حرارت مزاج ،تو را در خوردن خيارت ناچار كرده است . پس انديشه كن و بدان اينچنين اختيار، عيناضطرار است ، و نيز از سخن اخيار براى تو گواه مى آورم :
اين جفاى خلق با تو در جهان
گر بدانى گنج زر باشد نهان
خلق را با تو كج و بدخو كند
تا تو را ناچار رو آنسو كند
پس همچون پشه از اين مرتبه مورد اعتماد و ماءنوس خود، به سوى مرتبه بالاترى كهمرتبه حق است ترقى نموده و با چشم دل و نه با چشم سر بنگر، پس در گردش نظرخويش انديشه نما و بشنو كه چه مى گويند:
چشم دل باز كن كه جان بينى
آنچه ناديدنى است آن بينى
چون با پاى سلوك بيابانهاى خشك و بلند و پست اين باديه را پيمودى ، به جهانىگسترده خواهى رسيد و از مضايق و مهالك ، رهايى خواهى يافت و به باغستانها و درختانو چشمه ها و جويباران معنى دست خواهى يافت اما بدان كهوصول به اين حقايق شقايق و آن شقايق حقايق ، جز با بريدن از وابستگى ها و علائقدنيوى حاصل نشود.
از حقيقت بر تو نگشايد درى
زين مجازى مردمان تا نگذرى
ليكن مادام كه چشم بر اين متاع بى قدر و اين دنياى پست ، دوخته دارى ، بدان كه معاملهتو با زيان همراه ، و اساس حيات معنويت ، همان تباهى است و روى تو در قيامت عبوسخواهد بود، و گمان مبر كه زيركانه عمل مى كنى پس از اين خانه هلاك ، پهلو تهى كن وروى بسوى خانه آخرت نما، تا روى تو خرم گردد و ديده ات به سوى پروردگارناظر و روشن شود و در اين مقام است كه توانى گفت : حمد و سپاس خداوندى را كه حزن واندوه از صفحه دل ما زدود. اما تا وقتى كه در اين دنياى دون كه خانه حزن و محنت است مقامگزيده اى چگونه مى توان دعوى كرد كه : حمد و سپاس ‍ خداوندى را است كه حزن و اندوهما را زائل ساخت .
پس مكرر در اين نامه بنگر و نظر و بصيرت خويش در معانى آن بگمار، شايد كه بهمعانى برخى از آنچه براى تو نگاشتيم ، دست يابى و شايد كه خداوند بعد از آنگشايشى در كار فراهم فرمايد دعاوى تو باشد از الفاظ بگذر ودل در معانى بند كه منظور از گفته ها مفاهيم و معانى است . اينك مركب قلم به خشكىگرائيد و قلم از حركت باز ايستاد. پس اگر تواهل و شايسته هدايت باشى همين مقدار از سخن ، تو را كفايت مى كند مطلق حمد و ثنايش درآغاز و انجام از آن خداوند است و سلام بر آن كس كه طريق هدايت پيمايد.
اين نامه را بنده جانى فانى حسنعلى اصفهانى ، در نهايت عجله و شتاب تحرير نمودم .
سخن ناشر 
بنام خدا
سپاس مى گذارم الطاف ربانى خداوندگار را كه به اين بنده ناچيز منت نهاد و توفيقارزانى داشت كه كتابى در مورد نقش انسان ساز نماز و اسرار آن ، به قلم سه تن ازبزرگان دين و اهل يقين ، مرحوم ملامحسن فيض كاشانى ، حاج شيخ حسنعلى اصفهانى وزين الدين شهيد ثانى (قدس سر هم الشريف ) بزيور چاپ آراسته ساخته و به مردمدرست انديش تقديم دارم . بزرگانى كه همانند ستارگان درخشان در آسمانى نورانىهشيارانى در ميان مستان ، عارفانى ارجمند و گرانقدر در جهان تشيع و سالكان حقيقىطريقه بندگى و عشق مى باشند.
