|
|
|
|
|
|
سندشناسى براى اين دعا، دو سند ذكر شده است ، كه در ذيل به بيان و بررسى هر كدام از آن ها مىپردازيم . سند اول اين سند مربوط است به نقلى كه مرحوم سيد بن طاووس در كتاب شريف مصباح الزائرآورده است . عين عبارت ايشان چنين است : ذكر بعض اصحابنا قال : قال محمد بن على بن اءبى قرة ، نقلت من كتاب محمد بن الحسينبن سفيان البزوفرى قدّس سرّه دعاء الندبه و ذكر انه الدعاء لصاحب الزمان صلواتاللّه عليه و يستحب اءن يدعا به فى الا عياد الاربعة و هو...(357) بعضى از اصحاب ما چنين گفته اند كه جناب محمد بن على بن اءبى قرّة از كتاب مرحوممحمد بن الحسين بن سفيان بن البزوفرى ، دعاى ندبه رانقل كرده و گفته است كه اين دعا، دعايى است براى حضرت صاحب الزمان صلوات اللّهعليه كه مستحب است آن را در عيدهاى چهارگانه - روز جمعه ، عيد قربان ، عيد فطر و عيدغديربخوانند. سند دوم دوّمين سندى كه براى دعاى ندبه ، از خلال كتاب هاى روايى به دست مى آيد، سندى استكه مرحوم مجلسى در بحارالانوار(358) نقل مى كند: قال محمد بن المشهدى فى المزار الكبير: قال محمد بن ابى قرّة : نقلت من كتاب اءبىجعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى .... محمد بن مشهدى در كتاب مزار خويش - مزار كبير - چنين گفته كه دعاى ندبه را محمد بنابى قرّة از كتاب ابى جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى ،نقل كرده است . همان طور كه ملاحظه مى شود، آن تزلزل و ضعفى كه در سنداول وجود دارد، در سند دوم به چشم نمى خورد؛ زيرا در سند دوم ، مرحوم مشهدى به طورمستقيم مى فرمايد: محمد بن على بن ابى قرّة چنين گفت كه دعاى ندبهمنقول از كتاب مرحوم بزوفرى است ، در حالى كه در سنداول ، مرحوم سيد بن طاووس مى فرمايد: ذكر بعض اصحابنا. بعضى از اصحاب ما اماميه چنين ذكر كرده اند. لازم به ذكر است كه مرحوم مجلسى بعد از بيان هر دو سند، چنين اظهار نظر مى كند:(گمان مى رود مرحوم سيد بن طاووس نيز اين دعا را از جناب مشهدى گرفته باشد و مرادوى از بعض اصحابنا همان مرحوم مشهدى باشد.) البته ناگفته نماند كه اگر سيد بن طاووس قدّس سرّه دعاى ندبه را با واسطه ىمرحوم مشهدى نقل كند، يك اشكال پديد مى آيد و آن اين كه ، جناب سيد قدّس سرّه بعد ازبيان دعاى ندبه ، چنين مى گويد: ثم صل صلاة الزيارة و قد تقدم و صفها ثم تدعوا بما اءحببت فاءنك تجاب ان شاء اللّهتعالى .(359) سپس به كيفيتى كه در گذشته بيان شد نماز زيارت را به جاى آريد و از خدا آن چه رامى خواهيد در خواست كنيد كه ان شاءاللّه اجابت خواهد شد. در حالى كه كتاب مزار مرحوم مشهدى از چنين نماز زيارتى در پايان دعاى ندبه ، خبرنمى دهد. ولى خود مرحوم سيد در اقبال الاعمال ،(360) چنين نمازى را بعد از دعاى ندبهنقل نمى كند كه اين مى تواند علامتى باشد بر اين كه مرحوم سيد، نماز زيارت را درمصباح به عنوان رجاء آورده است . اما به هر حال ، سندى كه نزد اهل فنّ، از استناد بيشترى برخوردار است ، همان سند مرحوممحمد بن مشهدى است كه ما نيز به بررسى آن مى پردازيم . ولىقبل از پرداختن به بررسى سند دعا، لازم است در نگاهى كوتاه ، به معرفى كتاب مزارمحمد بن مشهدى بپردازيم . آشنايى با كتاب مزار كبير مزار محمد بن مشهدى ، كتابى است كه در مورد زيارت هاى وارد شده براى پيامبر گرامىاسلام صلّى اللّه عليه و آله و خاندان نورانى آن حضرت نوشته شده است . مرحوم مجلسى در بحارالانوار، از اين كتاب با عنوان (مزار كبير) ياد كرده است .(361)و بنابر آن چه علامه طهرانى در الذريعه بيان كرده است (362) و هم چنين از خاتمه ىمستدرك الوسايل ظاهر مى شود، اين كتاب ، يكى از مدارك مرحوم نورى براى (مستدركالوسايل ) بوده است .(363) از عبارتى كه در مقدمه ى مزار كبير آمده است ، چنين آشكارمى گردد كه مرحوم مشهدى فقط رواياتى را كه به سندقابل اعتماد و از راويان موثق به دست آورده ،نقل كرده است .(364) در پايان بايد افزود مرحوم سيد بن طاووس علاوه بر اعتماد به اين كتاب ونقل فراوان از آن ، زبان به مدحش نيز گشوده است .(365) آشنايى با محمد بن مشهدى ازكلمات مرحوم آيت اللّه خويى در معجم الرجال بهنقل از شيخ حرّ عاملى چنين ظاهر مى شود كه مراد از محمد بن مشهدى ، محمد بن على بن جعفراست .(366) ولى مرحوم حاجى نورى در خاتمه ى مستدركالوسايل در اين باره مى فرمايد: (مراد از محمد بن مشهدى ، محمد بن جعفر بن على بنجعفر المشهدى است كه از وى با عنوان (حائرى ) نيز ياد شده است . ايشان يكى ازكسانى است كه از ابى الفضل شاذان بن جبرييل قمى روايتنقل مى كند. او هم چنين با دو واسطه از مرحوم محمد بن نعمان - شيخ مفيد - بهنقل روايت مى پردازد).