اميد كه با اين قدم ، خداى بخشاينده پدر و مادرم را كه نخستين آموزگارانم در انديشه وعقيده بوده اند، غريق رحمت و آمرزش خود ساخته و به آنان پاداش پر شكوه ارزانى دارد واين گام را مايه خير و بركت اين سرا و سراى جاودانه ام قرار دهد، بجاست از سرور مكرم، و استاد عزيز جناب آقاى على مقدادى خلف صالح مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانىسپاسگزارى نمايم كه مقدمه اى بر اين كتاب مرقوم فرمودند و همچنين از دوست ارجمندمجناب آقاى رضا مرندى كه زحمات بى دريغى در آماده سازى اين كتابتقبل نموده اند سپاسگزارى نمايم و سعادت و سلامت همگان را در راه بندگى و سلوك الىالله آرزو نمايم . بار خدايا، به بزرگى و عظمت و صف ناپذيرت ، اين خدمت ناچيز را ازما بپذير و جويندگى و پويندگى در كتاب هستى را به ما تعليم فرما.
آمين يا رب العالمين . شمس فراهانى
مختصرى از زندگى علامه فيض كاشانى 
محمدبن مرتضى بن شاه محمود، ملقب به محسن ، از بزرگترين علماى اماميه قرن يازدهمهجرى ، معاصر شاه عباس ثانى است كه در فقه و حديث و تفسير و فلسفه ، صاحب نظرو تاءليفات گرانبهايى دارد. وى از پيشروان روش جمع بيناصول شريعت و طريقت و حكمت بود. در مقدمه محجة البيضاء آمده است كه ملامحسنفيض در چهار ميدان ، گوى سبقت از همگان ربوده است وى با بسط مبانى فلسفى و تطبيقآن با مبانى شرعى از ساير دانشمندان ممتاز گرديده است و در كثرت و تنوع تاءليف ،سرآمد دانشمندان بشمار مى رود؛ در كتاب زهرا الربيع آمده : استاد محقق ، ملامحمد فيضكاشانى صاحب وافى و مؤلف نزديك به دويست كتاب و رساله ، در قم پرورشيافت و چون شنيد كه سيد ماجد بحرانى (ملاصدرا) به شيرازرحل اقامت افكنده ، به آن شهر عزيمت كرد و علوم عقلى را از استاد فراگرفت و بدامادى اومفتخر گرديد ملامحسن خود سه فهرست براى معرفى تاءليفات خود نگاشته و بطورىكه از آن فهرستها بدست مى آيد وى بيش از هشتاد تاءليف از خود بجا گذاشته است كهاغلب آنها مكرر بچاپ رسيده است .
از محقق فيض آثار و ابنيه اى نيز به جاى مانده كه از جمله آنها تكيه فيض دراصفهان و مدرسه فيضيه در شهرستان مقدس قم است .
وى بسال 1091 ه‍ق در كاشان وفات يافت و در قبرستان آن شهر مقبره او مشهور ومحل رفت و آمد و نذورات مردم است .
مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم
هركه نه گوياى تو، خاموش به
هرچه نه ياد تو، فراموش به
سپاس و ستايش كريمى را كه با كمال كبريا و عظمت و استغناء و عزت ، در لطف و مرحمت وباب عطوفت و راءفت بر روى بندگان گشوده و اصناف خلائق را از شريف و وضيع وخاص و عام ، رخصت مكالمه و مخاطبه و مناجات وعرض حاجات ، ارزانى فرموده تا هركهرازى دارد، با وى روى بروى تواند گفت و هر كه نيازى آرد در حضرت او، عرض تواند،نمود.
نه بر درش دربانى برگماشته كه به كمك رشوه به اومتوسل بايد بود و نه پاسبانى باز داشته كه به دست آويز پيشكش به وىتوسل بايد نمود، نه مانعى و نه رادعى ، و نه ترس از چوبكى محافظ و مدافعى :
هر كه خواهد گو بيا و هرچه خواهد گو بگو
گير و دار و حاجب و دربان ، در اين درگاه نيست
همه كس را در همه جا و همه وقت ، به جناب او راه است و از ظاهر و باطن همه كس ، در همهحال آگاه ، دولت ابدى و سلطنت سرمدى ، او را رواست و بس . تعالى شاءنه و تقدساسمائه .