(367) ولى به هر حال مقصود از محمد بن مشهدى ، هر كدام از اين دو كه باشد (محمد بن على بنجعفر - يا - محمد بن جعفر بن على بن جعفر المشهدى )، شخصقابل اعتماد، مورد وثوق و جليل القدرى است كه توصيف و مدح وى در كتبرجال آمده است . آشنايى با محمد بن على بن اءبى قرّة درباره ى آشنايى با (محمد بن على ابى قرّة ) بايد گفت كه ايشان از جمله راويانصاحب كتاب و مورد اعتماد است . رجال نجاشى درباره ى وى چنين مى گويد: (محمد بن علىبن يعقوب ، اسحاق بن اءبى قرّة ، ابوالفرج القنائى الكاتب كان ثقة و سمع كثيرا وكتب كثيرا و كان يوردق لاصحابنا و معنا فى المجالس ، له كتب منها: كتابعمل يوم الجمعه ، كتاب عمل الشهور، كتاب معجمرجال ابى المفضل ، كتاب التهجّد؛ اءخبرنى و اءجازنى جميع كتبه )؛(368) (محمد بنعلى بن يعقوب اسحاق بن اءبى قرّة ابوالفرج القنائى ، كه ملّقب به (كاتب ) است ،شخص ثقه و مورد اعتمادى مى باشد كه شنيده ها و نوشته هاى زيادى از او به جاى ماندهاست . وى شخصى بود كه كتاب ها را ورق به ورق براى اصحاب اماميه مى خواند و همواره درمجالس ، با ما بود. كتاب هاى او عبارتند از: عمل يوم الجمعه ، عمل الشهور، معجمرجال ابى المفضل و التهجد). مرحوم نجاشى در پايان مى فرمايد: (محمد بن ابى قره براى من روايتنقل كرده و اجازه ى نقل كتاب هايش را به من داده است ). همان طور كه روشن است ، از عبارت: (كان يوردق لاصحابنا و معنا فى المجالس ) چنين استفاده مى شود كه مرحوم نجاشىدر زمان (ابن ابى قرّة ) مى زيسته است . و از عبارت ديگر كه مى فرمايد: (اءخبر نى و اءجازنى جميع كتبه )، آشكار مى گرددكه مرحوم نجاشى ، اجازه ى نقل كتاب هاى (ابن اءبى قرّة ) را نيز داشته است . بنابراين ، مى توان چنين گفت كه هر چند اين دو بزرگوار هم عصر يكديگر بوده اند،ولى به اعتبار اين كه مرحوم نجاشى ، اجازه ىنقل كتاب هاى (ابن ابى قرّة ) را از وى داشته است ، (ابن ابى قرّة ) از مشايخ اجازه ىمرحوم نجاشى محسوب مى گردد. آشنايى با محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى بنابر آن چه مرحوم آيت اللّه خويى در معجم الرجال آورده است ،(369) از اين شخص بادو عنوان ياد شده است : 1) محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى ، ابوجعفر 2) محمد بنالحسين البزوفرى ، ابو جعفر. وى از شاگردان احمد بن ادريس بوده و از او روايتنقل كرده است . از آن جا كه مرحوم محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، از محمد بن حسين بن سفيانبزوفرى ، روايت نقل كرده ، مى توان گفت كه ايشان از مشايخ مرحوم مفيد نيز بوده است . امّا درباره وثاقت وى بايد گفت : هر چند پيرامون (محمد بن حسين بن سفيان بزوفرى )در كتب رجالى ، توثيق خاصّى وارد نشده است ، ولى از آن جا كه اين فرد از جمله كسانىبوده كه مرحوم مفيد از وى روايت بسيار نقل كرده و هم چنين در موارد مختلف براى وى رضاو رحمت خداوند متعال را طلب نموده است ، مى توان بدون ترديد گفت : قواعد توثيق عام ،شامل حال وى مى گردد؛ زيرا طبق قواعدى كه بزرگانازاهل فنّ رجال ، بيان كرده اند: اگر شخصى از مشاهير باشد و روايات فراوانى را همنقل كرده و از طرفى هم قدح و تضعيفى درباره ى او بيان نشده باشد، همين نشانه ىحُسن ظاهر و علامتى براى توثيق او مى باشد؛ چون با شهرتى كه از او به جاى مانده ،اگر ارباب رجال ، عيب و مذمتى از وى سراغ داشتند، بيان مى كردند. معناى (انّه الدعاء لصاحب الزمان ) عليه السّلام بعد از روشن شدن وثاقت موجود در سلسله ى سند اين دعاى شريف ، لازم است به عبارتىكه ابن بزوفرى قبل از اين دعا آورده است ، بپردازيم . وى قبل از آوردن متن دعاى ندبه چنين مى گويد: انّه الدعاء لصاحب الزمان صلوات اللّه عليه و يستحب اءن يدعى به فى الاعياد الاربعة....(370) مرحوم بزوفرى چنين گفته كه دعاى ندبه ، دعايى است براى حضرت صاحب الزمانعليه السّلام و مستحب است آن را در عيدهاى فطر، قربان ، غدير و روز جمعه بخوانند. بر اهل دقت پوشيده نيست كه در عبارت : (انّه الدعاء لصاحب الزمان صلوات اللّه عليه )،دو احتمال وجود دارد كه عبارتند از: 1) اين دعاى شريف ، دعايى است كه از جانب امام زمان عليه السّلام انشاء شده است . 2) اين دعا، دعايى است كه براى وجود مقدس امام زمان عليه السّلام انشاء شده است ، نه اينكه انشاء اين دعا از طرف آن حضرت صورت گرفته باشد. امّا از آن جا كه مرحوم (ابن بزوفرى ) در ادامه مى فرمايد: و يستحب اءن يدعى به فى الاعياد الاربعة . مستحب است كه اين دعا در عيدهاى چهارگانه خوانده شود معلوم مى گردد كه در نگاه مرحوم (ابن بزوفرى )، انشاء اين دعاى شريف از جانب كسىغير از امام معصوم عليه السّلام نبوده است ؛ زيرا بزرگان اصحاب اماميه هيچ گاه دررابطه با دعايى كه از جانب شخصى غير از معصوم عليه السّلام صادر شده باشد، نمىگويند (مستحب است آن را فلان وقت معيّن بخوانيد). بنابراين ، به دو قرينه ، احتمال اين كه دعاى ندبه از سوى شخص ديگرى غير از اماممعصوم عليه السّلام صادر شده باشد، مردود است : 1) اين كه مى فرمايد: (يستحب )؛ (مستحب است خواندن اين دعا). و ظاهر اين كلمه مى رساندكه اين دعا از جانب معصوم صادر شده است ؛ زيرا محكوم كردن هر كدام ازافعال و اءذكار به هر يك از احكام خمسه (وجوب و حرمت ، استحباب ، كراهت ، اباحه ) ازامور توقيفيه مى باشد كه فقط بايد از جانب اولياى خدا صورت گيرد. 2) اين كه براى قرائت اين دعا، زمان خاص (اعياد اربعه ) بيان شده و دعايى كه از جانبغير معصوم انشاء شده باشد، نمى تواند از چنين ويژگى برخوردار باشد. دعاى ندبه ، انشاء كدام امام است ؟ امّا اين كه اين دعاى شريف از جانب كدام يك از معصومين عليهم السّلام صادر شده است ، بازهم به روشنى معلوم نيست . از ظاهر عبارت مرحوم (ابن بزوفرى ) آشكار مى شود كه اين دعا از امام زمان عليهالسّلام است . در اين صورت ، بايد بگوييم : اين دعاء نيز از توقيعاتى است كه از جانبحضرت صاحب الامر عليه السّلام براى مرحوم ابن بزوفرى كه در زمانى نزديك به غيبتصغرى مى زيسته ، صادر شده است همانند توقيعاتى كه براى مرحوم شيخ مفيد صادرشده اند. احتمال دوم اين است كه اين دعا از سوى امام صادق عليه السّلام صادر شده باشد؛ همانطور كه مرحوم مجلسى در كتاب (زاد المعاد)(371) فرموده است . هر چند بعضى خواسته اند احتمال دوم را به خاطر ناسازگارى بعضى از مضامين دعا باصدور از جانب امام صادق عليه السّلام مردود سازند، ولى براهل تحقيق روشن است كه اين اشكالات قابل توجيه است ؛ زيرا نظير چنين مضامينى در مواردديگر از امام صادق عليه السّلام (372) و ديگر ائمه عليهم السّلام (373)نقل شده است . امّا به هر حال آن چه از سند دعاى ندبه معلوم مى شود، اين است كه اين دعا،دعاى غير ماءثور نيست ، بلكه دعايى است كه از جانب يكى از ائمه هدى عليهم السّلامنقل شده است . علاوه بر اين ، با دقّت در متن اين دعاى شريف به آسانى آشكار مى شودكه چنين مضمون بلند و ملكوتى ، خود از جمله تاءييداتغيرقابل انكار بر صدور دعاى ندبه از سوى امام معصوم عليه السّلام است . فرازهاى دعا اين دعا از چهار فراز تشكيل شده كه با يكديگر مرتبط بوده و مجموعا يك منظومه ى منظمو سير منسجم را تشكيل مى دهند. فراز اول : حمد و صلوات اين دعا با حمد بر ربوبيت خداوند و صلوات بر پيامبر گرامى اسلام واهل بيت مكرّمش عليهم السّلام آغاز مى شود. الحمد للّه ربّ العالمين و صلى اللّه على سيدنا محمد نبيّه و آله و سلم تسليما. ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است و درود و سلام مخصوص خداوند بر آقاى ماپيامبرش و خاندان او باد. فراز دوم : ثناى بر قضاء اين فراز كه با حمد و ثناى دوباره بر جريان قضاى الهى نسبت به اوليائش شروع مىشود، در واقع دربردارنده ى همه ى دعا به نحواجمال است كه با عباراتى مختصر، مضامين بعدى دعا را مورد اشاره قرار مى دهد. اللهم لك الحمد على ماجرى به قضاؤ ك فى اوليائك ... و جعلتهم الذريعة اليك والوسيلة الى رضوانك . بار خدايا! ستايش فقط تو را سزاست بر آن قضاء و قدرى كه درباره ى اوليا ونمايندگانت جارى شد... و آنان را سبب دست آويزى به سويت و وسيله اى براى خشنودىمحضت قرار دادى . فراز سوم : تاريخ ، از آغاز تا تكامل در سومين فراز از اين دعاى شريف ، ماجراى تفصيلى قضا و حكم الهى در مورد اوليائشمورد بررسى قرار مى گيرد كه در آن ، نقطه ى شروع تاريخ بشريت و تحوّلاتاساسى و در نهايت ، سير تكاملى آن به سوى عصر حاكميت حضرت بقية اللّه عليهالسّلام كه اوج تقرّب جامعه ى بشرى به خداىمتعال وهدف نهايى از خلقت است ، مورد توجه واقع مى شود. اين فراز با عبارت فبعضاءسكنته جنتك آغاز مى گردد و با جمله ى و نحننقول الحمدللّه رب العالمين به انتها مى رسد. فراز چهارم : استغاثه و طلب استغاثه به درگاه حضرت حق ، آخرين فراز از دعاى ندبه را به خود اختصاص مى دهد: اللّهم اءنت كشّاف الكرب و البلوى .... خدايا! تويى تنها برطرف كننده گرفتارى ها و سختى ها.... كليد فهم دعا به نظر چنين مى رسد كه شايد بتوان از اين دعاى شريف ، ره يافت هاى جدّى و مفيدى رابراى پى ريزى يك فلسفه ى تاريخ بر مبناى معارفاصيل اهل بيت عليهم السّلام به دست آورد. امّا قبل از ورود به بحث لازم است ، اشاره اىگذرا به تعريف فلسفه ى تاريخ و ديدگاه هاى مختلف در رابطه با آن داشته باشيم . مقصود از فلسفه ى تاريخ ، تحليل كلّ تاريخ بشريت است ؛ يعنى در اين علم ، جريان وحركت تاريخ از ابتدا تا انتها، نحوه ى تكامل تاريخ وعوامل حاكم بر تحول و تكامل آن مورد بررسى قرار مى گيرند. بنابراين ، از آن جا كهتحليل جريان ها و تحولات تاريخى و نظر دادن در رابطه با حركت تكاملى آن ها، از يكسو به چگونگى نگاه انسان به جهان بستگى دارد و از سوى ديگر، به كيفيّتتحليل از وجود انسان وابسته مى باشد. دانشمندان مسلمان و موحّد كه اساس آفرينش وتكامل آن را بر پايه ى خالقيّت و ربوبيت حضرت حق بنا مى نهند، نمى توانندنظريات مادى گرايانى كه نظام آفرينش را بر اساساستقلال و استغناء ماده تحليل مى كنند، بپذيرند؛ زيرا نظريه پردازان مادّى ،كمال نهايى در خلقت را بر اساس مطلق گرايى حسّى واصل بودن محسوسات و لذايذ مادّى تعريف مى كنند و مبتنى بر همين ديدگاه ، مرحله ىتكامل تاريخ را مرحله اى مى دانند كه در آن ، غرايز انسانى به صورت تامّ و تمامارضا شود. اين نظر در تضادّ جدّى با عقايد و ديدگاه هاى پيروان آيين توحيدى اسلاماست كه بر پايه ى اعتقاد به خالقيت مطلقه ى خداى يكتا،تكامل خلقت را به ربوبيت الهى بر مى گردانند و مى گويند: اين پروردگار يگانهاست كه با افاضه و ربوبيّت دايمى خود، همه ى مخلوقات را در مسيرتكامل قرار مى دهد. كه در اين صورت ، كمال تاريخ نيز هنگامى خواهد بود كه جامعه بهسمت پذيرش بيشتر ربوبيّت و ولايت الهى و ظهوركامل تر آن ، پيش رود. رسيدن به اين هدف مهّم فقط در كنار اراده ى انسان ها ممكن خواهدبود؛ يعنى اين انسان ها هستند كه با اختيار و پذيرش ولايت الهى ، خود را درتكامل تاريخ ، شريك مى سازد و راز نزديك شدن جامعه به يك پرستش اجتماعى را بازمى كنند. در نتيجه ، جريان ولايت و سرپرستى الهى در عالم انسانى ، ظهور بيشترىپيدا مى كند كه اين ، همان كمال نهايى تاريخ است . در اين ميان ، اولياى خاصّ خدا، نقش مجرا و مسير اجراى ولايت الهى را بر انسان ها ايفا مىكنند؛ يعنى اين طور نيست كه خداوند متعال براى اجراى ولايت خويش بر انسان ها، به طورمستقيم با آن ها ارتباط برقرار كند، بلكه ولايت خويش را با واسطه و از طريق اولياىبرگزيده ى خويش بر جامعه ى انسانى اعمال مى كند. و اين اولياى مخصوص خدا هستندكه به خاطر پذيرش تامّ و تمام ولايت الهى و سربلند بيرون آمدن از ابتلائات وامتحانات ، اراده شان مجراى ولايت الهى در عالم هستى شده است و به هميندليل ، در نگاه معارف ملكوتى تشيّع ، كمال جامعه ى انسانى و حركت تاريخ به سمتكمال مطلوب ، از بستر اولياى الهى گذر مى كند و متناسب با ظهور اراده ى آن ها در عالمانسانى خواهد بود؛ زيرا ايشان ، خليفه و جانشينان حضرت حق بر روى زمين هستند و انسانها وظيفه دارند كه به ولايت آن ها گردن نهند: من اءطاعكم فقد اءطاع اللّه و من عصاكم فقد عصى اللّه . هر كه از شما پيروى كند، از خدا پيروى كرده و هر كه از شما نافرمانى كند، خدا رانافرمانى كرده است . به يقين هر كس كه در اين رهگذر، ولايت اولياى خدا را نپذيرد، تحت ولايت و سرپرستىشيطان درآمده است : و الذين كفروا اءوليائهم الطاغوت ....(374) سرپرستى كسانى كه كافر شدند به دست طاغوت است . بنابراين ، آن چه محور اساسى در پيوند افراد يك جامعه ى توحيدى و حركت آن بهسوى كمال است ، محبّت و پذيرش ولايت الهى و تولّى تام به ولايت ولّى اللّه است . همانطور كه محور پيوند بين افراد جامعه ى شيطانى نيز محبت و تولّى به شيطان و حركتبه سوى ارضاى هر چه تمام تر غرايز مادى است . به نظر مى رسد اين نوعى نگاهِ فلسفه ى تاريخى به ماجراى ولايت ائمه و اولياىالهى عليهم السّلام در عالم انسانى است كه گويا مى توان تمام سير عالم و حركت جامعهبه سوى خداوند متعال و حتى كيفيّت اين سير را از مضامين عالى و نورانى دعاى ندبهاستظهار كرد. شرح فرازها فراز اول : حمد و صلوات الحمدللّه رب العالمين و صلّى اللّه على سيّدنا محمد نبيّه و آله و سلم تسليماً. اين فراز از دعاى ندبه با تمام كوتاهى اش ، بيان كننده ى خلاصه اى از تمام ماجرايىاست كه در عالم هستى و جامعه ى انسانى بايد اتفاق بيافتد. عبارت الحمدللّه رب العالمين به ماجراى ربوبيت خداوندمتعال بر تمام هستى اشاره دارد كه در نتيجه ، ولايت الهى را بهدنبال خواهد داشت . عبارت و صلّى اللّه على سيدنا محمد نبيه و آله و سلم تسليما به مجراو محور آن ربوبيت و ولايتى اشاره مى كند كه از جانب خدا بر تمام عالم سيطره دارد؛زيرا محور ربوبيت الهى بر همه ى هستى ، از مسير جريان اين ربوبيت نسبت به نبىمكرم اسلام و اهل بيت گرامى آن حضرت عليهم السّلام مى گذارد. به طور كلى ، مى توان اين فراز كوتاه را به عنوان براعت استهلالى براى مجموعه ىاين دعاى شريف و مطالبى كه در بقيه فرازهاى دعا به آن ها پرداخته شده است ، دانست . فراز دوم : ثناى بر قضاء در فراز دوم كه با جمله ى الّلهم لك الحمد على ما جرى به قضاؤ ك فى اوليائك الذين... آغاز مى شود، خدا را بر آن چه از ناحيه ى قضاى الهى بر اوليائش جارى شده است ،حمد مى كنيم . در ادامه ى اين فراز، چگونگى جريان اين قضاء را بر اوليا به طورمجمل چنين بيان مى كند: از آن جا كه خداوند تبارك و تعالى در عالم ، نسبت به زهد دردرجات و مراحل مختلف عالم دنيا از اوليائش ، ميثاقى گرفته و آن ها نيز بر آن پيمان كهبا خداى خود بسته اند، پابرجا و استوار ماندند و همه ى ابتلائات و سختى ها را در راهحفظ آن ميثاق تحمل كردند: بعد اءن شرطتَ عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيه ...فشرطوا لك ذلك ، خداوند متعال هم به پاس اين مجاهدت ها و پايدارى در ميثاق ، برجستهترين نعمت هاى ابدى خويش را براى ايشان برگزيد، تلاش هاى آنان را پذيرفت وايشان را به خود نزديك كرد. نام شان را بلند و پرآوازه ساخت و ستايش آشكار خود رابر آن ها قرار داد. اين نعمت هاى عظيم تا آن جا ادامه يافت كه خداوند، فرشتگان خود رابر آن اولياى گرامى فروفرستاد و با نزول وحى بر آن ها، ايشان را اكرام كرد ونتيجه ى اين پذيرش و تقرب الهى آن شد كه خدا بابذل علم خويش ، اولياى خاص خود را كمك كرد. هنگامى كه به اين منزلت رسيدند، آن هارا وسيله و دست آويزى براى جلب خشنودى خود قرار داد، يعنى به مرتبه اى رسيدند كهمنشاء هدايت براى همه ى عوالم شدند. فقبلَتهم و قّربتهم و قدّمت لهم الذكر العلى والثناء الجلىّ و اءهبطت عليهم ملائكتك .... بنابراين ، به طور خلاصه مى توان گفت كه در اين فراز، چند نكته ى اساسى نهفتهاست كه عبارتند از اين كه ، اولياى الهى به خاطر ميثاق زهدى كه نسبت به درجات مختلفاين دنيا با خدا بستند و بر تمامى ابتلائات و امتحانات سنگين آن نيز فائق آمدند، از جانبخدا از دو پاداش برخوردار شدند. نخست اين كه ، خود مقرّب درگاه الهى گشتند. ديگر اينكه ، باعث هدايت و دست گيرى نسبت به ديگر مخلوق ها شدند و اين ، همان ماجراى قضاىالهى بر اوليائش است كه ستودنى است ؛ زيرا محور ربوبيت الهى بر همه ى عالم ، ازاين مجرا واقع مى شود. البته بايد دانست كه رسيدن به مرحله ى حمد خدا بر جريان قضاى الهى ، نسبت بهاوليائش نيازمند پشت سر گذاشتن مرحله ى سنگين ابتلاء به بلاى ولىّ خدا و درگيرشدن با بلاى ولىّ خداست كه چنين ابتلايى داراى مراتب مختلفى است ؛ زيرا بعد ازابتلاء د رمرحله ى نخست ، بايد بر بلاى ولىّ اللّه صبر كرد و در درجه ى بعد تسليمآن بلا شد. سپس بر آن بلا راضى شد و در مرحله ى آخر، خدا را بر آن بلا شكر كرد.روشن است انسانى كه از ابتلاى ولىّ خدا فارغ است و به درك هيچ يك از بلاياى اولياىخدا نرسيده است ، هيچ گاه نمى تواند به مرحله ى حمد و شكر نسبت به چنين بلايىبرسد؛ زيرا درك حمد بر قضاى الهى منوط به اين است كه انسان ، مجموعه ى سختىهاى اولياى خدا را ديده و ثمرات آن را هم درك كرده باشد.هم چنين در اين ماجرا، زيبايىصنع خدا نسبت به اولياى خودش را نيز دريافته باشد؛ كه چنين انسانى پس از پيمودناين مراحل مى تواند به حمد و ثناى خدا بر جريان قضائش نسبت به اوليائش برسد. فراز سوم : تاريخ ، از آغاز تا تكامل اين فراز از دعاى ندبه كه طولانى ترين فرازهاى آن به شمار مى آيد، به بيانتفصيلى مراحل تكامل تاريخ مى پردازد كه بر اين اساس ، اين فراز را به چند بخش مىتوان تقسيم كرد. بخش اول : فبعض اسكنته جنتك الى اءن اءخرجتَه منها ... فنتبع آياتك منقبل اءن نذّل و نخزى . در بخش اول ، گذرى اجمالى به ماجراى بعثت انبيا دارد كه بعد از ذكر حضرت آدم وجريان بيرون رانده شدن او از بهشت ، به بيان هر يك از انبياى اولوالعزم به همراه مهمترين حادثه اى كه در طول رسالت آن ها رخ داده ،مى پردازد. در ضمنِ چند كلمه ، محورىترين و اصلى ترين صحنه ى جريان قضاى الهى بر ايشان را بيان كرده است كه اگراز منظر فلسفه ى تاريخى خواسته باشيم به اين بخش از دعا نگاه كنيم ، بايد بگوييمكه اين بخش به بيان سرحلقه هاى اساسىتكامل تاريخ كه همان بعثت انبياى اولوالعزم است ، پرداخته است . چرا كه اگر ما،كمال جامعه ى بشرى را مرحله ى تقرّب به سوى خداىمتعال بدانيم كه در آن ولايت الهى به ظهور رسيده و همه ى شؤ ون جامعه بر مدار اراده ىالهى مى چرخد، طبيعى است كه عمده ترين مراحلكمال تاريخ را بعثت انبياى صاحب شريعت ارزيابى مى كنيم ؛ زيرا با بعثت هر كدام ازانبياى اولوالعزم كه پيوند بين خداى متعال و جامعه بشرى بودند، شريعت الهى بر روىزمين از كمال بيشترى برخوردار شد. در نتيجه ، زمينه ى بندگى خدا بيش از پيش براىانسان ها فراهم گشته است و اين ، ورود جامعه ى بشرى به مرحله ى جديدى از هدايت رابه دنبال مى آورد. در پايان اين بخش از دعا، يادآور مى شود كه به وسيله ى بعثت اينانبيا، حجت الهى بر همه ى تاريخ تمام شده و با اين بيان ، محدوده ى ربوبيت و ولايتالهى بر تاريخ را روشن مى كند كه هيچ منافاتى با اختيار و اراده انسان ندارد، بلكهچه بسا انسان هايى كه بعد از آمدن فرستادگان الهى (كه از ناحيه ى آن ها، ولايت خدابر جامعه جارى مى شود) باز هم راه باطل را پيش گيرند و تولى طاغوت را بپذيرند؛زيرا قبل از اين ، حفظ محور حق در تاريخ را مرهون تلاش هاى اين انبيا برمى شمرد. بخش دوم : الى اءن انتهيتَ بالاءمر الى حبيبك و نجيبك محمد صلّى اللّه عليه و آله .... بعد از اتمام بررسى مراحلتحول تاريخ با بعثت برخى از انبياى اولوالعزم ، در بخش دوم از اين فراز دعا، بابيان ويژگى هايى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله به سراغ مرحله ىمتكامل ترى از تاريخ مى رود كه با بعثت آخرين فرستاده ى خدا به وجود آمد. اين مطلب رابا دقت در ويژگى هايى كه در اين بخش از دعا براىرسول مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله برشمرده مى شود، مى توان دريافت . انتخابپيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به عنوان سيد و آقاى همه ى مخلوقات ، زبده ىبرگزيدگان ، برترين انتخاب شدگان و گرامى ترين كسى كه خدا به او اعتمادكرده ، همه حاكى از آن است كه تقدم و سرآمد بودنِ آن حضرت بر ديگر انبيا، امرى روشنو آشكار است . در نتيجه ، بعثت آن حضرت نيز از ويژگى هاى منحصر به فردىبرخوردار خواهد بود كه از آن جمله مى توان ، بعثت عام و فراگير پيامبر اسلام نسبت بهجن و انس ، نفوذ شريعت و رسالت آن حضرت به مشرق و مغرب و نُصرتش با رعب وترس و حفاظت آن بزرگوار به وسيله ى بهترين ملايكه و در نهايت ، وعده ى پيروزى اوو دينش بر ديگر اديان و ... را نام برد. بنابر اين ، به يقين ، مى توان گفت اگر مراحل بلوغ وتكامل عالم با بعثت انبياى اوالوالعزم شروع شده باشد، با آمدن حضرت خاتم الانبياءصلّى اللّه عليه و آله ، وارد مرحله ى جديدى از بلوغ گشته و اين بلوغ وتكامل بايد به دست چنين فرستاده اى صورت مى گرفته كه از چنين كمالات و درجاتىبرخوردار بوده است (كه انبياى گذشته فاقد اين ويژگى ها بودند). پس اوست كه برتاريخ مسلط است و اوست كه با غلبه بر عالم ، هدايت وتكامل نهايى جامعه ى بشرى را به دست مى گيرد و اين ، همان قضاى خداىمتعال بر نبى مكرّم اسلام صلّى اللّه عليه و آله است . بخش سوم : و ذلك بعد اءن بوّئتَه مبوّء صدقٍ من اهله .... در بخش سوم اين فراز از دعا، با مطرح شدن جانشينان و اوصياى پيامبر گرامى اسلامصلّى اللّه عليه و آله ، به بيان نقش آن ها در پيش بُرد اهداف آن حضرت و در نتيجه ،سير تكاملى تاريخ به وسيله ى هدايت آن بزرگواران پرداخته مى شود. هرچند در بخش اول از اين فراز، به طور سربسته ومجمل از كنار مساءله ى وصايت ديگر انبياى اولوالعزم گذر شد: و تخيرتَ له اءوصياءمستحفظاً بعد مستحفظ، ولى در اين بخش ، ماجراى وصايت و جانشينى پيامبر اسلام صلّىاللّه عليه و آله به طور مفصل بيان مى شود و اين نشان گر سهم عمده ى ايشان در اينمرحله از تاريخ است ، زيرا قضاى خداى متعال بر نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله ازطريق اوصياى آن حضرت - كه اولياى برگزيده ى خدا هستند - ادامه پيدا مى كند. يعنىاز آن جا كه خاندان نبى گرامى اسلام كه از جانب خدا به جانشينى آن حضرت انتخاب شدهاند، همگى نور واحدى هستند كه خدا در بين ايشان ، جايگاه خاصى رابه پيامبرش عطاكرده و در آيه اى از قرآنش ، تنها مزد رسالت را قدم نهادن در راه خدا بيان كرده و در آيهى ديگرى ، مودّت آن خاندان را تنها مزد رسالت معرفى كرده است ، روشن مى شود كه مزدرسالت كه قدم نهادن در راه خداست ، چيزى جز مودّتاهل بيت عليهم السّلام نيست . پس ادامه ى رسالت در حفظ خاندانرسول معنى مى شود و هر بلايى را كه ايشانمتحمل مى شوند، بلاى پيامبر اكرم محسوب مى شود و هدايتى هم كه به وسيله ى ايشانبراى جامعه ى بشرى محقق مى شود، هدايت رسول خدا ارزيابى مى شود. يعنى بخشى ازهدايت جامعه به عهده ى خود حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بوده و بخش ديگرى ازآن بر دوش اهل بيت آن حضرت عليهم السّلام . به هميندليل بعد از بيان سپرى شدن دوران عمر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ، بلافاصلهبه مساءله ى وصايت اميرالمؤ منين على عليه السّلام پرداخته و آن را به صورتمفصل بسط مى دهد كه اين خود، نشان دهنده ى نقش كليدى حضرت على عليه السّلام درجريان هدايت تاريخى جامعه به وسيله ى وصايت خويش و روشن كننده ى آن است كه ظهوراصلى وصايت ، در حضرت على عليه السّلام است و با آوردن عبارت : اذْ كان هو المنذر ولكل قوم هاد، به مخاطب خود مى فهماند كه انذار پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و آنمرحله از هدايت تاريخى كه در دوره ى زندگى پربركت آن حضرت اتفاق افتاد، بهتنهايى كافى نيست ، بلكه در كنار آن انذار و هدايت تاريخى ، يك هدايت مستمرى هم لازماست كه اين هدايت مستمر به وسيله ى خاندان عصمت و طهارت و به ويژه حضرت على عليهالسّلام واقع مى شود. بعد از بيان اين مرحله با بيان فضيلت هاى حضرت على عليه السّلام ، وارد كارهايى كهپيامبر خدا جهت مهياسازى جامعه براى پذيرش ولايت اميرالمؤ منين على عليه السّلام انجامدادند، مى شود كه از ماجراى روز هجدهم ذى الحجة درمحل غدير خم كه بارزترين آن هاست ، شروع كرده و بعد از ذكر حديث : اءنا و علىّ منشجرةٍ واحدة و ساير الناس من شجرة شتّى به سراغ ماجراى جنگ تبوك و حديث منزلترفته و سپس به زيباترين حادثه اى كه مدينه پس از هجرت پيامبر به خود مشاهده كرد،رفته و پاى ازدواج اميرالمؤ منين على عليه السّلام با يگانه دختررسول خدا را به ميان مى كشد و با تذكّر خاطره ى بستن درب همه ى خانه ها به حياطمسجد النبى جز درب خانه ى حضرت على عليه السّلام به معرفى حوادثى كه هر كداممقام و درجه ى بلند و ملكوتى را براى آن حضرت ورق مى زنند، مى پردازد تا پرچمهادى