از غايت راءفت و نهايت رحمت و فرط كرم و كرامتى كه با بندگان دارد، آنان را هر شبانهروز در پنج وقت پنج نوبت به نماز امر فرموده تا تكرار ذكر و تجديد عهد درساعات متقاربه ، وسيله تقرب بندگان گردد به آن جناب و سبب بارور شدن حب حب ، دردل ايشان شود نسبت به رب الارباب و ساعتى همه به خضوع و خشوع ، روى نياز براستان خداى بنده نواز كار ساز نهند، و راز دل بر حضرت علام الغيوب عرضهدهند غم خود با لطف او گويند و دواى درد خويش از كرم او جويند تا اوجل جلاله از روى تفضل و تعطف ، ناتمامى هركس را به قدر استعدادش ، تمامنمايد و شكستگيش را درستى انعام فرمايد:
كريمى بر در دلها نشسته
درستى بخش دلهاى شكسته
فشكرا له ثم شكرا له
على ما هدانا لشكر النعم
ستايش او را سزاست ، نيايش او را رواست كه كرده خود، هدايتمان به سپاس آورى .
وصلى الله على خير خلقه محمد و اله و سلم .
اما بعد چنين گويد
نماز بهترين طاعات و فاضلترين عبادات است ، چنانكه در حديث نبوى وارد شده است كه :نماز ستون دين است هرگاه مقبول شد همه عباداتمقبول است و اگر مردود گشت ، همه عبادات مردود است و چون مقصد اصلى از نياز يادحق تعالى است و تجددى عهد با او و ثناى و از روى مسكنت و خشوع و سؤال مهمات از او به ابتهال و خضوع پس هر آينه بنده را ناچار است از حاضر ساختندل در آن ، و فهميدن آنچه مى گويد به زبان ...
نيز در حديث نبوى است كه : نيست هر بنده اى را از نماز او اثرى و ثمرى ، مگر آنچه ،كه فهميده است از آن و دل با خود داشته در آن و به روايت صحيح از حضرت اماممحمد باقر - عليه السلام - منقول است كه : همانا بنده را بالا برده شود از نمازش همهآن و نيمه آن ، سه يك آن و چهار يك آن يا اندك آن ؛ و بالا برده نشود از نمازش مگر آنچهرا كه روى دل بر آن داشته است .
در حديث ديگر وارد شده است كه : هر كه نماز گزارد و در آن ، با نفس خود سخنىنگويد از امور، دنيا، يعنى : جز به امر نماز نينديشد واز علائق دنيوى در خاطر نگذراند،چون از آن نماز فارغ گردد، ميانه او و حق تعالى گناهى نماند، مگر آنكه آمرزيدهشود .
و چون اذكار نماز به زبان عربى است و بسيارى از ابناء عجم بلكه عرب هم ، از دركمفاهيم آن عاجزند، بخاطر اين ضعيف محسن بن مرتضى كاشانى رسيد كه آن رابه زبان فارسى ترجمه نمايد و بعضى آداب و فوائد نيز بر آن بيفزايد شايد كهجمعى از مؤمنان از آن بهره مند گردند وا ين فقير بى بضاعت را در اوقات حضوردل به دعاى خير ياد كنند.
تو كه كيميا فروشى ، نظرى به قلب ما كن
كه بضاعتى نداريم ، و فكنده ايم مادامى
پس ساعتى چند از اوقات را صرف اين مهم نمود و اين هشت در را به روى طالبان گشود وبه ترجمة الصلوة موسوم نمود و بالله التوفيق .
محسن فيض كاشانى
درِ اول : اذان و اقامه  
الله اكبر: خداى عزوجل بزرگتر است از همه چيز و از آنچه به وصف و نعتدرآيد، يا در وهم و خيال گنجد، يا ادراك او بهعقول و حواس توان نمود يا او را به چيزى قياس توان كرد.
متحير، عقول در صفتش
فكر، عاجز ز حد معرفتش
عقل عقل است و جان ، جان است او
آنچه زان برتر است ، آن است او
حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى فرمايد كه : هرگاه تكبير گفتى بايد خود را و هرچهدر آسمان و زمين است در برابر بزرگى و كبريائى او جلت عظمته حقير شمارى كه اگربنده اى تكبير گويد و در دلش عارضى باشد به حقيقت چنان است كه چيز ديگرى را بيشاز حق تعالى در دل تعظيم و توقير مى نمايد و در اينحال فرشته اش گويد: كه اى دروغگوى ! پندارى كه خداى را فريب توان داد، و به خداقسم كه چنين كس از حلاوت ذكر خداى ، محروم و مهجور است و از تقرب وتوسل به او، ممنوع و مردود.
اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم كه به تحقيق معبودى سزاوار پرستش نيستجز معبودى يكتاى به حق ، كه او را همه صفاتكمال است و بس اوست كه در خور پرستش است .