بعد از خود را در ميان امت به پا داشته و مسير هدايت بعد از خود را آماده سازى كند واين ها، همگى وقايعى بوده اند كه هركدام اساس تحولى مهم درتكامل تاريخ به شمار مى روند و تك تك اين ماجراها به منزله ى پلّه هايى هستند كهجامعه را به سمت پذيرش ولايت الهى به پيش مى برند. اما از آن جا كه مصلحت عالم برپايه ى جبر ربوبى شكل نگرفته و جامعه در انتخاب مسير ولايت پذيرى خود مختار استكه سر به تولّى ولايت اللّه بگذارد يا در دامان تولّى و سرپرستى طاغوت و شيطانبيافتد و متاءسفانه امت ، بعد از پيامبر از مسير تكاملى تقرّب به خدا منحرف شده و ازپذيرش هدايت به سوى ولايت الهى اِعراض كرد، باعث پديد آمدن ابتلائاتى سنگينبراى اهل بيت عليهم السّلام كه اولياى خاص خدا و اوصياى نبى خدا بودند، شد. لميمتثل امر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فى الهادين بعد الهادين و الاُمة مصرّة على مقته.... ناگفته نماند كه على رغم رويارويى اولياى خدا با آن ابتلائات و بلاياى طاقتفرسا، باز هم ولايت و سرپرستى جامعه از دست تدبير ربوبى خارج نگشته و اراده ىالهى چنين تعلق گرفته كه عاقبت و پايان نيكو و زيباى كار عالم به دست اوليائشبيافتد و اين ، نتيجه ى تمامى آن زحمت هاى خالصانه اى است كه در راه احياى دين خدامتحمل شدند. و جَرَى القضاءُ بما يُرجى له حسنُ المثوبة ... والعاقبة للمتقين . بخش چهارم : بعد از پشت سر نهادن تمامى مراحل گذشته كه انسان از طريق ندبه و اشك ريختن بهبلاى اوليا، آمادگى بهره مندى از بلاى آن ها را در خود ايجاد كرد. در اين بخش ، دعادرصدد جهت دادن به آن مصيبت زدگى است كه با پديدآوردن روحيه ى انتظار، انسان رابه سوى بهره گيرى از اين مصيبت زدگى سوق مى دهد و او را به توجه به ساحتحضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء دعوت مى كند، كه اين توجه در سهمرحله و با لحن هاى متفاوتى در اين دعاى شريف ، ظهور پيدا كرده است . در مرحله ى اول با لفظ اءين به جست وجوى آن حضرت كه تنها اميد اوليا براى جمعكردن بساط طاغوت است ، مى پردازد كه در اين جست وجو غالباً هدف هاى حكومت امام زمانعليه السّلام دنبال مى شود: اءين بقية اللّه التى لا تخلو من العترة الهادية اءين المعدّلقطع دابر الظلمة .... در مرحله ى دوم ، بعد از پشت سر گذاشتن مرحله ىاول با حرف نداء يا به طلب شخصيت خود آن حضرت پرداخته و با خطاب مستقيم به آنحضرت توجه پيدا مى كند. اين مرحله از مرحله ىقبل بالاتر است ؛ زيرا ناشى ازاحساس حضور در محضر آن حضرت است و در اين مرحله ،بيشتر از اوصاف وجودى و شخصيتى آن حضرت ، سخن به ميان مى آيد: يا بن السادةالمقربين يا بن .... و در مرحله ى آخر، شروع به نجوا و بازگو كردن سخن هاىدل با آن جناب مى كند كه اين نجواها آن زمان كه گفت و گوهاى انسان و راز و نياز او باولىّ خدا از حدّ لقلقه ى زبان فراتر رفته و نياز واقعى به آن حضرت را احساس كرد،در وجود آدمى پديدار مى شوند. رسيدن به اين مرحله كه از نوعى دلدادگى خاص ، حكايتمى كند، ناشى از شدت اوج طلب ها در دو مرحله ىقبل است : ليت شعرى اءين استقرتْ بك النّوى .... فراز چهارم : استغاثه و طلب الّلهم اءنت كشّاف الكرب و البَلوى .... در اين فراز از دعاى شريف ندبه كه انسان را از حالت راز و نياز با ولىّ خدا به حالتتقاضا و درخواست از درگاه الهى منتقل مى كند، در ابتدا كه با درخواست لقاى ولىّ خداشروع مى شود و نشان دهنده ى شدت عطش روحى و اشتياق انسان به درك وجود امام زمانعليه السّلام است و البته همراه با تقاضاهايى است كه انسان براى خود از خداىمتعال دارد، و براى به استجابت رسيدن اين درخواست ها، آن هم نه فقط در دنيا، بلكه همدر دنيا و هم در آخرت ، با صلوات بر محمد وآل محمد عليهم السّلام ، توجهى دوباره به ساحت اولياى خاص خدا پيدا مى كند و درپايان ، تقاضاى شفاعت و همراهى هميشگى ووصال بى پايان ولىّ خدا را كه نتيجه ى آن انتظارها و آن جست وجوهاست ، از درگاه خداىمتعال بر زبان جارى مى كند. همان طور كه ملاحظه شد، اين دعاى شريف از ابتداى فراز سوم با بيان گزارشاتكوتاهى از تحولات عمده و رو به تكامل جامعه ى بشرى ، درصدد قرار دادن انسان ، درمتن ماجراى قضاى الهى نسبت به اولياى خاص خدا برامد و خواننده ى دعا را در انتهاىبخش سوم از همين فراز با بيان اين جملات : فعلى الاطايب مناهل بيت محمدٍ و على صلى الله عليهما و آلهما فيبك الباكون ... درگير با بلاى اولياىالهى مى كند و در همين حال با ذكر عباراتى چون : اءين الحسين اءين الحسين روح مبتلا ومصيبت زده ى او را به سوى انتظار روزگار رفع بلا و به نتيجه رسيدن زحمات اولياءاللّه سوق مى دهد، يعنى درصدد هدايت مصيبت زدگى انسانى كه مبتلا به بلاى ولىّ خداشده برمى آيد و عزادارى او را با روشن نمودن چراغ انتظار در وجودش هدف مند مى نمايد(كه اين انتظار همان درخواست كمال نهايى براى جامعه ى بشرى است ) و البته به همينمقدار