و بايد كه در اين شهادت نيز صادق باشد بدانگونه كه هيچ چيز ديگر را بر حقتعالى نگزيند و از وى دوست تر ندارد چه هر كه چيزى را بسيار دوست دارد و اهتمام تمامدر شاءن او كند و بدو دل بندد، در حقيقت او را پرستنده است پس اگر محبت و اهتمام در آنچيز،به امر حق است و به قصد فرمانبردارى اوجل شاءنه ، در اين صورت حق را پرستنده است والا آنچه را پرستيده كه او را به مهر آنواداشته ، چون : شيطان و هواى نفس و مانند آن ...
برافكنده پرده تا معلوم گردد
كه ياران ديگر را مى پرستند
از احاديث قدسى است كه تا تو غير ما را خواهى ، غير ما را پرستى .
ما را خواهى خطى به عالم دركش
كاندر يكدل ، دو دوستى نايد خوش
هرچه دلبند تو است خداوند تو است و هرچه هواى تو است خداى ، تو است . اراءيتمن اتخذ الهه هواه سوره فرقان آيه 439.
اى هواهاى تو، خدا انگيز
وى خدايان تو، خدا آزار
از گفتن و اقرار كردن كه الله يكى است ، چه سود؛ كه در پيش هزار صنم مىكنى سجود علم بى عمل وبال است و قول بىقعل نكال .
اى يكدله صد دله ، دل يكدله كن
از هرچه بغير دوست ، دل را يله كن
خواهى كه توحيد تو مسجل شود، قبله دل يكتا كن و از غير حق تبرى ، تافعل تو مصدق قول تو باشد.
اى آنكه به قبله وفا روست تو را
از مغز چرا حجاب شد پوست تو را
دل در پى اين و آن نه نيكوست تو را
يك دل دارى ، بس است يكدوست تو را
اشهد ان محمدا رسول الله گواهى مى دهم كه همانا محمد فرستاده خداستجل جلاله و بايد كه چون اين شهادت دهد، به اقتضاى آن رفتار كند و مقتضاى آناينكه ، اوامر و نواهى آن حضرت را -صلى الله عليه وآله - فرمانبردارى نمايد.
چنانكه حق تعالى فرمايد: و ما اتيكمالرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا سوره حشر آيه 7 آنچه آوردهاست شما را رسول ، فراگيرد و از آنچه بازداشته است شما را، از آن باز ايستد.
حى على الصلوة بشتاب ! روى آر به نماز، ترغيب به نماز در اذان ، از آن جهتاست كه وضع اذان از براى اخبار است به دخول وقت چه معنى اذان اشعار استيعنى : آگاه گردانيدن .
حى على الفلاح بشتاب ! روى آر به كارى كه موجب فوز و رستگارى و ظفريافتن به سعادت عظمى است در آخرت .
حى على خير العمل بشتاب ! روى آر به بهترين كار كه نماز به درگاه ايزدبى نياز است .
نزديكى بندگان نماز است
معراج روندگان نماز است
موقوف عليه كل طاعات
سركرده جمله عبادات
ركن شرع و ستون دين است
شايد گفتن كه دين همين است
قد قامت الصلوة به تحقيق كه برپا شد نماز يعنى : هنگام شروع ان فرا رسيدو اين كلمه مخصوص اقامت است و در اذان نيست .
نيز در آخر هر يك تكبير و تهليل دعاهاى مخصوص بايد گفت .
و همه اذكار در هر كدام دو نوبت است ، مگر تكبيرهاىاول اذان كه چهار نوبت بايد گفت و تهليل در آخر اقامت به يك نوبت ...
و اذان را بلند و به تاءنى گفت و اقامت را آهسته تر و تندتر و وقف در اواخر و وفواصل هر دو بايد نمود.
و فاصله ميان هر دو، به دو ركعت نماز، يا يك سجده ، يا يك نشستن ، يا يك گام برداشتن، يا به گفتن يك تسبيح يا تحميد است .
اللهم اجعل اقبل بآرا و عملى سارا، و عيشى قارا واجعل لى عند قبر رسولك محمد صلى الله عليه وآله مستقرا و قرارا
بار خدايا بگردان دلم را نيكى كننده ، و عمل مرا مسرور وخوشحال گرداننده ، و رزق و روزيم را تازه بتازه آينده ، و زندگانى مرا در خوشى وشادمانى گذرنده ، و بگردان از براى من نزد قبر پيغمبر خود، حضرت محمد -صلى اللهعليه وآله - مكان و منزلى در دنيا و جاى اقامت و درنگ در آخرت .