هم اكتفا نمى كند، بلكه بعد از گذراندن مراتب سه گانه ى انتظار، در فراز چهارم، پس از درخواست و دعا براى درك دولت حقه ى ولىّ خدا بر روى زمين ، خواننده را بهسوى تقاضاى وصال ابدى و اخروى نيز راهنمايى مى فرمايد. و اين چيزى جز يكفلسفه ى تاريخ توحيدى بر مبناى معارف ملكوتىاهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام نيست كه در قالب دعا از جانب ائمه معصومين عليهمالسّلام صادر شده است . و الحمدلله رب العالمين . معرفى و بررسى كتاب تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج ) محمدرضا نصورى مهدويّت در تاريخ اسلام از قدمت و اهميت به سزايى برخوردار است . از اين رو، كتاب هاىمتعدد و فراوانى طى قرون گذشته ، حتى قبل از ولادت آن حضرت وسال هاى اخير نوشته شده است كه هركدام ، زوايايى از ابعاد مختلف و متعدد مهدويّت رامورد تاءمل و امكان نظر قرار داده اند. از جمله كتاب هايى كه در دهه هاى اخير نوشته شده و افق جديدى را بر روى محققين گشودهاست ، كتاب تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج ) اثر محققانه ى دكتر جاسم حسين است .اين كتاب كه به حق ، در نوع خود كم نظير است ، به تاريخ سازمان وكالت و نقش آن دردوران غيبت صغرى مى پردازد. متاءسفانه به نظر مى رسد اين كتاب آن گونه كه شايسته آن است در ميان دانش پژوهانو محققان ايران شناخته شده نيست . از اين رو، بسيار مناسب است كه به معرفى و نقد وبررسى آن پرداخته شود كه تتبع و تحقيق بيشتر را به عهده علاقه مندان مى گذاريم .البته جا دارد از مترجم اين كتاب ، آقاى دكتر سيد محمد تقى آيت اللهى كه به حق ،ترجمه اى قوى و روان را انجام داده اند، تقدير بهعمل آيد. مترجم محترم در جاهاى مختلف در برخى پاورقى ها به نقد و بررسى اين كتابپرداخته است . از جمله در صفحات 44، 46، 88، 113، 238، 239. اين كتاب كه توسط انتشارات امير كبير در قطع وزيرى در دو نوبت به چاپ رسيده ،مدت هاست كه نسخه هاى آن ناياب شده است . اميد است مسؤ لان امر نسبت به تجديد چاپاين اثر ارزنده اهتمام ورزند تا محققان به نحو احسن از اين اثر ارزشمند استفاده كنند. آشنايى با مؤ لف كتاب دكتر جاسم محمد حسين ، اهل عراق و متخصص در تاريخ اسلام است . وى تحصيلات خود رادرتاريخ خاور ميانه در بصره ، بغداد و ادينبورگ به انجام رسانده و دكتراى خود را ازدانشگاه ادينبورگ اخذ كرده است . سپس در بخش (مطالعات اسلامى و خاور ميانه ) دانشگاهادينبورگ ، دوره ى تحقيقات فوق دكترا را ادامه مى دهد. علاوه بر تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج )، مقالات و كتاب هاى محققانه ى ديگرى نيزاز دكتر جاسم حسين ، به زبان هاى انگليسى ، عربى و اردو به چاپ رسيده است . برخىاز آن ها عبارتند از: 1. بررسى مراسم مذهبى تعزيه در ميان شيعيان از ديدگاه تاريخى و جامعه شناسى . 2. سياست اصولى و منسجم امامان عليهم السّلام . 3. نقش احاديث مذهبى در غيبت امام دوازدهم (عج ). 4. تاءثير غيبت كبرى امام دوازدهم (عج ) بر موقعيت سياسى و مذهبى فقهاى اماميه . 5. نقش وكالت اماميه با عنايت خاص نسبت به دوران نخستين سفير.(375) آشنايى با كتاب و فصل هاى مختلف آن اين اثر با ورود و خروج بسيار عالى به مباحث ، يك سير تحقيقى محققانه و منصفانه راپى مى گيرد و از يك مقدمه ، هفت فصل و نتيجه گيرىتشكيل شده است . مقدمه : معرفى منابع اوليه و بررسى آن ها. فصلاول : نقش احاديث در غيبت امام دوازدهم (عج ). فصل دوم : نقش امامان در فعاليت هاى مخفى و تاءثير آن برتكامل تدريجى غيبت . فصل سوم : ديدگاه هاى اماميه درباره ى امام غائب و ولادت آن حضرت . للّه فصل چهارم : بازتاب فعاليت هاى مخفى امام دوازدهم (عج ) در اقدامات سفيران آنحضرت . فصل پنجم : فعاليت هاى مخفى دومين سفير امام دوازدهم (عج ). فصل ششم : دوران نوبختى ، سومين سفير. فصل هفتم : سفير چهارم و غيبت كبرى امام دوازدهم (عج ). نتيجه گيرى : از كل مباحثى كه در كتاب مطرح شده است . مقدمه نويسنده با تفكيك نگاه تاريخى از اعتقادى و اهميت نگاه اعتقادى ، به معرفى و بررسىمآخذ و منابع تاريخ عصر غيبت مى پردازد. وى منابع را به سه بخش تقسيم مى كند، آنگاه به بررسى هر بخش مى پردازد. بخش اول - كتاب هايى كه در خصوص غيبت نوشته شده است : الف ) قبل از سال 260ه / 874 م . ب ) در سال هاى 260 ه - 329ه /874 -941 م . ج ) بعد از سال 329ه/ 941 م . بخش دوم - كتاب هاى رجالى : الف ) معرفة الناقلين عن الاءئمة الصادقين ، اثر: محمد بن عمر كشى (متوفى 368ه /978 م .) ب ) الفهرست شيخ طوسى . ج ) الرجال شيخ طوسى . د) فهرست اسماء مصنفى الشيعة ، اثر احمد بن على نجاشى (متوفى 450ه/1058م .) بخش سوم - كتاب هاى تاريخ عمومى : الف ) تاريخ الرسل و الملوك ، طبرى . ب ) مروج الذهب ، التنبيه و الاشراف ، مسعودى و اثبات الوصاية ، (منسوب به او). ج ) الكامل فى التاريخ ، ابن اثير.
|
|
|
|
|
|
|
|