درِ دوم : ادعيه افتتاحيه ، تكبيرات هفتگانه 
اينك دعاى افتتاح كه نوبت آن پس از تكبير سوم است : اللهم انت الملك الحق المبين، لااله الا انت ، سبحانك انى عملت سوء، و ظلمت نفسى ، فاغفرلى ذنبى ، انه لايغفرالذنوب الا انت
اللهم انت الملك الحق المبين بار خدايا تويى پادشاه استوار و پايدار و پديدارلااله الا انت نيست معبودى سزاى پرستش جز تو سبحانك پاك مى دانم ومنزه مى خوانم جناب تو را، از هرچه به جلال تو نسزد وجمال تو را نزيبد.
پاك از آنها كه جاهلان گفتند
پاك تر زانكه عاقلان گفتند
انى عملت سوء وظلمت نفسى همانا كه من بد كردم و به نفس خود ستم روا داشتم وفاغفرلى ذنبى پس بيامرز گناهانم را انه لايغفر الذنوب الا انت بدرستى كه نيامرزد گناهان را احدى غير از تو.
و پس از تكبير پنجم : لبيك وسعديك ، والخير فى يديك ، و الشر ليس ‍ اليك ،و المهدى من هديت ، عبدك و ابن عبدك ، بين يديك ، منك و بك ، و لك و اليك ، لاملجا ولامنجامنك الا اليك ، سبحانك و حنانيك ، تباركت و تعاليت سبحانك رب البيت
لبيك كنايه از آنكه : مى ايستم به خدمت تو، ايستادنى پس از ايستادنى يعنى :هميشه ، تو را خدمتگزارم . و سعديك كنايه از آنكه : فرمان بردم تو را، فرمانبردنى ، پس از فرمان بردنى يعنى : پيوسته تو را فرمانبردارم .
يك نگاه از تو و در باختن جان از من
يك اشارت ز تو و بردن فرمان از من
و الخير فى يديك آنچه نيك است در دست تو است و از تو برآيد و الشرليس اليك بد را به سوى تو راه نيست و به تو نسبت آن نشايد.
هرچه هست از قامت ناساز كج اندام ماست
ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست
و المهدى من هديت راه يافته آنكه تو او را ره نمودى . عبدك و ابن عبدكتو را بنده و بنده زاده ام و بين يديك كه در حضورت ايستاده ام . منك از تو است تمام وجود من و بك و به تو است قوام بود و نبود من و لك و تو راست تملك من . و اليك و به سوى تو است بازگشت من . لاملجاءولامنجا منك الا اليك نيست پناهى و نه گريزگاهى از تو مگر به سوى تو
غير از در تو، درى ندانم ،
غير از تو كس دگر نخوانم
اى نام خوش تو بر زبانم
از درگه خويشتن مرانم
گر تو ز در خودت برانى
روى از تو بدرگه كه آرم
سبحانك وحنانيك پاك و منزه مى دانم ساحت كبريائى تو را، از غبار آنچه تو رانسزد و نشايد اى پروردگار.
و درخواست مى كنم از تو، عطوفت فراوان و بخشش بسيار.
گر ما مقصريم ، تو درياى رحمتى
جرمى كه مى رود به اميد عطاى تست
دانم كه در حساب نيايد گناه ما
آنجا كه فضل و رحمت بى منتهاى تست
تباركت بزرگوار و برتر و استوار و قائم و دائم و مبداء و موجب همه خير وبركتها توئى . و تعاليت و بس والا جاهى ، دست ادراك از دامن معرفت تو، كوتاهاست و پاى سعى را از وصول به جنابت ، خارها در راه .
اسلام ز جانب فرنگ آوردن
آيينه چين ز سوى زنگ آوردن
از باده رخ شيخ به رنگ آوردن
بتوان ، نتوان تو را به چنگ آوردن
سبحانك مقدس و منزهى رب البيت اى خداى خانه كعبه به اين معنى كهبه امر تو روى به جانب كعبه آورده و به سوى آن توجه كرده ام وگرنه ، كعبه نيزآفريده تست و نه سزاى پرستش است و نه آن است كه پرستش آن مى كنم .
كعبه سنگى بر آستانه تست
قبله راهى به سوى خانه تست
و بعد از تكبير هفتم : وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض ، عالم الغيب والشهادة حنيفا مسلما على ملة ابراهيم و دين محمد -صلى الله عليه وآله - و هدى اميرالمؤمنين -عليه السلام - و ما انا من المشركين ، ان صلواتى و نسكى و محياى و مماتى لله ربالعالمين لاشريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين .
وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض روىدل خود را متوجه ساختم به آنكه ، به قدرت محض بيافريد آسمانها و زمين را عالمالغيب و الشهاده داناى نهان و آشكارا. حنيفا در حالتى كه متمايلم از همه دينها به دين توحيد. مسلما در صورتى كه فرمانبردارم . على ملة ابراهيم به روش حضرت ابراهيم - عليه السلام - . و دين محمد - عليه السلام - و راهروش دين محمد - عليه السلام -
و بر هدايت و راهنمايى ولى الله اعظم على بنابيطالب امير المؤمنان كه سلام بر او باد. با انا من المشركين و نيستم از شركآورندگان مرحق تعالى را، جل شاءنه . (ان صلوتى
همانا كه نماز من . ونسكى و قربانى يا حج يا همه عبادتهاى من . و محياى و زندگانى من ، يعنى :آنچه كه برآنم در مدت حيات ، از اعتقادات صحيحه وافعال حسنه و جمله خيراتى كه بجاى مى آورم . و مماتى و آنچه بر آن مى ميرماز ايمان و طاعت و مبراتى كه پس از مرگ ، عوائد آن به روان من عائد گردد. لله مرخداى راست . رب العالمين كه پروردگار جهانيان است . لاشريك له نيست مر او را شريكى :يعنى من در عبادت خود كسى را با او شرك ندهم چون بت پرستان واين كلماتى است كه حق تعالى در قران مجيد از ابراهيمخليل - عليه السلام - حكايت فرمود و گفته اند كه مراد از اين ، تفويض جميع امور استبه حق تعالى يعنى : هرچه كنم و بگويم همه محض خداست .
سفر به سوى تو پويم ، حضر بكوى تو جويم
سخن براى تو بگويم ، خمش براى تو باشم
و بذلك امرت و به اين ماءمور شده ام و انا من المسلمين و من از زمرهفرمان برادرانم .
و بايد كه در اين قول نيز صادق باشد يعنى : روىدل با حق داشته و همه كارها، به او وا گذاشته باشد، نه آنكه بسته كار و بار و رهاندكان و بازار و محو آمال و اميال و مستغرق ، شهوات و غرقه وسوسه ها گردد.
در طريقت كجا روا باشد
دل به بتخانه رفته ، تن به نماز
پس دروغ گفته ، آنكه روى دل به خدا نياورده و كار خود به او رها نكرده است و بسااول كلامى كه در نماز، افتتاح به آن كنند، دروغ محض ‍ باشد.
و مستحب است كه در حال تكبيرات ، دستها را تا برابر گوشها بردارد، چنانچه كفها بهجانب قبله باشد و انگشتان بهم بچسبد، مگر دو انگشت بزرگ و ابتداى تكبير، ابتداى دستبرداشتن باشد وانتهاى آن به انتهاى آن و همچنين مى توان هر يك ازا ين تكبيرات هفتگانهرا در آغاز نماز و قبل از آن گفته مى شود، مقارن نيت فرض گفت و تكبيرة الاحرام قرار دادو با آن نماز بست .
حضرت اميرالمؤمنين على (ع ) را پرسيدند، از علت و مصلحت برداشتن دستها درحال تكبير فرمود: مقصود آنكه خداى بزرگتر است ، يكتاى بى همتاست ، نيستمثل او چيزى و بسوده نشود به انگشتها و دريافته نگردد به حس ها.
نه ادراك در كنه ذاتش رسد
نه فكرت بغور صفاتش رسد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه بر ذليل وصفش رسد دست فهم
و به روايت ديگر: دست برداشتن ، اشاره اى است به اينكه : اى خدا آمرزگار، در يم گناهغرقه ام ، دستم گير تا برآيم .
مانده در دشت فراقم ره نما، اى رهنما
غرقه در درياى هجرم دست گير، اى دستگير

next page

fehrest page